ادامه داستان: رسیدگی به یتیم
مال یتیم آتش است
توصیه به رسیدگی یتیم
سیره امیرالمومنین علی علیه السلام در رسیدگی به یتیم
یتیم معنوی
یتیم چه کسی است؟
عواقب خوردن مال یتیم
جایگاه ویژه برای رسیدگیکنندگان به یتیم در بهشت
در برخورد با یتیم، مراقب باشیم که….
عمده عالم برزخ، صورت اعمال ماست
چه کنیم که قساوت قلب نداشته باشیم؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم، الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
داستان «گرهگشایی» را خواندیم و بخشی از بحث (که بخش آخرش بود) در مورد رسیدگی به یتیم بود. نکاتی را در مورد یتیم عرض بکنیم و بحث بعدی را شروع کنیم که بحث مفصلی است. نکتهای را عرض بکنم: اولاً ما در واقع در این جلسات، شرح کتاب - یعنی اسمش این است: شرح کتاب سهدقیقه در قیامت - را انجام میدهیم. در واقع این اسم اشتباه است و باید تصحیح کنیم. شاید برای برخی عزیزان این اسم باعث سوءتفاهم شده است. من شاید بگویم اسم این بحث را کلاً عوض کنیم. بحث ما در مورد ملکوت و در مورد عالم مثال، در مورد برزخ است. فقط داریم یک کمکهایی میگیریم از کتاب «سه دقیقه در قیامت» و بر اساس ریتم و آهنگ کتاب «سه دقیقه در قیامت» داریم بحثمان را پیش میبریم. وگرنه گفتیم و باز هم یادآوری میکنیم، ما شرح این کتاب را در واقع نمیکنیم؛ یعنی کتاب محوریت ندارد و ملتزم نیستیم که هرچیزی که کتاب گفته را به آن پایبند باشیم، معتقد باشیم و درست بدانیم. نه در مقام اثباتش و نه در مقام ردش، ما در مقام فهم خود مسئله از کتاب کمک میگیریم. لذا اصل بحثمان همین است. ما اصلاً هیچ ادعایی نداریم نسبت به اینکه بخواهیم کتاب را بخوانیم و مثلاً محورمان کتاب باشد. این را چند بار هم گفتیم و باز هم عرض میکنیم. لذا اگر عنوان این بحثمان باعث سوءتفاهم شده، ما اصلاحش میکنیم. میگویید: «شرح کتاب راست میگویید؟ آره، شرح کتاب نیست، اشتباه کردید، ببخشید.» اصلاحش میکنیم. ما در مورد عالم برزخ و عالم ملکوت و اینها داریم صحبت میکنیم و از کتاب «سه دقیقه در قیامت» کمک میگیریم.
این نکته اول.
نکته دوم: چند روز پیش یکی از عزیزان که حالا خیلی هم دوست ندارم من یاد بکنم از ایشان و اسم بیاورم، حالا از باب محبتی که دارند خود ایشان و خانواده ابوی بزرگوارشان؛ حالا من یاد میکنم از استاد عزیزمان استاد ابوالفضل بهرامپور که خیلی هم خود استاد محبت دارند هم بزرگوارشان که ایشان هم فاضل فرهیختهاند و ایشان هم خیلی محبت دارند و اخویشان هم خیلی محبت دارند، از طرف استاد تماس گرفتند و گفتند که این مباحث مثلاً مکتوب شود و چاپ شود و منتشر شود و استاد هم فرمودند که حمایت میکنم. اولاً که ما چند باری چند تا کتاب چاپ کردیم و در عرصه تألیف کتاب و نوشتن کتاب اینها وارد نخواهیم شد. این از ما.
و عرض کردم که خود استاد اگر مصلحت میبینند، این مباحث بهنحوی مکتوب شود و به اسم ایشان چاپ شود. نکته هم این بود که استاد فرموده بودند که - استاد، از باب احترام نیست - واقعاً بهرامپور پدری به گردن بنده دارند و من محضر ایشان تلمذ کردهام و در نوجوانی، مدرسه معصومی ایشان جلسات تفسیری داشتند و مشرف میشدم محضرشان و خیلی هم چیز یاد گرفتم از ایشان. و یک بخشی از شور ارتباط با قرآن و اینها، - جدای از حضرت استاد آیتالله جوادی که جان ناقابل ما فدای ایشان باشد و برخی اساتید دیگر که خیلی در این زمینه تأثیرگذار بودند- یکی از کسانی که اثرگذار بودند در این بخش و واقعاً علاقه به قرآن و مزه قرآن را در کام ریختند، - حالا استاد قرائتی، حاجآقای قرائتی خیلی باز ایشان هم در این جنبه خیلی اثرگذار بودند- حاجآقای بهرامپور بودند که به حمدلله توفیقات ایشان معین و مشخص است و آثار ایشان هم بهشدت قابل استفاده است به لطف خدا. فرموده بودند که در مورد معاد آثاری نوشته شده، ولی در مورد برزخ که خیلی تنبیه میتواند ایجاد بکند و اثرگذار باشد، کتابی نوشته نشده است. خیلی. منم عرض کردم که آقازادهشان در مورد برزخ هم چیزهایی که نوشته شده عمدتاً ناظر به ماجرای شب اول قبر و دفن و اینهاست که البته خوب است، ولی در مورد زندگی برزخی تقریباً بنده کتابی ندیدهام. مرحوم آیتالله شجاعی خوب آثار خوبی دارند در این زمینه، ولی خب سنگین است و خیلی هم ملموس نیست و نیاز به توضیح و تبیین دارد. لذا حالا محبتی داشتند و به نکاتی اینجا عرض شده و روایات و اینها. و عرض ما هم این بود که هم محضر ایشان و هم اینجا که در نکته اولی که گفتم میخواهم عرض بکنم، اینکه عمده بحث برزخ همین صورت اعمال است. اعمال ما صورتی دارد در عالم برزخ. این میشود عالم برزخ ما و کیفیت زندگی در عالم برزخ. زندگی بر اساس همین صورت اعمال است. ما بر اساس اینها زندگی میکنیم. اینها حیاتی در مرتبه بالاتر برای ما ایجاد میکند.
مثلاً قرآن در مورد مال یتیم میفرماید که: «این آت» و کسی که میخورد، آتش میخورد. آتش میخورد یعنی الان میرود توی این معده ماده او آتش؟ نه. این که فرق نمیکند. این درجه حرارتش هیچ تفاوتی ندارد. مال یتیم باشد، مال صغیر باشد، مال کبیر باشد، حرم امام رضا باشد، درجه حرارت هیچ فرقی نمیکند. شاید مولکولهاش هم تفاوتی نداشته باشد. آن صورت مثالی و ملکوتی این متفاوت میشود. یک سر سوزن که جابهجا میشود، عالم ملکوت عالم بهشدت حساس و باریک و دقیق و ظریفی است. یک سر سوزن جابهجایی که میآید، یکهو به آتش میکشد. به آتش میکشد.
این روایت را مرحوم حاجآقا مجتهدی میخواندند. روایت جالبی است. منم تازگی روایتش را دیدم. البته نصف روایت را دیدم، قبلاً از ایشان شنیده بودم. توی این کتاب آداب، شاید توی احادیث و طلاب و اینها. کبوتر نر رفته بود به کبوتر ماده گفته بود که: «تو منو چی فرض کردی؟ من خیلی کسیام برای خودم.» آمده بود پیش حضرت سلیمان برای اینکه ایشان قضاوت کند. گفته بود که: «چطور تو خیلی کسی هستی؟» گفته بود که: «من میتوانم ملک سلیمان را به باد بدهم.» آمد پیش حضرت سلیمان. گفتش: «آقا من این جوری گفتم.» خانمشم بود ظاهراً. کبوتر ماده هم خندید. «خیلی! الان نبینا و آله و علیه السلام چرا در برزخ دعاگوی ما باشیم؟» چون حضرت سلیمان معمولاً یاد نمیکند کسی التماس دعا از ایشان ندارد. همه ما محو پول و اینها هستیم و شایدم لباسهای پولی باشد. سلیمان که شما و آپارتمان به ما برسان. ملکوتی خیلی خوب است. از آنور بخواهیم که یک چیزی نصیب کند. اگر به نیت وزش باد اسم ایشان را بیاورید و به ایشان توسل کنید، باد وزیده میشود. شاید برخی هم تجربه کرده باشند. «چو باد هنوز هم در تسخیر او هست.» حالا توی برخی بحثهای تفسیری نکات در این زمینه عرض کردم خدمت شما. عرض کنم که حضرت سلیمان فرمود که: «واقعاً میتوانی این کار را بکنی؟ ملک من را به باد بدهی؟» روایتی که من تازگی میخواندم این بود که گفته بود که: «نه آقا، ما که نمیتوانیم. من خواستم برای زنم قپی بیایم. گنده گوییام.»
چشم زنش بزرگ باشد. اصولاً برای چی؟ گفته بود که: «من دیدم این انگار نظر دارد به دیگری. رنگهای خیلی چشمش به من نیست. کبوتر نر دیگری مثلاً نزد.» جا دارد که حضرت سلیمان ظاهراً ۴۰ روز گریه کرد. یک کبوتر نر وقتی میبیند که این کبوتر ماده به دیگری نظر دارد، این طور میشود. منی که بنده خدا هستم و به غیر خدا نظر دارم، همه کمال برای اوست و دیگری را میبینم و حواسم به یکی دیگر پرت است، من وضعم چطور است؟ چی میشود؟
مجتهدی میخواندند. ادامهاش این بود. ایشان فرمودند که حضرت سلیمان فرموده بود که: «میتوانی این کار را بکنی؟ آره، میروم خاکهای غصبی را با بالم برمیدارم، میآورم توی ملکت میپاشم که ملک تو به باد بدهد.» «از توی زمین یتیم اینها مثلاً خاک برمیدارم با پر و بالم.» مسلط به روایات بود و خودش هم که مجتهد بود، آیتالله شیخ احمد مجتهدی رضوانالله علیه که برخی اساتید ما شاگرد ایشان بودند. به هر حال این ماجرا این است. یعنی این آتش در باطن آن است. در ملکوت آن است و یک زندگی را به آتش میکشد. این یک لقمه آتشین عالم مثال را آتشین میکند. این بحث بسیار مهمی است. پس ما محور بحثمان توی این جلسات، بحث ملکوت، ملکوت اعمال است. که مقدمهاش را توی بحث نظام تقدیم در دانشگاه خدمت رفقا شروع کردیم و فکر نمیکردیم که اینطور این بحثها منتشر شود، این طور مخاطب پیدا بکند. بنا داشتیم با رفقا به این بحث برسیم. هر عملی چه باطنی دارد و در عالم مثال و عالم بالا چه جریانی بر او رقم میخورد. خب اعمال خیلی زیاد است. یکی دو نمونهاش را توی آن بحث نظام تقدیم مثلاً ما اشاره کردیم که مثلاً مسواک زدن. ملکوت مسواک که چقدر این ملکوت عجیب غریبی است. یک مسواک اینقدر ملکوت دارد و عرض میکردم که ما هی مسواک که میخواهیم بزنیم، با توجه به ملکوتش بزنیم تا از آثار ملکوتیاش بهرهمند بشویم. روایت بلندبالایی بود و برخی رفقای دانشجو میخواستند به ما هر وقت میخواستند اثبات بکنند برادریشان را و بگویند که آقا مثلاً ما اهل عمل هستیم و پیگیر، «از وقتی تو آن بحث مسواک گفتی، همیشه داریم با آن نیت مسواک میزنیم. هر روز با آن توجه هستیم.» مفصلی بود. یک جلسه خواندیم که همنشین حضرت ابراهیم میشود و بعد چه اتفاقاتی میافتد و اینها. مسواک، فقط مسواک زدن ملکوتش این است. و همین طور همین طور همین طور اعمال مختلف و حتی وقایعی که در منزل رخ میدهد، مثلاً تار عنکبوت یک صورت ملکوتی دارد.
