ادامه کتاب: بخش گرهگشایی
اهمیت دعا کردن
استجابت دعا
دعا برای امام زمان (عج)
آثار دعا برای خودمان
محل اجابت دعا
دعا کردن برای اموات
نقل خاطراتی از بزرگان پیرامون دعا کردن
برای چه افرادی دعا کنیم؟
نحوه دعا کردن
اهمیت گرهگشایی از دیگران
حاج قاسم سلیمانی، نمونه بارز گرهگشایی
صلوات معجزه میکند
گلایه عجیب یک مادرشوهر از عروس ، در برزخ
نفرین به چه کسی میرسد؟
برای ابدیت دیگران دعا کنیم
ماجرای گلایه پدر علامه طباطبایی از فرزندش، در برزخ
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بخش بعدی کتاب، بخش گرهگشایی است. بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم بهسادگی عبور میکنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی بهطور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود؛ مثلاً شخصی از من آدرس میخواست، من او را کامل راهنمایی کردم، او هم دعا کرد و رفت. من نتیجه دعای او را بهخوبی در نامه عملم مشاهده کردم.
نمیدانم ماجرای حسین خاله را در همین بحث «سه دقیقه در قیامت» گفتم یا جای دیگر گفتهام؛ به نظرم گفتم که بیست سال پدرش را خواب نمیدید و یک شب مهمانی داشت و آن خانم داشت بچه شیر میداد و بچه کوچک آن خانم - که معروف به حسین خاله بود - توی کوچه «خدا باباتو بیامرزه» گفت و شب بابایش را خواب دید. داستان را خیلی چکیده و مختصر دارم میگویم؛ شاید قبلاً گفته باشم. و او گفت: «بیست سال بود از دنیا رفته بودم و گرفتار بودم. این دعایی که این زن برای من کرد، گرهی از من باز کرد که من توانستم توی خوابت بیایم و بهت بگویم که به فلانی فلانقدر بدهی دارم.» فلان جا نوشتم. کرم بیدار میشود. و این را من از مرحوم آیتالله روحانی - رضوانالله علیه - شنیدم. داستان را که صاحب تعبیر خواب بودند، انسان عجیبی بود ایشان. فرمودند که این رفت و آن حسابرسی را کرد و دید که همین است؛ فلان جا نوشته شده، فلانقدر بدهی و یک دعایی که کرده بود، گفته بود: «خدا باباتو بیامرزه.» این دعاها را ساده میگیریم، خیلی اثر دارد. گفتن جارالله زمخشری. حالا دعای مادر از این طرف، این دعاها چقدر اثر دارد؛ حالا عرض میکنم: دعای ما برای دیگران مستجاب است، برای خودمان ممکن است که خیلی وقتها اتفاقی رقم نزند؛ ولی برای دیگران نوعاً دعای ما مستجاب است، چه خوب چه بد. دعای بد که نفرین باشد، نفرین هم مستجاب است. فقط آن وسط میچرخد: کی بیشتر استحقاق دارد؟ منی که نفرین کردم یا اونی که نفرین شده؟ به اونی که بیشتر استحقاق دارد برمیگردد.
جارالله زمخشری، از علمای بزرگ اهل سنت و صاحب تفسیر کشاف - کشاف زمخشری - ایشان یک وقتی گنجشکی میآید توی اتاقش و این گنجشک را میگیرد، پایش را میکند. بچه بوده. مادرش میآید تا نگاه میکند میگوید: «خدا پاتو بکنه. چرا این کار را کردی؟» گفتند که باید در یک واقعهای یک پایش را از دست بدهد ایشان. دعای مادر مستجاب شده. «خدا پاتو بکند.» «چرا این کار را کردی؟» نوع این شکلی است. یعنی این دعاها، این کلمات سریع اثرگذار است و با همان تعبیری که آمده، اثرش را میگذارد. و آدرس خواسته بود، آدرس داده بود. این هم عرض کردیم: ارشاد ضال در روایت داشت که صدقه به حساب و دعای آن شخص هم که مستجاب بود. روایت را زیاد خواندیم. خیلی الحمدلله کار پیش میرود. البته باز بحث دعا را انشاءالله اگر بشود، بیشتر نکاتی عرض میکنم.
خب، یا اینکه وقتی کاری برای رضای خدا و حل مشکل مردم انجام میدادم، اثر آن در زندگی روزمرهام مشاهده میشد. اینکه ما در طول روز حوادثی را از سر میگذرانیم و میگوییم: «خوب شد این طور نشد» یا میگوییم: «خدا را شکر که از این بدتر نشد»، بهخاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم. خیلی دعاها برای زندگی ما اثرگذار است. من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیر را در اتوبان طی میکنم. همیشه اگر ببینم کسی منتظر است، حتماً او را سوار میکنم. یک روز هوا بارانی بود، پیرزنی با یک ساک پر از وسایل، زیر باران مانده بود. این خطرناک بود؛ اما ایستادم، او را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد؛ اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد، مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست کرایه بدهد که نگرفتم و گفتم: «هرچی میخوای بدی، برای اموات ما صلوات بفرست.»
من در آن سوی هستی بستگان و اموات خودم را دیدم. آنها از من بهخاطر دعاهای آن پیرزن و صلواتهایی که برایشان فرستاد، حسابی تشکر کردند. این را هم بگویم که صلوات واقعاً ذکر و دعای معجزهگری است؛ آنقدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم، قادر به درکش نیستیم.
یک عزیزی را بنده میشناختم در قم، یکی از این طلبههای مظلوم آفریقایی. ایشان همسرش پا به ماه بود و وقت وضع حمل شده بود و کیسه آب پاره شده بود و بچه داشت به دنیا میآمد و هیچکس را نداشتند و پولی هم .... خیلی وضعیت وخیمی بود. نمیتوانم با جزئیات توصیف بکنم چقدر در چه بحبوههای قرار گرفتند که این بچه تا مرز مرگ و مادرش هم تا مرز مرگ رفت. یکی از عزیزان، ایشان کمک کرده بود به این خانواده. هزینهها را داده بود، بچه به دنیا آمده بود. شبش خواب دیده بود. خواب دیده بود که پدرش را خواب دیده بود که از دنیا رفته بود. پدرش گفته بود که: «این خانمی که بهش کمک کردید، از نسل بلال حبشی است.» آفریقاییاند ولی از نسل بلالاند. «و بهخاطر محبتی که شما کردید به این خانواده، پدر او که بلال حبشی باشد، منو مهمان کرده برزخ در خانهاش. حسابی به من رسید. بچهاش را یعنی منو احترام کرد.»
خب، آیه قرآن دارد که «کان ابوهما صالحا»؛ دیگر با هفتاد پشت فاصله. حضرت خضر و حضرت موسی آمدند بنایی کردند برای دو تا بچه یتیم که پدرشان آدم خوبی بوده. توی روایت دارد اینکه گفته پدرشان آدم خوبی بوده، هفتاد نسل فاصله بوده، او خوب بود، هفتاد نسل بعدش را ولی خدا، دو تا ولی خدا آمدند برای اینها کارگری کردند. به اینها رسیدگی کردند که پیش خدا گم نمیشود. حالا از این طرفش این هم شاید هفتاد نسل فاصله بوده. نه، هفتاد تا نمیشود حساب کرد. چهل تا فاصله. و گفت که پدر مهمان کرده. این پدر را دعا کرده بودند برای این پدر و برای پدر و مادر. خلاصه اینها که آثار فوقالعاده و عجیبوغریبی دارد. لذا باب بشود بین ما، دعای برای پدر و مادر همدیگر. «خدا مادرتو بیامرزد، خدا پدرتو بیامرزد.» رحمالله والدیک. عراقیها. اگه زندهاند هم برایشان اثر دارد. بله؟ «خدا سلامتی پدر و مادرت بدهد. خدا پدر و مادرتو حفظ کند.» او چه بلاهایی دور میشود، چه آفتی دور میشود، چه چه گرفتاریهایی از سر آدم باز میشود. و این دعاها آثار عجیبوغریب دارد. آثار عجیبوغریب دارد که انسان بهوضوح در زندگی میبیند. و دعایی برای امام زمان که آثار فوقالعاده داریم.
کتاب «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء الی القائم» در فایدههای دعا برای امام زمان، یک کتاب دو جلدی است که فایدههای دعا برای امام زمان، تقریباً صد تا اثر را توی این کتاب گفتند که چقدر آثار دارد دعا برای امام. ایام نیمه شعبان هم هست و صدقهای برای امام زمان. آنجوری که یادم از روایت است، حالا اگر بشود دوستان این را هم پیدا بکنند و پوسترش بکنند، کار بکنند رویش. اینجوری که یادم است از روایت، امام عسکری علیهالسلام در تولد امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف، سیصد تا گوسفند را برای قربانی. خب، خبر که نداشت کسی که امام زمان به دنیا آمدند. آن اطرافیان خبر داشتند. برای دفع بلا. توی ذهنم سیصد تا گوسفند است، قربانی. خب، الان شب میلاد امام زمان نزدیک است. چیزی نمانده. شب نیمه شعبان به جای این کارهای مسخره، دعوا سر نمیدانم این چله باشه و نباشه، این همه حرف و حدیث و این جواب میدهد و فلان، انشاءالله برای خدا باشد. خیلی بوی خدا و اینها هم ندارد. پناه میبریم پس به خدا از شر نفسمان. به جای این ماجراهای اتلاف وقت و این همه حرف و فلان بیخودی که اصلاً اثر و ثمری برای ما ندارد، دیگر از بیکاری هفته هفتم قرنطینه و اینها، توی خانه دیگر گاهی آدم میافتد دیگر به اینکه به این گیر بدهد، به آن گیر بدهد، دیگر این فضای مجازی هم که دستمان است صبح تا شب توی آن هستیم. بهجایش بیاییم یک پولی جمع بکنیم، یک کاری بکنیم، یک حرکتی. قربانی، صدقهای. این از همه آن چله بگیریم و نگیریم، این کارها، این اصل ماجراست و خیلی اثر دارد برای رفع بلا از امام عصر علیهالسلام. چه بلایی بالاتر از طول کشیدن غیبت او؟ امام عسکری، پدر ایشان اینجور قربانی کردند برای او. بله.
حالا ما دیگر خیالمان راحت است که امام زمان که دیگر الان ما توی این ایام کرونایی نگران جان امام زمان هستیم یا نیستیم؟ نگران هستید که آقا توی این کرونا چهکار میکند؟ این اگه اینجور است، نشان میدهد که کمی انگار ما بیتابیم، کمی حواسمان جمع نیست. خب، آقا که معلوم است. خب، از اولش معلوم بوده. امام عسکری میدانستند که معلوم است. با این حال صدقه دادند، این مقدار قربانی کردند. اینکه معلوم است شما چهکارهاید. این معلوم نیست که شما چهکارهاید. معلوم نیست. این را معلومش کن. لذا ما چرا دعا میکنیم؟ ما دعا هم نکنیم، خدا حفظ میکند.
«اللهم کُلَّ لِوَلیّکَ الحجةِ بنِ الحَسَن صَلواتُ اللهِ علیه...» که میخواهیم از خدا که کمکش باشد، حفاظت بکند. چه بشود، چه نشود. حالا ما دعا نکنیم، مگر نمیشود؟ دعای ما برای خودمان است. ما این وسط میخواهیم خودمان را شیرین کنیم. صلوات هم همین است. ما بخواهیم و نخواهیم، خدا رحمت و برکتش را جاری میکند. ما این وسطها میآییم مثل بچهای که توی بغل بابایش است. بابایش نان سنگک گرفته. بچه باشد یا نباشد، بابایش دور نان سنگک را میآورد. این توی بغل بابایش است. نان سنگک را این بغل میکند، میگوید: «بده به من.» خودش بار اضافی روی دوش این باباست. خودش خوشش میآید. نان سنگک را هم به این میدهد. عملاً هم بابایش نان سنگک را نگه داشته. میگذارد توی دست این بچه. دستش خوش باشد که میافتد. «آفرین. خوشم آمد از خودت.» احساس ماجرای ماست. دعای ما برای امام زمان این است. ذکر صلوات ما هم این است. این وسط خودمان را شیرین میکنیم. آقای بهجت فرمودند: «گشتیم و گشتیم، از ذکر صلوات بالاتر پیدا نکردیم.» این کبریت احمر است، صلوات. حالا وقتی کتابهای خوبی که نوشته شده، استاد اصغر طاهرزاده و برخی اساتید دیگر، کتابهای خیلی خوبی در زمینه صلوات دارند که توصیه میشود مطالعهاش. مباحثی، سخنرانیهای اینها در بحث صلوات. خیلی عالمی است صلوات و هرچه توی آن برویم، تمام نمیشود از آثار و برکاتش. فرمود: «مَن صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً لَم یَبْقَ عَلیهِ مِنَ ذَنبِهِ ذَرَّة.» کسی یک بار بر من صلوات بفرستد، ... یعنی یک بار برای او گناهی نمیماند، ذره. مره، ذره. یک مره، یک بار صلوات، یک ذره گناه نمیگذارد. میسوزاند. چرا؟ رحمت، شعله شرکتسوز است. رحمت و از بین ببرد. احمد که میآید نور، یک ذره نور که میآید، چهمیشود؟ هرچه ظلمت میسوزاند. اینجور. رحمت، نسیم که میآید، هرچه بوی بد است، یک ذره نسیم که میآید. به عمقش برویم، خب، بهرام ما بیشتر میشود از ذکر. لذا این صلوات برای اموات شب جمعه است. الان وقتی که ما داریم این بحث را عرض میکنیم خوب است که در شب جمعه ذکر صلوات برای اموات داشته باشیم. صد تا «انّا انزلناه». بزرگان سفارش میکردند، شب جمعه به نیت اموات، عصر جمعه به نیت مادر امام زمان. سه تا عمل من دیدم خیلی خاص است. یکی ذکر یونسیه است، یکی صد تا «انّا انزلناه» شب جمعه، یکی آثار عجیبوغریب دیدم خصوصاً برای اموات. و ذکر صلوات بر اموات. هدیه قرآن برای خودمان، برای دیگران.
