ماجرای گرفتن ثواب حسینیه وقفی به دلیل تهمت زدن
ماجرای شنیدنی میرزای شیرازی و امینالتجار
تقوا با تاریخ انقضا
آزار رساندن مجاهدان راه خدا
سفارشهایی از آیتالله حقشناس
آزار دادن شوهر و همسر
آزار رساندن به مسلمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین مِنَ الانَ اِلی قیامِ یومِ الدین.
**آزار مؤمن**
بخش بعدی کتاب عنوانش هست: "آزار مؤمن". اینجا واقعاً جای صحبت زیاد است و مطلب فراوان است و میشود در مورد هر کدام چندین جلسه صحبت کرد. حالا ماجرای مرحوم شیرازی و تجار شیرازی را میخواهیم بگوییم، شاید امروز فرصت نشود، ولی در تتمه همین شاید مطلب را عرض کنم.
در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت میکردم. روزها و شبها با دوستانمان با هم بودیم. شبهای جمعه همگی در پایگاه بسیج دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن، فعالیت نظامی و گشت و بازرسی و غیره داشتیم. در پشت محل پایگاه بسیج، قبرستان بزرگی قرار داشت. ما هم بعضی وقتها دوستان خودمان را اذیت میکردیم، البته تاوان تمام این اذیتها را در آنجا دادم. برخی شبهای جمعه تا صبح در پایگاه حضور داشتیم.
یک شب زمستانی، برف سنگینی آمده بود. یکی از رفقا گفت: «کی جرئت داره الان بره تا ته قبرستون و برگرده؟» گفتم: «اینکه کاری نداره، من الان میرم.» او هم به من گفت: «باید یه لباس سفید بپوشی.» من سر تا پا سفیدپوش شدم و حرکت کردم. خشخش صدای پای من بر روی برف از دور هم شنیده میشد. من به سمت انتهای قبرستان رفتم. اواخر قبرستان که رسیدم، صوت قرآن شخصی را از دور شنیدم. یک پیرمرد روحانی که از سادات بود، شبهای جمعه تا سحر در انتهای قبرستان و در داخل یک قبر، مشغول تهجد و قرائت قرآن بود. فهمیدم که رفقا میخواستند با این کار با سید شوخی کنند. میخواستم برگردم، اما با خودم گفتم: «اگه الان برگردم رفقا منو متهم به ترسیدهاند.» برای همین تا انتهای قبرستان رفتم.
هر چه صدای پای من نزدیکتر میشد، صدای قرائت قرآن سید هم بلندتر میشد. از لحنش فهمیدم که ترسیده است، ولی به مسیر ادامه دادم تا اینکه بالای قبری رسیدم که او در داخل آن مشغول عبادت بود. یکباره تا من را دید، فریادی زد و حسابی ترسید. من هم که ترسیده بودم، پا به فرار گذاشتم. پیرمرد سید رد پای من را در داخل برف گرفت و دنبال من آمد. وقتی وارد پایگاه شد، حسابی عصبانی بود. من هم ابتدا کتمان کردم، اما بعد از او عذرخواهی کردم و او با ناراحتی بیرون رفت.
حالا، چندین سال بعد از این ماجرا، در نامه عملم حکایت آن شب را دیدم. نمیدانی چه حالی بود وقتی گناه یا اشتباه را تو نامه عملم میدیدم، خصوصاً وقتی کسی را اذیت کرده بودم. از درون عذاب میکشیدم. تا اینجا را داشته باشیم، توضیحاتی عرض میکنم، باز برمیگردیم. میگوید: «ازش عذرخواهی کردم، ولی ظاهراً سید نتیجهای که پایین ذکر میشود، گرفت؛ از درون عذاب میکشیدم.»
**جنبههای عذاب در برزخ**
یک نکته، از طرفی تو این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت، طوری که نیمی از بدنم از حرارتش داغ میشد. وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونهای آتش را در نزدیکی خودم میدیدم که چشمهایم دیگر تحمل جنس عذاب را نداشت. من میخواهم مثال بزنم.
یک وقتی توی سفر کربلا، همه اساس و وسایلمان و اینها را با هوایی که رفته بودیم، دادیم و خب این ساکها و اینها از در دیگری میآیند. پیاده میشوی، میروی، پاسپورتت را نشان میدهی و رد میشوی، بعد میروی ساکت را تحویل میگیری. ما با خانواده بودیم. آمدیم حالا ساک و وسایل و اینها، هیچی نبود. قبلش همین اتفاق نیفتاده بود. برای اولین بار بود که اینها اعلام کردند که آقا باید شما بروید فرودگاه ویزا بگیرید. آمدیم پاسپورتمان را نشان بدهیم، گفتند که تا ویزا را اینجا نگیری، پاسپورت را نمیدهیم. پرواز نشسته بود بیرون، در واقع محل پرواز، محل تیکآف بیرون. داخل هم که یک گیتی بود که نمیدانم از آن رد شدیم.
وسط برزخ، یعنی بین قبر و قیامت، تو محل عبور میگویند که باید بخری؛ مثلاً نفری چقدر هم هزینهاش میشد؟ مثلاً ۱۲ دلار، ۱۰ دلار. ما هم هیچ پولی تو جیبمان هم هیچی نبود. آمدیم آنجا گفتیم که آقا ما چه کاری باید بکنیم؟ گفت: «باید پول بدهید.» پول ایرانی هم شاید تو جیبم بود، یادم نیست، ولی نه دلار داشتم نه عراقی. گفت: «یا دلار، یا دینار عراقی.»
خیلی حس عجیب و یک عذاب به تمام معنا بود برای ما. خب اینجا نه کسی ما را میزد، نه کسی فحش میداد. آن پسر، آن آقا، پشت میز نشسته بود، گفت که: «دلار بیاور، من ویزاتو بدهم.» میگفتیم که: «بابا ما دلارمان، پولمان، فلان و اینها تو ساکمان است. تو بگذار من رد شوم بروم ساکم را بردارم بیاورم.» خلاصه خیلی مستأصل شدیم دیگر. البته آنجا به لطف خدا یکی از دوستان عزیز که آنجا با هم دوست شدیم، آمد و در واقع کمک کرد و آن هم ماجرای مفصلی داشت. تا مرز خسروی یک بار رفته بودند، خیلی شلوغ بود. بچه کوچک داشتند، نمیخواستند بروند، بچه تلف میشود، برمیگردند. پرواز از آنجا با کسی اهل تهران بودیم، آمده بودند مشهد، یک چند روز زیارت کردند، خلوت بشود، بعد کربلا. با هم همپرواز شدیم و با هم حسابی رفیق شدیم. او هم گفتش که: «من از بعد دیگر، بچهاش را، پسرش را نیاورد. پسر روحانی را که دیدم با این ترکیب هندسه این چند نفرتان، یاد بچه خودم افتادم.» دیگر کل این سفر را مثل پدر و مادر برای ما محبت کردند و خیلی مهربان. این هم از الطاف خدا بود، چون خانواده ما نگران بود که من با بچه کوچک دست تنها چه کار کنم؟
یک وضو اگه آدم بخواهد بگیرد، بچه را به کی بسپارد؟ خانم ایشان مثل یک مادر، واقعاً با یک محبت کامل رسیدگی کرد. خود ایشان هم مثل یک پدر کنار ما بود و کمکی به ما کرد و گفتش که: «شما فعلاً داشته باشید.» بعدش هم به زور از ما گرفت. حالا اگه ایشان نمیرسید، خدا نمیرساند ایشان را، و ما همان جور میماندیم، چه میشد؟ یک شبانهروز، دو شبانهروز، یک سال؟ این است که میگویند برزخها متفاوت است.
حضرت امام میفرمایند که اولیای خدا برزخشان نهایتاً سه روز طول میکشد، ولی دیگران گاهی تا یک میلیون سال طول میکشد. زمان برزخی مثل اینجا نیست. ببینید، زمان متناسب با حرکت، یعنی وصف حرکت، آن میزانی که در حرکت یک چیزی میخواهد حرکت داشته باشد، یک معیاری برای حرکت او داریم. این معیار سنجش حرکت را اسمش را میگذاریم "زمان". مثلاً حرکت خورشید از مشرق تا مغرب را اسمش را میگذاریم "یک روز". حالا این یک روز، این حرکت، یک وقت طولانیتر است، یک وقت مثلاً ۱۲ ساعت طول میکشد، یک روز ۱۲ ساعت است. یک وقت یک روز چند ساعته است، روز ۱۶ ساعته هم داریم، مثل نروژ و سوئد، بعضی کشورها که داریم، بعضی کشورها روز ۴ ساعته هم داریم. بر اساس چی تشخیص داده میشود؟ تعیین میشود؟ لذا روز مشترک بین همه نیست. ما یک مفهوم ثابت به اسم روز نداریم. روز متناسب با حرکت، با این حرکت سنجیده میشود.
خب تو دنیا حرکت برای همه ثابت است. یعنی خورشید برای من و شما متفاوت ظهور و بروز ندارد. لذا زمان مشترک بین همه است. ۵۰ سال برای همه ما مشترک است. ولی تو برزخ دیگر این شکلی نیست. تو برزخ حرکت افراد متناسب با زمینههای خودشان است و خورشید هم آنجا گفتیم که معنای دیگری دارد؛ بروز حقیقت روشنایی، آن مقداری است که انسان میتواند پیرامون خود را ببیند. خورشید آن چیزی است که پیرامون ما را روشن میکند، آن حقیقت فرادستی که پیرامون ما را روشن میکند. خورشید شب که میشود، پیرامون ما از ما مخفی میشود. "و جعلنا لکم نهاراً معاشا و جعلنا اللّیل لباسا"، لباس چیزی است که میافتد و شما دیگر اطراف را نمیبینی. پوشیده میشود بر شما. این را توی دنیا هم داریم به یک نحوی. روز و شب تو برزخ هم داریم. تو قیامت دیگر روز و شب نداریم، ولی تو برزخ روز و شب داریم. یک لایه لطیفی از روز و شب را. و روز و شب افراد هم آنجا متفاوت است، متناسب با حرکت خودشان است. بعضی حرکتها خیلی تند است. "سارعوا إلی مغفره". کلمات امام خمینی را آنجا بخوانم. دم دست گذاشتم، میفرمایند که حضرت امام در "چهل حدیث"، صفحه ۱۲۴ میفرمایند که: «انسان مبتلا به معاصی دیگر نگردد.» گرچه بعید، بلکه محال عادی است. گناه نداشته باشد. خود تعلق به دنیا و محبت به آن، اسباب گرفتاری است. کندن از دنیا بعد از مرگ، تعلق قلب، این سخت است، بلکه میزان در طول کشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است.
برای بعضیها خیلی طول میکشد، چون تعلقاتشان خیلی زیاد است. حرکت اینها به این است که از این تعلقات کنده بشوند. تا بخواهد آرام آرام از فضای زن و زندگی و بچه و محل کار و اداره و خونه و جسم و قیافه و پز و این حرفها دربیاید، کلی میگذرد. یک نفر سریع به مطلب منتقل میشود، یکی ۱۰ سال طول میکشد تا بفهمد چی فرحزاد قلیون کشیده برگشته. یک وقت این است. سرعت انتقال این بالاست. یک نفر ۱۰ سال، انقدر باید به در و دیوار بخورد. بهش میگویی: «بابا این آدم به درد زندگی تو نمیخورد.» یکی یک نگاه میکند، میفهمد. یک نفر میرود با این زندگی میکند، چهار تا بچه هم میآورد، طلاقش را هم میگیرد، ۱۰ تا مشکل هم پیدا میکند، تا آخر بفهمد که به دردش نمیخورده است. این ۱۰ سال طول حجاب در فهم داشته، تا این حجابها کنار برود. این حجابها شبه است دیگر. این حجابها که کنار میرود، میشود روز. هر یک حجابی که کنار میرود، میشود یک روز. یک روز کمی روشن میشود. این یک روزه برای او دوباره باز مخفی میشود، دوباره باز روشن میشود، دوباره باز مخفی میشود. میشود شب و روز. بعد این ۱۰ سال طول کشیده، آن ۱۰ دقیقه.
