داستان بیتالمال
رهنمودهای اقتصادی حضرت علی علیه السلام
سیره امیرالمومنین علی علیه السلام، در مصرف بیتالمال
حقالناسی به عظمت بیتالمال
حقالناس در مذاکرات
رابطه حجاب فهم و طول کشیدن برزخ
رعایت بیتالمال در شیوه حکمرانی
حقالناس اجتماعی
بیتالمال را مالالبیت نکنیم!!!
عادت بد ما در قبال بیتالمال
تا حد امکان شغل دولتی انتخاب نکنیم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا وَنَبِيِّنَا أَبِيالْقَاسِمِ الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ. وَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ.
ادامۀ بحث اعجاز اشک در کتاب آمده بود. در مورد ملکوت اشک نکاتی را عرض کردیم. جلسه قبل هم نکاتی را (که این یکی از اسرار الهی است و در «غوغایی» مرحوم آیتالله العظمی بهجت، کتاب «رحمت واسعه»ای که از ایشان هست، یک بخشی در مورد اشک، بسیار قیمتی است) استفاده کنید. بزرگان و اساساً در مورد اشک و بُکاء مطالب بسیار خوبی دارند و بسیار قیمتی است.
این اشک اثر غم و غصه و افسردگی و اینها نیست؛ این اشک اتفاقاً اشک اتصال و اشک «غمزدایی» و فرحناکی برای انسان میآورد. این اشکی است که از سر پیوند به ملکوت است و این آب حیات است، سرمایۀ انسانی ارحم الراحمین است و صلاح البکاء سلاح انسان است. به تعبیر حضرت استاد آیتالله جوادی آملی، «در جهاد اصغر، مبارزه از طریق آهن با آهن انسان مبارزه میکند، شمشیر و سِپَر و اینها. در جهاد اکبر، مبارزه از طریق آه. سلاح انسان آه است.» در جهاد اصغر آهن، در جهاد اکبر آه. آه انسان، تضرع انسان، آن شاهکلید اصلی برای رشد و پیشرفت است. آنجوری که بزرگان و اساتید میفرمودند: «تضرع؛ و اویی که بلا را دفع میکند، تضرع است.»
قرآن رسماً میفرماید «که ما هر جا بلا میفرستیم، در هر امتی که پیغمبر فرستادیم، «لعلَّهم یَضَّرّعون» که اعراف تضرع کنند.» این تضرع حکایت از این دارد که به عالم بالا متصل شدهام. این تضرع از سر غم و غصه و اینها نیست. اصلاً عرض کردم اگر اشکی باشد که از سر تعلقات مادی باشد، این خودش باطنش جهنم است؛ این مذاب جهنم است که از چشم دارد خارج میشود. ولی اگر از سر اتصال به ملکوت باشد، این چشمه فیض خداست. این شعری که معمولاً غلط خوانده میشود، از مولوی است که میگویند: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.» تن این بنده خدا، این مولای روم در قبر میلرزد هر وقت این شعر را این شکلی میخوانند. بعد میآیند یک برنامه هم میسازند و میگویند که اصلاً کلاً ما بر اساس همین ساختیم: «خنده بر هر درد بیدرمان دواست.» شعر مولوی چیست؟ «گریه بر هر درد بیدرمان دواست. // چشم گریان، چشمه فیض خداست.» «گریه بر هر درد بیدرمان دواست. چشمه گریان، چشمه فیض خداست.»
این مولوی که پرفروشترین اثر در دنیا مربوط به ایشان است، پرفروشترین فیلمها مربوط به ایشان است، پرفروشترین کتابها مربوط به ایشان است و دنیا جذب معنویت و کلام شیرین ایشان است. البته معنویتی که در کلام مولوی است با همه لطافت و جذابیت، خیلی معنویت سطح عالی نیست. حافظ خیلی عالیتر و بالاتر است. به هر حال، این کلام جناب مولوی است: «چشمه گریان، چشمه فیض خداست.» اینکه ایشان میگوید: «من دیدم این دستی که خیس شده و از اشک به اباعبدالله متصل است، آتش نمیگیرد.» این دقیقاً متن روایات ماست. این عین ملکوت حقیقت ماجراست. «حَرّم اللهُ جَسدُه علی النار.» در مورد کسی که اتصال با اباعبدالله دارد، میفرماید که جسد او بر آتش حرام است. اگر چشم متصل شد، چشم حرام است. اگر دست متصل شد، سینه متصل شد، سینه حرام است. به هر نحوی که انسان اتصال پیدا میکند با اباعبدالله الحسین، این حرام میشود جسدش؛ چون حقیقت اباعبدالله حقیقت خنکا است، حقیقت بَرد و سلام است. ولایت این شکلی است: «یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ.» این بَرد و سلام حقیقت اهل بیت است.
سلام در «سلم»، سلامی است که «فَسلامٌ لَکَ مِن أصحابِ الیَمینِ.» «فَسلامٌ لَکَ مِن أصحابِ الیَمینِ.» تو سورۀ واقعه فرمود که این برزخ اینها چه شکلی است؟ این خیلی نکات قشنگی است. حالا شاید یک وقتی این آیات سورۀ واقعه را بحث بکنیم در مورد برزخ: این سه دسته مقربین، اصحاب یمین و اصحاب شمال. شاید هم حالا بحثش را نگه داریم توی تفسیر سورۀ مبارکۀ واقعه مطرح کنیم هر وقت حالا بهش رسیدیم.
عرض کنم که آنجا در مورد مقربین که میفرماید که خب اینها وارد میشوند و مقربند و سابقون، عنایتی که بهشان میشود. حالا من از باب اینکه تشنه نمانند، فقط تلفظ بکنم، واقعه، آیات بحث مرگ بعد عبور از ماجرای قبض روح ورود در برزخ: «فَلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ...» وقتی که جان به حلقوم میرسد و انتم حینَ تنظرون، شما هم ایستادهاید و میبینید اینها به جان کندن افتادهاند. طرف دارد جان میدهد.
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ.» ما از شما به او نزدیکتریم به اویی که دارد جان میدهد، ولی شما این را نمیفهمید بشر نسبت به این. «فَلَمَآءِ إِن کُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ.» مگر نمیگویید ما مدیون خدا نیستیم؟ ما زیر بار دین خدا نیستیم؟ زیر بار دین ملکوت نیستیم؟ ما خودمان قدرت مطلق... میخواستم تفسیر کنم. مگر نمیگویید ما قدرت مطلقهایم و ما مسلطیم و ما چیرهایم و همه چیز از ماست و با علم شکست میدهیم؟ خیلی خب، اگر راست میگویید و برش گردانید. ترجمه آن است: «إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ» برش گردانید اگر راست میگویید.
خب، حالا وقتی مرد چی میشود؟ «فَأَمَّا إِن ڪَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ.» اگر از مقربین باشد، روح و ریحان و جنت و هر کدامشان مبحث مفصلی است. روح چیست؟ ریحان چیست؟ جنت نعیم. «وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ» اگر از اصحاب یمین باشد چی؟ «فَسَلَامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ.» پس سلام بر تو از جانب اصحاب یمین. «وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ.»
اگر از آن کسانی باشد که تکذیب میکردند و از مسیر خروج کرده بودند، «فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ.» این دسرشان حمیم است و تَهَاجُمُ جَهیم. سوزش با گداخته جهنم. که اینها بحثش مفصل است. «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ.» به این مرتبه که انسان میرسد که اگر کسی تو همین دنیا هم به همین مرتبه برسد و این احوال سه گانۀ برزخی بر او کشف و روشن شود و حقیقت را شهود کند، دیگر به حق الیقین رسیده است. این در سلام، در سِلم اصحاب یمین وقتی شد در سِلم است. این سِلم چیست؟ سلام چیست؟ همان حقیقت ولایت. آن برد و سلامهایی که به حضرت ابراهیم شده، همین است که حالا تو روایت ما این توضیح داده شده است و "سلام" تطبیق داده شده.
اول اینکه سلام خود خداست؛ اسمی است از اسما خدا: «أنتَ السَّلامُ وَ مِنکَ السَّلامُ.» تو خودت سلام هستی، سلام از توست و سلام به تو برمیگردد. و در این حال، در جلوۀ سلام پیغمبر اکرم «فَسَلامٌ لَکَ.» سلامی برای توست از اصحاب یمین؛ یعنی اینها نسبت به تو در سِلم بودند، تو هم نسبت به اینها سلام. اینها در سِلم تو اند که امروز روز مبعث است. حقیقت پیغمبر اکرم و این نبوت پیغمبر، ولایت پیغمبر، حقیقت سلام است. که در آن آیه دیگر فرمود: «که اگر تبعیت پیغمبر کردید، در سورۀ مبارکه یونس فرمود: «وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.» بعد آیه دیگری میفرماید که: «لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ.» «إِنَّ صِرَاطَ رَبِّكَ مُسْتَقِيمٌ» معارکه انعام. این صراط مستقیم رب توست. اینهایی که تو این مسیر قرار گرفتند، تو صراط مستقیم آمدند، «لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ.» خب صراط مستقیم، صراط ولایت و توحید پیغمبر است. «إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.» تو مسلط بر صراط هستی.
بعد این دارالسلام، دار ولایت پیغمبر است. به میزانی که انسان تبعیت از پیغمبر کرده، راه افتاده، پیغمبر را پذیرفته و شئون وجودی خود را تسلیم او کرده است، تو دارالسلام قرار گرفته است. خب این سلام وقتی فرمود: «حُسَینٌ مِنّی و أنا مِن حُسَینٍ.» حسین از من است، من از حسینم. شما به میزانی که خودت را به امام متصل میکنی، وارد دارالسلام میشوی. این دست در راه اباعبدالله به سینه خورده، خدمت کرده. به پای زائر اباعبدالله این پا حرکت کرده برای زیارت اباعبدالله. این پا تو دارسلام است. این در سِلم است. این دیگر از آن آتش جهنم، سوزشی را احساس نمیکند. «حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ.» خدا جسد او را بر آتش حرام میکند. این دست تو این مسیر حرکت کرده. این چشم تو این مسیر کار کرده. این گوشت تو این مسیر کار کرده. این لب تو این مسیر کار کرده. که این اسرار و غوغایی است.
یک وقتی حاج صادق آهنگران یک نکتهای فرمود به بنده، اینجا در مورد اینکه از یکی از بزرگان چیزی شنیده بود در مورد مقام روضهخوانها و مداحان امام حسین علیه السلام در قیامت. که مقام روضهخوانهای اباعبدالله در چه درجهای است. ایشان پرسید که نظرت چیست و کمی با هم تحلیل کردیم، با آیات و روایات و برای اینها. چرا این مطلبی که آن آقا گفته، چرا این مطلب درست است؟ و مطلب خیلی مطلب عجیب و غریب است، خیلی خلاصه، خیلی دلگرم کننده است. مکتب اباعبدالله و اتصال به اباعبدالله خیلی شورآفرین است، خیلی امیدبخش است و خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی غوغا است در این دستگاه اباعبدالله. و فقط خود خدا میداند در این دستگاه چه کار خواهد کرد که حتی امام، امام حسین در قیامت غافلگیر خواهد شد. امام حسین در قیامت غافلگیر خواهد شد. یعنی فوق تصور اباعبدالله است کاری که خدا خواهد کرد با دستگاه اباعبدالله، با مُحبّین اباعبدالله، با شیعیان و گریهکنان اباعبدالله. فوق تصور است، وصف نمیآید. و این اونی است که خدا گذاشته تا قیامت را با آن قیامت کند. که خیلی حرف اینجا زیاد است و روایت خیلی داریم.
