تاثیر صدقه در عمر و زندگی ما
روایاتی ناب از صدقه دادن
هر نقصی به شیطان بر میگردد
حربه را از دشمن بگیریم
دعا و دوا به هنگام ابتلاء
چگونه صدقه موجب طهارت میشود
چوب خوردن ما از تعلقاتمان است
عمده گرفتاری ما برای چیست؟
تقدیر جمعی، تقدیر فردی
اقسام صدقه
صدقه هرچه بزرگتر….
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین، نعمتالله القام الظالمین من الآن الی قیام الدین.
بحث صدقه را جلسه قبل شروع کردیم. بحث خیلی جالبی است و این داستان صدقه که در کتاب آمد، داستان خیلی شگفتانگیزی است و پرمطلب. چندین جلسه طول میکشد، همین بخش را اگر بخواهیم فقط مباحثه بکنیم و گفتگو بکنیم، بحثهای فراوانی اینجا هست: از بحث تقدیر الهی، بَدا، بحث آثار اعمال، آثار آنی گناه، آثار طولانیمدت گناه، تأثیر گناه در عمر ما، در اَجَل ما، تأثیر گناه در رزق ما، تأثیر صدقه در عمر و رزق ما. و اینها هرکدام چندین جلسه گفتگو میخواهد که این داستان برای همه اینها میتواند مطلبی داشته باشد.
حالا ما سعی میکنیم کلیاتی از این مباحث را انشاءالله داشته باشیم، چیزی دستگیرمان بشود از این مطلب و هم با مَلکوت اینجور مسائل مثل گناه و صدقه بیشتر آشنا بشویم. نوع چینش رزق و نزول رزق را ببینیم که چه مدلی است و خدای متعال با چه قواعدی با ما برخورد میکند و روزی را به ما عنایت میکند. این نکاتی را که میخواهم عرض بکنم، خیلی نکات مهمی است و در واقع اینها، همانطور که قبلاً هم گفتیم، از این بحث «سه دقیقه در قیامت»، ما در واقع تکمیل مباحث آنسوی مرگ را داریم. در «آنسوی مرگ» خیلی مطالب را نگفتیم و هی اشارهوار، جویدهجویده از کنارش رد شدیم بهخاطر ضیق وقتمان بود و فرصت کم. و تو آن فضای نیمساعته دانشگاهی، فضای آن شکلی که باید سریع مطلب طرح بشود و مخاطب هم مخاطب ثابتی لزوماً نیست؛ در رفتوآمد، اگر ده دقیقه یا پنج دقیقه نشسته یه چیزی گیرش بیاید، بالاخره بینصیب نمانَد، آن تو آن فضا بالاخره آن شکلی باید بحث میکردیم. بنده خودم رغبتی نسبت به آنگونه بحث ندارم، یعنی احساسم این است که این معارف این شکلی تلف میشود و ارزشش فهمیده نمیشود و حق مطلب ادا نمیشود. مطالب را باید نشست، فهمید و حسابی از عمق دل و عمق جان مطلب را فهمید و ادراکش کرد. لذا اینجا بیشتر، یعنی خیلی داستانهایی که نگفتیم، رد شدیم، نکات و مطالب (اینجا) انشاءالله با دقت بیشتری (بررسی میشود)، هرچند باز ایران به طور کامل و مبسوط نمیتوانیم. بحثمان خیلی طولانی میشود و صدها جلسه فرصت لازم است، هر موضوعیاش میتواند مفصل باشد. مثلاً موضوع ملائکه را در چهار پنج جلسه مطرح کردیم که اگر بخواهد خوب خوب، درستحسابی بیان بشود، بحثهای قرآنیاش بیاید، بحثهای رواییاش بیاید، لااقل سی چهل جلسه فرصت میخواهد. بههرحال اینجا بحث صدقه و مطالب پیرامون آن را سعی میکنیم سه چهار جلسه انشاءالله طرح بکنیم و کلیات مطلب ادا بشود.
یک سری روایات دارد، یک سری مباحث فقهی دارد، یک سری مباحث عرفانی دارد در کلمات عُرفا و داستانهای جالبی دارد. ریزهکاریهایی دارد: کجاها، جاهای صدقه است؟ یک سری موارد جایگزین، مثلاً به جای روزههایی، به جای مسائلی، مدلهایی در صدقه مثلاً سفارش شده، آدابی سفارش شده. اینها همه بحثهایی است که میشود مفصل بیان کرد. ما سعی میکنیم خیلی سریع و گویا انشاءالله مطالب را بگوییم.
اول درمورد اینکه گناه در تقدیرات انسان اثر دارد، همانطور که تو این داستان هم دیدیم. یعنی گفتند که این آقا، این روحانی حرفی زده بود، یک کاری کرده بود. «این لگدی که تو زدی به قلب او، جزای حرف تو بود.» که باز «لگد زدی؟ پات بشکند!» باز «به جزای این پات»... خب، این یک بخشی از یک صفحه کلانی را به این عزیز بزرگوار، این برادر خوبمان نشان دادند، با اینکه کلانتر را هم میشد همانجا دید و کلانتر در قیامت دید که اصلاً چرا شما تو این موقعیت قرار گرفتید، چه سیری رفت تا تو مثلاً آمدی روز دوم اینطور شد؟ اصلاً برای چی باید تو توسط عقرب از دنیا میرفتی؟ چرا توسط عقرب؟ بعد از او نمیرفتی؟ چرا آن شب باید از دنیا میرفتی؟ خود اینها باز یک کانالهایی داشته که به اینجا ختم شده. بعد باز تو آمدی این را جابجا کردی، این عقرب و آن شب جا به جا و الان هر روز صد بار دارد این مسئله پیش میآید. تو آخر ماجرا هم که ایشان را باز به خاطر دعا و اینها برمیگردانند، اینها همه تقدیرات ماست که کاملاً شناور است. مسئله تقدیر یکی از مسائل کاملاً شناور و دائماً در حال انعطاف و کج شدن و هی مسیرش اینور و آنور شدن، جابهجایی و تغییر خط دادن، تغییر دادن و یک چیز ثابت یکباره، آنی بریده شده، تکمیل شده اینها نیست. البته در علم الهی به این نحو هست ولی آنی که نازل میشود، کاملاً آرام آرام و تدریجی است. همان ماجرایی که درمورد ملائکه هم میگفتیم که هی دوراهی دوراهی و ملک انگار خورد خورد، تعبیری که داشتیم، خورد خورد برایش لود میشود که مثلاً این مقدار را میرود از آنجا به بعد باز ممکن است یکهو پروندهها عوض بشود و وارد یک جریان جدیدی و یک سیکل جدیدی بشود.
این روایت، روایت خیلی جالبی است در جلد دوازدهم «مستدرک الوسائل» این نقل شده، صفحه ۳۳۵. اصل روایت درمورد تقیه است و اینکه اگر کسی تقیه نکند، جایی که باید تقیه بکند، این چوب دارد و اثرش را میبیند. ولی روایت خیلی بیش از اینها نکته دارد که حالا من انشاءالله روایات را با نکاتش (خواهم گفت). مرحوم مجلسی در جلد ۲۶ «بحارالانوار»، صفحه ۲۳۲، باب ۳، یک بابی است دوتا روایت. کسی از فضایل اهلبیت چیزی را کتمان کند یا تو مجلسی بنشیند که درمورد اهلبیت بدگویی میشود یا فضل دیگران گفته میشود و تقیه هم نکند و یا اگر بد جایی تقیه کند یا اگر جایی که باید تقیه کند تقیه نکند… این در واقع همه را خواستم تو قالب روایت بیاورم که روایت اولش را نمیخوانیم. روایت دومش، روایت متن روایت این است: بفهمند که از جایی از روایت، کل روایت: «قال علی بن الحسین علیه السلام». روایت از امام سجاد علیه السلام که ایام حال و احوال… «من کتم فضائل...» میایم جلوتر.
داستانی را تعریف میکند. امام سجاد علیه السلام میفرمایند که: «محدثکم فی ما ذالک بما یردعکم و یعظکم.» یک داستانی بهتان میگویم که این باعث میشود حواستان را جمع کنید، موعظهای است. «دخل علی امیرالمومنین رجلان من اصحابه» دوتا از رفقای امیرالمومنین، دوتا از اصحاب امیرالمومنین آمدند خدمت ایشان. «احدهما علی حیة فلدغته ووقع و علی الاخر فی طریقه من حائط عقربا» یکی از اینها پایش را گذاشته روی ماری، این مار زده بود این را. یکی دیگرشان هم تو راه از روی دیوار یک عقربی او را گزیده بود. «و سقطا جمیعاً» جفت اینها افتاده بودند. «فکانّهما لما بهما یتضرعان و...» این هم جیغ و داد و شیون و گریه. «فقیل امیرالمومنین» به امیرالمومنین گفته شد: آقا وضعشان اینجوری است. «فقال دعوتما به» امیرالمومنین فرمود: اینها هنوز وقتشان نرسیده. «و لم تتم محنتُهما» هنوز غمشان تمام نشده. فهم یعنی میخواستند حضرت کاری بکنند، دعایی، مداوایی. «وقتش تمام بشود دَورَش و سر فهوم الی منزلما» اینها را بردند خانه. «فبقیا علیلین علیَّین فی عذاب شدید» این دوتا علیل و علیم، از کار افتاده، هم با درد در عذاب شدید گرفتار. دو ماه تو خانه افتاده بودند. امیرالمومنین علیه السلام «بعث الیهما فهمُلا الی امیرالمومنین» فرستادند دنبال این دوتا و اینها را برداشتند آوردند سمت امیرالمومنین. «والناس یقولون سیاموتان علی ایدی الحاملین لهما» مردم گفتند اینها را همین دست اینها که دارند میبرندشان پیش علی، به علی نمیرسند، اینها. خیلی... «و فعال کیف حالکما؟» حضرت پرسیدند که حالتان چطور است؟ «قال نحن بعلم عظیم و فی عذاب شید» آقا خیلی درد داریم، خیلی حالمون خرابه، خیلی داغونیم. حضرت فرمودند به این دوتا: «استغفرالله» شما دوتا استغفار کنید.
