سرنوشت ما به نیت ما بستگی دارد
نیت یعنی هسته مرکزی
خدا به جناب آسیه (س) با همه اتمام حجت میکند
دلت پاک باشه؛ اما دلِ پاک، نیت پاک دارد
عمل لطیف موجب ارتقا نیت میشود
عمل میوه نیت است
بهترین زمان برای اصلاح نیت در کلام امیرالمومنین علی علیه السلام
چرا در بهشت و جهنم خلود داریم؟
*چقدر نیت خیر داریم؟
تفاوت بین قانون جذب و قانون نیت
رابطه بین نیت و تقدیرات الهی
رزق رحمانی و رزق رحیمی
نیت فی سبیل الشیطان
در نیت، ریا نداریم
بی قرار امام زمان عج هستیم؟
مومن مورد کُفران است
علامت شقاوت و عاقبت به شری
نیت بد بوی بد دارد
با نیت گناه از رزق محروم میشویم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام ی.
ادامه کتاب را میخوانیم: «بحث نیت و کتاب اعمال، آنان در آنجا گذارده میشود، پس گناهکاران را میبینی در حالی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و میگویند: وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را کنار نگذاشته، مگر اینکه ثبت کرده، و اعمال خود را حاضر میبینند و پروردگارت به هیچکس ستم برادر عزیزمون...» این جانباز شهیدِ زنده دیروز تماس گرفتند؛ محبت داشتند. اینکه اینجور نبود که آن پرونده را، مثلاً من هرجایش را بخواهم نگاه کنم، هرچه بود حاضر بود، ولی من هیچ اختیاری از خودم نداشتم. حالا تعبیری که ایشان به کار برد، من میخواهم عین تعبیر را به کار ببرم؛ شاید تعبیر قشنگی نباشد. ایشان گفت: «مثل یک بزی که صورتش را نگه میدارند، یک چیزی را ببیند.» اینجوری بودم و هیچ ارادهای نسبت به اینکه چه چیزی را ببینم و چه چیزی را نبینم، نداشتم. همهچیز حاضر بود و هرچه را که میخواستند، نشان... یک نکته. بعد دیگر، چند تا نکته دیگر هم بعدش گفتند و توی کتاب هم هست. نکته قشنگی است. و گریه میکرد این برادر عزیزمان.
همه سختیهای آن حسابرسی یکطرف که اعمال آدم را یکی یکی بررسی میکنند؛ اینکه این حسابرسی و بررسی اعمال در محضر اهلبیت، حضرت زهرا سلام الله علیها، حضور مثلاً امیرالمؤمنین، حضور دارد، یکی یکی آدم کارهایش را میبیند در محضر اهلبیت و آن خجالت... گریه میکرد. آن خجالت با هیچچیزی قابل قیاس نیست که آدم در برابر این اهلبیت که این سنگشان را به سینه میزد، اینطور شرمنده. شما فرض کنید که ما الان که مثلاً توی گوشیمان میرویم، همین صحنه را بیاورند در محضر امیرالمؤمنین و بگویند: «این آقا توی گوشیاش اینها را دیده و این کارها را کرده و رفته و آمده و فرستاده و اینها را دریافت...» خیلی واقعاً صحنه سختی است.
این اعمال آدم خودش با خودشه یک وقتی. یک وقتی این بروز پیدا میکند، ظهور پیدا میکند، اهلبیت حاضرند. اینجوری نیست که آنجا باخبر بَشَند. همین الان هم همین. و این را اگر ما باور بکنیم، واقعاً که الان در این عمل ما، بر این رفتار ما، بر این افکار اهلبیت حاکمند، مسلطند، ناظرند... خیلی حال و روز آدم. در محضر اینها هستیم. این امیرالمؤمنین که اینقدر علاقه داریم. حضرت زهرا سلام الله. امام حسین علیه السلام. این حضرات معصومین. امام رضا علیه السلام. امام رضا که در محدوده حرم نیستند. بعضی، مثلاً از در وارد بَشَند، پوشش متفاوتی داشته. «آقا از اینجا دیگه نمی...» اگر به خاطر آقا... ا گر به احترام امام رضاست که امام رضا همهجا... این باوره اگر شکل بگیرد همین الان که من و شما اینجا نشستیم، اینجا را هم یک رواقی از رواق حرم میدونند. چطور توی حرم آدم یک سؤال دیگری دارد؟ اینجا هم رواقی از رواقهای حرم. حجاب، حجرهای از حجرههای حرم، دارالمرحم، مثلاً دارالکرامت. این را اگر انسان باورش بیاید، خیلی حال و روز آدم عوض...
حالا یک سؤالی ازشان بپرسم و جوابی داد. بگویم که آن را نمیگویم، ولی یک نکتهای در تتمه آن جواب ایشان گفتند این بود که، باز این را هم گریه: «رفقایی که میآیند پیشم، میدانم کدامهایشان شهید میشوند و کدام...» خیلی برایم شهید! گفتگوهای دیگری هم شد. یک درددلی هم با ما کردند. مثلاً بعضی میآیند پیش ما میگویند: «تو امام زمان را آنجا دیدی؟» طرف ظاهراً اهل علم هم هست. «به من بگو ببینم حضرت موهایشان بلند بود یا کوتاه؟» گفتم که حالا شما خدا را شکر کنید که شما، آن سه تا عزیز، آن سوی مرگ ناشناخته ماندید و کسی با شما کار ندارد. گفت که: «آقا ما اصلاً فکر نمیکردیم کتاب اینطور بشود، اینجوری همهجا برود.» گفتم: «مگر ما فکر میکردیم که صد تا دویست تا دانشجوی مهندسی گفتگو، اینطوری یکه و فضا اینطوری شد؟» به هر حال هیچکس اراده تو این ماجراها...
غرض اینکه ایشان خیلی روی نکته تأکید داشت و نکته مهمی هم هست که: «آقا، آنجا واقعاً هرچه در مورد آنجا گفتند، هرکی دیده، میآید میگوید که هرچه دیدم، هرچه گفتند، راست است. هرچه هرجا میشنوید در مورد این بحثهای بعد از مرگ و اینها، نه، این نباید شوخی...» مسئله، مسئله و ابدی. ببینید الان یک ویروس آمده، آدم نگران سلامتش است. شغلش را رها کرده، خانوادهاش را رها کرده، تفریحش را رها کرده، مسافرتش را رها... معلوم میشود که اگر ما جدی بگیریم، میتوانیم همه اینها را رها... وقتهای دیگر چرا رها نمیکنیم؟ چون جدی نگرفتهایم. مجلس گناه... بابا داریم سخت میگیریم. عزیزم، ابدیت سختی است. ابدیت را باید سخت بگیریم. ابدیت در پیش داریم.
به تعبیر آیتالله حسنزاده آملی که میفرمودند: «مرحوم علامه طباطبایی مکرراً جل...» سکوت میکردند و با یک حال خاصی میفرمودند: «ابد، در ابد...» آقا، این اگر بفهمیم، خیلی... یک ویروس کروناست. دو هفته بیماری است، تهش مرگ است. خدا نیارد که کسی اینطور به خدا. همه را سلامتی بده. دو هفته درد و غصه و نفس تنگی و اینها هم... همین این سنگینی نفسی که تا ابد بماند، چی؟ این آیه عمادی... برادر عزیزمان که نویسنده کتاب است، تماس که گرفته بودند، یک چیزی گفتند، من خودم ریختم به هم. گفتم که این انشاءالله چاپ بشود و برسد به ... و اثر گذا... یکی از این جوانهایی که تجربه نزدیک به مرگ داشته، سیدی مبتذل منتشر می... میگوید: «آنجا دیده بود که به هر سیدی که این رایت کرده و منتشر کرده، که حالا مثلاً صد نفر... صد تا صخره سنگ روی سینهاش گذاشته بود.» بابت هر کدام یک دانه. «به فلانی که دادی، او به هفت نفر داده است.» میگفت: «قشنگ هر یک دانهاش بس بود برای خفه شدن. میآید راه تنفس من را قطع کردی.» چون آدم راه تنفس برزخی و حیات ابدی دیگری را بسته. ماجرا این است. باطنش دیگری را آلوده به گناه کرده. نمیگذاری به ریه او، به شش او اکسیژن برسد. «تو نگذاشتی، آنور هم نمیگذاریم اکسیژن به ریه تو برسد.»
به صد نفر؟ حالا اینجا محدوده است. اگر راه دیه کسی را بستی، راه ریه تو را ببندم. یک به یک است. او را ببندی با صد به یک است. چون یک ریه بیشتر نیست. ریه شما محدوده. تنفس شما محدوده. یک کانال تنفسی بیشتر. ولی در ابد، در عالم برزخ، کانالهای تنفسی شما بینهایت. آن وقت به هر تعدادی اضافه بشود، این هی عذاب رو عذاب میآید. دنیا محدودیت دارد. همانجور که نعمت رو نعمت نمیآید، عذاب هم رو عذاب نمیآید. آنجا عذاب رو عذاب میآید. «نفس تنگی رو نفس تنگی؟ مگر میشود؟» بله. اینجا الان شما و ترامپ و چه میدانم فلان. ولی خدا و اینها همه اگر کرونا داشته بَشَند، که ایشالا ترامپ داشته باشد و بقیه نداشته بَشَند، همه یک مدلند. همه یکی است. شدت و ضعف دیگر ندارد که این ریه پر از چرک... نه، این شدیدتر پر از چرک است، آن ضعیفتر پر از ماهیت اصلا! شدت و ضعف برنمیدارد. دیگر وجود. آنجا عالمی است که از جنس وجود، به شدت و ضعف... شدت و... آنجا تنگی نفس هم شدت و... حال و هوای برزخی اینشکلی است. نفس نیست. اکسیژن و دری که باز میشود. تو سونای بخار اکسیژن میآید. این همین صدقات و مبین اموات میدانند که نف... باز مثال نفس را میزدیم که اگر هرچقدر شما توسعه در نیت بدهی، مثل باد نیست، مثل هوایی است که وارد میشود. واقعاً آنجا کمبود اکسیژن است.
برخی هم دیده بودند، برخی اقوامشان را که مسئولیتهایی داشتند. بنا به اقتضائاتی کارهایی کرده بودند و اینها تو وادی حقالناس. و میدیدند که بلند بلند نفس... تشبیه میکردند به کسی که توی پارکینگ سربسته و دربسته باشد، دود ماشین تویش پیچیده باشد و انسان آنجا نگه داشتند و راه هم ندارد. راهپلهای هم نیست که بخواهی ازش بزنی بروی و اکسیژن... این وضعیت تنفسی انسانهاست در وادی حق. پیامی که منتشر شده بود که مثلاً به پرستاران و روحانیون و اینها خدا قوت گفته بودیم. کسی آمده گفته: «خب مثلاً کدام روحانیون؟ اینها که بیمارستانهای کیش رفتند!» خیلی من متأثر شدم که چرا آدم نمیفهمد ابد در پیش دارد؟ یک کامنت مگر چقدر ارزش دارد؟ آخه آدم باید عقل داشته باشد. چقدر داری لذت میبری از این زخمی که توی کامنت داری میزنی به یک جمعیت؟ که چی گیرت آمد؟ که من خودم یکی از آنها بودم که زخم خوردم از...
