ادامه روایات صدقه
حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة
آثار صدقه در کم شدن علاقه به دنیا
چه چیزی را صدقه بدهیم؟
صدقه از رئوس مستحبات است
چرا صدقه را پنهانی بدهیم، بهتر است؟
حد و مرز صدقه
واسطه شدن در صدقه
اثرات فوقالعاده صدقه و انفاق
صدقه را به چه کسی بدهیم؟
سخنی با خانوادههایی که عزیزانشان را بر اثر کرونا از دست دادند
حالت تعلق چگونه است؟
فشار قبر چه حالتی است؟
در عظمت صدقه همین بس که….
صدقه دادن باعث سختی خانواده نشود
چه توشهای برای اموات بفرستیم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بحث صدقه را جلسه قبل نکاتی عرض کردیم. مقداری از بحث جلسه میماند و عرض کردیم که از چهل حدیث حضرت امام (رضوانالله علیه) نکاتی را مطرح میکنیم و باز از روایات، بخشی مانده که عرض میکنم، انشاءالله.
یک جایی از «چهل حدیث» امام، یک جایی از «آداب الصلاة» حضرت امام، بحثی را مطرح میکنند. صفحه ۵۱ میفرمایند: «وچون معلوم شود که حب دنیا مبدأ و منشأ تمام مفاسد است، بر انسان عاقل علاقمند به سعادت خود لازم است این درخت را از دل ریشهکن کند.» ریشه همه بدیها و گرفتاریها و بدبختیها و پسرفتها و عقبماندگیهای معنوی و رشدنیافتگیها و رذایل و بیماریها، همهاش ریشهاش چیست؟ حب دنیاست، علاقه به مادیات، تعلق به مادیات، تعلق به دنیا. امام میفرمایند که باید این را ریشهکن کرد. این را اگر ریشهکن کنیم، بسیاری از مشکلات ما حل میشود.
«و طریق علاج عملی آن است که معامله به ضد کند.» حالا چهشکلی این را ریشهکن کنیم؟ به ضدش عمل کنیم؛ کارهایی بکنیم که ضد علاقه به دنیاست، ضد حب دنیاست. با حب دنیا درگیرمان میکند. مثل چی؟ میفرماید: «پس اگر به مال و منال علاقه دارد، به پول اگر علاقه داریم، چهکار کنیم؟» «با بسط ید و صدقات واجب و مستحبه ریشه آن را از دل بکند.» دست و دل باز باشد و صدقات واجب و مستحبش را بدهد. این باعث میشود که علاقه به مال در آدم کم شود.
این علاقه کم شد، جان دادن راحت میشود. جان دادن که راحت شد، برزخ کوتاه میشود. برزخ که کوتاه شد، گرفتاریهای برزخی، درد برزخی کاهش پیدا میکند و برکات دیگری که در عالم برزخ — که جلسه قبل مقدارش را اشاره کردیم — از برکات این صدقه نصیبش میشود. یکی از نکات صدقه همین کم شدن علاقه به دنیاست. امام میفرماید: «در آداب صدقه علاقه به دنیا را کم میکند.»
«و لهذا مستحب است که انسان چیزی را که دوست میدارد و مورد علاقهاش هست، صدقه دهد.» چی صدقه بدهیم؟ آنهایی را که دوست داریم. آشغالهایی که آدم میخواهد بریزد دور، دیگر حالا برای اینکه مثلاً حیفش میآید دور بریزد، میدهد به بنده خدا. آن هم باز بالاخره صدقه دادنش بهتر از دور ریختنش است، قطعاً. یعنی باز همان برکت دارد، آثاری برای آدم دارد؛ ولی آن خیلی علاقه به دنیا را کم نمیکند.
علاقه به دنیا را این لباس نو خوبی که من خریدم؛ مثل حضرت زهرا (سلامالله علیها) که شب عروسی، وقتی خانمی میآید و از ایشان درخواست کمک میکند، حضرت میفهمند که همین جا بمان؛ میروند لباس نو عروسیشان را عوض میکنند، لباس معمولی که حالا مندرس هم بوده، میپوشند، لباس نو عروسی را میآورند صدقه میدهند. این را میگویند انفاق! عدم تعلق را میگویند، نورانیت را میگویند. این را میگویند قلب برزخی.
اینکه میگوییم قلب برزخی داشته باشیم، یعنی این قلب دنیایی، قلب مادی آدم نداشته باشد. ریشه همه بدبختیها، گرفتاریها، همین قلب مادی است. از این باید کنده بشویم. پیشرفتمان در همین است. چهکار کنیم ما؟ دو روزی که آمدیم در این مسیر، ثابتقدم بمانیم. میترسیم که منحرف بشویم، سقوط بکنیم، بلغزیم، راهش این است که باید تعلقات قلبی را از دنیا و مادیات و امور فانی کم بکنیم و از بین ببریم.
کلید حرکت در مسیری که خدا نصیب این گوینده هم بکند. رازش را پیش گوش میدهیم، یک اثری داریم، بعد دو هفته دوباره برمیگردیم حالت عادی. بین اذان سفارش میکنم در این ایام، اگر میتوانند بروند برای پرستاری از این بیماران کرونایی عزیز. من اگر میسر، ممکن است، با رایزنیهایی، به شرط اینکه آن مسائل رعایت شود و خطری نداشته باشند، در دست و پا نباشند. نه خطری برای بیماران داشته باشند نه خطری برای خانواده خودشان داشته باشند، ناقل نباشند، مبتلا نشوند.
با همه اینها کار خوبی که الان عزیزان میکنند برای تشییع و تدفین، تغسیل، غسل میدهند، کفن میکنند، دفن میکنند این عزیزان را. خیلی هم الان سخت است و مظلومانه دفن میشوند. این غسل دادن، این کفن کردن، خیلی غوغاست، خیلی اثر میگذارد. ما که باورمان بیاید که یک وقتی اینجوری است. البته حالا در آن حالتی که انسان این جسد که ما نیستیم که میخواهند ما را بشویند. ما انشاءالله وضعمان خوب باشد و اصلاً نگاه به آن جسد هم نکنیم، کاریش نداشته باشیم. البته یک تعلقی بالاخره هست؛ ولی آن احساس وابستگی نباشد که بخواهد دردمان بیاید و اذیت بشویم. این اگر باشد، این اگر ادراکش باشد، خیلی مسائل حل میشود.
خیلی مسائل مشکلات خانوادگیمان. ماجرا چیست؟ این دعواها، این اختلافات، کینهها، آزارها. یک چشم ابروی خوشگلی دیده و دل پرکشیده و رفته و قید این خانم را زده. این خانم محبتی از یک مردی شنیده و قید این شوهر را. این دلسردیها و کینهها و نفرتها و این علاقهها و این هرچی، هرچی، حالا اینها نمونه. اگر باورمان بیاید آن حوضچه و آن غسل و آن کافور و آن کفن و شکلاتپیچ میکنند، به حق و شرف «لا اله الا الله» که همان هم ممکن است نصیبمان نشود، الان اینجوری است دیگر.
این را بگویم که در مورد این عزیزانی که در ماجرا اینجور دفن میشوند، غریبان، ما غصه نخوریم. خانوادههای عزیزشان غصهدار نشوند. بله، بههرحال تشییع پیکر مؤمن شکوهی دارد و آرامشی ایجاد میکند برای صاحب عزا و آثاری هم دارد برای خودمان در گذشته؛ ولی اینهایی که اینجور غریبانه دفن میشوند، خدای متعال فرمود: «انا عند المنکسرت قلوبهم والمندرسه قبورهم.» این تنهایی و غربت و دلشکستگیها، خیلی رحمت خدا را جلب میکند. «دو جا من را پیدا میکنی، یکی در دلهای شکسته که این عزیزانی هستند که عزادار شدند و نمیتوانند آنجوری که دوست دارند و حق عزاداری را ادا بکنند. یکی هم در قبرهای مندرس؛ یعنی قبرهایی که بیکس و کارند، قبرهای مندرس، اموات بیکس و کار که آن هم یک مدل شکستگی است، احساس تنهایی و غربت.»
اینها را حقتعالی اسم عنایت ویژهای دارد به این توجه. این عزیزان مؤمنی که با این بیماری از دنیا میروند، در این ایام، اینها را حقتعالی جور خاصی عنایت بهشان میکند. مورد عنایت خاص حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) باقی میمانند. انشاءالله این را بدانیم که در تشییع مؤمن امام عصر به نحوی حضور دارند، عنایت و نظر حضرت حضور دارد. غصه نخوریم. چه بهتر از اینی که امام عصر حضور دارند. و خلوتی و غربت و اینها، آزارمان ندهد. اتفاقاً از جهاتی با برکت هم هست. بسیاری از معاصی و اسرافها و اینها الان دیگر در این ختمها و دفنها و اینها پیش نمیآید. اینها هم جنبه خوب دیگری است که الان هست.
خیلی از این معاصی و غفلتها، یک پاتوق گناهی است خود همین دوره همنشینیهای بعد از یعنی بعد از ختم، بعد از مجالس ناب فک و فامیل همدیگر را میبینند، دور هم جمع میشوند و کلی ماجرا و غیبت و محرم و نامحرم، ماجراهای اینشکلی، هزینهها و اسرافها و گل چند میلیونی، خیلی از اینها هم کم میشود. این هم باز خودش یک خیریتی است که الان هست.
از آن هدایای معنوی غافل نشویم، و قرآن خصوصاً توسل به اهلبیت، صدقه، زیارات، دعا، نماز. اینها را هدیه بکنیم به این عزیزانی که از دنیا میروند. اینها به دردشان میخورد. گریه و زاری ما چیزی برای میت ندارد. حالا خودمان آرام میشویم؛ ولی برای میت این گریه برایش چیزی نمیشود. آن طرف ولی آن ابراز محبت معنوی، این به درد میخورد.
به هر حال این علاقهها را باید کَند. این پول را آخر باید بگذاریم و برویم. یکی از حسرتهای بزرگی که بنده در زندگیام میخورم، که هر وقت یادش میافتم، اعصابم بدجور به هم میریزد. یک انگشتر خیلی قشنگ ما داشتیم. یکی از دوستان، همسرشان شکار انگشتر بود، و انگشتر سفارشی برایمان زد و رکاب صفویه و نگین عقیق اصل درشت، و خیلی این انگشتر یعنی در عمرمان انگشتر به این قشنگی ما خیلی هم چشمگیر بود و هی رفقا میرسیدند و هی دستی به این میکشیدند و یا التماس دعا مستقیم داشتند یا به نحوی به ما ... در سفر کربلایی از یک جایی میرفتیم تا مهران، یک جوانی از آن شهر با ما بود و این سه بار انگشتم را نگاه کرد. گفت این را به من بده. انگشتر خیلی گران، الان قیمتش ۱۰ برابر شده.