استغفار کلاً داروست، دارویی چون دردهای ما خیلی متنوع است. مثل حجامت عام میماند و داروی همه این دردهای متنوع و عجیب و غریب که یکیاش این است که الان ببینی چه گناهی و چقدر ما از اینها زیاد داریم، دارویش همش استغفار است. لذا عرض کردم که یک دانه از آن خاصهایش را به من بگویید، از آن دستورهای خیلی خاص که ردخور ندارد و خیلی هم تأکید کردم به بهجت که: آقا خیلی ویژه باشد و خیلی خاص میخواهم و دیگر من آمدم مشتری فلانم. یک دانه از آن خیلی خیلی خاص (گفت:) «بهت میگویم: استغفار، استغفار، استغفار.» این خیلی خاص است و داروی همه دردهاست و همه مشکلات را برطرف میکند. اینجا دارد که حضرت فرمودند: «استغفار کنید شما دوتا، بابت گناهی که الی هذا باعث شد به این وضعیت بیفتید و تعوذوا بالله» پناه ببرید به خدا. «اجرک» از آن چیزی که باعث شد اجرتان از بین برود. «و یعظم و وزرکما» و باعث شدین وزرتان سنگین بشود. «قال و کیف ذلک یا امیرالمومنین؟» امیرالمومنین فرمود: «ما اصیبَ واحدٌ منکما الا بذن» همهتان بابت گناهانتان اینجوری شدین، گرفتار شدین. «اما انت یا فلان» به نفر اول گفتند: تو «اتذكر يوم غمزت علی سلمان الفارسی فلان» یادت میآید یک روزی فلانی متلک انداخت به سلمان فارسی؟ اینجا حضرت سلمان فارسی میخوانند. درحالیکه امام صادق فرمودند که به مسلمان فارسی، «سلمان محمدی».
«فلم طعن علیه لموالاته لنا» خیلی مسخرهاش میکرد، طعنه میزد چون ولایت ما را دارد. تو این پیجهایی که علیه این و آن و فلان آخوند و فلان (میگویند) چرا نمیرود و آن چقدر عمرش طولانی است و فلان. و تو آنجا شرکت میکنی، کامنت هم میگذاری، فالو کردی، موندی. فلان. صرف شنیدنش را حضرت فرمودند که تو آن روز نشسته بودی، درمورد سلمان داشت بد میگفت، مسخره میکرد، طعنه میزدند بهش بهخاطر اینکه ما را دوست دارد. «فلم یمنعك من الرد و الاستخفاف به خوف علی» ترسی نبود، خطری تهدیدت نمیکرد. نه تو، نه خانوادهات را. یا خطر «اینجا باید تقیه کنی» اگر بگویی برای خودت آسیب جدی دارد، برای خانوادهات آسیب جدی دارد، برای مالت، برای آبرویت آسیب جدی دارد… درواقع (میفرماید) تو را خطری تهدید نمیکرد. «مانع نشدی از اینکه اینها مسخرهاش نکنند، دستش نیندازند، سبکاش نکنند، بد بهش نگویند.» «اکثر من ان استحییته». پس برای همین گرفتی. تو اون جلسه شرکت کردی. بعد میگفتم: شنیدی؟ شنید. هیچ واکنشی... فامیلی ما و دورهمیها و گروههای فامیلی. اگر ضرورتی دارد بودن شما، خاصیتی دارد، اثری دارد… البته لازم نیست هر کاری، هر وقت کسی را مستقیم بگیریم، جبهه بگیریم. نه، ترفندهایی دارد، حیلههایی دارد، مهارتهایی دارد. یک کسی یک چیزی گفته، از یک کانال دیگری میایی آشپزش میکنی، سریع ماجرا را دیگر گرفتارش میکنی، حالیاش میکنی، بهش میفهمانی. لازم نیست هر چیزی را جبهه بگیریم، صاف بایستیم، بکوبیم، داد و بیداد کنیم. اینها انقلابیگری نیست، خیلی از اینها گاهی وحشیگری است. انقلابیگری را هم اسم انقلابیگری (میگذارند). «رهبر انقلاب شما حالیتون نمیشود. نطفتون فلان است. مالتون…» الهه. «از وقتی ماهواره آورد…» این شکلی. نه! باید درست، منطقی، بیان شفاف، مهربانانه، استدلالی، منطقی، گویا، قانعکننده باشد. این خیلی مهم است که بلد باشی دو دوتا چهارتا به طرف بفهمانی. اینجوری اگر توانستی دفاع کنی باید دفاع کنی. اگر نمیتوانی، خب (حالا دیگر) نم. بالاخره فهمیدیم. ناراحت شدم. خب، دیگر حالا عقرب تحمل کنیم. حالش را باید بخواهد.
«الله ما بکه فاعتقِد ان لا تري مضراً علی ولی الله» اگر اراده کردی که خدا این مشکلی که داری ازت برطرف کند، اعتقاد داشته باش به اینکه، یعنی از الان تسلیم نیت کن در دلت که دیگر هیچوقت کسی که علیه یک ولی از اولیا، یکی از دوستان ما، یکی از خوبان علیهش دارد کار میکند، تو کمککارش، سرلشکرش نباشی، حمایتش نکنی. «تقدر علی نصرته به ظهر الغیب»، کمکش کنی. اگر میتوانی کمک بکنی از آن ولی ما، یکجور نباشد که پشتش را خالی کنی یا کمککار آن کسی باشی که روبرو است. «اِلا اَن تخاف علی نفسک او اهلک او ودّک و مالک» مگر اینکه ترس جدی داشته باشی نسبت به خودت، خانوادهات، بچههایت، اموالت. ترس جدی باشد. بالاخره «تقدیر لما اصابک ما اصاب» آقا، مشکلاتمان به گناهانمان برمیگردد. حالا همهاش دنبال یک امیرالمومنینی هستیم که بیا یک دانه خاص بهمان بگو. دقیقاً عام را بکن. به حقالناس عامت هم بده. برطرف میکند. فقط اصل ماجرا قاعدهاش دستت باشد که ما گیر گناهانمان هستیم و یک امیرالمومنین، خیاطی کسی نمیخواهد. لازم نداریم ما که بیاید بهمان بگوید. خودمان بنشینیم. میدانی از کجا داری میخوری؟ بچهام سرت آمده گفت: نه!
«و ما تذکر حیث اقبل قنبر خادمی» یاد قنبر، خادم من آمد و «انت به» حضرت فلان را «العط» فلانی که خیلی آدم لجوج، بیخود، ضد انقلابی است، آنجا نشسته بود. تو هم جلویش بودی. «فقلت: اجلال له لجلال» کلی تو جلوی پای قنبر بلند شدی به خاطر احترامی که برای من قائلی. حالا ببینید این دیگر خیلی جالب است. آنجا درمورد سلمان بد میگفتند، سکوت کردی. اینجا محبت کردی به قنبر، جایی که نباید محبت میکردی. با محبت، قنبر را دچار… کردی. خیلی دیگر پیچیده میشود. تو پاشدی جلوی پای قنبر چون برای من احترام قائل بودی. «من برای همچین کسی بلند میشوم.» تو گفتی: «و مالي لا اقوم» برای چی بلند نشوم؟ «و ملائکه الله تدعب له اجنحتها» ملائکه خدا بال زیر پای قنبر پهن کردند. «فی طریقه» وقتی راه میرود، روی بال ملائکه راه میرود. «فلما قلت هذا» وقتی تو این را گفتی، پا شد، یک فصل قنبر را زد و «ضربه و شتمه و آذاه و تهددنی والزَمان الاغضا علی قضا» گرفت زد، بد و بیراه گفت، اذیتش کرد. باز شد که من خون به دلم شد. «فلهذا سقطت علیک هذه الحیه». این مار برای همین تو را زده. «فانِ عربَ یا عافیه الله تعالی من هذا» خب، این مال کجاست؟ خوب بگوییم. فامیلی. از رهبر انقلاب مثلاً بگوییم. از امام خمینی بگوییم. از فلان شهید بگوییم. و یک واکنش. انسان یقین دارد که طرف گستاخی میکند، واکنش نشان میدهد، میشناسیم طرف را. اینجا گفتند شرکت. همان که روزی از مرحوم آیتالله حقشناس خواندم و گفتم: اگر میدانی تو (در) جمعیت، یک کسی بگوید پشت بَندِش، طرف زهری میزند… اینجا گفتند تو هم زمینهساز غیبت است. و این هم مگر اینکه بینابین، معلوم نیست. معلوم نمیکند. اینجا گفتنش اشکال ندارد. خیلی هم خوب است. یک چیزی گفته، آن خودش مسئولش است. واکنش نشان بده نسبت به اینکه من همراه تو نیستم، با تو نیستم، قبول ندارم. از راههای هنری. ولی اینکه ما هر جای دیگری از هیچکس حمایت نکنیم. خوب نگوییم که یک وقت اینجوری نشود، نه! لزومی ندارد. مگر اینکه میدانیم قطعاً تو این جمع توهین میشود، قطعاً یک کسی واکنش تندی نشان میدهد. آن هم جمع مشخص، افراد مشخص. وگرنه بنده هم میدانم اگر فلان توییت را بزنم، قطعاً زیرش کامنت فحش میآید. نزنم. آن کسی که این کار را میکند، علیه او «لعن الله». لعنتهای الهی بر او که دارد این کار را میکند. من هم دارم تبری میکنم از همین. یک کسی میآید یک چیزی میزند، به من ربطی ندارد. من میدانم طرفم اینی که دارم بهش میگویم، حالا یک نفر، این چهار نفریم، پنج نفر. مخاطبینی که برای من واضح، مشخص، معین و این واکنش هم برای من قطعی است و زمینهساز میشوم که آن طرف یک واکنش این شکلی نشان میدهد. اینجا دیگر لزومی ندارد. خود پیغمبر هم (چیزهایی میگفتند که) کافر میشدند، مشرک میشدند، انکار میکردند. این که دلیل نمیشود. «اگر میخواهی خدا عافیتت بدهد از این ماجرا، فعتقد ان لا تفعل بنا». این را تصمیم بگیر، بنایت را بر این بگذار که دیگر «و لا به احد موالین» نه با ما، نه با هیچکدام از یاران و دوستان ما. جلوی دشمنانمان کاری نکنی که «مایخاف علینا» که خوفش بر ما میرود.