«چقدر تو لطمه دیدی؟ مگر تو چه دشمنی داری؟ و میفهمی چی در پیش داری؟ حالیته؟ به تعداد این زخمهایی که زدی، زخم میخوری تا ابد؟» میفهمی یا نمیفهمی؟ یک کامنت مگر چقدر ارزش دارد؟ مگر چقدر شیرینی دارد؟ چقدر مزه دارد؟ چی گیرت میآید از این کامنتساب مردهای که داری باهاش زخم میزنی؟ با این وضعیتی است که حالا ما مثلاً با دو سه تایش مواجه میشویم. عمدتاً مخاطبین ما، الحمدلله، آدمهای فرهیخته و فهمیده و باشعور، اهل درک، اهل مراقبت. ولی به هر حال آدم تعجب میکند که خب چرا آدم اینجوری میشود؟ «مجازی است و منم، فیکم. هیچکس نمیفهمد کی به کیم ...» یعنی پس هیچی ندارد. فکر میکند مثلاً توی حساب الهی هم میگویند: «خب این فیک است، میرود توی پرونده فیکش، فیلترشکن و...» نه عزیزم. برای خودِ خودت. شوخیهایت را جدی مینویسند، چه برسد به جدیاتت. چه برسد به زهرت. زهری که میریزی، مگر چقدر شیرینی دارد توی این پیج این و آن ریختن و به فحش کشیدن و... خدمت شما عرض کنم که واقعاً آدم تعجبت میکند.
مراقبت بکنیم. شوخی نیست. این هر کلمهای، هر جملهای، اینها حساب دارد. به والله حساب دارد. قرآن حساب دارد. به خدا، به امیرالمؤمنین، به پیغمبر، به امام، اثر دارد. زهر دارد. میچزونه آدم را، میچلونه آدم را، پدر آدم را در میآورد. یکی دو تا نیست این روایات. یکی دو تا نیست این آیات قرآن. یکی دو نفر نیستند آنها که دیدند و نای ندارند به ما حالی کنند. زبان ندارند به ما حالی کنند. همان نفر را، آن کسی که دیده بود، میگفتش که ازش پرسیدم که: «تو چرا توی این وضعیت افتادی؟ حالت پارکینگ سربسته و اینها.» گفتش که: «دست بلند کردم، سیلی... گرفتار سیلی... زدم اینجا.» خب این سیلی، یک وقت سیلی فیزیکی است. یک وقت سیلی لسانی است. سیلی لسانی گاهی بدتر است. سیلی فیزیکی و دردش خب یک ساعت، دو ساعت درد دارد. گاهی یک سیلی لسانی، زبانی است. این تا ابد میسوزاند. یکی میخورد، آدم داغش میماند. این همچین میسوزاند تا ابد.
ماجرای محمود میرزا را انشاءالله جلوتر بریم. قبلاً گفتم، ولی چون توی «آنسوی مرگ» نگفته بودم و توی «سه دقیقه در قیامت» هم نگفتم، جلوتر انشاءالله اگر شما یادتان باشد، یادم بیندازید به مناسبت برخی بحثهایی که جلوتر داریم، توی بحث «آزار مؤمن»، انشاءالله اگر یادم باشد آنجا تعریف بکنم. ماجرای عجیب ۲۰ دقیقهای طول... ماجرای امین التجار شیرازی و میرزای شی... باورمان بیاید. خلاصه اگر این باوره بیاید، خیلی مسائل حل... خیلی اطلاعاتمان حل میشود. روزیهامان بیشتر میشود. اینها کروناست. اینها بیماری. باید جدی بگیریم. زبان بیمار، قلب بیمار، چشم بیمار، دست بیمار، گوش بیمار. این بیماریها را جدی بگیریم. این بیماریها را جدی بگیریم. از در خانه میرویم بیرون دستکش که باید باشد. از خانه نمیروند بیرون، باید باشد. نباید بریم. آفرین. ولی از یک ویروسی که قرار است یک بدنی که آخر زیر خاک برود و مرگی که آخر سر وقت خودش هست، آدم از یک امر حتمی قطعی که خیلی من تویش دخالت ندارم، وقتی اینطور پرهیز دارد، اینطور از خودش مراقبت نشان میدهد، تو یک امر کاملاً وابسته به اراده تو و ابدی و بیبروبرگرد... آدم خیلی باید نادان باشد که عین خیالش نباشد.
خودم عرض میکنم، جدی نمیگیریم. مسئله را شوخی گرفتیم. حالا بارها گفتیم، بازم میگوییم، ته شوخی گرفتن و جدی گرفتنش، تفاوتش دو روز است. فاصله نمیگذرد تا اینکه معلوم... مثل همین کرونا. میخواهی شما شوخی بگیری، میخواهی چتی بگیری، دو هفته بعدش معلوم میشود گرفتی یا نگرفتی. زنده میمانی یا میمیری. خیلی اینجا شوخی گرفتن و جدی گرفتن شما مدخلیتی ندارد در اینکه در شما اثر بکند یا نکند. فکر میکند شوخی. الان میگی ۶۲ درصد گفتند که ما أصلاً نمیگیریم. «وقتی سفت گفتیم نمیگیریم، یعنی کرونا میگوید: خب این گفته نمیگیرم. پس من سمتش نمیآیم. میروم سمت...» مگر این است؟ باور شما کار ندارد. کار ندارد که تو باور داری میگیری یا نمیگیری. سیستم بیولوژیک شما کار دارد. خوب باشی، بد باشی، مؤمن باشی، کافر باشی، احبا الله... «ما خوبیم و ما فلانیم و ما شیعیان امیرالمؤمنینیم.» فکر میکنیم اینها برای ما نیست. امیرالمؤمنین، ما اهلبیت داریم. خود اهلبیت عزیزم! اینقدر از این چیزها پرهیز داشتند...
یک روایتی را قبلاً توی بحثی خواندم، الان حالا یکم باید بگردم پیداش بکنم. دارد که امام سجاد علیه السلام دفتری داشتند. موضوع دانلود دعای عرفه بود به نظرم. توی آن جلسه گفتم، حیاتیترین خواسته در... سید بن طاووس نقل. دفتری داشتند امام سجاد علیه السلام و توش یادداشت میکردند که مثلاً این... خب چون حضرت غلام زیاد داشتند، کار تربیتی میکردند. دوران بنیامیه چون فتوحات خارجی خیلی زیاد شد، بعد اینها اسرای خارجی را میآوردند به صورت برده توی بازار میفروختند. کار فرهنگی و کار در واقع جامعهسازی و اینها. امام سجاد نه مسجد داشتند، نه منبر داشتند، هیچچی. نه کرسی درس. راهش این بود که حضرت اینها را میخریدند، میآوردند، تربیت میکردند، میفرستادند دوباره همان شهرها و کشورهای خودشان. از آفریقا و اروپا و آسیای شرقی و جاه... اینها چون تعدادشان زیاد بود، معمولاً بدوی بودند. خیلی فرهنگی نداشتند، بلد نبودند. آداب را رعایت نمیکردند. حضرت دیگر با این قرص سفت برخورد میکرد. مدیریت که مدیریت بشود. دفتر یادداشت میکرد. ظاهراً شب قدر یا شب عید فطر، یک شب اول ماه رمضان، بین سه... اینها جمع میکردند. این دفتر را میآوردند، میخواندند. «فلانی، من فلان روز سرت داد، من از تو گذشتم بابت این خطاهایی که شماها جمع بَشِید، ببینید این روحیه را. ببینید چیست واقعاً؟» خدایا! علی بن الحسین... خطا، اشتباه... اینها زیاد داشت. این ملائکه کاتب یادداشت کردند، این از خطا و لغزشهای ما گذشت، تو هم از خطاها و لغزشهای علی بن الحسین بگذر. خیلی چیز. روحیه را به امام سجاد میگفتند که: «آقا، شما که پدرتان آن... ترو، مادرتان فاطمه زهرا، جدتان رسول الله...» خدا به این چیزها کار ندارد. عمل وقتی بالا میرود، نمیگویند: «این مثلاً آنجا دستهبندی ندارد که برود یک فولدر خاصی داشته باشد. این مخصوص آقازادههای اصفهان.» سختتر است. میگویند که: «تو که فرزند رسول اللهی، چرا مراعاتش را نکردی؟»
توی روایت دارد که آنها که اسمشان محمد است، خدای متعال روز قیامت بهشان میگوید: «تو از همنامت خجالت نکشیدی؟ از سمیّ خودت؟ همنام خودت که حبیب من بود. تو همنام حبیب منی. از اسمت خجالت نکش این کارهایی که کردی.» به هر... اینها انشاءالله خدا توفیق بدهد، عنایت بکند. توی ماه رجب که روزهای آخرش هستیم، جدی بگیریم یک تکانی بدهیم. امسال خدا خواسته این خانهتکانیهایمان در مملکت قلبمان باشد. از بیرون فارغمان کرده. این هم از الطاف خفیه الهی است. ای کاش قدر امام کاظم علیه السلام که صاحب این ایامند، وقتی که زندان افتادند، میگوید حضرت سجده شکر طولانی رفتند و گریه میکردند که: «خدایا، من دنبال فرصت اینجوری بودم با تو خلوت. تو چه لطفی در حق من کردی؟» من را به این حصر و این ح... اینها فرصت، اینها لطف حق تعالی. ما را از این مشغلهها و این فضاهای بیرونی درگیر میکند، فارغ میکند. یک کمی به سمت خودمان برمیگردیم. یکم این را تمیزش کنیم. یک عمره همهاش به این در و دیوار و پنجره و محیط کار، ارباب رجوع، اینها کار داشتیم. پس این بدبخت چی این وسط؟ این هم تمنا دارد. این خودِ خودت. این هم گرد روبی میخواهد. این هم رسیدگی میخواهد. این هم تغذیه دارد. این هم مراقبت دارد. خدا کمک بکند متوجه این مسائل.
