داستان : با نامحرم
ضرورت ارتباط با نامحرم
مرز روابط محرم و نامحرم
مثالهای قرآنی ارتباط نامحرم
. حضرت مریم (س)
. حضرت سلیمان(ع)
. حضرت موسی (ع)
اثر گناه در رزق
رابطه بین شهادت و چشم
مرگ چه کسی شهادت است؟
روزی شهادت با مراقبه چشم
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله طیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان تا قیام یوم.
در ادامه متن کتاب، بحث جدیدی را شروع میکنیم که چند جلسهای بحثمان ادامه خواهد داشت. بحث خیلی مهمی است و خیلی غریب؛ این بحث، در واقع الان دیگر در معرض اضمحلال است و اینها جزو افسانهها به حساب میآید. حتی بین خود ما هم که "متشرع" به حساب میآییم، خیلی وقتها این مسائل اصلاً به حساب نمیآید و جدی گرفته نمیشود. خب، بریم ببینیم که بحث جدید چیست.
«با نامحرم» عنوان این بخش است: «محرم و نامحرم» و مطالب جالب. دقیقاً این بخش را دوست داشتم که ابتدا توضیحاتش را بدهم و بعد متن را بخوانم، چون ممکن است با خواندن متن در ابتدا، کسی دچار سوءتفاهم شود. شما فعلاً متن را بشنوید و لابهلای متن یکی دو نکته کوچک فقط عرض میکنم، بعد میآیم آن بحثی را که خودمان داریم، به همان نحو که میخواهم عرض بکنم، مطرح میکنم که معمولاً کمتر این شکلی بحث محرم و نامحرم گفته میشود.
خیلی مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنیدهایم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار میگیرند، نفر سوم آنها شیطان است. یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت میکند، شیطان با ابزار جنس مخالف به سوی او میآید. یا در جایی دیگر بیان شده که در اوقات بیکاری، شیطان به سراغ فکر انسان میرود. خیلی از رفقای مذهبی را دیدم که به خاطر اختلاط با نامحرم گرفتار وسوسههای شیطان شدند و در زندگی دچار مشکلات. این موضوع فقط به مردها اختصاص ندارد؛ زنانی که با نامحرم در تماس هستند هم به همین دردسرها دچار میشوند. اینجا بود که کلام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را درک کردم که میفرمودند: «بهترین حالت برای زنان این است که بدون ضرورت مردهای نامحرم را نبینند و نامحرمها هم آنها را نبینند.»
شکر خدا از دوره جوانی اوقات بیکاری نداشتم که بخواهم به موضوعات اینگونه فکر کنم و در همان ابتدای جوانی شرایط ازدواج برای من فراهم شد؛ اما در کتاب اعمال من یک موضوعی بود که خدا را شکر به خیر گذشت. در سالهای اولی که موبایل آمده بود، برای دوستان خودم با گوشی پیامک میفرستادم. بیشتر پیامهای من شوخی و لطیفه بود و غیر این. آن زمان تلگرام و شبکههای اجتماعی نبود، لذا از پیامک بیشتر استفاده میشد. رفقای ما هم در جواب برای ما جوک میفرستادند. در این میان، یک نفر با شماره ناشناس برای من لطیفههای عاشقانه میفرستاد. من هم در جواب برایش جوک میفرستادم. نمیدانستم این شخص کیست. یکی دو بار زنگ زدم، اما گوشی را جواب نداد؛ اما بیشتر مطالب ارسالی او لطیفههای عاشقانه بود.
برای همین، یک بار از شماره ثابت به او زنگ زدم. بهمحض اینکه گوشی را برداشت و بدون اینکه حرفی بزنم، متوجه شدم یک خانم جوان است. بلافاصله گوشی را قطع کردم. از آن لحظه به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامهایش را هم جواب ندادم. یادم هست با جوان پشت میز خیلی صحبت کردم. بارها در مورد اعمال و رفتار انسانها برای من مثال میزد. همینطور که برخی اعمال روزانه من را نشان میداد، به من گفت: «نگاه حرام و ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسانها مشکل ایجاد میکند. مگر نخواندهای که در آیه ۳۰ سوره نور میفرماید به مومنان بگو چشمان خودشان را از نگاه به حرام فروگیرند.» یا امام صادق (علیه السلام) در حدیث نورانی میفرماید: «نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است. هرکس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند، خدا آرامش و ایمانی به او میدهد که طعم گوارای آن را در خود مییابد.»