البته آن هم کارش قشنگ نبود؛ یعنی آن هم مؤدب با آداب نبود، آن جوان. و سلیم بود؛ یعنی بههرحال وقتی کسی آداب را رعایت نمیکند، انسان سعی میکند یک کم ازش فاصله بگیرد. در روابط، حریمها را رعایت نمیکند و همین رفتار این هم بالاخره دخالت داشت در اینکه ما بیشتر سست میشدیم به اینکه مثلاً بخواهیم کاری بکنیم. و خیلی اصرار کرد. سه بار هم اصرار کرد در این مسیر. ما ندادیم. رفتیم. جدا شدیم. آن سفر هم کلاً تنها، یعنی کلاً تنها رفتیم و تنها برگشتیم تمام این مسیر را، به لطف خدا که سفر خیلی شیرینی هم بود، کلاً تنها. خدایا، از اینجور سفرهای تنها نصیب ما کن!
لب مرز تیمی از این بچههای تلویزیون دیدیم و داشتند میرفتند برای ضبط و من را دیدند و شناختند و یکی از این رفقا که مشهور است — حالا اسم نمیبرم — اصرار کرد که بیا با هم برویم ماشین بگیریم. ماشین گرفتن و ماشینی بود که از ایران داشتند میبردند و بعد آنور عراق هم نمیگذاشت این ماشین اینها رد بشود. و خیلی ماجرا بود. چند باری هی در راه نگه داشتند ما را، سیطره و شرطه عراق و اینها. خیلی ماجرا. ۸۰۰ دلار و چقدر خسارت بین خیلی ماجراها. یک چند باری توقف و سوار شدیم و اینها. دیگر ما در ماشین خوابمان برد. پیاده شدیم برای نماز. رفتیم وضو بگیریم، انگشتر را در جیب گذاشتیم. وضو گرفتیم. رفتیم نماز. نگاه کن، یکیش نیست. ۱۰ قدم من رفته بودم. این ۱۰ قدم برگشتم با این خیال که پیدایش میکنم. هرچی گشتم، پیدا نشد.
حالا نماز و اینها را خواندیم و رفتیم. کل ماشین را زیر و رو کردیم. کل ماشین. پیدا نشد. مسیر چند بار بررسی. پیدا نشد. درس بزرگی بود که ببین بدبخت بیچاره نادان نافهم، تو اگر این را میدادی، الان آنور یک انگشتر تر و تمیز خوشگل آنچنانی هم تعلق تو کنده میشد. حمالت برایت حفظ میشد و چندین برابر میشد. هم دست تو در دست خدا میگذاشتی، هم لبخند خدا را داشتی، هم این همه برکات و آثار. اینها الان هم رفت، گیرت نیامد، هم کلی خسارت کردی از جیبت، هم آن دلی که پشت سر این بود، به دست نیاوردی و شاید شکستی. یک وزر و بالی که آمد گردنت که یکی از تو درخواست کرد، بهش ندادی.
حالا البته این دلیلش برای اینکه کسی از با همان آدم اثر ندارد در اینکه ما عوض بشویم. خلاصه این تجربه است. حاج آقای قرائتی میفرمود که یک آقای صفایی هم در برخی آثارش این را دارد. همین ماجرای انگشتر. و ادکلن یا انگشتر. یک جانبازی به ما گفته بود که از مسئولین بود، گفته بود که این انگشتر را به من بده. گفته بود: «نه، نمیشود.» رفته بود. به جانباز ندادم، به چاه مستراح دادم. به جانباز ندادم، به چاه مستراح دادم.
بههرحال این ماجرای زندگی ماست. اینها همه میرود. آخرش همه اینها میرود. ما میرویم و اینها میماند و ورثه و بعضی وقتها غلطیدن اینها در این پول و... «و لا تکون خازنا لغیرک.» امیرالمؤمنین فرمود: «خزانهدار بقیه برای خودت خرج کن. برای خودت خرج کن.» حسین، زن و بچهام نخورد. اینها یا ولی خدا هستند یا دشمن. اگر دشمن خدا که به تو چه که بخواهی به اینها رسیدگی کنی؟ اگر ولی خدا هم که خدا خودش بلد است رفیقش را اداره کند، باز به تو چه؟ یعنی غصه اینها را نخور. برای خودت را بخور. «علیکم انفسکم.» کسی غصه تو را نمیخورد. وقتی میمیری، همین که در کتاب داشتیم دیگر. میگوید بچهام مرده. میگوید شوهرم مرده. او میگوید بابام مرده. حالا خرج این سه تا بچه را کی بدهد و میگوید که دانشگاهام چی میشود؟ این است. هم فکر خودشان بهکلِ امر است. «ان یومئذ شأن یغنی.» هرکی مشغول کار خودش است، درگیر خودش است. هیچکی به بقیه کار ندارد. به فکر خودت باش.
این صدقه، به فکر خود بودن، تعلقات را کَندن، فلسفه دین و احکام دین این است. حالا سعی کنیم آنهایی را بدهیم که بیشتر بهش علاقه داریم. «لنتنال البر حتی تنفقوا مما تحبون.» جزء ابرار نمیشوی. تازه ابرار هستند، مقربین نه، مقربین که خیلی بالا بود. جزء ابرار نمیشوید مگر اینکه از آنهایی که دوست دارید انفاق کنید. آنهایی که دوست دارید را انفاق. همین انگشتری که دوست داری، همین کیفی که دوست داری، همین لباسی که دوست داری و... و... و...
«و اگر علاقه به فخر و تقدّم و ریاست و استطالت دارد، اعمال ضد آن را بکند و دماغ نفس امّاره را به خاک بمالد تا اصلاح شود.» اگر علاقه به ریاست داری، ضدش عمل کن. هی خودت را بنداز توی موقعیت پایینتر. علاقه به جلو بودن داری، هی خودت را بنداز عقب. علاقه به شهرت داری، هی خودت را بنداز توی گمنامی.
«باید انسان بداند که دنیا طوری است که هرچه آن را بیشتر تعقیب کند و در صدد تحصیل آن بیشتر باشد، علاقهاش به آن بیشتر شود.» هرچی بیشتر دنبالش بروی، علاقت بیشتر میشود. «و تأسفش از فقدان آن روزافزون گردد.» گویی انسان طالب چیزی است که به دست او نیست. هرچی که آدم از دستش دور میشود، بیشتر شوق رسیدن بهش پیدا میکند دیگر. «انسان حریص بر آن چیزی است که بهش نمیرسد و از دستش دور میشود.» همین. لذا هرچی دنبالش میروی و هی ازت فاصله میگیرد، هی شوق بیشتر میشود.
این خدا میداند چه دردی است در عالم برزخ! که مرگ عرض کردم از حضرت استاد آیتالله جوادی آملی در مورد تعلق، ایشان میفرمودند از معتاد مواد مخدر را بگیرند و اعتیاد. این میشود حالت تعلق که وضعیت برزخی و وضعیت مرگ نوع آدمهاست. تعلق به خانه و زندگی و ماشین و انگشتر و کراوات و ادکلن و عینک و اسم و رسم و میز و تاج و تخت و کامپیوتر و گوشی و فرق سر و موی آنچنانی و ژل، لوازم آرایشی، تعلق مازاد، تعلق غیر عقلانی.
اینها تعلق منطقی که بالاخره انسان پیامبر اکرم برای همه چیزهایی که داشتند، اسم گذاشته بودند. شهید مطهری توی «سیر نبوی» میفهمند که این علامت علاقه پیغمبر به اینهایی بود که داشت. الان هیچکدام از ما نیست که مثلاً برای کیفمان اسم بگذاریم. پیغمبر برای آن کیف دستیشان اسم گذاشته بودند. برای مثلاً مرکبی که داشتند، اسبشان اسم گذاشته بودند. برای شمشیرشان اسم گذاشته بودند. لپتاپت اسم نمیگذاری. از باب علاقه. پیغمبر این علاقه، علاقه حقیقی است. این به عنوان جلوه حقتعالی است، به عنوان تجلیات حقتعالی است. وابستگی و دلبستگی بد نیست.
اصفهان، وقتی علاقه حقیقی داشتی، این را میدهی. چون واقعاً دوستش داری. دوست داری در برزخ هم باهاش باشی، در بهشت هم باهاش باشی. این را در راه خدا انفاقش میکنی. آنهایی که واقعاً بچههایشان را دوست دارند، علاقه واقعی دارند، در راه خدا شهید بشود؛ چون میدانند این خیر این بچه این است، مگر سود ۱۰۰ در ۱۰۰ است؟ آنی که نمیگذاریم بچه جهاد برود، مبارزه برود، وارد میدان بشود، این واقعاً علاقه ندارد. میگوید: «از بس علاقه دارم، نمیتوانم بفرستم.» این علاقهاش علاقه کشکی و توهمی، علاقه شیطانی است.
علاقه الهی اگر باشد، میشود مثل اباعبدالله (علیهالسلام). علیاکبر چهقدر دوست دارد؟ «بعد از تو نمیخواهم در دنیا بمانم.» ولی اولین کسی که از بنیهاشم به میدان میفرستد، خود او است. میآید. علیاکبرم هست. خود اباعبدالله این آقازاده را میفرستند میدان. اولین کسی که بنیهاشم. «بهترین از این نداشتم، اشبهالناس به رسولالله، خلقاً و خُلقاً و منطقاً.» این میشود علاقه واقعی. علاقه واقعی، علاقه به سعادت اوست. سعادتش به این است که به شهادت برسد. علاقه واقعی این است که ما داریم. این است که در راه خدا بدهیم. نقدش میکنیم. این میشود صدقه و علامت صدقمان است. به خدا میرسانیم که خدایا، من واقعاً دوستش داشتم و واقعاً دوست دارم. این همین است که «الا حبه» که قرآن میفرماید، این را میدهند. با حبه به خدا، با حب به همین شیء، حب واقعی.
«و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً.» معنای «الا حبه»: آنی که دارم بهش اطعام میکنم، «الا حبه» آنی که دارند در این اطعام میدهند. «الا حب خدا» آنی که دارند بهش غذا میدهند، دوستش دارند. آن غذایی که دارند میدهند و دوستش دارند، خدا را دوست دارند. به نظرم علامه «تفضلیه». هر سهاش درست است. «جدیترین» به نظرم هر سهاش درست است. هم خدا را دوست دارند، هم آنی که دارند میدهند را دوست دارند.