حالا در مورد دعا انشاءالله نکاتی را عرض میکنم. دعای دیگران برای ما. و زبانمان هم به این باشد. «مرسی.» مثلاً ما نفهمیدیم یعنی چه. «دستت درد نکنه.» مثلاً توی این همه دعا. بعد جالب است توی ایران هم معمولاً مشکل دست کم است، اگر دقت کرده باشیم. بهخاطر همین دعای «دستت درد نکنه» که زیاد برای هم میگوییم. معمولاً آنقدر که من دیدم، به تجربه مشکلات مربوط به دست و اینها، بین ایرانیها کمتر است. مثلاً اگر بگوییم: «کبدت سالم باشد.» مثلاً «کرونا نگیری، انشاءالله به حق پنج تن.» مثلاً دعاهای این شکلی. «دندوندرد نشوی.» حالا پدر ما معمولاً میگوید: «دندونت درد نکنه.» این شکلی میکند درد دست را؛ حالا هیچ دردی نباشد و ابدیت طرف، سالم باشی، سلامت باشی. «خدا عزتت بدهد.» «عافیت باشی.» «خدا بهت عافیت بدهد.» که فرمود در شب قدر یکی از بهترین دعاها طلب عافیت است، که ما سه جلسه بحث در مورد عافیتطلبی داشتیم. مفصل توضیح دادیم عافیت چیست. اینجور دعاهایی. ما کلاً به دعا، ما کلاً به همهچیز نیاز داریم. حالا این هم باز یک بحث دیگر داشتیم، دعای متن، دعای حاشیه. آنجا در مورد دعا صحبت کردیم که متنهای اینها را هم عزیزان ما زحمت کشیدهاند، خدا حفظشان کند و خدا بهشان خیر بدهد و یادداشت کردهاند، منتشر کردهاند. لذا اینها همش دعاست و برکاتش به انسان میرسد. به دیگران میرسد. برای اموات ما خیر است. برای دوستان. دعایی که برای اموات ما میکنند، دعایی که بر امواتمان جلب میکنیم، دعایی که برای امواتمان میکنیم. ماجرا را گفتم یک وقتی. حالا باز یادم باشد، به مناسبت دیگر، مفصلش را از روی متن مرحوم تهرانی میآورم میخوانم. بیاورم بخوانم، چون ماجرای قشنگی است.
محمدحسین آقای تهرانی در «معادشناسی» ماجرا نقل میکنند. ببینید چقدر اثر دارد در این هدایایی که برای اموات میفرستیم که خدا را نصیب بکند، انشاءالله اهلش بشویم. صدقات و اینها را و مداومت داشته باشیم. در جلد اول «معادشناسی»، صفحه ۱۸۸ ماجرای هدیه، چیز هم هست. مرحوم علامه طباطبایی، تفسیر «المیزان». این را هم قبلش آورده ایشان. بگویم عجیب است عالم ارواح. ارواح کجا هستند؟ چهکار میکنند؟ چه ارتباطهایی دارند؟ بعد میفهمند که صفحه ۱۸۳. انسان هم همینطور است. ارواحی که میمیرند، معدوم نمیشوند، همه زندهاند. تا هنگام بدن مادی بودن، سیر و تکامل آنها واسطه بدن بود. بدن مانع از سیرهای خارقالعاده و اعمال شگفتانگیز میشد؛ ولی بعد از مردن دیگر بدنی نیست. حجاب زمان و مکان و ماده نیست. بنابراین ارواح قویه با مجرد اراده خود کارهای عجیب میکنند. امروز روز پنجم ماه رمضان است. همه ما میل داریم هنگام غروب افطاری بدهیم. اگر میتوانستیم، سفره میانداختیم بین مشرق و مغرب عالم و تمام مؤمنان و مؤمنات را بر سر این سفره دعوت میکردیم؛ اما نمیتوانیم. چون بین مشرق و مغرب عالم نمیتوانیم حرکت کنیم. سفره بین درازا نداریم. دعوت خودمان را به همه روزهداران عالم نمیتوانیم برسانیم؛ اما چون انسان از دنیا برود و حجاب زمان و مکان، ماده و علایق را ترک کند و از قیود و حدود عالم طبع و ماده مستقل بشود، میتواند چنین اطعامی بکند. با کمال سهولت. شرق و غرب عالم، هر بهشتی؟ گفتند همه بهشتیها اگر توی خانهاش جا بشوند، به اندازه یک اتاقش، همه بهشتیها توی خانه بهشتی جمع بشوند، یک اتاقش هم پر نمیشود. همه بهشتیها توی خانه یک بهشتی جمع بشوند، یک اتاقش هم پر نمیشود.
بعد میگویند ما از مرگ میترسیم. «مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی، تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ.» دنبالش بگرد. خلاص میکند این دنیای نکبت. عمر نعمتها. بحث دیروزمان هم گفتیم دیگر. عنایت حق تعالی است عمر. فرصت استفاده ازش است. ولی آخه مگر این زندگی، این دنیا چی دارد که ما دلمان را اینجا خوش کنیم؟ چقدر میخواهیم بمانیم! چی است اینجا؟ مثل کبریت است، یک عالم کثیفی. الان این میکروفون نشان میدهد دیگر این حقیقت دنیا را. دنیا این است. هر جایش بروی دست بزنی میکروب است، ویروس کرونا این است. زندگی اینجا. میگویند که به همان صورت و آسانی که ما الان در نیت و تصور ذهنی خودمان میتوانیم افطاری را بدهیم، این امر و امور عجیب با تسلط روح است در عوالم تجرد که به مجرد اراده هر کار بخواهند انجام میدهند. بالا. ارواح طیبه و طاهره که به مقام اخلاص رسیدهاند، خدا قدرتهای غیرقابل توصیف به آنها عنایت میکند. دو سه تا داستان ایشان میگوید که اینها خیلی قشنگ است. کنار، به این نحوش را نگفتم. حالا دارم از روی متن میخوانم، استفاده کنید. علامه طباطبایی، آقای حاج سید محمدحسین تبریزی، رضوان خدا بر او. مرد بزرگ. برخی اساتید میفرمایند: «شب جمعه ده تا عالم را یاد کنید و برایشان طلب رحمت کنید. هم آنها بخشیده میشوند، هم شما بخشیده میشوید و اهل بهشت میشوید.» حالا این شب جمعه است که الان ما داریم بحث میکنیم. اول بهروی مرحوم سید محمدحسین تهرانی، رضواناللهعلیه. گردن خود بنده. ایشان حق سنگینی دارد و در نوجوانی بنده آثار زیادی از ایشان خواندم. به حمدالله. علامه طباطبایی. اَخویشان برادرشان. ابویشان. آن آقا سیدی که این ماجرا را در مورد ایشان شنیدهاند. چند تا؟ دو تا و سه تا. یکی چهار تا، یکی پنج تا. فعلاً پنج تا اسم آوردیم. آقای بهجت هم که اسم آوردیم، فرمودند که گشتم و گشتم، از صلوات بالاتر پیدا نکردیم. شش تا. آقای شهابادی را هم، حالا همینطوری میگوییم ایشان هم دیگر بالاخره حق دارند. بالاخره انقلاب محصول فکر ایشان است. حضرت امام، رضوانالله علیه. شهید عزیز ما که قلب ما برایشان میزند و بیقرار ملاقاتش هستیم، شهید حاج قاسم سلیمانی. ایشان هم به یاد ما باشند انشاءالله در این شب جمعه. ابوی رهبر معظم انقلاب. مرحوم قاضی هم که عکس ایشان جلو چشمم است، از یاد ما نمیرود. ایشان هم هشت تا، نه تا. خب، حالا توی متن میآید. مهمان از، عاشقِ آقا بزرگ تهرانی که ایشان را هم میخواهیم جلوتر از ایشان ذکر خیر بکنیم. ایشان هم نه تا. سید مهدی بحرالعلوم و سید بن طاووس هم اینجا اسم آوردند. اینها انشاءالله همه امشب افلاطون و ارسطو و ملاصدرا هم اسم آوردیم. اینها انشاءالله در سفره اهل بیت باشند و دعای ما باشند و جا بگیرند برایمان. الان زنبیل بگذارند سر سفره که انشاءالله برویم بنشینیم سر آن سفره با هم. خب.
علامه طباطبایی، آقای حاج سید محمدحسین تبریزی، استاد عالیقدری که قرن علم فعلی مرهون خدمات و افکار بلند و فضل و کمال ایشان است. قرن فعلی. عالم جلیلی که واسطه تکان علمی که به حوزه علمیه دادند، نهضت علمی به وجود آوردند، با تدریس تفسیر و حکمت طلاب علوم دینی را به حقایق معارف الهی آشنا نمودند و برای هدم سنگر کفر و رد ملحدین یگانه پایگاه متین و اساسی را پایهگذاری کردند؛ صاحب تفسیر المیزان و کتب نفیسه دیگر، استاد حقیر در تفسیر و اخلاق و فلسفه و هیئت قدیم. (برادری داشتم در تبریز به نام حاج سید محمدحسن الهی طباطبایی که او هم عالم جلیل و متقی و زاهد و عابد و معلم اخلاق و معارف الهیه و مربی نفوس صالحه به مقام امن و حرم امان الهی بوده و چند سال است رحلت نموده و به عالم بقا ارتحال یافته و در اثر شدت علاقهای که معظمله به برادر خود داشتند، در سوگ او مبتلا به کسالت قلبی شده و ایشان از دست دادن آن برادر موجب دچار مشکل قلبی شدن ایشان شد.) علامه طباطبایی، همسر ایشان هم انشاءالله سر سفره حضرت معظمله.
بیان فرمودند که برادر من در تبریز شاگردی داشت که به او درس فلسفه میگفت. سید محمدحسن الهی، توی تبریز شاگرد فلسفه داشت. آن شاگرد احضار ارواح میکرد. در مورد احضار ارواح نمیخواهم صحبت بکنم، چون چند مدل احضار ارواح داریم و عمدتاً هم مردود است و خوب نیست. اونی خوب است که طرف خودش برود در برزخ و ملاقات کند. این مدلش اشکال ندارد و خوب است. برادر من توسط آن شاگرد با بسیاری از ارواح تماس پیدا میکرد. پژمان مطلب اینکه آن شاگرد قبل از اینکه با برادر من رابطهای داشته باشد، میل کرده و فلسفه بخواند.
برای این منظور روح ارسطو را احضار کرده بود. از او تقاضای تدریس کرده بود. ارسطو گفته بود: «بیا این یک درس با ما بگذار.» آقای ارسطو. «فلسفه ما را بگو. کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمدحسن الهی بخوان.» یعنی خود ارسطو اگر بود الان، برگردد، ارسطو را و شاید هم در برزخ ارسطو شاگرد ملاصدرا باشد. نمیدانم. حالا بحث در مورد ارسطو جزء انبیا بوده یا نه، چون روایت داریم که ارسطاتالیس (اسمتالیسه به اسم یونانی) جزء انبیا بوده. بعید هم نیست. کسی جزء انبیا باشد و شاگرد علمای امت پیغمبر باشد. این هم بعید نیست. چون فرمود که علمای امت من از انبیای بنیاسرائیل برترند. به هر حال بازی خطرناک است این شاگرد. یک کتاب اسفار خریده و آمد نزد ایشان. پیغام ارسطو را که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگی میکرده، را داد. ایشان در جواب میفرماید: «من حاضرم. اشکالی ندارد.» خیلی مقام سید محمدحسن الهی بالا بود. از شاگردان خوب مرحوم قاضی بوده. قاضی چی تربیت کرده! واقعاً این مرد بزرگ. یکی از یکی عالیتر.