صفحات را که ورق میزدم: «وقتی عملی بسیار ارزشمند بود، آن عمل درشت در بالای صفحه نوشته شده بود.» جلسات قبل عرض کردیم: «بچهاش این است که خدا به احسن عمل اجر میدهد. لذا بهترین کار را توی عرص پرونده، سر پرونده مینویسد که با آن کار شناخته بشود این پرونده و با آن کار وارد آن عالم بعد و آسمان بعد.» در یکی از صفحات به صورت بسیار بزرگ نوشته شده بود: «کمک به یک خانواده فقیر.» «شرح جزئیات و فیلم آن موجود بود ولی راستش را بخواهید من هرچی فکر کردم به یاد نیاوردم که به آن خانواده کمک کرده. یعنی دوست داشتم اما توان مالی نداشتم به آنها کمک. آن خانواده را میشناختم. آنها در همسایگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خیلی دلم میخواست به آنها کمک کنم. برای همین یک روز از خانه خارج شدم. به بازار رفتم. به دو نفر از اعضای فامیل که وضع مالی خوبی داشتند، مراجعه کردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اینکه چقدر توی مشکلات هستند، اما آنها اعتنایی نکردند. حتی یکی از آنها به من گفت: بچهجان، این کارها به تو نیامده. این کار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بیشتر» این برخورد با من... «داشتند. منم دیگه پیگیری نکردم. اما عجیب بود که توی نامه عمل من کمک به آن خانواده فقیر ثبت شده بود.» دیروزش را خواندیم: کم که قدم بردارد، میخواهد حاجت برآورده بشود یا نشود. به هر گامی که این برداشته، حالا اگر وساطت بکند، حرفی بزند، توی روایت دارد که هر کلمهای که بگوید چقدر اجر دارد. اگر مثلاً دعوت بکند بقیه را. خودش نمیتواند، بقیه را دعوت میکند، اعلام میکند، از بقیه درخواست میکند. به هر کلمهای که میگوید، زکات آبرو. یعنی خدای متعال، جدای از عنایات برزخی و عنایات این شکلی که به آن طرف میکند، توی همین دنیا بهش عزت... از هر چیزی که توی این دنیا آدم زکات بدهد، خدای متعال خالص آن را و مضاعفش را بهش برمیگرداند.
«به جوان پشت میز گفتم: من که کاری برای آنها نکردم.» او گفت: «تو نیت این کار را داشتی و در این راه تلاش کردی اما به نتیجه نرسیدی. برای همین نیت و حرکتی که کردی در نامه عملت ثبت شده است.» یاد حدیث رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه صفحه ۵۹۳ افتاد. خیلی روایت قویتر از این هم داریم که سندهای قویتر و بهتر داشته. خدای والا میفرماید: «وقتی بنده من کار نیکی اراده کند و نکند یا نتواند انجام بدهد، آن را یک کار نیک برایش ثبت.» همین که نیت میشود. حالا در مورد نیت انشاءالله بیشتر صحبت میکنیم. یکم جلوتر بریم که نیت در واقع چیست. نیت همین که به ذهن بیاید یا نه. نیت یک عمل قلبی است. نیت عمل ذهنی نیست. نیت عمل قلبی است. عمل، یک عمل... یک سری اعمال جوارحی داریم. یک سری اعمال جوانحی داریم. جوارح همین دست و پا و چشم و گوش و اینها. جوارح همین قلب. باطن، اراده انسان، معرفت انسان، تعلقات انسان، مرتبه وجودی انسان را همین اعمال جوانحی انسان شکل میدهد.
یارو: «میخواستم، اول ملاصدرا، کتاب شرح اصول کافی ایشان فوقالعاده است.» یکی از کتابهای حوزوی را گفت: «گفتم وقت ندارم.» گفتش که: «اگه وقت داشتی میگی؟» گفتم: «ببین، من اگه وقت داشته باشم، شرح اصول کافی ملاصدرا را...» کتاب، کتاب فوقالعادهای است. امام وقتی بهشان میگویند که شما تحت تأثیر چه شخصیتهایی بودید توی فرانسه؟ «من همین الان نمیتوانم به شما بگویم، ولی از بین کتابها کافی، از بین شخصیتها ملاصدرا.» این دو نفر. «از بین کتابها کافی، از بین شخصیتها ملاصدرا.» حالا این دو تا با هم ترکیب شده توی شرح اصول کافی ملاصدرا. چه کتابی است؟ خیلی هم کتاب غریب و خیلی کتاب فوقالعادهای است. یعنی خط به خط مطلب دارد. شرح میکند. توی بحث نیت، جناب ملاصدرا توی این شرح اصول کافیشان، جاهای مختلف، توی این، توی چهار جلد، مطالب فوقالعادهای دارند که بعضی جاها هم تعبیر میکنند به: «اضاعه عرشیه و عنایت مشرقیه.» مثلاً بد بوده. بعضیها مطلبی که دارد میگوید، میگوید که: «این یک نور از عرش است که دارم بهت میگویم که بر من تابیده. یک حکمت عیش...» چیست که گیرم آمده، دارم به تو میگویم. از این تعابیر زیاد دارد و خیلی توضیحات مفصل و عالی در مورد نیت دارد.
حالا پس ما به بحث نیت رسیدیم. بگذارید من این نکات و روایات را تا وقت داریم بخوانیم بعد برگردم ادامه مطلب را با هم پیش ببریم. مرحوم ملاصدرا من جاهای مختلف برایتان آوردم که بگویم مطالبی که پراکنده میشود، ولی کلیت محتوا یکی است. در جلد ۲، صفحه ۳۸۲، روایت از پیغمبر اکرم. حضرت فرمودند: «لا قول الّا به عمل و لا قول و لا عمل الّا به...» هیچ قولی نیست مگر اینکه به عمل ختم بشود. یعنی قول به درد نمیخورد، باد هواست، مگر اینکه تبدیل به عمل بشود. قول و عملی هم نیست مگر اینکه الی به نیت... قول و عمل هم به درد نمیخورد، مگر اینکه نیت داشته باشد. «و لا قول و لا عمل و لا نیت من...» قول به درد نمیخورد، نه عمل به درد میخورد، نه نیت به درد میخورد. «الّا به اصابت سنت.» مگر اینکه مطابقت با سنت داشته باشد. یعنی همان باشد که پیغمبر اکرم و اهلبیت داشتند. متن ملاصدرا اینجا خیلی شرح کوتاهی میدهند. سه خط شرح میدهند. ترجمه بشود این شرح ملاصدرا. نمیدانم به نظرم ترجمه نشده. پیام میدهند، میگویند ما داریم پایاننامه مینویسیم، کار میکنیم ترجمه بکنیم، معرفی کن. اینها خوب است دیگر. موضوعات مختلفی که رفقا میخواهند کار بکنند. یکی از کتابهای خوبی که برای ترجمه شدن... البته عزیزی که میخواهد ترجمه کند، خب باید بحثهای یعنی مبانی ملاصدرا مسلط باشد که بدون اینکه اینجا ملاصدرا چی دارد میگوید.
از این مطلب جناب ملاصدرا رضوان الله علیه میفرماید که: «یعنی قول ایمان تمام نمیشود مگر عمل ارکان.» همین که تو گفتی «لا اله الّا الله» تمام. «من که لا اله الّا الله...» تو اعمالت بیاید و عمل ارکان قیام نمیکند الا به نیت الجنان. اصلا عملی درنمیآید مگر اینکه جنان اینجا معنای قلب است. این قلب نیت کرده باشد. پیغمبر فرمود: «اعمال فقط با نیت حساب میکند.» هر کسی سرمایهاش چیست؟ نیتش است. سرمایه اصلی ما نیت. ببینید، عمل حکم جسد را دارد. این هم باز جناب ملاصدرا فرموده. من میخوانم از رویش: «عمل حکم جسد را دارد، نیت حکم روح را دارد.» بعد رابطه دو طرفه است دیگر. روح بر جسد اثر دارد، جسد بر روح اثر. هرچی عمل شما قویتر بشود، بهتر بشود، زوایدش گرفته بشود، نیت بهتر. هرچی نیت بهتر بشود، زواعد عمل گرفته میشود. حالا ما اینها را مقداری بحث کردیم توی جلسه اول سوره مبارکه مؤمنون، که بازم اگر رفقا وقت دارند، عزیزان فرصت دارند، چون بازم پیامی آمد که آقا همه بحثها را یک جورایی داری ادامه میدهی. آن ایمان درمانی فقط رفت روی هوا! اول جلسه درس سوره مؤمنون عرض کردم که این هم در واقع به جای بحثهای ایمان درمانی که فعلاً برگزار نمیشود، یک فصلی انگار از بحثهای ایما درمانی. رفقا اگر بتوانند فرصتی بگذارند، وقتی بگذارند و اگر حالی بود، فرصتی بود، وقتشان تلف نمیشد، گرفته نشود، شاید به درد بخورد از این جهت که آیت روایات آنجا دارد خوانده میشود. سوره مبارکه مؤمنون. آنجا عرض کردم نسبت دو طرفه ایمان در عمل و عمل در ایمان. ایمان همان ایمان نیت ماست. هر چقدر نیت بالا میرود، ایمان بالاتر. نیت معرفت قلبی است. معرفت شهودی است. معرفت حضوری است. اصل سرمایه انسان همین است. دست و پا تو بهشت... روح ما، نیت ما، بدن ما، اعمال ما. اگر دستگیری کرد از بقیه، دست بخیر داشت، تو بهشت دست دارد. ولی آن نیت، آن دست بخیر کدام دست؟ زنده است. دستی که نیت داشته باشد.
چند روز پیش به یک مناسبتی آیه را دوباره خواندیم، ولی چون ربط به اینجا دارد، مجدداً میخواهم بخوانم. میفرماید که سوره مبارکه توبه، آیه ۵۴: «و ما منعهم ان تُقبَلَ منهم نفقاتهم...» اینها انفاق میکنند ولی قبول نمیشود. مانعش چیست که قبول نمیشود؟ «کفر به خدا و رسول. فقون الّا و هم کارهون.» اینها نماز که میروند، با کسالت میروند. بیحالی. نیت ندارد. فقط میخواهد ظاهر نماز را بیاورد. نسبت به نماز کراهت دارد. شوق قلبی ندارد. دلبند به نماز نیست. دل توی نماز نیست. از ویژگیهای منافقین هم هست. واسه همین عمل هم قبول نمیشود. چون روح ندارد. انفاق هم میکند، دست دارد، روح ندارد. عمل قبول نمیشود. قبولی عمل به نیت. حالا یک طرف یک وقت هستش که روح دارد، دست ندارد. اشکال ندارد. دست نداشته. دست برای... شکل نگرفته. الان این همه آدم داریم که دستش بریده، از دست قطعه، ولی زنده است. به این همه آدم هم داریم که دسته سالم است ولی مرده است. این همه جنازه توی سردخانه، دست سالم، پا سالم، چشم سالم. روح ندارد. و این همه آدم داریم دست مشکل دارد، چشم مشکل دارد، پا مشکل دارد و روح دارد. روح اعمال ما چیست؟ نیت ما. به میزانی که نیت خالصتر میشود، این روح در او قویتر میشود. مرتبهاش میرود بالاتر که میدیدیم دیگر. توی آن بحث هفت آسمان، هرچی جلوتر میرفت، به بحث نیت بیشتر کار داشت. هی عمق در نیت پیدا... اصل ماجرا این است.