توصیه بنده این است که کتاب «کامل الزیارات» را بخوانید. یکی از کتابهای خواندنی که خیلی خواندنش توصیه میشود. یکی دیگر از کتابهای خوبی که خواندنش توصیه میشود، کتاب مرحوم آیتالله پهلوانی تهرانی است. حالا الان بیاورم که اسم کتابشان، یک کتابشان در وصف امام حسین علیه السلام دارند: «اسرار شهادت». حالا من اینجا بتوانم پیدا کنم کتاب را. دارم که اگر خواستند تهیه بکنند، این کتاب هم کتاب بسیار خواندنی است. ایشان با یک زبان بسیار سادهای، روایات در مورد امام حسین علیه السلام را میخوانند و مینویسند و بعد یک توضیحات مختصری. یکی این کتاب ایشان خیلی کتاب خوبی است. یکی هم کتاب «جلوۀ نور» به نظرم، که در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها است. آن هم کتاب خیلی خوبی است. بنده این ایام اگر توانستند عزیزان مطالعه بکنند، بسیار کتابهای ارزشمند و اثرگذار و بسیار کتاب ساده با بیان خیلی ساده و قابل فهم و پر از معارف و لبریز از حقایق. ببینید آنجا در وصف امام حسین و عوالم بعد از این دنیا و کاری که خدا با امام حسین خواهد کرد...
ایشون کتاب آوردم، شاید رزق امروزمان باشد و شاید مرحوم آیت الله پهلوانی تهرانی رضوان الله علیه به این جلسه شاید عنایتی بکنند در اثر مطالبی که میخواهد عرض شود. «فروغ شهادت» اسم کتاب است. شعر که نه، بخشی از این کتاب، در مورد این است که فصل نوزدهم: «گریه موجودات پس از شهادت اباعبدالله». فصل بیستم: «اهمیت و فضیلت گریه بر سیدالشهداء». حالا من میخواستم اول گریه بر ضعف نفس و اینها را بخوانم بعد به این برسیم. دیگر رفتیم از این فضا. خلاصه پس این شد که اینکه در امان و سِلم بود، به خاطر اینکه متصل به دارالسّلام شد.
ولایت اهل بیت، دارالسّلام است. و از هر کانالی… این درها مختلفند؛ ما هشت در بهشتی داریم، هفت در جهنم. داریم در مورد این صحبت کردیم یک جایی. حالا فایلش ان شاء الله منتشر میشود. این حواس هفتگانه در واقع پنج تا حس مادی داریم و وهم و خیال هم دو تا میشود هفت تا، عقل هم یکی میشود هشت تا. در جهنم چون عقل را ندارد، چون کسی از راه عقل به جهنم نمیرود، این میشود حواس پنجگانه و دو تا خیال و وهم, این هم میشود. این دارالسّلام از این هشت تا. انسان متصل به دارالسّلام. و شاید این هشت تا در، هشت در کنار هم باشند؛ یعنی با هشت جلوه کسی وارد بهشت بشود. یا هشت تا در در طول هم باشند؛ یعنی هشت تا عمق دارد، هی عمیقتر میشود. یک وقت با حس لامسه است، با حس بینایی، با حس شنوایی است، با حس بویایی است، با این حواس پنجگانه مختلفی که داریم. آن دو تا هم که وهم و خیال است: ادراک جزئیات، خیال ادراک کلیات است، صورتسازی کلیات و درآمدن از صور، آن هم با عقل است.
به هر حال، اتصالش به اهل بیت اگر برقرار بشود، به دارالسّلام، اتصال برقرار میشود و انسان متصل به دارالسّلام. این آیه را حالا قبل از اینکه ادامه بحث برویم بخوانم که میفرماید که سوره مبارکه مائده، آیه شانزده. یک وقتی ما یک بحث مفصلی، حریم قرب فاطمه، بحثی داشتیم که شرح تفسیر همین آیه بود و در مورد این مفصل بحث کردیم: «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ.» هرکه در تبعیت رضای خدا حرکت بکند، به سبلالسّلام میرسد. «وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ.» از ظلمات خارج میشود، به نور میرسد، به اذنش و به صراط مستقیم هدایت میشود. که این یکی از چیزهایی است که قطعاً خدا به او راضی است، اتصال به اباعبدالله. راضیه مرضیه است، امام حسین نفس مطمئنهای است که راضیه مرضیه. و اگر کسی در تبع او راه بیفتد، به او متصل بشود، این به سلام میرسد، در سلام قرار میگیرد. «فَسلامٌ لَکَ مِن أصحابِ الیَمینِ.» اگر رشد بکند، بالاتر برود که جزو مقربین شود.
از کتاب مرحوم آیتالله پهلوانی اصلاً بنا نداشتم امروز بخوانم، دیگر رزق بود. واقعاً امروز به عنایت ایشان. بخش، فصل نوزدهم، در مورد اینکه آسمانها و زمین گریه کردند برای اباعبدالله علیه السلام و... «بَکَت عَلَیهِ السَّماواتُ وَ الأَرضُ وَ المَلائِکه وَ الوُحُوش وَ الحِیتانُ فِی البِحارِ و الجِبالُ، لَو یُعزّی لَهُما بَقِیَ عَلَی الأَرضِ مُتَنَفِّسَه.» میفرماید که قبل از امام حسین کسی کشته نشده بود که آسمانها و زمین و ملائکه و حیوانات وحشی و ماهیهای دریا و کوهها بهش گریه کنند. اگر به اینها اجازه داده میشد، موجود زندهای روی زمین باقی نمیماند در اثر شهادت اباعبدالله. این خیلی توش اسراری است، این جمله؛ یعنی چه؟ «اگه به اینها اجازه داده میشد...» یعنی عالم ماده را خالی میکردند. این و از شدت شوق به اباعبدالله و آن حرکت اباعبدالله و آن کنده شدن امام حسین از این دنیا و ورود به برزخ و صحنۀ عالم معنا، آنقدر عظیم بود و آنقدر همه عالم را تحتالشعاع حرکت خود قرار داد که جا داشت اینها تو ماده نمانند، از ماده رد بشوند، وارد برزخ بشوند با ورود اباعبدالله.
و این گریه برای چه بود؟ برای اتصال بود. گریۀ موجودات چیست؟ یعنی اتصال وجودی دارند با اباعبدالله. این گریه است. معنایی هم در حزن اینها دارد که محزونند، ولی اصلش به این است که اینها اتصال دارند. گریه حکایت از اتصال وجودی دارد. خب حالا. این زمینه، تو این زمینه روایات چون زیاد است و نمیخواهم حالا وارد بحث این بشوم که گریه موجودات اباعبدالله به چه نحوی بود. آیتالله پهلوانی اینجا البته توضیح میدهند در مورد کیفیت گریه اینها. و این فصل نوزدهم را اگر دوستان کتاب تهیه کردند مطالعه کنند. فقط این بخش را میخوانم. ایشان میفهماند که چگونه ممکن است همه موجودات اعم از ملائکه، جن، حیوان، انسان و حتی جماد و نبات که به حسب ظاهر شعوری ندارند، تو غم کشته شدن شخصیتی ناراحت و متاثر و گریه بکنند؟
ایشان میفرماید که حالا پاسخش این است: «شناخت فرع بر شعور تا موجودی شعور و ادراک نداشته باشد، نمیتواند چیزی را بشناسد.» از آیات و روایات هم فهمیده میشود که همه موجودات بیتخصصی شعور مرموزی دارند، مربوط به خودشان. با همین تسبیح میکنند و خدا هم گفته که همه موجودات فهم دارند، تسبیح دارند. و اینها میفرمایند که همه موجودات عالم هم در فرمان این انبیا و اولیا هستند و لذا این اتصال وجودی اینها باعث میشود که اینها برای این حال را داشته باشند. حالا یک سری روایات هم ایشان میآورد. «خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ» وقتی کسی در طلب علم از خانهاش خارج شد. «لَمْ یَدَعْ رِجْلَهُ عَلَی رُطَبٍ وَ لَا یَابِسٍ» ببینید این از یک حقیقتی میخواهد حکایت بکند. این الان تو همین گوشی است و شما وارد گوشی میشوی و آن اپلیکیشن را باز میکنی و میروی تو فلان کانال و فایل را دانلود میکنی. دست و پای ظاهری و مادی ملاک نیست که بگوییم ملائکه فقط برای کسی که دست و پای مادی دارند و حرکت میکنند این استغفار و دعا را دارند. نه، برای آن کسی هم که با پای دستش دارد حرکت میکند، میرود تو این کانال، میگوید: «بیا تو گروه.» دیدید میگوید: «بیا تو گروه.» چقدر قشنگ است این فضای مجازی و این در واقع رشته نرمافزار و بحث مربوط به کامپیوتر خیلی مسائل را برای ما روشن کرده. آمدم تو گروه، «بدو بیا وارد شو.» وارد شدن، این با دست. ما همیشه فکر میکردیم وارد شدن با پاست. با دستش وارد میشود، با دستش آمد تو گروه. درست؟ بعد الان یک جوری شده که با چشمت وارد میشوی. صفحۀ در واقع گوشیات که میشوی، این چشمت را عکس میگیرد، وارد به چشمت نگاه میکند، واردت میکند. چقدر قشنگ است! پس این ورود، اصلاً با پا و اینها نیست. پا ملاک نیست.
حالا میفرماید که این هر جا پایش را بگذارد، بر هر خشکی و تری از زمین «سَبَّحَتْ لَهُ أَرْضُونَ السَّبْعَ.» تا هفت تا زمین برایش تسبیح میبرند. ملائک هم تسبیح میکنند، استغفار میکنند که آن بحث دیگری است. به هر حال، چیزی که هست این است که این موجودات اتصال دارند به اهل بیت و از باب همین اتصال اینها اشک برای اباعبدالله دارند که حالا من دیگر بیشترش را میبینم. بخواهم بخوانم، خیلی وقت میگیرد.
در مورد گریه بر اباعبدالله که فصل بیستم کتاب ایشان است، ایشان میفرمایند که روایات در فضیلت گریه بر سیدالشهدا بسیار است. «قتیل العبره» که قبلاً خواندیم. یا عبرت کل مؤمنین. ای اشک هر مؤمن! امام حسین علیه السلام خودش اشک هر مؤمن است. هرچه که تو این عالم داریم، یک حقیقت بالاتری است که اینجا نازل شده. درست است؟ مثلاً نور، حقیقت نور تو عوالم بالا، آمده پایین شده خورشید. خورشید جلوۀ چیست؟ جلوۀ نوری است که در عالم بالاست. بله. همینطور باران. همین مثلاً: مظهر رحمت. باران مظهر رحمت. بهش میگویند «غوث»، ابر و باد و فلان و اینها. هرکدام یک چیزی است که در واقع از یک عالم بالاتری جلوه کرده تو عالم پایینتر و اشک چیست؟ اشک مؤمن؟ اشک مؤمن حقیقت اباعبدالله است که جلوه کرده تو این عالم. یا «عبرت کل مؤمن». لذا امام، امام حسین علیه السلام اینطور خطاب میکرد. امیرالمؤمنین وقتی به امام حسین نگاه میکردند: «ای اشک هر مؤمن!» امیرالمؤمنین به همین عوالم تسلط داشت دیگر. یعنی این حقیقت تو عالم بالا چه بوده که آمده پایین شده اشک؟ خود امام حسین، خود امام حسین پایین تبدیل شده به اشک.