روزها شاگرد به خدمت ایشان میآمد و درس میخواند. آن مرحوم میفرمود: «ما به وسیله این شاگرد با بسیاری از ارواح ارتباط برقرار میکردیم. سوالات، بعضی از سوالات مشکل حکمت را از خود مؤلفین آنها مینمودیم.» که مثلاً آقای مثلا خواجه نصیر، اینجا شما چی فرمودید؟ این چی بوده که شما گفتی؟ جناب بوعلی، آقای شیخالرئیس، اینجا مطلب به این نحو بوده. میگفتند که مثلاً این تعبیر این نیست، این غلط چاپ شده. چاپ غلط چاپی بوده است. اینجور بوده، مثلاً جوهر پس داده بوده. کاغذ کتاب فلان. مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او میپرسیدیم. مشکلات اسفار را از ملاصدرا سؤال میکردیم. خیلی میچسبد. یک بار که با افلاطون تماس گرفته بودند، افلاطون گفته بود: «شما قدر و قیمت خودتان را بدانید که در روی زمین لاالهالاالله میتوانید بگویید. ما در زمانی بودیم که بتپرستی و وثنیت، دوگانهپرستی، آنقدر غلبه کرده که یک لاالهالاالله نمیتوانستیم برای زبان جاری کنیم.» روح بسیاری از علما را حاضر کرد و مسائل عجیب و مشکلی از آنها سوال کرد؛ بهطوریکه اصلاً خود شاگرد از آن موضوعات خبری نداشت. خود شاگرد که فعلاً شاگرد مکتب فلسفه است، مسائل غامضهای را که آقای الهی از زبان شاگرد با معلمین این فن از ارواح سوال میکرد و جواب میگرفت، نمیفهمید. خب، ادراک نداشت؛ ولی آقای الهی کاملاً میفهمید که آنها در زبان شاگرد چی میگویند. میفرمود: «ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم و سوالاتی کردیم؛ مگر روح دو نفر را که نتوانستیم احضار کنیم. یکی روح مرحوم سید بن طاووس و دیگری روح مرحوم سید مهدی بحرالعلوم، رضوانالله علیهما.» این دو نفر گفته بودند: «ما وقف خدمت امیرالمؤمنین هستیم، ابداً مجالی برای پایین آمدن نداریم.»
حضرت علامه طباطبایی میفرمودند: «از عجایب و غرایب این بود که وقتی یک کاغذی از تبریز از ناحیه برادر ما به ما رسید و در آن برادر ما نوشته بود که این شاگرد روح پدر ما را احضار کرده، سوالاتی نمودیم، جوابهایی دادند. در ضمن گویا از شما گله داشتند.» پدر علامه طباطبایی از علامه طباطبایی گله داشتند در عالم برزخ که در ثواب این تفسیر که نوشتید، ایشان را شریک نکردید. توقعات چقدر است! مهمانی بگیری، مثلاً برنج خوب، گوشت خوب، غذای خوب. بعد پدر و مادرتو دعوت نکنی. سال به سال. چطور؟ توی عالم برزخ که میروند، توقعشان صد برابر، هزار، میلیون برابر، پنجاه هزار برابر توقع دارد. حیات است دیگر. «همین است. تو بچه منی، پس چهکار کردی؟ شب جمعه به شب جمعه منتظرم. منتظرم تماسی بگیری، پیامی بدهی، حال و احوالی بکنی، دعوتی بکنی، سری بزنی.» هفته به هفته منتظرند. از این مسائل موجب رنجششان میشود و رنجششان آثار وضعی دارد برای آدم. بعضی بعد از مرگ پدر و مادر، عاق والدین میشوند. پدر و مادر خیلی حساسیت دارند. ولی آنها هم بالاخره، خصوصاً کاری برایشان انجام بدهیم، خیلی اثرگذار است. ما اینها را توی بحث صله رحم مفصل صحبت کردیم. عزیزان اگر بخواهند، میتوانند مراجعه کنند.
ایشان میفرمودند: «آن شاگرد ابداً مرا نمیشناخت. از تفسیر ما اطلاعی نداشت. برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود. اینکه من در ثواب تفسیر پدرم را شریک نکردم غیر از من و خدا کسی نمیدانست. حتی برادر ما هم بیاطلاع بود. چون از امور راجع به قلب و نیت من بود.» اینکه من در ثواب پدرم را شریک نکرده بودم، نه از جهت آن بود که میخواستم امساک کنم. چقدر این مرد بزرگ بود! علامه طباطبایی. «بلکه آخه کارهای ما چه ارزشی دارد که حالا پدرم را در آن سهیم کنم؟ من قابلیتی برای خدمت خودم نمیدیدم.» تهرانی اینجا یک پرانتزی در مورد تفسیر المیزان که نکته قشنگ است. «تفسیر المیزان، تفسیری که از صدر اسلام تا به حال مانند او از نقطه نظر به هم پیوسته بودن آیات و بیانات قرآنی نوشته نشده.» یک روز من خدمت ایشان عرض کردم که «در بعضی جاهای این تفسیر چنان عنان قلم آیات را به هم پیوسته و ربط داده که جز اینکه بگوییم در آن حال تأییدات الهی و الهامات سبحانی آن را بر فکر و زبان و قلم شما جاری کرده، محمل دیگری ندارد. اگر این تفسیر در حوزههای علم تدریس بشود و بدان افکار پرورش یابد، بعد از دویست سال ارزش و قیمت این تفسیر معلوم میشود.» تفسیری که ما داریم همش بر مبنای المیزان گفتیم چند جلدی را بحث کردیم. ببینید این مرد چنین تفسیر نوشته بود. فعلاً که در زمان حیات ایشان در تمام دنیا جزء اصول معارف شیعه محسوب میشود. علمای بزرگ خودشون از آن. چقدر این مرد بزرگوار متواضع، که میگوید: «آخه من چهکار کردم؟ چه عمل قابلی انجام دادم؟»
خلاصه فرمودند: «نامه برادر که به من رسید، بسیار منفعل و شرمنده شدم. گفتم: خدایا، اگه این تفسیر ما در نزد تو مورد ثوابی دارد، من ثواب آن را به روح پدر و مادرم هدیه ...» هنوز این مطلب را در پاسخ نامه برادر به تبریز نفرستاده بودم که بعد از چند روز نامهای از برادرم آمد که: «ما این بار با پدر صحبت کردیم، خوشحال بود و گفت: خدا خیرش بدهد، تأییدش کند سید محمدحسین. هدیه ما را فرستاد.» پاورقی باز مرحوم تهرانی دارند در مورد همین احضار ارواح و اینهاست که میفرمایند که یک بخشی از آن کهانت میشود و حرام است و اینها که نباید واردش شد. که حالا آن ماجرای دوم که ماجرای قشنگی است که این را میخواستم بخوانم که اصلاً وارد بحثهای دیگر.
این حقیر، یعنی مرحوم سید محمدحسین تهرانی، «در اوقاتی که در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، عصر پنجشنبه بود که برای زیارت اهل قبور به وادیالسلام رفتم. در بین قبرها که میگشتم، برخورد کردم به مرحوم آیتالله آقای حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی که از علمای برجسته و از زهاد و عباد، از متخصصین فن حدیث و رجال و استاد حقیر در این دو و صاحب کتابی غیر از .... تصانیف شیعه، کتاب اعلام الشیعه که از نفائس کتب مدونه عصر حاضر است. آن مرحوم متجاوز از صد سال عمر کرد. اکنون چند سالی است که از رحلتش میگذرد. با حقیر نسبت سببیت داشت، که پدر عیال داییزاده ما بود. پدر پدرزن پسر داییاش. از مشایخ اجازه حقیر. مردی بود متواضع، لینالعَریکا، کثیرالمعونه، قلیلالمعوونه، پرخدمت، کمآزار. نرم، سلیم، بزرگوار، جلیل. با پدر من سابقه ممتدی داشت. محضر جد من مرحوم آقا سیدابراهیم تهرانی را درک کرده بود. داستانهای حضرت مرحوم را نقل میکرد. به من بسیار اظهار محبت میکرد. من هفتهای یا دو هفته یک بار به منزل ایشان میرفتم. بسیار استفاده میکردم. باری در وادیالسلام که به خدمتش رسیدم، سلام کردم. با همدیگر فاتحه میخواندیم و میرفتیم تا رسیدیم به محلی که توی یک سطح چهارگوش زمین را با آجر بنایی کرده بودند، سنگهایی از قبور بر آن نصب. فرمود: بیا اینجا. فاتحه. اینجا قبر پدر من و مادر من و دایی من و بعضی دیگر از ارحام من. نشستیم. برای هر کدام از اینها فاتحه جداگانه خواندیم. سپس روایتی نقل کرد که حاصلش این بود که هر کی در عصر پنجشنبه برود بر سر قبر مادرش و پدرش و طلب مغفرت کند، خداوند جل و عزت طبقهایی از نور به قلب آنان افاضه میکند و آنها را خوشنود میکند و حاجات این کس را برمیآورد.» یکی از جاهایی که دعا مستجاب است، کنار قبر پدر. مثل حرم اهل بیت. اگر هم دوریم، الان نمیشود رفت قبرستان و اینها، صورت قبر بکشیم. قبر پدر و مادر مان با انگشتمان را همین فرشی که نشستیم. صورت قبر بکشیم، همانجا هدایا بفرستیم و دعا کنیم. بالا سرش بنشینیم دعا کنیم. هم هدیه ما میرسد، هم دعا مستجاب است. «ارحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیهای هستند. ارحام انسان در عصر پنجشنبه منتظر هدیه هستند. لذا من در بین هفته منتظرم که عصر پنجشنبه برسد و بیایم اینجا و فاتحه بخوانم.»
«بعد از اینکه بلند شدیم و راه افتادیم، توی راه فرمود: من طفل بودم.» خیلی قشنگ است این داستان. فوقالعاده. به این اشاره نکردم. من طفل بودم. کی گفت این را؟ آقا بزرگ تهرانی. «منزل ما توی تهران، پامنار. چند روز بود که مادربزرگ من، یعنی مادر پدر من، از دنیا رفته بود و مجالس ترحیم برقرار شده بود و خاتمه یافته بود. یک روز مادر من توی منزل آلبالو پلو پخته بود.» دلتان نخواهد. خب، آدم دوست دارد آلبالو پلو. به همچین شهر مبارکی انشاءالله بهزودی نصیبتان بکند همچین چیزی. میگوید: «موقع ظهر یک سائلی توی کوچه سوال میکرد، یعنی یک گدا. گدا. مادر من هم در مطبخ مشغول طبخ بود. توی آشپزخانه داشت آلبالو پلو. صدای سائل را شنید. بنده خدا توی کوچه گدا. برای خیرات به روح مادربزرگ من، کی است این خانمه؟ مادر شوهر. که مادر شوهرش بود و تازه از دنیا رحلت کرده بود، میخواست یک مقداری از غذا را به سائل بدهد. ولی ظرف تمیز در دسترس نبوده. به عجله برای اینکه سائل از جلوی در خانه رد نشود، مقداری از آن آلبالو پلو را توی تشت حمام، آنجایی که مثلاً توی آن چیزهای بهداشتی استفاده میکنند، تشت حمام، توی آن میریزد. از این موضوع هم کسی خبر نداشت. نیمه شب پدر من از خواب بیدار شده.» که میشد پسر آن مرحوم. «مادر من را بیدار میکند. میگوید: امروز چهکار کردی؟ چهکار کردی؟ مادرم گفت: نمیدانم. پدرم گفت: الان مادرم را خواب دیدم به من گفت: من از عروست گله دارم. این پس تو برو دعوا کن عروس را. امروز آبروی من را پیش مردهها برد. غذای من را توی تشت حمام فرستاده. آلبالو پلو، تشت حمام. توی آن نوره میریزند، مثلاً توی حمام. تو چهکار کردی؟ شوخی با مادر من. بعد از مرگ. بیتالعلمایی بودن و اینها. خلاصه چهکار کردی؟ آبروی مادر من را بردی.» این صورت ملکوتی عمل. میبینید چقدر دقیق است و با همه جزئیات.
«مادرم گفت: هرچه فکر کردم چیزی به نظرم نیامد. ناگهان متوجه شدم که این آلبالو پلو را به سائل، به آن گدا، چون به قصد هدیه برای روح تازه گذشته دادم و در آن عالم غذای آن مرحومه بوده، چون به صورت نامطلوب سائل داده شده، به همان طریق آن توی عالم ملکوت بر مادر شوهرم برد. بگو از این کار گلهمند است. آری، او شکوه دارد که چرا غذای من را که صورت ملکوتیاش آلبالو پلوست به سائل، به صورت ملکوتی طبق نوره که برای روان متوفی میبرند، توی تشت حمام ریخته. اهانت به سائل، اهانت به روح متوفی بوده.» تحویل میدهند. با همان صورت ملکوتی هم. «همانقدر که بها میدهی به این کار، همانقدر بها میدهند.»