حالا البته در نیت، اگر انسان نیتش را داشت، اقدام به کار هم کرد، آن کار محقق نشد، این دست و پا هم برایش شکل میدهند. چون اقدام کرد دیگر. به آن نتیجه مطلوب نرسید. نیت قلبی را دارد. اقدامی هم برایش نمیکند. این باز همان روحیهای است که بدن ندارد. این حیات دارد. همین که اینجا نشسته... آقا من و شما اینجا نشستیم. یک سری آدم دارند کتاب مینویسند، زحمت میکشند، مطالعه میکنند. آیتالله جوادی آملی، استاد بزرگوار، تقریباً سالی ۲۰ تا کتاب. بعضی سالها ۲۰ تا کتاب ازشان منتشر میشود. چند سال پیش توی هفتاد و خردهای سالگی، توی یک سال، ۲۰ جلد کتابشان منتشر... که همه با نظارت و مطالعه خود ایشان بود. «خدایا، ما هم راضیایم به کارهای ایشان. ما هم قلباً هر کاری که آقای جوادی میکنند راضی.» اگر حالا بتوانیم یک اقدامی هم بکنیم در کمک ایشان که خب خیلی بهتر. ولی نشد، دست ندارد این کارمان دیگر. اقدامی نکردیم. یکیشان را کمک کنیم. نیت کردیم. روز قیامت میبینیم در تمام آثار آیتالله جوادی آملی هزاران نفر شریک بودند. میگویند آقا تسلیم. بین همه اینها تقسیم. تفسیر موضوعی بین همه اینها تقسیم. تفسیری که ایشان گفته توی رادیو، بین همه اینها تقسیم. همه اینها تقسیم میشود با نیت ما.
خدایی نکرده در گناه، آن هم شریک. فرمود: «شتر صالح را یک نفر کشت.» امیرالمؤمنین فرمود: «قاتل یک نفر بود ولی کل قوم ثمود عذاب شدند.» و فرمود: «ثمود قاتل بودن. کذبت ثمود بتقویها. فاقروها عقروها.» یعنی گرفتند، شتر را کشتند. همه با هم گرفتند شتر را کشتند. قاتل که یک نفر بیشتر نبود. بقیه راضی بودند. قلب مشترک بود. دستمال یکی بود. دسته شد. دست چند هزار آدم. واسه همین این عمل برای همه. این روایات از این قبیل زیاد است. پرسید: «آقا جان، طرف ۵۰ سال گناه کرده.» بعضی بیسوادهایی که به برکت اینستاگرام شناخته شدند و دیده شدند و منبر پیدا کردند، میگوید: «که این از رحمت خدا به دور است که این ۵۰ سال گناه کرده. تازه ۲۰ سالش هم خواب بوده. خواب بوده تا ابد بخواهد بسوزد؟ ۲۰۰۰...»
وقتی نه سواد باشد، نه عقل باشد، هیچی... هیچی نیست که. بیسوادی بدتر است. ماها را نجات بدهد. از امام رضا علیه السلام پرسید که: «آقا این چطور میشود که این چند سال گناه کرده، تا ابد میسود؟» حضرت فرمودند که: «این خلودش به خاطر دست و پای اعمالش نیست. خلودش به خاطر نیتش است. نیت داشت که اگر بماند تا ابد گناه کند. این قلب او این است. برای همین تا ابد اثرش را میبین.» ما اصل چیزی که اثرش را میبینیم بعد از مرگ، نیاتمان است. نیتهاست. صورت اعمال خیلی مهم نیست. صورت دست و پا. «این آقا انقدر هدیه داده. آنقدر خانه ساخته. این همه فلان کرده. این مثلاً شهید شده. این تشییع جنازهاش فلان است.» ما این همه بزرگان داشتیم. خدا رحمت کند شهید حاج قاسم سلیمانی را که تشییع پیکر ایشان میلیونی شد. ولی نباید ما را گول بزند که فکر کنیم مثلاً این جزای کار است. این مهم است که توی تشییع آدم مثلاً ۳۰ میلیون آدم بیاید.
علی آقای قاضی رضوان الله علیه. وقتی که یکی از بزرگان، وقتی با هم صحبت میکردیم با ایشان، با هم که علی آقای قاضی صحبتی شد، بعد ایشان فرمودند که: «علی آقا وقتی از دنیا رفت، تشییع جنازه ایشان ۵ نفر.» زیر تابوت ایشان. «حمّالها...» قبرستان نجف که تابوت برمیدارند، میبرند دفن میکنند و اینها، به اینها سپردند و اینها دفن کردند. قاضی که استاد هاشم حداد فرمودند که: «در طول تاریخ، بعد از اهلبیت، ما کسی...» آقای بهجت، «اگر بالاتر از ایشان نبوده، پایینتر از ایشان نبود.» مگر اینها ملاک است؟ آنقدر هم آدم داریم از این اوتاد و ابدال امام زمان که دفن میشوند و هیچکس بالا سر اینها نمیآید. بیبی شطیطه نیشابوری را وقتی خواستند دفن بکنند، طرف میگوید: «من موسی بن جعفر را در دفن او دیدم.» جلسهای توضیح دادم مفصل روایتش را توی یکی از این بحثهایی که در مورد امام کاظم علیه السلام داشتیم. امام برنامهریزی بود. اینها فکر کنم در مورد امام کاظم علیه السلام بحثی که داشتیم خواندم کامل. میگوید که: «دیدم موسی بن جعفر بالای جنازه بیبی شطیطه، این پیرزن حاضر.» «هر کدام از شیعیان ما که از دنیا برود، ما دفن...» غریب گمنام. کرونا دارد الان که با این وضعیت غربت که آدم واقعاً جگرش آتش میگیرد، بعضی از این صالحین از دنیا میروند، به هیچکس نمیتوانند به قبر نزدیک بشوند. گفتند که: «نمیدانم دو ماه نزدیک نشوید.» و الان که اینجوری گفته میشود با گمنامی دفع میکنند. بدون مجلس ختمی. بدون اینکه کسی به سمت او برود. الان بگوییم که هرکی توی این وضعیت مرد، «این آقا توی غربت مرد.» این ببیند چی کار کرده؟ قاسم سلیمانی آنجور بود، آنقدر شلوغ شد. ما بریم ببینیم چی کار کردیم که این آنقدر تشییع ازش خلوت شد؟
مگر اینها ملاک است؟ گاهی آنقدر طرف لطیف است، خدای متعال همه وجود او را برای خودش برداشته، مثل اباعبدالله الحسین علیه السلام. نه تشییع جنازهای، نه کسی کنار قبر. امیرالمؤمنین تا صد سال مزارش مخفی بود. تا صد سال احدی نمیدانست اینجا امیرالمؤمنین دفن است. فقط میدانستند یک تپه آهوها وقتی میروند آنجا صورت میمالند! معلوم نبود. بعد صد سال، دوران امام باقر و امام صادق علیهما السلام معلوم شد که اینجا مزار امیرالمؤمنین. فاطمه زهرا سلام الله علیها در طول تاریخ غیر از فرزندان معصومش زائر نداشته. طبق برخی نقلها تا قیامت هم مزار ایشان مخفی است. یعنی در دوران امام زمان معلوم نمیشود قبر او. «تا قیامت، الی یوم القیامه.» برخی نقلها. اینها شاخصش نیست. اتفاقاً گاهی آنقدر لطیف است، نمیگذارد خدا پایین بیاید دست کسی دیگری برسد. گولمان نزند. فریبمان ندهد. عمل، صورتش ما را نگیرد که مثلاً فلانی اینطور شلوغ شد، فلانی آنطور خلوت بود. «این مثلاً روزی بود که همه آمدند. آن روزی بود که هیچکس نیامد. این همه کتاب نوشته. آن هیچی ننوشته. آن همه شاگرد دارد. آن که شاگرد ندارد.»
بهاءالدینی را هم که قبلاً عرض کردم، بازم عرض میکنم، ایشان فرمود که: «ما یک طلبه کودنی داشتیم توی قم. این درس همه آقایان میرفت. همه هم از دستش کلافه بودند. هیچی درس نمیفهمید! ولی این اصرار داشت که همه درسها را برود. یعنی قلبش به این بود که دوست داشت بفهمد، من نمیفهمید. ذله کرده بود همه را.» آقای بهاءالدینی خب دیگر خریت فن بود دیگر. اوستای این کارها بود. «بعد از مرگش، برزخش را دیدم. دیدم در عالم برزخ استاد همه مراجع شده است.» چرا؟ برای اینکه نیتش بود بفهمد. «تو نیتم هیچ حجاب و مانعی نیست. تو میخواستی بفهمی، بدانی. من به تو میفهمانم. ابزارش را نداشتیم. قدرت فهم را بهت نداده بودیم. بیمار بودی، مشکل داشتی، نمیشد. امکانات نداشتی. یک جایی بودی، استاد نداشتی.» هر عضوی بیاوریم از هر چیزی که کم و کسری داشتیم. جلسه مفصل توضیح دادیم که قلبت که دیگر میتوانست بخواهد. خدا به همان نظر میکند، بهت میدهد.
«پول ندارم. من الان نمیتوانم بروم بیمارستان پرستاری کنم از این بیماران عزیز. کمک بکنم. دارو به اینها بدهم. هزینه بکنم. مسئولیت ندارم. آنهایی که دارند، خیلیهایشان اصلاً خیالشان نیست کاری بکنند. کاری از دست من برنمیآید.» نیتش را دارم. «ای کاش یک ای کاش که بتوانم بگویم. یا لیتنا كنا معک فنفوس فوزاً عظیمه.» میگوید: «همین را میگویی، در زمره شهدای کربلا محشور میشود.» قلبت که دیگر میتواند بخواهد. با امام حسین شهید نشدی. شمشیر نداشتی. اصلاً مرد نبودی، مثلاً زن بودی، نمیتوانستی جبهه بری. جهاد از تو برداشته شده بود. بیمار بودی. هر مسئله دیگری. خطبه ۲۸ به نظرم. و امام... برادری دارم، این خیلی دوست داشت توی این جنگ صفین شرکت بکند. صفین هم غلط است. صفین، صفین. اینها همه غلط. «صفین.» اسم آن منطقه. شرکت بکند. خیلی هم حالش گرفته است از این جنگ. سهمی از این جنگ دارد یا نه؟ پاسخ حضرت: «هو آخر اخیک معنا.» دلش با ما بود. نه تنها این برادر، تا قیامت هر کسی بیاید توی دلش این بود که: «ای کاش من در صفین بودم، یا علی جان، یا امیرالمؤمنین، کنار تو بودم، کمکت میکردم.» همین که توی دلش بیاید. هوای او باشد. میلش باشد. تمایل قلبیش باشد. هر آنچه ما اینجا زخم برداشتیم، او هم برداشته. هرچی فتح کردی، ما هم فتح کرده. در زمره صفینیها محشور میشود. خیلی حرف است.