خب، ببینید خود این حیوانات که صورت ملکوتی دارند، مثلاً سگ صورت ملکوتی دارد. حضور او در خانه آثار ملکوتی دارد. دلیل این است که تو خانه نگهش داشتی. آن نیتت آثار ملکوتی دارد. اگر برای گله آوردیاش، برای مزرعه آوردیاش، کلب حارس اصطلاحاً، کلب ماشیه است، سگ گله است، سگ باغ است. اینجا بودنش این مظهر اسم حفیظ است و حتی ملائکه حفیظ را هم میآورد. خود این هم الان ارتباط با ملائکه. برای این است که باهاش انس بگیری و رفاقت و اهل خانه و فلان و اینها آوردی، این ملائکه را دور میکند. وجهی ندارد این بودنش در این منزل و باعث حضور شیاطین میشود. خب این سگ با صورت ملکوتی. نیتی که داری. خود بودنش یک ملک دیگری در این خانه رقم میزند. خیلی به در و دیوار و تابلو و مابلو اینها نیست. خیر. یک خانه را فکر میکنیم به این است که مثلاً فلانی اولین کسی که وارد شد و به فلان جای دیوارش را بزنیم و فلان ذکر اثر دارد. ذکر و اینها که قطعاً اثر دارد، ولی بعضی چیزهایش دیگر توهمی است. این بیاید این جوری میشود، آن یکی آن جور میشود. مثلاً دستش خوب نبود این خانه. مثلاً قبلی. چون اینجا فلانی مینشست. هر کسی ممکن است در یک جایی باشد که توی دوره خرید، درخشان، ملکوت خوبی دارد. توی دوره خیلی ملکوت بدی دارد. و ملکوت خودت میتوانی عوض کنی. مگر اینکه دیگر خیلی وضعیت حادی باشد و اینکه اصلاً دیگر نباید سمتش رفت و اینها که آن دیگر وضعش فرق میکند.
به هر حال عنکبوت ملکوت دارد. تار عنکبوت ملکوت دارد. مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا. خانه عنکبوت را تشبیه به... یعنی صورت ملکوتیاش چیست؟ خانه عنکبوت صورت ملکوتی شرک است که خانه سستی است. یک کسی یعنی عنکبوت تعلقش به یک خانه فوقالعاده سست است. درست است؟ به یک خانه فوقالعاده سستی تعلق دارد و فکر میکنی که به این بنده. در حالی که این با یک فوت میرود. غیر خدا را وقتی کسی بهش تعلق دارد این شکلی است. این صورت شرک تعلق به غیر خداست که هیچ بنیانی ندارد. «لَبِئْسَ الْبَیْتُ». حالا خود عنکبوت، خود واژهاش. ملکوت حیوانات، ملکوت حشرات. گوشههایی را توی این بحثها اشاره کردم. گوشهها را توی بحث توی سوره حج و جاهای دیگر اشاره کردم. مثلاً مگس مظهر اسم مُضِلّه است. ذال، ذلیل کننده. ذلیل کننده. ذلت کسی را. یعنی ذلت میکند. مگس، مثل عنکبوت، مسئله سگ. مظهر یک اسم. شیر، مظهر یک اسم. هر کدام صورت ملکوتی با خودشان دارند و آثاری.
خب مثلاً حضرت نوح توی کشتیاش از همه حیوانات یک جفت داشت. یک جفت هم سگ داشت. خوب. یعنی آنجا ملائکه حضور نداشتند در کشتی او؟ «وَ قِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَ یَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ». «سلام منا.» همه این کشتی با حضور ملائکه بود و ملائکه نجات دادند و ملائکه جاری میکردند این کشتی را. «بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا». سلام خدا نازل میشد بر این کشتی. «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا». کشتی در واقع ناوخدا، ناخدا درست نیست، ناخدا درست است. ناوخدای این کشتی خود خدای متعال بوده. پیش میبرد. خب این هم یک سگ بود. اصحاب کهف با سگ بودند. آن هم یک سگ. چهره ملکوتی سگ دارد تا سگ. بعضی وقتها انسان خواب سگ ببیند خوب است. بعضی وقتها خواب سگ میبیند بد است. و اینها همه عالم مثالش متفاوت است و در بهشت هم بعضی از این حیوانات هستند. کما اینکه توی روایات هم دارد سگ اصحاب کهف در بهشت، جزء حیوانات بهشتی است. حال اینکه حیوانات برزخشان به چه نحو است و اینها در جلد ۸ به نظرم مرحوم علامه بحث مفصلی دارند. اگر لازم شد یک وقتی مطرح میکنم در مورد حشر حیوانات. بله. حیوانات هم در عالم برزخ هستند و در قیامت هم هستند. محشور میشوند و توی بهشت هم حیوانات هستند. سگ اصحاب کهف هست، بلعم باعورا هست، شتر حضرت صالح هست. اینها حیوانات بهشتی هستند. شتر ملکوت دارد و به عنوان آیتالله در قرآن معرفی شده. آیتالله شتر. شتر کودکی که همراه... و همین طور حیوانات مختلف. آن کلاغی که مثلاً آمد به هابیل و قابیل گفت. آن نهنگی که حضرت یونس را در خودش حمل کرد و توی بهشت هستند. حالا این سگ توی بهشت چکار میکند؟ صورتش جلوه دیگری دارد. مظهر وفا، مظهر انس، مظهر حفاظت، مظهر اسم حفیظ. این فرق میکند با سگهای جهنم که میخوانیم باهم روایت چند روز پیش: «کلاب الغیبت ادام کلاب النار». غیبتخورها سگهای جهنم. پس ما توی جهنم سگ داریم. خوراک آن ها چیست؟ آنجا غذای آن ها چیست؟ غیبت. غذای آن ها غیبت است. یعنی چی؟
یعنی شما غیبت که میکنی، عمل که از عامل جدا نیست. عمل جزئی از شماست. غیبت با تو است. خودت غیبتی دیگر. غیبت که چیزی از شما جدا نیست که. خودت تبدیل به غیبت شدی. صورت غیبت، به صورت ملکوتی غیبت را با خودت یک جا میبینی. آن سگ هم خوراکش چیست؟ غیبت. خوراکش غیبت است. یعنی غیبت میخورد. غیبت میخورد یعنی غیبتکننده میخورد. میاندازند جلویش. غیبتکننده را میاندازند جلویش میگویند: «غذا رسید.» این هم یک سگ. آن سگ پس با این سگ فرق دارد. عالم قواعد این را باید بتوانیم از روایت کشف کنیم که این خیلی بحث مهمی است. یک ذهنیت دیگر برای ترسیم دیگر نسبت به عالم برزخ خواهیم داشت. خلاصه یکی از آیات خیلی مهم در بحث همین صورت ملکوتی، همین بحث لقمهای است که از یتیم خورده میشود و غذای یتیم را رسماً آتش هم داریم تا آتش. الان توی همین دنیا آتش چقدر جلوههای مختلفی دارد. الان که سرما خوردیم میگوییم: «بدنم گر گرفته، سینهام یک گوله آتش است.» الان سرما هم آتش است. استخر و جکوزی هم آتش. درست است؟ حوضچه آب داغش. آن هم میگوییم آتش. بامزهاش این است که سونای بخار هم میگوییم آتش است. سونای خشک هم میگوییم آتش است. درست است؟ زیر دوش هم که میرویم، آب داغ هم روشن میکنیم، میگوییم آتش است. میآییم بیرون توی سالن استخر. آنجا بخاری روشن است، شوفاژ روشن است. آن هم میگوییم آتش است. شما توی همین فضای استخر کوچک نگاه کنید، یک آتش است با چندین جلوه. و وقتی به شما میگویند آتش، ما الان آن آدمی که استخر نرفته، همه اینها را یک آتش میفهمد. درست است؟ آتش است. وارد سالن میشوی آتش است. میروی توی حوضچه آب گرم آتش است. میروی سونای بخار آتش است. میروی سونای خشک آتش است. یک بچه که تا حالا استخر نرفته، چی برداشت میکند؟ استخر رفته چی میگوید؟ «راست میگویی.» آره، آن هم آتش است. البته آتش یعنی حرارت و اینها دیگر. آره، او میفهمد. تا ما وارد عالم برزخ نشویم، این ریزهکاریها و جزئیات را نمیفهمیم. آتش است. آتشش خیلی آتش است و خیلی هم فرق میکند. این که دنیا و محدوده هفتاد نوع آتش، ۷۰ مدل آتش. آن آتشی هم که روشن کردی توی پیت، سیبزمینی انداختی، آن هم آتش است.
آتش شومینه هم آتش است. این چای داغی هم که برایت آوردهاند، گذاشتهاند، میگوید: «اوه اوه، آتش است.» غذای خوشطعمی هم که برایت پخته شده، گذاشتهاند، میگوید: «اوه، چه آتشی.» همه اینها آتش است. بعضیاش رحمت. «مَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ». سوره مبارکه واقعه در مورد آتش میفرماید که: «متاعی قرار دادیم برای اینکه قوی بشوند.» قوتبخش. آتش تذکره است. یادآوری میکند. یعنی راه را نشان میدهد. حضرت موسی هم دنبال آتش راه افتاد و خدا را در آتش ملاقات کرد. «بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا». «بُورِکَ مَنْ فِی النَّار». آنجا خدا در آن آتش جلوه داشت. ولی توی آتش جهنم دیگر خدا جلوه ندارد. این آتش نور نیست. نار است که حالا مقدارش را توی سوره مبارکه نور ان شاء الله عرض میکنیم. خلاصهاش این است. میشود آتش. لقمه یتیم خوردن هم یک جور آتش است و غیبت هم یک جور آتش است. نگاه به نامحرم هم یک جور آتش است. خود همین گر گرفتن، این حس، این تعلقات اینها همه آتش است. این حجاب است اینها همه آتش است. با جلوههای مختلفی که این آتشها هزاران رنگ دارد در برزخ. هزار جلوه دارد. هزار مدل. هر کدام یک با ما که صحبت کردند. «چون که با کودگ سر و کارت فتاد، همزبان کودکی باید گشاد.» با بچه که آدم حرف میزند، مدل بچهها حرف میزند. علامه طباطبایی در ابتدای، به نظرم توی اوایل رساله شریف الولایه که گل سرسبد آثار ایشان، در راس آثار علامه است، یک بحثی را دارند در مورد اینکه پیغمبر اکرم فرمود که: «نحن معاشر الانبیا انکلم الناس علی قدر ما.» انبیا مامور شدیم که با مردم اندازه عقلشان حرف بزنیم. علامه بیانی دارند که هیچ کسی تا حالا به نظرم این بیان را نگفته است. ایشان میفرماید: «منظور این روایت این نیستش که ما از صد تا اگر دیدیم مردم دوتاش را میفهمند، همان دوتاش را میگوییم.» یعنی اگر صد تا حرف است، دوتاش را که ما میفهمیم میگویم ایشان میفهمند. نه. همه صد تایش را یک جوری میگویند که ما بفهمیم. خیلی بیان لطیف علامه. من فهمیدن هم گفتم همان اول رسالهالولایه که خیلی بیان مفصلی است و حضرت استاد هم توی این شهری که الان منم اینجا دارم اینجا بحث میکنم این را. آیتالله جوادی آملی.