مرحوم آیتالله پهلوانی فرموده بودند که: «اگه میخواهید به من هدیه بدهید، همه اموات را شریک کنید. اختصاصی به من ندهید. اینجا عالم استحقاق است. من را صدا میزنند، توی جمع رفقا نشستهام. به من میگویند: شما هدیه داری. من جلو رفقایم خجالت میکشم که فقط به من میدهید. اینها هیچی ندارند تکخوری.» مثلاً یکی توی مدرسه. میگویند: «مادرت برایت نان پنیر آورده.» بنشین جلو جمع. زشت است دیگر. آدم خجالت میکشد. این حالا توی برزخ هم است. به هر جنبههایی از حیات زندگی مادی ما آنجا هم هست. همینها هم هست. این خجالت، رویا، تعارف و اینها آن طرف روی بعد مضاعف میشود، چند برابر. هر احسانی که انسان میخواهد بکند، باید با کمال احترام، بزرگداشت سائل و فقیر و با توقیر و تجلیل آنها انجام بدهد. هر کاری که انسان میکند و با سوء اختیار میتواند برای او سودمند باشد، باید در حال زندگی و حیات بکند و الا چون دستش کوتاه بشود، قدرت ندارد که ظرف غذای خودش را که به صورت تشت حمام است، عوض کند. ما الان کجاییم؟ الان این ثانیهها، آن کلمات را. یک وقتهایی که داریم با سریال ضربدر سفید زد و قرمز زد و که اگر با تهمت و غیبت و نگاه حرام و موسیقی حرام و اینها سر نکنیم، با این لغویات و این مباهات و این کارهای لاطائلات و بیهوده سر میکنیم. امثال من از توی این دقایق. چیها که هست. هر آیه قرآن، هر ذکری، هر صلواتی، هر استغفاری، چه خبیثی، چه عنایتی است. الان ما آنجا غذایت را صورتش را نمیتوانی عوض کنی که این توی تشت حمام فرستادن، توی یک ظرف دیگر همینجور غذای ملکوتی خودش را در ظرف بلورین. خوابها همه درس عبرت است. توی این کتاب بیان میکنم. همین زمانهایی است که واقع شده، نه از روی کتب و نوشتارهای بزرگان سابقین که به واسطه طول مدت و گذشت زمان از معاینه به خبر، از مشاهده و اثر به قول و گفتار تبدیل شد. مسلم اینگونه آثار زنده فعلی در نفوس تأثیر بیشتری دارد و غافلان را برای مستعد مرگ شدن و اصلاح عمل بهتر تهییج و ترغیب میکند که ایشان توی این کتاب خیلی نکات این شکلی در معادشناسی، کلی داستان اینجوری دارند. توی امامشناسی، آثار دیگرشان هم نکات این شکلی زیاد دارند. ای کاش مجموعهای که به ایشان متصل است و دارند کار میکنند، اینها را جدا کنند. یک کتاب جدا. داستانهایی که محمدحسین آقای تهرانی نقل میکنند، یک کتاب مجزایی بکنند که خیلی هم اثرگذار است. از این داستان ایشان چندتایی دارد و بسیار اثرگذار و تنبهبخش. خب، این هم رزق امشب ما بود که حتماً این بزرگوار خودشان عنایت کردند که ما توی این بحث وارد بشویم، چون من واقعاً هیچ بنا نداشتم که از کتابشان امشب بخوانم؛ اصلاً کلاً بنا نداشتم بخوانم. توی «سه دقیقه در قیامت» توی ذهنم نبود. پس این دعا برای اموات. ایشان میگوید: «من ورکه رفتم دیدم که هر دعایی که کردم، حاضر است و برکاتش را دارد.»
خب. ادامه متن کتاب. پیغمبر اکرم فرمودند: «گرهگشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خدا بالاتر است.» خواندیم چند جلسه پیش، آثار و ثمرات این گرهگشایی، آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق میافتد. یعنی وقتی انسان در این دنیا خودش را بهخاطر خدا به سختی بیندازد، اثرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد. یادم میآید که در دوران دبیرستان بیشتر شبها توی مسجد و بسیج بودم. جلسات قرآن و هیئت که تمام میشد، در واحد بسیج بودم و حتی برخی شبها تا صبح میماندم و صبح به مدرسه میرفتم. یک نوجوان دبیرستانی توی بسیج ثبت نام کرده بود. او چهره زیبا داشت و بسیار پسر ساده بود. یک شب بعد از اصفهان، فعالیت بسیج، ساعتم را نگاه کردم، یک ساعت به اذان صبح مانده بود. بقیه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق دارالقران بسیج رفتم، مشغول نماز شب شدم. همان نوجوان یکباره وارد اتاق شد و سریع در کنارم نشست. وقتی نمازم تمام شد، با تعجب گفتم: «چیزی شده؟» با رنگ پریده گفت: «هیچی. شما الان چه نمازی میخوانی؟» گفتم: «نماز شب. قبل اذان صبح مستحب است که نماز را بخوانیم. خیلی ثواب دارد.» گفت: «به من هم یاد میدهی؟» بهش یاد دادم. در کنارم مشغول نماز شد؛ اما میدانستم او از چیزی ترسیده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیم. گفتم: «اگه مشکلی برایت پیش آمده، بگو. من مثل برادرتم.» گفت: «روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهدید میخواست من را به خانهاش ببرد.» پسر زیبارو و خوشگل و نوجوان و اینها. حتی تا نیمه شب منتظرم مانده و من فرار کردم، پیش شما آمدم. روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی تهدیدش کردم. آن جوان هرزه دیگر سمت بچههای مسجد نیامد. این نوجوان هم با ما رفیق و مسجدی شد. البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتم. خدا را شکر الان هم از جوانهای مؤمن محل ماست.
مدتی بعد، دوستان من که به دنبال استخدام توی سپاه بودند، شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند؛ اما کل زمان پیگیری استخدام بنده، یک هفته بیشتر طول نکشید. بقیه شش ماه طول کشید برای استخدام. ایشان یک هفته. تمام رفقای من فکر میکردند که من پارتی داشتم؛ اما آنجا توی عالم برزخ به من گفتند: «زحمتی که برای رضای خدا برای آن نوجوان کشیدی، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ بشود.» البته این پاداش دنیاییاش بود. پاداش آخرتیاش در نامه عمل شما محفوظ است.
گرهگشایی انرژی. بحث انرژی که دیشب داشتیم. انرژی گذاشتی، انرژی فعال کردی، دفع کردی. اونی که میخواست یک انرژی را بسوزاند، دفع شد ازش. انرژیهایی که میخواست بسوزاند. یک کسی میخواست یک جوانی را به انحراف بکشاند. انرژیهایی از او هدر میرفت. کنترل کردی، انرژیهایش هدر نرود. کنترل کردن. انرژیهایت هدر نرود. شش ماه بود انرژی مصرف میکردی، هدر میدادی. توی یک هفته حلش کردم. چقدر اشتباه میرویم. جاهایی کسب میکنیم. نه، این گاهی یک ساعت وقتی که اینجا آدم میگذارد، ده ساعت، هزار ساعت جای دیگر کارش پیش میافتد. آزاده آقای بهجت میگفتند که: «من به پدرم گفتم: شما چرا هی وقت عبادتتو بیشتر میکنی و وقت نماز، وقت مطالعات اینها را بیشتر کنیم؟» درس اضافه گذاشته بودند، بدون وقت مطالعه بیشتر. عوضش نماز جعفر را هر روز کرده بود ایشان و برخی نمازهای دیگر. وقتی عبادتش را بیشتر کرد. آیتالله باقرزاده، فرموده بودند که - رضوانالله علیه - فرموده بودند که: «من تجربه کردم هر وقت برای عبادت بهتر وقت میگذارم، وقت جبران میشود بدون اینکه بخواهم فشار اضافه بیاورم.» اینکه ما نمیرسیم فلان کار را میخواهم بکنم، نمیرسم. عزیزم، داری یک جایی هدر میدهی. میرسند بقیه با همین مقدار وقت، همین قدر امکانات و اینها. خیلی گندهتر این کرند. این همه کتاب من دارم، نمیرسم بخوانم. بعد توی واتساپ، اینستا و تلگرام به همهچیز میرسم. آنقدر میرسم که اصلاً ماندهام کدام پیج بروم. در حالی که میتوانم یک وقتی بگذارم، یک گره از یک کسی باز بکنم. دو دقیقه، سه دقیقه، پنج دقیقه. استاد غلامی، از دوستان، منتشر کردند. ایشان گفت: «که من دیدم یک طلبه بیمار شده و با او که آمده بود و کسی پرستار نداشت، یک سال از درسم را گذاشتم پرستاری کردم برای این طلبه. همه رفتند درس خواندند، من یک سالم به این کار رفته بود. وقتی برگشتم سر درس، دیدم هیچی از بقیه کم ندارم و بیشتر هم دارم. درس از اینها جلوترم.» من انرژی که آدم گذاشته، خیلی وقتها این شکلی است. یک جای دیگر مصرف میکنیم. از یک جای دیگر هزار برابر برمیگردد.
ما فکر میکنیم مثلاً بنشینیم مطالعه. از ما چی میخواهد؟ ما بندهایم، تکلیفمان چیست؟ حرفی ساده است. حرفش خیلی ساده ولی عملش. «چند سال از عمرم تلف شد.» وقتی به شادآباد برگشته بودم از نجف. با آن سرمایه علمی و از محضر آقای قاضی و اینها. ایشان رفته بود شبها پاسبانی میکرد. ماجرای درگیری بود و روزها و فلان و اینها. حمله کرده بودند تبریز و ایشان کارش زراعت و پاسبانی سرد شده بود. آن عالم بزرگ. احساس خسران میکنم؛ ولی چون بهخاطر خدا و تحمل کرده بود، این گشایش عجیب ایجاد شد و ایشان رسید. المیزان و این شاگردان و این برکات و اینها را خدا نصیب این مرد بزرگ کرد. همین است. گاهی احساس میکنیم خسارت و بطلان. اگر بهخاطر خداست. یک وقتهایی ممکن است آدم احساس خسارت کند. بهخاطر خدا باشد، از جاهای دیگر جبران میشود. به نحو دیگری جبران میشود. به طرز عجیبی جبران میشود. همش مجرب است. و توی آن اصلاً ذره تردید نیست. حتی به من گفتند: «اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری، نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران کردی.»
اگر سوءبرداشت نمیشود از این مطلب من، چون بعضی دوستان همینجوری دل شکسته دارند و گاهی آدم دل شکسته است، دیگر بالاخره یک جوری با مباحث روبرو میشود دیگر. یعنی احساس میکند متلکی میگوید. خدا شاهد است این بحث من هیچ ربطی ندارد و هیچ نیش و کنایه توی آن نیست. گاهی برخی مسائل، مثل این بحث ازدواج، اینکه گشایش ایجاد بشود و درست بشود و یا مثلاً سخت میشود و اینها. خیلی وقتها به این گشایشهایی است که باید انجام میدادیم و انجام ندادیم. گشایش برای دیگری که ایجاد میکنی، گشایش برات ایجاد میشود. مسیرها برایت سهل میشود. راههای دور نزدیک میشود. راه دور دیگران را وقتی نزدیک میکنی. از آن طرف راه نزدیک دیگران را وقتی دور میکنی، بیمحلی میکنی، بیاعتنایی میکنی، بیاعتنایی میبینی. اثر نمیبینی. تا جلو دستت میآید، هی به هم میخورد. برای بقیه شاید یک همچین کاری که شاید ابتلا. یک وقت هم رشد ماست. این هم مثل حضرت امام، امام حسن سی سالگی ازدواج کرده. آقای بهجت سی سالگی ازدواج کرده. شهید مطهری سی سالگی ازدواج کرده. یکی از اساتید بزرگ ما که به ما خیلی حق دارد ایشان، سی سالگی ازدواج کرده. اینها بودند. حتی بالاتر، سنهای بالاتر از این هم بودند. این وقتی بزرگان که ازدواج کردهاند. اینها را نمیخواهم شاخص کنم که مثلاً حتماً بیست سالگی، همان خواستگاری اول. خیلی زود، فلان. نه.