روز قیامت شما میبینی هزاران نفر صفینی بودند. یعنی قاسم سلیمانی هم مدافع حرم بوده، هم مال صفین بوده، هم مال کربلا بوده، هم جزء یاوران حضرت شعیب بوده، هم یاوران چی بوده؟ همه اینها بوده. چون قلباً میخواسته با همه اینهاست. تو همه اینها شریک است. تو همه اینها سهم دارد با نیت. عمل قلب یعنی قلب واقعاً بخواهد. من که توی ذهن بیاید... مراجعه میکنی، میخواهی حواله بهش بدهی. چقدر خوب است که آدم گناه را ترک بکند. بحث نیت. نیت سخت است ها. نیت از خود عمل سختتر است ها. ظاهرش این است که نیت کاری ندارد. نیت بودن، داشتنش. اتفاقاً خود عمل... شما ببینید، ما الان یک تسبیح دستمان بگیریم. میخواهیم ذکر صلوات بفرستیم. صد تا صلوات که میفرستیم، چند تایش با توجه؟ توجه چقدر سخت است. حالا شما بخواهی یک صلوات بفرستی، همه توجهات را توی این صلوات داشته باشی، این صلواتی چقدر طول میکشد؟ یکی از بزرگان سفارش میکرد. میگفت: «حرم برو، یک صلوات ۴۵ دقیقهای.» «اللهش را بفهم. آن صله صلوات یعنی چی؟ بعد پیغمبر، آل پیغمبر. این نحوه افاضه فیض از جانب خدا به پیغمبر. همه اینها را توجه داشته باشید.» آن صلوات صلوات است. هرچی قرار است گیرت بیاید، گیرت میآید. که نتوانست یک صلوات با توجه ۴۵ دقیقه شاید طول بکشد.
۵۰۰ تا صلوات فرستاد. درست است. چرا؟ چون این نیت، این کار قلب است. قلب و با خود آوردن سخت است. ما این همه نماز میخوانیم، توجه ندارد. قلب، قلب خود توجه کند. خیلی سخت است. رضا فرمود: «نیت مؤمن از کار او بهتر است، ثوابش بیشتر است.» هرچی که سختتر است، ثوابش بیشتر است. «یک خالص کردن نیت برای خدا از یک سال یا صد سال جهاد در راه خدا سختتر است.» میروی شمشیر میزنی. میزنی، میجنگی، فتح میکنی. نیت میخواهی داشته باشی، قلبت بخواهد باشد. «بهترین ذکر، بالاترین ذکر این است که اگر خدا صد سال بهت عمر داد یا هزار سال...» اصفهان یک ذکری بوی لطیف بودن رضوان الله. «اصفهان بری، شیراز بری، مازندران بری، فرقی...» بهترین ذکر قلبی. به ذکر عملی به اینکه نیت کند. «اگر خدا هزار سال به او عمر داد، یک گناه از سر عمد انجام...» این اصل ذکر است. سخت است خداییش! «تو مردش هستی؟ یعنی هزار سال نباید دروغ بگویی. هزار سال به نامحرم نگاه نکنی. یا نه، دیگه حالا یک وقتهایی در میرود.» ببین، همین الان نمیتواند نیت کند. بالاخره آدم یک وقتی چشمش که میافتد... نیت نمیتواند بکند. چشمش افتاد. توی ذهن میآید. توی قلب نمیآید. قلب تصدیق نمیکند.
نه، راست میگوید. خدایا، واقعاً من الان اگر این نیت را بکند، انقدری نور به او داده میشود، انقدر برکت، انقدی چیز گیرش میآید به واسطه همین نیت. خیلی ماجراهای عجیب و غریب داریم از نیت. روایات عجیب و غریب داریم. نیت که میکنی با کیا شریک میشوی؟ با کیا محشور میشوی؟ در زمره کیا به حساب میآید؟ نیت خوب، نیت بد. نیت پس یک عمل قلبی است. شاکله ما را نیت ما شکل میدهد. حالا این پیام که زیاد میآید در مورد شاکله، اگر توفیقی باشد، حیاتی باشد، ماه مبارک رمضان بشود، فرصتی باشد، بشود صحبت بکنیم. انشاءالله بحث شاکله را بتونیم یک جایی داشته باشیم. با عنایت حق تعالی، آنجا هم عرض میکنیم. اصل شاکله را نیت آدم شکل میدهد. یعنی آدم به خودش هویت میدهد. مرتبه من شکل میگیرد. کلاس اولی. آن کلاس دوم. کلاس پنجمی. کلاس دهمی. کلاس پنجم بودن یک مرتبهای دارد. ممکن است طرف ۱۵ سالش است، کلاس پنجم. ممکن است ۸ سالش است، کلاس دهم. ما چند سال پیش داشتیم که توی کنکور قبول شده بود، ۱۵ سالش بود. یعنی به سن و سال نیست. درست است. سن و یک شاخص گذاشتند، ولی تو اگر یک فهمی بالاتر از سنت داری، متناسب با همان. اثر یک مرتبه بالاتری برای لحاظ میکند. بعد هر کلاس یک صورتی دارد. این کتابی که میخواند، حسابان میخواند، نمیدانم جغرافیا میخواند، ریاضی... یک صورتی دارد، یک باطنی دارد. باطنش مرتبه فهم اوست. صورتش این کتاب، آن کتاب است. درست است. این صورت کلاس است. روپوشی که تنش است، چه میدانم، اینها همش صورت کلاس است دیگر. باطن کلاس که اینها نیست. در و پنجره نیست. الان ما کلاس مجازی برگزار میکنند. معلم میآید. یک معلمی دیدم که توی فضای مجازی، روی بغل یخچال خانهاش نوشته بود برای شاگردهایش. خدا حفظ بکند که واقعاً دغدغه. کلاس، صورت کلاس هم پاشیده، ولی باطن کلاس برقرار است. مفاهمه است. دارد درس میدهد، آن هم دارد درس میگیرد. صورت کلاس نیست.
یک وقتی صورت کلاس هست، فهم نیست. عمل هست، نیت نیست. نیت هست، عمل نیست. کدامش مهمتر است؟ کلاس را چی کلاس میکند؟ در و پنجره و آن سوم الفی که روی در خورده و تخته وایت برد. اینها میکند کلاس به کلاس یا نه؟ یک باطنی بود به اسم اینکه: «یک جایی است میخواهیم با همدیگر حرف بزنیم، درس بدهیم، درس بگیریم.» بهش صورت شد تخته و ماژیک و در و پنجره و... حالا اگر اینها نباشد چی؟ بازم کلاس، کلاس هست یا نیست؟ بازم کلاس کلاس است. چون باطن هست. تو مرتبهات معلوم میکند که تو چه کلاسی باشی. «من که بگی آقا من مثلاً خودکار اینها را دارم. کتاب اینها را دارم. رفتم کتاب فلان کلاسیها را... الان من کتابهای مثلاً دکترای فیزیک هستهای را اگر برم بگیرم، یعنی میتوانم برم توی کلاس بنشینم؟» دکتر افتخاری میدهند. یعنی چی دکتر افتخاری؟ ببین، نیت دکتر افتخاریها. دکتر افتخاری یعنی تو این کلاسها را نگذراندی، ولی فهمت به اندازه کسی است که این کلاسها را گذرانده و این فهم را دارد. دکترای افتخاری. دکترای افتخاری حضور در صفین میدهند به کسی که ادراکش از غربت امیرالمؤمنین، ادراک کسانی بود که رفتند به نصرت امیرالمؤمنین. مرحوم آیتالله اراکی فرمود که: «این سید را میبینی؟ امام خمینی. این اگر بود ظهر عاشورا میشد شهید هفتاد و سوم کربلا.» از کجا کشف میشود؟ از شاکله. شاکله. شاکله کربلایی. شاکله کربلا با چی کشف میشود؟ با نیت. با معرفت. با درک.
بگذار این صورت حرم و اینها اشتباه نکنیم. الان دیشب هم دوستان آستان قدس، روزنامه تماس گرفتند و امروز هم گفتند یک مناظرهای داشته باش که قبول نکردم که در حرم را ببندند یا نبندند. گفتم: «نظر تو چیست؟» حالا ما که بعضی از اعراب را نداریم که از چقدر اوضاع وخیم است که از مثل ما میآیند میپرسند که... بعد عرض کردم که شاید خوب باشد بستنش. حرم بالاخره سیل زائر که میخواهد بیاید و برای اینها وقتی بفهمد که حرم بسته است، خب دیگر نمیآید مشهد. نمیآید. این انتقال و جابجایی و اینها صورت نمیگیرد. بعد گفت: «روایت هم داریم.» گفتم: «بله. حالا روایتش هم داریم.» دوستان پوستر بکنند که فرمودند که: «اگر وبا مثلاً فراگیر شده، از خانه درنیاید.» اهلبیت فرمودند. خب امام رضا. ببینید، ما حرم میرویم، در و دیوار هم میبوسیم. سینه میمالیم. صورت میمالیم. مرحوم آیتالله قندهاری میگفت: «شهد ولایت در این ضریح.» میخواهم بگویم ما تا آنجایش هم قبول داریم. ولی الان تو این وضعیت حرم هم نرو. درست شد. مسائل را با هم خلط میکنیم. صورتها خیلی ما را فریب میدهد. فکر میکنیم مثلاً امام رضا یعنی صورت زیارت. ما صورت زیارت هم میرویم تا حقیقت زیارت نصیب... صورت کلاس را میرویم تا حقیقت کلاس گیرمان بیاید. یک وقتی صورت کلاس را نمیتوانیم داشته باشیم، دست از حقیقتش برنمیداریم. حضرت امام که وقتی نجف بود، ۱۵ سال هر روز می... حرم امیرالمؤمنین. ا گرم یک شبی حرم را میبستند به خاطر شستوشو، از پشت بام میرفت زیارت میکرد. ۱۰ سال ایران بود و یک بار زیارت امام رضا نرفت. آن ۱۵ سال هر شب، ۱۰ سال یک بار هم نه. فقط اولی که آمد، یک شب شاه عبدالعظیم رفت که آن هم مردم ریختند و... امام ۱۰ سال امام زیارت نرفت. صورت زیارت گولمان میزند. «بسته است، نمیتوانم بیایم.» شما که بسته نیستی که. آقای... «بچهات را میآوردم پشت در حرم معصومه. هم حرم حضرت عبدالعظیم شبهایی که بسته میشد و وقتهایی که بسته بود، داشتند تمرین با حالت توجه.» اصطلاحاً میگویند: «زیارت در مقام نورانیت.» بزرگان: «زیارت در مقام نورانیت که درش بسته نیست.» ما زیارت به حرم هم میرویم برای اینکه از آنها بهمان بدهند. از باب ادب میرویم که بگوییم: «آقا تا جایی که میشد آمدیم. خودمان را آوردیم در اختیار شما که از آنها بهمان بدهید.» حالا الان بسته است.