حالا شما ببینید اینکه واکنش امیرالمومنین نسبت به یک دانه تعریف کردن، جلوی پای قنبر بلند شدن. حالا شما قمهزنی چی؟ جلوی پای قنبر بلند شدن که قطعاً فضیلت دارد، جلوی پای مؤمن است، احترامش است. یعنی استحبابش و اینها واضح است، واضح نیست. معلوم نیست جور جان شیعه را به خطر میاندازد. حالا ماجرای قمهزنی یک موردش است. حرم رفتن و لیسیدن و ضریح و اینها باز یک مدل دیگر است که شما کاری بکنی که آن وقت زمینهای بشود که فشار دشمن بر اهلبیت، بر تشیع، بر یاران اهلبیت، بر دوستان اهلبیت شدیدتر بشود، بیشتر. قطعاً گردن شما گیر است. شما با چه جرأتی حرم را بَستی؟ بله، بنده همین چند جلسه قبل، اوایلی که کرونا هنوز تو چین بود، عرض کردم این را، هیچ ابایی هم ندارم، گردنم میگیرم. هیچ باکی هم ندارم، سانسوری هم نداریم. «حریم ملائکه الله» اینجا جایی نیست که بخواهد ویروس راه پیدا کند. «ویروس از شیاطین» بله، این را قبول داریم. اصل اینکه نه اینکه هر کی بیرون سرش آمده، یعنی شیطان بهش راه پیدا کرده یا مثلاً شیطانی بوده. و اصل آلودگیها و ویروسها و اینها، زندگیش، هویتش برمیگردد به شیطان، همانجوری که گناه برمیگردد به شیطان. هر میکروبی، هر آلودگی، هر آسیبی، هر نقصی تو این عالم برمیگردد به خوب. بله، حرم اهلبیت جای اینها نیست. این را ما قبول داریم و ملائکه الله اینجا هستند. این را هم قبول داریم. البته اینی که کسی که کرونا دارد، نمیتواند تو حرم بیاید، این را دیگر قبول نداریم. آنی که کرونا دارد که با کرونایش میاید تو حرم. اینی که بخواهد حرم مرکز اشاعه باشد، به آن معنا قبول نداریم. ولی اینکه یک کسی که ویروس را دارد، میاد وارد این حرم میشود و باعث میشود که اشاعه پیدا بکند، از جهت خودش، نه جهت حرم حضرت امام رضا، آنجا حریم ملائکه الله. نکتهای که هست این است که آنی هم که ما عرض اصلیمان بود و میگفتیم: درمورد بسته شدن حرم این بود که: آقا ما زمینهساز نباشیم که چهار تا آدم معاند، دشمن، زبانشان باز بشود علیه حرم. اصل حرف ما این بود. صحبتهای بنده هم، الحمدلله، همهاش موجود است. گفتیم که ماجرای «رائنا» و اینها را که عرض کردم که این پسفردا هر کی تو این مملکت مریض شد، «هیئتها را تعطیل نکردید». ماجرا این است. تو گفتی: میخواهیم حربه را از دست خصم بگیریم. این ماجرای حرم و آنی که میگوید: با چه جرأتی بستید؟ ما میگوییم: با چه جرأتی نبستید؟ با چه جرأتی نبندیم؟ این ماجرا…
امیرالمؤمنین میفرماید که برای چی جلوی فلانی تو به قنبر احترام گذاشتی؟ زمینه (شد). این کلی به ما بد و بیراه گفت. کلی با ما دشمنی کرد علیه اهلبیت. تصمیم بگیر دیگر این کار را نکنی. «اما ان رسول الله كان مع تفضیله لی لم یكن یَقوم لی ان مجلس اذا حَضَرَ» که حالا این هم نکتهای تویش است. حضرت میفرمایند که پيغمبر جلوی پای من بلند نمیشد. (حالا درمورد احترام پيغمبر کار ندارند ها! احترام به قنبر یک بحث است. بلند شدن.) حضرت میفرمایند که بلندی (من) «كَمَا کَانَ یَفْعَلُهُ بِی بَعد مَن لا یُغیب مِن هاشم» بلند نمیشد جز اینکه من از میان کسانی که از هاشم بودند، نمیغییدم. و این عمل جز اینکه معتلف (من) (در واقع) و جزئاً از واجب علی لعنتی (بود). و علمی که از این جهت بود، موجب شد که بعد از اینکه خدا به من گفت چیزی را که پیغمبر در مقابلش مییابد. این امر برای کسانی بود که به من کینه و حسد داشتند. امیرالمؤمنین فرمود: «پیغمبر جلوی پای من بلند نمیشد چون بعضی از دشمنان خدا اطراف بودند. اگر پيغمبر جلوی پای من بلند میشد، آنها یک کارهایی میکردند. این غم و غصه پيغمبر بیشتر (میشد) و یُقیمُنی (موجب) غم و غصه من میشد.» خیلی کار مهم است. یک چیزی است که برای آنهایی که اهل رسانهاند، یک شاه کلید است تو این ماجراهای رسانهای. در معرض قرار ندهیم اولیا خدا را. گاهی حرف ما، حمایت ما، تعریف ما جوری میشود که آن ولی خدا در معرض قرار میگیرد. ایجاد دشمنی میکنی با یک کسی که منطقی میتوانیم صحبت بکنیم که امام خمینی فرمودند: «بابا، این طرف اول دو دوتا چهارتا بنشین از صد تا مسیر عقلی میتواند قانعش بکنی. چرا میخواهی طرف را بیندازی به جون امام خمینی و نمیدانم رهبری و نظام و انقلاب؟» این نوع برخورد سنجیده نیست. «و لا علیه مثل ما خفت علیه لو فعل ذلک» برای کسانی که خوف بر خودش نداشت، برای اینها هم نداشته باشد. پس این هم ملاکی است: آقا، هر جایی جای احترام نیست. این خودش چوب دارد. اینجور احترامی چوب دارد. اینجور احترامی خودش گناه است. آثار این شکلی دارد. بلا این شکلی سر (آدم) میآید.
خیلی زیبا و قشنگ میرویم سراغ روایت بعدی درمورد اینکه صدقه چقدر اثرگذار است در دفع بلا. اینجا دارد که حضرت عیسی علیه السلام، روایت را امام صادق علیه السلام نقل میکنند و سندش هم در «امالی» مرحوم صدوق، صفحه ۵۸۹. آثار مرحوم صدوق خیلی خواندنی است واقعاً. حالا ما «ثواب الاعمال» را معرفی کردیم. «امالی» ایشان هم خیلی خواندنی است. عرض کنم که کتاب «توحید»، کتاب فوقالعادهای است که البته نیاز به درس گرفتن دارد. از این کتابهای خوبشان، کتاب «خصال» که ما مقدارش را شرح کردیم و دوستان در زحمتش را میکشند، منتشر میکنند. «علل الشرایع» خیلی خواندنی و دوستداشتنی است. «معانی الاخبار» خیلی کتاب (خوبی است). و یک سلیقه خاص صدوق دارد. آثارش بسیار آثار خواندنی و جالبی (است). فاز همشهری بودنمون هم هست، علاقه داریم. بچه تهرون است بالاخره. عمو صدوق. همشهری بودنم دخالت دارد در علاقه ما.
(در مورد) حضرت عیسی علیه السلام، حضرت عیسی روحالله، ایشان «مرة به قوم مجلبین» از کنار یک گروهی رد میشد. دید اینها دارند همهمه میکنند، کف میزنند، سوت میزنند، خیلی سر و صدا میکنند. و فرمود که: «اینها چه خبرشان است؟» گفتند که: «ای روحالله، اینها امشب عروسی دارند. فلانی، دختر فلانی به عروسی فلانی، پسر فلانی.» ایشان فرمود که: «امروز سروصدا راه میاندازید، فردا گریه.» یکی از اینها گفت: «چرا امشب عروسیشان است؟» گفتند که: «خدا و رسولش راست میگویند.» منافقها که آنجا بودند گفتند: «حالا فردا میشود، میبینیم آنچه را که حضرت عیسی…». منافق دور و برش بوده. صبح شد. آمدند دیدند عروس سر حال و گنده است. هیچ اتفاقی هم نیفتاده. گفتند: «یا روحالله، دیروز مگر نگفتی میمیرد؟ اینکه نمرد، زنده است!» فرمود که: «خدا هرچی بخواهد همان میشود.»
عروس … ببینیم اینها همه میدویدند، زودتر از هم جلو میزدند. رفتند به عروس رسیدند و در زدند. شوهرش آمد بیرون. (از حسابش) فرمود که: «از خانمت برای من اجازه بگیر بریم تو.» آمد پیش خانمش و بهش گفت: «كلمت الله، روحالله اومده با یه تعدادی پشت درن.» همسرش خودش را پوشاند. در مسیحیت هم پوشش بوده و حضرت عیسی وارد شد. حضرت عیسی فرمود که: «دیشب چه کار خوبی انجام دادی؟» گفت: «کاری انجام ندادم. همان کاری که همیشه انجام دادم، انجام دادم. هر شب جمعه یک نیازمندی میآمد، ما غذایش را تا شب جمعه بعدی میدادیم. این شب جمعه هم آمد، من و خانوادهام به کارهایی مشغول بودیم. صدا زد، کسی جوابش را نداد. دوباره صدا زد، جواب نشنید. چند بار صدا زد.» وقتی صدایش را شنیدم، بلند شدم به صورت ناشناس، همانطور که قبلاً بهش غذا میرساندیم، غذا را بهش رساندم. حضرت عیسی فرمود: «از جات بلند شو.» دقیقاً همین ماجرای «۳ دقیقه در قیامت» است. خیلی ماجرای جالبی است. گلچین کردم از بین دهها روایت. خیلی روایت فراوانی را تو بحث صدقه مجدد نگاه کردم. چند تایش را گلچین کردم که خیلی ربط دارد به بحثمان. دارد و مطلب بلند شد. بلند شد، یکهو دید از زیر لباسش یک افعی آمد بیرون. مثل یک ساقه ایستاده. دمش را به دهانش، دندانش را گرفته. این افعی. حضرت عیسی فرمود: «به خاطر این صدقهای که دادی، این افعی را دیگر از کار انداختند. نسبت نگذاشتند بزند. میزد، کارت ( تمام می شد).»