بعضی حضرت امام در عالم رویا به کسی فرموده بودند که: «من هر آنچه که دارم از کنترل غرایضم است.» و همین که ازدواج ایشان طولانی شده بود و مهار کرده بودند خودشان را، فرمودند که: «این عزت دنیایی که خدا به من داد، بهخاطر این مهار است.» پشت پردههای بزرگان که کسی خبر ندارد. باید برویم توی برزخ، تازه آنجا هم شاید باخبر نشویم. خودخوریهایی کرده، چه موقعیتهای حرامی برایش بوده، مهار کرده خودش را. به خدا این عزت به او داده. این هم یک محک یوسفی برای او بوده و یک عزت یوسفی خدای متعال به او داد. به هر حال اینها این شکلی است و گشایش وقتی آدم ایجاد میکند، آثارش را بهروی خودش میبیند. خیری که برای هدایت دیگران انجام میدهی. شما تلاش بکن برای اینکه دیگران را به خدا نزدیک کنی. مگر ازدواج نمیخواهی برای اینکه به خدا نزدیک بشوی؟ فرهاد، یا مصلحت. یا مصلحتت نیست اگر مصلحتت است و واقعاً قرار است به خدا نزدیک بشوی، همان موردی که میخواهد به خدا نزدیکت کند، بهت نزدیک میشود. دور بشود یا عقب بیفتد. یا الانش، الان اونی که تو میخواهی میسر نیست و شرایطی. اصلاً شاید مثلاً حضرت مریم، شما امتحان بدهی که اصلاً کلاً ازدواج نکنی. این هم هست دیگر. همه را با هم ببینیم. به هر حال ما یکی از کانالها را داریم میگوییم. مسائل نباید با هم خلط کرد. این هزار تا شاخه دارد. عزیزانی که بحث ما را پیگیری میکنند، اینها توجه داشته باشند. نگویند این فلانی، فلانی، فلان کس، فلان جا توسل کرد، زن گرفتم. گفت: «من وقتی شنیدم کلاً ناامید شدم.» قاطی نکنیم بحث را با هم. شما را به جدتان، به اجدادتان، به همه مقدسات، بحثها را با هم قاطی نکنیم. ما واقعاً سر در نمیآوریم از اسرار این عالم. پشت پردهها و مسائل آنقدر ساده نیست که سریع بگوییم اینجور کردم، آنجور شد. بهخاطر این. خیلی مسائل پیچیدهتر است. خیلی. توی هم است. خیلی اسرار و حقایق پشت اینهاست. ما وظیفهمان این است که خودمان را تطبیق بدهیم به شریعت. گناهانمان را ببینیم، اقرار به آن بکنیم، استغفار به آن بکنیم. این وظیفه ماست. ولی این نصیبم شد چون فلان کار خوب را انجام دادم. از کجا معلوم؟ بابا به خدا معلوم نمیکند. شاید یکی زود ازدواج کرده، این بلای خدا بوده برایش که دیده بودیم، دیده بودیم بعضیها که زود ازدواج کرده بودند، این چوب خدا بود که اینها خوردند. وقتش نبود. این موقع اثر. عجهای که میکرد، لجبازی که میکرد، خدایا زندگی نصیبش کرد. به آتش کشیده شد. زندگی اش. بعضی هم دیر میرسیدند، به خوب میرسیدند. اینها را اینجور قرائت نکنیم. ما وظیفهمان این است که به خدا واگذار کنیم و کارمان را انجام میدهیم. کار ما چیست؟ گشایش ایجاد کنیم در زندگی بقیه. گشایش میشود برای ما. در زندگیمان گشایش ایجاد میشود. این گشایش چه مدلی است؟ یعنی زود زن میگیرم، خواستگار میآید؟ یعنی همان که میخواهم میآید؟ نه عزیزم، ممکن است گشایشی به این باشد که ده سال دیگر میآید ولی همان میآید که باید بیاید. الان میآید ولی اونی که نباید بیاید، ده سال آوارت میکند. قاطی نکنیم مسائل را. واگذار به خدا کنیم. این نکته خیلی مهمی است. به هر حال یک بخشی از ماجرا را ما داریم میگوییم. سریع ذهنیتها میرود به اینکه خب پس اینجور من قبول. پس چرا اینجور نمیشود بعضی از ما؟ «اینو شروع کردم، چله تمام نشده. باید یک چیزی بشود.» کی گفته؟ از کجا؟ بعد میگوید: «من دیگر اعتمادم را از دست دادم.» اینجوری نیست. ممکن است بهخاطر گناهمان باشد. ممکن است مصلحتمان نیست. ممکن است همین احتمالات هست. هیچ. ما برای خدا تعیین تکلیف نکنیم. نبریم، ندوزیم. فرمود: «تو از من بخواه.» خدای متعال فرمود: «وَ لا تُعَلِّمْنی ما یُصْلِحُک.» این روایت را بهجت میخواند. «تو از من بخواه ولی به من یاد نده چی مصلحتت است. تو فقط بگو منو میخواهم. من فقر تو را کار دارم.» مرد رحمت واقع میشود. اظهار فقر است. اینکه من چی میدهم با من است. به تو چه؟ تو چهکار داری؟ حضرت یوسف مگر توی زندان کم دعا میکرد؟ خب مستجاب شد. یعنی چی شد؟ افزایش هم پیدا کرد. چندین سال از حد نرمالش بیشتر. «دعایت را بکن. من تو میخواستی بیایی بیرون، بروی یک گوشه دربار مشغول نان خوردن بشوی. من زندان طولانیتر کردم بیایی بیرون بعد عزیز مصر بشوی. گوشه دربار میخواستی ده نفر را هدایت کنی. من کاری کردم که تو ده میلیون نفر را هدایت کنی. بعداً فیلم سینماییات را هم بسازم. سوره هم برایت میگذارم توی قرآن. انبیای دیگر هم داشتم که برایشان توی قرآن سوره نمیگذاشتم. من حسابوکتاب دارم.» حضرت یوسف اگر آنقدر توی زندان نمیماند، سوره هم برایش توی قرآن شاید مثلاً نمیگذاشتم. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر. هر کدام یک داستان داشته باشند، میشود صد و بیست و چهار هزار داستان. تنها پیغمبری که یک سوره را کنترات برداشته، از اول سوره تا آخر سوره مال ایشان است. هیچ سوره دیگر ما اینجوری نداریم. فقط حضرت یوسف. رسول یوسف. اختصاصیات است دیگر. کم است. مصیبت تحمل. تو چاه. بعد به اسم برده بخرند، بفروشند. هر مرحله، بدتر شد. فاضل پازل نظری میگوید: «یوسف به آزادیت چاه دل نبند. این بار میبرند که زندانیت کنند.» آب طلب نکرده همیشه مراد نیست. گاهی بهانهای است که قربانی از آن کنند. به هر حال هست. یعنی نه قربانی میآید، نه توی چاه رفتن همیشه بد است. یک وقتی این را درمیآورند، میبرند عزیز مصرش میکنند. ولی هی ظاهر ماجرا یک چیز است.
از مولوی امروز میخواندم. خیلی قشنگ بود. حالا بخوانم این ماجرا را. میگوید که گفت:
«دیدمش سوی چپ او آزری سوی دست راست جوی کوثری»
«دیدم خدا این سمت راست یک نهر آب، یک نهر کوثر گذاشته، سمت چپ آذر گذاشته، آتش.» بعد میگوید که
«هرکه در آتش همی رفت و شرر از میان آب بر میکرد سر»
«هرکه سوی آب میرفت، از میان او در آتش بافتی خود در زمان»
میگوید: «دیدم هر کی میپرید توی آتیش، از توی نهر کوثر میآمد بیرون. هر کی خودش را میانداخت توی نهر کوثر، از وسط آتیش میآمد بیرون.» ماجرای عالم این است. امتحانات خدا فضایش این است. ظاهرش را آتیش میکند، میبیند خودت را پرت میکنی توی آن یا نه؟ گرهگشایی از مردم اینها همین است دیگر. ظاهرش تلخ است، سخت است، دردسر است. برای خودت دردسر. آقا واسطه ازدواج بشویم، دردسر. به ما چه؟ اگر خوب باشد میگن خودمان رسیدیم. اگر بد باشد میگن اینها. «چهکار؟ به ما چه؟ زندگی بقیه به ما چه؟ خودت را هچل نینداز.» این همان آتیش است که میپری توی آن، از توی کوثر درمیآیی. برعکسش چیست؟ مثلاً دردسر نمیدهی، خودت را گرفتار نمیکنی. «سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندی.» توی کوثر خودت را. چه گرفتاریهایی که توی زندگی درست شد! چه چیزهایی که عقب افتاد! چه چیزهایی که دور نشد! چه موقعیتهایی که خراب شد! همش بهخاطر همین بود که یک جاهایی در رفتی از یک سری کارهایی که بهسادگی میتوانستی انجام بدهی، برای اینکه فکر میکردی دردسر، اذیت، خطر، الکی، فلان. بلکه تکلیفت اینجا است. باید یک حرفی میزدی. اینجا با خدا معامله کن. پانصد تا کامنت فحش زیرش هست. ولی من وظیفهام چیست؟ مگر عزتم را، مگر اعتبارم را، مگر اسم و رسمم را تو به من ندادی؟ مگر خودم آوردم؟ تو دادی. برای یک کاری هم دادی. الان وقت خرج کردن است. خرجش میکنی، بیشتر میشود. که کمتر نمیشود. اینستا. ظاهرش هم آتیش است. ظاهرش آتیش. خلاصه میگوید که:
«دیدم که کم کسی بر سر این مزمره زدی لا جرم کم کس در آن آتش میشد»
«کسی چون نمیدانست کم روی آتش میپریدند، جز کسی که برسرش اقبال ریخت، کو رها کرد آب و در آتش گریخت.» آدم خوشاقبال خودش را پرت میکرد توی آتیش، از توی دل کوثر میآمد بیرون. هرچه سفتتر و تندتر و عمیقتر خودش را توی دل آتیش میانداخت، عمیقتر از دل کوثر میآمد بیرون. این شهید عزیز ما، این شهید بزرگ ما سردار حاج قاسم سلیمانی، مدال آتیش زد دیگر. «من اگر بودم، آقا چهکار؟ به ما چه؟ ما دیگر اصلاً مرخصی و بازنشستگی خدمتمان را هم که به انقلاب کردیم. یک چند ساله میخواهیم خوش باشیم با زن و بچه و نوه و کمی تفریح و کمی برویم شما خارج از کشور بگردیم و سر کنیم تلویزیون و سریال و سینما.» تا آخر عمر توی دل آتیش بود. اصلاً آن مصاحبهای که با ایشان گرفته بودند، اسمش را گذاشتند «در میانه آتش». که ماجراهای لبنان و اینها را خاطرات تعریف میکرد. در میان آتش بود همش. الان چیست؟ چه گلستانی به پا کرد، چه غوغایی، چه تحولی در نفوس ایجاد کرد، چه دسته بازی دارد در عالم برزخ! بعد از برخی بزرگان مطالبی شنیدم، نبود، عظمت این روح بزرگ که خیلی حسرت و غبطهام بیشتر شد. شنیدم برخی از بزرگان اهل معنا ازشان. دیدم بعضیهایشان. شنیدم که چقدر گریه کرده بودم برای این شهید بزرگوار. تعبیر خاصی برای این شهید به کار برده. یکی از بزرگان اهل معنا فرموده بود که: «مثل این شهید یا نداریم یا کاملاً در سر است.» اگر کسی هست یا نداریم یا در سر است. حالا نمیخواهیم قیاس بکنیم که مثلاً حالا فلانها که هستند و اینها کمند، فلان. ولی به هر حال این شهید فوقالعاده بود. این به دل آتش زدن، به خطر انداختن. چطور خودش را وقف این خانوادههای شهدا کرده بود! گاهی مثلاً یازده با ماشین، مثلاً مسافت ده ساعت، هشت ساعت. چقدر ایشان میرفت که فقط به یک مادر شهید سر بزند و وقت. اصل ماجرا اینها. به خطر زدن اینها. آن وقت گشایش. اینها خیلی مهم است. به هر حال من شنیدهام که مأمور بررسی اعمال گفت: «کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشیده باشید، آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا میکند که انسان حسرت کارهای نکرده را میخورد. ای کاش آنجا.»
یکی از بزرگان یزد به بنده میفرمود که استاد ایشان، حالا چون مردد هستم، اسم نمیبرم. ایشان فرموده بود که حالا شاید بعد از مرگش هم خوابش را شاید دیده بودند. شاید هم اواخر بود. فهمیده بود که: «دوست دارم برگردم بین مردم ولو شده به استخاره گرفتن برای اینها خدمت کنم.» بس که اینوری آثار عجیبوغریب دارد خدمت به مردم. با مقاماتی رسیده بود. بهشان گفتم: «با کجا رسید؟» خدمت به احترام به سادات. خدمت به خلق. خیلی سخت است. فرهاد، این رنجشهایی که ایجاد میشود، زحمت بکشی و هم فحش بشنوی و تحمل کنی. خیلی در این حالت. «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کمال رنجیدن است.» چقدر قشنگ گفته حافظ. «وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری رنجیدن است.» لذا این زحمتی که انسان تحمل میکند برای خدمت مردم، یکی از ریاضتهای شرعی است. دنبال ریاضتهای دیگر میگردیم. برو. استاد ما میفرمود که: «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را خدا گذاشته توی خانهات. همین زبان تلخ مادرت، همین اعصاب خورد بابات. این همان میرزا جواد آقای ملکی. او میخواست نفس تو را ورزیده کند، تربیتت بدهد. این همین زبان تند مادرت، خود میرزا جواد آقای ملکی است. همین دارد تربیتت میکند.» مادر جز اسباب تربیت است. خدا میخواهد با ایشان تو را واگذار کرده و به مقاماتی که باید، میرساند. به هر حال خدمت به مردم با نیت الهی، با نیت پاک، بدون چشمداشت، بدون توقع، بدون منت، بدون اذیت، تحمل اذیت، تحمل آزار، تحمل سختیها.