تفاوت این تعلقات میزان طول کشیدن عالم قبر، عالم برزخ برای بعضیها خیلی طولانی میشود، برای بعضیها خیلی کوتاه است. بعضی سریع رد میشوند، از این تعلقات کنده میشوند و درمیروند. زمان جبهه و جنگ، بعضیها چقدر راحت گذشتند از خانه و زندگی و شغل و این حرفها، بعضیها هم هر چه نشستند فکر کردند، نمیتوانند بکنند. اینها تفاوت این دو تاست. این نفر اول که شهید است، عبور کرده، زنده است، در حجاب نیست. از نزد خدا، از پیش خدا رزق را میگیرد، چون از حجابها عبور کرد، پس زد این حجابها را. آن یک نفر در حجابهاست، لایههای عمیقی از حجاب و صدها سال برزخی باید بگذرد که این هی یک لایه به لایه از یک حجابی رد بشود. چقدر باید مغز او، فکر او، ذهن او آنجا کار بشود؟ اگر زمینههایی داشته باشد البته. یعنی ذات پاکی باشد، استعداد در ذات او باشد، یک زمینههایی در صفاتش هم باشد. از همینها استفاده میشود. پرورشش میدهند. اگرنداشته باشد که دیگر باید برود تو جهنم.
مشکلات... میفرمایند که: «هر چه آنها کمتر باشد، یعنی تعلقات، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشادهتر و مکث انسان در آن کمتر است.» حضرت امام. هر چه تعلقات کمتر باشد، مکث آدم تو قبر و برزخ کمتر است. زود از برزخ رد میشود. برزخ کدام برزخ بود؟ همین که گفتم، آن حساب و کتاب که از ما ویزا میخواستند. اینجا منظور از برزخ آن تیکه است، نه کل عالم برزخ از عالم برزخ کلاً رد بشود. کجا میخواهد برود؟ بالاخره از دنیا... آقای فاطمی از دنیا دل کنده بود. حاج قاسم سلیمانی از دنیا عبور کرده بود. از دنیا، دنیا، تو دنیا بود ولی در دنیا نبود. دل او در دنیا نبود. توجهات او در دنیا نبود. فیزیک او تو دنیا بود. فیزیک اینها هم تو عالم برزخ است، ولی توجه عالم برزخ نیست.
توجه کسی وقتی تو عالم برزخ شد، چه شکلی میشود؟ دنیایی میشود. به فکر چک و پاس کردن شهریه مدرسه است و تو اینهاست. آنجا هم به فکر آن حساب و کتاب است که این الان دو سال طلب دارد، آن یکی این را گفتم، آن یکی آن کار را کردم، این چه جور حساب این را پس بدهم؟ این میشود گرفتاری تو برزخ. اینها تو برزخ. آن یکی چون تعلقات ندارد و گناه هم ندارد، زود از برزخ رد میشود. از این گیت، از آن وسط که میخواهد ویزا را بگیرد، زود عبور میکند. آن یکی چون هیچی ندارد حالا باید بنشیند یک آشنا بعد ۵ سال پیدا بشود که یک دو دلار از آن طلب دارد، یک دلارش را بگیرد فعلاً یک دو دلار. باز یکی دیگر میآید ۵ دلار از این طلب دارد، این باید بنشیند دو دلار را بدهد، وایستد ۳ دلار دیگر پیدا بشود که به این بدهد. باز از نو برای ۱۰ دلارش یک فکری بکنیم. مثال واضح است برای ماجرای عبور از این گیت. یعنی صلاحیت ورود ندارد. آنچه که باعث میشود که انسان عبور بکند در او نیست. این نکته اساسی مسئله و این باعث گرفتاری میشود.
پس آنجا با چوب و چماق و فلان و اینها نیست. البته آخرش بیچوب و چماق نیستها، یعنی بر فرض این آدم دو سال، سه سال آنجا وایستاد، نتوانست چیزی جور کند. دیگر کمکم میافتد به گدایی و به گرسنگی و یک گوشه میافتد، چرک کثیف. بعد دیگر بوی تعفنش دارد ورمیدارد آن سالن را. میاندازند کجا؟ به ظاهر ردش میکنند از گیت، کجا میبرندش؟ میآورند زندان میاندازند، درست است؟ این هم به ظاهر رد میشود از آن گیت، ولی میرود تو جهنم. یک وقت ممکنه آنجا بماند صدها سال تو آن تیکه بماند که یک حساب و کتابی بشود و عبور بکند. این وضعیت خیلیهاست که مردهاند ولی خیلی از این افرادی هم که توی خواب کسی نمیتوانند بیایند، ماجرا این است، گرفتاریشان این است.
حالا خیلی ردهها مختلف است. بعضیها انقدر که خوباند پایین نمیآیند. بعضی سنخیت با هر کسی نمیبینند. بعضی وقتها مثلاً ممکنه یک جوانی بوده، از دنیا رفته. این مادر اگر خواب او را ببیند، بیتابی میکند. همه خواب آن بچه او را میبینند جز خود مادر. مادر طاقت ندارد، اذیت میشود. نمیآید. یا اگر تو خواب مادر بیاید به یک نحو دیگری میآید، با چهره دیگری که مادر فکر نمیکند این پسر است. آرامش بهش میدهد، بشارتی بهش میدهد، چیزی بهش میدهد. گرفتاری وسط برزخ اساسی برزخ حساب و کتاب گیر کرده، منتظر این است که رفت و آمدی بشود و کسی بیاید به دادش برسد.
**تاثیر تعلقات و گناه در برزخ**
لذا تعلقات، تازه از گناه. اگه کسی عبور کرده است. امام میفرمایند که این هم که محال عادی است که کسی گناه نداشته باشد. محال واقعی نیست، محال عادی یعنی عادتاً محال است. کسی که هیچی گناه نکرده باشد، عادتاً نمیبینی. بر فرض گناه نداشته باشد، که همان بحث آسمان دوم میشود. آسمان اول غیبت را میگرفتند، آسمان دوم چه چیزی را میگیرند؟ تعلقات مادی، این وابستگیهای به این زندگی. ببینید، یک وقت هست من دوست دارم این مبل و این میز و این لپتاپ و این کتابهایم را، ولی برای کندن از اینها هم آمادهام. اگه احساس بکنم وظیفه کس دیگری است، بهتر میتواند استفاده بکند، کسی دیگر نیاز دارد، این را تحویل میدهم.
برای حفظ این میز اتفاقاً دروغ هم شده، ظلم هم شده به یکی دیگر انجام میدهم. علامت تعلق این است. این تو آسمان دوم آدم را نگه میدارد. این برزخ آدم را طولانی میکند. خیلی طول میکشد تا این بکند از این علاقه. این همان ماجرایی است که تو آن عنصر مرگ میگفت: «پرت میکرد توی زمین. روی جسدش.» همین است. تعلقش به بدن. «آرایشگاه ببرم.» «میخواهم آرایشت کنم.» «میخواهم موهایت را رنگ کنم.» «میخواهم چه میدانم برای فلان کفش را بخرم پایش را.» «فلان مد آمده.» اشکال ندارد آدم خوشتیپ باشد، سر و وضعش برسد، بدون تعلق، بلکه با تعلق. با تعلق به کی؟ با تعلق به خدا.
یک وقت به بدنمان میرسیم چون عاشق بدنمان هستیم. یک وقت به بدن میرسیم چون میگوییم صاحبخانه دوست دارد. وقتی امانتی تحویل ما داده، امانت را تروتمیز کنیم. از باب اینکه امانتی است، آن صاحب، صاحب او ببیند که چقدر به امانتش رسیدگی میکند. آن خوشش بیاید. اخلاص این است. پس طول کشیدن به تعلق است. لذا برای اولیای خدا بیشتر از سه روز، چنانچه در بعضی روایات است، عالم آن هم برای همان علاقه طبیعی و تعلق جبلی است. دنیا زندگی میکند، یک کششی بالاخره دارد دیگر. بالاخره به لباسش و ماشینش و کشش خداییش هم بالاخره تعلق را تعلق دارد دیگر برایش. بالاخره این خانه و آن یکی خانه که فرق میکند دیگر.
شما الان کفشتان را. مثال جالبی است، رویش فکر بکنید. صدها کفش عوض کردهایم، درست است؟ سال ۸۳ چه کفشی پایتان میکردید؟ کفش سال ۸۳ را جلویتان بگذارم، بین ۱۰۰ تا کفش میتوانی تشخیص بدهی؟ ولی الان کفشی که داری، بین هزار تا کفش، کفشداری مثلاً حرم، کفشداری مسجد. هر کفشهایی که پخش و پلا شده، تو تاریکی، چراغ قوه گوشیات را روشن کن، بین هزار تا کفش، کفشت را پیدا میکنی! چرا این جوری است؟ این همان تعلق جبلی است که حضرت امام میفرماید. بالاخره کفشت با بقیه کفشها برایت یک فرقی میکند. بعد ۱۰ سال چی؟ کامل ولش. الان که غریبالعهدی بهش نزدیکی، هر روز پایت میکنی، یک انسی باهاش داری. ولی ۱۰ سال که بگذرد چی؟ اصلاً یادت نمیآید که کفش داشتی. روشن است؟
اولیای خدا این شکلی هستند. اولی که میمیرند، یک تعلق این شکلی مثل همین کفش است. اذیت نمیشود، ولی کفشش را ببیند، میشناسد. بعد ۵۰ سال بعد از اینکه عبور کردهاند، بله قبرش و اینها را بهش تعلقی داردها. کسی کنار او میرود، بهش احترام میگذارد، این میفهمد. ولی هیچ کششی به بدنش ندارد، هیچ وابستگی، هیچ اینکه بخواهد برگردد، ندارد. ولی بعضیها ۱۰ هزار سال برزخی گذشته، هنوز میخواهند برگردند. هنوز نتوانسته بپذیرد که من از این بدن جدا شدم. هنوز برایش سخت است. این میشود طول کشیدن و سریع رد شدن در عالم برزخ.
لذا باز جای دیگر حضرت امام میفرمایند که در "آدابالصلوه"، صفحه ۳۶: «طول مدت برزخ را جز خدا کسی نداند. شاید میلیون میلیونها سال طول بکشد.» برای بعضیها هم میلیون میلیون سال طول میکشد. اینجا نکات خیلی خوبی هم هست. ما توی مباحث کلاً داریم، سر وقتش فرصت بشود، بعضی نکات را از کلمات حضرت امام عرض میکنم.
خب این یک نکته. یکی از چیزهایی که به شدت آن طرف به ما آسیب میزند، آزار. آزاری که به دیگران میرسانیم. چند تا روایت در این باب میخوانم. پیغمبر اکرم میفرمایند که: «المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه.» مسلمان کسی است که بقیه در سلامت باشند. مسلمان از سلامت میآید. سلامت روانی جامعه را تامین میکند، سلامت اجتماعی را تامین میکند. دیگران از دست و زبان او سالماند. سلامت. این میشود مسلم. مسلم کسی است که ایجاد سلامت میکند. سلامت بخش. اسلام سلامت بخشی است دیگر. خود معنای اسلام این است. شما مسلمان میشوی، در سلامت باشی، در همه عوالم. "سلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا." تو دنیا در سلامت، تو برزخ در سلامت، تو قیامت در سلامت. چه انسان را تو این سلامت قرار میدهد؟ اسلام.
مسلمان کیست؟ کسی است که این سلامت را دارد. هم در خودش ایجاد میکند، هم در دیگران. در خودش با عقایدش ایجاد میکند، در دیگران با رفتارش ایجاد میکند. با رفتارش وقتی در دیگران سلامت ایجاد کرد، متناسب با آن رفتار سالمی که داشته، خودش هم علامت پیدا میکند. دست و زبان سالم پیدا میکند. اگر از دست و زبان کسی دیگران در امان نبودند، دست و زبان سالمی ندارد. دست و زبان سالم ندارد یعنی تو عالم برزخ دست و زبان سالم ندارد. یعنی چه؟ کارش پیش نمیرود. زبانش نمیتواند ازش دفاع کند. زبان داردها. الان اینجا تو دنیا اونی که زبان سالم نداره کیه؟ حرفش را نمیتواند به کرسی بنشاند. حرفش را نمیفهمند. ولی حرفش را نمیفهمم.