روایت قشنگی است که دقیقاً همین ماجرای در «قیامت» (و) عقرب و فلان (است). این یکی دیگر هم دارد که این هم جالب است. این هم باز از امام صادق علیه السلام است. مرحوم کلینی این یکی همشهریمان (است). در جلد ۴، صفحه … این را در «کافی» (آورده). بچه تهرون کنتراتی جمع کردیم کتب اربعه را. بچه تهرون نیست. شیخ طوسی است که بچه هر جا که خانمت مال آنجاست، تو هم مال همانجایی. بله، ما هم دیگر از این جهت (اینطوریم). و خوبیش این است که شیخ طوسی دوتا از کتابهای کتب اربعه را دارند. بههرحال ما با همه این سه نفری که صاحب کتب اربعهاند، رفیقیم. همشهری (بودنمان) به اینجا … دارد که: «یهودی مرّ یهودیون بالنبی فقال: السلام علیک.» سلام علیکم. «سام علیک» فحش. «سام» یعنی مرگ. میگویند مثلاً فلان چیز داروی همه دردهاست. علت «سام». «سام» یعنی مرگ. «سام علیک» یعنی بمیرید. نفرین. فاز لاطی است و توهین هم هست. آنها حالا عرب بودند، میفهمیدند معنا را. این برگشت به پیغمبر گفت: «سام علیک.» حضرت فرمودند: «علیک.» اصحاب پیغمبر گفتند که: «انما سلمت علیک بالموت.» این سلام نداد ها، این «سام» گفت، این آرزوی مرگ کرد برای شما. گفت: «الموت علیک.» مرگ به شما. «به خودت.» «سام علیک.» «علیک.» به خودت. ادامه روایت دارد که پیغمبر فرمودند که: «گردن یهودی را یک مار سیاهی از پشت میزند، میکشد.» دعای پیغمبر رد نمیشود دیگر. «به خودت» یعنی «بمیری!» یهودی رفت توی هیزوم زیادی جمع کرد و بار کرد و زمان زیادی نگذشت و برگشت. بارت را بگذار زمین. زمین گذاشت و یکهو یک مار سیاهی که وسط هیزمها به یک چوبی پیچیده شده بود، (دید.) «یهودی! امروز چکار کردی؟» گفت که: «غیر از همین که رفتم هیزمها را جمع کردم، کاری نکردم. اینها را بار کردم آوردم. دوتا قرص نان همراهم بود. یکی از این دوتا را خودم خوردم، یکی دیگرش را به یک مسکین صدقه دادم.» حضرت فرمودند: «به خاطر همان صدقه، خدا این مار سیاه را ازت دفع کرد.» بعد پیامبر فرمودند که: «ان الصدقه تدفع میتت السو عن الانسان». صدقه باعث میشود مرگ بد از آدم دفع بشود. مرگ بد. خیلی نکته است و اینکه چقدر الان تو این شرایط ما با صدقه میتوانیم کار بکنیم. مطلب زیاد. که حالا لابلا انشاءالله یک سری نکات را… حالا این فعلاً این بخش از روایت را داشته باشید. این دوتا روایت را در بحث صدقه.
یک روایت دیگر هم از امام عسکری علیه السلام بخوانم. مرحوم کفعمی و دیگران هم خود شیخ طوسی و اینها نقل کردهاند روایت را. امام عسکری در دعا عرض میکنند: «یا من یردّ الضَرَب به صدقه و دعا، عنان سما ما حتم و اوبرم من سوء القضا.» خیلی تعبیر فوقالعاده است. خیلی فوقالعاده. ای کسی که با کمترین صدقه و دعا از پهنه آسمان، قضای بد حتمی را برمیگردانی. با کمترین صدقه و دعا، کمترین صدقه، کمترین دعا. یادم است یک بار یکی از اساتید تو ماشین نشسته بودیم. یعنی این تیکه از دعا که در زیارت امام رضا علیه السلام که: «یا من تهیک المبرم به ایثر دعا» باید بگردم این عبارت را پیدا کنم. «ای کسی که محکمترین تقدیرات را با سادهترین دعاها برمیگردانی.» تو حجاب میبردی. ایشان این را گفت، من هم همانجا یک لحظه تو دلم یک برقی انگار زد. بلا را از ما دور کن. ایشان را پیاده کردم و جایی میخواستم بروم. تو یک کوچه تنگی بود و سرعت زیادی نداشتم ولی بههرحال مثلاً ۵۰ تایی شاید مثلاً سرعت. کوچه پهن آنجوری هم نبود. یک کمی کوچه بود. بههرحال کوچه بود که به خیابان اصلی میخورد. حالا سرعت ۵۰ تا تقریباً نرمال بود برای آنجا ولی شاید هم یک کم زیاد. یک دختربچه مثلاً ۷ ساله از اینور ماشین آمد بپرد آنور ماشین. زدم، پرتاب شد. با یک استرسی پیاده شدم. نگاه کردم. هی بررسی کردیم. آقا، دختر، چیزیت هست؟ دردی داری؟ هیچی. گریه. ترسیده بود، گریه میکرد ولی هیچیش نشده بود. یک خار روی بدنش نیفتاده، خراش نیفتاده بود. هیچی. به طرز عجیبی به (این) مطلب پی بردم که آقا، با کمترین دعا، یک قضای مبرم، یک چیزی که نوشته شده و حتمی است، دفع میشود.
در روایتی که حالا درمورد صدقه، این نکته را لحاظ داشته باشیم که نکته خیلی مهمی است. باز روایت دیگر درمورد صدقه. یکی دیگر از نکات خود کارهای خوب، حالا لزوماً صدقه نه، یک سری فعالیتهای خوب، مسیر رزق ما را عوض میکند. این روایت را هم مرحوم صدوق نقل کرده درمورد حضرت داوود علیه السلام. روایت را بیاورم در «بحارالانوار»، جلد ۴، صفحه ۱۱. این جلد ۴ بابش کلاً همین باب است. این است که یک سری اعمال باعث میشود که چیزهای جابجا بشود. چندین روایت، در بین شاید مثلاً چهل، پنجاه تا روایت. شاید هم بیشتر. بنده گلچین کردم که بگویم. یکیش این روایت. روایت جالبی هم (است). سومالی از امام باقر علیه السلام نقل میکند. میگوید که: حضرت داوود علیه السلام نشسته بود و یک جوان خوشروی مثلاً زیبارویی کنار ایشان بود و زیاد میآمد جلو. «جلوس عنده» زیاد رفت و آمد داشت با حضرت داوود. «و یطیل الصمت» طولانیمدت هم ساکت بود. ملکالموت وارد شد. سلام داد به حضرت داوود و «احد ملک الموت النظر الی الشاب» زل زد به این پسره، به این جوونه. ملکالموت، حضرت اسماعیل… هی همینجور نگاه طولانی میکرد، زل زده بود به این جوون. حضرت داوود فرمود که: «بدبخت، نظر به این نگاه میکنی؟» گفت: «نه بله. من مامورم که این را هفته دیگر همینجا قبض روح کنم.» حضرت داوود خیلی دلش سوخت. «فرحمه داوود» و دلش برای بنده خدا سوخت. حضرت فرمودند که: «جون، زن داری؟» گفت: «نه. من تا حالا ازدواج…» حضرت فرمود: «برو پیش فلانی که مرده و مرد عظیمالقدری است در بنیاسرائیل. بهش بگو که داوود بهت امر کرد که دخترت را بدهی به من و همین شبانه هم برو سر خونه زندگی با این دختر. «و خُذ من النفقه ما تحتاج الیه». هر چقدر هم که میخواهی بیا من بهت هزینه بدهم و «و کن عندها». پیش خانمت باش. هفته دیگر که تمام شد، بیا همینجا.» (ملکالموت گفته بود که من هفته دیگر همینجا مامورم که قبض روحش کنم. هفته دیگر همینجا.) این جوونه رفت و با پیام حضرت داوود «فزَوَّجه الرجل ابنته.» آن بابام دخترش را داد به حضرت داوود. ازدواج ساده است (نه) سختی و همان شبانه هم اینها را فرستاد خانه بخت و یک هفته هم این خانم کنار این آقا بود و روز هشتم آمد خدمت حضرت داوود علیه السلام. «یا شاه کی فرعیتم کنت فی» گفت: «خوب حال و روزت چطور است؟ اوضاعت چطور است؟ چطور بود؟» گفت: «ما کنت فی نعمه و لا سرور قد توعظم ما کنت» تا حالا اینقدر بهم خوش نگذشته بود که یک هفته خوش گذشت. «اجلس» بشین ببینم. نشست و داوود ینتدل یعقب روحه» حضرت داوود منتظر بود که این الان دیگر قبض روح بشود چون تایمش رسیده دیگر. این روز هشتم (بود). «قرار بود که طول کشید.» حضرت فرمودند که: «انصرف الی منزل» پاشو برو خانه. «فکر کن من اهل» باز برو خانه. یک هفته بنشین. روز هشتم پاشو بیا. بیا. این هم پاشد رفت و روز هشتم بعدی، روز هشتم دوم آمد کنار حضرت داوود. بزرگترین ماجرا شد. یک هفته رفت باز روز هشتم همینجور چند بار تا ملکالموت آمد خدمت حضرت داوود. حضرت داوود فرمود که: «الستَّ تحدثنی به انك امرت به قبل شاب الی سبع؟» نگفتی یک هفته دیگر میخواهم بیایم اینجا قبض روحش کنم؟ (گفت:) «این را قالب بلا.» گفت: «چرا؟» گفت: «بابا، چندتا ۸ تا گذشت. هی بهش گفتم برو روز هشتم بیا، برو روز هشتم بیا، برو روز هشتم بیا.» چندین بار گذشت. «قال یا داوود» او برگشت به حضرت داوود گفتش که: «ان الله تعالی رحمه برحمتک». خدا به رحمت تو، رحمش کرد. «به رحمت ک فخرَ فی اَجلَه ثلاثین عجله» او ۳۰ سال اجل او را عقب انداخت به خاطر این ترحمی که تو برای او کردی و کاری که انجام داد، ازدواج که انجام داد، ماجرایی که برایش پیش آمد. اجل او تأخیر افتاد.