امام سجاد علیهالسلام وقتی که میخواستند حج بروند، برخی سفرها، بعضی سفرها اینجوری میرفتند. از کاروانهایی که از بیرون مدینه و اهل مدینه نبود، از آنجا اقدام میکردند. بهعنوان خدمه کاروان و به صورت ناشناس که خدمت کنند به اهل کاروان. با صورت ناشناس غذا به اینها میرساندند، مریضها را تیمار میکردند، زخمها را میبستند. یک وقت توی سفری کسی میآید میبیند که امام سجاد علیهالسلام دارند زخم پای یکی را میبندند. او هم هی داد و بیداد میکند سر حضرت: «بدو دیگر! چرا کار نمیکنی؟ این چه وضعشه؟ نون نخوردی مگر؟» چرا «جون» توی سر پسر پیغمبر داد میزنی؟ او به تو نشسته بود، دارد زخمت را میبندد. گفت: «پسر پیغمبر؟ چی است؟ جزء خادمان کاروان است.» گفت: «تو نمیدانی. علی ابن الحسین؟» الان که امکانات و ارتباطات و اینها نبود، اسم بود فقط دیگر. فقط اسم شنیده بودند. «گفت: آقا شما علی بن حسینی؟» حضرت یک نگاه ترشی مثلاً به آقا کرد. که فهمید «بچه گفتی!» مجلسی توی جلد چهل و شش «جهنم» میفرستد. آقا فرمودند که: «منو، ما مستحقترین برای خدمت هستیم.» امپراتوری باشند مثلاً یک جا بنشینند، ملت بیایند. اینجوری نبوده که. اینها امپراتوریشان در عالم وجود، بهخاطر این خدمت و این فقر و این احساس این خدمت و این فداکاری است. اینهاست که اینها این جوری شدند. آن شب بار بردنی که خواندم که آنقدر این وجود نازنین میتوانست بنشیند پای سجاده، دو ساعت بیشتر دعا بخواند، بیشتر گریه سحر. پا کیسه را روی دوش میگذاشت. آنقدر که پشت مبارکش زخم شده بود. آخه یک بار، دو بار که زخم نمیکند پشت آدم. یک چیز مداومی که رد میاندازد روی تن. اینجور بود. هم ایشان، هم وجود نازنین امام صادق علیهمالسلام. یک چیزی میدیدند در این کار مردم که اهلیت نداشتند، نه شیعه بودند، نه حق اهل بیت را به جا میآوردند، چه رسد به این ملتی عاشق اباعبدالله، ملت گریهکن و سینهزن و فدایی که از امام در طول تاریخ ملت بینظیرند و واقعاً آدم دوست دارد دست و پای ملت را ببوسد. بس که این ملت فوقالعادهاند. بس که ملت باوفایند. دیدی چه غوغایی کردند در تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی. چقدر این مردم خوبند! چقدر این مردم نجیباند! مردم پاک. مردم دوستداشتنی. واقعاً جا دارد آدم جانش را فدای مردم کند. یکی مسئول موقعیتی دارد، این خدمت است. اگر بفهمد این چه موقعیتی است. خدمت نه برای دررو رفتن، برای بردن و خوردن، چپاول و طعمه و اینها. اینها نیست. چه موقعیتی!
به هر حال یک روز همسرم به من گفت: «دختری را در مدرسه دیدم که از لحاظ جسمی خیلی ضعیف است. چندین بار از حال رفته و من پیگیری کردم. او یک دختر یتیم و بیسرپرست است. میآیی امروز به منزلشان برویم؟ آدرسشان را بلد هستم.» با هم راه افتادیم. در حاشیه شهر وارد منزل کوچکی شدیم که یک اتاق بیشتر نداشت. هیچگونه امکانات رفاهی در آنجا دیده نمیشد. یک یخچال، یک اجاق گاز. در کنار آنها، مادر و دو دختر در آن خانه زندگی میکردند. پدر این دخترها در سانحه رانندگی مرحوم شده بود. به بهانه خوردن آب سر یخچال رفتم. هیچ چیزی در این یخچال نبود. سرم داغ شده. «خدایا چهکار کنم؟ خودم شرایط مالی خوبی نداشتم. چطور باید به آنها کمک میکردم؟» فکری به ذهنم رسید. به سراغ خالهام رفتم. او همسر شهید و انسان مؤمن و دست به خیر بوده و هست. آنها را منزل آنها آوردم. شرایط منزلشان را دید ... خودم کمی کمک کردم. همان شب برای آن دو دختر کاپشن و لباس مناسب خریدیم. خالهام آخر شب با کلی وسایل برگشت و یخچال آنها را پر از مواد غذایی کرد. در ماههای بعد هم تا توانست به آنها کمک کرد. زندگی اینها را تا وقتی در آن سوی هستی مشغول بررسی اعمال بودم، مشاهده کردم که شوهر خالهام به سمت من آمد. شهید از رفقایم بود که شهید و در کنار دیگر شهدا در بهشت برزخی «عند ربهم یرزقون» بود. به من که رسید، در آغوشم گرفت و صورتم را بوسید. خیلی از من تشکر کرد. وقتی علت را سوال کردم، گفت: «توفیق رسیدگی به آن خانواده یتیم را شما به همسر من دادید. نمیدانی چه خیرات و برکاتی نصیب شما و همسرت شد.» خدا میداند که با گرهگشایی از کار مردم، چه مشکلات دنیایی و آخرتی از شما حل میشود. یاد حدیث نورانی امام صادق علیهالسلام افتادم که فرمودند: «هر کی یک حاجت برادر مؤمن خودش را برآورده کند، خدا در قیامت صد هزار حاجت او را برآورده میکند.» که یکی از اینها بهشت است. دیگر آنکه خویشان او را به بهشت میبرد. اقوامت را بهخاطر این کار.
چند تا ماجرا اینجا توی این داستان داشتیم که من توی فرصت چند دقیقهای بتوانم چند تا نکته را بگویم. یکی بحث دعای برای دیگران بود که گفتم آن خانم برای من دعا کرد و آثار فوقالعادهاش را دیدم. اینکه سوار ماشین کرده بودم و گل روی صندلی نشسته بود و اینها. در مورد دعای برای دیگران، من چند تا روایت بخوانم. روایت خیلی زیبا و اثرگذار. یک کتاب خوبی را معرفی میکنم. عزیزان اگر خواستند تهیه کنند. توی بحث معرفی کتاب، عزیزان بتوانند داشته باشند، خوب است. کتاب «نهج الدعاء» از مؤسسه حدیث مجموعه جناب آقای ریشهری. این کتاب اصلش عربی. ولی ترجمه کردهاند. ترجمه چاپ شده. دو جلدی هم هست. اینی که میخواهم بگویم از جلد دوم کتاب میشود. فصل چهارم یک فصل کتاب این است: دعا کردن برای دیگران. کلی مطلب دارد و در واقع حول و حوش دویست و هشتاد صفحه مطلب دعای برای دیگران. خیلی هم مطالب آن فوقالعاده. هر کدام از اهل بیت برای کیا دعا کردند؟ امام زمان برای کیا دعا کردند؟ باب پانزدهمش شیخ صدوق. یکی از اینهاست. امام زمان برایش دعا کرد. شیخ مفید مثلاً یکی از اینهاست و در مورد اینکه اهل بیت برای کسی دعا میکنند. ابراهیم بن مهزیار مثلاً یکی از فصل بعدیاش هم در مورد نفرین به دیگران است که این هم یک جور دعا است. فصل پنجمش. بخش دعایش را من عرض میکنم. یک مطلب قشنگی را اینجا میفرمایند. اول میگویند امیرالمؤمنین برای فردی پنج بار خرما. هر باری از خرما یک بار شتر خرما. یعنی یک بار شتر محموله، محموله شصت ساعته از خرمای بقعهای به بغدادی که این مال یک منطقه در مدینه بود که پر آب و نخل بود و مخصوص خاندان پنهان بود و خیلی خرمای خوبی بوده. پنج بار شتر خرمای بوقی را برای کسی فرستادند. خیلی توی آن نکته است و لطیفه. آن مرد فردی اهل سخاوت و اینها. هیچ وقت از امیرالمؤمنین و بقیه چیز درخواست نکرد.
یکی به امیرالمؤمنین گفتش که: «شما، به خدا قسم فلانی از شما درخواست نکرد. یک بار خرما اگر برایش میفرستادید، بس بود. چرا پنج بار خرما فرستادید؟» حضرت فرمودند: «خدا امثال تو را در بین مؤمنان زیاد نکند. من میبخشم بعد تو بخل داری. انصاف داشته باش. اگر من به کسی که به من امید دارد فقط وقتی درخواست کند کنم، قبل از اینکه درخواست بکند عطا نکنم، این دیگر فایده ندارد که. چون بهای اونی که داده را بهش دادم، آبرویش را گذاشته. او را در معرض این قرار دادم که آن چقدر؟» اینها لطیفه است. چقدر عجیب است. کی بودند اهل این صورت؟ «که موقع عبادت طرف باید در محضر خدا روی خاک بگذارد این آبرو، این حرمت صورت. من کاری کردم که این صورت را بیاید پیش من کج بکند. آبرو بگذارد. چرا باید کار به اینجا برسد که من بزنم؟ او به درخواست برسد.» خیلی عجیب است. «به من رو بیندازد.» هر کی با برادر مؤمنش این کار را بکند، در حالی که میداند او سزاوار کمک و احسان است، در دعایی که برایش میکند به خدا راست نگفته است. این دعایت دیگر دعای واقعی نیست. وقتی میگذاری که آنقدر مستأصل بشود که بیاید حاجتش را بهت بگوید. دعا واقعی نیست. واقعاً دوستشان نداری. اگر واقعاً دوست داشته باشی، نمیگذاری از آب جوش هزینه شود/آب خوش از گلو پایین برود. به نظر یک با زبانت برای اینها بهت آرزوی بهشت میکنی، اما از آن مالت، از آن ریزه مالت بخل داری. بنده گاهی توی دعایش میگوید: «خدایا، برادران و زنان مؤمن را بیامرز.» وقتی برای آمرزش آنها دعا میکند، در واقع بهشت را برای اینها طلبیده. بنابراین کسی که به گفتار خودش این کار را میکند، با کردارش این کار را نمیکند، اینها را توی بهشت قرار نمیدهد. تنعم برای اینها ایجاد نمیکند. انصاف به خرج ندهد .... این دروغ است. من چطور میتوانم آرزوی بهشت برای بقیه بکنم و ببینم توی گرفتاریهای مختلف دنیایی باشم؟ دروغ میگویم. آرزوی تنعم میکنم. آرزوی گشایش میکنم. خب همین گشایش را همین الان ایجاد کن دیگر. میشود خدمات اجتماعی. علامت اینکه توی دعا هم داریم راست میگوییم.
خب، در مورد دعای برای دیگران چند تا روایت خیلی قشنگ. خدای متعال به حضرت موسی وحی کرد که: «یا موسی، اُدعُونی عَلی لِسانٍ لَم تعصَنِی بِه.» با زبانی دعای من را بکن که با آن معصیت من را نکردهای. حضرت موسی عرض کرد که «انّی لی ذلک؟» خب کجاست این زبان؟ فرمود: «اُدعُونی عَلی لِسانِ غَیرِک.» با زبان دیگری من را. هر زبانی برای بقیه داشت .... مستجاب است. برای خودمان ممکن است که اثر خیلی نداشته است. استکس. پیغمبر اکرم فرمود: «مِنَ الناسِ مَن دَعا الخیر.» از مردم زیاد به خاک برات طلب دعای خیر یعنی زیاد طلب دعای خیر کنید. حالا التماس دعا و اینها، حالا خیلی مثلاً عبارت جالبی نیست. «تماس»، «التماس» خیلی معنای التماس ندارد اینجا. یعنی طلب دعا. پیامک و اینها داریم. بعضاً از برخی بزرگان و اساتید و اینها همین تعبیر را به کار میبردند. حالا بهجت خیلی با این واژه مثلاً شاید موافق نبود؛ ولی این طلب دعا از بقیه خیلی چیز خوبی است و ما محتاج دعای بقیه هستیم. از بقیه درخواست کنیم برای ما دعا کنند، چون میفرمایند که خیلی لطیف است. «عَلی لِسانِ مَن یُستَجابُ لَه او یُرحَم.» آدم نمیداند با زبان کی برایش استجابت رخ میدهد یا رحم میشود. خیلیها برای دعایت و یکی از اینها بالاخره گشایش است. یکی از ن میخواهد با درخواست شکم سیری دعا میکنیم. نه، خاص. با حال خاص درخواست بکنیم و او هم طرز خاصی دعا کند.