الان یک نفر از بنگلادش باشد، بیاید تو این خیابانهای مشهد، گم شده باشد، آدرس هتلش را میخواهد به من و شما بفهماند، هیچی هم فارسی بلد نیست، انگلیسی هم بلد نیست، عربی هم بلد نیست. ما هم بنگلادشی. چه اتفاقی میافتد؟ این آدم زبان دارد یا ندارد؟ زبان دارد. ولی زبان دارد یا ندارد؟ زبان ندارد. زبان دارد و ندارد. یعنی این تیکه گوشت به همین دردسر است. درد این است. اگه کلاً زبان نداشت، مشکلی نبود که زبان دارد ولی کارایی ندارد. این عذاب است. آنجا زبان دارد، تو عالم برزخ زبانش کارایی ندارد. حرفی از این اصلاً حرفش را نمیفهمند. استدلالی که میآورد مورد پذیرش نیست. همین جا میگوید. توضیح که میدهد، رد میکند. آدم زبانش بسته است. زبان وقتی اینجا سالم نبود، آنجا هم سالم نیست. دست وقتی اینجا سالم نبود، آنجا هم سالم نیست. دیگران از دست و زبان او در سلامت نبودند.
**آزار مردم و نشانههای مومن**
خب در مورد آزار رساندن به دیگران، خصوصیت آدمهای پست است. خصوصیت آدمهای شرور. مسلمان کسی است که آزارش حتی به مورچه هم نرسد. که حالا من چند تا روایت میخوانم برایتان در این باب. انشالله جلوتر. این بحث مردمآزار، یکی از بحثهای بسیار مهم است که آزار آدم به کسی نرسد. یک وقت همکار است، یک وقت همسایه است، یک وقت همخانهای است. شب مثلاً مینشینیم تا نصف شب تلویزیون روشن، صداش هم. بقیه میخواهند بخوابند. این صدا رو مغز بقیه است. آن بدبخت خواب است، هی با این صدای تلویزیون ما میپرد و صبح خوابش، به قول مشهدیها خوابش بور نشده، خواب درست حسابی نکرده، کلافه، عصبی، بهم ریخته. این آزار است.
یک وقت یک وقت ذکر دارد میگوید، آزارش میرسد. یک وقت نماز دارد میخواند. حضرت امام همسرشان میفرمودند که: «۶۰ سال با این مرد زندگی کردم و ۶۰ سال نماز شب خواند. یک بار از صدای نماز شب من بیدار نشد.» یک ابری را امام میگذاشتند زیر شیر آب. صدا نمیخواست به آن سینک ظرفشویی تق تق صدا بدهد. این ابر را میریختند. آب را کم باز میکرد که این صدای آب همسرش را بیدار نکند. این میشود مراعات. اینکه آدم به بقیه... مسلمان. یک روز از این خاطرات حضرت امام میخوانم برایتان از رو، که چقدر امام مواظبتهای عجیب و غریبی تو بحث حقالناس و آزار نرساندن بقیه و اینها داشتند.
به هر حال در مورد آزار نرساندن به دیگران خیلی روایات داریم که حالا انشالله میخوانم برخیاش را. تشویق به آزار نرساندن، سرزنش کسی که آزار میرساند که عرض میکنم. و هر چقدر طرف حق بیشتری به ما داشته باشد، آزار او بدتر است. که میشود اول از همه پیغمبر و اهل بیت، بعد مجاهدان راه خدا، مسلمانها، پدر و مادر، همسر، همسایه. به آن میزانی که به گردن ما دارند. هر چقدر آزار برسانیم، شرایط سختتری را انسان تحمل میکند.
**مراقبت در گفتار و عمل**
لذا حضرت امام میفرمودند که: «اگر کسی شطر کلمهای غیبتی از مرجع تقلید بکند، تو ازش قبول نمیشود. توبه هم بکند ازش قبول نمیشود.» بعید است که از او توبه قبول شود. در مورد مرجع تقلیدی اگر حیثیت او را آسیب بزند، برای اینکه نسلهایی فاسد میشوند. سر اینکه شما در مورد یک روحانی، در مورد یک مرجع تقلید بد گفتم. یک نفر از یک عالم بریدید. به یک نسلی از عالم بریده شد. یک نسلی از نجات در آمد و بدبخت شد، بیچاره شد.یم. چه جوری میخواهی توبه کنی؟ تک تک اینها را برگرداند. گاهی این است، معنایش این است.
در مورد اینکه آزار رساندن بقیه بد است، یک روایت که همین بود خواندم: "المومن من امنه المسلمون علی اموالهم و دمائهم." مؤمن کسی است که مسلمان او را امین بداند بر مال و خونشان. "و المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه." مسلمان کسی است که مسلمانها از دست و زبان او در سلامت باشند. بعد فرمود که: "اَیُّهَا النَّاسُ! اِنَّ العَبدَ لَا یُکتَبُ مِنَ المُسلِمینَ." ای مردم! آدم و بنده خدا را جزو مسلمانها به حساب نمیآورند. "حَتَّی یَسلَمَ النَّاسُ مِن یَدِهِ وَ لِسانِهِ." تا اینکه مردم از دست و زبان او در سلامت باشند. "وَ لَا یَنالُ دَرَجَةَ المُومِنینَ." به درجه مؤمنین نمیرسد. "حَتَّی یَعمَلَ اَخُوهُ بِوَادِرِهِ." تا اینکه برادر او از شر او در امان باشد. "وَ جَارَهُ بِوَادِرِهِ." همسایهاش از کارهای یهویی این در امان باشد. "بوادر" کارهای یهویی. یهو یک کارهایی میکند آدم. از این کارها یهویی در امان. "وَ لَا یُعَدُّ مِنَ المُتَّقینَ." جز متقین به حساب نمیآید. "حَتَّی یَدَعَ مَا لَا بَأسَ بِهِ مَخَافَةَ مَا بِهِ بَأسُ." خیلی جالب است. اول مسلمان را گفت، بعد مؤمن و حالا متقی که یک درجه بالاتر است.
متقین به حساب نمیآیند برای اینکه به آن کارهایی که یک سری کارها هستش که زیباتر، ایراد دارد. یک سری کارها هستش که زشت نیست، ایراد ندارد. برای آنهایی که واقعاً زشت است و ایراد دارد، پشت پا میزند. به آنهایی که واقعاً زشت نیست و ایراد ندارد. چه ایرادی دارد؟ خیلی چیزها آخه بین مردم حلالش ایراد دارد، حرامش ایراد ندارد. آدم متقی آدمی است که برای اینکه به آن حرامی که ایراد دارد نیفتد، حلال را که به ظاهر بر مردم ایراد دارد انجام میدهد تا به آن حرامی که در واقع ایراد دارد نیفتد. یعنی اونی که برای مردم ایراد ندارد را ول میکند تا اونی که واقعاً ایراد دارد دچارش نشود. میفرماید که: "کیف تکون مسلما؟" امیرالمؤمنین میفرماید: «تو چطور مسلمانی؟» "وَ لَا یَسلُِمُ النَّاسُ مِنکَ." در حالی که مردم از تو در سلامت نیستند. در سلامت نیستن هم خیلی ابعاد فراوانی دارد.
من الان اگه ۱۰ دقیقه پیش شما اینجا نشستم، خواستم بروم، در امانید که من پشت سر شما حرف نزنم؟ یا حرف میزند، حرف زدنی. «چه مدل نشستن بود؟» «این چرا این جوری میکرد؟» «ور میرفت.» «این چقدر این جوری میکرد.» در سلامت نیست. آدم این طرف مسلمان نیست. من از زبان او در سلامت، از دست او در سلامت نیستم. از دست وزیری که کامنتهایی را میفرستد در سلامت نیست. "وَ کَیفَ تَکُونُ مُومِنًا؟" «و چه شکلی تو مؤمنی؟» "وَ لَا تَأمَنُوکَ النَّاسُ." در حالی که مردم تو را، از تو، امان ندارند. "وَ کَیفَ تَکُونُ مُتَّقِیا؟" «و چطور متقی هستی؟» "وَ النَّاسُ یَتَّقُونَ اَذَاکَ." که مردم از اذیت تو میترسند. تقوا دارند نسبت به اذیت تو. همش باید یک جوری حرف بزنند که یک وقت آزار از تو به آنها نرسد. تقوای تو را دارند. تو اگه تقوای خدا را داشتی که مردم نسبت به تو نمیخواستند تقوا رعایت کنند.
تقوای تو را دارند، هی مراعاتت میکنند. یک وقت یک چیزی نگویی. بدترین مردم کسی است که به خاطر شر زبانش احترامش را نگه میدارد. باز شر درست میکند. او چقدر حرف میزند. این دیگر شروع هم بکند، ول نمیکند. تا ۷۰ سال پیش پروندهها را همین جور رو میکند و نبش قبر میکند و این شرالناس است. این بدترین مردم است که به خاطر شر زبانش مردم احترامش را نگه دارند. چطور ادعای تقوا دارد وقتی مردم هی باهاش یک جوری مراعاتشان میکنند که آزار از او... "المومن من یتحمل اذا الناس و لا یؤذی احدا." مؤمن کسی است که اذیت مردم را تحمل میکند ولی هیچکس از او اذیت نمیشود.
امیرالمؤمنین در وصف مؤمن فرمودند، بخشی از خطبه متقین هم هست: "النَّاسُ مِنهُ فِی رَاحَتِهِم." مردم از دستش در آرامش هستند. درست بکنیم ناهار درست کنیم، شام درست کنیم. این راحتی آدم ندارد که هرچی ناهار و شام و هرچی جلویش گذاشتی بخورد. در واقع محرومیتهایی داشته باشد. یک غذایی خوب است، یک غذایی برایش بد است. یک کسی یک غذایی ضعیفش میکند، یک غذایی قویش میکند. آن بحث دیگری است، ولی اینکه الان آدم نگران مثل این است که تو تلویزیون گاهی تبلیغات درست میکنند که فلانی میآید الان به این لکه نمیدانم مثلاً لیوانهای ما گیر میدهد. در امان نیستند دیگر از دست او، راحت نیستند. الان میآید فلان جای خانه یک خورده گرد و خاک ریخته، پدرم را در میآورد. به دکوراسیون خانه گیر میدهد. این چرا کلاهش را موهایش را این مدلی زده؟ آن چرا تلویزیونتان آنجاست؟ یخچال چرا درش این جوری باز میشود؟ تو یخچالتان چرا بوی فلان میآید؟ مؤمن نیست. بقیه از دست او در امان نیستند. دست و زبان این آدم سالم نیست و در برزخ و پس از مرگ، دست و زبان بیمار خودش را میبیند. بعد میبیند این زبان کارایی ندارد. بعد میبیند آن دست کارایی.
"اَطْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ فَأَراحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ." خودش را به سختی انداخته به خاطر آخرت. مردم همه از دست خودش راحت شدند. همه از دست او راحتاند. کسی نگرانی بابت چیزی ندارد. آن غلام امام سجاد علیهالسلام، حضرت چند بار صدایش کردند، نیامد. آخر آمد بالا سرش. آفتاب گرفته بود. گفتند که: «آقا جان، نشنیدی مگر من صدایت کردم؟» گفت: «جواب نمیدهی. میدانستم شما کسی نیستید که اگه من چند بار هم جواب ندهم، بیمعطل کنم، شما کاری با من ندارید. میدانستم این کاره نیستی.» حضرت اول یک سجده رفتند، شکر کردند: «خدایا شکرت که علی بن الحسین این طور کردی که مردم ازش نمیترسند، از زبان او آزادند.» برادر. البته این اگه میدانست میفهمید که مجازات دکش کردن صلاحیت نداشت اینجا بماند. این خوشحال شد که آزاد شد. تربیت این همین است. بقیه نسبت به ما گمان خوب دارند. میدانند اگه فلان حرف را...