به من گفت: «اگر شماره تلفن را قطع نمیکردی، گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت میشد و تاوان بزرگی در دنیا میدادی.» جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه من را به شهادت دید، جملهای بیان کرد که خیلی برایم مهم بود. یکی از جملات طلایی این کتاب، این جمله منحصر به فرد اوست. او گفت: «اگر علاقهمند باشی و برای شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامی که شما داشته باشید، شش ماه شهادت شما را به عقب میاندازد.»
خب، آن ایام را به خاطر دارم. اردوی خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: «شما باید پیگیر برنامههای تدارکاتی این اردو باشید. مربیان خواهر کار اردو را پیگیری میکنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست. در ضمن، از پروازها استفاده نکن.» من سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردو میرفتم و غذا را میکشیدم و روی میز میچیدم و با هیچکس حرفی نمیزدم. شب اول، یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است، خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد. من سرم پایین بود و فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اینکه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب دیگری گفت و خندید و حرفهایی زد که من هیچ عکسالعملی نشان ندادم. خلاصه، هر بار که به این اردوگاه میآمدم، با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم؛ اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندهم. شنیده بودم که قرآن در بیان توصیف اینگونه زنها میفرماید: «به راستی که مکر شما زنان بزرگ است.» مکر و حیله برخی زنها خیلی بزرگ است. «کید الشیطان ضعیفا»، کید شیطان ضعیف است؛ ولی در مورد زنان بزرگ است.
در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم، جوان پشت میز به من گفت: «اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار میشدی، علاوه بر آبرو، کار و حتی خانوادهات را از دست میدادی.» اول آبرو، بعد کار، بعد هیچی به هیچی؛ فقط هم توهمات و تخیلات است، هیچی هم در اینها نیست. برخی گناهان اثر نامطلوب اینگونه در زندگی روزمره دارند. یکی از دوستان همکارم، فرزند شهید بود. خیلی با هم رفیق بودیم و شوخی میکردیم. یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت: «تو باید بروی با مادر فلانی ازدواج کنی تا با هم فامیل شوید. اگر ازدواج کنی، فلانی همیشه پسرت میشود.» از آن روز به بعد سر شوخی ما باز شد. من دیگر این رفیق را پسرم صدا میکردم. هر زمان به منزل دوستم میرفتم و مادر این بنده خدا را میدیدم، ناخودآگاه میخندیدم.
در آن وادی وانفسا، پدر همین رفیق من در مقابلم قرار گرفت؛ همان شهیدی که ما در مورد همسرش شوخی میکردیم. ایشان با ناراحتی گفت: «چه حقی داشتید در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟»
خب، اینها بحثهای مربوط به نامحرم است که بسیار حساس و باریک و خطرناک و دقیق و بسیار غریب است. بین بعضیها هم که اصلاً انگار خزعلات کلاس شده، دیگر این دورهها گذشته و ما نباید متحجر باشیم. الان دیگر روابط و الان باید در صحنه باشیم و الان فلان و این عادی است و شماها مریضید و عقده جنسی دارید و مسائل مهمتر از این داریم و همه گیر. به این دلیل و بروید با اختلاس فلان کنید و انسان نمیفهمد. خب آدمی که خبر ندارد از عوالم بالا، خبر ندارد. نه انسان را میشناسد، نه عالم را میشناسد، نه نقاط ضعف انسان را میشناسد، نه نوع خلقت خدا که این زن و مرد با چه نسبتی در برابر هم آفریده شدهاند و چقدر این کشش و جاذبه دو طرف برای همدیگر زیاد است. چه راههایی دارد در این جاذبه که انسان به خطر میافتد و آسیب میبیند و لطمه میخورد. من که نمیدانیم از چه مسیری میآید و آسیب میزند و دینمان را به خطر میاندازد. این حرفها به خاطر همین است.
قواعد دست ما نیست. آن کسانی که اشراف به این عوالم داشتند، چموخم عالم را میدانستند، زیر و زبر عالم در مشتشان بود، اینها این همه خطر احساس میکردند در ارتباط با نامحرم. در ادامه، نکاتی را انشاءالله عرض خواهم کرد در مورد خطیر بودن این مسئله و حساس بودنش و دقت مضاعفی که باید داشت و یک سری ریزهکاریهایی که بین ما است.