«مما تحبون.» اهلبیت آن غذاهایی که دوست داشتند را اطعام میکردند. آن امامی که شکر زیاد دوست داشت، همیشه شکر میداد. این میشود بر آن حب. پس حب او دارد و اطعام هم میکند؛ ولی تعلق ندارد. حب دارد؛ ولی تعلق ندارد. دانلود تعلق من از کتاب «رسالة الولایه» مرحوم علامه طباطبایی. که در کتاب «آنسوی مرگ» ذکر خیر این کتاب بود. در این بحث شاید از این کتاب یاد کردیم. البته در «آنسوی مرگ» ما بحث «آنسوی مرگ» نداشتیم. ما بحث نظام تقدیم داشتیم. بعداً معروف شد آن ۳۹ جلسه مربوط به آنسوی مرگ. ما صد و خردهای جلسه بحث نظام تقدیم داشتیم که ۳۹ جلسهاش میشد بحث «آنسوی مرگ». چون جلسات قبل از «آنسوی مرگ» از این کتاب «رسالة الولایه» خیلی نکته گفتیم و در واقع کل آن بحثهای «آنسوی مرگ» ما هم توضیحات چند خط از رساله «الولایه» در فصل دوم بود. یعنی از فصل دوم رساله «الولایه» خیلی مطالب درمیآید که شد آن بحثهای «آنسوی مرگ». که البته هم مطالب فلسفی است که ریشهاش برمیگردد به مبانی ملاصدرا، هم بحثهای عرفانی که عمدتاً اینها چیزهایی است که برای مرحوم علامه واضح شده بوده و در فصل دوم مطالب خیلی خوبی دارند. و یک شرحی حضرت استاد آیتالله جوادی دارند برای «رسالة الولایه» در جلد اول. این شرح دو جلدی است کلاً این شرح آیتالله جوادی. که خود این هم نیاز به تدریس دارد.
در صفحه ۲۷۶ در مورد تعلق در پاورقی نکاتی میفرمایند. حالا در مورد تعلق خیلی مطلب دارند در این فصل دوم. بنده دیدم که بخواهم همهاش را بگویم، وقت نمیشود. باز چند جلسه باید در مورد تعلق صحبت بکنیم. یک مختصرش را بخواهم اینجا بگویم، میفرمایند که «تعلقات انسان نسبت به دنیا به این سبب مایه درد و رنج و بعد از دنیا میشود.» که اولاً: به چیزهایی در دنیا تعلق و علاقه داشته. ثانیاً: مورد علاقه و محبوب با مرگ از دست میرود. ثالثاً: موقع مرگ تعلقش هنوز هست. ماشین را ازش میگیرند، تعلق ماشین را. شغلش را ازش میگیرند، تعلق به شغلش را. رابعاً: تعلق بدون متعلق دردآور و عذابدهنده است.
همین انسان نتواند کاری بکند. میز من را از چنگ من در بیاوری. من میبینم علاقه هم دارم. هیچ کاری هم نمیتوانم بکنم. این میشود تعلق بدون متعلق. بگذار تا وقتی که این تعلق وجود دارد، درد و رنج و عذاب هم ادامه دارد. در واقع همه عذاب بعد از تعلقات ماست که همان آتش روز قیامت. آتش آنجا توضیح بیشتری دادیم که آتش تعلقات روز باعث کنده شدن تعلقات میشود. هرچند حیات دنیایی این شخص پایان پیدا کرده، تاریخ انقضای متعلقات دنیایش رسیده؛ اما کد تعلق و وابستگی به دنیا و ذخارفش همچنان در نشئه بعد از مرگ هم همراهش است و موجب آزار.
یکی از اسباب درد احتضار و فشار قبر و عذاب برزخی هم همین است. عمده فشار قبر، فشار قبر آن قبر، آن سیمانها، آنها فشار نمیآورد. به آن جسد اصلاً آن هیچی فرقی نمیکند که این در سیمان باشد، در دریا باشد، در آسمان باشد. این فشار قبر که به آن نیستش که. فشار قبر آن حالتی است که این را دارند میکَنند. این از بدن دور افتاده. این الان این بدن باید کجا باشد؟ در دیسکو باشد امشب. الان پارتی فلان. تو این زیر چهکار میکنی؟ پاشو، بیا! پاشو با هم برویم پارتی. همان حسی که الان من و شما داریم. به ما میگویند که مثلاً این سر کوچه شام میدهند. اینجا الان جوجه میدهند، شیشلیک میدهند. این شوقی که ایجاد میشود، بدن را راه میاندازیم، میرویم. این حس، این شوق، بعد از مرگ هست. دستوری میآید به بدن. بدنی نیست. این درد است. این فشار است.
«امشب عروسی منم. اینجا تازه ای کاش فقط اینجا بودم، نمیتوانستم بروم.» بحث این است که کلاً دیگر هیچ جا نمیتوانم بروم و منم و اعمالم. منم و گذشتهام. دیگر با آیندهای نیست. برنامه برای آیندهای نیست. آینده تمام شد. تویی و گذشته. اینجاهایش عجیب است. کلی ماجراست. صدقه اینها را درست میکند. صلوات البته آرام آرام طرف خو میکند به عالم برزخ. این زمانش البته بستگی به حال و روز و اوضاع قلب او دارد. که برای بعضیها خیلی سریع. مثل اولیا خدا که سهروزه. یعنی سهروزه این دیگر قید بدن را میزند و کلاً خلاص میشود. چند هزار سال طول میکشد تا با پایان یافتن این تعلق و خو گرفتن و اُنس و الفت با نشئه برزخ و امثالش، درد و رنج و عذاب ناشی از این مدت. این تعلق به میزان وابستگی و شدت دنیا مداری انسان بستگی دارد. میزان وابستگیاش هم مهم است.
بعضیها آنقدر وابستگی دارند که همه حقها را ناحق کردهاند. چهقدر ظلم، چهقدر جنایت. اینها. او تعلقشان کنده نمیشود. اینها حالت فشار قبر و سکرات موشان خیلی ادامه دارد. ولی بعضیها زود از سکرات موت درمیآید. یککمی گیج است. آن اوایل دزد خانهات را زده. یککمی الان گیجی. خاصی را ندزدیدهاند. یک دانه پشتی مثلاً. گیجی درمیآید. چون تعلق آنچنانی نداری بهش. ولی اگر بفهمی که مثلاً اسناد و مدارک و طلاها و اینها را بردهاند با آلبوم شخصیت را. بعد ممکن است اینها را منتشر کنند. این گیجی ادامه دارد و هی هرچی بیشتر میگذرد، تمام نمیشود. این حالات ماست. عالم برزخ به چی تعلق داریم؟ چهقدر تعلق داریم؟ میزان وابستگی، میزان دلبستگی، اینها طولانی میکند یا کوتاه میکند ماجرای برزخ ما را.
«ماجرا. «من میفهمم که با زوال تعلق درد و رنج حاصل از آن هم زائل میشود. به تدریج متعلق و محبوب هم از یاد انسان میرود.» لذا مؤمنان و باتقواها که راستیناند، اینها هرگز به دنیا و ذخارفش وابسته و دلبسته نشدند. مرگ آسان و جان کندنشان مثل خارج شدن عطر از مِسک. که بوی مُشک وقتی بلند میشود. استاد نقل میکنند که ملائکه وقتی میآیند، «ملائکه رحمان» با «جریدت بیضاء» میآیند. بوی مثلاً چوب سفیدی با جریده سفیدی میآیند. به او میگویند که «اخرجی راضیة مرضیة.» بیا بیرون. قبض روح مؤمن این هم که درد دارد، جان میکند و پا میکشد و یا خیلی آرام مرده. در خواب مرده. آن یکی خیلی بد مرده. اینها. آن در تصادف خیلی درد کشید. اصلاً ابداً آن وضعیت برزخی هیچ ربطی به این حالت ندارد. البته ممکن است یککمی در فشار باشد. این هم باعث پاک شدنش میشود. که روایت دارد که اگر با یککمی فشار، یعنی یککمی اذیت شد موقع جان دادن، این خودش باعث پاک شدنش میشود. جزء الطاف خداست.
کافر ممکن است همین هم نباشد؛ یعنی خون از دماغش نمیآید. یک لحظه نفس تمام. این بهش میگویند که «راضیة مرضیة.» بیا بیرون برو به سمت روح و ریحان و ربی که غیرغضبان. «فتخرج کطیب من المسک.» نفس او را میگویند که بیا به سمت ربی که از تو عصبانی نیست. غضب مثل بوی مُشک. چهطور در عطر را وا میکنیم، بو درمیآید، این روح این شکلی درمیآید. هیچ دردسر و دنگ و فنگی ندارد و هرچی به آسمان میرود اهلش همین را بهش میگویند تا میرود به بهشت و همراه مؤمنین. «فتستریح من غم دنیا.» از غم دنیا راحت میشود.
در مورد ملائکه عذاب که به کافر میگویند: «اخرجی کارهة مکروهة.» ضد «راضیة مرضیة» این است. کار حسنی مکروه است. هم تو کراهت داشتی از ملاقات خدا، هم خدا کراهت داشت از نسبت به عذاب خدا کراهت داری و نکاح او، «غضب و رب علیک غضبانی.» ربی هم داری که از تو... اینجا بحث تعلق را یک مقداری بحث کردند.
یک دستهبندی مرحوم علامه در ادامه دارند که سه دسته میکنند آدمها را بر اساس تعلق. که شاید یک اشارهای بهش بکنم. حالا یک متن چهل حدیث امام را هم بخوانیم. اگر فرصت شد نکاتی را اینجا عرض میکنم، انشاءالله.
امام در «چهل حدیث» خود، در صفحه ۴۸۸ یک بحثی را در مورد صدقه دارند. حدیث بیست و نهم «چهل حدیث» که نکات مختلف در مورد روزه و نافله و گریه و اینها حذف. یک بخشی در مورد صدقه است که این بخش صدقهاش را امام یککم پر پیمان نسبت به بقیه بحث میکنند. سنت سومی است که از پیغمبر اکرم است که پیامبر صدقه میدادند. یکی از سنتهای پیغمبر است و تلاش میکردند در صدقه. یکی از مستحباتی که کمتر در اعمال مستحبه پای او میرسد، امام میفرماید: «یکی از رؤس مستحبات، یعنی اگر بخواهیم مستحبات را ردهبندی کنیم، آن جزء مثلاً شاید پنج تای اول، یکیش صدقه به حساب میآید.» و اخباری هم که در موضوع صدقه است، حتی به کسی که از مذهب بیرون است. حتی به حیوانات بری و بحری، حیواناتی که در خشکی و دریا هستند، به اینها هم یک چیزی بدهیم به عنوان صدقه، بیش از آن که در این مختصر بگنجد. بعضی از اینها، به ذکر بعضی از اینها اکتفا میکنیم.
حدیث اول از امام صادق (علیهالسلام): «شیطان من الصدقه علی المؤمن.» هیچ چیزی برای شیطان سنگینتر از این نیست. از این سنگینتر چیزی نداریم برای شیطان که مؤمن صدقه بدهد. قبل از اینکه در دست بنده بیاید، میرود در دست خدا. یک حدیث، یک حدیث دیگر دارد که خدای متعال چیزی را خلق نکرده، مگر اینکه خزانهداری دارد. غیر از صدقه که خدا خودش صدقه را خزانهدار است. و اینکه حضرت وقتی صدقه میدادند، دستشان را میبوسیدند و. و حضرت امام در ادامه میفرمایند که غریب مضمون این حدیث چندین حدیث دیگر داریم که در جلد ۷ «مستدرک الوسائل» صفحه ۱۶۴ داریم و در کتاب «الزکاة» باب ۴ از ابواب صدقه، شش تا حدیث در این مضمون داریم. میفرمایند که دلالت بر بزرگی شأن و عظمت رتبه صدقه دارد که خدای تبارک و تعالی به کس دیگری محول نکرده، خودش با قدرت و احاطه قیّومیه خودش «حافظ صورت کامله غیبیه آن گردیده.» یعنی این صورت غیبی صدقه را خدا حفظ میکند. خودش هم به شخص خودش، خودش را در واقع مسئول میداند برای حفظ این صدقه.