البته نه اینکه ذلتپذیری و ظلمپذیری و اینها نه ها. خیالمان نیست. ظالم خیالش از ما راحت است. هر چی به ما دیکته بکند، ما انجام میدهیم. این کاملاً غلط است. مؤمنانه نیست، منافقانه است. این کافرانه است. مؤمنانهاش این است که: "عزه علی الکافرین، اذله علی المؤمنین." در برابر مؤمنان... توضیح مفصل در اختیار اینها. زیر دست، هر جور بخواهم تا بکنم. آقا سفر داریم میرویم، شب کجا بخوابیم؟ هر جا شما. این رام بودن در برابر بقیه است. از دست او در اماناند، راحتاند. هر برنامهای بریزند، این هم قبول میکند. مگر اینکه معصیت خدا بشود، مگر اینکه به کسی ظلم بشود که آنجا دیگر خط قرمز است. آرام نمیشیند.
خودش خودش را اذیت میکند اینها. چون گفتند شب ساعت فلان بخوابید، صبح هم فلان ساعت بلند شوید. درست است، من سختی را تحمل میکنم، اذیت نشود. ساعت ۱۲ خاموشی زدم، ۱۲ دیگر میرویم میخوابیم. با اینکه من ساعت ۲ مثلاً خوابم میآید. از آن طرف مثلاً اینها ۶ صبح پا میشوند، ۷ صبح پا میشوند. من زودتر پا نمیشوم، کسی اذیت نشود. مثلاً این میشود مراعات این مسائل. اذیتی به کسی نرسد.
**ترسیم شخصیت مؤمن در روایات**
"مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْغِشُّ." یکی فریب دادن جز اخلاق مؤمن نیست. "وَ أَذِیَّةُ النَّاسِ." یکی آزار دادن جز اخلاق مؤمن نیست. پیغمبر فرمود: "شَرُّ النَّاسِ مَنْ یَتَعَذَّبُ النَّاسُ مِنْ لِسَانِهِ." بدترین مردم کسی است که مردم از دستش اذیتاند. "عَادَةُ الْأَشْرَارِ أَذِیَّةُ الرِّفَاقِ." عادت آدمهای پست و شرور چیست؟ این است که به رفیقهایشان آزار میرسانند.
برادر جانبازمان که این کتاب مال ایشان است، گفتم: «آقا حلال کن ما این بحثهای شما را تحلیل میکنیم. یک وقت خدای نکرده در مورد شخصیت شما برداشت بدی نشود.» تحلیل ماجرا را میکنیم. «شما ندارد که حالا مثلاً ایشان اذیت کرده این طور است.» نه بحث سر آن ویژگی و صفت است، سر شخص ایشان نیست. بعد دارد که: "عَادَةُ الْعَامَةِ وَ الْأَغْمَارِ أَذِیَّةُ الْکِرَامِ وَ الْأَحْرَارِ." از امیرالمؤمنین. عادت آدمهای پست و ابله این است که آدمهای ارزشمند و آزاده را اذیت میکنند. اینها اصلاً ذاتشان همین است. اینکه عقرب نه از سر کینه است، اقتضای طبیعتش این است. عقرب است دیگر. نمیتواند نیش نزند. دو دقیقه بنشیند نیش نزند، میمیرد. این میمیرد، وجودش به این است که عقرب است.
میفرماید که: "طوبی لِمَن صِلحت سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَت عَلَانِیَتُهُ." پیغمبر اکرم فرمود: «خوش به حال کسی که سریرَش پاک است.» جلسه قبل صحبت کردیم. "وَ حَسُنَت عَلَانِیَتُهُ." و علانیهاش هم خوب است. "وَ اعتَزَلَ النَّاسَ شَرَّهُ." اگر از مردم فاصله میگیرد به خاطر اینکه شر او به مردم نرسد. نه اینکه شر مردم به این. آخرین ویژگی هم که امیرالمؤمنین در خطبه همام فرمودند و همام بعد از این داد زد و مرد، همین بود. از مردم فاصله میگیرد، از سر تکبر نیست.
آخه الان ماها بیرون نمیرویم که کرونا از بقیه به ما نرسد. مؤمنان چی؟ مؤمنان بیرون نمیروند که از اینها کرونا به بقیه نرسد. کلاً یک بار روانی است دیگر. کلاً همه مریضاند، مشکل دارند، کرونا دارند ما باید مراقبت کنیم از اینها نگیریم. یک نگاه غیر مؤمنانه و متکبرانه است. "من دارم." هر کی هم بگیرد، از من میگیرد. خودش را متهم میداند، خودش را مرکز بیماری و میکروب میداند. "من انقدر شرافت ذاتی پیش خدا دارم، خدا هر کی هم بزند با کرونا، من یکی نمیگیرم." ولی اونی که مؤمن است، میگوید که: «من نمیروم، آزار من به کسی نرسد.» خیلی نکته مهم است و این هم جمله قشنگی است از پیامبر اکرم که توضیحات جلسات قبل را در مورد "من بدل معروفه" هر کی خوبیهایش به بقیه برسد. دستش را باز کند برای اینکه ازش خوبی به بقیه منتشر بشود. "وَ کَفَّ عَنِ الْشَّرِّ." دستش را ببندد برای اینکه شر از او منتقل نشود. دو تا در مقابل. بذل و کف. باز کردن دست برای اینکه خوبیها ازش منتشر بشود. بستن برای اینکه اذیت از او منتقل نشود.
کسی این طوری اگر باشد، "فداک سید" این سید است. سید حسین فاطمی مثلاً. سید همان مرتبه وجودی است. یادتان است جلسات قبل در مورد سید صحبت میکردیم؟ که: "الحَسُودُ لا یُسَوَّدُ." حسود سید نمیشود. "یأس یحیی" میفرماید که: "سیداً و حصوراً." این سید یعنی مرتبه وجودی بالا، این آقاست. آقا شده. اگه این طور نباشد، اذیت برسد، این پست است. این حیوان است. این تو سری خور است. اینجا نمیفهمد. تو عالم برزخ این درنده است. این آقا نیست. اونی که آقا بعد از مرگ تحویلش میگیرند، ملائکه میآیند به استقبالش. شهدا میآیند به استقبالش. در آغوش میگیرند. انبیا و صالحین او را در آغوش میگیرند. سید جلو پایش بلند میشوند، راه را برایش باز میکنند. آن یکی هم میزنند تو سرش و میبرندش. آن بچهای که سر کلاس درس میخواند، اذیتش به کسی نمیرسد. وقتی میخواهند از زنگ تفریح از کلاس بیرونش کنند، چطور بیرونش میکنند؟ «شاگرد زرنگ، آقای فلانی خواهش میکنم بفرمایید.» آن بچه شروری هم که کلاس را ریخته به هم، داد و قال کرد، سر و صدا کرد، درس هم نمیخواند، زنگ تفریح چه شکلی است؟ اصلاً قبل زنگ تفریح. چون گناه عمر آدم را کم میکند دیگر. قبل زنگ تفریح میگیرند پرتش میکنند بیرون. با لگد! «برو گمشو بیرون.» بیرون هم چه؟ سرما، سوز، یخبندان. اینهاست دیگر. این میشود فرق سید و غیر سید.
جبرائیل آمد خدمت پیغمبر و فرمود: «عزت مؤمن به چیست؟» به اینی که به بقیه اذیت نرساند. این باعث عزت مؤمن است. جایگاه پیدا میکند آدم در برزخ. کسی که به شدت مراقبت کرده از او اذیتی به بقیه آزار نبینند بقیه. کار بکنیم. خوب است که رفقای روانشناس و روانپزشکمان که بحثها را دنبال میکنند، اینها بنشینند به ما مثال بزنند، مصداق بدهند. آقا ۱۰۰ تا مثال برای این بحث. بعضی عزیزانی که تو فیزیک و اینها سررشته دارند، پیام فرستاده بودند. مثال قرقره را گفتند. اینکه ث توان ده برابر میشود، مثال فیزیکیاش، مثال قرقره که شما تو قرقره هر چقدر که این اهرمها را بیشتر میکنی، مثلاً اگه برای یک بار ۱۰۰ نیوتنی باید ۱۰۰ نیوتن فشار وارد میکردیم که این را بلند کنی، اهرم هر چی بیشتر میشود، آن وقت مثلاً ۱۰ نیوتن فشار وارد میکنی، ۱۰۰ نیوتن بار برمیداری. میشود ۱۰ برابر. یعنی کار کمتر، اثر ۱۰ برابر. این مثال فیزیکی را برای من فرستادند، تشکر میکنم. خدا خیرشان بدهد. خیلی هم قشنگ است. خیلی هم لذت بردیم از این مثالها.
مثالها زیاد است، خصوصاً عالم فیزیک، عالمی است که خیلی به فلسفه نزدیک است. و عالم جزا و مکافات دیگر. اثر و عمل و عکسالعمل. عالم تأثیر. آنهایی که تو عالم فیزیکاند، خیلی مسائل را خوب میفهمند. لذا ما با بچههای مهندسی همیشه میبینیم اینها خیلی آمادگی خوبی برای فهمیدن این حرفها دارند. چون فضای ذهنی اینها فضای اثر و مؤثر است. یک کسی اثری میگذارد و یک چیزی اثر میپذیرد. تو فیزیک، چون این بحثها خیلی مطرح است. فلسفه و بحثهای عرفانی و اخلاقی و اینها نزدیک روانپزشکی و روانشناسی و اینها تخصصی دارند. اینها را بنشینند پیدا کنند مصادیق فراوان. آزار، خودآزاری، دیگر آزاری. دیگر آزاری میگویند چی؟ خودآزاری چی میگویند؟ یادتان است؟ حالا مردم آزاری، حیوان آزاری، همسایه آزاری. همه اینها مصادیق آزار است دیگر.
**ترساندن و آزار دیگران**
جلوتر روایت در مورد ترس میخواهم بخوانم. رفته تو بازار، دوربین مخفی درست کرده. بعد مثلاً یک کسی سندرومی دارد، بیماری دارد، معلولیتی. همین چهارشنبه سوری که دیشب. تو این وضعیت گرفتاری مردم، دو تا کشته و چند تا قطع عضو. این آزار ملت. تو خانه نشستهاند، مریض دارند. همین جور پریشانند. وضعیت مردم، وضعیت روحی مردم خوب نیست. دو هفته سه هفته تو خانهام. عصبیام، فشار آمده، خستهام. پول ندارند، کار ندارند. این فشار از بیرون تق و توق میکند، لشكر صدام حمله کرده. به هر حال خدا عقل بدهد. زحمت زیاد دارد. هر ترقهای که زده، هر کسی که ترسیده، اگه بچه خواب بوده پریده و همه اینها حساب و کتابش سر جایش است.
رفته تو بازار، لباس ماسک و اینها زده. این بدبخت را گرفته به اسم اینکه: «من تشخیص دادم تو کرونات قالب است. توهین!» این شوخیهایی که میترسانند. چه اثری ازش؟ روایت دیگر در مورد آزار میفرماید که: "یُسْتَدَلُّ عَلَى الْمُرُوءَةِ بِفَسَادِهَا." از کجا بفهمیم مردانگی طرف را؟ مروت کسی را چه شکلی میشود کشف کرد؟ "بِکَثْرَةِ الْحَیَاءِ." یکی اینکه حیای طرف خیلی زیاد میشود. "وَ بَذْلِ النَّدَى." یکی دیگرش هم این است که خیلی محبت میکند، خوبی میکند در حق بقیه. "وَ کَفِّ الْأَذَىٰ." و اذیت بقیه را کم میکند. "کَسْبُ الْعَقْلِ بِکَفِّ الْأَذَىٰ." آدم چه شکلی عاقل میشود؟ عقل چه شکلی کسب میشود؟ آزارت به بقیه نرسد. عاقل! "أَفْضَلُ الشَّرَفِ کَفُّ الْأَذَىٰ وَ بَذْلُ الْعَطَاءِ." بالاترین شرف چیست؟ اذیت نرسانی و احسان هم بکنی.