در این بحث، ابتدا به خاطر اینکه مخاطب ما شاید همان ابتدا دچار یک شوکی بشود اگر ما بخواهیم در مورد خطرات ارتباط با نامحرم بگوییم و ممکن است مطلب خوب جا نیفتد؛ بگذارید اول بنده در مورد ضرورت ارتباط با نامحرم میخواهم حرف بزنم. بخش غریبی است؛ اینکه زن و مرد باید در عرصه اجتماع باشند، کار بکنند و ممکن است این نیاز رابطه داشته باشد و زن در عرصه باید باشد، بیاید، برود، حرف بزند. ارتباط گرفتن زن و مرد یک وقتی فوقالعاده ضروری است. در موردش میخواهم نکاتی عرض بکنم که خوب جا بیفتد. در مورد اینکه یک نگاه متحجرانه نداشته باشیم که زنها را ما میخواهیم کنج پستوها قایم بکنیم، یک سیاهی هم بیندازیم رویشان. نه، در متن جامعه.
بنده خودم در بعضی از مشاورهها، بعضی از این خانمهای متفکر و دانشمند و مومن را معرفی میکنم حتی به آقایان که مثلاً صحبتهای ایشان را گوش دهید یا مثلاً بعضی مباحث اینها را پیگیری بکنید. پس ما اصلاً هیچ مشکلی در این مورد نگاه جنسیتی اینجوری نداریم که میخواهیم زنها را حذف بکنیم. اول باید خوب توضیح داده شود و نکات مهمی از آیات قرآن خوانده شود که معمولاً آیات خوانده نمیشود و توجه به این نکته نیست. خیلی حساس است. آن را هم قاعدتاً نشنیدهایم؛ یعنی نه این ورش را شنیدهایم نه آن ورش را که چقدر مرز باریک و خطرناکی است و اگر بخواهیم مراعات بکنیم، خیلی کارهای ما از این به بعد عوض خواهد شد در ارتباط با نامحرم.
خب، اول در مورد ضرورت این ارتباط: ببینید، زندگی اجتماعی ما همهاش رابطه است. رابطهها زندگی اجتماعی را شکل میدهند. ما نیازهایی داریم، مسئولیتهایی داریم، اینها باعث میشود که باید رابطه داشته باشیم با بقیه. البته یک مرزی را گذاشتهاند در این روابط به اسم محرم و نامحرم برای اینکه آسیب نخوریم. شخصمان آسیب بخورد؟ نه. شخصیتمان آسیب بخورد؟ نه. زندگی و خانوادهمان؟ نه. آبرومان؟ نه. ابدیتمان؟ نه. همه اینها را خواستهاند ملاحظه بکنند. ما را میشناختند، میدانستند از کجاها آسیب میبینیم. تعلقاتمان چه شکلی است، قوه خیال کجا فعال میشود، شیطان از کدام دروازهها وارد میشود، ما را فریب میدهد و ضربه میزند. خواستهاند این درها را ببندند. مرزها را تعیین کردهاند: گرم نگیر با آنها، آنجور حرف نزن با اینها، دل و قلوه ندهید به این، نگاه نکن با آن، کار نکن. اینها مرزهایی است که بستهاند.
اصل رابطه یک امری است که هیچ بحثی در آن نیست. این رابطه ممکن است اقتضا بکند به اینکه یک مرد با یک زن صحبت بکند. حتی درخواست داشته باشد، همکار باشند با هم و نامحرم هم باشند. در عین حال اقتضای کار به این است که اینها در ارتباط باشند، گفتگو بکنند، فعالیت مشترک داشته باشند. هیچ منعی هم در این ماجرا در اصل کار نیست. مرزهایش فقط جای بحث و گفتگو دارد که در مورد مرزها صحبت میکنیم که خیلی مرزهای باریک و قرآن نکات جالبی داریم در مورد ارتباط نامحرمها با هم. من چند نمونهاش را میخواهم بگویم. امروز به این آیات یک توجه ویژهای بکنید. این بحث اولمان را اینجوری در مورد نامحرم در جلسات بعد میرسیم به آن ریزهکاریها.