پس انبیا این شکلی حرف میزنند. همه برزخ ما را گفتند. همه برزخ الان چطور؟ من همه استخر را به شما گفتم. یک در ورودی دارد و جلوی در کفشهایت را در میآوری. دمپایی میگیری، کمد بهت میدهند. نمره میگیری، میروی، لباسهایت را تعویض میکنی، توی آن کمد میگذاری. پاشویه میکنی، دوش میگیری، میروی اینور. یک حوض بزرگ است. ندیده استخر ندیده باشد. اینور یک تکه آب همین جور ریختهاند. خیلی زیاد است. استخر بد عمق دارد. آن جلوییها مثلاً شش متری است. این وسطیها سه متری، دو متری میآید، یک متری، نیم متری. آن مال حرفهایها است. وسط دارند غرق میشوند، دست و پا میزنند. به هیچ جا بند نیستند. این مال بچهمچهها است. سومیمتری. مراتب استخر. مراتب بهشت همین شکلی است. اولیها نیم متریها. توی آبند یا آبی بهشان میخورد. اولیای خدا، جنات ذات. وسط آبند. دائم غرق میشوند. دست و پا میزنند. به هیچی بند نیستند. کرال پشت و کرال سینه و قورباغه و چه میدانم. همین جور میزند از اینور به آنور. «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». تو آن آواً. «عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». وسط آب شنا میکند در دریای توحید. اینور چی؟ اینور یک جکوزی دارد. سونای بخار. سونای خشک. دیگر عرض کنم مثلاً بعضی جاها چه میدانم مثلاً آبشار دارد، چه میدانم سرسره آبی دارد، فلان دارد. الان برای آنی که موجهای آبی نرفته مثل بنده که نرفتهام. به لطف خدا تعالی. چیزهای پارکهای آبی مشهد. کسی بخواهد توصیف بکند، چی میگوید؟ میآیم بالا، طلا پرت میشود، میافتی پایین. هفت ساعت. آخه چکار میکنی شما آنجا مرد حسابی؟ هفت ساعت تمام میشود. بزور ما را با لانچیگو بیرون میکند. کسی بیرون نمیرود. اینقدر این آپشنها متفاوت است و از اینور میروی، از آنور میآیی، فلان. توصیفش برای کسی که ندیده. اینها چون چشیدنی است و شهودی است و رفتنی است و دیدنی است. تازه ما الان یک ادعایی که از در و پنجره و چه میدانم کاشی و آب و فلان و اینها داریم، برزخ که هیچی. آتش، آتش این نیست. یک چیز دیگر است. زندگی یک چیز دیگر است. آن ارتباط، آن رفاقت، همسر، باغ، میوه، دریا، مرغ کباب. خوش به حال اینها که با کرونا و با ایمان رفتند و انشاءالله مهمانند و ما میگوییم آنجا دارند صفا میکنند. ما ماندیم اینجا و به حال خودمان گریه کنیم که معلوم نیست چی. حاج علی از دنیا...
خلاصه این ماجرا این جوری است. این خوب به ما گفتند با زبان کودکی گفتند. ما هم به کودکی گرفتیم. «به مسخره!» نادان برداشته نوشته که: «گفتند نهرهای از عسل. تو خب، اگر عسل توش دارد جاری میشود، عسل در دمای ۷۰ درجه جاری میشود.» بعد نوشته که: «بهشتی که آبش ۷۰ درجه است، آن دیگر خود جهنم است. آخوندها چه شیرهای سرتان مالیدند که به این حرفها میخواهیم ببرمتان بهشت.» احمق، عالم مثال تزاحم نیست. ماده ندارد. «ماده است.» هیچی نمیفهمی. درد این است که آدم نفهمد و اقرار هم نکند و نفهمیاش آنجا. آدم مثال است او. مگر عسلش مثل اینجاست؟ مگر حوضچهاش حوضچه اینجاست؟ اثرش همین جور قلپه بیفتد؟ فکر کردی مثل دنیاست که اثر قلپه میافتد و همش بزنی و دما را ببری بالا که این حل بشود؟ حل شدن ندارد آنجا. رکود ندارد. انجماد ندارد. این مال این عالم است. میماند، میبندد، باز میشود، فلان میشود، حل میشود، فلان میشود. آنجا این جوری نیست. همش جلوه است. یک عالم دیگری است. تو باید با فهم آنجا بفهمی که این طور است. چی؟ پس ما نیاز داریم به این فهم عالم برزخ و این جور روایاتی که توصیف این شکلی میکند برای ما و آیات قرآن. آن کیفیت زندگی را. این خیلی برای ما مهم است. اینها را اگر فهمیدیم، امثال این ماجراهایی که برای این جانباز عزیزمان هم رخ داده، تحلیل بکنیم. توصیف که او میکند. وضعیت برزخی ما. اینها را میخوانیم که آن هم بعد ببینیم که درست است یا نه. نه اینکه آن ها را بخوانیم که اعتقاد به آن پیدا کنیم. ما که دینمان را از ماجراهای این شکلی که نمیگیریم که.
روایت خوب در مورد رسیدگی به ایتام که یکی از چیزهایی است که ملکوت عجیب و غریبی دارد و غوغایی است در برزخ. زیر و رو میکند زندگی آدمها، زندگی ملکوتی و مثالی ما را. رسیدگی به یتیم. اولاً در آیه قرآن این آیهای که همه ایرانیان نصفه بلدند: «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا». این آیه ادامه دارد عزیز من. آیه ۸۲ سوره... آیه ۸۳ سوره بقره: «أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ». از بنیاسرائیل میثاق گرفتیم که غیر از خدا نپرستید. «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا». میثاق گرفتیم که به والدین. فقط والدین نه. «وَ بِالْقُرْبَیٰ». به نزدیکان و خویشاوندان احسان کنید. «وَ الْیَتَامَىٰ». میثاق گرفتیم به یتیمان احسان کنید. همان که گفته: «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» تو همان جمله بعدش است. نه فقط «بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، «وَ الْیَتَامَىٰ» یعنی «الْیَتَامَىٰ إِحْسَانًا». به یتیمها احسان کنید. «وَ الْمَسَاکِینِ». به مسکینها احسان کنید. میثاق گرفته از بنیاسرائیل و دستور دارد. آیه دیگری در سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۷. «وَ آتَی الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَ الْیَتَامَىٰ». مال را میدهند با همه علاقهای که دارند به کسانی که خویشاوندشان هستند و به یتیمها. این دستور قرآن. در آیه ۲۲۰ سوره بقره. آیه ۱۷ و ۱۸ سوره فجر. رعایت دو و سه سوره ماعون هم خیلی آن تعبیر عجیبی است. تکذیب میکند دینداری را. اصلاً قیامتی هست. تأیید تصدیق و تکذیب به این نیستش که به چه درد من میخورد. «به درد تو میخورد». اینکه بگویی هست یا نیست. کرونا هست؟ بگوییم بله. غربالگری مثلاً در غربالگری تماس که میگیرند، زنگ میزنند بگویید: «شما خبر داری که کرونا هست؟» خیالمان راحت شد. وقتی میگوید مراقبت کن، مراقبت کن یعنی همین. فقط بگو که هست. کرونا. زنگ میزند میگوید که: «شما تماس نداشتی؟ جایی نرفتی؟ گلو درد نداری؟ سینه درد؟» زنگ زد به مامان. بعد: «شما بازم احتیاط کن. با کسی که بیماری قلبی دارد، نمیدانم دیابت دارد، فلان دارد، نرو گفتوگو نکن. دست نده. نه دستکشی، نه چه میدانم ماسکی.» خیلی جلوهای ندارد این اعتقاد به اینکه آقا مثلاً ماجرا هست. حالا میفرماید که: «میبینی کسی که دین را تکذیب کرده؟» خب از کجا ببینیم؟ «دیدی یتیم را ول کرد؟ یتیمِ کار دارد.» این دین را تکذیب کرد. جهنم، قیامت به چه درد میخورد؟ ما اصلاً کارکرد زندگی ملکوتی و برزخ برایش تولید نمیکند. برزخ اگر میخواهد برایش تولید کند، اگر باور دارد دین را، اگر باور دارد بازگشت به حق تعالی را، اگر باور دارد زندگی در مرتبه بعد را، اگر قبول دارد که با قبر تمام نمیشود، بلکه شروع میشود زندگی جدیدی را شروع میکند. از کجا باید بفهمی؟ رسیدگیاش به یتیم. چند تا یتیم زیر پر و بالش است؟ تشویق نمیکند. یک بار نمیبینی مثلاً چهار نفر را تشویق کند، شوری بیندازد، درخواست بکند. «آقا بریم کمک کنیم، مرغی بکشیم، گوسفندی بکشیم، شتری بکشیم. رسیدگی بکنیم، فلانی بکنیم.» هیچ تشویق و ترویج به این کارها در او نیست. این تکذیب دین کرده. نمازش هم اگر بخواند به درد نمیخورد. با همان هم میرود جهنم. که ادامهاش یتیم و رسیدگی به یتیم.
چند تا روایت بخوانیم ببینید دیگر. حالا با این نگاه یکم ذهنیتمان عوض بشود دیگر نسبت به این اعمالی که ملکوت دارد.
پیامبر اکرم فرمود: «مَنْ عَالَ یَتِیمًا حَتَّی یَسْتَغْنِی عَنْهَ»، هر کسی که عیال بگیرد، سرپرستیاش را به عهده بگیرد، جوری که یتیم را مستغنی کند، نیاز او را برطرف کند، «أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ الْجَنَّهَ». به خاطر این کارش، خدا بهش بهشت را واجب میکند. بهشت واجب میکند یعنی مستقر میشود. یعنی عمل مال بهشت است. این عمل در بهشت مستقر میشود. وقتی در عمل در بهشت مستقر... خودش هم بهشتی. چون عمل از عامل جدا... «کَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لآکِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّارَ». همانجور که واجب کرده خدا برای کسی که مال یتیم بخورد، آتش. پس این هم باز آتشش که اگر مال یتیم خورده بشود آتش دارد، به این معناست.