"مِنْ أَمَارَاتِ الْخَیْرِ کَفُّ الْأَذَىٰ." یکی از نشانههای خیر چیست؟ آدم خوب. میخواهیم ازدواج کنیم. میخواهیم رفت و آمد کنیم. خوب است. چه شکلی باید تشخیص بدهیم آدم خوب است؟ آزارش به بقیه نمیرسد. چون برای خودش و بقیه ارزش قائل است. اگه دیدی کسی دارد به یکی دیگر زور میگوید، به یکی دیگر آزار میرساند، ارزش رفاقت و رفت و آمد و صمیمیت و اینها ندارد. "الْحَازِمُ مَنْ کَفَّ أَذَاهُ." میفرماید که آدم دوراندیش کسی است که اذیتش را به دیگران نمیرساند. این فکر بعدها را میکند. آدم عاقلی. آدمی است که آزارش به بقیه نمیرسد. از سر عقلانیت، نه از سر ضعف ذلت و ترس. از سر عقل. وقتی آزارش به بقیه نرسد. تو مشاوره ازش کمک بگیر. آدم دانایی است. آدم دوراندیش. یعنی ابعاد باز میفرماید که امام سجاد علیهالسلام در "رساله حقوق": "حق مردم، حق اهل ملتت، همکیشانت چیست؟" "اِضْمَارُ السَّلامَةِ وَ الرَّحْمَةِ لَهُمْ." تو دلت باید احساس سلامت نسبت به اینها داشته باشی و رحمت نسبت به اینها داشته باشی. "وَ رَفْقُ الْمُسِیئِ مِنْهُمْ." اگه یک آدمی بین اینها کارهای خوبی نمیکند، مدارا کنی که سر به راهش کنی. "وَ تَأَلُّفُهُمْ." الفت بین آنها داشته باشی. "وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ." سعی کنی این را صالحش کنی. "وَ شُكْرُ مُحْسِنِهِمْ." اگه کسی هم کار خوب در تو انجام میدهد، اهل کار خوب است، ازش تشکر کنی. "وَ کَفُّ الْأَذَىٰ عَنْهُمْ." به اینها آزار نرسانی.
** دعا و روایت در مورد پرهیز از ایذا**
در دعای مکارم الاخلاق هم در دعای ۳۹ صحیفه این جور دعا میکنند امام سجاد که: "وَ أَعِذْنِي أَنْ أَفْعَلَ بِمُؤْمِنٍ مُسْلِمٍ مَا لَا تُعْطِی إِلَّا مَا یَنفَعُهُ." من را مانع شو از اینکه آزار برسانم به هر مؤمن و مؤمنه و مسلمی. این هم باز از این روایتها. عبارت دیگر میفرماید که امام باقر به جابر میفرماید که: "وَ اللَّهِ، شِیعَةُ عَلِیٍّ لَا یُعْرَفُونَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِالنَّاسِ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ." شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا و اطاعت خدا را داشته باشد. "وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ، إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَذَىٰ عَنِ النَّاسِ." ای جابر! میخواهی اینها را بشناسی؟ شیعیان ما را با اینها شناخته میشوند: ۱- "الا بالتواضع"، تواضع. ۲- "و تلاوه القرآن"، تلاوت قرآن. ۳- "و کف الأذیٰ عن الناس" اصلاً زبانشان به مردم کار ندارد مگر بابت خیر. از زبان بقیه فقط خیر میرسد.
به حمزه بن اعین میفرمایند که: "اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَنْفَعُ وَرْعٌ أَفْضَلُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ کَذَا أَذِیَّةِ النَّاسِ وَ الْغِیبَةِ عَنْهُمْ." بدان که هیچ ورعی نافعتر از این نیست که آدم از محارم خدا اجتناب کند و اذیتش را از مردم و غیبتش را از مردم نگه دارد. هیچ ورعی مثل این نیست. بعد میفهمند که: "فَازَ وَ اللَّهِ الْأَبْرَارُ." ابرار به خدا عاقبت بخیر شدند. "أَتَدْرِی مَنْ هُمْ؟" میدانی ابرار کیان؟ ابرار که میخواندیم اصحاب یمین. همان ابرار بودند. خیلی زیباست. ابرار کیان؟ کسانی که آزارشان به مورچه هم نمیرسد. یعنی اگه آزار به مورچه رسید، از ابرار هم در میآید. مقربین که هیچی. اصحاب یمین میخواهد بشود که اصحاب شمال نباشد. آزارش به مورچه. تهرانی ظرف شیرینی وقتی میخوردن، این بغلهای ظرف شیرینی را میکَند. مورچهها میخواهند بیایند بروند از توی ظرف شیرینی، دونهها را بردارند، اذیت میشوند. این همه این ارتفاع برود بالا، ارتفاع بیاید پایین. اینها را بر میدارم. راحت بروند بیایند دیگر. چقدر اذیت این دیوارهها را بر میدارم که این هم پایش درد نگیرد بدبخت. این همه راه. این چه لطافتی است! آزارش به مورچه هم.
**خصلتهای راهگشا به بهشت**
بخوانم؟ خیلی وقت میبرد. چند تا روایت امید بخش بخوانم. از پیغمبر و اهل بیت. بهشت ۸ تا در دارد. البته بحث ما کردیم در مورد هفت در جهنم. ابواب دوزخ منتشر کردیم. بیست و خوردهای جلسه بحث کردیم. اینجا میفرمایند که بهشت ما. البته درهای بهشت را نگفتیم، درهای جهنم را گفتیم. حالا در بهشت اینجاست. میخواهند که بهشت ۸ تا در دارد. روی هر دری چهار تا کلمه نوشتهاند که هر کلمهای بهتر از دنیا و ما فیها است. اگه کسی بفهمد. روی در هشتم این را نوشتهاند: "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ." هر کی میخواهد وارد این در بشود... "فَمَنْ أَرَادَ الدُّخُولَ فِي هَذِهِ الْأَبْوَابِ الثَّمَانِ." هر کی میخواهد وارد بهشت بشود. "فَلْیَتَمَسَّكْ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ." چهار تا خصلت داشته باشد: ۱- "الصَّدَقَةُ" صدقه ۲- "السَّخَاءُ" سخاوت ۳- "حُسْنُ الْخُلُقِ" حسن خلق ۴- ناواضح "وَ كَفُّ الْأَذَىٰ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ." آزارش به بندههای خدا نرسد.
ابوذر به پیغمبر عرض کرد که: "یا رسول الله، بَعْضُ الْعَمَلِ." آقا مگر بعضی کارها را نتوانستم انجام بدهم؟ چه کار کنم؟ اعتکاف مسجد نمیتوانم بروم. حرم نمیتوانم بروم. چه کار کنم؟ الان ما تو خانه افتادهایم. خیلی کارها نمیتوانیم انجام بدهیم. سخنرانی، روضه، فلان. حضرت فرمود: "تَكْفِي شَرَّكَ عَنِ النَّاسِ." سعی کن شرت به مردم نرسد. تو خانه که هستی، شرت به بقیه نرسد. صدقه به حساب میآید. هر جایی که یک زمینه فراهم میشود، من به یک کسی یک شری برسانم. سر سفره است، موقع خواب. آقا بقیه خوششان نمیآید این دمپایی لامصب خیس باشد وقتی بعد از ما میروند تو آن سرویس. این آزار بقیه است. رو اعصاب و روان بقیه راه رفتن است. این را خیس نکن. اذیت نرسان. این حمام که میروی، این شیر را بالا نده. شیر را بده پایین. آب یهو میریزد پایین. اینها آزار است. مسائل کوچک. صدقه است. دفع ۷۰ تا بلا کرد! دمپایی را که خیس نکردی صدقه بود، ۷۰ تا بلا را دفع کرد. رزقت هم بیشتر کرد، نسل هم صالح کرد. آزار به بقیه نرسان.
الان تو این ایام از خانه بیرون نرو. این آزار به این پرستار بدبخت نجیب است که حرفش شنیده نمیشود. "پدر ماشون در میآید." دارند کم میآورند این بدبختها. خب حفظشان بکند خدا، سلامتی بهشان بدهد. دعا میکنیم. نور چشم ما. میگوید: «بابا ما کم آوردیم. دو هفته سه هفته است از خانواده را ندیدیم. صبح تا شام داریم جسد تحویل میدهیم.» دیوار هم اگه باشد، حال زار پیدا میکند. هی ما گرفتار میشویم، هی تعداد مریض بیشتر میشود، هی ما خسته میشویم. از کجا میخواهیم بیاوریم؟ از فیلیپین بریم پرستار بیاوریم؟ تحمل کم است. آقای بیرون رفتن شما برای کار غیر ضروری، این حقالناس است. این آزار است. نرو. صدقه. خیلی از کارها را انجام میدهیم، فایده نمیبینیم. این ورش مشکل دارد. این اذیت است. این آزار است.
از آن ور فرمود: «یک دانه خار را از تو جاده برمیدارد برای اینکه آزار به کسی نرسد، ماشین کسی پنچر نکند، تو پای کسی نرود. بهشت بر او واجب است.» "تَرْكُ الأَذَى."
لباسش میگوید که: ابی کثیر زبیدی از پدرش نقل میکند. «به من یک کاری یاد بده که وقتی عبد این را انجام میدهد، وارد بهشت بشود.» ابوذر به من گفت که پیغمبر فرمود: "تُؤْمِنُ بِاللَّهِ؟" ایمان به خدا داری؟ "قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ مَعَ الْإِیمَانِ عَمَلاً." گفتم که: «یا رسول الله، بعد از ایمان عملم میخواهد؟» حضرت فرمودند: "یَرُوخُ مِمَّا رَزَقَهُ اللَّهُ." یعنی ایمان به خدا بیاور. اول به خدا ایمان بیاور. پرسیدم: «آقا بعد از ایمان هم چیزی لازم است؟ عمل لازم است؟» حضرت فرمودند که: «آنهایی که خدا روزیت کرده بده به بقیه.» گفتم که: «اگه نداشتم چی؟ چیزی نداشتم.» حضرت فرمودند که: «حرف خوب بزن.» آقا یک پی وی میری یک سؤال ساب مرده داری؟ همین آدم میتواند خوب بپرسد. لحنهای ما چقدر آزاردهنده است! یک نقدی میخواهیم بکنیم یک برنامهای را، یک کتابی را، یک حرفی را، یک مطلبی را. اولاً که اصلاً کی به ما گفته که همه چیز را نقد بکنیم؟ به ما چه؟ زبان آتشینی است، تا عمق وجود طرف را میسوزاند که بهش بخواهد حالی بکند کاری که میکند. نه بالاخره باید حالیش بشود این طور کار فلان. "خوب حرف بزن با مردم." چیزهایی که مؤمن و کافر هم ندارد. "قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً." با همه خوب حرف بزن.
میخواهیم مسلمان بشود. کافر باشد. ابوذر میگوید: گفتم: «اگه لال بودی، زبان نداشتی؟» حضرت فرمودند که: «آن آدم ضعیف را کمک بکن.» گفتم: «اگه این خودش هم ضعیف بود، قدرت نداشتی؟» حضرت فرمودند: «برای کسی که کاری را نمیداند، کاری انجام بده.» گفتم: «اگه خودش هم کاری بلد نبود چی؟» فرمودند که: «نمیخواهی تو دوستت یک خیری باقی بگذاری؟» یعنی یک نقطه مثبتی. فرمود که: «آزارت به مردم نرسد. این را که دیگر میتوانی؟» گفتم: «یا رسول الله، اینها که کاری ندارد.» به خدا قسم، به آن کسی که جان پیامبر در دست اوست قسم، هر بندهای که به یکی از این کارها عمل بکند، قصدش هم رضای خدا باشد، این کار روز قیامت دستش را میگیرد، رهایش نمیکند تا اینکه این را ببره بهشت. کار دستش را میگیردها. "أَخَذَتْ بِیَدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ." خود این خصلت روز قیامت دستش را میگیرد، ولش نمیکند حتی تا اینکه برود تو بهشت. چون این خصلت مال بهشت است. عالمش بهشت است، جایش بهشت است. این را هم.