اگر کسی این را بفهمد، غوغایی است که این اشکی که بر چشم شما جاری شد، این خود امام حسین است. تنزل امام. خود رحمت است. به باران میگویند غوث. میگویند غیث. غیث با غوث یکی است، فریادرسی. یا غیاث المستغیثین. غیاث همین است دیگر. غیاث المستغیثین. غیث هم همین است. به باران میگویند غیث، به فریاد میرسد، به داد آدم میرسد. این کشاورزی که دارد زمینش خشک میشود، محصولش تلف میشود، باران میآید، به داد این میرسد. رحمت. آن هم حالا میگوییم که این خود رحمت است. این باران خود خود رحمت است. حالا میگوییم اباعبدالله. این اشک خود اباعبدالله است که خود اباعبدالله هم خود رحمت است: «رحمة الله الواسعة.» همین است. آن باران میآید، شستشو میدهد زمین را و این آب به زمین میرسد و این استعدادها شکوفا میشود، ظرفیت زمین فعال میشود، زنده میشود. اشک بر اباعبدالله دل ما را زنده میکند. این استعدادهای دل شکوفا میشود، فعال میشود.
لذا سری از اسرار حق تعالی اشک و تضرع بر امام حسین و گریه بر امام حسین و اتصال به اباعبدالله است. لذا آدم حالا میفهمد چرا امام زمان میفرماید که من هر صبح و هر شب، هر عصری برات گریه میکنم. این گریه کسی که صبح و عصر گریه میکند، افسرده است؟ نه خیر. امام زمان چون محیی است، مظهر حیاتبخشی است و این حیات دل ما با اباعبدالله است، با اتصال به اباعبدالله است. او با چه وسیلهای عالم را زنده میکند؟ از کانال اتصال به اباعبدالله. لذا وقتی هم که حضرت ظهور میکنند، در صبح جمعه شعارشان چیست؟ «یا لثارات الحسین.» اصل ماجرای قیام را معرفی میکنند به اینکه من پسر آن کسی هستم که با لب عطشان کشتندش، در کنار کعبه. امام زمان خودشان را این شکلی معرفی میکنند، به وسیله امام حسین خودشان را معرفی میکنند؛ چون جلوۀ امام حسین است، جلوۀ حیاتبخشی امام حسین است. بعد از ظهور و بعد از انتقام، هم اشک او برای امام حسین قطع نمیشود تا روز قیامت. من برات گریه میکنم. بیاورم این را؟ این هم قشنگ است. تعبیر قیامت ندارد، تعبیر تا مرگم را دارد. «حتَّی أَمُوتُ» و «حتَّی أَکُتِبَ» بکاء تا وقتی بمیرم برای تو گریه میکنم. خب قطعاً امام زمان از دنیا رفتنشان کی است؟ بعد از اینکه انتقام اباعبدالله را گرفتند. اشک به خاطر انتقام نیست، به خاطر اتصال است.
و خوب امام زمان این اتصال را. ماها طهارتمان به این است که از گناه پاک میشویم، گریه میکنیم از گناه طهارت. امام زمان به چی است؟ به همان استغفاری که میکنند. ما در مورد استغفار اهل بیت چی میگوییم؟ «اونا که استخاره از گناه نمیکنن.» مگر استغفار نمیکنند؟ پیغمبر روزی هفتاد بار استغفار میکردند، از چی استفده میکردند؟! اینها همینی که تو عالم ماده هستند، تو دنیا هستند، خود این دنیا هرچقدر هم شما در واقع... ببینید استغفار اهل بیت استغفار دفع است، استغفار رفع نیست. استغفار مثل اینکه الان من و شما مراقبت میکنیم که کرونا در ما نیاید. این میشود. یک وقت کسی کرونا درش آمده، کرونا ازش برداشته شود، این میشود رفع. پس یک دفع داریم، یک رفع داریم. استغفار اهل بیت برای دفع است. استغفار ما برای رفع. طهارت اهل بیت هم طهارت دفعی است. طهارت رفعی نیست. یعنی کار میکنند که آلودگی سمتشان نیاید. «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.» تطهیر شما اهل بیت به چه نحوی بوده؟ به سمتتان نیاید. این میشود تطهیر شما. خب حالا این رجسی که نمیآید این شستشو است، دیگر. ما الان شستشو میکنیم که کرونا سمتمان نیاید. من که شستشو میکنم که کرونا برود! ما ضدعفونی میکنیم که کرونا نیاید، درست است؟ ما ژل میزنیم، نمیدانم چیچی میزنیم که اصلاً کرونا نیاید. بر ما وارد بشود، نه اینکه کرونا که آمده بمیرد. یک وقت این است، دیگر. اصلاً یک کاری میکنیم که سمتمان نیاید. این طهارتی که امام زمان دارند، همین است، از این جنس است.
و آن منبع طهارت و منبع حیات اباعبدالله، ظهور و بروزش در ما چیست؟ اشک بر اباعبدالله. فرمود: «اگر گناه زیاد بشود، دیگر اشک بر ما جاری نمیشود، قساوت قلب میشود، دیگر اشکی نمیآید.» یک علامت مرگ قلب است، اتصالش از امام حسین کنده شده، بریده شده، قطع شده. اگر اشک بود، معلوم میشود که این اتصال با امام حسین هنوز برقرار است و حیات هست و این باران هنوز دارد میآید، زمین خشک نشده. این باران بهاریه.
در ادامه پهلوانی تهرانی یکی از این «یا عبرة کل مؤمن» که خیلی تعبیر فوقالعادهای است: «ای اشک هر مؤمن!» اگر کسی مؤمن باشد، علامتش به این است که برای امام حسین، ولی، کسی برای امام حسین اشک ریخت، این مؤمن است. این اهل نجات است از باب اتصالش. نه اینکه هر کاری خواستی بکن بعد برو گریه کن، باز میخواهم تاکید بکنم، قبلاً هم گفتم: دزدی، اختلاس، فلان است و... از کثافتکاری امام حسین؛ میریزیم اشک مؤمنانه نیست. اصل ایمان در شما حفظ نشده که بخواهی اشک بریزی، حالا بالاخره یک توهمی، یک چیزی! حالا نمیخواهم خیلی آن هم ارزشش را کم بکنم، چون خدا میداند که همان هم روز قیامت ارزشش چیست.
نمیخواهم خدای نکرده در مورد او چیزی بگویم، ولی گاهی ما فکر میکنیم برای امام حسین داریم گریه میکنیم، برای مشکلاتمان داریم گریه میکنیم. تو مجلس امام حسین چک داریم، آبرومان رفته، فلان... امام حسین! یک وقتی هم این گناه انقدر زیاد میشود که دیگر همان اشک هم اگر کسی اشک درش آمد، آن مؤمن است. اگر هر جای عالم رفتیم، الان میبینیم سرتاسر دنیا مسیحیها و دیگران برای امام حسین و مظلومیت امام حسین براش می... گریه! از حضرت علی اصغر میگویی، گریه میکنی. این اتصال، اتصال اینها اهل نجاتند، اهل ایمانند.
«قَتِیلُ الْعَبْرَةِ.» من کشته اشکم. مؤمنی به یاد من نمیافتد، الا «استعبر»، اشکش جاری میشود. حضور اباعبدالله در قلب یک مؤمن چه شکلی خودش را نشان میدهد؟ به واسطۀ اشکی که از چشم او میآید. آنچه که امام حسین در این خانه حاضر است، این خانه، خانۀ امام حسین است. این اشک هی عمیقتر و با گداخت و سوزش بیشتری. «لا ذَکَرَنی مُؤمِنٌ إِلاّ بَکی.» یاد من نمیکند مؤمنی، مگر گریه میکند. «اَلسَّلامُ عَلَى اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ.» قتیل العبرات امام حسین علیه السلام است. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَریعَ الْعَبْرَةِ السّاکِبَةِ.» در زیارت عرفه آمده است: «سلام بر تو ای سریع السّاکبه! ای به زمین افتاده! ای به خاک افتاده اشک! ساکبه، اشک ریزان.» این ریزش، تو افتادنت و به زمین افتادن، اشک بود. چون تو حقیقت اشکی. خوردن تو به زمین و افتادن تو به زمین مصادف شد با جاری شدن اشکها در این عالم. دارید؟ مطلب خیلی مطلب عمیقی است. خدا روزی کند بفهمیم اینی که دارم میگویم بفهمیم ان شاء الله.
این میشود ماجرای اشک بر اباعبدالله و این رحمت است. «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.» این را هم بگویم چون روز مبعث است. آیتالله پهلوانی اینجا نکته قشنگی است: «گریستن، یا برای ظهور درآوردن صفت رحمت در طرف مقابل است.» یعنی آدم دو حال گریه میکند: یا میخواهی رحمت کسی را جلب کنی، یا رحمتت نسبت به کسی جلب شده است. چقدر قشنگ است! بچه گریه میکند پیش مادر. برای چی؟ میخواهد رحمت مادر را جلب کند، درست است؟ مادر نسبت به آن رحمت داشته باشد. حالا باز مادر به خاطر بچه، بچه که مریض شده، افتاده، دست و پایش شکسته، مادر گریه میکند. برای چی است؟ میخواهد رحمت بچه را جلب کند؟ نه، ظهور رحمت اوست نسبت به بچه. کلاً اشک، ظهور رحمت است. «رحمتالله الواسعه» که کیست؟ اباعبدالله الحسین. پیغمبر هم که «رحمتالله الواسعه» است. خیلی نکته قشنگی است. منشأ گریه به هر حال، صفت رحمت است. یا میخواهی رحمتی جلب کنی، یا میخواهی رحمتی نشان بدهی. این میشود گریه، این میشود اشک. تا با اظهار آن بقا و الفت اجتماع همواره برقرار بشود.