باز از پیامبر اکرم: «کُنْ لِلْیَتِیمِ کَالْأَبِ الرَّحِیمِ». برای یتیم مثل پدر مهربان باش. «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ تَزْرَعَ کَذَلِکَ تَحْصُدُ». بدان هرچی بکاری همان را درو میکنی. درو میکنی. این کاشت، برداشتش کجاست؟ توی عالم برزخ. این کاشت و برداشت هم این جوری نیست که مثلاً میکارد شش ماه بعد در میآید. همین الان است. عمل را صادر کردی، فرستادی رفت در یک مرتبه بالاتری از حیات. اگر خودت مرتبه بالاتر باشد که همین الان میبینی. اگر نه هم که وقتی از دنیا رفتی. یکی از بزرگان فرمود که گفتم نمیدانم یادم نمیآید. مهمان داشتم و سه روز فکر کنم مهمان. تعریف میکردند: «سه روز مهمان داشتم. حسابی هم رسیدم. و روز آخر داشت میرفت. گفتم بیزحمت این آشغال را مثلاً جلوی در. آجر جابهجا کنیم. باغچه را آب بده. یک همچین چیزی.» نشسته بودم. «اینها که رفتند مکاشفه حاصل شده بهم گفتند که بابت این سه روزی که پذیرایی کردی از مهمان، بنا بود روز اولش را معادلش مهمان رسولالله باشی.» این جور توی ذهنم. «روز دوم مهمان امیرالمؤمنین. روز سوم مهمان حضرت زهرا.» حالا من چون یادم رفته این ماجرا و خیلی سال پیش یک بار هم بیشتر نشنیدم. به یک مناسبت یک بار ایشان گفتش که: «بهم گفتند هر سه تایش را سوزاندی به خاطر اینکه از مهمانت کار کشیدی.» از مهمان نباید کار کشید. بعد سه روز دیگر میشود یک شهروند عادی. میشود بله. خلاصه توی آن سه روز آداب مهمانی مال آن سه روز است که مثلاً بدون اجازه صاحبان روزه نگیرید. بعد مثلاً مهمان هم بدون اجازه صاحبخانهها روزه نگیرد. از مستحب است مراعات آداب و اینها مال سه روز مهمان. خلاصه همین الان یک عمل است. آنی که توی برزخ. آنی که قلب برزخی دارد، الان دریافت میکند. آن هم که ندارد مثل ما باید وایستد برود آنور. مثل منی که وایستادم ببینم که در جهنم برزخی چه گرفتاری... خلاصه عملش را میبیند. «تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ». محضر عمل آنجا حاضر است.
پیامبر اکرم فرمود: «أَنَا وَ کَافِلُ الْیَتِیمِ کَهَاتَیْنِ فِی الْجَنَّهِ». من و کسی که مراقبت از یتیمی میکند، مثل این دو تا انگشتیم توی بهشت. دو تا انگشت کنار هم گذاشتند. «أَشَارَ بِمُسَبَّحَیهِ وَ وُسْطَاهُ». انگشت اشاره و انگشت وسطشان. کنار هم گذاشتند. «ما توی بهشت این شکلیم. من و کسی که کفالت یتیم میکند. یتیم را تحت پوشش دارد.» توی بهشت با همین شکلیم. یعنی چی؟ انگشت بزرگه مثلاً بالا سر این انگشت کوچیکه است و اینها به هم چسبیدهاند. این نماد البته ولایت و نماد قرب است دیگر. قرب یعنی نزدیکی است. الان مثلاً بنده میتوانم بگویم من و مثلاً فلان رفیقم مثلاً با این رفقایی که زحمت کار را میکشند و اینها مثلاً انگشتم را این جوری کنم، بگویم ما دو تا این شکلیم. خوب، یعنی چی؟ یعنی مثلاً دائماً داریم همدیگر را میبینیم. مثلاً سر یک سفرهایم. نه. مثلاً یعنی توی فضای مجازی شاید در روز چیزی بالغ بر یک ساعت با هم گفتوگو داریم. دائماً با هم پیام میدهیم، حرف میزنیم، امور را هی با هم چک میکنیم، هی ارجاع به هم داریم. این مثلاً میشود این رابطه قرب که این جور انگار به هم چسبیدهایم. حالا توی عالم برزخ به چه نحوی است، ما نمیفهمیم که در مورد یتیم هم متفاوت است با بقیه است. یعنی عهدهدار یتیم شدن یک جنس دیگری است. فرق میکند با بقیه کارها. اینی که یتیمداری کرده، یک جور دیگر قرب پیغمبر را احساس میکند. یک جور دیگر احساس سایه پیغمبر بالا سرش. احساس. چون سایهاش بالا سر یتیم بوده و پدری کرده برای این بچه. پدر واقعی امتم که پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین است. اینی که عهدهدار کار یتیم شده، چون پدری کرده، پدری میبیند از پدر حقیقی بهشت. پدر حقیقی بهشت کیست؟ رسولاکرم. امیرالمؤمنین.
همه مؤمنین در بهشت احساس پدری میکنند در امیرالمؤمنین. او پدریاش مال همه است. همه فرزند امیرالمؤمنیناند. همه فرزند رسولالله. اینها یک جور دیگر احساس پدری را دریافت میکنند در پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین. چون یک جور دیگر پدری کردهاند. همانجور که هر پدری برای بچهاش پدر است، ولی شما وقتی برای یتیم پدری میکنی، یک جور دیگر پدری میکنی. درست است؟ یک حس دیگری داری. یک دلسوزی دارد. اینجا جبری بوده. بچه را بهت دادهاند. یک ترشروییهایی داشتی. اخم و تخمهایی داشتی. سروصدایی داشتی. نق و نوقهایی داشتی. علیالخصوص یتیم معمولاً اینها را نداری و خودت خودت را داوطلبانه آوردی در این مسیر. تبرّعاً به عهده گرفتی. بعد با چه محبتی، با چه رحمتی. این هی حسابش فرق میکند. یک جلوه دیگری توی عالم برزخ که دیدیم توی همین ماجرا. آن شهید که شوهر خالهاش میشد، آن مثلاً ایشان آمد بغل گرفت و چه جور پذیرایی کرد و فلان و یک رحمت دیگری است این رسیدگی به یتیم و آثارش. تازه واسطه اصل ماجرا که مال خود زن شهید بود که به یتیم رسیدگی کرده بود و او حالا وضعیتی خواهد داشت. باید برود و به شرط اینکه حبطش نکنیم دیگر.
خب. پیامبر اکرم فرمود که: «أَنَا وَ کَافِلُ الْیَتِیمِ فِی الْجَنَّهِ». حالا اینجا یکم متفاوت است. این روایت دیگری دارد که حضرت انگشت سبابه و انگشت وسطا. انگشت اشاره و انگشت وسطشان را آوردند و «فَرَجَّ بَیْنَهُمَا». اصلاً باز کردند این دو تا را. فرمودند که: «من و کسی که عهدهدار یتیم است توی بهشت این شکلیم.» توی آن قبلی اینها را به هم چسباندند. این یکی این شکلی. این آرم وِی که میگیریم، ویکتوری که اول ویکتوری است دیگر. وِی علامت پیروزی. این دو تا انگشت را میگیرند. این شکلی کردهاند. «ما با همین شکلیم.» حالا این دو تا این شکلی باشد چی میشود؟ نگار از پایین به هم متصلند، از بالا با هم متفاوتند. ملکوت دارد. شوشتری در این کتاب «الخصائص الحسینیه» کتاب فوقالعاده و با عنایات و الهامات نوشتهاند. ایشان کتاب «پنج انگشت». ملکوتش «پنج تن». انگشت اشاره. حضرت اباعبدالله. انگشت اشاره هم هست دیگر. اشاره جهت راهنماست. شما میخواهی به کسی اشاره کنی با این. انگشت اشاره. «مِصْبَاحُ الْهُدَى» هم که اباعبدالله است. راهنما جهت است. و این اگر یکمی متمرکز بشوی روی این انگشت، حالت حزن و بکاء میآید دست. حالا یک تستی بکنیم. روضهای کسی گریه نداشت. یکم به انگشت دوم کند. یک ارتباطی است بین این انگشت و امام حسین علیه السلام. امثال من چه میفهمیم؟ ما کارمان مسخره کردن است. ما غیر از نمیدانم فلان سس و نمیدانم سس کچاپ و نمیدانم سس هزار جزیره با سس نمیدانم مثلاً مایونز فرق میکند و کدامش خوشمزهتر است. میخندیم که: «به ما چه که این توی این عالم این حرفها که در این باطن عالم چه خبر است؟ پنج انگشت و فلان.»
ترازم این است که حالا اینجا حضرت میفرمایند که این دو تا انگشت و خیلی هم توی این دو تا انگشت کلاً ماجرا زیاد است. اهل بیت هم به برخی ملکوت را نشان بدهند با این دو تا انگشت نشان میدادند. دلایلی هم گفتهاند. برخی اساتید میفرمودند که مثلاً انگشت وقتی کنار هم میآید، هیچ کاری از این دو تا برنمیآید. یعنی شما با این دو تا نه میتوانی قیچی دست بگیری (علامت قیچی را با این درمیآوریم، ولی قیچی را نمیشود با این دست گرفت) و نه میتوانی دکمه ببندی، نمیتوانی بند کفش تو را ببندی. هیچ کاری با این دو تا نمیشود کرد. ترکیب این دو تا یکی از ترکیبهای مهمل در دست. اهل بیت از بین این دو تا انگشت نشان میدادند برزخ را. برای این بود که بگویند که: «از این دو تا انگشتی که هیچ کاری نمیآید ما بهترین کار که نشان دادن عالم بعد است داریم برای شما انجام میدهیم.» یکی از وجوهی که گفتم انگشت اشاره با شست را چرا نگفتند؟ حقایق سر درنمیآوریم. هر کدام از این دو انگشت چه سری در اینهاست و چه رمزی در اینهاست. بعد پیغمبر فرمود که: «من و کسی که عهدهدار کار یتیم است توی برزخ این شکلیم توی بهشت و نسبت ما با هم این است.» خیلی. «با فکر آدم به جایی نمیرسد. باید پردهای کنار برود از قلبمان.» انشاءالله توی ماه شعبان، این شبها و این روزها و این ایام خلوتی بکنیم از مشغلهها. دربیاییم از خدا بخواهیم که یک جلوه نسیمی به ما بتاباند و بوزد و یک چیزی بفهمیم که چه خبر است. اینها چیزی نیست. اصل ماجرا چیزهای... به هر حال. فرمود: «این شکلی است نسبت ما.»