**آزار مومن، حقالناس و عواقب آن**
و امیرالمؤمنین فرمودند: "مَنْ کَفَّ أَذَاهُ عَنِ النَّاسِ لَمْ یَعْدُ اَحَداً." کسی که اذیتش را از مردم نگه دارد، احدی باهاش دشمنی نمیکند. "مُعَانَدَةُ مُعَانِدِکَ یُصْلِحُ لَکَ قُلُوبَ أَعْدَائِکَ." میخواهی دشمنانت دلشان باهات خوب بشود؟ میخواهی دلها را سمت خودت بیاوری؟ آزارت به بقیه نرسد. بعضیها واقعاً باعث رمیدن میشوند دیگر. میخواستند محبت بکنندها. یک جوری انقدر با تلخی یا گاهی انقدر شیرینی بیش از حد، دیگر شیرینجوق میشود. آداب توش رعایت نمیشود، حیثیت احترام رعایت نمیشود. خیلی دیگر میخواهیم صمیمی بشویم. اینها زدگی میآورد، رمش میآورد. "کَفُّ الْأَذَىٰ مِنْ کَمَالِ الْعَقْلِ." اینکه آدم آزارش به بقیه نرسد. کنترل بکنی از کمال عقل است. راحت بدن در دنیا و آخرت با همین است.
حضرت موسی به خدا عرض کرد: "إِلَٰهِی، فَمَا جَزَاءُ مَنْ كَفَّ أَذَاهُ عَنِ النّاسِ؟" اگه کسی نذاشت آزارش مردم برسد، جزای او چیست؟ آزارش را نذاشت برسد، در حق مردم کار خوب کرد. خداوند فرمود: "یَا مُوسَىٰ، یُنَاجِیهِ النَّارُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ." روز قیامت آتش با او گفتگو میکند. بهش میگوید: "لَا سَبِیلَ لِی إِلَیْکَ." «من به تو دسترسی ندارم.» راه دسترسی آتش به ما چی بود؟ همین آزار و اذیتی که برای مردم داشتیم. "خَلَائِقُ النَّارِ لَا سَبِیلَ لِلنَّارِ إِلَیْکَ." آتش به ما غلبه نمیکند. میفرماید کسی اگه دستش را از مردم نگه دارد که آزارش بهش نرسد، یک دست را نگه داشته. ولی در ازاش صدها دست از آزار او گرفته. چقدر قشنگ است! چون هر کی یک دست بخواهد نگه دارد از بقیه، چی میشود؟ شما یک دست نگه دار در ظلم که آزارت به بقیه نرسد. یک دست نگه میداری، بقیه هم هر کی میخواهد همین کار را بکند، میلیونها دست از تو نگه داشته میشود که آزارشان نرسد.
فرمود که سه نفرند که سه تا چیز که با اینها غربت نیست: یکی "حُسْنُ الأَدَبِ." آدمی که آداب رعایت میکند، این غریب واقع نمیماند، سریع رفیق پیدا میکند. "وَ کَفُّ الْأَذَىٰ." آدم که آزارش به بقیه نمیرسد، غریب نمیماند. "وَ مُجَانَبَةُ الرِّیَبِ." آدمی هم که تو کارهای شبههناک خودش را قرار نمیدهد، هیچ وقت تک و تنها نیست. و امام صادق علیهالسلام به نجاشی نوشتند، عبدالله نجاشی که از حکومت اهواز میترسید. حضرت برایش نوشتند که: «من به تو نکتهای میگویم. بهت مشورت میدهم: "إِنْ أَنْتَ عَمِلْتَ بِهِ تَخَلَّصْتَ مِمَّا أَنْتَ مُتَخَوِّفٌ مِنْهُ."» میخواست مسئولیت بگیرد، میترسید. حضرت فرمودند: «این را اگه انجام دهی، از آن چیزی که نسبت بهش ترس داری خلاص میشوی. "وَ خَلَاصُکَ وَ نَجَاتُکَ مِنْ ذَٰلِکَ فِي حِفْظِ الدِّمَاءِ وَ کَفِّ الْأَذَىٰ عَنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ."» خلاصی و نجات تو به این است: "مَنْ حِفْظُ الدِّمَاءِ" اولاً نگذار خون از دماغ کسی جاری بشود. "وَ کَفِّ الْأَذَىٰ عَنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ" نگذار آزاری به اولیای خدا برسد. آنهایی که خدا دوستشان دارد، خدا بر اینها ولایت دارد. به اینها نگذار آزاری برسد. نجات پیدا میکنی. عاقبتبخیر میشوی. راز عاقبتبخیر شدن یک مسئول و مدیر.
بعد فرمود که در صحف حضرت ادریس بوده است این روایت که: "مَا کَانَ فِی الْمِيزَانِ أَثْقَلُ مِنْ حُسْنِ النِّيَّةِ وَ عَمَلِ الطَّاهِرِ وَ کَفِّ الْأَذَىٰ وَ النُّصْحِ لِجَمِيعِ الْخَلْقِ." در میزان هیچ چيزى سنگینتر نیست مگر نیت صادق، اعمال طاهره و نگه داشتن آزار و نصیحت دلسوزی برای همه خلایق. این چهار تا در کفه ترازوی آدم بعد از مرگ. ۳ دقیقه در قیامت میدیدیم که همش به یک نحوی بود و هست که حالا جلوتر.
**شوخیهای آزاردهنده و عواقب آن**
خب یکی از بحثها هم بحث ترساندن است. یکی از اقسام آزار ترساندن که اینجا تو این کتاب این سید بزرگوار تو قبر نشسته بود، قرآن میخواند. ایشان میترساندش. پیغمبر اکرم میفرمایند که: "حَسْبُ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ یُخِیفَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ." برای اینکه یک آدمی شرش به بقیه برسد، همین قدر کافی است. "أَنْ یُخِیفَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ." همین که برادر مسلمانش را بترساند. به هر نحو ترساندن هواپیما. رفته آن جلو میکروفون را گرفته، میگوید: «من از کادر پرواز دارم با شما صحبت میکنم. هواپیما در معرض سقوط است!» ملت ترسیدند. جیغ، داد. آمده بیرون. این آثار اخروی به شدت بدی دارد. آدم پشت دیوار پنهان میشود که مخفی میکند. ماسک میزند، مخفی میکند. اینها سنتهای غربی از هالووین دارند. بترسانیم. «خیلی بامزه است.» بعد ما میشویم آدمهای خرافی جاهل. اینهایی که تا صد سال پیش وقتی میکروب و ویروس بینشان میافتاد، لباسهای ترسناک میپوشیدند، میگفتند که میکروب میترسد میرود. اینها نماد تمدن و ساینس و این حرفها هستند. ۱۴۰۰ ساله در برابر بیماریهای واگیردار یک چیز است. آن موقع محمد بن مسلم نقل کرده از امام باقر علیهالسلام که آقا: «بنشین تو خانهات وقتی وبا آمده.» الان هم حرف علم همین است. ما میشویم تحجر خرافاتی دوگماتیسم. این بامزگیاش به این است. اینها سنتهایشان این شکلی است. میترسانند. این دوربین مخفیهایشان را ببینید. چقدر ملت را میترسانند. بعد هرهرکرکر میخندند. سیر و سرکه به صورتشان میزنند. میترسد. بعد تو دوربین نگاه میکند، میخندد. این میشود فرهنگ.
به هر نحو ترساندنی باشد. پیغمبر فرمود که: "مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَحِلُّ لَهُ أَنْ یُخِیفَ مُسْلِماً." کسی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد، هرگز حق ندارد هیچ مسلمانی را بترساند. مسلمانی که به وحشت حق ندارد کسی را بیندازد. "لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یُرَوِّعَ مُسْلِماً." حلال نیست که مسلمانی بخواهد کسی را به وحشت بیندازد. "لَا تُرَوِّعُوا الْمُسْلِمَ." مسلمان را به وحشت نیندازید. "فَإِنْ رَوَّعْتُمُ الْمُسْلِمَ ظُلْمٌ عَظِیمٌ." اگه مسلمانی را به وحشت انداختید، ظلم عظیم است. خیلی حقالناس سنگینی است. گاهی به یک بوقی که آدم یهو میزند، طرف جلوش وایستاده. آقا تو کوچه، کوچه سربسته دربسته. کوچه تنگ و باریک. چرا بوق میزنی؟ با گاز ماشینت، یک کمی پدال فشار بده. این طرف بفهمد ماشین است. اینجا یک بوقی میزنی، ۱۰ متر میپرد. حالا بوق کامیون هم اگه باشد. صدای ماشینش رفته. اگزوزش را چه کار کردی که مثلاً صدای فلان بدهد؟ بعد تو کوچه رد میشود. ملت فرمود که مسلمان را به وحشت نیندازید.
گاهی هم ممکنه نگاهی باشد که حالا من چند تا روایت میخوانم. چون بحثهای بعدی هم ربطی به این دارد. میفرماید که برای مؤمن حلال نیستش که: "أَنْ یُشِیرَ إِلَى أَخِیهِ بِنظَرَهِ سَاوِیَةٍ." توضیح این است که اشاره بکند به برادرش با نگاهی اشاره کند که این را آزار بدهد. این جوری مثلاً چشم پراندن، نگاه آزاردهنده بهش داشته باشد. مثلاً دارد که اگر کسی معلول بود، نقصی در بدنش بود، بهش زل نزنید، نگاهش نکنید. اینها خیلی اذیت میشوند. هیچ کس. خیلی عادی باهاش برخورد کن. میگوید: «زیر زبان، زیر لب، بدون اینکه او بفهمد، خدا را شکر کن به خاطر نعمت سلامتی. بر او هم دعا کن به خاطر بیماریش.» ولی ابداً بهش نگاه نکن. این فضا برایش سنگین میشود. توی رستورانی میخواهد بیاید غذا بخورد. چقدر سنگین است! به ظاهرم کسی چیزی نمیگوید، این آزاردهنده است. این آزار یکی از مصادیق آزار حقالناس است.
هر کی به مؤمنی نگاه بکند به قصد اینکه با آن نحوه نگاه این را بترساند، آن شخص را تو آن روزی که سایهای جز سایه او نیست، میترساند. اگه بترسانی، خدا میترساند. به ناحق اگه کسی نگاه ترسآور به برادر مؤمنش بکند، خدا روز قیامت این را میترساند. این هم روایت عجیبی است از پیغمبر. میفرماید که: "مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً یُرِیدُ بِهَا أَنْ یُخِیفَهُ أَخَافَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ." کسی به مؤمن یک نگاه بکند که بخواهد بترساند با این نگاه مؤمن را، "اَنْتَ اخیفَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ." او سایه خدا، سایهای نیست. خدایا، این را میترساند. "وَ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی صُورَةِ ذَرَّةٍ." و محشورش میکند در قیافه مورچه. کسی که یک نفر را ترسانده به لحم و جسم و جمیع اعضای و روحش، با همه گوشت و جسم و اعضا و روحش. این را به شکل مورچه محشور میکند تا "یُؤْخَذَ مِنْهُ بِشَفَاعَتِهَا".
یک بخش دیگر شوخیهایی است که در واقع باعث آزار بشود. که این شوخیها را دیگر حالا بحثش را نداریم. انشالله تو بحث جلوترمان بهش برسیم و روایاتش را بخوانیم. به هر حال میگوید: «من این آقا را آزار داده بودم و آنجا حسابرسی کردند. از طرفی در این مواقع باد سوزان از سمت چپ وزیدن میگرفت.» وقتی پروندهام را رسیدگی میکردم به گناهی از من، از سمت چپ میدیدم یک باد داغی دارد میآید که میسوختم. طوری که نیمی از بدنم از حرارتش داغ میشد. وقتی چنین اعمالی را مشاهده میکردم، به گونهای آتش را تو نزدیک خودم میدیدم که چشمهایم دیگر تحمل نداشت. همان موقع دیدم که آن پیرمرد سید که چند سال قبل مرحوم شده بود، از راه آمد، کنار جوان پشت میز قرار گرفت. سید به آن جوان گفت: «من از این مرد نمیگذرم. او من را اذیت کرد، من را ترساند.» من هم رو به جوان کردم و گفتم: «به خدا من نمیدانستم که سید تو داخل قبر دارد عبادت میکند.» جوان رو به من گفت: «اما وقتی نزدیک شدی، فهمیدی که ایشان دارد قرآن میخواند، زبان نداری.» آدم دیگر حرفش دیگر شنیده نمیشود. حرفش پذیرفته نیست. "حُجَّةٌ لَهُ." چرا همان موقع برنگشتی؟ دیگر حرفی برای گفتن نداشتم.