این هم یک روایت دیگر. دانلود. این عقب و جلو شدن تقدیرات با یک بخشیش صدقه بود، یک بخشیش هم دعا. خیلی اثرگذار است. یک روایتی که ربط به این ایاممان هم دارد بخوانم که روایت مهمی است و خیلی هم تویش مطلب است. امام صادق علیه السلام فرمودند که: خدای متعال به حضرت ابراهیم وحی کرد که به زودی خدا بهت بچهای میدهد. به زودی بچهدار میشوی. «انه سیولد» گفت: «فقال لساره» به ساره فرمود: «و انا عجوز». به ساره فرمود که: «به زودی بچهدار میشوی.» پیر بودند دیگر. «من تو این سن پیری با این من پیرزن بچهدار بشوم؟» خود امسال وحی کرد که تو بچهدار میشوی. به زودی این هم بچهدار میشود ولی اولادش ۴۰۰ سال گرفتار میشود! به خاطر اینکه این روی حرف من، روی حرف من (گفت:) «با این سن و سال بچهدار بشوم؟» روی حرف من حرف زد. دارد که: «فلما طال علی بنی اسرائیل العذاب» اینها خیلی گرفتاری بنیاسرائیل طولانی شد. «ضجو و بکو الی الله اربعین صبا» چهل روز اینها ضجه زدند و گریه. «فاهی الله الی موسی و هارون» خدای متعال به موسی و هارون وحی کرد: «یخلِصهم من فرع». وحی کرد که اینها را از فرعون خلاص میکند. «فحت عنهم سبعین و معت سنه» ۱۷۰ سال از این ۴۰۰ سال اینها را خدا انداخت. امام صادق علیه السلام فرمود: «هاکذا انتم». شما هم همین شکلی هستید. «لو فعلتم لفرج الله» اگر همین کار را بکنید، خدا فرج ما را میرساند. «فلما اذا لم تکونوا» اگر اینطور نباشید، «فان الامر ین تهی لامنتها» کار میرود با همان زمان خودش سر میشود. آنقدر باید برود به همان مهلت خودش. اگر شما هم اهل ناله و شیون و گریه بودید، از این ۱۷۰ سالها هم نصیب شما میشد.
بگذار این ایام گرفتاری، خانهنشینی و اینها وقت خوبی است برای اینکه انسان متوجه مسئله باشد و دلها منقلب بشود و برگردیم به سمت این حقیقت که نیاز داریم به ولی خدا، دعا و با صدقه. صدقه بیشتر میخواهیم صحبت بکنیم. میشود این ماجرا را کنترل کرد. این مصیبت را آدم از سر خودش برگرداند. یک ماجرای دیگر بگویم درمورد آثار صدقه که این هم داستان جالبی است و پر از نکته است. روایت دارد که این روایت هم از امام کاظم علیه السلام و سند روایت هم در «عیون و اخبار الرضا»، کتابی است که باز این هم از مرحوم صدوق است. جلد ۲، صفحه ۴. خیلی روایت زیبا و پرنکتهای است. این روایت میفرمایند که: «کان صادق علیه السلام فی طریق و معه قوم معهم اموال» امام صادق علیه السلام تو سفری با یک گروهی بودند. اینها اموالی همراه داشتند. به اینها گفتند که: آقا، راهزن تو راه است و اینها مردم را غارت میکنند. اینها به وحشت افتادند و ترسیدند. امام صادق علیه السلام به اینها فرمودند که: «چرا میترسید؟» اینها گفتند که: «ما یک مقداری پول همراهمان است، میترسیم از ما بگیرند. شما اینها را از ما تحویل بگیری (شاید اگر ببینند مال شماست، از ما دست بردارند).» حضرت فرمودند که: «کار منو قصد نکنن» حضرت فرمودند که: «شما با این کار باعث میشوید که من در واقع اموال را در معرض تلف قرار بدهم و من باعث بشوم که (اموال) ما را تلف…» «پس چکارش کنیم؟ دفن کنیم این اموالمان را؟» «ترس مرگ، خودکشی نمیکنیم. کسی بهش دست…» «کسی نیفتید که بیشتر دست کسی میافتد. پیدایش کنیم. چکار کنیم؟ چکار کنیم؟» «راهنمایی کنیم.» فرمودند که: «اینها را دست کسی بسپارید که هم نگهش میدارد، هم ازش دفاع میکند.» خیلی این عبارات قشنگ است. «کسی که هم نگهش میدارد، هم دفاع میکند، هم افزایشش میدهد.» بگو. «و کاری میکند که هر کدام از اموال شما از دنیا و هر آنچه که در دنیا هست بزرگتر بشود. این کار با مال شما به صورت مضاعف، آن روزی که بیشترین نیاز را بهش داریم به شما برمیگرداند.» حضرت فرمودند: «خیلی عجیب شد. دست کسی بسپارید که هم نگه میدارد، هم حفظ میکند، هم فلان میکند، چندین برابر وقتی که لازمش داری بهت برمیگرداند.» گفتند: «کی است؟» حضرت فرمودند که: «رب العالمین، به رب العالمین.» اینها گفتند که: «چه شکلی بسپاریم؟ حالا به او، به خدا چه شکلی بسپاریم؟» حضرت فرمودند که: «تتصدقون به علی ضعفاء المسلمین». به مسلمین ضعیف این را صدقه بدهید. «وسط این بیابان، وسط این گرفتار ضعفایمان کجا بود که بخواهیم اینجا چه شکلی صدقه بدهیم؟» حضرت فرمودند که: «شما تصمیم بگیرید که یکسومش صدقه بدهید تا خدا بقیهاش را از غارت کسانی که ازشان میترسید نگه دارد. این تصمیم و این نیت را داشته باشید که یکسوم این را صدقه بدهید وقتی که از این ماجرا، از این معرکه رد شدید، آن یکسومی که تصمیم گرفتید و بدهید برود.» «تصمیم فانتوم فی امان الله». «شما در امان خدای بارقه.» «فخاف» اینها راه افتادند و به این راهزنها رسیدند و این راهزنها را دیدند (و) ترسیدند. حضرت به اینها فرمودند که: «شما که در امان خدایید، چطور میترسید؟ برای چی میترسید؟» راهزنها آمدند جلو و پیاده شدند و دست امام صادق علیه السلام را بوسیدند و گفتند که: «دیشب ما پیغمبر تو به ما دستور میداد که خودمان را به تو عرضه کنیم. الان ما در خدمت شماییم، همراه شماییم تا در برابر دشمن و دزدها و راهزنها از شما دفاع کنیم، از این جماعتی که با شما (هستند)، دفاع...» امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما به شما نیازی نداریم. همان کسی که از ما در برابر شما دفاع کرد، آن یکی یارم از ما دور میکند.» این را به سلامت راه افتادند و یکسوم اموالشان را صدقه دادند. تجارتشان هم خیلی برکت کرد و هر درهم برای اینها ۱۰ برابر سود داشت. اینها گفتند که: «خیر و برکتی که برای ما داشت، ما اعظم برکة صادق علیه السلام». این به برکت امام صادق علیه السلام چقدر با برکت! حضرت فرمودند: «قد تعرفتم البرکة فی معاملة الله عزوجل فدوم علیها». «حالا فهمیدید که معامله با خدا چقدر برکت دارد؟ از این به بعد هم با خدا معامله کنید. مداومت داشته باشید برای معامله.» این معامله با خداست و خدای متعال این شکلی اداره میکند، دور میکند.
حالا در بحث صدقه نکات زیاد وجود دارد انشاءالله عرض میکنم. برخی میگیرد، مارا هم تو این دنیا افزایشش میدهد، هم جایی که بهش نیاز داریم برمیگرداند، هم مشکل دیگران را حل میکند، هم آخرت را تأمین میکند، هم رزق را افزایش میدهد، هم بلا را دور میکند. خیلی خیلی صدقه یک چیز عجیب و غریبی است. لینک صدقه چیست؟ دقیقاً توضیح لازم دارد که انشاءالله چند تا روایت دیگر بخوانم. عرض (میکنم).
یک مردی آمد خدمت امام کاظم علیه السلام و شکایت کرد از اینکه: «آقا، من عیالوارم. خانوادهام زیادند و کلهم مرضاً.» همه اینها مریضند. «داووهم بالصدقه». اینها را با صدقه مداوا کن. بله، صدقه کار دارو را نمیکند. نه اینکه نمیخواهد دکتر بروی، صدقه بدهی. نمیخواهد فلان دارو را مصرف کنی، به جایش صدقه بدهی. مسیر طبیعی و عقلیاش را باید طی کرد ولی ما چه میدانیم از کدام کانال آمده، دارد به ما آسیب میزند. این ده تا کانال دارد و مثلاً برخی از این کانالها را با صدقه میشود دفع کرد. مسیر مداوم هم این طرف هست دیگر. بعضی چیزها دعایی است، بعضی چیزها دوایی است. یعنی هم مداوا میخواهد، هم دعا میخواهد. پیش دکتر هم باید آدم برود، هم با دارو. از جفتش نباید غافل شد و آن یکی از شاهکلیدها و گرهگشایان بزرگ در این مسئله صدقه است. «داووهم بالصدقه فلیس شیء أسرع اجابة من الصدقه ولا أجدى منفعة علی المریر من الصدقه». حضرت فرمودند که: «هیچ چیزی زودتر از صدقه جواب نمیدهد. هیچ چیزی هم بیش از صدقه برای مریض مفید نیست.» این صدقه برکت عجیب و غریبی دارد. روایاتی هست و باز در روایاتی که درمورد صدقه است، اولین نکته را بگویم که معنای صدقه چیست. اینکه هی میگوییم صدقه صدقه، منظور چیست؟ صدقه از «صدق» میآید. ما یک «صدقه» داریم، یک «صداق» داریم. «صداق» همان است که میگویی مهریه توی این صیغههای عقد هم که میخوانند «صداق» را لحاظ میکنند. «الا صداق معلوم». این «صداق معلوم». «صداق» یعنی مهریه. صدقه و صداق و صدق و اینها همه یک قالب دارد در معنایش. وقتی یک چیزی مطابقت دارد با آن چیزی که باید باشد، وقتی که همان است که لازمش داریم، همان است که میخواهیم، همان است که باید باشد، مثلاً اگر شما از بنده مشاوره خواستید و بنده همانم که شما لازم دارید و گفتم و همانم که هست، گفتم، همانم که واقع قضیه است، همانم که درست است… «صدق» یعنی «درست». راستی و درستی با هم. این میشود «صدق» و درستِ همان است که میخواهی و مطلب درستی است. «مطلب درست این است که میگوید: درست است، حرف درستیه.» این حرف درست یعنی حرف صادق، یعنی حرف درست درستِ همان است که میخواستم. حالا اینجا صدقه هم همین است. صدقه یعنی همان است که درست است، همان است که طرف لازم دارد، همان است که درست لَنگش است. درست لنگ همین است. درست لنگ همین است. این میشود صدقه. آن چیزی که صحیح، خوب، سالم است، همه اجزایش درست است، هم خودش درست است، هم همه اجزایش درست است، هم همه شرایطی که باید داشته باشد را دارد، هم درست مطابق همان نیازی است که ما داریم، درست همان مضیقی که ما داریم را برطرف میکند. درست همان گرفتاری را برطرف میکند. این میشود صدقه. به هر میزان که خب دیگر حالا افزایش پیدا کند، اثرش هم افزایش پیدا میکند. یعنی یک وقت مثلاً ۱۰۰ تومان است. این درست کارایی دارد برای من. یعنی درست است برای من با ۱۰۰ تومان نیاز من را راه میاندازد. یک وقتی هم ۵۰۰ هزار تومان است. بزرگان میفرمودند که: «هر وقت که دنبال اثر بیشتری هستید، صدقه بزرگتری بدهید. صدقهتان را ببرید بالا.» مثلاً اگر مسافرت دارید میروید، امر خطیری است و از خطر سنگینتری میترسید، سنگینتر بدهید.