روایت دیگر دارد که این هم خیلی قشنگ است. پیامبر اکرم فرمودند که: «إِنَّ فِی الْجَنَّهِ دَارًا یُقَالُ لَهَا دَارُ الْفَرَحِ». در بهشت یک بخشی است. حالا به قول امروزیها یک سرایی است. یک منطقهای است. باز به قول امروزیها یک حوزه وسیعی است. یک چه میدانم ناحیهای. ناحیه تعبیر قشنگی است. یک ناحیه در بهشت بهش میگویند دارالفرح. الان مثلاً میگویند آقا یک جایی است توی مشهد بهش میگویند استادیوم. یک جایی است در تهران بهش میگویند استادیوم آزادی. یک جای مثلاً در مشهد مثلاً میگویند موجهای آبی پارک آبی. یک جایی است و آنجا مثلاً هر کی وارد میشود یک همچین حالی دارد و فقط این جور افرادی را راه میدهند. کسانی که مثلاً میخواهند ورزش کنند، میخواهند فلان کنند، میخواهند شنا و مثلاً این ویژگیها باید داشته باشند. ویژگیها را اگر دارند راهشان نمیدهند. ویژگیها را اگر ندارند مثلاً نشان میدهند نباید داشته باشد. پارک آبی طرف مثلاً بیماری پوستی نباید داشته باشد. سنش از فلان نباید کمتر باشد. مشکل قلبی نباید داشته باشد و مثلاً لباس چه میدانم فلان نباید تنش باشد. اینها «باید» و «نباید» هاست که وارد آنجا میشود. آن فرح آنجا را فقط او احساس میکند. با اینکه کل بهشت دارالفرح است. هرکسی توی بهشت است همش فرح است. خب شهدا را میگوید: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». فرح شهدا یک جنس دیگر است. اینجا میگوید دارالفرح. فرح دیگر است. پس فرح داریم تا فرح. همانجور که هم همین است. شما سینما که میروی یک جور بهت خوش میگذرد. پارک آبی که میروی یک جور دیگر خوش میگذرد. حرم امام رضا که میروی یک جور دیگر خوش میگذرد. فوتبال که بازی میکنی یک جور دیگر خوش میگذرد. گیم که مثلاً بازی میکنی یک جور دیگر خوش میگذرد. اینقدر تنوع در لذت داریم اینجا که عالم محدود لذتی نیست. آن فرح آنور کلاً متفاوت است. یک جنس دیگری است. «دَارُ الْفَرَحِ لَا یَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ فَرَّحَ یَتَامَى الْمُؤْمِنِینَ». هیچکس داخل نمیشود مگر کسانی که یتیمهای مؤمنین را خوشحال کنند. این دارالفرح مخصوص آنهایی است که یتیم خوشحال کردهاند. آنجا. بهشت این شکلی است. فقط به اینها. باز یک جای دیگر دارد که دارالسرور است. فرح، آن دارالسرور است. آنجا مال کسانی است که بچههای کوچک را، بچههای کوچک را خوشحال میکنند. برنامه نشان میداد چند تا بچه کوچک آمدهاند حرکات آکروباتیک و اینها را زدهاند و تویشان بچه سهساله چهارساله هم بود. رایهای سفید را گرفتهاند و این بچهها گریه میکردند از شدت خوشحالی. یاد این روایت افتادم و گفتم که: «اینها دل اینها را خوشحال کردهاند، شاد کردهاند. اینها دارالسرور. الان عمل اینها در دارالسرور است. و این عمل رفته و منتظر این است که عامل هم بیاید.» یعنی عمل که هست آنجا دیگر. یعنی صورت ملکوتی خود من است. در منطقه هست. خود منم که از این تعلقات مادی کنده شدهام و وارد عالم برزخ شدهام. خودم را در آنجا مییابم و من را به دارالسرور میبرند. نه اینکه همه زندگیام توی دارالسرور باشدها. به دارالسرور راه دارم. همانجور که اینجا مثلاً طرف این استخر میتواند برود، سینما میتواند برود، اینها همه راش میدهند. هر وقت اراده بکند میرود. مثلاً توی این پارک آبی. این نیست که همه زندگیاش پارک آبی باشد. مجوز این را دارد. خیلیهای دیگر هم توی بهشت هستند. مجوز حضور در این پارک آبی را ندارند. دارالفرح نیستند. فرح را دارند. فرح کلی بهشت را دارند. سرور کلی بهشت را دارند. سرور آن دارالسرور را ندارند. آنجا. آنهایی که بچه کوچک فقط خوشحال کردهاند. اینجا مال آنهایی است که یتیم فقط خوشحال کردهاند. یک جای دیگر هم که اصلاً فقط مال شهداست. «مِمَّا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ». باز آنهایی که نماز شبخوان بودهاند یک عالمی دارند. آنهایی که روزهگیر بودهاند یک عالمی دارند. بعضی باز خیلی زیاد روزه میگرفتند، خیلی زیاد گریه میکردند. خیلی برزخ متنوع است. خیلی اصلاً عجیب و غریب است آن طرف. انشاءالله بریم. زود هم بریم. شله. به شهادت بریم. بریم ببینیم چه خبر است. اینجا که چیزی ندارد. چنگی به دل ما نزد اینجا که چیزی. بریم دیگر. بریم بالاتر. بله. کلاس داریم. مباحثه داریم در مورد عالم بالاتری صحبت میکنیم. بعد برزخ. انشاءالله از اینجا بریم کی قیامت میشود. «أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا». محقق کن دیگر. زودتر وعده را برسان. زودتر قیام. یک سر سوزن ببیند دیوانه میشود. هیچ کس تا حالا نرفته بهشت. هیچ کس هیچ بهشتی نبوده که از این بدن جدا بشود و بگوید من را برگردان. اگر هم گفتند برگردانید، به تعبیر قرآن برای این بود که «یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ». خبر بدهم که بابا این خیلی اینور گریه نکنیم برای من. چه خبر است. خیلی اینور حال ما خوب است. خیلی اینجا عالی است. تحویل میگیرد. «جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ». خیلی احترامم میکنند. خیلی برایم حرمت قائلند. خیلی اینجا همه من را دوست دارند. اینجا محبت میبارد. خیلی اینجا احترام میبارد. نگاه نکنی به مظلومان و عزیزانی که غریبانه دفن میشوند توی این ایام. اینها، آنهاشون که مؤمنند. خیلی. غیر مؤمنینشونم غیر مؤمن نداریم. این خود این بیماری و اینها کلاً پاک میکند. یعنی این کفاره سیئات است و یک یک شب تب اینها کفاره ۷۰ سال گناه است. آن هم این جور درد سختی و پرفشاری و این جور حالتی که آخر ختم به خفگی و اینها میشود که مرگ تلخ و سختی است. انشاءالله خیلی رحمت و مغفرت خدا را با خودش دارد و «جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ» میشود. اینقدر احترام میکنند، اینقدر عذرخواهی میکنند: «آقا ببخشید اذیت شدی. سرفه میکردی مثلاً شبها بیخواب بودی. تمام شد. خلاص شدی.» مگر چقدر طول کشید؟ ببین اینور چه خبر است. ببین کجا بردنت. ببین میبینی. بیا ببریمت. بیا بریم ببینیم چیست. کجا بودی؟ ببین کجا آمدی. ببین اینجا زندگی است یا آنجایی که توش بودی. کدام دیوانهای حاضر میشود برگردد توی این خرابشده؟ کی حاضر است اینجا بماند؟
و غفلت ما را بیچاره... نمیدانیم عالم بالا. خدا روزی کند بفهمیم بالا چه، چه غوغایی است عالم بالا. که تازه این برزخ و همه چی هم موقتی است و تازه رنگ و بویی هم از دنیا دارد و باز هم هنوز مجرد محض نشد. باز عالم کثرت. باید به قیامت برسیم. «یومالجمع». روز جمع و همه اینها جمع بشود. «یومالحشر» است و این تعابیر دیگری که در مورد قیامت است و آنجا روز وحدت است و روز جلوه حق تعالی بیپردگی است. از آنجا دیگر غوغا. آنجا قیام جنةالعدن که بریم آنجا را ببینیم. عالم جبروت است. عالم لاهوت است. چرا به آنجا راه... به هر حال این دارالفرح است. این دارالسرور است. این وضعیت بهشتی است. اینهایی که به یتیم رسیدگی میکنند خیلی اوضاع خوبی دارند. خیلی به اهل بیت خیلی عنایت داشتند به یتیم که اگر بشود انشاءالله من چند تا روایت را میخوانم. بعضی روایاتش که اصلاً عجیب غریب و باورنکردنی است. حالا الان یادم آمد یکیاش را فقط بگویم. قنبر میگوید که: «با امیرالمؤمنین منزل خانواده شهیدی رفتیم و خلاصه میگوید که رفتیم منزل خانواده شهید.» و در «کشفالیقین فی فضائل امیرالمؤمنین» که از علامه حلی است: «اِشْتَازَ لَیْلَةً عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَمْرَأَةً مِسْکِینَةً لَهَا أَطْفَالٌ صِغَارٌ». یک شبی امیرالمؤمنین رفتند سر بزنند به یک زن مسکینی. وضع مالیاش بد بود و چند تا طفل صغیر. حالا فرزند شهیدشان ظاهراً اینجا نیست. توی یتیم بودند. فرزانه شهید. فرزند شهید اگر باشد که خیلی دیگر عالیتر است. یادتان هست این شهید عزیز ما سپهبد حاج قاسم سلیمانی چطور به یتیمها، به این فرزندان شهید رسیدگی میکرد؟ ایشان الان در دارالفرح است. چرا از آنجا نظریاش؟ از آن لبخند قشنگش یک شکی بزند و یک دعایی هم بکند ما راه پیدا کنیم به این دارالفرح. چه آغوش باز و گرمی داشت برای این یتیمها. چطور رسیدگی میکردند؟ اینها... کادو میبرد، نوازش میکرد. توی جلسه یکی آمده بود فرزند را بلند کند، ایشان گفت که: «آقای فلانی بلند نکن. فرزند شهید را.» «نکن آقا!» چقدر حساس بود نسبت به یتیمها و نسبت به این فرزندان شهدا و اینها. امیرالمؤمنین شبانه رفت منزل این خانم. این هم چند تا طفل صغیر داشت که از شدت گرسنگی گریه میکرد و هی «تَشَاغَلَتْ هَذِهِ الْمَرْأَةُ مَعَ هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ وَ تُلْهِیهِمْ حَتَّى یَنَامُوا». این خانم این بچهها را مشغول و بازی گرفته بود تا این بچهها بخوابند و «وَ کَانَتْ قَدْ أَشْعَلَتْ نَارًا تَحْتَ قِدْرٍ فِیهَا مَاءٌ لَا غَیْرُ». این خانم زیر یک دیگی آتش روشن کرده بود. توی دیگ هم فقط آب بود. هیچی دیگر هم نبود. و «وَ أَوْهَمَتْهُمْ أَنَّ فِیهَا طَعَامًا». به این بچهها هم یک جوری مثلاً سر اینها را کلاه گذاشته بود که انگار اینجا غذا درست کردهام. حضرت باخبر شدن از این. «فَمَشَی وَ مَعَهُ قَنْبَرٌ». با قنبر راه افتادند رفتند خانه این. «فَأَخْرَجَ قُوَّرًا مِنْ تَمْرٍ وَ جِرَابَةً». دقیقاً. «وَ شَیْئًا مِنَ الشَّحْمِ وَ الْأُرُزِّ وَ الْخُبْزِ». یک مقداری خرما و آرد و چربی و روغن، برنج و نان تهیه کردند با خودشان بردند و «وَ حَمَلَهَا عَلَىٰ کَتِفِهِ الشَّرِیفِ.» با کتف خودش. جان به فدای روح کتفش. «فَتَلَبَّثَ قَنْبَرُ حَمْلَهَا». قنبر گفت: «آقا بدهید من.» خودشون. «فَلَمَّا وَصَلَ إِلَىٰ بَابِ الْمَرْأَةِ»، به پشت در خانه خانم که رسیدند، «عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَاسْتَأْذَنَ عَلَىٰ الْمَرْأَةِ.» اجازه گرفتند از ... «فَأَذِنَتْ لَهُ». خانم هم اجازه. «فَدَخَلَ وَ فَرَّغَ شَیْئًا مِنَ الْأُرُزِّ فِی الْقِدْرِ». وارد شدن. یک مقداری برنج ریختند توی این دیگی که آب بود و «وَ مَعَهُ شَیْءٌ مِنَ الشَّحْمِ». یک مقدارم روغن و چربی ریختند. «فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ نُضْجِهِ غَرَفَ لَهَا وَ اسْتَغْنَوْا بِهَا وَ أَمَرَهُمْ بِأَکْلِهِ». این غذا را که تمام شد پختنش بچهها صدا کرد برای… پیاده که ضعف کرد و به بچهها دستور داد که برن غذا بخورند. «فَلَمَّا شَبِعُوا»، وقتی که این بچهها از این غذا خوردند، «أَخَذَهُمْ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ». این بچهها را روی شانه گذاشت امیرالمؤمنین. رو دست و پا ننشست. بچهها را سوار کردند پشت خودش. تعبیر روایت این است که این بچهها سوار دوش امیرالمؤمنین شده بودند. حضرت صدای حیوان از... «بَعْبَعَ». حضرت برای بچهها صدای حیوان در میآورد. «فَأَخَذُوا فِی ضِحْکٍ وَ لَعْبٍ». بنا کرد و کاری بکند که این بچهها بخندند. «فَلَمَّا خَرَجَ عَلَیْهِ السَّلَامُ»، وقتی که از منزل آمدند بیرون، «قَالَ لَهُ قَنْبَرُ یَا مَوْلَایَ رَأَیْتُ مِنْکَ الْعَجَائِبَ». قنبر به امیرالمؤمنین عرض کرد که: «آقا من امشب چیز عجیبی از شما دیدم. قَدْ عَلِمْتُ سَبَبَ بَعْضِهَا». بعضیهاش را میدانم برای چی بود. این بار را برداشتی تو و برنج گوشت و اینها با خودتان آوردید، نان. «طَلَبًا لِلثَّوَابِ». به خاطر ثوابش بود. «أَمَّا طَوَافُکَ بِالْبَیْتِ عَلَىٰ یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ»، اما اینکه چهار زانو شدید، این بچهها را روی دوش گذاشته بودید، یک جور صدایی در میآوردید من نفهمیدم این کار را برای چی. «فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ»، امیرالمؤمنین به قنبر فرمودند: «یَا قَنْبَرُ إِنِّی دَخَلْتُ عَلَىٰ هَؤُلَاءِ.» من بر این بچهها وارد شدم و «وَ هُمْ یَبْکُونَ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ». دیدم بچهها از شدت گرسنگی گریه میکنند. «فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْهُمْ وَ هُمْ یَضْحَکُونَ». دوست داشتم یک جوری از این خانه بیایم بیرون که صدای خنده اینها بلند باشد. اول که میبندم صدای گریه اینها بلند بود. «مَعَ شِبَعَهُمْ». دوست داشتم صدای خنده اینها از سیری بلند باشد. «فَلَمْ أَجِدْ سَبَبًا سِوَىٰ مَا فَعَلْتُ.» هر چه فکر کردم دیدم راه دیگری ندارم که منجر به خنده بچهها از بچه یتیم را بخندانم. کاری کنم که این بچه بخندد.
این امیرالمؤمنین و باید به محضر شریفش عرض کنیم که ما هم یتیم و پدر ما هم شمایید و «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا». ما هم مسکین هستیم، هم یتیم، هم اسیر. هر سه. کارمان هم در خانه شما بارمان هم اینجا. خلاصه دیگر ما. اصطلاح خوبی نیست ولی باید بگوییم ما دیگر بیخ ریش شما هستیم. هر کار میخواهید بکنید با خودتان. به هر حال این رسیدگی به یتیم که در این کشفالیقین مرحوم علامهحلی، صفحه ۱۵ این روایت بود که نقل فرموده بودند.
روایت دیگری که دارد در مورد رسیدگی به یتیم این است. پیامبر اکرم فرمود که: «مَنْ قَبَّلَ یَتِیمًا مِنْ بَیْنِ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا طَعَامَهُ وَ شَرَابَهُ». هر کسی که یک یتیمی را توی خورد و خوراک شریک خودش «أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ». البته قطعاً خودمان را میبرد بهشت. «إِلَّا أَنْ یَعْمَلَ ذَنْبًا لَا یُغْفَرُ». مگر یک گناهی بکند که بخشیده شدنی نیست که همان حبط عمل بشود یا مانع بشود برای اینکه این از این کارش بهره... آسمان روپیایی بیاورد و نگذارد سطح بهرهمندی او را پایین بیاورد. نتواند این نظم عمل را در آسمان بالاتر.
باز از پیغمبر اکرم که فرمود: «مَنْ عَالَ ثَلَاثَهً مِنَ الْأَیْتَامِ». هر کسی که تحت کفالت بگیرد، تحت سرپرستی بگیرد، سه تا یتیم، «کَانَ کَمَنْ قَامَ لَیْلَهُ». مثل کسی است که شبها همه را قیام کرده. شبش را همه را داشته عبادت میکرده و «وَ صَامَ نَهَارَهُ». روزش را هم روزه شبانه. «وَ رَاحَ شَاهِرًا سَیْفَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ». مثل کسی است که شبش را به عبادت گذرانده، روزش را به روزه شبانهروزی هم توی راه خدا شمشیر کشیده و «وَ کُنْتُ أَنَا وَ هُوَ فِی الْجَنَّةِ أَخَوَیْنِ». پیغمبر فرمود: «من و این بابا توی بهشت با هم برادریم. کَمَا أَنَّ هَاتَیْنِ أُخْتَانِ». همانجور که این دو تا انگشت با هم داداش. کدام دو تا انگشت؟ همان دو تا انگشتی که گفتیم از سبابه، از سبابه و وُسطا. انگشت اشاره و انگشت وسطی. این دو تا با هم نسبتشان چیست؟ چطور به هم برادرند؟ چطور به هم نزدیکند؟ چطور به هم چسبیدهاند؟ من و اینی که یتیمداری کرده این شکلی توی بهشت به هم متصل.
پیامبر اکرم دارد که: «لِرَجُلٍ یَشْکُو قَسْوَهَ قَلْبِهِ». به مردی که از قساوت قلب به شکایت میکند. قلب خیلی نباید فوقالعاده است. اگر دوست داریم که قساوت قلب از ما برداشته بشود، دل نرم بشود، چی باعث این میشود؟ حضرت فرمود: «دوست داری دلت نرم بشود و تدرک حاجت به حاجتت برسی؟ اَرْحَمَ الْیَتِیمِ». به یتیم رحم کن. «وَ امْسَحَ رَأْسَهُ». دست بکش رو سر یتیم. یک سری آثار خاص مال یک سری اعمال خاص است. یکیاش همین محبت به یتیم. یک چیز است. دست کشیدن روی سر یتیم یک آثار دیگر دارد. این قساوت قلب را برطرف میکند. دل را بهشدت نرم میکند. بهشدت حجابها و کدورتها و تیرگیها و ابرها و غبارها و کثافتها را از قلب کنار میزند. و «وَ أَطْعِمْهُ مِنْ طَعَامِکَ». بهشان سر غذای خودت و از غذای خودت بهش بده. «یَلِینَ قَلْبُکَ وَ تُدْرِکَ حَاجَتَکَ». دلت نرم میشود و به حاجتت میرسی.
در واقع یکی از بخشهای وصیت امیرالمؤمنین هم در هنگام شهادتشان همین بود. «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ». مهمترین حرفهای امیرالمؤمنین است دیگر. این عصاره خلقت، مغز انسانیت. امیرالمؤمنین. جان هم نداریم که بر او اصلاً بخواهیم تقدیم بکنیم که بخواهیم مثلاً بگوییم جان ما به قربان، ارزشی ندارد که بخواهیم به قربان او بریم. فاطمه زهرا وقتی به او میگوید: «یا اباالحسن روحی فداک و نفسی لک الوقاء.» معلوم میشود که اصلاً ماهواره بکشیم کنار. وایمیستیم نگاه میکنیم. فاطمه زهرا به او بگوید: «من فدای توام. جانم فدای تو.» فاطمه زهرا به فدای. حالا این عصاره خلقت. لحظات آخر عصاره زندگیاش را دارد چکیده میکند توی این پیام وصیتنامه امیرالمؤمنین. توی این پیام امیرالمؤمنین خلاصه این مطالبی که مطرح میکنند یکیش چیست؟ یکیاش بحث رسیدگی به یتیم. «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ». خدا را. خدا را. حواس... حواستان به خدا باشد. نظر خدا را جلب کنید در مورد یتیمها. «فَلَا تُقَبُّوا أَفْوَاهَهُمْ». اینها را، دهانهای اینها را قبّ نکنید. قبّ یعنی یک روز در میان. یعنی جور نباشد که یک روز اینها سیر باشند، یک روز گرسنه باشند. کار یتیم را یک روز در میان نکنیها. هر روز به اینها رسیدگی کن و هر روز شکم اینها... «وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ». مبادا وقتی شما هستید، حضور دارید اینها از دست بروند و کارشان روی هوا بماند. کسی به اینها رسیدگی نکند. «فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ». امیرالمؤمنین فرمود که: «از پیغمبر شنیدم که فرمود: مَنْ عَالَ یَتِیمًا». هر کسی که سرپرستی کند یک یتیمی را «حَتَّى یَسْتَغْنِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِکَ الْجَنَّةَ». خدا به خاطر همین بهش بهشت را میدهد. «کَمَا أَوْجَبَ لَآَکِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّارَ». همانجور که واجب میکند برای کسی که مال یتیم خورده، آتش را.