خلاصه پس از التماسهای من، ثواب دو سال عبادتهای من را در نامه عمل سید قرار دادند تا از من رضایت بگیرند. بابت یک ترساندن این جوری با لباس سفید. هیچ حرفی هم نزده بود. ترس شدیدی هم نبود. نه زندان انداخته، نه ساواک بوده، نه ناخن کشیده، نه شلاق زده. فقط با لباس رقص و برای شوخی رفقایش. "چیزی نگویند که آدم خیلی وقتها به خاطر بقیه میرود جهنم دیگر." میشود بقیه کم نیاورند و پیش بقیه ضایع نشود. اکثر جهنم رفتنهای ما این شکلی است. "بقیه میگویند او چه اُمله. او چه ازگُله. او چه فلانه." به همین سادگی آدم میرود جهنم. فقط برای اینکهکم نیاورد لباس حاضر شد و آن بنده خدا ترسید.
دو سال! حالا خودش میگوید: «دو سال نمازی که بیشتر به جماعت بود، دو سال عبادتم را دادم به خاطر اذیت و آزار یک مؤمن.» اینجا بود که یاد حدیث امام صادق افتادم که فرمودند: "حُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْکَعْبَةِ." حرمت مؤمن حتی از کعبه بالاتر است. این هم باز یک بحث دیگری است که مؤمن هم حرمت دارد. "اَذیَتُهُ" بازار او مثل اینکه آدم به کعبه جسارت بکند. حق او را اگه مراعات نکنیم، انگار حق کعبه را مراعات نکردهایم.
**نمونههای حقالناس و حرمت مومن**
من در لابهلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مؤمنین برخوردم. شخصی از دوستان بود که خیلی با هم شوخی میکردیم، همدیگر را سر کار میگذاشتیم. یک بار تو جمع رسمی باهاش شوخی کردم. خیلی بد ضایعش کردم. خودم فهمیدم کار بدی کردم. برای همین سریع ازش معذرتخواهی کردم. او هم چیزی نگفت. گذشت. تا روز آخر که میخواستم برای عمل جراحی به بیمارستان بروم، دوباره به همان دوست دوران جوانی زنگ زدم، گفتم: «فلانی، من خیلی به تو بد کردم. یک بار جلو جمع تو را ضایع کردم. خواهش میکنم من را حلال کن. من ممکنه از این بیمارستان برنگردم.» بعد در مورد عمل جراحی گفتم و دوباره بهش التماس کردم تا اینکه گفت: «حلالت کردم. انشالله که سالم و خوب برمیگردی.» نامه عملم همان ماجرا را دیدم. جوان پشت میز گفت: «این دوست شما همین دیشب از شما راضی شده. اگه رضایت او را نمیگرفتی، باید تمام اعمال خوب خودت را میدادی تا رضایتش را بگیری.»
مگر شوخی است؟ آبروی مؤمن؟ بعد اشاره مطلبی از رسول گرامی اسلام کرد که فرمودند: «روزی آن حضرت به کعبه نگاه کرد و فرمود: "ای کعبه! خوشا به حال تو. خدا چقدر تو را بزرگ و حرمت تو را گرامی داشته." به خدا قسم، حرمت مؤمن از تو بیشتر است. چون خدا فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده: "مال، جان و آبرو."» تا کسی به او گمان بد ندارد.
در مورد شوخی آزاردهنده هم این روایتها را چند تا را بخوانم. میفرمایند که ابن ابی لیلی، عبدالرحمان بن ابی لیلی میگوید که: «یک روزی پیغمبر با ما صحبت میکردند.» "حَدَّثَنَا أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ." اصحاب پیغمبر با ما صحبت میکردند، میگفتند که: "إِنَّهُمْ کَانُوا یَسِیرُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ." اینها یک روز با پیغمبر میرفتند. "فِی مَسِیرٍ فَنَامَ رَجُلٌ مِنَّا." یکی از اینها خوابید. "فَانْطَلَقَ بَعْضُهُمْ إِلَى نَبْلٍ مَعَهُ." یکی دیگر رفت یک تیر برداشت. تیر این را برداشت. برای شکار و اینها داشتند میرفتند. این طرف که بیدار شد، ترسید. جمعیت خندیدند. "تیرش نیست." پیغمبر فرمودند که: "لِمَا یَضْحَکُ؟" «چرا میخندید؟» "مَنَ تِیرَ؟" «این را برداشتیم، ترسیدیم، خندیدیم.» "لا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یُرَوِّعَ مُسْلِماً." مسلمان حق ندارد مسلمان را به وحشت بیندازد.
روایت دیگر این است که میگویند پیش پیغمبر بودیم. "فَقَامَ رَجُلٌ وَ نَسِیَ نَعْلَهُ." یکی پا شد و کفشش را جا گذاشته بود. این کفشش را جا گذاشت، رفت. یکی دیگر این کفش را برداشت، گذاشت زیر خودش. طرف رفت بیرون، دوباره برگشت: «این کفشهای من را دیدید؟» یک لحظه ترسید، بنده خدا. "حَدِیثُ الْمُؤْمِنِ." «چطور شما میتوانی مؤمن را به وحشت بیندازی؟» پیغمبر فرمود: «شوخی کردم، بازی بود.» «چطور شما مؤمن را به وحشت میاندازید؟» با اینکه خیلی ساده و عادی است.
خیلی شایعات و کارهایی که میشود و این وحشتهایی که تو دل مردم میاندازند و این فضای مجازی و میگوید که: «از صبح تا حالا ۱۰۰ نفر جلو چشم خودم فقط مردهاند!» و به دروغ میگویند که: «آخوندها نگذاشتند قم قرنطینه بشود.» و هم تهمت است، هم ایجاد وحشت، هم حتی عیب و رذیله است. بدبخت! کدامش را میخواهی جواب بدهی؟ از پس کدام یک از اینها که بهشان تهمت زدی میخواهی بربیایی؟ وزارت بهداشت میگوید: «من میدانستم از فلان وقت که داشته کرونا میآمد.» وزارت بهداشت نمیدانسته برای چی قرنطینه نکرده؟ پروازها جلویش را نگرفته؟ یک موجی از وحشت و ناامنی و با دروغ و با تهمت بین مردم میاندازد. جواب بده. این حس وحشتی که بین مردم میافتد.
روایتی هم باز هست در مورد حرفی که باعث آزار بقیه میشود. این را هم بگویم. روایت جالبی است. ببینید اینها خیلی کاری است. اینها را باید کم خواند. امام صادق، امیرالمؤمنین. روایت جالبی است. حالا جلوتر البته از این قبیل ماجراها داردها. حالا من اینجا میخوانم داستانش را. جلو که خواندیم، دیگر قاعدهاش دستمان باشد.
زمان امیرالمؤمنین علیهالسلام، یک مردی به یک مردی رسید، گفت: "إِنِّي احْتَلَمْتُ بِأُمِّكِ." «من به مادرت محتلم شدم.» اینها مرافعه کردند پیش امیرالمؤمنین و او تهمت زده. حضرت فرمود: «چه گفته این؟» میگوید که: «به مادر من محتلم شده.» «به مادر من» دو تا معنا دارد: یک معنایش این است که یعنی انگار با مادر من همبستر شده. یک معنایش این است که مثلاً انگار خواب مادر من را دیده که محتلم شده. میگوید امیرالمؤمنین: "فَقَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الْعَادَةِ: إِنْ أَنْشَأْتَهُ أَقَمْتُ لَهُ فِی الشَّمْسِ وَ جَلَدْتُهُ ظِلَّاً." «اگه میخواهی عدالت را رعایت کنم، ببین این عدالت است دیگر. اگه بخواهم این را تو دنیایش خواستند رعایت بکنند. این اگه میخواهی من عدالت را برای این جاری کنم، این را باید تو خورشید نگه دارم، و سایهاش را با تازیانه بزنم. چون احتلام مثل سایه میماند.» " وَ لٰكِنْ نُعَذّبُهُ إذْ عَاذَاکَ." «اما به خاطر اینکه تو را اذیت کرده، خودش را میزنم، تا لا یَعُودُ یُعیبُ المُسْلِمِينَ.» دیگر کسی جرئت نکند مسلمانی را آزار بدهد. ببین چقدر یک جمله است. یک شوخی است. یک حرف است. مگر چیست؟ ننه بابای هم را روزی ۸۰ بار جلو چشم میآورند. یک کلمه این شکلی گفته. دروغ هم نگفته. او اذیت شده. از این حرف اذیت میشود و گفته.
**رعایت حال دیگران در جمع**
یک و حالا در گوشی صحبت کردن که باعث میشود بقیه اذیت بشوند. صحبت نکنیم. باعث آزار مؤمنین میشود. خدا از آزار مؤمن بدش میآید. این حقالناس است. گوشی دستش است، تو جمع. یک مدل دیگر هم بگویم. این هم باز از آن حقالناس است که خیلی بهش توجه نمیشود. کسی نمیگوید. ابعاد وسیعی هم دارد. در مورد بوهای آزاردهنده. ابعادش هم وسیع است. پیغمبر بدشان میآمد که از پیغمبر بویی منتشر بشود که باعث آزار بقیه بشود. خب مثلاً مثال واضحش بوی سیر و پیاز و اینهاست. حتی مثلاً بوی عرق آدم. تنش بو میدهد. این باعث میشود که بقیه اذیت بشوند. تو مترو، تو تاکسی، تو اتوبوس. از بوی او بقیه آزار میبینند. این هم حقالناس است.
محمد بن سلمان میگوید از امام صادق علیهالسلام در مورد خوردن "أنْ أَكْلُ الْبَصَلِ وَ الْکُرَّاثِ". پیاز و تره اینها را بخواهد پخته بخوری یا خام بخوری اشکالی ندارد. اما اگه چیزی از اینها باعث بشود که بوی بد پیدا بکند دهان، این به مسجد نره تا یک وقتی بوی بد دهنش بقیه را آزار ندهد. حالا بوی جوراب است، بوی دهان، سیر و پیاز و اینها. سیب خوردنش روی سیر باعث میشود که بوی این کنترل شود. اگه سیب را خوب بچرخانند تو دهن، آدم میتواند بوی سیر و پیاز را از بین ببرد. ایام کرونا که خوب است دیگر. سیر و پیاز و اینها خوردنش این ایام برای افزایش سیستم ایمنی خوب است. اگه به نحوی باشد بعدش مسواک بزند، سیب بخورد. این جور چیزهایی که بوش را میشوید، میبرد. مشکلی پیش نمیآید.
خب این هم از بوی آزاردهنده. یک بخش دیگر از چیزهایی که آزار میدهد، کارهای بیخود کردن است با کارهای بیخود همنشینش را آزار بدهد. این هم حقالناس است. یک وقت عبادت، عبادت آزاردهنده است. تو حرم وایستاده. زیارت میخواند بلند بلند. قرآن میخواند بلند بلند. ذکر میگوید بلند بلند. ما گاهی میآمدیم مثلاً یک جایی زیارت عاشورا بخوانیم، پشت میکروفون بودیم. یکی بغل نشسته بود، بلند بلند ذکر میگفت: "اللهم صل علی محمد" روی مغز ما قشنگ اسکی میرفت. یا فلان مسئول وایستاده، دارد طرف شکایت میکند. آقا اینجا ۱۰۰ نفر فلان است. فلانی وایستاده، میگوید: «ذکر میگوید.» میگوید که پیغمبر فرمودند که: "لَا یُجْهِرُ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ." فرمودند که موقع نماز خواندن، صدایتان را از صدای بقیه بلندتر نکنید. این باعث میشود که باعث آزار نمازگزار میشود. صدای آن مأموم از امام بلندتر است. اینها حقالناس است.