یکی از بهترین صدقهها قربانی است، خصوصاً قربانی گوسفند که خیلی برکات دارد و مطلب درموردش زیاد است و دستورات بزرگان و اینها در این زمینه فراوان. این میشود یک صدقه که دفع بلا میکند و بسیاری از ابتلائات سنگین را دور میکند. مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت سال ۸۸، قبل از اینکه رحلت بکنند، که ایشان اردیبهشت ۸۸ از دنیا رفتند، چند روز قبل از رحلتشان به یکی از آقایان فرموده بودند که: «حوادثی در پیش است و انقلاب آقای خمینی تا مرز سقوط میرود.» بنده دیدم این را، مکاشفه دیده بودند. «حضرت امام را، من خودم با قربانی و صدقه و اینها بخشیاش را برداشتم، بقیهاش را هم خودتان دعا و صدقه و قربانی و اینها برطرف کنید.» اینها خیلی اثرگذار است. تو این فتنههای اجتماعی، فتنههای فراگیر، امنیت مردم، اقتصاد مردم، معیشت مردم، سلامت مردم، وقتی به خطر میافتد این مسئله خیلی میتواند کمک باشد. خیلی میتواند کمک باشد. صدقه خیلی میتواند به داد برسد.
«صداق» هم که میگویند یعنی همان که حق لازم و ضروری است و آدم در برابر همسرش به عهدهاش است و باید ادا بکند. درست است، همان است که همسر میخواهد و اعلام درستی به این است که من در این عشق خودم صادقم. صدام را از این باب بهش میگویند «صداق»، مهریه که من صادقم در این ابراز علاقه که به تو میکنم، در این پایبندیام به زندگی، در تعهدم به زندگی صادقم. صدقه هم باز بنای صدق است. یعنی من در آن احساس وظیفه نسبت به یک مؤمن، احساس رسیدگی نسبت به دیگران صادقم. راست میگویم که من هم دلسوزی میکنم، من هم خیرخواهی میکنم، من هم برای شما کاری میکنم. این میشود صدقه.
آیه قرآن هم که درمورد صدقه هست، خیلی داریم و نکات هم فوقالعاده است. در سوره مبارکه توبه میفرماید که آیه ۱۰۳: «خُذ مِن أموالِهم صدقةً تطهّرُهُم و تزکّیهُم بِها». از اموال اینها صدقه بگیر، اینها را تطهیر کن و تزکیه کن با این صدقهای که از اینها میگیری. صدقه موجب طهارت میشود، پاک میکند آدم را. چرا؟ (از کلمات حضرت امام میخوانم انشاءالله.) چرا صدقه پاکی میآورد؟ چون آلودگیهای ما را میگیرد. آلودگیهای ما عمدتاً به تعلقات ماست. صدقه تعلقات را از آدم دور میکند. میکند از این، از آدم. و عمده چوبهایم که میخوریم، بهخاطر تعلقاتمان است. ببینید نکته لطیف این است: خیلی از چوبها را میخوریم برای اینکه خدا میخواهد تعلقات را از ما بکند. خیلی چوبها را میخوریم.
«تعلُّقِ حرام». چو خدا مؤمن را دوست دارد، ببین این دو سه تا قاعده که میگویم داشته باشید، یادگاری به دردبخوری است. خدا مؤمن را دوست دارد و دوست ندارد که این مؤمن وابستگی به دنیا، تعلقات دنیایی داشته باشد. چون میدانی این اگر تعلقات دنیایی داشته باشد، جان کَندَن برایش سخت میشود. مرگش برایش گرفتاری است، عذاب است. شب اول قبر خیلی بهش فشار میآید، برزخش خیلی طولانی میشود. لذا با مؤمن کاری میکند که این دائم هی کَنده بشود. بهمحض اینکه در او تعلقی میبیند، میزندش، تعلقاتش را میکند ازش که این وضعیت را نداشته باشد، بدند گرفتار نباشد. خوب، پس عمده گرفتاریهای ما برای این است که خدا میخواهد تعلقات را از ما بکند. «لَعَلَّهُمْ یَتَجَاهَلُونَ» ایجا: «لَعَلَّهُمْ یَتضرّعون» (وقتی سختی ما رسید چرا اینها تضرع نکردند.) تضرع کنی، حالت کنده شدن. این را برای تضرع فرستادند برای اینکه ببرّی. حالا جای دیگر واژه «تَبَتُّل» دارد و «تَبتّلْ الیه تَبتیِلًا». «تَبَحُّل» دارد. اینها همه به همین معناست: کنده شدن، انقطاع. همین است که دردِ مناجات شعبانیه میگوییم: «کمال انقطاع» را به خودتان نصیب ما بکنید. حالا اگر خدا ببیند ما از یک کانال دیگر خودمان، خودمان را تو مسیر بریدن قرار دادیم و داریم علایقمان را میبریم، بسیاری از این عذابها را از ما، گرفتاریها را برمیدارد.
عذاب فرستاده بود، مثل اینکه یک معلمی تکلیف میکند برای اینکه میخواهد آن بچه درس بخواند. دارد سختگیری میکند به خاطر اینکه این از درس و مشق فاصله نگیرد، پشتش باد نخورد، دنبال درس باشد، دنبال جدیت باشد، مشقهایش را بنویسد. حالا اگر یک معلم بدون مشقهای این معلم، خود این دانشآموز رفته چهار تا کتاب حل تمرین دیگر گرفته، همه را هم پر کرده، مریضی که ندارد که بخواهد یک گرفتاری این را اذیتشان کند، مگر اینکه واقعاً یک خیری در خود این نهفته است. آن یک بحث (است). یک گرفتاری دارد برای اینکه یک آثار طولانیمدت و دراز (دامنه) بعداً میخواهد خدای متعال عنایت بکند. «من گرفتاری برای حل…» او یک بحث دیگری است. ولی نوع گرفتاری ما این شکلی نیست. یعنی قالبش این شکلی نیست. قالبش برطرف میشود. قالبش با صدقه حل میشود. ما اگر یک قطعه تعلقی از خودمان نشان دادیم، این میشود رفع. چون خدا عذاب و گرفتاری را معمولاً میفرستد برای اینکه رفع تعلق کند. تعلق را نشان دادیم.
حالا دامنه صدقه هم خیلی وسیع میشود. هر چیزی که به نحوی ابراز صدق از ما باشد. یک کار درست در برابر دیگران: «کُلُّ مَعرُوفٍ صَدَقَةٌ». هر کار خوبی صدقه است. چون درست است. هر کار خوبی درست است، یعنی آنی که وظیفه درست انسانی من است، وظیفه درست ایمانی من است، وظیفه درست من در برابر خانواده است، وظیفه درست من در برابر همشهریها و هممیهنانم است. این میشود صدقه. هر کار این شکلی بکنیم، صدقه است. به همان میزان دفع بلا میکند. چرا؟ چون آدم وقتی که کار درست انجام میدهد، دارد روی خودش پا میگذارد دیگر. به همان میزان نفس انسان تعلق به کارهای بد دارد. دارم از این تعلقش به کار بد میکنم. این را درست است خیلی خفیف است ها ولی بالاخره یک کندنی هست. به همان میزان صدقه است، به همان میزان اثر دارد و به همان میزان بلا را دور میکند. هرچی سنگینتر، هرچی این قطع تعلق سنگینتر، بلاهای سنگینتر دور میشود. اگر ما قطع تعلقات سنگین عالم، قطع تعلقات سنگین داشتیم، این ماجرای کرونا پیش نمیآمد. یک تقدیر جمعی داریم، یک تقدیر فردی داریم. یعنی الان خدای متعال برای کل عالم این را لحاظ کرده. این برای کل عالم حیثیت جمعی عالم و حیثیت جمعی هر جامعهای خوب است چون باعث قطع تعلقات هر جامعهای میشود. خب، حالا من مثلاً (آیا) من فلانی، من که تعلقاتی نداشتم، فلان ولی خدا، فلان عارف تعلقاتی نداشته که تو این گرفتاری افتاده؟ باز حساب فردی را تو بلایی که متفاوت است را می بینید. این دیگر از عجایب تقدیرات خداست که هم تقدیر جمعی دارد، هم در آن تقدیر جمعی تکتک کتاب دیگر… یک اتفاق جمعی. رفتن اردو، بعد اینها رفتن خوابیدن، بازی کردن، این آمده جای فلانی خوابیده. یک اتفاق جمعی را دارد مدیریت میکند. در این اتفاق جمعی هر فردی را هم دارد لحاظ میکند. بخورد آن حرفی که زده، باید آن کاری که کرده، باید پایش بشکند، بعد این عقرب بیاید، این هم فلان بشود، اینجور بشود، آنجور بشود. تکتک این افرادم بابت کارهایی که شده (است). این وسط دیگر جز عجایب است. یعنی کسی به این عالم اگر راه پیدا کند، مغزش میترکد که خدا دارد چکار میکند. در یک حیثیت جمعی، هر فردی دقیقاً همان ماجرا خودش دارد پیگیری میشود توئی قالب جمعی. شما فرض کنید مثلاً این دست من، این پنج تا انگشت. هر انگشتی مثال خیلی پرتی است ها. هر انگشت یک کار مجزایی دارد انجام میدهد و هر کدام انگشت مثلاً دارد تایپ میکند. آن یکی انگشت وسطیاش مثلاً دارد آشپزی میکند. آن یکی انگشت، آن یکی مثلاً دارد سوزن نخ میکند مثلاً. و بعد به ترکیب کل دست که نگاه میکنیم، همه با هم دارند یک جریانی را رقم میزنند. انگشت مجزا دارد یک کار جدایی میکند که به ظاهر هیچ ربطی به بقیه کارها، به بقیه انگشتها ندارد. این ماجرای افراد جامعه است. دفع بلا میکند. خدا از یک جامعه دفع بلا میکند، از یک فرد. بعد ممکن است که این فرد چوب گناه دارد میخورد. یک وقت جامعه دارد چوب گناهش را میخورد ولی این فرد گناهش را نمیخورد (ولی) این دارد ارتقا پیدا میکند. درشت میکند. توی خانهای مثلاً مادر غذا نمیدهد. مثلاً امروز غذا درست نمیکند برای بچهها. برای یکی از اینها تنبیه، برای یکیشان برای رژیمش است، برای آن یکی مثلاً میخواهد غذای بهتر سفارش بدهد که شام بیاورند. همه را با هم لحاظ کرده. در یک غذا نپختن برای خانواده، هر کدام از آن (افراد) یک مجازات جدایی دارد. یک ماجرای جدایی. یک تقدیر جدایی دارد. یک تقدیر جمعی است که یک تقدیر فردی هم هست. حالا صدقه هر دوی اینها را دفع میکند. هم آن بلای جمعی را، هم آن بلای فردی را.