شما فرض کنید مثلاً در ماجرای جیسون رضائیان و اینها. یک محموله، مقدار پولی مثلاً از طرف آمریکایی داده شد تا این جاسوس خائن را آزاد بکنند، بفرستند. خب آن پول خیلی مهم بود و خیلی کارگشا بود. هرچند به اسم کارهای دیگری گفتند، با دروغ و دغل که این مثلاً به خاطر فلان ماجراست که این پول آزاد شده. ما و بعد در ماجرا مثلاً بعضی از مسئولین رتبه اول و درجه یک خودشان آمدند برای تحویل این محموله. محموله را تحویل. این پول خیلی مهم است. خیلی جایگاه ویژه دارد. در ازای آزاد کردن فلان کس که آمریکا گفته بود اگر جمهوری اسلامی ساقط بشود، او را سفیر آمریکا در ایران میکند. این آدم آنقدر مهم. با این اهمیت، جایگزینش وقتی دارد میآید، آن پول، آن پول کلان و بسیار مهم، این را خود آن شخص اول میرود تحویل میگیرد. این شکوه، این ارزشش باید رعایت بشود. ماجرای صدقه هم همین است. آنقدری پیش خدای متعال ارزش دارد، انگار خود خدا میآید تحویل میگیرد. انگار واسطههای وسط. نه اینکه واسطهها نیستند. واسطهها هستند. انگار خدای متعال آنقدر به این نظر دارد، اهمیت برایش دارد که خودش خود را متولی میکند با قدرت و احاطه قیومیاش.
«تدبر در این حدیث شریف و امثالش که در ابواب متفرقه کتب اصحاب، یعنی علما (رضوانالله علیهم اجمعین) نقل شده، برای اهل معرفت و اصحاب قلوب کشف توحید فعلی و تجلی قیّومی حق را میکند.» از اینها توحید افعالی درمیآید و اینکه خدای متعال خودش دارد کار را دست میگیرد. اشاره به نکته مهمی است که توجه پیامبر برای کسانی که قیام به این امر مهم میکنند، خیلی لازم است. آنهایی که میخواهند صدقه بدهند، این را بهش توجه داشته باشند و آن این است که انسان بفهمد تصدق در دست کی واقع میشود. حواست باشد که داری در دست کی میگذاری. نکته خیلی قشنگی که امام میفرماید که نعوذ بالله اگر منت و اذیتی دادن صدقه از انسان نسبت به فقیر واقع بشود، اول به حق تبارک و تعالی واقع شده. خیلی قشنگ. قبلاً میخواندیم که یکی از چیزهایی که اعمال را باطل میکند، این است که منت بگذارد بعد از اینکه صدقه داده. امام میفرمایند اگر دانستی که صدقه را در دست خدا گذاشتی، تو کی منت میگذاری؟ تو به کی دادی؟ به خدا دادی. تو مگر به این شخص دادی که از آن توقع داری؟ بعد آزارش میرسانی. بعد آنی که از درخواست داشتی مثلاً توقع داشتی محقق نشده. حالا به خودت میپیچی، ناراحتی. هی در نفست میگویی مثلاً این هم فلانی. ما چهقدر هوای این را داشتیم. حالا این چهکار... طرف حساب تو خداست. بدون جبرانش هم از خداست. بدون اصلاً این بابایی که ازت گرفت، هیچی. این را ولش کن.
منت بگذارد. چنانچه اگر تواضع و فروتنی کند و از روی کمال خضوع و مذلت صدقه را به سائل مؤمن تقدیم کند، برای حق... اینجا تو در تواضع خودت، طرف حسابت را خدا میدانی. آن وقت تواضع میکنی. تو اصلاً ممنون دار این هستی که دارد از تو میگیرد. تشکر میکنی که دارد میگیرد. عرض کردم، گداپروری نداریم؛ ولی این جلوه حقتعالی را در این صدقه دارد. که عالم آل محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) و عاشق جمال حقتعالی جناب باقرالعلوم (علیهالسلام)، امام باقر (علیهالسلام)، صدقه را بعد از اینکه در دست سائل واقع میشد، میبوئید و میبوسید و استشمام رایحه طیبه محبوب از آن میکرد. بوی خوش محبوب را احساس میکرد. یعنی پول بوی دست محبوب من را دیگر میدهد. چه نگاهی! در صدقه. صندوق صدقهها را دیگر از این به بعد راه بیفتیم برویم ببوسیم. جلوهای از انگار دست خداست. این بوی دست خدا را میدهد. صندوق صدقات. خدا میداند برای آن ذات مقدس و عاشق مجذوب چه راحت نفس و سکونت پیدا میشود. کسی مثل امام باقر میخواهد که بفهمند و آرامشی که در این صدقه که به دست حقتعالی داده، حاصل میشود. به دست محبوب رسیده. سکونت خاطر و چهطور آن سؤالات قلبیه و احتراقات شوقیه باطنیه را این عشقبازی خاموش میکرد. اصلاً فقط برویم صدقه بدهیم.
مثل اینکه اینهایی که حالا بلا تشبیه، بلا تشبیه، اینها که در نامزدیاند، چهمیدانم، در رابطهاند و فلان و اینها چهطور دنبال بهانه میگردند، یک چیزی به او برسانند. چت بکنند، دنبال یک بهانه ماجرا میگردند. صدقه بهانه است برای اینکه یک چیزی در کف دست خدا بگذاری و دست خدا را ببینی. خیلی، خیلی ماجراست. خیلی اتفاق، خیلی اتفاق بزرگی است. هی بهت اجازه میدهد و خدا اگر در را روی بعضیها ببندد، اجازه صدقه دادن را از اینها میگیرد. محرومیت امیرالمؤمنین دارد که اگر پولی نداشتم من که صدقه بدهم، گریه میکردم که من چهکار کردم که توفیق صدقه را از من دیگر انگار نمیگذاری من بیایم یک چیزی، یک پولی در دست تو بگذارم، دستم به دستت بخورد. این ماجرا. عشقبازی آن عاشق با محبوبش در ماجرای افسوس.
«و هزاران افسوس که این نویسنده مستغرق در بحار هوای نفس و مخلد بر عَرض طبیعت و گرفتار شهوات و اسیر بطن و فرج و بیخبر از ملک هستی و مست خودی و خودپرستی در این عالم آمد و عنقریب خواهد رفت و از محبت اولیا هیچ ادراک نکرد و از جذبات و جلوات و منازل و فیوضات آنها هیچ نفهمید.» چهقدر حیف! آدم ۵۰ سال، ۶۰ سال، ۷۰ سال زندگی کند، هیچ از این حال عشاق خدا. اینها چی سرشان میآید؟ چی میدهند؟ چه بدهبستانی با خدا دارند؟ چه احوالی دارند؟ چه سلام علیکم دارند؟ عشق عاشقی است. «و وقوفش در این عالم وقوف حیوانی.» آدم بیاید در حد حیوانی زندگی کند و «حرکاتش حرکات حیوانی و شیطانی بود. اگر چنین باشد، مردنش نیز مردن حیوان و شیطان است. اللهم الیک المشتکی و علیک التکلان.» اگر آدم سر از عالم عاشقی درنیاورد، مثل حیوانات زندگی حیوانی و زندگی شیطانی. اگر نفهمد در صدقه چهخبر است، اگر صدقه عشقبازی نکند، اگر با این روایات به شور نیاید، این دارد در حد حیوان زندگی میکند، یا خودش شیطان است، یا بهشدت در اختیار شیطان است. آنی که بهره از ایمان دارد، به شور میآید با این روایات، به شوق میآید، به حرکت میافتد، به رقص میآید.
«خداوندا، تو خود ما را به نور هدایتت دستگیری فرما و از این خواب سنگین بیدار فرما و به عالم غیب و نور و دار بهجت و سرور و خلوت اُنس و محفل خاص دعوت کن.» خب، باز روایت دیگری را حضرت امام میخوانند. از خوبیهای امام این است که امام نگاه تحویلی دارند و هرچه که میفهمند، در عمقش میروند. یک چهار تا لایه پشت سرش را مطرح میکنند که این عظمت روحی حضرت امام.
حدیث از پیامبر اکرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم): «ارضُ القيامهِ نارٌ إلاّ ظلَّ المؤمن، فإنّ صدقتَه تُظلُّه.» همه زمین قیامت آتش است، غیر از سایه مؤمن. با خلال موم غیر از سایه مؤمن. صدقه مؤمن سایه میشود برایش. حضرت امام میفرمایند که «و در روایتی که صدقه را خدای تعالی تربیت میکند.» مثل شماها که بچهشتر تربیت. اگر نصف خرما صدقه بدهید، خدای تعالی آن را تربیت میکند در روز قیامت. آن را میدهد به بنده در صورتی که مثل کوه اُحد یا بزرگتر از این قبیل حدیث بسیار است. در احادیث کثیره وارد شده که صدقه مُردنهای بد را دفع میکند، روزی را نازل میکند، قرض را ادا میکند. همه را خواندیم. هفتاد نوع مُردن بد را دفع میکند. خدای تعالی عوضش را از ۱۰ تا صد هزار عطا میکند. باعث زیادت مال میشود. در صبح هرکی صدقه بدهد از بلاهای آسمانی در آن روز حفظ میشود. اگر در شب بدهد از بلاهای آسمانی در شب حفظ میشود. مداوای مریضها با صدقه است. اگر کسی اهل بیت مسلمی را کفایت بکند، گرسنگی آنها را رفع بکند، بپوشاند بدنشان را، از هفتاد تا حج محبوبتر است. با اینکه یک حج از ۷۰ تا آزاد کردن برده بالاتر است. و با اینکه در «رقبه» یعنی آزاد کردن یک برده وارد شده که هرکس بنده را آزاد کند، خدا به عوضی از او، عضوی از این را از آتش جهنم نجات میدهد.
اگر یک برده آزاد کنی، بابت دستش که آزاد کردی، دستت از جهنم نجات پیدا میکند. بابت سرش، سرت. بابت پاش، پایت. برده است. بعد هر حجی از ۷۰ تا برده آزاد کردن بالاتر است. هر صدقه و کفایت زندگی یک مؤمنی از ۷۰ تا حج بالاتر است. بعد میفرماید که حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هزار بنده آزاد کرد از خرجی که با دست خودش. این هم باز قبلاً خواندیم. با پولی که خودشان با زحمت به دست آورده بودند.