قبر الحسین که گفته شده: «ما اربعین گاهی میرفتیم، آنقدر شلوغ بود که گاراژ که از ماشین پیاده میشدیم، از گاراژ نمیشه جلوتر رفت.» ایشان فرمودند: «گاراژ بود. دعا مستجاب است.» گول صورت را نخوریم که یعنی کنار ضریح، بالای سر امام حسین. اگر راه باز است، صورت فرع است. اگر نه متراکم بسته است. چه اصراری برسانی به آن بالای سر؟ گیر صورتها وقتی میافتیم اینشکلی میشود. ۱۰ نفر رد کرده که برود بالای سر امام حسین وایستد. بابا جان، وقتی سخت میشود، فشار میشود، صورت توسعه پیدا میکند به موازات معنا. قاعده را به موازات معنا، صورت توسعه پیدا میکند. الان امکانش نیست شما اینجا وایسی. این توسعه پیدا میکند از همان جایی که جلوترش دیگر برایت امکانش نیست. زیارت از آنجا برایت مینویسند. سالها بود که مرز بسته بود. مرحوم ابوطالبی رضوان الله علیه، جمع شدند با رزمندهها و اسرا و اینهایی که بودند. رفقای ایشان میرفتند مرز خسروی. پیادهروی. سه بار هم ایشان در سال پیادهروی داشت. یک بار میآمد مشهد، یک بار میرفت مرز پیادهروی. کربلای ایشان در دورانی، در دهه ۸۰، سال ۸۰ به نظرم. کربلا بسته بود. اینها میرفتند تا مرز خسروی. پشت آن سیم خاردار مرز خسروی زیارت میخواندند برمیگشتند. اینها زیارت اربعین. اینها زیارت اربعین که به آن در و دیوار، آن جاده که موضوعیت ندارد. حتماً باید به کربلا منتهی شود. آخرت باید به حرم امام حسین. تا آنجایی که میتوانستی رفتی. آنی که ملاک است چیست؟ نیت است. نیتش را داشتی. هر چقدر میتوانستی اقدام کردی. این قاعده است.
لذا شما نیتش را داشتی. الان یک عده دارند از سوریه دفاع میکنند. تو چقدر میتوانی حمایت بکنی از اینها؟ تا کجا میتوانی برای اینها قدم برداری؟ همانقدر بردار. با نیت تو از آنها میشود. کسی کنج خانهاش باشد، روز قیامت در پروندهاش ببیند ثواب دفاع از حرم حضرت زینب از بسیاری از شهدای مدافع حرم بر او بیشتر نوشتند. چرا؟ چون نیت او خالصتر بود. قلب او بیشتر درگیر بود. شما الان این دلهای شکستهای که توی خانه نشستیم، ایام عید است. این حالت حبس. یکی از این درسهای کرونا این است دیگر. دست و بال ما بسته است. کاری ازمان برنمیآید. محدود شدیم. اختیاراتی که داریم ازمان گرفتند. بیرون نمیتوانیم بریم. سر کار نمیتوانیم بریم. مسافرت نمیتوانیم بریم. اختیارات وقتی از آدم میگیرند، دست و بال آدم بسته میشود. چقدر سخت است. امام عصر ۱۲ قرن اختیاراتش را ازش... در حصر. امام زمان ۱۲ روز آدم توی حبس قرار میگیرد، بال بال میزند، دیوانه میشود. ۱۲ قرن هیچ اختیاری ندارد. نصب به نصب... آمده، نسلکشی شده، وبا افتاده، طاعون افتاده، شیعهکشی کردند، کتابخانهها را سوزاندند، علما را کشتند. ما یک قاسم سلیمانی را جلو چشم آنجور با مظلومیت کشتند. چطور هزاران از این قاسم سلیمانیان در طول تاریخ در محضر امام عصر پرپر شده؟ این وجود نازنین که خدا روزی بکند زیارتش را نصیب ما بکند و نصرتش را نصیب ما بکند. ما را پرپر بکند در راه او انشاءالله. این وجود نازنین و مقدس ۱۲ قرن در حصر است. اینها را بفهمیم دیگر. این آن وقت اتصال قلبی میشود. قلب پیوند میخورد. ادراک پیدا میکند. این قلب به درد میخورد. این قلب، قلب... این اتصال قلبی در نصرت امام زمان هم آنهایی که همافقند با امام زمان. جلسات بنده عرض کردم، چون بحث امام طلاییها که تو برخی اصحاب حضرت گفتند که جز ۳۱۳ نفر، یک سری آدم خیلی پرزور، فلان است، مثلاً قدرتمند. نماینده مجلس میفرماید که: «مکفوف.» یکی از اصحاب امام زمان مکفوف است، نابیناست. میآورندش شب ظهور حضرت. جزء ۳۱۳ تاست که با طی الارض میآورندش. حضرت بینایش میکنند و بهش مسئولیت میدهند. یعنی نابیناست. الان به نابینا چه مسئولیتی میدهند توی این مملکت؟ مبَلّغ مسئولیتی ندارد. امام زمان به این ۳۱۳ تا که عصاره حکومت حضرت است، نابینا داریم. معلوم میشود که به صورت نیست، به حقیقت. حقیقت به چی؟ به نیت. به شاکله است. به همافق شدن قلب است. به اتصال قلب است. این قلب باید پیوند بخورد. هی قروفر صورتش را میخواهیم اینجوریاش کنیم، فلان میشود.
یکی از بزرگان یک وقتی به ایشان چیزی گفتم، ایشان فرمودند که: «من هیچ امیدی به این منبرهای چند صد نفره و چند هزار نفره که رفتم. همه امیدم به این روضههای زنانی است که برای ۵ تا پیرزن روضه خواندم.» اینها گریه. همه امید. حالا نمیخواهیم ناامید بشویم نسبت به آنها. بگوییم آن جلسات. بزرگان سفارش میکردند. میگفتند: «جلسات عمومی و پرشکوه بریم به خاطر شکوهش. جلسات ورشکسته بریم به خاطر اخلاصش.» «علیک مجالس ورشکسته.» برو سراغ مجلس ور... فامیل یکی روضه راه انداخته. دو نفر مینشینه، چهار تا بچه خیمه زدند. چهار تا پیرزن هم. یک جلسه خلوتی است. یک مسجدی است که نه پذیرایی میکند، نه پاکت میدهد، نه جمعیتی هست، نه میکروفون دارد، نه تشکیلات دارد. هیچی ندارد. آنجا چی دارد؟ خدا. جای دیگر تشکیلات دارد، میکروفون دارد، بنر دارد، تبلیغات دارد. خدام انشاءالله داشته باشد. انشاءالله این اتصال قلبی، این شاکله، این نیت، خیلی کارها میکند.
مرحوم ملاصدرا در توضیح اضافهاش میفرمایند که: «نیت و اعتقاد درست نمیشود مگر به اصابت نور خدا و برهان و معرفت حکمت الهیه و کتاب فرقان.» با اینها وقتی اصابت بکند، مطابقت داشته باشد، پیوند بخورد قلبت با اینها. با نور هدایت. با نور برهان. با نور با معرفت. اگر پیوند خورد این قلب این نیت دارد مرتبه وجود. یک جایی که مرحوم ملاصدرا بحث در مورد نیت میکنند، جای دیگر که بحث نیت میکنند، میفرمایند که: صفحه ۳ و ۲۰۴، صفحه ۲۱۵. «خدا عملی را قبول نمیکند مگر به معرفت.» بحث قبول اعمال که جلسات قبلش به میزان معرفت و عقل هر کسی عملش قبول میشود. روایتش هم قبلاً توی بحث خواندم. حالا یادم نیست. ملائکه دیدند طرف از عباد بنی اسرائیل خیلی عبادت میکند و اینها. شرمندگی این بنده را در بیاورند. فرمود که: «برید ببینید که این حاجتش...» پرسیدند که: «چی میخواهی؟» گفت که: «این علفها اینجا بهار بارون میخوره. درمیآید. ای کاش خدا الاغش را بفرستد این علفها را بخوره که اسراف...» یک ملکه برگشت. خدا فرمود: «من به اندازه عقل هر کسی بهش جزا میدهم.» نماز میخواند. عقل، معرفت، حکمت، نیت، درک. اینها مرتبه وجودی شکل میدهد. البته هر چقدر آدم عقلش قویتر بشود، صورت عملش هم بیشتر میشود ها. «به کربلا رفتن نیستش.» که «دل بنده نادان خدا اگر دل وصل بشود که این هر هفته میرود کربلا. کربلا و اینها نیست. بل به توهّم هم نیست.»
«خدا عملی را قبول نمیکند مگر به معرفت. چون قوام عمل، یعنی عبادت مثل صلات و صوم، نماز و روزه به معرفت خداست و نیت تقرب.» این قوام عمل است. «به نیت تقرب، به قصد طاعت و خضوع، به شوق به سمت خداست، به وصول به سمت...» کسی که معرفت به خدا و روز قیامت ندارد چه شکلی میخواهد مشتاق خدا باشد؟ آن موتور محرکی که سوخته، باهاش میرود بالا، آن موتور... آن سوخت نیت میکشد، میبرد تو را به سمت خدا. چگونه نیت میکند؟ چگونه قصد تقرب به خدا میکند در حالی که او معرفت ندارد؟ «پس ظاهر میشود که معرفت و نیت روح عمل است. هرچند عمل خودش وسیله برایش است. مثل بدن برای روح و بذر برای ثمره.» بعد یک شعری را مرحوم ملاصدرا از بعضی عرفا نقل. «الجسم و النیات للعمل، یحیا بها که حیات الأرض بالمطر. فتصیر الزهر ل الأشرار بارزة، و کل ما تخرج الأشجار من فمری. کذالک تخرج من أعمالنا صوررو لها رو من نینت و منی.» خیلی زیباست. روح برای جسم و نیات برای عمل از یک جنس است. روح و جسم، نیت و عمل. نسبت روح و جسم، نسبت نیت و عمل است. نسبت نیت و عمل نسبت روح و جسم. و چطور روح حیات میدهد، زنده میکند، شکوفا میکند مثل بارانی که میآید زمین را زنده میکند، نیت هم میآید عمل را زنده میکند. عمل باهاش خاصیت دارد، اثر. گاهی هزار تا حسین حسین هم میگوید، اثر نمیبیند. یک حسین خالصانه میگوید. یک الله خالصانه میگوید. یک زیارت خالصانه. یک نماز خالصانه. یک پخت غذای خالصانه. گاهی یک خانم توی خانه...
بزرگان رفته بودیم بازار. «ایشان دنبال سیدی برای بچهاش میگشت.» یکی از اساتید، یکی از رفقا. پسر خوبی هم بود و هست انشاءالله. «این برگشت گفتش که: ازدواج مانع سیر و سلوک است؟ برای چی سجاده مشغول عبادت باشی؟ تو بازار قم داری دنبال سیدی شعر میگردی برای بچه.» ایشان فرمود که: «این عمل من، عرقی که اینجا میریزم، خون شهید به حساب میآید. الکاد لعیاله کل مجاهد فی سبیل الله.» کسی که برای خانوادهاش زحمت میکشد، مثل مجاهد فی سبیل الله است. عرق این را خون شهید. یک قیمت. مسئله نیت. آن پخت غذا. محمود بانوی امین کی حالت تجرد بهش دست داد؟ ممنون استاد هاشم حداد وقتی مادرخانم شان خیلی به فحش کشید. برخی بزرگان دیگر، توی برخی حالات خاص. بعضی توی حرم امام حسین، مرحوم آقای قاضی ظاهراً حرم حضرت عباس. ظاهراً تجرد. مرحوم بانو امین کجا بوده؟ داشته خانه را جارو میکرده. تجرد ایشان آنجا بود. البته بعضی بزرگان تحلیل کردند. گفتند که بانوی امین انگار حال دلش این بوده وقتی داشته جارو میکرده، میگفته: «خدایا، تو هم خانه قلب من را جارو کن.» حالت تجرد بهش دست داده. پس میشود این جاروی خانه با جاروی حرم امام حسین فرقی نکند. درست شد. نیت شما مهم است. از تو این را خواستند. از تو انقدر برمیآید.