فرمود که: «غنیمت بدانید دعای ضعیفان امت من را، چراکه یُستَجابُ لَهُم فی حَقِّک و لا یُستَجابُ لَهُم فی أنفُسِهِم.» در مورد شما برای اینها استجابت میشود و برای خودشان مستجاب نمیشود دعایشان؛ ولی برای شما که دعا میکنند مستجاب است. دعای ما برای همدیگر مستجاب. همان دعای مساکین است. کسانی که وضع اقتصادی خوبی ندارند و اینها را خفیف ندانید. دعایی که برای مریضهایتان میکنند. الان یکی از کلیدهای گشایش دعای دیگران برای مریض است. دعا، دعا. خصوصاً اینهایی که بهشان هدیه، صدقهای، کمکی، کاری بکنیم، مستجاب است. دعای هیچکسی را تحقیر نکنید، چون دعای یهودی و نصرانی هم در حق شما مستجاب است. مسیحی هم باشد، یهودی هم باشد، برای شما دعا کند، مستجاب است. ولو برای خودش «لا یُستَجابُ لَهُم». حسین، در مورد خودش مستجاب و حالا روایت دیگری هم اینجا ایشان آوردهاند که دعا کنیم. دعایی برای پدر و مادر. یکیش این را دارد که دعای بچه برای پدر «کَالَاخِذِ بالید». مثل این است که دستش را بگیرد. یعنی نقد. یعنی همانجا نقدی. به یکی دیگر دارد. خیلی قشنگ است. مخصوصاً برای عزیزانی که پدر و مادر از دست دادهاند. «اِنَّ اللهَ تَبارَک وَ تَعالی لَیَرفَعُ العَبدَ» خداوند بنده را به درجهای «اَز دَرَجَت» بالا میبرد. «خدا یک بندهای را درجه بهش میدهد. درجهاش را بالا میبرد. میپرسد که: رَبِّ انّی لی هذِی؟ خدایا، از کجا بود؟ چطور شد این قدر درجه رفتم بالا؟» «بِدُعاءِ وَلَدِکَ لَک.» بچهات برایت دعا کرد. یکی از اساتید ما میفرمود: «من خیلی هدایا میفرستادم برای پدرم و هی مدام خوابشان را میدیدم که میگفت: هی مقامات من افزایش پیدا میکند. نماز قضا میخواندند، صلوات برایشان میگرفت.» خیلی میگیرد. «هم خیلی میفرستم، هم خیلی میگیرد.» «توی همه جلسات، پدر شما تا ده دقیقه میخواهد بیاید استراحت کند، میآید توی منزل جدیدی بنشیند. میگفتم پاشو، هدایای جدید آمده، صلوات میگیری برای ایشان.» خلاصه این دعای برای پدر و مادر خیلی اثر دارد. گاهی یک آدمی پدر و مادرش میمیرند، عاق والدین بوده وقتی که در دوران حیات پدر و مادر بوده. این بعد از پدر و مادر «یَدعُو لَهُما ….» دعا برای پدر و مادر میکند. عاق والدین بودن، در میآید و مشغول دعای پدر و مادر میشود. گرفتاریها را همین یکی.
یکی از دعاهایی هم که حتماً مستجاب میشود، یکی دعای پدر برای بچه، یکی دعای بچه برای پدر. و این دعای امام سجاد علیهالسلام، در صحیفه هم بزرگان سفارش میکردند خواندنش را. دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه. دعایی برای والدین. اگر کربلا مشرف شدید، زیر قبه اباعبدالله که دعا مستجاب است، یکی از بهترین اوقات برای دعای برای بقیه. الان شب جمعه، چه میدانم. سحر روز جمعه، عصر جمعه که وقت استجابت دعاست، این وقتهایی که وقت استجابت است، روز عرفه، شب، شب نیمه شعبان که در پیش است، اینها وقت دعای برای همدیگر است. از اعمال امشب که در مفاتیح نیامده: «دعا برای من.» پیامک دادند: «یکی از اعمال امشب که توی مفاتیح دارد. من را یادت نرود.» خلاصه تکتک برای همدیگر دعا کنیم که آثار فوقالعاده و عجیبوغریبی دارد. و یادم است یکی از دانشجویانمان در دانشگاه امیرکبیر، مهندس نفت، با بچهها که میآمدیم اینجا مشهد و اینها. هر دو مجرد بودیم. یک شب با هم آمدیم پشت پنجره مبارک. بهش گفتم که: «اینجا دو رکعت نماز بخوانیم و در قنوت هم صلوات خاصه را بگوییم و هم در قنوت، هم در سجده. بعد از نماز بیا با هم دعا کنیم. من دعا میکنم دفعه بعد تو با همسر وارد حرم بشوی. تو هم دعا کن من دفعه بعد که آمدم، من با همسرم وارد حرم بشوم.» سری بعدش که دقیقاً ماجرای ازدواج ما و اینها بود، همدیگر را توی حرم دیدیم. همان ایامی بود که ما داشتیم عقد میکردیم. من را دید و گفت که: «اول با بوی عطر، چون بوی عطر ما عطر حرم امام رضا بود، میگرفتیم، میزدیم، وارد حرم که شدم یاد تو افتادم. گفتم چقدر بوی فلانی میآید.» برگشتم دیدم تو اینجا نشستی. خلاصه آمد سمت ما. گفت که: «من کار عقدم دارد میشود و الان که آمدم اولین زیارت بعد ماجراست و دارم بهعنوان متأهلی وارد میشوم.» گفتم: «من هم اولین زیارتم است و دارم به حرم مطهر وارد میشوم.» خیلی عجیب بود برای جفتمان که هر دومان دعایمان برای همدیگر مستجاب شده بود و خیلی گرفته بود، حالمان هم حال خاصی بود. ما آن شب نصف شبی زمستان بود. فرهاد! این دعای برای دیگران خیلی اثرگذار است. خصوصاً دعای پدر و مادر. یکی از اقسام کسانی که ذکر میکند ایشان، پدر و مادر. بعد در مورد خانواده و بچهها و فرزندان و اینها. عزیزان خودشان بگیرند مطالعه بکنند. وقت نیست من بیشتر اشاره بکنم که دعا در مورد دیگران چقدر مهم است. دعای پدر برای بچهاش مثل دعای نبی برای امت است. از دعای پدر غافل نشویم که غوغا میکند. حالا چه پدر در قید حیات باشد، چه بعد از رحلتش. فقط مثل آب برای زراعت. دعای پدر برای این طور اثر میکند.
دعای در مورد دیگران. در مورد رفقا. خب، حضرت زهرا سلاماللهعلیها شب تا صبح. شب جمعه امام حسن علیهالسلام میگویند: «مادرم توی محراب ایستاده بود تا اذان صبح در رکوع و سجده بود و همش دیدم مردم و زنهای دیگر را دعا میکند و برای خودش اصلاً دعا نکرد.» «الجارُ ثُمَّ الدّار». اول همسایه. اضعاف مستجاب است. پیغمبر میفرمایند: «هیچ چیزی اصلاً اجابتش این نیست. مَن دُعِیَ غَائِبٍ لِغَائِبٍ.» پشت سر برادرت برایش دعا کنی. این سرعت در اجابتش خیلی بالاست. دعای مؤمن در پشت سر او مستجاب است. دعای برادر برای برادر در پشت سرش «لا یُرَدُّ»؛ رد نمیشود. دعای حاجی تا برگردد مستجاب است. دعای مجاهدی که در میدان جنگ است، تا برگردد مستجاب است. دعای مریض تا خوب بشود مستجاب است. الان ما باید به این مریضها که ما فکر میکنیم که این مریضهای کرونایی التماس دعا دارند و برایشان دعا کنیم که البته باید دعا کنیم. کرونایی اینها خیلی به استجابت نزدیکترند تا ما و ما مریضهایی همین مریضی غفلت، این واماندگی و این جهالتها و این هزار تا گرفتاری که داریم. اینها دعا کنند. این برادر کوچک شما، اگر عزیزی گرفتار این مریضی و همه عزیزانی که به هر نحوی بیماری در مرحله این شکلی هستند، من دست تکتک آنها را میبوسم و درخواست عاجزانه دارم که برای عاقبت بخیری بنده من، انشاءالله شهادت و انشاءالله مقامات عنداللهی قرب به حق تعالی، درخواست دارم که دعا کنند. ما و خانواده را دعا کنند و این دعا مستجاب است انشاءالله. دعای برادر برای برادرش «کَالدَّعواتِ الاِجابتَة.» توی این چهار تا کدامش با سرعت اجابتش بالاتر است؟ حاجی، مجاهد و مریض و برادر. کدامش؟ فرمود: دعای برادر برای برادر. از آن سه تای دیگر استجابت آن سریعتر است.
روایت دیگری دارد که حماد میگوید که به امام صادق علیهالسلام عرض کردم که: «من خیلی وقتم را میگذارم برای اینکه دعا میکنم برای برادرانم و کسایی که پیروان ولایت شما هستند و اینها. خیلی مشغول اینها نظرتان چیست در این باره؟» حضرت فرمودند که: «خدا دعای غایب برای غایب را مستجاب میکند. هر کی برای برادر یعنی برای مردهای و زنهای مؤمن و محبین ما اهل بیت دعا کند، خدا از زمان آدم تا قیام قیامت به ازای هر مؤمنی یک ثوابی از حضرت آدم تا قیامت. چقدر؟ به تعداد هر کدام ثواب.» و میفرماید که اگر برای کسی دعا کنیم، ملائکه برایت دعا میکنند. ملائکه میگویند: «آمین.» خدای عز و جبار میگوید: «لَکَ مِثلَ ما سَئلتَ فَقَط. اُوتیتَ ما سَئلتَ بِحُبِّکَ اِیاه.» برای معامله دیگر که دعا کردی. خدا میفرماید: «از همین به خود این هم بدهید.» حاجتهایت را بهت دادم، چون دیدم به مؤمن من ابراز علاقه کردی. تواضعی که کردی، خودت را بهتر ندانستی. خاصیش او هم یک چیزی گیرش بیاید. بچه کوچکتان وقتی میگوید به شما: «بیاید بیرون.» بعد بگوید که: «میخواهم بستنی بخرم برای خواهرم.» یا «بستنی بخریم.» ما که نه رحمتی نه محبتی نه مروتی. اول یک چهار تا بستنی به خودمان میدهیم. بعد یک بستنی چیزی هم حالا برای خواهر شد، میخریم. نخریدیم، نخریدیم. کاری که این دارد میکند. خیلی تو دل برو است. حالا شما وقتی ابراز علاقه میکنی: «خدایا، به من هم ندادی نده. این فلانی خانه ندارد، مستأصل است. حالا ما مستأجری سر میکنیم. او ندارد، اونو چهکار کنیم؟ آن فلانی مریض است، آن فلانی اینطوری است، آن فلانی اونجوری است.» خیلی نظر حق تعالی را جلب میکند این کار و ملکوت عجیبوغریبی دارد.
پیامبر اکرم میفرمایند: «دعای مرد برای برادرش پشت سر او برابر با هفتاد دعای اجابت شده است.» و خدای متعال برای هر دعایی از او برای این دعا، فرشتهای گذاشته که او فقط میگوید: «آمین.» آمین. و میگوید: «برای خودت هم مثل همین.» فقط آمین میگوید. «خودت هم خدایا، یکی هم مثل همین به خود این بده.» بچهها فهمیده بودند که اگر خانهدار نمیشوید، آنهایی که خانه ندارند را دعا کن. «خدایا، من هیچی. اینها که ندارند را مداوا کن. درست کن.» توی زندگی روایت دیگری که خیلی زیاد است، این هم خیلی قشنگ. چون ربطی به این بحثمان دارد و مربوط به این ماجراست که این را بگویم در مورد صدقه. یک نکتهای من یادم رفت بگویم. این را هم عرض بکنم قبل اینکه این روایت را بخوانم. امیرالمؤمنین هر وقت مشکلی برایشان پیش میآمد، به شصت نفر صدقه میداد. هزار رکعت نماز میخواندند. سه روز روزه میگرفتند. دستور ثابتی بود که حضرت به خانوادهشان داشتند در مشکلات و گرفتاریها. این آقای بهجت، رضوانالله علیه، میفرمودند که: «صدقه زیاد بده توی گرفتاریها، ولو به قیمت کم.» مثلاً به شصت نفر نفری صد تومان، دویست تومان. این موضوعیت دارد. تعداد زیاد در صدقه، که چون بحث صدقه را قبلاً داشتیم، یادم رفته بود. این موضوعیت دارد در گشایش. مخصوصاً شصت نفرش. عدد شصت. قربانی خواستند. گوسفند سیاهی را قربانی میکنند. شصت تکه میکنند. سه بخشش جدا میشود که کله و پاچه و جگر و سیرابیاش. اینها هر کدام را. این هر کدام از اینها به یک نفر. بقیه هم پنجاه و هفت قسمت را به پنجاه و هفت خانواده. که یک دعایی دارد در «حلیهالمتقین» مرحوم مجلسی است که موقع قربانی آن دعا را بخوانند. به شدت اثرگذار، به شدت. در مورد قربانی، آثار عجیبوغریب. خصوصاً این قربانی. این دیگر اصلاً جلو چشممان بوده دیگر، آثاری که دیدیم ازش. به چه کسانی که کلاً ناامید شده بودند و تا بستر مرگ و تا مرز مرگ رفته بودند و همه جواب کرده بودند و با این ماجرا به طرز عجیبی برگشته بودند.
عبدالله جعفری فرمودند که: «این گوسفندها در واقع انگار به جای این مرده وارد برزخ میشوند.» یعنی اینها میمیرند به جای ایشان. قربانی این شکلی است. یعنی انگار خدا میخواسته جان یک کسی را بگیرد. «میگوید: خب این گوسفند دیگر به جای او فدا باشد.» یعنی: «میخواستی جانم را بگیری، جان این را گرفتیم بهخاطر تو و صدقهای که دادیم و رسیدگی که فقرا.» این هم در مورد صدقه. پیامبر اکرم میفرمایند که: «هر کی که برای برادر مؤمنش یک حاجتی را برآورده کند، مثل کسی است که یک عمر عبادت کرده است.» «عَبَدَ اللهَ دَهرَهُ.» کل روزگارش را عبادت کرده. کل هشتاد سالش را، هفتاد سالش را. «به هر کی که برای مؤمن در غیابش دعا کند، فرشته بهش میگوید که: برای تو هم مثل این.» و میفرمایند که: «هیچ بنده مؤمنی نیست برای برادران، خواهران مؤمنش، مردم و زنهای مؤمن پشت سر اینها دعا کنیم، مگر اینکه خدا مثل همان دعایی را که برای اینها کرده، به تعداد هر مرد یا زن مؤمنی که از اول خلقت تا روز قیامت میآیند بهش برمیگرداند.» نه دیگر ثواب میدهد. به این تعداد بهش برمیگرداند همان اونی که خواسته را. خیلی دیگر این چیز عجیبوغریبی است. اصلاً دنیا گنجایش محققش بکند دیگر.