در مورد همین انفاقی که با محبت باشد، میفرمایند که ما ختم میکنیم مقام را به ذکر نکتهای دانستنی. و آن این است که در آیه شریفه دارد که «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.» آیه ۹۲ سوره آلعمران. به مقام ابرار نمیرسید، مگر اینکه از آن چیزهایی که دوست دارید انفاق کنید. در حدیث دارد که امام صادق (علیهالسلام) شکر صدقه میداد. شکر شکر صدقه میدادند. نه یعنی خودشان ۵۰ کیلو داشتند و ۱۰ کیلو هم میداد. یعنی اگر مثلاً ۵ کیلو داشتند و همان ۵ کیلو نیاز روزمرهشان را تعیین میکرد، همان را صدقه میدادند. اینجوری بوده. میپرسند: «آقا، چهطور شما شکر صدقه میدهی؟» میگوید: «چون شکر از همهچی بیشتر دوست دارد.» میل دارم به آن چیزی که محبوبترین اشیاست پیش من. دوست دارم این را صدقه...
در حدیثی که امیرالمؤمنین خدا آنی که محبوبترینش است را به آدم میدهد. وقتی آدم محبوبترینش را میگذرد، خدا محبوبترینش را میدهد. در حدیث دارد که امیرالمؤمنین یک لباسی خریدند و ازش خوششان آمد. شنیدم از پیغمبر میفرمود کسی که دیگری را بر خودش ترجیح میدهد، خدا بهشت را روز قیامت برای او اختیار میکند. کسی که دوست داشته باشد چیزی را، بعد آن را برای خدا بدهد، خدا روز قیامت میفرماید که بندگان به همدیگر جزا میدادند به معروف. من جزای تو را امروز بهشت میدهم.
روایت دارد که یکی از اصحاب وقتی همین آیه شریفه وارد شد، یک باغی داشت. بین فامیلاش قسمت کرد. آن را از همه اموالش بیشتر دوست داشت. پس پیغمبر فرمود که «خوش به حال تو. خوش به حال تو که این حال سودمندی است برای تو.» و برای جناب ابوذر مهمان آمد. فرمود: «بهشت که من شغلی دارم از برای من. شترهای برو بهترین اینها را بیاور.» مهمان رفت. یک شتر لاغری آورد. ابوذر فرمود: «به من خیانت کردی.» گفت: «بهترین شترها، شتر فحل بود.» به یادم آمد روز احتیاج شما را به سوی او. یعنی شتر جوان، چاق و اینها داشتی و شتر نر بود. چهبود؟ من گفتم این را نرفتم بردارم. طرف «ابوذر» گذاشتم. یک روز لازمَت میشود. ابوذر فرمود که: «روز احتیاج من بهش آن روزی است که من را در قبر میگذارد.» ببینید این پیغمبر چی تربیت میکرد. جناب ابوذر که در پله نهم ایمان است. تفاوتش با ما این است که آن میشود ابوذر. من هم میشوم. گفت: «گذاشتم برای روز مبادا و روز پیری کوری. برای روز نیازت. آن خوبه را برنداشتم.» گفت: «روز نیازم مال قبر است. برو خوبه را بردار.» این خیلی در اینها حرف است. خیلی در اینها درس است. اینها سیر و سلوک است. اینها اخلاق است. اینها معنویت است. اینها دستورالعمل است. اینها استاد اخلاق و استاد عرفان و اینهاست. همینها سخت است. همینها گران است. همینها ماجرای ماست. همینها عنایات.
بعد فرمود: «تو مال سه تا شری هستی. یکی قدر، قضا و قدر الهی که فرقی نمیکند پیش آن که خوب یا بد باشد. آن را میبرد به هلاک. وقتی میخواهد هلاک بکند، کار ندارد که خوبی یا بدی. میآید میبرد. یکی وارث است که منتظر مردنَت است.» به تو هم. نفر سومش اگر توانستی که عاجزتر از اینها نباشی، نَباش. این سه تا میافتند در مالت. تلفش میکنند. قبل از اینکه این سه تا بیفتند در مال تو. که حالت. دو تای دیگر غیر از خودت. قبل از اینکه آن دو تا بیفتند در مال تو، خودت که شریک سومی سهم داری، زودتر از آن دو تا بقاپ. نقدش کن. نگذار کار دست آن دو تا بیفتد. به تو هیچی نرسد.
«این شتر محبوب بود پیش من در بین اموالم. دوست داشتم که برای خودم پیش بفرستم.» همان نظام تقدیم. معنایش همین بود دیگر. جلوتر بفرستی. جلوتر از خودت بفرستی عالم بعد و خودت میروی آنجا ملاقاتش میکنی.
بعد امام یکی از اسرار صدقه را اینجا مطرح میکنند: «باید دانست که انسان با علاقهمندی و محبت به مال و منال، که همان است که در «آداب الصلاة» به نحو دیگری از...» و ذخارف دنیوی بزرگ شده و تربیت شده. این علاقه در اعماق قلبش جایگزین شده. منشأ بیشتر مفاسد اخلاقی و اعمالی، بلکه مفاسد دینی، همین علاقه است. علاقه به دنیا و مادیات و اینها که در احادیث بسیار این را داریم. در شرح بعضی احادیث هم بهش اشاره کردیم که همین صفحه ۱۲۲ همین «چهل حدیث» میشود.
«پس اگر انسان به واسطه صدقات و ایثار بر نفس این علاقه را بتواند سلب کند یا کم کند، البته قطع ماده فساد و جرثومه قبایح را کرده.» آن ریشه گناه و فساد و رذایل را داری میکنی. با آن درگیر داری میشوی. «و طریق نیل به حصول معارف، راه برای رسیدن به معارف بهت باز میشود. و انقطاع به عالم غیب میبری. به سمت عالم غیب. از همینجا پروازت شروع میشود. دست و پایت باز میشود. پرواز میکنی. و ملکوت و حصول ملکات فاضله سر از ملکوت درمیآوری. ملکات فاضله پیدا، اخلاق کامله پیدا میکنی.» برای خود مفتوح نمود. این یکی از نکات بزرگ انفاقات مالی واجب و مستحب است. از همینها باید بگذریم.
خمسمان را نمیدهیم. صدقات نمیدهیم. دنبال اینی که یک راه در راهپیدا کنیم که این خمس را چهمیدانم، یکجوری بپیچانیم، دستگردان کنیم، به کسی نرسد و خودمان کلاه شرعی و فلان و اینها. یکجوری بالا بکشیم و اینها. بعد دنبال استاد عرفان هم هستیم و دنبال دستورالعمل خاص هم هستیم. استاد عرفان همینجاست. همین دستور. همین پا گذاشتن از همین صدقه. از همین همسایه محتاج، کودک کار سر چهارراه نیست.
نمیخواهم حرفهای روشنفکری بزنم که «حج نرو، چهمیدانم، خرج امام حسین نکن.» این شرورها را نمیخواهم بگویم. میخواهم بگویم آن حج، حج آدم میرود به خاطر پیدا کردن لطافت. برای اینکه علاقهاش از دنیا کم بشود. علاقهاش به عقبی زیاد بشود. نشانهاش کجاست؟ در همین صدقهای که میدهد. اصلاً اگر حج نروی که تربیت نمیشوی برای این کارها. اینجور آدمهایی را حج تربیت میکند. زیارت تربیت میکند. منتهاش از کجا بفهمیم حج درست حسابی است؟ از همین که این کارها را میکند. اگر کسی حج رفت و آمد و بعد دروغ و دغل یاد گرفته، مثل همینها که در تلویزیون اینها نشان میدهند که طرف از حج که آمده، از قبلش خیلی فاسدتر و کثیفتر شده. حج نیست. حج مفت نمیارزد.
«از مجموع اخبار و آثار این باب معلوم شد که صدقه جامع فضایل دنیویه و اُخرویه است.» همه فضیلتهای دنیا و آخرت را صدقه از ساعت اول دادن او با انسان همراه است و دفع بلا یا حداقل با تو است. همیشه سپر است دیگر. نه اینکه یک سپری بعداً داری. همین الان سپرت است تا آخر عمر در قیامت. از الان با تو است. از الانی که صدقه دادی تا قیامت. بهشرطی که حبطش نکنی و سایر مراحل که انسان به بهشت و جوار حق برساند.
بعد نکاتی در مورد صدقه مخفیانه و اینها میفهمند که البته توضیحاتی جلسه قبل دادیم. صدقه مستحبی در سر و خفا افضل است. اگر مخفیانه صدقه مستحبی را انجام بدهیم، بهتر است. افضل از طریق آشکارا و ا علانیه. در کافی هم روایتی دارد که خواندیم روایتش را قبلاً. و در احادیث کثیره وارد است که صدقه پنهانی آثارش این است و هفت طایفه را در پناه خودش خدا حفظ میکند. اینها را در روزی که پناهی جز پناه او نیست. یکی از کسانی که صدقه بدهد و پنهان بدارد، حتی دست راستش نفهمد آنی که دست چپش انفاق کرد. شاید نکته افضلیت یکی این است که عبادت سری بعیدتر است از ریا و به اخلاص نزدیکتر. مخفیانهتر میشود. از ریا و سمعه و اینها دور میشود دیگر. حفظ آبروی فقرا در کتمان است. آبروداری میشود. آبرو نگه میداری. آبی را برایت نگه میدارند. به آبرو میدهند. و صدقه بر ارحام و اقربا افضل. بهتر این است که آدم به ارحامش و نزدیکان صدقه بدهد به نسبت دیگران. صله رحم هم است. از افضل عبادات صدقه به اینها به حساب میآید. صله اخوان اجرش ۲۰. صله رحم ۲۴.
خب ببینید صدقه خودش خیلی اثر دارد؛ ولی قرض باز ۱۸ برابر صدقه اثر دارد. چون طرف به فعالیت اقتصادی میافتد. قشنگترش این است که به اسم قرض بهش بدهی که آبروش حفظ بشود و طرف برود که فعالیت بکند. بیاید پول را برگرداند. بعد ببخشیش. نروی مطالعه بکنیم. البته اگر قرض گرفتیم ما باید دنبال آن باشیم. از ما نخواسته. خب من اینجا بگویم که دیگر دو بار من مثلاً سه بار بهش گفتم دیگر جواب نداد. خب پس مثل اینکه لازم ندارد. نه. او شاید از تو خجالت میکشد. از طرق مختلف، از نزدیک برو ببینش. این الان رویش نمیشود تلفنی، پیامکی، واتساپی اینها مثلاً جواب بدهد. با شما حیا میکند. حریم دارد. تو باید دنبالش راه بیفتی. این چه دینی است؟ چه حقالناسی است که نشسته که آن طرف بیاید التماس کند، به گریه بیفتد، یک چهارمش را بهش بدهم؟ دو هفته، بعد سه ماه از وقتش گذشته. که نشد. دین داریم که؟ دین نیست.