لذا صفت بارز پیغمبری هم که فرستاده، روز مبعث. پیغمبر برای چی فرستاده شد؟ «رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ.» اصلاً فلسفۀ رسالت پیغمبر چی بود؟ آمد مردم را اتصال بدهد به رحمت خدا. پیغمبر برای این آمده، دلال رحمت خداست. کار پیامبر دلالی است. آمده دست ما را بگذارد تو دست رحمت خدا، متصل به رحمت خدا کند که خود او هم رحمت خداست. خود او هم ظهور رحمت خداست. به خدا اگر متصل بشوی، وصل شدی به رحمت خدا. لذا گفت: «من هیچ اجری بر رسالتم نمیخواهم، غیر از «فِي الْقُرْبَىٰ»؛ فقط نسبت به این اطرافیان من، خانواده من مودت داشته باش.» تو به اینها وصل بشوی، من مزد رسالتم حاصل شده. آنی که رسالت دنبالش بودم، حاصل شده. تو رسالت دنبال این بودم که رحمت را جاری کنم. شما را به رحمت متصل کنم. شما همین که به این خانواده من اتصال داشته باشید، این میشود رحمت. رحمت حاصل شد، مزد رسالتم را گرفتم. آنی که تو رسالت دنبالش بودم، گرفتم. اشک بر اباعبدالله میشود مزد رسالت پیغمبر. نتیجهای که دنبالش بود پیغمبر، حاصل شد. آنی که میخواست گرفت. پیغمبر آمده برای رحمت. «رحمت الله الواسعه». پیغمبر، «رحمت الله الواسعه». امیرالمؤمنین، «رحمت الله الواسعه». امام حسین. و آن کسی که بیش از همه بالش دارد و بیش از همه اتصال دارد و سریعتر از همه میشود با این رحمت اتصال بدهد ما را، امام حسین علیه السلام است. از چه طریق؟ از طریق اشک. غوغایی است در این. فقط انشالله باید برویم تو عالم برزخ و کلاسهایی بگذارند برایمان در باب اشک. چی شد؟ چه غوغایی! بعد تازه اینجا برزخ است. اینجا باز کشش ندارد همهاش را نشان بدهد. میروید قیامت. تو قیامت چه میکند؟ باز قیامت کشش ندارد. تو بهشت آنجا میفهمید. این هرچیزی که چشمه بهشتی است، اشک آنجا چشمه بهشتی بود، آمد پایین، تنزل که شد اشکش و «عَرْشَهُ عَلَى الْمَاءِ.» عرش خدا بر آب است. همان آبی که از چشم شما خارج میشود. «عَرْشَهُ عَلَى الْمَاءِ.» یعنی عرش او مسلط بر حیات است. این حیات همان اشک است. شما هم که این اشک را داشتید، عرشی میشوید. امام حسین هم بالای این... این عرش خدا را در فوق عرش زیارت میکنید. وقتی میروید زیارت اباعبدالله، افق عرش پایین دست او آب است. آب از او جاری میشود. این آبی که از او جاری میشود، چیست؟ همین اشکی است که در چشم من و شما... ای خدا! روزی کند.
میفرماید که میخواهد بفرماید آیتالله پهلوانی تهرانی، این عارف بزرگ، بلکه شاید بشود گفت این عارف بینظیر، میفرماید که میخواهد بفرماید: «من کشته شدم تا این صفت با گریاندن و گریستن در مصائب من آشکار و در نتیجه رحمت الهی شامل حال امت بشود.» رحمت، فلسفه بعثت پیغمبر. رحمت، فلسفه شهادت امام حسین. آمده متصل با احمد. یکی از این نقاط اتصال با رحمت چیست؟ اشک بر اباعبدالله است. از این توهمات درمیآییم که: «مسیر امام حسین رو ادامه بده، نمیخواد براش گریه کنی، او علیه ظلم قیام کرد، فلان کرد، اشک چیه؟ اشک فقط برای اینه که مثلاً یاد بگیریم که باید علیه ظلم قیام کنیم، فلان کنیم.» حقیقت امام حسین «وَمَا بَكَى أَحَدٌ رَحْمَةً لَّنَا وَ لِما لَقِينَآ» کسی گریه نمیکند از امام صادق علیه السلام. کسی نیست که گریه کند از روی رحمت برای ما و از روی رحمت برای این چیزهایی که ما با او مواجه شدیم. اثر مصیبتهایی که دیدیم، اثر ترحم بر ما.
اگر کسی چون اهل بیت خود حقند دیگر، خود حقیقتند. این رحمت. شما داری گریه که میکنی، داری اظهار ترحم نسبت به حقیقت میکنی، صفت رحمت را نشان میدهی نسبت به حقیقت. «قبلَ أَن یَخرُجَ دَمَعَهُ رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِ قَبْلَ أَن تَخرُجَ الدَّمْعَةُ مِنْ عَيْنِهِ.» قبل از اینکه اشک از چشمش جاری بشود، خدا رحمت را شامل حالش میکند. اگر یک اشکی از روی قطره اشکی از او جاری بشود، جهنم... یک قطره از اشک او اگر تو جهنم بیفتد، «لاتُطْفَعَتْ حَرَّهَا» اطفأت حرَّها همه جهنم را خاموش میکند، «حتَّی لا یُوجَدُ لَهَا حَرٌّ.» هیچ حرارتی دیگر برای جهنم دیده نمیشود. پس جهنم ما را یک قطره اشک بر اباعبدالله خاموش میکند. چطور؟ چون رحمت. جهنم جایی است که هیچ رحمتی توش نیست. اگر رحمت وارد بشود، جهنم از کار میافتد. جهنم آن عرصهای است که هیچ رحمتی وارد نشده. آنجایی است که چون ظلمت مطلقه است دیگر. جهنم جلوه ظلمت است، بهشت جلوه نور. ما اگر تو این اتاق کاملاً تاریک یک فندک روشن کردیم، چی میشود؟ همه تاریکی این اتاق را بیرون کردیم دیگر. این اتاق تاریک نیست. خاموش شد تاریکی این اتاق. یک قطره از اشک بر اهل بیت اگر به جهنم بیفتد، چی میشود؟ خاموش میشود. یعنی چی میشود؟ یعنی ظلمت دیگر برطرف میشود. چون رحمت آمد، چون نور آمد. نور و رحمت که میآید، دیگر غضب معنایی ندارد. جهنم جلوه غضب خداست. آیا غضب خدا از جایی که رحمت خدا نیست؟ اشک بر اهل بیت، بر اباعبدالله که جلوه رحمت خداست، وقتی وارد میشود، غضب را خاموش میکند. غضب را ساکت میکند. دیگر هیچ خبری از غضب نیست.
آیتالله پهلوانی تهرانی میفرمایند که وقتی بنده صفت رحمت را به بهترین خلق خدا ظهور بدهد، خدا هم رحمت بیانتهایش را شامل او خواهد کرد، به طوری که هیچ گناهی برایش نمیماند. پس یکی از شاهکلیدهای در آمدن از گناه و نجات و فلان و اینها و اخلاق، رشد، سیر و سلوک، معنویت، بالا رفتن که این بزرگان فرمودند، هر خبری هست در توسل به امام حسین، اشک بر اباعبدالله، ارتباط با امام حسین. امام حسین توسل به شاهکلید در واقع مقامات اولیا خدا بود. اگر انسان تو مسیر علمیش میخواهد رشد بکند، تو مسیر خانوادگیش میخواهد رشد بکند، اخلاقی، سلوکی، معنوی، رازش همین است. این اتصال با اباعبدالله همه چیز را با خودش میآورد. چون رحمت وقتی آمد، همه چیز فروع. وقتی رحمت آمد، خودش را جلوه میدهد. در مورد حضرت خضر هم فرمود که این بندهای بود که رحمتی از جانب ما شامل حالش شده بود. «اینکه رحمت من عندنا داشت استاد هست.» موسی شد به خاطر اینکه یک رحمتی از ما در واقع حضرت موسی دنبال خضر راه افتاد، دنبال چی راه افتاد؟ دنبال رحمت خدا راه افتاد. استاد ما کیست؟ رحمت خداست. استاد سلوکی ما کیست؟ این رحمت خدا. الان ما همه در محضرشیم. این اتصال با اباعبدالله. «روزی نیاد که من از دنیا برم، اون روز زیارت عاشورا نخوندم.» «سلام به آرزوش رسید.» «نشد که زیارت عاشورا نخونده از دنیا...» اتصال این بزرگان بوده با اباعبدالله و اشک.
برخی معتقد بودند روزی نبوده که برای امام حسین گریه نکرده باشند. خب دیگر عرض کردم وقتی امام زمان سِیرشان بر این است: «صباحاً و مسا» گریه میکنند تا مرگشان، تا وقتیکه از دنیا بروند، این معلوم میشود که یک اتصالی است با این رحمت، با رحمت. غوغایی است. خدا اصلاً فقط ما را ببرد به قیامت که ببینیم آنجا قیامت با امام حسین چه قیامتی میشود و چه قیامتی به پا خواهد کرد امام حسین.
روایت دیگر از امام صادق علیه السلام میفرماید: «مَن ذُکِرنا عِندَهُ فَفاضَت عَیناهُ.» هرکه به یاد ما بیفتد، یعنی ذکری از ما پیشش بشود، اشکش جاری بشود. «ولَو مِثلَ جَناحٍ بَعوضَةٍ.» ولو به اندازه بال یک مگس. «غُفِرَ لَهُ ذُنُوبَهُ» همه گناهانش بخشیده میشود. «وَلَو کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ.» دریا چقدر کف مینشیند! گناهانش اگر آنطور باشد، مثل کفی که همۀ دریا را گرفته، همهاش میرود کنار با یک قطره اشکی که برای ما میریزد. همه اهل بیت این اثر و خاصیت برایشان هست که همهشان جلوه رحمت و رحمت موصوله هستند. تو زیارت جامعه میگوییم دیگر. همهشان رحمتند. ولی امام حسین باز فرق میکند. تو همۀ اینها آن اتصال و شدت و آثار عجیب و غریب باز برای اشک اباعبدالله.
امام باقر علیه السلام میفرماید: «أیما مؤمنٍ دمعت عیناه لقتل الحسین بن علی علیه السلام دمعةً حتی تسیر علی خده اسکنهالله بها فی الجنة غرُفًا» هر مؤمنی که اشک جاری بشود برای شهادت حسین بن علی، «دَمْعَةً» یک قطره، «حَتّی تَسِیلَ عَلی خَدِّهِ» تا بیاید روی صورتش، «أَسْکَنَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً» خدا تو بهشت بهش منزل میدهد، «یَسْکنُهَا أَحْقابًا» خانههایی بهش میدهد که صدها هزار سال توش بماند. رحمت است دیگر. این هم که اشک رحمت است. اینها همهاش رحمت است. خود این اشک توش خانههای بهشتی است. چون این اشک برود بالا تبدیل به هزار تا صورت میشود دیگر. رحمت وقتی میآید پایین تبدیل به هزار تا صورت میشود. بنزین، نفت وقتی میآید پایین، تبدیل به چیا میشود؟ صد تا جلوه، درست است؟ یک بنزین آمده تبدیل به صد تا شکل شده. یک نفت تبدیل به صد تا شکل شده. اینها میگویند فرآوردههای نفتی. همهاش نفت است، صورتش فرق کرده. حالا شما همین را برگردان عقب. مثلاً این تبدیل شده به فلان لاستیک. مثلاً از تو نفت آوردن لاستیک ساختند. درست است؟ صنایع پتروشیمی و چه و چه و. حالا این لاستیک را وقتی برمیگردانید به آن ماده اولیه، حالا این یک جلوهاش شده بود لاستیک، یک جلوۀ دیگرش مثلاً شده چی؟ نفت. جلوه شده چی شده؟ قیر مثلاً. یکیش قیر است، یکیش لاستیک است. حالا شما لاستیک را برگردانی عقب که بشود نفت، قیر کنی. پس لاستیک همان قیر است. چرا؟ چون اصلش یکی است. عقب میبری، لاستیکش میکنی.