بعد روایت دیگر دارد از امیرالمؤمنین که: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ عَلَىٰ رَأْسِ یَتِیمٍ». هیچ مؤمن و مؤمنهای نیست، مرد مؤمن و زن، که دست بکشد رو سر یتیم. «تَرَحُّمًا لَهُ». از باب محبت، از باب رحمت ترحم. «تَرِحم» ترحم میکنند. این هم مهم است. اثرش معکوس. اثر ترحم. دست بکشد رو سر یتیم. «کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ شَعْرٍ مَرَّتْ یَدُهُ عَلَیْهَا حَسَنَةً». به هر یک مویی که از زیر دست او رد میشود، خدا یک حسنی برایش مینویسد. توی برخی روایات دیگر یادم است که این طور فرموده بودند که یک خانهای در بهشت. به هر یک مو. به امید. حالا مو هم خودش ملکوتی دارد. چون تعداد موها توی برخی روایات هستش که لحاظ شده. توی برخی کارها. تعداد موی در تن او. تعداد موی در تن دیگری. اینها را لحاظ کردهاند که این خودش عدد. «شعور» هم دارد. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِعَدَدِ شَعْرِ الْخَلْقِ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
خب در مورد مال یتیم خوردن هم که آنور قضیه است. عرض بکنم که جهنم بشود. این آیه را که اشاره بهش کردیم سوره نساء آیه ۱۰. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا». آنهایی که اموال یتیم را از سر ظلم میخورند. «إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا». اینها فقط توی شکمشان آتش میخورند. «وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا». به زودی گدازه اینها را خواهد گرفت. میگدازد اینها را. الان دارند ذخیره میکنند این آتش را. دارند ذخیره میکنند. فکر میکنند که دارند سرمایه ذخیره میکنند. فکر میکنند یک چیزی دارند میخورند. دارند انرژی میگیرند. از این انرژی نمیگیری. انرژیات را دارد میسوزاند. دارد هدرت میدهد. بعداً میفهمی که چیها را ازت سوزانده. پیغمبر و اهل بیت فرمود: «شَرُّ الْمَآکُلِ أَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْمًا». بدترین خوردنیها این است که مال یتیم را از سر ظلم کسی بخورد.
باز از پیغمبر اکرم هستش که: «یُبْعَثُ أُنَاسٌ مِنْ قُبُورِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». تعدادی از آدمها از قبرهاشان روز قیامت سر در میآورند. بیرون میآیند. «تَلْهَبُ أَفْوَاهُهُمْ نَارًا». اینها از دهانشان آتش زبانه میکشد. دیگر باید بفهمیم آتش است. پس یک چیز دیگر است. این زبانه کشیدن چیز دیگر از دهان اینها. دارم به فهم ما میگویند که بفهمیم وگرنه واقعیت ماجرا چیز عقیلی است. «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ». گفتند: «یا رسولالله کیان اینها؟» «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ». کسانی که مال یتیمها را.
روایت دیگر هم دارد که پیامبر در حدیث معراج فرمودند که: «نَظَرْتُ إِلَىٰ قَوْمٍ لَهُمْ مَشَافِرٌ کَمَشَافِرِ الْإِبِلِ». نگاه کردم به یک عدهای. رسیدم یک عدهای را دیدم. دیدم لبهایی مثل لب شتر دارند. «قَدْ وُکِّلَ بِهِمْ مَنْ یَخْذُ بِشَفَاهِهِمْ ثُمَّ یَجْعَلَ فِی أَفْوَاهِهِمْ صَخْرًا مِنْ نَارٍ». هر کدام از نوع مؤکلی دارند. یک کسی وکیل شده برای اینکه این لبهای اینها را. بعد یک تخته سنگهایی که از آتشاند. این را فرو میکنند توی دهن اینها. همه صورت مثالی است. با فهم مادی میشود خندهدار. نه جوک میگوید برای ما. از یک حقیقت ملکوتی دارد خبر میدهد. «فَتَقْرِفَ فِی أَحَدِهِمْ وَ تُخْرِجَ مِنْ أَسَافِلِهِمْ». توی دهن هر کدام از اینها دیدم که میاندازند. میزنند. حتی از بخش پایین بدن اینها خارج میشد و «وَ لَهُمْ خُوَارٌ وَ صُرَاخٌ کَصُرَاخِ ثَوْرٍ.» مثل صدای گاو از اینها نعره بلند بود و فریاد. «فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟» پرسیدم جبرئیل، اینها کی هستند؟ عرض کرد: «هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا». مال یتیم را به نحو ظلم. بابای مرده و کلی هم ارث گذاشته بودم که بچه کوچک و دستش به جایی بند نیست و نمیدانم حالا این برادر است، چه میدانم باجناغ است، چه میدانم همسایه است، چه میدانم وکیل است، وصی است، شریک است. صد تا چیز میآید. خیلی هم دیده میشود متأسفانه. میکشد بالا اینها را. کی به کی میفهمد؟ کی دستش به کجا بند است؟ بدبخت، تو دستت به کجا بند است که این کار را میکنی؟ بر همه دستشان بند است. همه دستشان به حق تعالی بند است و به ریسمان عدالت الهی و تویی که دستت به هیچ جا بند نیست. نفهمیدیم عالم. فرمود: «اینها فقط آتش میخورند.»
خب، نوبت دیگر دارد که همین حدیث معراج به نحو دیگری که اینها اموال یتیم را بهظلمی خوردهاند. توی دهنشان آتش پرت. تخته سنگ میاندازند. در واقع مالی که از یتیم خورده شده و نحوه ظلم و اینها بستگی که. یکی از گناهان کبیره و حقالناس بزرگی هم هستش. خدای متعال کمک کند ما حواسمان نسبت به این جمع بکنیم. در مورد یتیم گفتیم. این هم یتیم بودن ماها که ما هم الان یتیمیم. و رسیدگی به یتیم دو مدل است. یکی یتیمی است که از پدر ظاهریاش بریده و قطع شده است. یکی آن یتیمی است که از پدر باطنیاش قطع شده است. از پیامبر اکرم. «أَشَدُّ الْیَتِیمِ یَتِیمٌ الَّذِی انْقَطَعَ أَبُوهُ». شدیدتر از این یتیم شدنی که کسی از پدرش قطع بشود یعنی باباش را از دست بدهد. بابای مادی ملکیش را. «یَتِیمُ وَ یَتِیمُ انْقِطَاعِ إِمَامِهِ». یتیم شدنی است که کسی بابای ملکوتی و حقیقی، امام معصوم. «وَ لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ الْوُصُولِ إِلَیْهِ». قدرت ندارد که به او دسترسی داشته باشد. «وَ لَا یَدْرِی کَیْفَ حُکْمُهُ فِی مَا یُبْتَلَىٰ بِهِ مِنْ شَرِائِعِ دِینِهِ». توی آن چیزهایی که در شریعت دینش مبتلا میشود، نمیداند حکم آن امام چیست. این هم یتیم است. این یتیم شدیدتر است ها. رسیدگی به این آدم. این یک درجه، بلکه چندین درجه از آن یتیمداری بالاتر است. برسیم آن هم داشته باشیم. این جور یتیمداری خیلی بالاتر است. خیلی بهتر است. این جور رسیدگی به یتیم خیلی.
«فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِمًا بِعُلُومِنَا». هر کسی از شیعیان ما که عالم است نسبت به علوم ما. «وَ هَذَا الْجَاهِلُ بِشَرِیعَتِنَا الْمُنْقَطِعُ عَنَّا، یَتِیمٌ فِی حَجْرِهِ». خیلی روایت فوقالعاده است. از پیغمبر. اینی که شریعت ما را نمیداند. این دانشجوی بنده خدایی که از دین نمیداند. از احکام نمیداند. نه توی خانواده بهش یاد دادهاند، نه توی مدرسه یاد دادهاند، نه توی دانشگاه یاد میدهند، نه توی تلویزیون یاد میدهند، نه توی فضای مجازی یاد میدهند. هیچی خبر ندارد. فرمود: «این جاهلی که شریعت ما را نمیشناسد و دستش هم از ما کوتاه است، این یتیم است. توی دامن آن عالم است.» «أَلَا فَمَنْ هَدَاهُ وَ رَشَدَهُ». هر کی این را هدایت کند، راهش را نشان بدهد. «وَ عَلَّمَهُ شَرِیعَتَنَا». شریعت ما را بهش یاد بدهد، «کَانَ مَعَنَا فِی الرَّفِیقِ الْأَعْلَىٰ». در رفیق اعلی. آنجایی که مرافقتی در بالاترین درجه رفق. شدیدترین مرتبه رفق میشود آنجا تصور کرد که دو نفر اوج رفاقت با هم دارند. آنجا رفیق ماست. با ماست. کی؟ این عالمی که یتیمداری این شکلی کرده است. یتیم معنوی.
روایت دیگر هم دارد که میفرماید که پیغمبری که: «إِنَّ عُلَمَاءَ شِیعَتِنَا یُحْشَرُونَ». علمای شیعه ما محشور میشوند. «فَیُخْلَعُ عَلَیْهِمْ مِنْ خَلَعِ الْکَرَامَاتِ». یک سری خلع. خلعت. خلعتهایی به اینها میدهند که خلعت کرامات است. یعنی به خاطر بزرگداشت اینهاست. مثل لباس فارغالتحصیلی میماند. مثلاً «عَلَىٰ قَدْرِ کَثْرَةِ عُلُومِهِمْ». به میزان علم اینها. اینها از این خلعتها دارند. «وَ جِدِّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّهِ». به میزانی که جدیت دارند در بندگان خدا را ارشاد کنند. «حَتَّى یُخْلَعَ عَلَىٰ الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ خِلْعَةٍ». به هر کدام از اینها یک میلیون خلعت از نور میدهند. ما چه میفهمیم؟ ما این را چه میفهمیم؟ فقط باید رفت عالم برزخ. یک میلیون. چه تنوعی است. چه تنوعی در آنجا. فلان مدل مثلاً فلان شخصی که مدل است و مثلاً کار این است که بیاید این لباسها را نشان بدهد و تنش بکند. بیاید مثلاً جلوی دوربین و این رفت و آمد بکند و اینها. این مثلاً توی یک نوبت شاید صد تا لباس تنش میکند. هی میرود، میآید. هی میآید نشان میدهد. هی میرود باز آن پشت عوض میکند. باز میآید نشان میدهد. خب این صد تا مختلف مال این نیست. خاصیتی برایش ندارد این فقط. ولی آنجا یک میلیون لباس یعنی یک میلیون جلوه. یک میلیون احترام ویژه. چون هر لباس احترامی خاصی متناسب با خودش دارد. یک معنایی در یک مفهومی دارد. یک ارزشی دارد.