بقیهاش میماند برزخ. خیلی از اینها را هم برزخ گنجایشش را ندارد که محقق میشود دیگر. میماند در جنت عدل. محدودیتی دارد. این از آن هاست که برزخ هم خیلی کشش ندارد که اینها خودش را نشان بدهد که چقدر اجر و اثر دارد. و خدای عز و جل هم شفاعت آنها را درباره روز قیامت که میشود. امر میشود بنده مؤمنی را که اهل گناه بوده، اهل خطا بوده، به سمت آتش میبرند. کشانکشان میبرند. توی این موقع، مردها و زنهای مؤمن میگویند که: «پروردگارا، پروردگارا! «رَبَّنَا»! این بنده تو برای ما دعا میکرد. حالا ما آمدیم شفاعتش کنیم.» اینجا خدا شفاعت اینها را میپذیرد. با لطف و رحمتش از آتش نجات پیدا میکند. دعا برای دیگران هم برای آنها، هم برای ما دو برابر برایش مستجاب میشود. برگرد. نفرین هم بکند خیلی آثار بدی دارد و دیگر من دارم گلچین میکنم. برای چهل نفر خیلی خوب است. چرا این را سیره برخی سحرها بر چهل نفر دعا میکردند. حالا ما امشب برای ده نفر دعا کردیم، کردند انشاءالله. یک روایت از پیغمبر اکرم دارد که فرمود: «هیچ بنده مؤمنی نیست که شب بلند شود، دو رکعت نماز بخواند. توی سجدهاش، توی دو رکعتی، توی سجدهای. خلاصه سجدهاش مهم است. در سجده «فِی سُجُودِهِ یَدْعُو فِی سُجُودِهِ أَرْبَعِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ.» برای چند نفر از رفقایش دعا کند.» که مرحوم شیخ طوسی نقل کرده، هم مجلسی نقل کرده. دیگر الان .... «اَوْ یَسْمِی بِأَسْمَائِهِم وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِم.» بهترش این است که هم اسم طرف، هم اسم بابایش. مثلاً «روحالله ابن مصطفی»، امام خمینی. «مصطفی ابن روحالله»، حاج آقا مصطفی. امام، یک روحالله بین دو تا مصطفی بودند دیگر. هم پسر شهید، هم پدر شهید. امام هم پسر شهید بودند، پدر شهید بوده، هم پدر شهید، پدرش مصطفی. هم پسر شهید، پسرش مصطفی. امام بین دو تا مصطفی. این مثلاً دو تا اسم. الان از آن چهل تا: «روحالله ابن مصطفی»، «مصطفی ابن روحالله». دوتا. بعد میگوید که بعدش هر دعایی کند خدا بهش میدهد. یکی از جاهای استجابت دعا این است. یکیش هم بعد هر نماز است. کلاً بعد هر نماز یک دعای مستجابی داریم. هر دو رکعتی نماز بعدش یک دعای مستجاب است. خصوصاً نمازهای واجب. کلاً هر واجبی شما خمس هم که میروی دفتر مراجع بدهی، آن وقتی که خمس را میدهی. قبض بهت میدهند. یکی از جاهای استجابت دعا است. روایت برای هر کسی یک واجبی را انجام بدهد، آنجا بعد انجام واجب، یکی از جاهایی است که دعا مستجاب است. هر دعایی بکند، مستجاب است. بعد از نماز واجب برود سجده، بگوید که: «اللهم بحق من رواه و بحق من رویاه صلی علی جماعت. خدایا به حق کسی که روایت کرد و به حق کسی که ازش روایت شد، بر جماعت ایشان صلوات بفرست و اعطنی حاجتی.» حاجت منو برآورده کن. حاجتم همین است. مثلاً «من روا» روایت را امام رضا علیهالسلام گفتند از پیغمبر اکرم. «به حق کسی که روایت کرده و به حق کسی که ازش روایت شده که پیامبر اکرم فرمودند: هر مؤمنی بعد هر نمازی یک دعای مستجاب، دعوه المستجابه، دعای مستجاب.» قسم میدهی بقیه بزرگواران را و دعایت را حاجت را طرح میکنی. یکی از چیزهای بعد هر واجبی هم هست. یکیش هم این است. و یکی هم دعا برای چهل نفر. مثلاً بعد صد تا آیه قرآن خواندن. این هم یکی از جاهایی است که دعا مستجاب است.
چه سوره واقعه بخوانید، چه سوره واقعه ستار بشود. چند آیه. نود و یک سوره قل هوالله بخوانید. مثلاً یک نازلهای بخوانید با یک واقعه صد تا که بشود. یکی از جاهایی که توی بزرگان از اینها آثار میدیدند. ما حالا خیلی باورمان نمیآید ولی بزرگان از اینها با آن توضیحاتی که قبلاً عرض کردم که باز نگوییم ما انجام دادیم نشد ناامید شدیم. هیچ. اینها ردخور ندارد. قطعاً از یک جای دیگری به یک نحو دیگری گشایش ایجاد میشود یا همین را میدهند یا بهترش را میدهند. هیچ در این تردید نکنید. و بعد دعا برای چهل نفر در سجده که این هم بسیار اثر گذار است. تمام کنم. فرمود که امام صادق علیهالسلام: «مَن قَدَّمَ أَربَعِینَ مِنَ المُؤمِنِین.» کسی چهل نفر از مؤمنان را مقدم کند. «ثُمَّ دَعَا» اول برای چند نفر دعا کند با اسم. بعد دعا کند: «أُستُجِیبَت لَهُ دَعوَته.» دعایش مستجاب است. «أَربَعِینَ رَجُلًا مِن إِخوَانِه.» هر کی برای برادرانش دعا کند. برای چهل تاشان. قبلاً «یَدعو لِنَفسِه» قبل اینکه برای خودش دعا کند: «أُستُجِیبَ فِیهِ وَ فِی نَفسِه.» بعضی مقید بودند توی حرم که میرفتند گوشیشان را درمیآوردند. خیلی برکات عجیبی دارد ها. اینکه میگویم اینها را یادگاری داشته باشیم، این خیلی عجیبوغریب است. گوشی را درمیآوردند. در حرم تکتک اسمایی که توی لیست مخاطبین بود میخواندند. حالا بعضیها کینه داریم، بعضیها اطلاعات ماجرا. چقدر این آثار عجیب دارد روی آن حسادت و کینه و فلان و اینها. تکتک دعا میکرد. حالا بعضیهایشان حاجتشان را میدانستیم چیست. به نحو خاص. بعضیها به نحو عام. چهارصد تا، پانصد نفر، صد تا، چهل تا، پنجاه تا. چقدر. بعدش دعا کنیم، مستجاب است. بعضیها تسبیحهای مختلف میساختند. میگفت: «مثلاً این تسبیح، تسبیح یزدیهاست. آن تسبیح اصفهانیهاست. تسبیح شمالیهاست.» تصویر با اسم داشت. روی کاغذ دانههای تسبیح زده بود. من دانه دانه نگاه میکردم، دعا میکردم، استغفار میکردم. سیره حضرت زهرا سلاماللهعلیها بوده است و دعا میکردند. پیغمبر را هم بخوانم. این حیف است. میفرمایند که: «هر کی توی هر روزی بیست و هفت مرتبه برای مردم و زنان مؤمن استغفار کند، از کسانی است که دعایش مستجاب است. اهل زمین به واسطه اینها روزی داده میشوند.» «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات.» بیست و هفت روز. بیست و هفت عادت. روایت از پیغمبر پشت. فرمود که بیست و پنج بار هم دارد: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات.» میفرماید: «به تعداد مؤمنانی که رفتند و مؤمنانی که تا قیامت میآیند، خدا بهش حسنه میدهد.» صحیفه محو میکند. درجه. بیست و پنج بارش است. و یکی دیگر هم دارد که اگه این را یک بار بگوید: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و جمیع الاموات.» میفرماید که: «خدا برای او به تعداد کسانی که رفتند و باقی ماندند از هر انسانی، دعایی برمیگرداند. دعای مستجاب میکند به تعداد انسانهای کره زمین.» دیگر مؤمنین هم نیست. و امام باقر علیهالسلام فرمودند که: «برای برادر پسر دعا کن که این کار روزی را سرازیر میکند.» حضرت سه بار این جمله را. «روزی به طرز عجیبی برایت جاری میشود. وقایع بد را کنار میزند. روزی را زیاد میکند. بلا را دفع میکند.» و این هم دیگر حالا از این دیگر افراد دیگر هم هستند که دعا برای آنها خوب است؛ برای زندانی، برای اسیر. خصوصاً اینهایی که در زندانهای عربستان و آذربایجان و پاکستان و کشورهای این شکلی که بحرین. این عزیزانی که اسیر این گرگهای درنده دشمنان شیعه و اهل بیت هستند. خدا انشاءالله همه آنها را نجات و خلاصی عنایت بکند. آثار دعا برای اینها هم یک بابی است که واردش نشدم و کلی روایت قشنگ هم اینجا من دارم.
«در عمرم برای شخص خودم دعا نکردم. همه دعاها آن بوده.» دعای شخصی اینجا هم دارد که برخی انبیا را اسم میآورد که اینها هیچ وقت دعای شخصی برای خودشان نکردند. یکی از اینها ابراهیم بن شعیب. البته انبیا، ابراهیم شعیب را اسم میآورد. میگوید که عبدالله بن جندب میگوید که در عرفات بودم. داشتم کوچ میکردم. به ابراهیم بن شعیب رسیدم. بهش سلام کردم. یک چشمش آسیب دیده بود. دیدم چشمش سالمش مثل لخته خون قرمز است. گفتم: «تو یکی از چشمانت آسیب دیده. به خدا قسم من نگران چشم دیگرت هستم. خوب است که کمتر گریه کنیم؟» گفت: «به خدا قسم ای ابا محمد! امروز حتی یک دعا هم برای خودم نکردم.» برای کی دعا کردی در عرفات بود؟ گفت: «برای برادرانم دعا کردم. از امام صادق علیهالسلام شنیدم فرمود: هر کسی پشت سر برادرش برایش دعا کند، خدا فرشتهای میگذارد، میگوید: دوچندانش برای تو. دو خواستم کسی باشم که به برادرانم دعا کنم، فرشته برای من دعا کند. من در اجابت دعایی که برای خودم میکنم شک دارم؛ اما در مورد دعایی که فرشته برای من میکند شک ندارم.» برخی شخصیتهای دیگر را هم اسم میآورد که فوقالعاده است. میگوید که عبدالله بن جندب در موقف دیدم ابراهیم بن هاشم را دیدم. «من هیچ موقع فیلم ندیده بودم که قشنگتر از موقف باشد.» دیدم دستهایش را کشیده به سمت آسمان و مثل سیل اشکش جاری است، دارد میریزد روی زمین. مردم که راه افتادند، رفتند. بهش گفتم که: «ابا محمد! خیلی دیدم منظره جالبی بود امروز این دعایت.» گفت: «والله ما دعوت الا لاخوانه. به خدا من دعا نکردم مگر برای برادرم. بهخاطر این بود که موسی بن جعفر علیهالسلام به من فرمود: هر کسی پشت سر برادر مؤمنش دعا کند، از عرش بهش ندا میرسد، بهش میگویند که صد هزار برابر اینی که دعا کردی برای خودت. من دوست نداشتم صد هزار تا را ول کنم که ضمانت شده است. یک دعایی که نمیدانم مستجاب میشود یا نمیشود برای خودم انجام بدهم. زرنگی کردم صد هزار تا را گرفتم.»
روایت دیگری که در کافی نقل شده و روایت دیگر در این زمینه باز دارد که روایت خیلی زیبایی است. چه دینی و چه معارفی و چه دریایی از معارف. توی کتابهای ما، روایات ما، که عمدتاً خوانده نمیشود، به هیچ جایی گفته نمیشود، نشنیده میشود. همش بحثهای تکراری و همینهایی که صد هزار بار شنیدیم و نه به امثال بنده که بهرهای ندارم. خدا کند ما اهل مطالعه بشویم، بخوانیم و اهل عمل و اهل استفاده و بهره و راه پیدا کنیم به حقایق این روایات و معارف، انشاءالله. خدا انشاءالله به آبروی اباعبدالله در این شب جمعه همه این ملت و این امت شیعه و اسلام را از عنایات و رحمتش سرریز کند و لبریز کند. فرج آقامان امام زمان را انشاءالله در این ایام محقق کند و مقدر کند و رقم بزند و رفع گرفتاری از همه امت اسلام بفرماید و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سی و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه سی و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهلم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...