اشک بر اباعبدالله همان رحمت است. بهشت هم همان رحمت است. خانههای بهشتی هم همان رحمت است. همسران بهشتی هم همان رحمتند. میوههای بهشتی هم همان رحمتند. اراده میکنی چی باشد؟ مثل اینکه شما لاستیک را بگیری نفتش کنی. حالا تو اراده کنی که این چی بشود؟ اینجا لاستیک است. اگر رفتیم یک مرحله بالاتر، قبل از اینکه پایین آمده باشد، تنزل کرده باشد، برویم بالا، نفت بشود. حالا من دوست دارم این نفت من برای من قیر بشود. بهشت این شکلی است. شما در دار رحمتی، در دارالسلامی هستی. شما اراده میکنی چی بشود؟ این رحمت برات الان چه جلوهای داشته باشد؟ با چی آمدی اینجا؟ با رحمت. با چه رحمتی؟ با اتصال به اباعبدالله. زیارت اربعین. باز زیارت عاشورا. با اشک بر امام حسین. با خرجی دادن عاشورا، محرم، سینهزدن، مشکیپوشیدن. همۀ اینها جلوۀ رحمت است. ترحم است دیگر. شما ترحمی برای حقیقت کردی، از خودت اظهار رحمت کردی. با این اظهار رحمت وارد دار رحمت خدا شدی. اینجا اشک بود. آنجا دوست داری چی باشد برات؟ خمیرمایه را گرفتی. این خمیر دست تو است که هر کاری بخواهی باهاش بکنی. میخواهی الان برات خانه باشد، باغ باشد، دره بشود، جنگل بشود، همهاش در اختیار توست.
میفرماید که اگر تازه مال چیه؟ مال اشکی است که تا گونه جاری بشود. و هرچی این اشک عمیقتر باشد، آثار شدیدتر. اگر اشک بیشتر باشد «دَمَعَتْ عَيْنَاهُ حَتَّى تَصِيرَ عَلَى خَدِّهِ» این جاری بشود. «لَنَا مِنْ عَدُوَنَا.» حالا اینجا همهاش بر گونه است. جاهای دیگر دارد مثلاً اگر محاسنشم خیس بشود. اگر بیاید مثلاً سینهاش هم خیس بشود، آثارش فرق میکند. چشمش خیس بشود، این یک مرتبه است. مثل به اندازه بال مگس باشد، یک گوشۀ چشمش خیس. گونهاش هم خیس میشود. محاسنشم خیس میشود. یک وقت سینهاش هم، که از گریه عمیقتری، از یک دل سوزانتری حکایت میکند. اینجا همه خیس اشک اهل بیت برای امام حسین.
خب حالا اگر اشک جاری بشود روی گونه به خاطر اذیتی که به ما اهل بیت رسیده از دست دشمنان در دنیا، خدا او را تو جایگاه صدق قرار میدهد تو بهشت. آن باز یک جایگاه بالاتری است. «فِیْنَا» اگر به خاطر ما، اذیت بهش برسد، به خاطر زیارت ما، به خاطر خدمت به ما، به خاطر خدمت به گریهکنان ما، یک اذیتی بهش برسد، زخمی بشود، مشکلی پیدا کند. «فَدَمَعَت عَیْنَاهُ حَتَّى تَسِیلَ عَلَى خَدِّهِ» بیاید روی گونهاش. «فینا بِذَلِکَ الْمَوْضِعِ فِینَا.» این به خاطر اینکه این دردی که تحمل کرده به خاطر مصیبت ما، اذیتی که در راه ما شده، «صَرَفَ اللَّهُ وَجْهَهُ الْعَذَابَ.» خدا رنج و اذیت را از چهرۀ او برمیگرداند در روز قیامت. و «وَ آمَنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ سُخْطِهِ وَ النَّارِ.» از غضب خدا و از آتش در امان است. عرض کردم چیه؟ با نگاه ساده وقتی میخوانیم فکر میکنیم که اینها بشارتهایی است و خدا دیگر. اینها اهل بیت میخواستند عوام را سر کار بگذارند و آخوندها میخواستند جیب عوام را کیسه کنند، بگویند که بیاییم محرم و روضه بگیریم و پول به ما بدهند و اینها. گفتند: «آقا گریهکن، ما ملت افسردگی شدیم و همهاش غصه و اینها.» به خاطر اینکه خدا به بعضیها شعور فهم نداده است، معرفت از این عالم بیخبرند. اینها غیر از کاه و جو و علف و جفتگیری و اینها تو عالم چیزی نفهمیدهاند که بفهمند بالاتر چه خبر است. اشک اصلاً چیست؟ این عالم چیست؟ عالم بالا چیست؟ این نور چیست؟ این عالم خدا را نفهمیدهاند. این چشم باز کرده دیده است اینور لقمه و غذا و آب و عسل و فلان و کوفت و پیتزا و... پیت آب و نان نمیشود. الان گریه برای امام حسین از آب و نانمان میافتیم. اتفاقاً یک فوق العادهای دارد.
حضرت فرمودند که: «صدقین گریه کنی از آب و نان بیافتی به مرتع کردیم.» حالا اگر روایتش را الان پیدا کنم برایتان، آن خیلی محشر است. آن روایت. از آب و نان بیافتی، گریه، گریهای از تو، آنچنان وصلهای و رحمت کند دیگر از حیوانیت خودت غافل بشوی. در عالم نور غرق شدی، تو عالم ملائکه رفتی، تو عالم انسانیت مستقر شدی. دیگر اصلاً یاد امام حسین نمیگذارد آب خوش از گلویت پایین برود.
مرحوم آقای وَالِه به یکی از شاگردانشون عرض میکردند که من شنیدم که ایشان هفتاد سال آب خنک نخورد به احترام امام حسین. بعد ایشان گفت: «درست است. باید یکم فکر کرد.» گفت: «ببین! الان که من فکر میکنم میبینم که مرحوم والد تو کل عمرش اصلاً به احترام امام، از آن وقتی که فهمیده شد و تو این وادی افتاد و اینها، همان هفتاد سال شاید بشود ایشان اصلاً تو همۀ عمرش آب نخورد به احترام امام حسین. تشنه؟ همیشه چایی میخورد. من رویَم نمیشود امام حسین وقتی لب عطشانش به آب نرسد، من آب بخورم برای رفع تشنگی.» جانم؟ حفظ جانم واجب است. حالا این چیزایی که توش آبی هست، میوهای هست، هندونهای هست، خربزهای هست، آنها را میخورم ولی آب نمیخورم، نه آب خنک، اصلاً آب نمیخورم.
مرحوم آقای بهجت هم وقتی میآمدند کنار قبر جعفر آقای مجتهدی، بهشان گفتند: «آقا مجتهدی فاتحه بخوانید.» «دست کم نگیرید علامتی هم زدند که اینجا قبر مرحوم آقای واله که آن هم الان دیگر رفت زیر همین قفسههای جای کفش و فلان و اینها. دیگر همان هم گم شد، آن زیر قبر ایشان، زیر آن کفشکن.» مرحوم واله انسان فوقالعادهای بوده، متصل بودند. امام توضیحات میدهد مرحوم آقای پهلوانی تهرانی و دیگر من این بخش را بیشتر توضیح نمیدهم. این فصل، بخش زیارت را ایشان مطرح میکند. آثار دنیوی و معنوی زیارت. که این کتاب را انشاءالله عزیزان حتماً تهیه بکنند، کتاب «فروغ شهادت» را مطالعه بکنند. این از این کتاب.
ولی نکات اینجا خب، یک چند تا روایت دیگر بخوانیم در مورد اشک. آن سیری که دیروز گفتم. یک چند تا باز در مورد اشک بر امام حسین. انشاءالله چند تا روایت از پیغمبر اکرم است که دعایی که به سلمان یاد دادند. «فَیَا حَسْرَتَا وَ یَا نَدَامَتَا عَلَى مَافَرَّطْتُ فِي جَنْبِ رَبِّی وَ کَیْفَ أُذَکَرُ هَذَا اَلْأَمْرَ ثُمَّ تَرْتَجُّ لَهُ عَیْنِی؟» وای بر حسرتی که من بابت چیزهایی که در محضر خدا از دست دادم، فرصتهایی که از دست دادم و امکانات، ظرفیتها و استعدادهایی که در من از بین رفت و سوخت. پیغمبر میفرماید این دعایی است که به سلمان یاد داد که اینطور دعا کن: «کَیْفَ أَذْکَرُ اذکر هَذَا الْأَمْرَ» چطور میشود من به یاد این بیفتم که چه فرصتهایی از دست دادم، اشکم جاری نشود و دلم تکان نخورد و بدن من تکان نیفتد؟ این برای من سنگین نباشد. خب، این یک روایت.
یک روایت دیگر، خیلی زیبا از پیامبر اکرم که امروز روز مبعث است. میفرماید: «هیچ قطرهای پیش خدا از این دو تا قطره محبوبتر نیست. «قَطْرَةُ دَمٍ فِى سَبِيلِ اَللَّهِ» یکی، قطره خونی که در راه خدا ریخته میشود. یک هم «قَطْرَةُ دَمْعٍ.» قطرت دم، قطرت دمع. یک قطره دم، دم یعنی خون. یک قطره دمع، دمع با ع یعنی اشک. دم و دمع. این دو تا محبوبترین قطرات برای خداست. یک قطره اشکی که تو سیاهی شب از خشیت خدا کسی بریزد، نسبت به مراقبه، از باب مراقبهای که دارد، حضور خدا را احساس میکند، یک قطره اشک تو سیاهی شب. که این همان قطره خون است، دوباره. همان نکته، دیگر معلوم شد دیگر. فرآوردههای نفتی. مثالی که زدم، فهمیده میشود که این یک حقیقت است. یک جا تبدیل به قطره خونی میشود که در راه خدا ریخته میشود. یک جا تبدیل به یک قطره اشک میشود که اثر توجه به خدا ریخته میشود. اینها جفتش یکی است. محبوبترین قطرات هم برای خدای متعال همین.
باز جای دیگر دارد: «که این هم خیلی زیباست، این روایات چقدر لطیف است، چقدر محشر است.» روایت «بهترین امت من». الان روز مبعث است. ما امت پیغمبریم. بهترین امت پیغمبر کیست؟ ببین چقدر لطیف است این. «فِی مَا أَنْبَأَنِی الْمَلَأُ الْأَعْلَى.» آنجوری که از عوالم بالا به من خبر دادند، بر اساس گزارشهای رسیده از عوالم بالا، بهترین امت من برای من کیان؟ «یَضْحَکُونَ جَهْراً فِی سَاعَاتِ رَحْمَةِ رَبِّهِمْ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَبْکُونَ سِرّاً مِنْ خَوْفِ شِدَّةِ عَذَابِهِ.» تو جمع عمومی که میروند، جلو چشم مردم که میروند، تو دمای آشکار، بزم عمومی اینها که میروند، از گسترش رحمت خدا میگویند و میخندند. با مردم که هستند از باب رحمت خدا و جلوه رحمت خدا میخندند. تو خلوت که میرود، از ترس عذاب خدا گریه میکند. اینها بهترین امت منند. خندههای عمومی و علنی. گریههای مخفیانه و تکی. بعضی برعکسند: خندههاشان تو خلوت مال خودشان است. تو جمع گفتند و خندیدند و به فضل خدا رحمت خدا. امیدوارم کردن. جفتش را باید آدم داشته باشد. یکیش علنی، با هم که میرسیم چیکار کنیم؟ خندههایمان باشد. خلوت که میرویم چی؟ گریههایمان. صدای ناله و گریه اینها مال آنجاست.