پس قشنگترش این شد که به اسم قرض بهش بدهی و این از صدقه افضل است. اگر به اسم قرض دادی، ولی بعد کردی که این دیگر دو برابر میشود. هر دو تا میشود چند؟ اگر صله رحم شد، این امروز قشنگتر است. رسیدگی به پدر و مادری میکند. به خواهر، به برادر، به عمو. الان در این اوضاع عموی پیری داریم، عمه پیری داریم. نمیتوانند بیرون بیایند. در این وضعیت اقتصادی با این برنج و مرغ و گوشت اینقدر، با این میوههای گران، تخممرغ آنچنانی، هزینههای سنگین. آدم یک شانه تخممرغ میگیرد. نمیخواهم سختش هم بکنیم. دو کیلو گوجه میگیرد. یک دانه مرغی میگیرد. میرود در خانه این را میزند. این هم صله رحم است، هم صدقه است. این خیلی آثار دارد. صله رحم ۲۴ برابر است که آثارش فوقالعاده است. صله رحم اصلش مالی است. حالا آن بحثهای صله رحم ما چند جلسه بود؟ ۲۰ جلسه و چهقدر بود؟ آنجا بحث کردیم مفصل. اصل صله رحم مالی است. حالی نیست. مراتب دارد. کمترین مراتب صله رحم این است که آزار نرسانیم. این هم صله رحم به حساب میآید. ولی آنی که این همه فضیلت دارد، این است که بروی گرفتاریش را حل کنی. خصوصاً اثر مادی برایش داشته باشی. نیاز مالیش را برطرف کنی. نه اینکه ما میرویم خانه هم میافتیم، کمر طرف را میشکنیم که صله رحم نیست که. اینی که بروی برایش یک چیزی ببری یا مشکلش را باخبر بشوی، مشکلش را برطرف کنی. این صله رحم.
و یک نکته دیگر هم که امام اینجا مطرح میکنند، نکته مهمی است که این را میخوانیم بعد میآییم سمت ادامه روایت. کتاب جلسه قبل خواندیم. امام میفرمایند که در حدیثی از اهلبیت که «در صدقه تلاش کن که تا جایی کار کنی که احتمال اسراف ندهی. مطلوب در صدقه کثرتش است به هر اندازه بشود. اسراف نیست.» هر چهقدر صدقه بدهی اسراف نیست. ولی تا جایی که احتمال میدهی اسراف کردی، ولی در واقع اسراف نکردی. یعنی آنقدر صدقه خیلی انگار داری زیاد میدهی، ولی در صدقه هرچهقدر هم زیاد بدهی، زیاد نیست. هر چهقدر بیشتر، بهتر. صدقه این شکلی است. در حدیث دارد که امام حسن مجتبی (علیهالسلام) سه بار اموالشان را با فقرا تقسیم کردند. به صورت نصف نصف. تا جایی که اگر دو جفت کفش داشتند یا دو تا لباس داشتند، یکیش را دادند رفت. یکی برای خودشان. الان این قفسه ما، کمد ما را باز کنند، بگویند: «آقا، همه قباها، عباهایی که داری، همه را بده برود. یکی بماند برای تو. بقیه همه بیرون.» یا نصف نصف بکنیم. مثلاً ۱۰ تا لباس داری، پنج تایش برود، پنج تایش بماند. امام مجتبی این کار را... سخت است دیگر. ببینید، فشار که میآید، از آنجایی که فشار میآید آثارش از آنجا ظاهر میشود.
البته خیلی مراقبت و دقت میخواهد که آدم خیلی با رندی و ظرافت کاری، ریزهکاری و کارها را انجام بدهد. اگر صدقه اینجور سنگین داد، بعد کمرش نشکند، به عُجب نیفتد، مغرور نشود. واصل شدیم، ملک و کلک و فلان و ماجرا که قبلاً گفتی و اینها. در این وادیها نیفتد و در عین حال گرفتاری مالی پیدا نکند. باعث اسباب سرخوردگی و متلک و اینها را فراهم نکند از این و آن. خیلی ریزهکاری دارد. اینها دیگر حالا ما داریم کلیاتی میگوییم؛ ولی جزئیاتش را آدم خودش در زندگی با ریزهکاریها، با مهارت، با ظرافت و اینها باید پیش ببرد.
بههرحال در حدیث دیگری دارد که امام رضا (علیهالسلام) به امام جواد (علیهالسلام) فرمودند که «شنیدم غلامان وقتی که سوارت میکنند، تو را از در کوچک میآورند. چون پشت در بزرگ جمع میشدند فامیلها و اطرافیان و آشناها و اینها که حضرت وقتی از در بیرون میآیند چیزی از حضرت بگیرند.» فرمود: «بحق علیک. به آن حقی که من به تو دارم، وقتی از این در بیرون میروی، از در بزرگ میروی.» از در بزرگ برمیگردیم. خیلی روایت فوقالعادهای است. بنده حرم میروم، یاد این روایت میکنم. میگویم که شما به امام جواد (علیهالسلام) پسرتان اینجور... حالا همین که حرم هم بسته است و گرچه دوریم ولی از تو سخن، بعد منزل نبود در سفر، گاهی عرض میکنم که شما به امام جواد (علیهالسلام) فرمودهای از آن در بزرگ برو. کی آنجا نشسته؟ ماییم و شما. چشم ما به دست شماست و ما را حواله به در دیگری هم ندهید. از در بزرگ پشت در بزرگ.
بههرحال به امام جواد (علیهالسلام) فرمودند که «از در کوچک نگذار ببرندت. از در بزرگ برو. همانجایی که بقیه نشستهاند. وقتی سوار شدی، با خودت طلا و نقره بردار. هیچ کسی از تو درخواست نمیکند، مگر اینکه بهش چیزی بدهی. از عموهایت هر کس از تو درخواست کرد، زیر ۵۰ درهم نباشد. ۵ دینار. اگر بیشتر خواستی بدهی هم اشکال ندارد.» «من اراده کردم به این امر اینکه خدا مقام تو را بالا ببرد.» این کار تربیتی. خواستن بچهام سَری باشد در سَرها. این تربیت کودک، تربیت فرزند. دوست دارم بروی بالا. من که نخواستم بروی آنجا تشک بار را بزن که مثلاً تلویزیون ببیننت. مقام تحلیل و ارزیابی. آن نیستم. فالو کردن و در خیابان باهاش سلفی گرفتن. این میشود بچه رفته آن دسته. آن دسته بخشنده. آن دسته هرچی بالاست، وصی. این خودش بچهات بالاست. این نگاه ما باید باشد. این ذهن. میخواستم مقامت بالا برود، انفاق کن و نترس که خدا به تنگ بگیرد. نگران این نباش که تویش بمانی. «و لا تخش من ذی العرش اِقطارا.» نگران نباش از اینکه گرفتار.
خب امام میفرمایند که از یک طرف احادیث را داریم، از یک طرف دیگر احادیث داریم که میفرماید که آنقدری صدقه نده که باعث میشود به خانوادهات سخت بگذرد. حالا مثلاً ۲ میلیون درآمد دارد، بخواهد یک میلیونش را صدقه بدهد. این را در روایت دارد که اسراف است. خدا دعای کسی که اینجوری انفاق بکند، اصلاً قبول نمیکند. کسی که انفاق این شکلی بکند برای زن و بچهاش کم بگذارد، دعایش را قبول نمیکند. این هم روایتی است که حضرت امام نقل میکنند که حالا روایتش هم مفصل است در پاورقی «چهل حدیث». اگر دوست داشتید روایتش را ببینید. حالا شاید در آن روایتی که بخوانیم آنجا آمده باشد که حالا عرض میکنم. اگر آنجا باشد...
خب این را چهکارش بکنیم. در حدیث دارد که بهترین صدقه صدقهای است که از آن مقدار کفافَت بیشتر باشد. آن مقدار کفافت را ندهی. به تو فشار بیاید. به خانوادهات فشار بیاید. این ماجرایش این است. باعث سختی خانواده نشود. خانواده با چهقدر... حالا آن هم یک وقتی پر توقعاند، آنها ملاک نیست. نه آنی که واقعاً آدم میبیند مقدار معقولی که خرج عادی و روزانه زندگی ماست. بدون بریز بپاش. آن مقدار آدم کنار میگذارد. مازاد را صدقه میدهد. کسی نصف مالش یا بیشتر صدقه بدهد و بتواند زندگیاش را هم اداره کند، فشار نیاید، سخت نگذرد، اینجا اسراف نمیشود و این خیلی فضیلت دارد. یکی هم یک هزار تومانی بدهد و زندگیاش فشار بیاید. اینها پس ملاک متفاوت است. خب این از این ماجرا.
ادامه روایاتی که جلسه قبل میخواندیم را بخوانیم که این روایتی که به اینجا رسیده بودیم همین را میخواهد بگوید. در سوره مبارکه اسراء هم که ما در بحث سوره اسراء بحث کردیم، آیه ۲۹ میفرمایند که «وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ.» دستهایت را به گردنت نچسبان. که این را توضیح دادیم یعنی چی. خیلی دیگر ولنگ و باز نکن. «وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا.» که ملامتزده و حسرتچشیده مینشینی. بازی بیش از حد نکن. پیامبر اکرم فرمود: «الْمُعْتَدِيَ الصَّدَقَةُ كَمَانِعِهِ.» آنی که صدقه را از حد بگذراند، مثل کسی انگار صدقه نداده است.
ببینید، احکام علما میگویند که تابع مصالح و مفاسد است. احکام تابع مصالح و مفاسد است. یعنی چرا گفتند صدقه خوب است؟ چون تویش مصلحت بوده. مصلحت دارد. اگر یک وقتی این دیگر مصلحت نباشد و مفسده باشد، آن دیگر به درد نمیخورد. آن نماز به درد نمیخورد. آن روزه به درد نمیخورد. آن حج به درد نمیخورد. آن صدقه به درد نمیخورد. اگر صدقهای دارم میدهم، زن و بچهام را دارم گرفتار میکنم، مصلحت ندارد. مفسده دارد. این دیگر انگار صدقه ندادهام. «کسی که از حد بگذراند، مثل کسی است که مانع صدقه میشود.» در وصیتشان به امیرالمؤمنین میفرمایند که «عَمَّ الصَّدَقَةَ فَجَهْدَ حَتَّى تَقُولَ قَدْ أَسْرَفْتَ وَلَمْ تُسْرِفْ.» تا آنجایی که میتوانی بده، تا جایی که اصلاً دیگر احتمال بدهی که اسراف کردی، ولی در واقع هنوز اسراف نکردی. «أنفقوا و ارزقوا ولا تحصوا فَيُحْصَ عليكم.» انفاق کنید و ببخشید. «ولا تحصوا.» شمارش نکنید. «فَیُحصَ علیکم.» اگر بشماری، در مورد تو هم میشمارند. بیحساب و بیهوا و بدون منت خوشگذشتن بدهی، به تو هم بدون خشخاش گذاشتن میدهند. خیلی لطیف است. اینها همان قواعد دو طرفهای که قبلاً اشاره کردیم موج میزند در روایات ما. این قواعد خساست نکنید. گدا بازی درنیاورید. خسیس بازی درنیاورید. در مورد شما خسیس بازی درمیآورند.