حضرت امام، حرم امام رضا علیه السلام. با دوستانشان آمده بودند. اینها همهاش توی حرم بودند. امام همهاش توی حسینیه بودند. متلک انداخته بودند در جوانی. «امام برو حرم. مال شما پخت و پز و رفت و روب و رسیدگی به کارهایتان توی حسینیه. مال من. ثواب شما مال من.» امام رضا به این بیشتر راضی است. صورت عمل. «عجب زیارتی بود. خیلی چسبید. این سری الحمدلله ۴ ساعت بالای سر. ۶۰ بار ضریح بغل کردیم. خود آقا را هم بغل کردی؟ یا نه.» تو اگر توی حسینیه میماندی، کارهایی که ازت میخواستند میکردی، خود آقا را بغل میکردی. مرتبهات پایین بود، بغل کردی. با نیت. خدا آقا را بغل میکنی. صورت عمل فریبمان میدهد. خیلی مسئله مهمی است. در برزخ آنچه ما میبینیم، اول از همه نیتهای ماست که روح عمل ماست. بعد میفرماید که: «مس شکوفهای که در درخت درمیآید از این درخت هم درمیآید به واسطه نیت. کذالک تخرج من اعمالنا صوررو...» از اعمال ما صورتهایی درمیآید که بوی عطر یا بوی... به واسطه نیتها.
عمل خیلی ظاهرش خوب است، نیت فاسد بوده. عمل خیلی ظاهرش بد است، نیت خالص بوده. توضیحاتی مرحوم ملاصدرا میدهند که من نمیخوانم. یک بخش دیگر هم بخوانم از فرمایشات ایشان. میفرمایند که: «خیلی نکته ایشان دارد در مورد نیت. حالا من اصلیاش را میخواهم بخوانم. اینجاست.» یکی صفحه ۳ و ۲۰۴، صفحه ۲۱۵. «خدا عملی را قبول نمیکند مگر به معرفت.» بحث قبول اعمال که جلسات قبلش به میزان معرفت و عقل هر کسی عملش قبول میشود. روایتش هم قبلاً توی بحث خواندم. حالا یادم نیست. ملائکه دیدند طرف از عباد بنی اسرائیل خیلی عبادت میکند و اینها. شرمندگی این بنده را در بیاورند. فرمود که: «برید ببینید که این حاجتش...» پرسیدند که: «چی میخواهی؟» گفت که: «این علفها اینجا بهار بارون میخوره. درمیآید. ای کاش خدا الاغش را بفرستد این علفها را بخوره که اسراف...» یک ملکه برگشت. خدا فرمود: «من به اندازه عقل هر کسی بهش جزا (پاداش) میدهم.» نماز میخواند. عقل، معرفت، حکمت، نیت، درک. اینها مرتبه وجودی شکل میدهد. البته هر چقدر آدم عقلش قویتر بشود، صورت عملش هم بیشتر میشود ها. «به کربلا رفتن نیستش.» که «دل بنده نادان خدا اگر دل وصل بشود که این هر هفته میرود کربلا. کربلا و اینها نیست. بل به توهّم هم نیست.»
«خدا عملی را قبول نمیکند مگر به معرفت. چون قوام عمل، یعنی عبادت مثل صلات و صوم، نماز و روزه به معرفت خداست و نیت تقرب.» این قوام عمل است. «به نیت تقرب، به قصد طاعت و خضوع، به شوق به سمت خداست، به وصول به سمت...» کسی که معرفت به خدا و روز قیامت ندارد چه شکلی میخواهد مشتاق خدا باشد؟ آن موتور محرکی که سوخته، باهاش میرود بالا، آن موتور... آن سوخت نیت میکشد، میبرد تو را به سمت خدا. چگونه نیت میکند؟ چگونه قصد تقرب به خدا میکند در حالی که او معرفت ندارد؟ «پس ظاهر میشود که معرفت و نیت روح عمل است. هرچند عمل خودش وسیله برایش است. مثل بدن برای روح و بذر برای ثمره.» بعد یک شعری را مرحوم ملاصدرا از بعضی عرفا نقل. «الجسم و النیات للعمل، یحیا بها که حیات الأرض بالمطر. فتصیر الزهر ل الأشرار بارزة، و کل ما تخرج الأشجار من فمری. کذالک تخرج من أعمالنا صوررو لها رو من نینت و منی.» خیلی زیباست. روح برای جسم و نیات برای عمل از یک جنس است. روح و جسم، نیت و عمل. نسبت روح و جسم، نسبت نیت و عمل است. و چطور روح حیات میدهد، زنده میکند، شکوفا میکند مثل بارانی که میآید زمین را زنده میکند، نیت هم میآید عمل را زنده میکند. عمل باهاش خاصیت دارد، اثر. گاهی هزار تا حسین حسین هم میگوید، اثر نمیبیند. یک حسین خالصانه میگوید. یک الله خالصانه میگوید. یک زیارت خالصانه. یک نماز خالصانه. یک پخت غذای خالصانه. گاهی یک خانم توی خانه...
بزرگان رفته بودیم بازار. «ایشان دنبال سیدی برای بچهاش میگشت.» یکی از اساتید، یکی از رفقا. پسر خوبی هم بود و هست انشاءالله. «این برگشت گفتش که: ازدواج مانع سیر و سلوک است؟ برای چی سجاده مشغول عبادت باشی؟ تو بازار قم داری دنبال سیدی شعر میگردی برای بچه.» ایشان فرمود که: «این عمل من، عرقی که اینجا میریزم، خون شهید به حساب میآید. الکاد لعیاله کل مجاهد فی سبیل الله.» کسی که برای خانوادهاش زحمت میکشد، مثل مجاهد فی سبیل الله است. عرق این را خون شهید. یک قیمت. مسئله نیت. آن پخت غذا. محمود بانوی امین کی حالت تجرد بهش دست داد؟ ممنون استاد هاشم حداد وقتی مادرخانم شان خیلی به فحش کشید. برخی بزرگان دیگر، توی برخی حالات خاص. بعضی توی حرم امام حسین، مرحوم آقای قاضی ظاهراً حرم حضرت عباس. ظاهراً تجرد. مرحوم بانو امین کجا بوده؟ داشته خانه را جارو میکرده. تجرد ایشان آنجا بود. البته بعضی بزرگان تحلیل کردند. گفتند که بانوی امین انگار حال دلش این بوده وقتی داشته جارو میکرده، میگفته: «خدایا، تو هم خانه قلب من را جارو کن.» حالت تجرد بهش دست داده. پس میشود این جاروی خانه با جاروی حرم امام حسین فرقی نکند. درست شد. نیت شما مهم است. از تو این را خواستند. از تو انقدر برمیآید.
حضرت امام، حرم امام رضا علیه السلام. با دوستانشان آمده بودند. اینها همهاش توی حرم بودند. امام همهاش توی حسینیه بودند. متلک انداخته بودند در جوانی. «امام برو حرم. مال شما پخت و پز و رفت و روب و رسیدگی به کارهایتان توی حسینیه. مال من. ثواب شما مال من.» امام رضا به این بیشتر راضی است. صورت عمل. «عجب زیارتی بود. خیلی چسبید. این سری الحمدلله ۴ ساعت بالای سر. ۶۰ بار ضریح بغل کردیم. خود آقا را هم بغل کردی؟ یا نه.» تو اگر توی حسینیه میماندی، کارهایی که ازت میخواستند میکردی، خود آقا را بغل میکردی. مرتبهات پایین بود، بغل کردی. با نیت. خدا آقا را بغل میکنی. صورت عمل فریبمان میدهد. خیلی مسئله مهمی است. در برزخ آنچه ما میبینیم، اول از همه نیتهای ماست که روح عمل ماست. بعد میفرماید که: «مس شکوفهای که در درخت درمیآید از این درخت هم درمیآید به واسطه نیت. کذالک تخرج من اعمالنا صوررو...» از اعمال ما صورتهایی درمیآید که بوی عطر یا بوی... به واسطه نیتها.
عمل خیلی ظاهرش خوب است، نیت فاسد بوده. عمل خیلی ظاهرش بد است، نیت خالص بوده. توضیحاتی مرحوم ملاصدرا میدهند که من نمیخوانم. یک بخش دیگر هم بخوانم از فرمایشات ایشان. میفرمایند که: «قد علم انا العلم و العمل کروه و الجس...» حالا فهمیدی که علم و عمل نسبت روح و جسد دارد؟ دوتایی با هم مصاحبت دارند. دوتایی با هم کامل میشوند. هر مرتبهای از علم اقتضا دارد یک عملی به حسب خودش. هر عملی هم مهیا میکند یک درجهای از علم را. یک درجه از حال را. «کل ذالک اذا کانت النیه...» به شرط اینکه نیت سالم باشد و عمل خالص باشد. نیت میآید علم و عمل را به هم پیوند میدهد. ایمان درمانی. ما یک مقداری اینها را توضیح دادیم. نیت هر چقدر خالصتر شد، باور قلبی و شهود قلبی بیشتر حاصل میشود. هر چقدر ملاحظه او را کردی، هی ملاحظهاش میکنی، ملاحظهاش میکنیم، ملاحظهاش میکنیم، کم کم مشاهدهاش میکنیم. ملاحظه فلانی را میکنم. ملاحظه خدا را کردی. اینجا ملاحظه خدا را میکنی، آنجا ملاحظه خدا را میکنی، آنجا ملاحظه خدا را میکنی، کم کم مشاهده خدا از م... معرفت محصول نیت. دارد میخوابد، نیت دارد غذا میخورد، نیت. همینی که آقا درک از فقرش دارد. «خدا، ببین من چقدر فقیر.» بابای بهجت، یکی از اساتید میفرمود رفته بودیم یکی از این حمامهای قم در جوانی آن استاد که آقای بهجت هم گمنام بودند. آدم توی حمام میتواند توجه داشته باشد. نیت همین است دیگر. تو توجه. حمام که میروی، آتش این گرمای حمام بیندازد. حمامت دارد بهشت درمیآید. کیسه میکشیدند، چرک درمیآمد. «ایشان فرمود: هر چقدر ما پاک بشویم، سبحان برای ما نمیگ...» کیسه کشیدنش را متوجه یک چیز دیگر بود که آدمیزاد چرک. آخرش چرک دارد. هر چقدر هم پاک باشد، گناه نکند، خوب بشود، آخر چرک. و همینی که آدم به فقرش توجه دارد. «خدایا، همین که من باید غذا بخورم، ببین من چقدر ضعیفم، ذلیلم، باید غذا...» من غذا نخو... توجه به همین میشود نیت. میشود اخلاص. میشود نورانیت. این تک تک لقمهها که میخورد، تیکه تیکه نور است که دارد وارد وجودش میشود. حالا غذای امام رضا را هم میخورد با غفلت. صورتمان مهم است که غذای امام رضا، همه غذاها غذای امام رضا، همه غذا غذای خداست.