حضرت امام رضوان الله علیه شبها انقدر گریه میکرد که میگفتند که این اواخر دیگر دستمال جوابگو نبود برای اشک امام، حوله میگذاشت. خلوت امام. تو عموم که میآمد چی بود؟ بست بود. با خانواده چی؟ شما فیلم عروس امام را نگاه میکنی. تو خانه که فیلمبرداری کرده، میگوید و میخندد و شوخی میکند و فیلمبرداری میکند. امام میفرماید که این چشمت را چرا بستی؟ «آقا دارم فیلم میگیرم.» «خب این چشمت را باز کن.» «خب نمیشود آقا. من این را ببندم که...» با این نگاه با عروسشان سر به سر میگذارند، شوخی میکنند. این آدم باورش نمیشود که این سحر این آدم آنجور نالهها و آنجور گریهها. که حاج آقا مصطفی خمینی میفرماید که من یک شب مهمان داشتم. خانه حاج آقا مصطفی را شاید دیده باشید تو قم، تو محل یخچال قاضی. بغل هم بودند دیگر. امام و حاج آقا مصطفی در واقع حیات بودند که این یک بخش حیات اینها بودند، یک بخش حیات حاج آقا مصطفی. مهمان داشته یک سحری و میگوید که نصف شبی مهمان پا میشود، حاج آقا مصطفی را بیدار میکند. «پاشو پاشو.» میگوید: «چی شده؟» میگوید: «فکر کنم یکی از همسایههاتون از دنیا رفته.» میگوید: «برای چی؟» «یک صدای شیون میآید از خانه بغلیتون.» حاج آقا مصطفی پا میشود، یکم گوش میدهد. میگوید: «بابا بخواب. پدرم است، حاج آقا روح الله. هر شب پا میشود اینطور ناله. این کار هر شبش است.» این نالهها. و شیخ عباس قمی همینطور بوده. گفتند که از صدای گریهاش بیدار میشدند. شهید مطهری همینطور بوده. گفتند که این وقتی جایی بود، صدای نالۀ ایشان بلند بود. بزرگان این شکلی بودند. این صدای ناله از اینها بلند میشد. این مال خلوتهاشان بوده. گریهها مال خلوتها بوده، خندهها مال عمومشان.
آدم سادهلوحی هم مثل بنده پیدا بشود و اینها را حالت عمومیشان ببیند، بگوید: «اینها که ولی خدا نیستند. ولی خدا باید اشک فلان...» اولیا خدا اینطور بودند. خدا کند ما اینطوری باشیم. این خندهها بله. از امیرالمؤمنین که اصلاً نامهای دارد حضرت به عمرو عاص که میفرماید که تو به من اشکال کردی، گفتی که این علی صلاحیت ریاست و سیاست ندارد چون خیلی مَزّاح، خیلی شوخ است. خب آن گریههای سحر امیرالمؤمنین با این خندههای روز امیرالمؤمنین، با این شوخیهای روز امیرالمؤمنین. بعضی از بزرگان ما را میدیدیم از نزدیک. بنده آقای حسنزاده را مثلاً وقتی که دیدم، اولین بار از نزدیک باورم نیامد. ایشان هم آقای حسنزاده آملی معروف. اینطور تو بسط و شوخی و بگو بخند و کلمات... از خنده بعضی شوخیهایی که ایشان... نمیتوانم نقل بکنم. شاید خوب نباشد، شاید راضی نباشد ایشان. برایم جلسه خصوصی بوده و اینها.
تو خلوت، شما «الهی نامه» ایشان را. مسئول که آدم میگوید که: «این را کی نوشته؟ این چه حالی بوده که این آدم؟» نالهها و گریههای ایشان. «الهی نامه» را میخوانی، تا اعماق دلت آتش میگیرد. واقعاً میسوزاند آدم را، تکان میدهد. این را میگویند ولی خدا. پیغمبر فرمود: «خيارُ أُمَّتي.» من بهترین امت من اینجور افراد. گریههای خلوت از ترس خدا، هیبت و همی نهای که خدا برای اینها دارد. خندههای علنی از رحمت خدا. دورهمیهاشان با خنده است، با شوخی، بسط. خلوتها با اشک، با ناله.
بعد میفرماید که چند روایت دیگر زیباست. میفرماید که معادلی همیشه دارد تو این عالم. هر چیزی یک معادلی. مگر خدا. که خدا معادل ندارد. «و لا اله الا الله.» «لا اله الا الله» معادل ندارد. دیگر چی معادل ندارد؟ «دَمْعَةٌ مِنْ خَوْفِ اللَّهِ.» اشک از خوف خدا. این هم «لَيْسَ لَهَا مِثْقَالٌ.» این هم وزن کشی نمیشود. مثقال ندارد. وزنش. اگر بر صورت جاری بشود، «لَمْ یَّرْهُقْهُ قَتْرٌ وَلَا ذِلَّةٌ بَعْدَهَا أَبَدًا.» بر این چهرهای که اشک خدا جاری شده، دیگر هیچ غبار و ذلتی بعداً بر این چهره نخواهد آمد. اگر از ترس خدا انسان این دل یکهو متذکر میشود، متنبه میشود، اشک. میفرماید که خدا مباهات میکند ملائکه را به پنج دسته. یعنی با پنج دسته پیش ملائکه مباه مباهات میکند.
ملائکه: یکی با مجاهدین، یکی با فقرا. مجاهدین را به اینها نشان میدهد، میگوید: «آها، دیدی برای چی میخواستم خلق کنم؟ ببینید، من دارد جهاد میکند، سختی و زحمتها را دارد تحمل میکند.» فقرا. دستور تحمل میتونند. با حرام زندگیشان را تامین کنند. میتوانند با حرام شکمشان را سیر کنند. نمیکنند این کار را. «وَالَّذِينَ یَتَواضَعونَ لِلَّهِ» کسانی که برای خدا تواضع میکنند. و «الْغَنِيُّ الَّذِي يَعْتَمِدُ الْفُقَرَاءَ کَثِيرًا وَ لَا يَمُنُّ عَلَيْهِمْ.» آن پولداری که به فقرا زیاد میبخشد و منت نمیگذارد. و «وَرَجُلٌ یَبکی فِی خَلوَةٍ» کسی که در خلوت از خشیت خدا مراقبه نسبت به خدا، گریه میکند.
امیرالمؤمنین میفرماید که: «إِذَا بَکَی أَحَدُکُمْ مِنْ خَشْیَةِ اَللَّهِ فَلاَ یَمْسَحْ دَمْعَهُ.» وقتی از خشیت خدا گریه میکنید، اشکهایتان را پاک نکنید. «وَلْیَدَعْهَا تَسِیلُ عَلَى خَدِّهِ.» بگذارید این روی صورت خودش خشک بشود. بگذارید روی گونهتان بماند. «یَلْقَى اَللَّهَ بِهَا.» خدا را با این اشکی که صورتش خشک شده، با این ملاقات کنید. مثل امام حسین که خون به تن مالید، با این خون ملاقات کند خدا را. با خود صورتتان پاک کنید. اساتید سفارش میکردند که دستمال اشک نداشته باشید. مرعشی. دستمال اشک امام. دستمال اشکها و اینها. گفتم که این هم خوب است، ولی حالا بهداشتی باشد. وگرنه اگر اشکی نیست که دیگر خیس بشود و فلان، نیاز به دستمال ندارد. روی خود صورت خشکش کنید که این هم نور صورت را زیاد میکند، همین که روز قیامت خدا را با این اشکی که خشک شده به این صورت ملاقات کنید.
«از کرامت انسان این است که گریه میکند بر آنچه از زمان او گذشته و نسبت به وطنش ناله میزند و حفظ قدیم اخوانه.» نسبت به برادران قدیمیش را در واقع نگه میدارد. پس اشک برای این وطنی که ازش دوریم، که ملاقات خداست و لقاءالله و زمانی که از دست دادیم، این هم جز اشکهای خوب است و نشانه کرامت. میفرماید که «و بکوا علی انفسکم» به خودتان گریه کنید. بعد از این پنج روز. بعد از اینکه بیعت کردند با امیرالمؤمنین، بشنوید، حالیتان بشود، توبه کنید، بنشینید به حال خودتان گریه کنید. سخنرانی. پنج روز بعد از خلافت. به حال خودتان بنشینید گریه کنید.
جای دیگر میفرماید که امیرالمؤمنین انسان را مخاطب قرار میدهد، میفرماید: «أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ.» به خودت رحم نمیکنی؟ آنجوری که برای بقیه رحم میکنی. «تَرَى مَنْ حَرّتْهُ الشَّمْسُ فَتُظِلُّهُ.» چقدر این روایت «أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ یُضْنِیهِ» المَبْتَلى بِضُرٍّ یُضْنیه. «فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ وَ وِجَاعَتِكَ عَلَى الْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِكَ.» میفرماید که تو وقتی یک جایی رد میشوی، میبینی طرف تو آفتاب نشسته، سایه میندازی سرش. یک کسی گرفتار دردی است، میبینی که دارد درد تنش را میسوزاند. تو از سر محبت برایش گریه میکنی. تو چی باعث شده که نسبت به درد خودت تحملت رفته بالا؟ برای خودت گریه نمیکنی؟ به مصیبتی که داری گریه نمیکنی؟ برای نفس خودت که عزیزترین چیزت است گریه نمیکنی؟ که این را داری از دست میدهی. استعدادهایش را فعال نکردی. به کارش نگرفتی. این همه نقص دارد. این همه عیب دارد. این همه مریضی دارد. یک مریضی در کسی میبینی، یک اختلال، نارسایی در کسی میبینی، برایش گریه میکنی. برای نارساییهای خودت چرا گریه نمیکنی؟ این نارسایی چشم، زبان، دروغسازی در عبادت. نمازی که من میخوانم چرا گریه نمیکنم برایش؟ اینها بیماری است دیگر. این دلی که توجه و حضور قلب ندارد در نماز، این بیماری خود من است. برایش اشک ندارم.
امیرالمؤمنین میفرماید که: «عَلَيْكُمْ بِالرَّهْبَةِ تُسَکِّنُ قُلُوبَكُمْ.» رحمت داشته باشید، ترس داشته باشید، دلهاتان را آرام. و «وَ خَشْیَةِ تَدْرِی دُمُوعَكُمْ.» یک مراقبهای داشته باشید که اشکتان را جاری کند. دعای عرفه را ببینید. اشک امام حسین. میگوید حضرت یک جوری گریه میکردند، انگار یک مشکی از دو طرف پاره شده بود، آب این شکلی میچکید. جان به فدای این شکلی گریه میکردم. مثل مشکی که از دو طرف سوراخ شده که آب چطور فواره میزند. وقتی حضرت «اللهم اجعلنا اخشاک کانی اراک» آن بخش را دارد که وقتی حضرت اینجا را شروع کردند، انگار مثل مشکی که از دو طرف پاره شد. از دو طرف داشت اشک چشم. این میشود یک عبد. اگر از مراقبۀ خدا کسی گریه کند، این اشک، نور چشم است. «سجیة المشفقین.» این ویژگی مشفقین است. در مورد مشفقین تو سوره مبارکه مؤمنون توضیح دادیم که اگر دوستان خشیت و اشفاق را آنجا توضیح دادیم، اگر کسی خواست به آن بحث میتواند مراجعه کند. «کثرت بکا زینت الخوف.» زینت ترس کسی که از خدا میترسد، خوشگلی ترسش به این است که دارد خوب گریه میکند. اشک زیباست.