روایت دیگری دارد که امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند که «اگر یک مردی «أنفق ما فی یده فی سبیل من سبل الله.» هرچی دار و ندار دل را در راهی از راههای خدا انفاق بکند، «ما کان أحسن و لا وفق.» کار خوبی نکرده. کار موفقیتآمیزی نبوده. مگر نخواندی آیه قرآن را که «وَأَنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ.» خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیدازید.» اینجا منظور این آیه مقتصدیناند. آنهایی که حواسشان هست، اندازهها را نگه میدارند. افراط نمیکنند. دارد بده، برم باز. یعنی به خودش فشار میآید در اطرافیانش فشار نمیآید. اگر فشار میآید، فشار به حدی نیست که بخواهد گرفتار بشود، محتاج بشود، به گدایی بیفتد. اینها. این میانهروی. با این ملاک است که باید بهش توجه کرد.
«لَا تَدْخُلْ أَخَاكَ بِشَيْءٍ تَضَرُّ بِكَ أَكْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ.» خیلی قاعده کلی و عالی است. برای برادرت دست به کاری نزن که ضررش برای تو بیشتر از سودش برای تو است. هر کاری که احساس میکنی ضررش برای تو بیشتر از سودش است، این هم باز محاسبه دقیق میخواهد. خیلی حواست جمع باشد و حساب بدون هوای نفس دادن، در حسابش. این کار را نکن. اگر زورش بیشتر است. میفرماید که بذر نکن برای رفقایت. آنی که اگر بذر کنی، ضررش برای تو بیشتر از من میفرماید.
ابن عباس میگوید: «وقتی که دستور رسید که در راه خدا انفاق کنیم، یک تعدادی از صحابه پیغمبر گفتند: «یا رسولالله، این دستوری که آمده، این انفاقی که مأمور شدیم که از اموالمان بدهیم، این نمیدانیم چیست؟ چهقدر ازش انفاق کنیم؟» آیه نازل شد: «يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ.» بگو: هرچی اضافی دارید. بعد میفهمند که تا قبل از این آیه این مردها از مالشان آنقدری انفاق میکردند که دیگر حتی چیزی پیدا نمیکردند که صدقه بدهند. حتی غذایی برای خوردن خودشان نمیماند. طوری که خودشان صدقهخور میشدند. لذا میفرماید که کار به آنجا هم نرسد. و این روایت هم که قبلاً خواندیم. هرکی این وسط واسطه بشود در صدقه، ثواب میبرد. حالا با چند تا روایت قشنگ دیگر هم. هرکی صدقهای را به نیازمند برساند، قدم بردارد برایش، اجر صاحب صدقه را دارد. از اجر آنی که صدقه داد هم کم نمیشود. روایت دیگر دارد که فرمود که «هرکی به یک مسکین، آدم محتاجی صدقهای بدهد. کسی که صدقه بدهد، اگر چهل هزار آدم در این مسیر این صدقه واسطه باشند، دست به دست کنند تا به دست فقیر برسد، به همهشان اجر کامل میدهم.» خیلی روایت فوقالعاده و جالبی است. جای دیگر دارد که اگر بین ۷۰ هزار هزار انسان، یعنی ۷۰ میلیون دست به دست بشود، اجر آخرین اینها مثل اجر اولینش است.
از پیغمبر اکرم و امام صادق فرمودند که اگر ۸۰ دست – که این روایت را قبلاً خواندیم – واسطه بشود، باز از اجر اینها هیچکدام کم نمیشود.
موارد صدقه که کجاها باید صدقه مصرف کنیم؟ روایت دارد، پیامبر اکرم فرمودند که: «لَيْسَ الْمِسْكِينُ بِالطَّوَّافِ تَطْوَفُ الْبَابَ ثُمَّ تَرَكُ مَا تَرَكْتَ الْمُرْهَ وَلا لُقْمَةً وَلَا لُقْمَتَيْنِ.» مسکین آن گدای دورهگرد نیست که در خیابانها راهمیرود، در میزند، چیزی میخواهد. تمر و تمرتان آنی که یکی دو تا دانه خرما میگیرد و یکی دو تا و لقمه و لقمتها یکی دو تا لقمه نان میگیرد و میرود. اینها نیستند. «و لكن المسکین المتعفف» لکن «المسکین المتعفف» الذي لا یسأل الناس شیئا». نروید به اینها که در خیابانند. اول بخواهید به اینها بدهید. به آنهایی که در خانهاند، گرفتارند، گدایی نمیکنند، رویشان نمیشود به کسی بگویند. آنها را اول شناسایی کن. آنها در اولویت باشند. فرهنگ قشنگ که گداپروری هم باب نشود و طرف اتفاقاً به حیای بیشتر بیفتد. بدون اینکه شناسایی میشوند این افراد. «ولا يفتن له فيصدق عليه». کسی این دست را به سمت کسی دراز نمیکند و کسی هم اصلاً خبر از مشکل او ندارد.
قشنگ بخوانم. این یادگاری از مرحوم آیتالله حائری شیرازی است که این آیه را بنده خوب چند بار خوانده بودم؛ ولی این لطافتی که ایشان ازش استفاده کردند، هیچوقت به ذهن بنده نمیرسید. ولی از کلام بزرگوار در کتاب تعلق شاید بود که خوانده بودم. حالا بحث تعلق کریم. یکی از بحثهای خیلی قشنگ کتاب. خیلی خوب. یک وقت به ذهن بنده رسید این کتاب را کامل شرح بدهم از اول تا آخر.
کتاب «تعلق» آیتالله حائری شیرازی یکی از کتابهای بینظیر، خیلی عالی است. خیلی مطلب. به قول اینهایی که به ما میگویند حاشیه زیاد میروی، اگر بخواهند آنجوری نگاه بکنند، این کتاب اکثرش حاشیه است. یعنی خیلی مطالب در مورد خود بحث تعلق نیست؛ ولی همهاش ربطی به تعلق دارد و بحث بسیار مفید و خواندنی. کتاب خیلی کتاب وزین. آنجا به نظرم دیدم. شاید هم در کتاب دیگر ایشان دیدم این آیه ۷۹ سوره که «مَسَاکِينُ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ» ماجرای کشتیای که سوراخ کرد حضرت خضر که دست غاصب نیفتد. فرمود که این کشتی مال مسکین. مسکینهایی که در دریا کار میکردند. نشان میدهد که مسکین در نگاه قرآن کسی است که کار هم میکند، درآمد هم دارد. مقداری که درآمد دارد، خرجش را درنمیآورد. دخل و خرج. خیلی لطیف است. مسکین این است. درآمدی نداری یا کاری ندارد و اینها. یعنی فرهنگ قرآن این است که اتفاقاً طرف را بتوانی ازش حمایت کنی که بیاید کار بکند و در کارش اتفاقاً قوت. یعنی حمایت از کار او باشد. این اصل صدقه.
اینها، خیلی این لطیف است. الان که ما ماجرای اقتصادی و مسئله اقتصادی در مملکت مان داریم، قشنگترین صدقه. بله، حالا خوب است ما یک گوسفندی بگیریم، یک مرغی بگیریم، پخش بکنیم. این هم لازم و ضروری است. حتماً باید بدهیم. بخشی از اینها که واقعاً واجب کفایی است. چون بعضی از این عزیزان به نان شب. ولی مهمتر از آن این است که ما بتوانیم این صدقات را ببریم به سمت اینکه بتوانیم انشاءالله باهاش تولید را رونق بدهیم. از آن کار، آن تولیدکننده، آن تاجر کارگر، از آن کار بومی حمایت بشود. این قشنگترین کارهای بورس اقتصاد دانشبنیان.
عزیزان ما در اوقاف کانالی را شروع کرده بودند. وقف که خیلی هم پیش ما آمدند و خیلی هم اصرار داشتند ما کمکشان بکنیم. رزق اینها بود. الان یکهو یادم افتاد که وقف فناوری یکی از وقفهای خیلی خوب. اینها بودجه نداشتند تبلیغات بکنند. حالا شاید عزیزان ما این را بشنوند و این یکی از موارد خیلی خوب است. اگر کسی بتواند این کار را بکند. اینها وقف فناوری میکردند. مثلاً عزیز میخواست خانهاش را وقف. خب ما حسینیه زیاد داریم. معمولاً محله ما دور و بر ما چندین حسینیه است که اصلاً شاید سال به سال یک ۱۰ روز فقط محرمی، ماه رمضان، چیزی ازش استفاده بشود. اکثراً معطل است. وقف به جای اینجور چیزها که اینها هم البته قطعاً خوب است، نمیخواهم ارزشش را پایین بیاورم. ولی وقف ضروریه.