آیه دیگر دارد که: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ.» خدا ربا را محو میکند، صدقات را پرورش میدهد. حالا یک بحث مفصل است که صدقات تو یک عالم دیگری… «یُرْبِی الصَّدَقَاتِ» یعنی آن توقعی که شما از ربا دارید را خدا تو صدقه قرار داده. این از همان توهماتی است که تو قیامت فهمیده میشود. اشتباهات ما. پول، پول میآورد. یکی از اشتباهات ما این است که فکر میکنیم جمع کردن پول باعث افزایش پول میشود. درک این قاعده مَلکوت صدقه و مَلکوت پول این است: خرج کردن پول باعث افزایش پول میشود. این از قواعد عجیب است. اینجا دارم انشاءالله به مرور میخوانم. (در ماجرای) که گفتش که قبل از اینکه محضر پیغمبر صدقه بدهید، همان که یعنی تعلقاتتان را بِکَنید، بیایید. که اینم آیهاش و نکتهاش را جلسه قبل اشاره کردیم. «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ» (سوره مبارکه حدید، آیه ۱۸). آنها که صدقه میدهند، مرد و زن، آنها که به خدا قرض حسنه میدهند، «یُضَاعِفْ لَهُمْ»؛ خدا مضاعف میکند، خدا پرورش میدهد، افزایش میدهد، چند برابر میکند، رشد میدهد، رونق میدهد. اینها به خاطر چیست؟ به خاطر صدقه است. «وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالسَّائِمَاتِ» (سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۵). آنها که صدقه میدهند و حساب جداگانهای برایشان لحاظ کرده، در اجر. «مزد و تصدق». هم که بحثی است که اینها وقتی آمدند خدمت حضرت یوسف، برادرها گفتند که: «ما صدقه بدهیم.» «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِينَ.» درخواست صدقه کردند. و دیگر اینکه این هم درمورد واژه صدقه و عرض کنم که صداق.
نکته دیگری که باید عرض بکنم درمورد اقسام صدقه است. ما چند مدل صدقه داریم. مرحوم ابن فهد حلی که قبلاً عرض کردیم یکی از بزرگان و برجستگان شیعه است، ایشان فرمودند صدقه پنج نوع است:
۱. صدقه مالی: پول دادن و اینها که انسان دستگیری مالی از دیگران (میکند). آنی هم که خوب است این است که آدم مستقیم برساند به فقیر. این تویش یک برکت مضاعفی است ولی حالا الان کمیته امداد و اینها این هم بیاثر نیست و قطعاً اثر دارد هرچند او اثرش باز بیشتر است. همانجور که شب و روز باز اثرش فرق میکند و صدقه شب نورانیتر از صدقه روز است. صدقه مخفیانه از صدقه علنی اثرش بر آدم بیشتر است.
۲. صدقه آبرویی: شفاعت میکند، آدم پیش بقیه برای اینکه مشکل بقیه را… همین که مثلاً اعلام میکند توی گروهی، تو یک کانالی برای فلانی اگر میتوانی کاری بکنی، این هم صدقه است. بلا را دفع میکند. به خدا میدانی چقدر گرفتاریها با اینها حل میشود. میگویند: «پول نداشتی؟ آبرو که داشتی. میتوانستی رو بزنی، از کسی درخواست بکنی.» بهترین صدقه، صدقه زبان است. زبان چیست؟ یک حرفی که باعث بشود یک اسیری آزاد بشود. خون یک آدمی در امان بماند. یک… خیلی به برادرانت برسد، رنج و مشکلی از بقیه برطرف بشود. اینها میشود صدقه زبان.
۳. سومین صدقه، صدقه عقل (و) صدقه رأی است. همان مشورت دادن، نظر دادن. کسی تو ابهامی است، تو مسئله گیر کرده. نه حتماً باید بیاید پول بدهد، فلان جا، اینقدر ساعت، مشاوره فلان. اینها آدم میتواند یک حرفی بزند، یک خیرخواهی بکند، یک نظری بدهد. شاید گرهی از او باز بشود. این هم میشود صدقه فکر. صدقه. پیامبر فرمودند که: «با دانشت به برادر دینیات صدقه بده تا با این صدقه راه درست را پیدا کند.» حرفی بزنید، نظری بدهید، او به راه درست، راه مفید منتقل بشود.
۴. چهارمین صدقه، صدقه زبان است. صدقه زبان البته همان صدقه آبرویی هم یک قسمتی از صدقه زبان به حساب میآید. این عامتر است. اینکه واسطه بشود، آدم بین مردم برای اینکه یک فتنهای، اختلافی خاموش بشود. دو نفر به هم برسند. دو نفر که از هم جدا شدند من برگردانم. دو نفر که دارند از هم جدا میشوند، از هم جدا نشوند. فاصله نگیرند، از هم دور نشوند. اینها همه میشود صدقه و رفع. چون همه پا گذاشتن روی خودت است دیگر. همه اینها پا گذاشتن روی خودت است. من دوست دارم وقتم برای خودم باشد. من دوست دارم اگر یک ایدهای دارم، فقط برای خودم باشد. به کسی ندهم. راه پول درآوردن بلدند، فقط خودم بلد باشم. به کسی دیگر یاد ندهم، کاسبی به کسی یاد ندهم. برای کسی دلسوزی نکنم. مگر بقیه برای ما چه خاصیتی داشتند که ما بخواهیم برای بقیه خاصیت داشته باشیم؟ اینها همه تعلقات آدمیزاد است و بسیاری از گرفتاریها. «۷۰ نوع بلا». هفتاد گونه… (کَسر) ۷۰ نوع بلا، ۷۰ تا کانالی بود برای اینکه خدا تو را بزند از تعلقات در بیاید. این ۷۰ تا را میبندد چون خودت تو همان مسیری که باید قرار میگرفتی، قرار گرفتی. مثلاً ماشینی که وقتی روشن نمیشود، از ۷۰ مسیر، با هفتاد راه میخواهم راهش بیندازم. حرکتش بدهم. جرثقیل بیاورند، بکسل کنند، باتری به باتری کنند، نیسان بیاورند. ولی وقتی خودش روشن شد، دور کرد. ۷۰ نفر را کشیدن (و) بردن ماشین. ۷۰ نیرو را دور کرد چون خودش راه افتاد. این همین است. تو خودت وقتی میایی، دیگر از آن مسیرهای دیگری که من میخواهم استفاده بکنم، بلاهایی باشد که خیر و مصلحت کلام مثل امام حسین علیه السلام… بله، دیگر شهادت امام حسین (علیه السلام)، اطلاعاتی که برای ایشان وارد شد، اینها دیگر بلاهایی نبود که با صدقه دفع شود. خود وجود امام حسین صدقه است. هر کلمه او صدقه است. هر نگاه او صدقه است. که امروز روز میلاد اوست و از او میخواهم که به ما صدقه بدهد. «تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین». به ما صدقه بده با کلامش، با نگاهش، با عنایتش، با نظر رحمتش. این هم پس میشود صدقه چهارم.
۵. صدقه پنجم: علم است. بخشش علم به کسی که سزاوار آن است. نشرش، پخشش به کسانی که مستحق این دانشاند. پیغمبر اکرم فرمودند که: «یاد گرفتن علم و یاد دادنش به دیگران از موارد صدقه قبل از زکات است.» علم یاد دادنش به کسانی که این را نمیدانند. گاهی به تدریسش است، گاهی به آن صوتی است که مثلاً کسی (میگذارد)، کتابی که مثلاً کسی نوشته شما کمک میکنید در چاپش و امدادی میرسد. به یک نحوی برای نشر یک مطلب، ولو به فورواردش باشد، ولو به این باشد که تو مسیری که مثلاً اینها دارند کار میکنند، یک علمی منتشر بشود. به هر قدمی که شده، معرفی کردنش به بقیه است. به خریدن آن کتاب و دادنش به بقیه است. به معرفی این سی دی به چه میدانم، فوروارد کردن این فایل. همه اینها مصداق صدقه به حساب میآید و انسان در مسیر نشر این علم مشارکت دارد و صدقه علمی در واقع از او به حساب می آید.