از امیرالمؤمنین پرسیدند که: «آقا عبودیت چیست؟» فرمود: «العبودية خمسة اشياء» عبودیت پنج تا چیز است. «خلاء البطن» شکمت خالی باشد. دستورالعمل اخلاق، برنامه سیر و سلوک اینها میگویند. «خلاء البصر.» ایام رجب روزه. ماه شعبان روزه. همهاش سفارش به روزه که فشار قبر را کم میکند. حالا در مورد فشار قبر ان شاء الله یک وقتی صحبت خواهم کرد که اصلاً فشار قبر از چه جنسی است. یکی از چیزهایی که به شدت فشار قبر را کم میکند، گفتند چهار روز روزه در ماه رجب، چهار روز روزه در ماه شعبان. حداقل کفش را انسان داشته باشد. این روزه ماه رجب و ماه شعبان به شدت کمک میکند در کم شدن فشار خالی بودن. «قرائت القرآن». قرائت قرآن. دو، سه «قیام اللیل» سحرخیزی. چهار «و تدری عند الصبح» موقعی که صبح میشود، آدم اشک داشته باشد. تضرع و البکاء للخشیة الله. و گریه از مراقبه. دو تایشان اشک و گریه بود. یعنی دو پنجم عبودیت را حضرت تو بحث گریه در واقع... یعنی بحث شب زندهداری هم باز ربطی به همین پیدا میکند. تضرع موقع صبح و بکاء از خشیت آدمی که مراقبه دارد، به خودش مراجعه میکند، کم و کسری را میبیند، اشک میریزد. خدا میداند چه قیمتی دارد! خود رحمت است. خود قُرب است. این خود عنایت حق تعالی، دستگیری و نجات. خودِ خود نجات.
جای دیگر میفرماید که در دعای امام سجاد علیه السلام: کسانی قرار بده که «دَأْبُهُمُ الْاِرْتِيَاحُ اِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ.» ما را از کسانی قرار بده کارشان آرام گرفتن و شوق ورزیدن به توست. عمرشان به آه و ناله میگذرد. پیشانیهاشان در برابر عظمت تو به خاک افتاده. چشمهایشان در راه خدمت به تو بیدار است. اشکهایشان از مراقبۀ تو جاری است. قلبهایشان در بند عشق و محبت توست. هیبت تو دلهای اینها را از جا کنده. اینها ویژگی آدم حسابیهاست. اینها آدمهای الهیاند. اینها تو عالم ملائکاند؛ چون ملائکه هم همه زندگیشان آه است، اشک، ناله. عالم ملائکه این شکلی است. خندۀ مستانه و قهقهه؛ بده قهقهه آن خنده با غفلت است. از ته دل خندیدن بده. خنده از سر دل است. گریه از ته دل است. اتصال آدم دور افتادهایم از مبدأ خودمان، از حقیقت، از عالمی که باید باشیم. برای کسی که بچهاش را از دست داده و هی به یاد این بچهاش است، نگی بخندم. از سر دل میخندد. اگر گریه کنم، از ته دل. ما هم دچار فراق شدیم دیگر، دور افتادهایم. «كز نيستان تا مرا ببريدهاند / از نفيرم مرد و زن ناليهاند.» بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند.» اولین بیت دیوان، اولین بیت مثنوی مولوی این است: «بشنو از نی چون حکایت...» از نی. نی صدای غم دارد دیگر. «از جداییها...» «نیستان تا مرا ببر...» از نیستان جدا کردند. «از نفیرم مرد و زن ناله...» دور افتادهایم. این اشک و ناله کسی است که نیستان دور عربیاش را نمیخوانم.
تند تند چند تا روایت فارسی بخوانم که چون وقتمان کم است. «هیچ چشمی از ترس خدا در آب خود غرق نمیشود، یعنی اشک آلود نمیشود، مگر اینکه خدا بدن او را بر آتش حرام میکند.» «هیچ اشکی بر روی صاحبش جاری نمیشود، مگر اینکه خدا روز قیامت غبار و خواری را از او دور میکند.» و میفرماید که: «هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدا وزنی برایش گذاشته، مزدی گذاشته. مگر اشکی که از ترس خدا بریزد. خدا در روز قیامت با هر قطره آن دریاهایی از آتش را خاموش میکند.» «یک نفر در بین یک امت از ترس خدا گریه میکند، خدا به خاطر گریه او رحمت را بر کل...» خیلی روایت و دیگر باز از این قبیل روایتها داریم. خطاب به موسی بن عمران میفرماید که: «خنده بدون تعجب، خنده الکی نکن. برای گناههات هم، خطاهات هم گریه کن.» خب، این هم باز از این! خیلی تعبیر زیاد است واقعاً. روایت بخش بحث گریه واقعاً یک بحث یک ماه رمضونی و یک دههای که باید در موردش صحبت بشود.
حداقل از پیغمبر پرسیدم که عقبة بن عامر میگوید از پیغمبر است: «سه تا چیز آدم را نجات میدهد.» «ثلاث منجیات.» یکی «تَكُفُّ لِسَانَكَ.» زبونتو نگه داری. بابت اشتباهاتت گناه کنی. تو خونت بنشینی، مثل کرونا. دیگر تو خونت نجات پیدا میکنی. بسیاری از این روابط آلوده است. معاشرتها عفونی است. اکثر این معاشرتها امسال خداوند نجات داده است دیگر از خیلی از این شمال رفتنها و از خیلی از این سر و کله زدنها با هم بودنها و مهمانیها و کیش رفتنها و قشم رفتنها و آنتالیا رفتنها و پاتایا رفتنها و از اینها آدم را نجات داده است خدا. بسیاری از این دورهمیهای غافلانه و با معصیت و غفلت و اینها. بنشین تو خونت. نسبت به این مسئله، نسبت به این روابط آلوده. این... این میگوید که من پیغمبر را ملاقات کردم. عرض کردم که عقبة بن عامر میگوید: گفتم که دست حضرت را گرفتم. گفتم: «آقا نجات مؤمن در چیست؟» حضرت فرمودند: «زبونت را نگه دار. وَلْیَسعْكَ بَيْتُكَ.» خونت فقط با خودت باش. خیلی روابطت را زیاد نکن با اینهایی که غافلند و اینها. «وَاْبْكِ علی خطيئتِك.» این راه نجات. این سه تا: کنترل زبان، کنترل روابط، گریه بابت کاستیها و خطاها. و این سه تا نجات میدهد آدم را از همه مشکلاتی که تو عالم برزخ و اینها که گفتیم در قیامت و اینهاست. راز نجات این سه تاست. واقعاً هم همین. غیبت، دروغ، فلان. اینها نیست. کنترل کرد. بسیاری از این مسائل چشم آدم میافتد، چیزی میبیند. دل آدم میرود، چیزها یاد میگیرد. غفلتهایی میآید. دل آدم هوایی میشود. حب دنیاها میآید تو این رقابت و مسابقهها و اینها که روابط وقتی کنترل میشود، آدم نجات پیدا میکند. یکی هم اشک که اتصال به ملکوت است و دائماً آدم هی در مسیر حرکت و جهش. خب، این هم از این.
بعد میفرماید که امیرالمومنین فرمود: «اگه چیزهایی که من میدانم، شما میدانستید، این چیزهایی که به شما پوشیده است، سر به بیابونا میگذاشتید. بابت کاراتون گریه میکردید.» این روایت از امیرالمومنین، خطبه شانزده «نهجالبلاغه». بالاخره «هشتم الی السعودات.» میرفتی تو این بلندیها، تو این بیابونا و اینها. «بُکی علی اعمالهم.» بابت اعمالتان گریه میکردید. «وَتَلْتَدِمُونَ أَنْفُسَكُمْ.» به سر و صورتتان میزدید. «وَدَرَارِیکُمْ بِغَيْرِ حَارِسٍ.» داراییهایتان را بدون نگهبان جانشین رها میکردید. هر کدام از شما فقط به فکر خودتان، به غیر خودتان دیگر توجه. «من میدانم که بعداً چه خبر است.» فقط به خودتان میچسبید، فقط خودتان. این هم. و فرمود که خوش به حال کسی که نظرش عبرت باشد، سکوتش فکر باشد، کلامش ذکر بشود و بابت گناهش گریه کند. مردم از شر او در امان باشند.
یک حدیث از امام صادق علیه السلام، حدیث قشنگی است. میفرماید که: «خدایا! چطور من در پی هوسهای دنیایی هستم و بابت ناکامی تو اینها گریه میکنم، ولی نسبت به آن نافرمانیها و تقصیرهایی که باعث افسوسهای سخت قیامت میشود، گریه نکنم.» بابت پایین آمدن قیمت ارز، گران شدن فلان، از دست دادن مشتری و راکد شدن بازار. «الان من فروش نداشتم شب عیدی و اجاره خانه هم از من میخواهند و اجاره مغازه...» آدم به گریه میافتد. گریه میکنی که اینجا کم و کسری دخل و خرج جور درنمیآید. بابت اینکه دخل و خرج بعد از مرگ جور درمیآید، گریه بکا برای اینکه آدم آماده مرگ نیست. این هم یک بخش دیگر از گریه.
«بَلِّغْنِی إِلَى دَرَجَةِ تَوْبَةٍ إِلَیْكَ.» در دعای ابوحمزه است: «مرا منتقل کن به آن درجه که توبه کنم به تو.» «وَ أَعِنِّی بِالْبُکَاءِ عَلَى نَفْسِی.» «مرا کمک کن بر خودم گریه کنم.» گریه برای خود. «وَمَا لِي لَا أَبْكِي؟» برای چی گریه نکنم؟ «وَلَا أَدْرِي إِلَى أَيْنَ تَصْرِفُنِي مَصِيرِي.» من که نمیدانم قرار است کجا بروم. وضعیتم چطور میشود؟ میبینم نفسم با من فریب میدهد، من را این ایام روزگار فریبم. بال مرض بر سر من انداخته شده. «مَالِی لَا أَبْکِی؟» برای چی گریه نکنم؟ «أَبْکِی لِخُرُوجِ رُوحِی.» وقتی که جان از تن من در... «فی قَبْرِيَ المُلَقَّنِي» برای تاریک قبرم گریه... «أَ بْكِي لِضِيقِ لَحْدِي؟» برای تنگی لحدم گریه میکنم. «أَ بْكِي لِسُؤَالِ مُنکَرٍ وَ نَکيرٍ.» بابت سوالی که منکر و نکیر از من میکنند، گریه میکنم. «أَبْکِی لِخُرُوجِي مِن قَبْرِي عُرْيانًا ذَلِيلًا حَامِلًا فِعْلِي عَلَى ظَهْرِي.» گریه میکنم برای وقتی که از قبر در میآیم، بیلباسم، ذلیل. یک سنگینی روی دوش خودم حمل میکنم. یک وقت به راست نگاه میکنم، یک وقت به چپ نگاه میکنم. میبینم همه مشغول کار خودشانند. کسی به داد من...