وقف فناوری. مثلاً طرف زمین بزرگی داشت. این را وقف میکرد و این هزینهها، یعنی این سودی که از این زمین عائد میشد، این را خرج هزینههای فناوری میکردند. یک جوانی که داشت اقتصاد دانشبنیان، مثلاً کاری، پروژه و حمایت مالی میخواهد، از محل این وقف. خیلی عالی است. خیلی محشر است. اصل صدقه این هم میشود. مصداق مسکین این جوان دانشجوی فرهیخته مؤمن. مسکین را همیشه قیافه ژولیده درب و داغون، کپر زده، چهمیدانم، کپرنشین فلان و اینها مثلاً لحاظ نکنیم. خدایی نکرده عزیزانی که ساکن کپر هستند، عرض بدی داشته باشند. عرض کنم که یعنی ما یک تصور آنجوری نداشته باشیم که طرف دیگر واقعاً از همه مایحتاجش محروم است و هیچی دیگر ندارد. از در شدت تنگناست. نه. همین هم که دارد کار میکند. جوان دانشجویی که مثلاً دارد اسنپ کار میکند و خب این رفته درس خوانده. این یعنی درس او اصلاً نمیتواند برایش نیاز اقتصادیش را برطرف بکند. و این هم مصداق مسکین به حساب میآید. فتوای فقهی بدهم. در مورد فتوایش آدم باید از مرجعش بپرسد که واقعاً موارد و مصادیق مسکین و فقیر کیان که ما به آنها صدقه بدهیم. ولی با آن تعریف قرآنی که مرحوم آیتالله حائری شیرازی هم خصوصاً بهش تأکید داشتند، آنی که دارد کار میکند، تلاشش را میکند، عرق میریزد، درآمد هم دارد؛ ولی خرجش جور درنمیآید. این میشود مسکین. حمایت مالی از این شخص خصوصاً آنی که مسکین است و اصلاً بروز نمیدهد و خصوصاً آنی که به قول شهید مطهری صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته. شاید یکی از انفاقهای خوب این است. آنی که صورتش را با سیلی سرخ نگه میدارد، این انفاق خوب است. این در اولویت است. آنی که سر و وضعش را که نگاه میکنی، اصلاً احتمال نمیدهی گرفتار باشد و محتاج باشد. یککم. خیلی محتاج است. این اتفاقاً مستحق برای کمک و دادرسی و رفع نیازش با طرز کاملاً محترمانه. و بعضی هم حرفهای بودند دیگر. مثلاً به یک نحوی شماره کارت طرف را از جیبش از یک جایی مثلاً با یک بهانهای میگرفتند. پیدا میکردند. عکس میگرفتند. بعد بدون اینکه او بفهمد، همینجور مثلاً پول واریز میکردند. پول جاساز میکردند. یا مثلاً اینهایی که حساب دفتری دارند توی محلهها. بعضی واردند. حرفهایاند. میروند توی محله. میگویند که آقا چهقدر بدهی در این دفتر هست؟ بیا این ۱۰۰ تومن، ۲۰۰ تومن. حساب اینها را صاف کن. مناطق محروم. این خیلی کار قشنگی است. اوج عزت و حرمت. این از جنس همان کار شب پشت در خانه امام سجاد (علیهالسلام)، امام صادق (علیهالسلام) میرفتند. از همان جنس است. امروزیش میشود این مدلی. سوپرمارکت محل. بگوییم آقا کی حساب دفتری دارند؟ نسیه دارند. مغازههایی که معمولاً تویش نسیه است. میوهفروشی است، چهمیدانم، خشکشویی است. جاهای این شکلی که نسیه مثلاً تویش هست. آقا، اینها را صافکن. گرفتار است دیگر. یک سال مثلاً ۲۰ تومن، بدهی. این را صافکن. غوغایی است. این صدقه است. محترمانه. از سری. خیلی تویش ماجراهاست. از آن صدقات شیرین.
پس فرمود که «مسکینِ متعفّی» است «که عفیفه» است و «رو نمیزند به کسی» و کسی اصلاً احتمال نمیدهد که نیاز داشته باشد. او «مسکین اصلی» است. به او صدقه. امام باقر (علیهالسلام) در این «لسائل والمحروم» که روزی عایش را خواندیم: «اموال شما حق معلومی است برای سائل و محروم.» که در سوره مبارکه ذاریات این آیه فرمود. محروم کسی است که «لَيْسَ بِعَقْلِهِ بَئسٌ» عقلش عیبی ندارد. «وَلَمْ يَبْسُطْ لَهُ فِي الرِّزْقِ وَهُوَ مَحْرومٌ.» این آدم هرچی جان میکند، زحمت میکشد، هیچ گشایشی در رزقش حاصل نمیشود. آدم زحمتکش. یک آدم آبروداری است. صبح تا شب میرود در میزند. اینها در اولویت. بیکار عیاش، علاف مفتخور که حالا مثلاً تازه خرج دود و دما هم میکند، اینها اصلاً در اولویت نیستند در صدقه.
آنی که وقتی پول میگیرد اتفاقاً، یعنی وقتی یک مقدار میگیرد، دیگر خودش را میزند به تولید و دیگر مستقیم میشود. این اسرع صدقه است. نه اینکه تو مفتخوری. خودش میماند. تازه راهش را هم یاد میگیرد که بابا نمیخواهد. همان یککمی هم که میرفتیم بیرون کار میکردیم، در اولویت نیست. نمیگویم اینها صدقه ندهیم مطلقاً، بههرحال این هم نیاز دارد بنده خدا. ولی آن اولویت با آن یکی است. «محروم المحارف.» آن محروم کسی است که «الَّذِي قَد حُرِمَ كَسْبَ يَدِهِ الْقَنَاعَةِ وَلَا يَبْسُطُ لَهُ فِي الرِّزْقِ وَهُوَ مُحْرُومٌ.» این بنده خدا کسبی میکند؛ ولی چیزی گیرش نمیآید. یعنی سر به سر میشود معمولاً. میرود بازار جنس میگیرد، میآید اینور میفروشد. حالا دستفروشی میکند. به تکلیف چهقدر سود میخواهد گیر بنده خدا. این میشود محروم که در اموال ما حق دارند. حق دارد.
حالا ما بحث قیامت که «فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَفِي حَرَامِهَا عِقَابٌ.» آن حسابرسی در اموالمان یک غوغایی است. قیامتی است که در اموال چهجور معادلات میکشند و که این پول را چهکار کردی؟ از کجا به دست آوردی؟ کجا خرج کردی؟ آن یک ماجراست. لذا بهترش هم همین است. هرچهقدر میتوانیم در همین وادی بیندازیم و خدا هم توفیقش را بدهد. پول را خرج صدقه که به این گداهایی که در خانه را میزنند، ندهیم. به آنهایی که این کار را نمیکنند. فامیلهایی که نیاز دارند؛ ولی در نمیزنند، درخواست نمیکنند. فرمودند: «به آنها بده.» آنهایی که فامیلهایی نمیآیند سراغ.
از امام کاظم (علیهالسلام) دارد که حضرت فرمود نامه کسی نوشته بود در مورد اینکه کمک به این گداهایی که سر راه مینشیند. حضرت فرمودند که «اگر به دشمنان ما صدقه بدهی، ناصبی، کسی که به اهلبیت توهین میکند، دشنام میدهد. مثلاً وهابیها، مثلاً تکفیریها، داعشیها که قطعاً دیر مصداق بارزش است. هرکی به اینها صدقه بدهد، آن صدقه برایش گناه است نه ثواب.» «فَصَدَقَتُهُ عَلَيْهِ لَا لَهُ.» و فرمودند که «اگر از مذهبش خبر نداری، صدقه بده. این بهتر است. ثوابش بیشتر است.»
بعد فرمود که: «از این گذشته، این خیلی این تعبیر فوقالعاده است از امام (علیهالسلام).» فرمود که «فَمَنْ طُرِقَتْ عَلَيْهِ رَحْمَةٌ وَلَمْ يَكُنْ يَسْتَعْلِمُ مَا هُوَ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ بِصَدَقَتِهِ بَأْساً.» هرکی دلت برایش سوخت، رحمت آمد بهش، «وَلَمْ يَكُنْ يَسْتَعْلِمُ مَا هُوَ عَلَيْهِ» نمیتوانی بفهمی که این راست میگوید، دروغ میگوید. به دلت نگاه کن. دلت میسوزد. «لَمْ يَكُنْ بِتَصَدُّقِهِ عَلَيْهِ بَأْسٌ.» انشاءالله مذهب شیعه راست میگوید، دروغ میگوید. اینجا صدقه دادن به این اشکالی نیست.
یک تعداد هستند که صدقه به اینها حلال نیست. پیامبر اکرم میفرمایند که: «لَيْسَتْ لِغَنِيِّ وَلَا لِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ إِلَّا لِمُدَقِعٍ بِفَقْرٍ أَوْ غَارِمٍ مُفْوِهٍ.» صدقه «برای غنی»، آدمی که دارا است، «و ذی مره» آدمی که بدن خوب و سالم دارد و اینها، به اینها صدقه ندهید. «مگر برای کسی که فقر مدقع»، دچار فقر خارکننده شده «او غارِم مفوه»، یا بدهی کمرشکن دارد. «وَ مَنْ سَأَلَ النَّاسَ لِیُکْثِرَ بِمَالِهِ فَإِنَّمَا یَسْتَقْطِعُ بِهِ مِنْ خَمْشَیْ فِی وَجْهِهِ.» این را باید خیلی فوق، خیلی نکته دارد. میفهمند که هرکی که گدایی بکند، دست پیش مردم دراز بکند، روز قیامت این مال یک خراش میشود روی صورت. چون دارد از آبرو میگذارد. این به آبرویش دارد آسیب میزند. در قیامت هم که عرصهای است که حقیقت معلوم میشود. آنجا میبینی که به آبروی خودش چه آسیب زده. این مال خراش، یک چنگی بوده روی صورتش. رو میزند. اصل قاعده اولیه به این.
حالا در مورد اینکه دست دراز نکنید و اینها انشاءالله عرض میکنم که کلمات جالبی بعد. میفرماید که: «يُكْوَى مِنْ جَهَنَّمَ.» یک سنگ تفتیده که این را در واقع از آتش دوزخ میبلعد میخورد. «فَمَنْ شَاءَ فَلْيُقِلَّ وَمَنْ شَاءَ فَلْيُکْثِرْ.» پس هرکی که میخواهد حالا با کم سر کند. هرکی هم میخواهد برود با گدایی مالش را زیاد کند. صورت ملکوتی و قیامت این را به شما خبر دادم که این چه معترف آدمی که شغل دارد. پیشه دارد. کار دارد. صدقه برایش حلال نیست. «بِذِي مِرَّةٍ سَوِيٍّ» اگر هست، سالم و قوی است، صدقه بهش حلال نیست. «فَتَنَزَّهُوا عَنْهَا.» از گرفتن این خودداری کنید. از در واقع نه شما بگیرید نه بهش بدهید، صدقه به این آدم ندهید. و البته عرض کردم که باز هم در این موارد اگر واقعاً آدم احتمال میدهد که شاید طرف محتاج و لازم دارد و اینها، با همه این تفاصیل اشکالی ندارد و شاید هم ترجیح داشته باشد که بخواهد صدقه دهد.
بعد در مورد اینکه منت نگذارید میفرمایند که سه دسته است که خدا با اینها حرف نمیزند. یکیش آنهایی که وقتی صدقه میدهند منت میگذارند. اینها کسانیاند که خدا به اینها نگاه، یک جای دیگر دارد که: «تَصَدَّقُوا مِنْ غَيْرِ مَخِيلَةٍ.» بدون چشمداشت صدقه بدهید. چون چشمداشت اجر را از بین میبرد. منت نگذاشتن بر صدقه زینت این صدقه است. خرابش میکند. روایات فراوان است. دیگر بحث منت و اینها هم هست. من دیگر چون وقتمان تمام شده بیشترش را نمیخوانم. یک سری نکات در مورد صدقه میماند. جلسه بعد با مسائل فقهی سادات و اینها نکاتی استش که به حول و قوه الهی بحثمان پس هنوز ادامه دارد در مورد صدقه. ما هنوز میخواستیم این جلسه تمامش کنیم ولی تمام نشد. یعنی مطلب زیاد است. انشاءالله جلسه بعد در مورد صدقه، نکات را عرض بکنیم تا بحث صدقه را تمام کنیم و یک کوچولو زیاد میکند و کم میکند که ربطی به چند تا روایت بگوییم. آن هم خودش شاید یک جلسه وقت ببرد تا بیاییم ادامه ماجرای داستان کتاب را پیش ببریم. خدا انشاءالله به ما توفیق بدهد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...