مسجد اعتکاف کردند. شنیدند که صدای مسلمانها با قرائت بلند. پرده را کنار زدم. فرمودند که: «بدانید که همهتان در حال مناجات با خدایید. باعث آزار همدیگه نشوید. تو قرائت صدایتان را از همدیگه بلند نکنید.» یا تو نماز صدایتان را بلند نکنید. اینها همه حقالناس است.
فرمود که پیامبر خدا هر وقت شب برای خواندن قرآن بلند میشد، با صدای آهسته قرائت میکرد. همین آیه تمام شده، آیه دیگر شروع کرده. از صدای تنفسش میفهمیدیم. "من از قرائت چیزی نمیفهمیدم." پیغمبر: «یا رسول الله، چرا بلند قرآن نمیخوانی؟» حضرت فرمودند: «دوست ندارم با این کارم رفیقم و افراد خانوادهام را اذیت کنم.» گاهی با قرائت قرآن، بقیه اذیت میشوند. سخنرانی گوش میدهد، اذیت میشود. مداحی گوش میدهد، اذیت میشود. آهنگ گوش میدهد، موسیقی گوش میدهد. به گناه میافتند، موسیقی حرام گوش بدهند. ما بچهها سخنرانی رفتیم. از این کتابهای صوتی که فیلمنامهای درست میکنند، کتابها را. کلی دانلود کردیم. تو ماشین که مینشینیم تازه بخواهیم مثلاً چیز دیگری یا مثلاً خاموش میکنیم رادیو ضبط را. بچهها میگویند: «بابا، چرا از اینها نمیگذاری؟» روشن میکنیم. هم یک چیزی گیرمان میآید. یک کتابی را فیلمنامه کردند، نمایش کردند. هم این بچهها ارتباط برقرار میکنند. این هم حقالناس است دیگر. بچه ما هم حق دارد به گردن ما. توسری خور ما که نیستش که این جز قطعهای از ماشین به حساب نمیآید که آدم جز در و پنجره و اینها. کارخانه نداده به ما. اینها این صاحب دارد. صاحبش هم خداست.
از پس حقوقم که بر نمیآییم. خدا از سر تقصیرات بگذرد. چه خواهیم کرد با این حقالناسها؟ آقا جان از این بچه و زن و پدر و مادر و آخر سال. این روزهای آخر فقط بریم حلالیت بطلبیم با همین عنوان. «آقا آخر سالی و کرونایی و این حرفها.» که حلالمون کنند. واقعاً از پس این جوری اگه باشد که یک قرائت قرآنی که آزار بدهد، حق. حالا صدای تلویزیون و چه دیر آمدن و زود رفتن و و بقیه کارها، بقیه کارها، بقیه کارها. هزار تا کار داریم. صبح تا شب بنشینیم فکر بکنیم چقدر اینها باعث اذیت و آزار بقیه شدهایم. جورابش را پرت میکند وسط. لباسش را آویزان میکند. رختخوابش را جمع نمیکند. موارد این شکلی بخواهیم حساب بکنیم خیلی میشود. خیلی میشود، خیلی میشود. پدر ما درآمده است. آقا تک تک اینها را اگه بخواهند حساب برسند. پیغمبر میفرماید: «من آزار نمیدهم.» همسر من. آنها عشقشان شاید به این بوده که صدای قرآن پیغمبر را بشنوند. من آزار نمیدهم.
میگوید: «روز جمعه یک مردی آمد به مسجد، از روی شانههای مردم رد شد، در حالی که پیغمبر خطبه میخواند.» حضرت وسط خطبه: "اِجْلِسْ فَقَدْ آذَیْتَ." «بنشین، فقط اذیت کردی.» "اِجْلِسْ" معنای خوبش میشود بنشین. معنای غیر خوبش میشود بتمرگ. "اِجْلِسْ" فقط ملت را اذیت کردی. "اِرَادَاتُهُ" به امام رضا دارند میروند در را میشکنند که بگویند ما میخواهیم برویم تو بعد ظاهر را مثلاً خادم امام رضا را فحش ناموس بهش میدهند. "خیلی نوکرتیم." آن وقتی که عزیز من، میتَمَرگی در منزل، به کسی فحشی نمیدهی، کاری نمیکنی، چیزی نمیگویی، به مراتب به امام رضا نزدیکتری، تا اینکه میآیی آن پشت در میشکنی و فحش میدهی و داد و بیداد میکنی و تهمت میزنی و دری وری میگویی. امام رضا آنجا نیست. آنجایی که تو الان رفتی برای زیارت، امام رضا آنجا نیست.
گفت که آن عالم بزرگوار میگفت: «من کودک بودم. یک شب سحر پدرم من را بیدار کرد برای عبادت. پا شدم و دیدم همه چراغهای همسایهها خاموش است.» گفتم که: «بابا جان! این مردم هیچ کس اهل سحر نیست، اهل تهجد نیست. الحمدلله ما فقط امشب پا شدیم عبادت میکنیم.» گفت: «پدرم به من گفت: "پسرم، ای کاش تو هم شب میخوابیدی و غیبت مردم را نمیکردی. تو هم میخوابیدی بهتر بود تا بیدار شوی، غیبت کنی و سوء ظن داشته باشی."» جلو نزدیکتر باشی، شنیده میشود. اول ثواب دارد، حالت گلو. سر و کله ملت برود بالا، سر حضرت مثلاً دعا مستجاب است. آنجا نماز دارد. فکر کردم مال اینجاست. آزار دیگران بشود. بازم ثواب دارد؟ اینها که نیستش که.
و یکی دو تا روایت دیگر هم بخوانم. و صف اول را رها کنم، ثواب دارد. "با شمشیر همدیگر را میزدیم که صف اول قرار بگیرید." ثواب دارد. اگر از ترس اینکه به کسی آزار برسانی، صف اول را رها کنی، خدا برایت اجر صف اول را دو برابر میکند، بهت میدهد. پس بعضیها هستند صفهای بعدی میایستند. ثوابشان از اونی که صف اول وایستاده بیشتر است. کیان؟ آنهایی که از ترس اینکه یک وقت به بقیه آزار نرسد، صف اول نمیروند. الان آنهایی که از ترس اینکه بقیه بیمار نشوند، گرفتاری به بقیه نرسد، از خانه بیرون نمیروند، مسجد نمیروند، حرم نمیروند، جایی نمیروند. اینها دو برابر ثواب حرم بهشان میدهند. هر وقتی دلش به این میافتد که ای کاش من میرفتم حرم و بسته است، مضاعف بهش میدهند. این روایتی است. قاعدهای که از این روایت.
**نکات مهم برای مراقبت از حق الناس**
پیغمبر به عمر بن خطاب فرمودند: "یَا عُمَرُ، إِنَّكَ رَجُلٌ قَوِیٌّ." «عمر! تو آدم قوی هستی، پرزوری.» "لَا تُزَاحِمْ عَلَى الْحَجَرِ فَتُؤْذِیَ الضَّعِیفَ." روایت جالبی است، خیلی در خور دقت. فرمود که به طرف حجرالأسود فشار نیاور. این باعث آزار افراد ضعیف میشود. بنشین فکر بکنید و خیلی مسائل خودتان با خودتان دیگر تو ذهن بیاورید. دیگر من خیلی دستم باز نیست برای اینکه تحلیل بکنم. فرمود: «اگر خلوت بود بیا دستت را به حجر بزن وگرنه به طرفش رو کن و یک "لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ" بگو و برو.»
خوبی شامل ضریح هم میشود. میفشاری مردم را. کنسانتره میگیری از زائرهای امام رضا. دستت به ضریح برسد. یک اجر و ثوابی چیزی ندارد. عزیزم! این همش حقالناس است. امام رضا تو ضریح نیست. امام رضا تو نقرهها نیست. اگه خلوت بود، برو. اثر دارد خوب است. فشار غلامرضا فقیه. اکثر اوقات داخل حرم اصلاً نمیشد از تو. سهم سلام میداد، زیارت میکرد، میرفت. به این اذیت نرسوندن. میروی بالا، سید میشوی، آقا میشوی. آزار نرسان به بقیه.
یک کسی در مورد طواف از امام صادق سؤال کرد که آقا، طواف تند باشد یا کند باید انجام داد؟ ایراد ندارد. هر کدام که آزار بقیه توش نباشد، همان را انجام بده. اذیت نکن بقیه را. اگه تندش اذیت میکند، تند نرو. اگه کندش را اذیت میکند، کند نرو. تو ماشین هم همین است دیگر. با ۷۰ تا سرعت نمیروی، با ۱۲۰ تا داری تو لاین اول میروی. سمت راستت یک چیزی جهید و رفت. "بدرخشید و برفت، ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد."
میفرماید که تو مکه یک مردی از وابستههای بنیامیه به نام ابن ابیاُبانَه بود. با اهل بیت دشمن بود. هر وقت امام صادق، یکی از بزرگان اهل بیت، را وارد مکه میشدند، میدید بهش جسارت میکرد. طواف بودند. آن مرد آمد نزدیک حضرت، گفت: "يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، مَا تَقُولُ فِي اسْتِلَامِ الْحَجَرِ؟" «یا اباعبدالله! درباره استلام حجر چه میگویی؟» دست کشیدن روی حجرالأسود. "پیغمبر استلام حجر میکرد." گفت: «عمو! ندیدم تو استلام بکنی.» میخواست مثلاً متلک بیندازد. سمت ضریح بری استلام حجر بکنی و جلو بروی. حضرت فرمودند که خیلی زیباست. ببین اینها درس است برای ما. خیلی تو اینها نکته است. "کَرَاهِیَّةٌ أَنْ أُوذِيَ ضَعِیفًا." کراهت دارم یک آدم ضعیفی را اذیت کنم، آزار برسانم. "رَسُولُ اللَّهِ اِسْتَلَمَ." تو که میگویی که پیغمبر میرفت استلام میکرد. پیغمبر هم آزار میرساند؟ فشار میآورد؟ خودم اذیت بشوم، تو فشار بروم. گفت: «تو که میگویی که پیغمبر استلام میکرد.» بله. "وَ لَکِنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ، إِذَا رَآهُ النَّاسُ، عَرَفُوا لَهُ حَقَّهُ." پاسخ حضرت فوقالعاده است. جای خنده دارد، هم جای گریه دارد این فرمایش امام صادق. فرمودند که: «پیغمبر وقتی مردم میدیدند، حقش را ادا میکردند، راه را باز میکردند.» «ولی وقتی من را میبینند، کسی حق من را ادا نمیکند، راه برای من باز نمیکند. حق امامت من را کسی نمیداند که بخواهند راه را باز کنند. من بروم استعلام حجر کنم. من جلو نمیروم که کسی اذیت نشود.» خیلی تو این نکته است. خیلی توش حرف است.
به روایت آخر حضرت فرمودند که محل سجده را، خب این مهر و سنگهای قدیم و اینها داغ میشد دیگر. تو آن گرما. مسجدها هم که سایهبان نداشت. زیر آفتاب بود. خاک و سنگ و اینها داغ بود. فشار میآمد. محل سجدهمان داغ. «خیلی داغ است.» فوت کنیم که؟ اشکال ندارد تو سجده فوت بکنی. به شرط اینکه باعث اذیت و آزار نشود. سجده هی فوت فوت فوت. روی مخ این گوشیهایی که سایلنت نمیکنند. هی صدای پیام میآید. این هم حقالناس است.
خلاصه آقا جان، اینها همه مصادیق آزار بود و همه اینها را در عالم برزخ انشالله خواهیم دید. اثراتش را. خدا به دادمان برسد. خدا فقط نجاتمان بدهد. ما با این وادی حقالناس و این مسائل و اینها چه خواهیم کرد؟ فقط خودش. خدایا به آبروی اهل بیت ما را خلاصی و نجات از گرفتاریهای حقالناس عنایت بفرما.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی ام
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...