خوب. درمورد صدقه من چند تا روایت دیگر بخوانم تو این چند دقیقه از کتاب «ثواب الاعمال» مرحوم صدوق که قبلاً هم این کتاب را معرفی کردیم و کتاب خیلی خوبی است. یک بخشی از روایت صدقه را فعلاً اینجا داشته باشیم. یکی از بهترین هدایا برای اموات، صدقه است که انشاءالله میگویم. اصلاً نماز و (آیه) «المال» وقتی که نمیتوانی صدقه بدهی. نماز وحشت را اصلش صدقه دادن است برای میت. شب اول قبر هر میتی. صدقه بدهیم. بنا بگذاریم. الان این ایامی که خیلی عزیزانمان را داریم از دست میدهیم و هم بلا هست و هم عزیزانی که از دنیا میروند. نیت بکنیم همه را با هم. هم دفع بلا، هم هدیه به اموات، هم جلب رحمت خدا، هم طول عمر برای خوب شدن مریضها. شبها باب بشود. صدقه جمع بشود. روزانه میزان صدقه بدهیم. صدقه خوبی هم باشد. روزی ۵ تومان مثلاً، روزی ۱۰ تومان مثلاً. برای یکی حالا ۱۰۰۰ تومان در توان یک صدقهای را بنا بگذاریم بدهیم. هم به نیت امواتی که دارند میروند که از مؤمنینند خیلیاشان. به نیت دفع بلا گرفتاری از ما و مردم این عالم، از همهشان. خلاصه این دفع میکند. میفرماید که: «اولین چیزی که روز قیامت، اول ما یبده یوم القیامه». اولین چیزی که شروع میشود روز قیامت به حسابش میرسند، ثوابش را میدهند صدقه. صدقه آبرسانی و رساندن آب به دیگران خیلی خوب است. تو خانه مثلاً آدم آب بیاورد برای بقیه. آبسردکن بگذاری تو خیابان هم مثلاً تو اداره تو دانشگاه. دیگر عرض کنم که اینهایی که تو مساجد و اینها میآیند آب پخش میکنند بچههای کوچک، آب دادن رهگذرها، افرادی که تشنه و اینها. بههرحال مدلهای مختلفی که انسان میتواند برنامهریزی بکند. صدقه آب خیلی صدقه با ارزشی است. و آبرسانی به یک ملت، یک شهری که آب ندارد. آبش آب شرب نیست. این مردم مظلوم خوزستان که الان وضعیت آب شورشان این شکلی است. خب این مسئولین، حضرات، دلسوزی میتوانند بکنند. شاید هم بعضیهایشان دارند دلسوزی میکنند. محترم خرمشهر که پاشده بود رفته بود جوشکاری میکرد برای اینکه در واقع آبرسانی اینها را بتواند حل بکند، نامش میشود صدقه آب. خدمات جهادی که میروند برای آبرسانی و اینها صدقه و خیلی هم با ارزش است.
روایت بعدی میفرماید که: معاذ بن مسلم، «بیا الهوی» (نقل میکند) «کنتُ عند ابی عبدالله علیه السلام». یک خدمت امام صادق علیه السلام بودم. «فذکر الوجع». حرف از درد به میان آمد. حضرت فرمودند: «داوو داکَم بالصدقه». مریضهایتان را با صدقه خوب کنید. «و ما علی احدٍکم من يتصدق بقوتِ یَومِه». چطور میشود؟ چی میشود؟ حالا مگر چی ازتان کم میشود؟ هر کدام از شما غذای یک روز خودش را در راه خدا صدقه بدهد. «انَّ مَلکَ الموتِ یَرفع الیه السُکو به قبض روح العبد». به ملکالموت دستور میرسد که برو فلان روح فلان برادر و فلان بنده را بگیر. اینجا آن بنده میآید صدقه در راه خدا میدهد. «فیاتصدق صدقه». صدقه میدهد. «فیقال له رد علیه سَگ». بهش میگویند برگرد، دارد میآید تو مسیرها. این الان گرفتار شده در بیماری، در یک ماجرایی. ملکالموت دستور گرفته بیاید. تو صدقه را میدهی، خودش برمیگردد. حالا به هر نحو صدقه. به هر… همین فایلها را داریم میگوییم و میشنویم و منتشر میکنیم و به یکی دیگر میدهیم. صدقه بکنیم. اگر از بابت ثواب روایتش حرفهای من که مفت نمیرسد، بابت روایات و مطالبی که هست، نام خود صدقه دفع بلا، شاید از صدقههای مالی هم بالاتر باشد. بعید نیست به نظر میرسد که از طریق مالی بالاتر است. اینجور سلامتی …
نوبت بعدی از امام صادق علیه السلام: «قال النبی لرجلٍ اصبتَ صائماً». پیغمبر به یک بابایی گفتند که: «امروز روزه گرفتی؟» گفت: «نه.» حضرت فرمودند که: «عیادت مریض رفتی؟» گفت: «نه.» حضرت فرمودند: «تشییع جنازه رفتی؟» گفت: «نه.» «مسکیناً به یه فقیری غذای ددی اطعام کردی؟» گفت: «نه.» «فارجع الی اهلک و اسبهم، فانه علیهم منک صدقه». «برگرد خانهات و با اینها محبت کن، زیرا این از جانب تو بر اینها صدقه به حساب میآید.» به نام محبت با همسرت، با بچهات. الان که دیگر ایام کرونایی، همه هم تو خانه و اعصابم که دیگر به حمدلله درهموبرهم. دیگر کمکم دیگر داریم رد میدهیم همه. من دیگر رد دادم و دیگر حال و حوصله و تحمل و اینها دارد به شدت میآید پایین. و این تو این فضای مجازی و گروهها و کانالها تویتها و اینها قشنگ دیگر آدم میبیند دیگر توییتها کمکم دارد تند میشود و گفتگوها آستانه تحمل پایین میآید. و دیگر فضای خانواده هم که دیگر مثلاً صدای بچهها به شدت روی مخ است و دیگر کلافگی و میشود ماجرای اصحاب کهف. احتمالاً وقتی بیرون میرویم همه به هم نگاه میکنند و ریشههای بلند، موهای بلند همدیگر را نمیشناسیم و پولمان که دیگر الان مغازهها قبول نمیکنند، میگویند: «این مال کی بودین شماها؟» الان دیگر اصلاً با تراول ۵۰ تومانی چیزی نمیدهند. عصر طلایی نزدیک میشویم. به هر حال اینها همه صدقه است دیگر. تو این فضای خانه و این گرفتاری و اعصابخردی و اینها هم صدقه است.
روایت دیگری دارد که: «اسماء الحسنی چقدر این روایت فوقالعاده است از امام صادق». به آدم «کر». کسی که گوشش سنگین است. میخواهیم مطلب را حالیش بکنی. «من غیر توجه». اگر اعصابت خورد نشود، حوصلهات سر نرود، قاطی نکنی، روی ترش نکنی، همین که با مدارا و مهربانی یک حرفی را به کسی که نمیفهمد میفهمانی، صدقه حنیه هم صدقه است. خیلی شیرین است. شیرینی که آثارش را بعداً میبینی.
روایت بعدی از امام رضا علیه السلام که خدا انشاءالله زیارتشان روزی میکند. یکی از دوستان دیروز تماس گرفته بود. «گل من حرمم.» دل ما را آتش زد. حرم امام رضا به ما زنگ زده بود. خدام حرم. کسی حرم نمیتواند برود. دیگر حسرت شده الان زیارت امام رضا علیه السلام. خیلی روایت زیبایی است. میفهمند که در بنی اسرائیل «ظهر قحط شدید سنین متواتره». چندین سال پشتسرهم قحطی شدید آمده بود. «كان عنده امرت لقمهة من.» یک خانمی یک لقمه نان داشت. «فوزعتها فیها.» این لقمه را گذاشت تو دهانش. میخواست بخورد. یک گدایی صدا زد: «یا امة الله، الجوع.» «ای کنیز خدا گشنهام.» «فی مثل هذا الزمان» تو همچین دورانی با همچین وضعیتی که نان گیر کسی نمیآید، او از دهانش درآورد. «درمدت به سائل». یک بچه کوچکی هم داشت که «یحطب فی صحرا». داشت تو صحرا هیزم جمع میکرد. یک گرگی آمد این بچه را بلند (کرد). «فوقعت صحیح». یک صدایی بلند شد، غوغایی بلند شد. این زن دنبال گرگ دوید و خدای متعال جبرئیل فرستاد. «فبعث الله تبارک و تعالی جبرئیل فخرج الغلام من فمض» جبرئیل آمد، بچه را از دهان گرگ درآورد. «فدفعه الامه» تحویل مادرش داد. جبرئیل بهش فرمود: «یا امة الله». آن گدا گفته بود: «یا امة الله» (کنیز خدا). جبرئیل بهش گفت: «ای کنیز خدا، اَرویتِ لقمهً بِلقمه». با یک لقمه راضی شدی؟ این لقمه به جای آن لقمه. یک لقمه به یک لقمه. لقمههایی که میدهیم، چه لقمههایی؟ قرار بود ما لقمه کیا بشویم؟ این مملکت لقمه کیا بشود؟ خانوادهمان، زندگیمان، عمرمان لقمه کیا بشود؟ با این صدقات دفع میشود. از صدقه غافل نشویم. هرچی بزرگتر، آثار فوقالعادهتر و بهتر است.
روایت دیگر هم هست از امام صادق علیه السلام: «من تصدق فی یوم او لیله». فرمود که: «هر کسی که تو شب یا تو روز صدقه بدهد، امکان یوم فی ان کان لیله فلیل». اگر روز باشد پس روز، اگر شب باشد پس شب. «دفع الله عزوجل عنه الهم». خدا غم و غصه را ازش دور میکند. یعنی تو همان روز، تو همان… «و السَبَعَ» درنده را ازش دور میکند. «و میتت السوء». بد مردن را ازش دور میکند. پیامبر صلی الله علیه و آله است که صدقه مردن بد را دور میکند. یک لباس دیگر درمورد صدقه هستش که بعد با توضیحات بیشتر درمورد صورت ملکوتی صدقه انشاءالله جلسه بعد توضیحات بیشتری که سایه است صورت ملکوتی صدقه می دهیم.
امام کاظم علیه السلام «یشتری بِه» میفرمایند که: یعنی از حضرت پرسید: «آقا، یک بابایی یک پولی دارد، این را صدقه بدهد بهتر است یا اینکه برود یک چیزی بخرد باهاش؟» «احبَ الی صدقه دادن بر من بهتر است.» مالی اینها گیرشان بیاید چکار میکنند؟ صدقه میدهند. ما تو بانک خودمان میگذاریم، اینها تو بانک خدا میگذارند و هر وقت هم لازم شد خود خدا (میگیرد). مگر این که آدم تو خط تولید بگذارد. ببینید صدقه اگر بخواهد مصرفگرایی تو جامعه بیاورد خوب نیست ها. گداپروری کنیم. صدقه برای مصرف خوب نیست. صدقه برای تولید خوب است. گفته بودیم که حمایت از بورس، حمایت از کارهای اقتصادی، دانشبنیان. پول بیا تو این مسیر. تقویت این جریان بشود. این خیلی خوب است. خیلی خوب هم خیر مادیاش را آدم میبیند، هم برکات معنوی. با قصد خیر بیاید، بسیاری از بلاها، ابتلائات دور میشود که حالا اینجا دیگر روایات بماند. بیشترش انشاءالله جلسه بعد درمورد صدقه و اینکه تو دست خدا میرود و آدابش و فلان و اینها انشاءالله بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهلم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...