بعد منادی ندا میدهد از طرف خدای متعال: «أَیُّهَا الْکَافِلُونَ أَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ». ای کسانی که یتیمان آل محمد را تحت کفالت داشتید. اینهایی که از این پدران حقیقیشان دور افتاده بودند. «النَّاشِرُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ». اینهایی که از این آباءشان دور بودند، شما اینها را تحت پوشش و سرپرستی گرفتید. «الَّذِینَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ». از امامانشان دور بودند. «هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُکُمْ». اینها شاگردهای شما. چی میشود ما با علامهطباطبایی مثلاً یتیمهای علامهطباطبایی باشیم و بعد علامهطباطبایی بیایند: «یتیمهایت را تا کفالت کردی و والْأَیْتَامِ الَّذِینَ کَفَلْتُمُوهُمْ و نَعَشْتُمُوهُمْ.» اینها ایتامی هستند که شما کفالت داشتید و به اینها حیات دادید. «فَاخْلَعُوا عَلَیْهِمْ کَمَا أَخْلَعْتُمُوهُمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِی الدُّنْیَا». چطور تو از این خلعت علم بر تن اینها میانداختی؟ هی این معارف را میگفتی؟ این حقایق را میگفتی؟ هر سری که میگفتی یک خلعت جدیدی به تن اینها میانداختی. الان هم یک میلیون خلعتی که بهت دادم را بینداز به تن این شاگردانت. به تن یتیمانت. علامهطباطبایی و آی بهجت، حضرت امام، بزرگان. شاگرد. اینها بهحساب این جور رسیدگی میکنند.
خب، باز هم چند تا روایت دیگر بخوانم که این بحث یتیممان را تمام کنیم و بحث محرم نامحرم انشاءالله برای جلسه بعد. دعای مجتبی علیه السلام. حدیث روایتی که در مورد کسی یتیمداری کند، دارالفرح میبردند و اینها. خب، فضیلت اینکه یتیم معنوی را رسیدگی میکند یعنی کسی که امام ندارد و از این ماجراها دور است و اینها. فضیلت این آدم به آن کسی که یتیم مادی را رسیدگی میکند. فضیلت چیست؟ روایت: «فَضْلُ وَ کَافِلِ یَتِیمِ آلِ مُحَمَّدٍ الْمُنْقَطَعِ مِنْ مَوَالِیهِ النَّاشِبِ فِی رُتْبَةِ الْجَهْلِ». آنی که به یتیم آل محمد رسیدگی میکند. از امامش دور افتاده و توی جهل فرو رفته و این را از جهلش در میآورد. «مُشْتَبِهِهٍ عَلَیْهِ». چیزهایی که برایش مشتبه است را برایش توضیح میدهد. «عَلَى فَضْلِ کَافِلِ یَتِیمِ الْمُطْعَمِ وَ السَّاقِی». فضیلت این آدم بر فضیلت کسی که یتیمی را تحت پوشش داشت، بهش غذا میداد، آب میداد «کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَىٰ الثُّورِ». مثل فضیلت خورشید به ستاره ثور. ستاره ثور این کمنورترین ستاره آسمان است که وقتی میخواستند قدیم چک بکنند کسی بینایی دارد یا ندارد، این را بهش نشان میدادند. ای، کوچک. تو آن جدول میماند. اگر کسی آن را میدید معلوم شد که بینایی دارد، ضعیف بود. یعنی کمنورترین ستاره آسمان. فرمود: «فضیلت کسی که آن جوری یتیمداری بکند به کسی که این جوری یتیمداری بکند، فضیلت خورشید ثور است.» اینقدر تفاوت.
از امام حسین علیه السلام بخوانم و دیگر آخرین این جلسهمان باشد و بحثمان را تمام کنیم. «مَنْ کَفَلَ لَنَا یَتِیمًا». هر کسی کفالت کند برای ما یتیمی را. «قَدِ انْقَطَعَتْ عَنَّا بِسَبَبِ اسْتِتَارِ». یتیمی که به خاطر اینکه ما مخفی هستیم، به ما دسترسی ندارد. این از ما رابطهاش بریده، قطع شده است. «فَوَاصِلٌ مِنْ عُلُومِنَا». اینی که میآید کفالت یتیم را به عهده میگیرد، میآید از علوم ما یک سهمی هم برای او در نظر میگیرد. « إِلَیْهِ مِنْ هَذِهِ الْعُلُومِ الَّتِی نَصِیبُهُ إِلَیْهِ حَتَّى یُرْشِدَهُ وَ یَهْدِیَهُ » اینی که میاد کفالت یتیم رو به عهده میگیره، میاد از علوم ما سهمی برای او در نظر میگیره و به او یاد میده تا اینکه اونو هدایت کنه. «قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: أَیُّهَا الْعَبْدُ الْکَرِیمُ الْمُوَاسِی». خدا خطاب میکند به او ای بنده کریم که اهل مواسات بودی. حواست به بقیه هم از تو بقیه چیزی میرسید. «أَنَا أَوْلَىٰ بِالْکَرَمِ.» من که از تو کریمترم. «اجْعَلُوا لَهُ یَا مَلَائِکَتِی.» ای ملائکه من قرار بدهید برای همچین کسی. «فِی الْجِنَانِ». در بهشت به به «بِعَدَدِ کُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفَ قَصْرٍ». به هر یک حرفی که یاد داده یک میلیون قصر بهش بدهید. و «وَ ضَمُّوا إِلَیْهَا مَا یَلِیقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ الْحُلِیِّ». ضمیمه کنید بهش، اضافه کنید بهش از بقیه نعمتهایی که در خور این قصر است. اضافه کنید و یعنی یک میلیون قصر فول آپشن. فول امکانات. نه قصر خالی. همه قصرها را پر کنید. هرچی توش جا میشود و هرچی به کار میآید توش بریزید. به هر حرف یک میلیون قصر. علامهطباطبایی، «المیزان» و اینها. مثلاً و آثار این روایات و اینها که میخوانیم. بزرگانی که حق به گردن ما دارند که خدا انشاءالله سایهاش را روی سرمان نگه دارد و آنهایی که رفتند از دنیا به نحو خاص خاص خاص خاص خاص خاص خاص، تحت عنایت خاص امیرالمؤمنین باشند انشاءالله در برزخ و بهشت امام الحق به اینها بشویم.
خب، این شد ماجرای یتیمی و یتیمداری و این است که عرض میکنیم یا امیرالمؤمنین ما یتیم شماییم و به این یتیم رسیدگی و دستمان به سمت شما دراز است. و «زَمَانَةٌ بِالْجَهِادِ کَانَ یَا مُتَّقُونَ». توی این اوضاع به هم ریخته و آشوبها و این فتنهها و این حال بدمان، این دلهای گرفته، این حال نزار، این وضعیت خراب از اقتصاد و از اعتقاد و از همه چی. همه چی به آشوب است. ما هم یتیم گُمکرده راهیم و بیپناهیم و این وسط افتادهایم و جز شما هم کسی را نداریم. جز این خانه هم جایی را بلد نیستیم. ماه رجب آمد و رفت و نه به ما اجازه دادی به حرم تو بیاییم. در این ۱۳ رجب که گذشت ما را محروم کردید. ما خودمان خودمان را محروم. هنوز چه کردیم؟ توفیق را از ما گرفتند. محروم شدیم از زیارت امیرالمؤمنین. نه در مجالستان راه دادید نه حرم آقازادهتان علی بن موسیالرضا به روی ما باز. معصومه. به روی در مجالس میتوانیم برویم چه توی نیمه شعبان نمانده و کلاً محروم شدیم از همه چیز. همه چیز. و جز شما هم پناهی نداریم و دستمان هم به جایی بند نیست. به این یتیم رسیدگی کنید. به هر حال شما دوست دارید خنده یتیمها را ببینید و میبینید که این یتیمهای شما چقدر گریه بلند است. از این خانهها چند هزار نفر هم میهنان ما فقط به رحمت ایزدی رفتند. خدا میداند چقدر دیگر. انشاءالله که کم بشود این خانوادهها که عزادار شدند. مصیبت دیدند. غمدیده. نه محبین شما. اینها ایتام شما. به ما رحم. دست ما را بگیرید. محبت مرکز پزشکان عزیزمان که از دوستان خوب ماست در قم. دیروز صحبت میکردم میگفتش که این وضعیت قم الان در حد اعجاز است. نحوه ای که الان درمان کروناییها را داشتیم. ایشان گفت که سه تا بیمارستان کامل در اختیار گذاشته بودند برای کروناییها. دو تا بیمارستان کامل تخلیه شده. یک بیمارستان هم نصفش. الان بهشان میگفت: «من چیزی جز معجزه نمیبینم.» گفت: «من فقط خودم روزی ۷۰ تا کرونایی ویزیت میکردم. مواجه بودم. من همان شب اول با خودم گفتم که احتمالاً یک چهارم یک پنجم جمعیت قم را از دست میدهیم با این کرونا.» و الان به طرز عجیب و اعجازآمیزی کنار دیگر نمیگویم شیاطین تدبیر سوء میکنند برای قم و به خودشان برمیگردد. جوری که دیگر اصلاً از قم غافل میشوند. دیدید چه قلقله ای توی عالم شد. هی قم قم قم قم. الان چه وضعیتی است که کسی از قم صدایی درنمیآید و کسی هم این را گزارش نمیدهد که این جهادی که این مردم بینظیر کردند. اینی که عرض میکنیم فتنه از این شهر دور است منظور همین است. نه اینکه مردم مبتلا نمیشوند به گرفتاریها. نه اینکه فقر نیست. بیماری نیست. مبتلا میشوند. ولی این جور در امانند. این جور در عافیتند. این جور عنایت و رحمت حق تعالی در این شهر جاری است و از این شهر به بقیه شهرها جاری میشود. این اخلاص. این فداکاری. این محبت. این شور. دیدید چه قلقله ای کردند این مردم مؤمن. قم شعر دلاوریها و رشادتها، ایثار از خودشان نشان دادند. توی این ماجراها رسیدگی به مریضان، دفن اموات، ضدعفونی کردن شهر و انواع و اقسام خدمات درمانی و چه و چه از طبیبان و پرستاران و کادر درمانی و کادرهای خدماتی و اینها گرفته تا مردم عادی و طلبهها و دانشجوها. همه رقم. همه این در حد اعجاز. و این مملکت هم که در کوران کرونا بود این شکلی. این جور به حمدالله مهار شده و انشاءالله با دعا و صدقه و توسل و تضرع بیشتر از این مهارش میکنیم. جلو چشم دنیا سر بالا میکنید و افتخار میکنیم. میگوییم: «ببینید ما امام رضا داشتیم. امیرالمؤمنین داشتیم. امام زمان داشتیم. مصاحب داشتیم. ما آقا داشتیم و مولا داشتیم. ما بیکسوکار نبودیم. کسبوکار ما پشت و پناه ما بودند. ما را نجات دادند. شما چی؟ شما که کسبوکار عالم. مردم مظلوم، مستضعفین، بندگان خدا نمیدانند در چه بدبختی دارند صبر میکنند. آنها هم ایتام آل ...» به خدا همه آنها را نجات بدهید و خدا امام آنها و آقای آنها را هم برساند و این بیماری را دور بکن از شر کل عالم ولی این دسایس کفر و آن مراکز ظلم را زمینگیر کند و نابود بکند. ولی مردمی که دارند میسوزند به پای ظلم حاکمینشان، اینها را نجات بدهد و خلاص بکند و عنایت حق تعالی انشاءالله جاری بشود بر همه. و صلیالله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهلم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...