یکی دیگر گریههای خوب، گریه از ترس محشر است. در خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام که خطبه سی و دو «نهجالبلاغه» است. میفرماید که یک چند نفر ماندند که روز قیامت باعث شده که اینها چشمهایشان را از حرام ببندند. ترس از محشر باعث شده که اشکشان جاری باشد. آدمهایی میخواستند دیروز. دوم «خوف المحشر». ترس محشر. اشک از اینها جاری کند. اینها اختلاس برای مردم، دل میسوزاند. فداکاری میکنند. باز دارد که حدیث پیغمبر اکرم برای بن اسد میگوید: «با پیغمبر بودیم. چشم حضرت به جماعتی افتاد.» فرمودند: «اینها چرا دور هم جمع شدند؟» گفتم که یکی گفت که: «آقا دارند یک گوری اینجا میکند.» حضرت خیلی ناراحت شدند و جلوتر از همه، خیلی سریع خودشان را به قبر رساندند، کنار قبر زانو زدند. میگوید: «من روبهروی حضرت چیکار میکنم؟ دیدم حضرت آنچنان گریه کرد که زمین از اشک...» به ما رو کرد. فرمود که: «آی برادرها! خودتان را بر همچین روزی آماده کنید. برای این مرگ و روزی که تو قبر میکنند آدم را، آماده کنید.» این حال پیغمبر است. خیلی ماها با کلاس میشویم دیگر. میگوییم: «من دیگر از مرگ ترسی ندارم.» ترس نباید داشت! مرگ ترس ندارد. از وضعیت خودمان. بچه از امتحان وقتی ترس دارد، از آن برگه که ترس ندارد که. از کاغذ و قلم ترس ندارد. از در و دیوار اتاق امتحان که ترس ندارد. از وضعیت خودش تو آنجا ترس دارد که من چطور میخواهم از امتحان بیرون بیایم. من چطور میخواهم نمره بگیرم. من چطور میخواهم سربلند و نه سرافکنده بشوم، ضایع بشوم. نمرات کارنامه بیاید پایین. بیرونم کنند. اخراجم کنند. از اینها میترسد. همهاش از خودش است. ترس از آن در و دیوار اتاق و اینها ندارد. این قبر که خودش ترس ندارد. قبر با این اتاق که الان من توش هستم چه فرقی میکند؟ ترس خود آن تیکه تاریکی، تنگی و اینها که مال آن نیست. تنگی مال اعمال من است، مال عقاید من است، مال قلب من است. خب، این هم از این.
و گریه بر مصیبت اهل بیت که چند تا روایتش را خواندم و روایات عجیب و غریب اینجا داریم که بیشترش را به نظرم باید بگذاریم. یک بحث مفصل و مبسوطی داشته باشیم در مورد اشک اهل بیت. من فقط یک چند تا روایت بخوانم که باز دلمان گرم بشود در مورد اشک. میفرماید که: «هر چشمی روز قیامت گریان است از امیرالمؤمنین علیه السلام و هیچ چشمی روز قیامت خواب ندارد، مگر چشم خدا او را با کرامت خودش مخصوص کرده است.» و تعبیر جالب است: «وَبُكَاءً عَلَى مَا يُنْتَهَكُ مِنْ الْحُسَيْنِ.» بابت هتک حرمتی که به امام حسین شده، گریه. این چشم روز قیامت هم گریه ندارد، هم خواب دارد.
جراح میفرماید که باز در فضیلت اشک بر اهل بیت: «کسی در ما به خاطر ما اشکی بریزد، به خاطر خونی که از ما ریخته شده، یا حقی که از ما گرفته شده، یا آبرویی که از ما برده شده.» یکی از شیعیان ما. این اشکهایی که برای حاج قاسم سلیمانی هم ریخته شد، همین است. «به خاطر یکی از شیعیان ما اگر اشک بریزد، خدا او را در بهشت ساکن میکند سالهای طولانی.» این هم از این. و باز روایات. «کسی مصیبت ما را به یاد بیاورد، گریه کند و بگرویاند. روزی که همه چشمها گریه میکند، گریان نمیشود.» «هرکه گریه کند بر مصیبت ما، بگریوی و یک نفر یک نفر را اشک او، اجر با خداست.» یعنی خود خداست. «علَی مَصَائِبِنا وَ بَکَی عَلَی مَا أَصَابَنَا مِن اعدائِنَا.» چشمش تر بشود به خاطر مصیبتهای ما و گریه کند به خاطر مصیبتهایی که ما از دست دشمنانمان کشیدیم. «حشرَهُ اللَّهُ مَعَنا فِی زُمْرَتِنَا.» خدا در زمره ما او را محشورش میکند، با خودمان محشور. خب، این هم از این.
یکی دیگر هم که حالا این هم قشنگ است بگویم و دیگر بحث را تمام کنیم. پیغمبر به خدای متعال عرض کرد: «یَا رَبِّ، أَیُّهُمْ عَبادک أحب إلَیکَ؟» «کدام بندههای برای تو محبوبترند؟» اونی که به خاطر از دست دادن صالحین گریه میکند. چقدر از اولیا خدا و خوبان را از دست دادیم. بابت این صالحینی که از دنیا میروند، کسی گریه بکند، همانجور که بچه برای از دست دادن پدر و مادرش گریه میکند، اینها ابراز تعلقی که به مؤمنین و خوبان و صالحین میکند. خدای متعال محبتش را دارد و محبتش را میافکَنَد در دل.
روایتی دارد که خیلی روایتها زیباست و چقدر غریب است. پیغمبر خدا وقتی که جبرئیل آمد خبر مرگ نجاشی را آورد. پادشاه حبشه بود. که اینها رفتند پناه داد. خبر مرگ نجاشی را وقتی جبرئیل برای پیغمبر آورد، اینجا دارد که حضرت خیلی گریه کردند. فرمودند که این تعبیر را به کار بردند. فرمودند که: «إنَّ أَخاکم أَصْحَمَ ماتَ.» اسم نجاشی اصحم بود Ba صاد و ح جیم. «برادر شما اصحم مُرد.» یک پادشاهی بود که یک کمی ابراز علاقه کرد؛ یعنی آیات مریم و عیسی و اینها را برایش خواندند، گریه کرد. همین. نسبت به حق از خودش تمایل نشان داد. وقتی خبر رحلتش را آوردند برای پیغمبر، پیغمبر گریه کرد. چقدر عالم، عالم لطافت و رحمت است. خب، چقدر خوب است آدم جوری باشد که وقتی خبر مرگ، حالا انشاءالله خبر شهادتمان یا خبر مرگمان، وقتی به امام زمان میدهند، ازت گریه کند! چه افتخاری!
از آن بزرگان میفرمودند که این غصهای که در دل عالم افتاد با ماجرای شهادت حاج قاسم، به خاطر این بود که دل امام زمان به شدت متأثر شده. اثر حال رهبر انقلاب را میدیدیم موقع نماز بر پیکر حاج قاسم. چه حالی بود! این همه نماز علما، بزرگان و اساتید اخلاق و حضرت آقا خواندند، موتور گریه نکرده. حال ایشان کنار بدن حاج قاسم سلیمانی، این در دل عالم یک... با مردم باشید. «اگر مُردید، امت بعد از شما گریه کنند.» این هم باز از روایتی که در مورد این گریه است. در مصیبتها هم حالا گریه اشکالی ندارد دیگر. این بحث، بحث مفصلی است و خیلی هم دیگر ربطی به ما ندارد. آرام میشود، سبک میشود. که جلسه اول خواندم بابت از دست دادن دوستانم. اشکال ندارد. خود امیرالمؤمنین بابت عمار. وسط خطبه یاد عمار که: «عین عمار که...» گفتند. آنجا اشک حضرت جاری شد. محاسن حضرت خیس شد. «فَأَطالَ البُکاءُ.» دارد که حضرت خیلی گریه طولانی کرد. وقتی یاد عمار و اینها و اینجور اشکی برای این خوبان، برای این اولیای خدا آدم به یاد حاج قاسم سلیمانی و این شهدای خوب، این بزرگان میافتد و گریه میکند. این کتابهای خاطرات و زندگینامهها که آدم میخواند، اشک آدم را جاری میکند. این کتاب «خون دلی که لعل شد» بنده میخواندم، خیلی جاهایش با اشک همراه بود برایم.
بانگ حضرت آقا هنوز در قید حیاتند. آدم کوچکی خودش را وقتی در برابر بزرگی بزرگان میبیند، این حقارتش را میبیند. گریه خوبی است. اینها را که میبیند، عظمت اینها را میبیند. گریه و به این فکر میکند که خدای نکرده یک روزی ممکن است این عزیزان را از دست بدهد و یا عزیزی را از دست داده. بابت این گریه. این حالت آقای بهجت را بنده میخواندم. مثلاً گاهی اینطور آدم چه بزرگانی را از دست داده. اینها چقدر عظمت. چقدر اینها خوب بودند. چقدر اینها پاک. به یکی از نیازهای یومیه ما اینجور اشکها است، به اینجور کتابهایی است که اینطور ما را تکان بدهد. این خاطرات شهدا این شکلی است. زندگینامه بزرگان این شکلی است. تکان میدهد، زنده میکند آدم را. خدا کند که ما با خواندن اینها زنده و بازیگر. از این قبیل اشکهایی هست که من تیترش را گفتم. یکم بابت سوءعاقبت. که روایت دارد که پیغمبر اکرم از وادی اصحاب حِجر عبور کرد، فرمود که تو خانۀ این کسانی که به خودشان ظلم کردند، وارد نشوید. مبادا بلایی که سر آنها آمد، سر شما هم بیاید. «مگر اگه خواستیم وارد شدیم، فقط با اشک وارد بشویم.» از باب موزه و اینها نروید این خانۀ ظالمین و طاغوت و اینهایی که رفتند به عنوان یک موزه و یک کاخ فلان و اینها. نروید کاخ سعدآباد را نروید نگاه کنید. این چه دیواری است فلان. اگر میروید، اشک بریزید. اگر این مثلاً آثار باقیمانده از فلان قومی که هلاک شدند و میروید نگاه کنید، با اشک بروید. پوشاندند و به شدت حرکت کردند تا از این وادی رد بشوند. اگر خواستی ببینی، فقط با گریه. که اگر آدمیزاد تو مسیر خدا نرفت، چه عاقبتی سرش میآید. خدایا! نکند ما مثل اینها بشویم. نکند ما اینطور باید عاقبت بشویم، محروم بشویم.
یکی دیگر از اشکها، گریه بر این است که دینمان دست نااهل نیفتد. فرمود پیغمبر: «لا تبکوا علی الدین اذا ولیه اهله.» وقتی که دین در دست اهلش است، برای دین گریه و غصه دین را نخورید. وقتی که دین دست اهلش است، ولی حقی دارد دین را جاری میکند، مسئولیت دارد. آن وقتی گریه کنی که دین دست نااهلان بیفتد. کجا بنشینید گریه کنید به حال دین، برای مظلومیت دین، غربت دین. بنشینید گریه کنید. خدا انشاءالله ما را نجات دهد و این بحث اشک را بیش از اینها میشود بحث کرد، ولی به این مقدارش ما اکتفا میکنیم و انشاءالله ادامه کتاب را جلسه بعد پیش خواهیم برد.
وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه بیست و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی ام
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...