امام صادق علیه السلام سر سفره غذا خوردند. دست بالا برد. ابوحنیفه نشسته. فرمودند: «اللهم هذا من عندک و من عند رسولک.» «خدایا، این لقمه تو، لقمه پیغمبر بود.» «غذای حضرتی پیغمبر.» گفت: «آقا، مشرک شدید.» حضرت فرمودند: «من این آیه قرآن. الله و رسوله. هرچی به ما میرسد، خدا داده واسه رسول اکرم.» همه لقمهها لقمه پیغمبر است. همه غذا. الان شما رفتی نان گرفتی با همین وضعیت کرونا و فلان و اینها آوردی توی خانه، این هم نان حرم پیغمبر است. حرم خداست. آن صورت عمل گولت نزند. نیت. کار توجهات تو داشته باشد. خیلی زیاد صحبت کردم. حاشیه. حاشیه که انشاءالله نیست از متن مسئله. ولی روایات نیت یک مقداریش ماند. این بحث را تمام کنم. متن کتاب را اگر فردا فرصت شد، چند تا روایت دیگر بخوانم برایتان. اگر هم نشد که خوش باشید. عرض کنم که در ادامه میفرماید که: «البته فکر نیت کار خوب در بیشتر صفحات ثبت شده بود. هرجایی که دوست داشتم کار خوبی انجام بدهم ولی توان و امکانش را نداشتم اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم در نامه عمل من ثبت شده بود. ولی خدا را شکر که نیتهای گناه و نادرست ثبت نمیشد.» این هم باز از الطاف خداست. نیت کار خوب که میکنی قلباً ثبت میشود. نیت کار بد را که میکنی ثبت نمیشود تا فعلش را انجام بدهی. فعلش را هم انجام بدهی باز اول ثبت نمیشود تا هفت ساعت که روایت را قبلاً خواندیم. چون باطن هستی منافات دارد با گناه. به خودش راه نمیدهد. به زور باید گناهت را بچپانی به باطن عالم. جهنم اینشکلی است. ولی چون باطن عالم موافقت دارد با طاعت، میرباید از تو. یک بویی ازش به مشام برسد، میکَند ازت.
حق الناس. ثبت، جنبه حق. حق الناس از جهت حقی که آن طرف دارد. حق الناس باید از جنبه... میگویند که یکی از بزرگان همسرش ایشان را با کفش میزد. ایشان به همسرش میگفته که: «ببین، حق اللهش را من برایت استغفار کردم.» از بزرگان خیلی بزرگ رضوان الله. «حق الله دارد. من برایت استغفار میکنم، بخشیده میشود. یک حق الناس دارد. آن را هم من بخشیدم. ولی بابت آن هم یک استغفار خودت برو بکن. نمیخواهم ازت استغفاری بکن بین تو و خدا چیزی نماند.» غرض اینکه این دو تا جنبه دارد. دو مرتبه. دو حیثیت وجودی دارد. یکیش توی رابطه با خداست. یکی توی ارتباط با این است. توی ارتباط با خدا اول مکتوب نمیشود مگر اینکه دیگر خود طرف بگذارد این رسوب... «ولی خدا را شکر اینطور در صفحات بعد و جای جای این کتاب مشاهده میکردم که چنین اتفاقی افتاده. یعنی نیتهای خوب من ثبت. البته بازم مشاهده میکردم که اعمال خوب خودم را با ندانمکاری و اشتباهات و گناهانی که بیشتر در رابطه با دیگران بود از بین میبردم. هرچه جلوتر میرفتم نامه عملم بیشتر خالی میشد. خیلی از این بابت ناراحت بودم. از طرفی نمیدانستم چه کنم. ای کاش کسی بود که میتوانستم گناههایم را به گردنش بیندازم، اعمال خوبش را بگیرم. اما هرچه میگذشت بدتر میشد.»
نکته دیگری که شاهد بودم اینکه: «هرچی به سن بالاتر میرسیدم ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئتها در نامه عملم دیده.» «به جوانی که پشت میز نشسته بود گفتم: تو این روزها من همگی نمازهایم را به جماعت خواندم. من تو این شبها هیئت رفتم. چرا اینها توی نامه عملم نیست؟» رو به من کرد گفت: «خوب نگاه کن. هرچی سن و سالت بیشتر میشد، ریا و خودنمایی تو اعمالت زیاد. اوایل خالصانه به مسجد و هیئت میرفتی، اما بعدها مسجد میرفتی تا ببین. هیئت میرفتی تا رفقایت نگویند چرا نیامدی.» ممنون. اسرارال الصلاة به نظرم میفرماید که آداب صلات میفرماید که یک آقایی بود، ۳۰ سال ۴۰ سال صف اول نماز جماعت میایستاد. «امروز که دیر رسیدم صفحه دوم وایستادم، احساس کردم که دارم خجالت میکشم از اینکه منی که همیشه صفحه اول بودم صف دوم.» تازه برای این بوده که توی چشمها باشم و بگویند: «این صفحه اولی رو پشت آقا وایمیستاد.» عمل، نیت. روحش نیست. صورت خیلی دارد. یک دانه عمل خالصانه یکی اگر باشد. به همان خدا خلوص آقا. اخلاص. اخلا... خیلی هم سخت است. خیلی زحمت دارد. خیلی تلاش. «اگر واقعاً برای خدا بود، چرا به فلان مسجد نمیرفتی؟» «چرا تو فلان هیئت که دوستهایت نبودند شرکت نمیکرد.» مسجد ساخته بود، زده بود مسجد و هارون. بهلول رفت. این هاردش را انداخت. نوشت: «بهلول.» گرفتند، دستگیر کردند، بردند پیش هارون: «چی کار کردم عوض کردی مسجد بهل.» «بهلول.» خیلی وقتها میبینی اسم است که جابجا میشود. اسم کانال ما چرا نیست؟ توی پوستر نخورده. «این منبعش باید ذکر بشود شرعاً حق الناس.» خب معلوم میشود که بودند بعضیها.
یک آقایی، یکی از بزرگان، مرحوم حاج آقا مجتهدی میفرمود رضوان الله علیه. فرمود که: «یک آقایی دو جلد کتاب نوشته بود. میخواست چاپ بکند. جلد یکیش گم شده بود. بعد مدتی رفته بود توی بازار. جلد ۱ کتابش به اسم یکی دیگر چاپ شده. تحت پیگرد قانونی. آدرس را گرفته بود از آن انتشاراتی که برای اینکه پدرش را در بیاورد. آدرس را گرفته بود. گفته بود: جلد ۲ را برایش بفرستین. بگین کتابت ناقص نمونه داشته.» اگر غرض این است که این حرفها برسد، چهار نفر متحول بشوند، با خدا آشنا بشوند، اتصال پیدا بکنند. چطور؟ اگر غرض این است که خودت را گنده کنی، توی چشمها بیاوری، بشناسنت. کار برکتی دارد؟ نه اثری دارد؟ نه. «خیلی دارد.» اجر هم این بود که اسمت خورد دیگر. چقدر این آقا ظرافت دارد. این را هم بگویم حیفم میآید. برادر مرحوم علامه طباطبایی. شاید گفتم توی آن بحث. برادر علامه طباطبایی ارتباط داشت با یک آقایی که آن سیر برزخی داشت. یک سیدی بود دست روی پیشانی میگذاشت میدید. برادر علامه گفته بود که: «از پدرم بپرس از بچههایش راضی است یا نه؟» گفته بود که: «پدرتان میگوید که از همه راضیام غیر از سید محمد حسین، علامه طباط.» گفته بود: «برای چی؟» گفته بود: «یک ثروت هنگفت معنوی برزخی دارد، هیچیش را به من نداده.» علامه طباطبایی گفته بودند که: «آقا ماجرا این است. احتمالاً ثواب المیزان. پدرتان میگوید چرا شریک نکردید؟» چقدر این آدم از ملائکه وقتی رد میشود، خوش به حال آدم. آب توی دهنش جمع میشود. من توی دهنش آب میشود وقتی اینها را میبیند که خدا چه بندههایی دارد. واقعاً میگوید که علامه فرمود: «خدا شاهد است، فکر نمیکردم اصلاً ثواب و اجری داشته باشد که بخواهم. حالا که اینطور میگویید باشه. ثوابش برای پدر.» «الان از بچهها راضی؟» گفته بود: «فقط از محمد حسین.» ماجرا این است. نیت را ببینید. بعد همین توی قلب میآید این برای فلانی. چقدر قشنگ است. نیت وقتی وفور پیدا میکند، همه را آدم لحاظ میکند. محدود نیست. توسعه پیدا میکند.
یک روایتی هست. حالا اگر وقت بشود یک روز دیگر برایتان میخوانم. همین ملاصدرا هم تو همین جا نقل میکند به نظرم. «بین ایمان و کفر هیچ تفاوتی نیست مگر عقل.» آدم احمق همان کارها را میکند بدون نیت، هیچی گیرش نمیآید. آدم عاقل هم کار میکند با نیت، همه چی گیرش میآید. فرق مؤمن و کافر تو عقلشان است. این بیعقل است. این غذا میخورد، ازدواج میکند، مسافرت میرود، تفریح میکند. آن هم همه اینها را دارد. عقل دارد، نیت میکند. این عاقل نیست، نیت ندارد.
بعد ادامه داد: «اعمالی که بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا تو آن شریک باشد به درد همان شریک میخورد.» «نتیجه تابع اخص مقدمات.» انشا. تو مقدماتت آنی که از همه پایینتر است. نتیجه را از همه میآورد پایینتر. اگر مثلاً گفتی: «من بعضی فلانها اینطورند. بعضی ایرانیها دکترند.» «همه دکترها مداوا میکنند.» نتیجه تابع چیست؟ «یک جزء داشت، یک کل داشت توی جمله. بعضی ایرانیها، همه دکترها.» الان تو نتیجه باید جزء را بیاوری یا همه را بیاوری؟ باید بعضی را بیاوری. نتیجه تابع اخص مقدمات است. توی نیت هم همین است. یعنی وقتی ۵ نفر توی نیت شما شریک بودند، نتیجه تابع اخص است. به آن کمترین توی عمل که رفته بالا، به بهترین خدا جزا میدهد. توی نیتت به کمترینش نظر دارد. یعنی میکشد پایین دیگر. همیشه آنی که پایینتر است همه را میکشد پایین. درست شد. «بچه تابع اخص. اعمال خاصت را نشان بده تا کار شما سریع حل بشود.» مگر نشنیدهای: «الأعمال بالنّیات.» خدا انشاءالله به ما اخلاص بدهد. نیت. ماجرای میرزا شیرازی را انشاءالله توی بخش بحث آزار مؤمن که دو تا داستان. خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند. یک سری روایت دیگر در مورد نیت ماند. انشاءالله اگر فرصت بشود اول جلسه بعد میخوانم بعد ادامه بحث را با هم پیش ببریم انشاءالله. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الط.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی ام
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...