خب، مثلاً در قرآن آمده که حضرت مریم کفیلش کی بود؟ تحت تربیت کی بود حضرت مریم؟ حضرت زکریا. حضرت زکریا چه نسبتی داشت با حضرت مریم؟ شوهرخاله ایشان بود. یعنی نسبتشان نسبت چی بود؟ محرم؟ بچهایم که نداشت حضرت زکریا که بچه نداشت که بگوییم مثلاً همشیر بودند، مثلاً از این راه؛ چون اسباب محرمیت سه تاست: یا نسبی است، یا سببی است، یا رضاعی. نسبی مثلاً فرزند کسی است، نوه کسی است، خواهرزاده کسی است. سببی ازدواج؛ کسی ازدواج که میکند، همان شوهره محرم میشود، هم پدرشوهره محرم میشود، هم پدربزرگ شوهر محرم میشود. رضاعی، شیر دادن. در اثر شیر دادن، محرمیت حاصل میشود. حضرت زکریا که بچهای نداشتند که اصلاً بخواهند شیر بدهند؛ یعنی مثلاً یکجوری بشود که حضرت مریم از راه شیر و چیزی مثلاً بخواهد محرم بشود. «کَفَلَهَا زَکَرِیَّا». حضرت زکریا کفیل مریم شد که شوهرخالهاش هم بود. سوره آل عمران، آیه ۳۷: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ»؛ در خلوت مریم، حضرت زکریا راه پیدا میکرد و نظارت داشت و میرفت و گفتگو داشتند. یعنی شاگرد معنوی حضرت زکریا به حساب میآمد، تحت تربیت حضرت زکریا بود. هم کفیل مادیاش بود هم کفیل معنویاش بود؛ رسیدگی او با این بود، تامین امنیتش با این بود، سر میزد. «وَوَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا». هر وقت هم میآمد سر میزد تو محراب، میدید اینها، میدید یک رزقی همراهش است، همراه مریم. «قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا؟» ای مریم، صدا میزد، ای مریم، این از کجا آمده برای تو؟ «قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ». ببینید چقدر کلمات کوتاه، بدون دلوقلوه، بدون حاشیه. در عین حال متن رابطه برقرار است. یک رابطه ایمانی. یک علاقه ایمانی اشکالی ندارد که یک مرد به یک زن یا زن به یک مرد علاقه ایمانی داشته باشد.
الان بسیاری دختر جوان ما داریم پروفایل گوشیهایشان عکس سردار سلیمانی است یا عکس شهدای جوان. حالا سردار سلیمانی شصت و خردهای سالش بوده، بعضی از شهدا خوشگلاند. البته شنیدم که مثلاً بعضی آقایان حساسیت نشان میدهند، میگویند برای چی مثلاً یکی به من میگفت ریختوقیافه ندارد. چرا آمدید مثلاً فلان شهید که اینقدر خوشگل است خانمم، گفتم جوان و اینها به چشموابرو کار ندارد. عکس سید حسن نصرالله را میگذارد، عکس شهید مغنیه را میگذارد، عکس حاج قاسم، عکس محسن حججی را میگذارد. محسن حججی را به خاطر چی دوست دارد؟ آن ایمان. اصلاً این اصلاً حجاب ماده و جنسیت این وسط نیست. این اصلاً این وسط نیست. البته این نباید یک بابی بشود باز با همینها گول بخوریمها. این نکته مهمی است که حالا توضیح میدهم انشاءالله. بحثهای سختمان ماندهها، به آنها برسیم خیلی ماجرا داریم. همه کنتاکی میشود آنجا. انشاءالله فعلاً اینها را گل و بلبلمان است. میخواهیم مشتری جمع کنیم فعلاً اول کار، اینها طعمه است. اینها را جدی نگیرید. پس این علاقه ایمانی، این جنس علاقه هیچ مشکلی ندارد.
بنده مثلاً میبینم فایل صوتی منتشر شده که حالا مثل اینکه اختلاف اقوال هم دارد که این از کدام بزرگوار است که حالا مثلاً برخی به یک خانم دیگر نسبت دادند، برخی به خانم دیگر نسبت دادند، برخی گفتند از دنیا رفته، برخی گفتند هست. خب، این را بنده گوش دادم خیلی خوشم آمد. خب، یعنی چی؟ از صدای زنانه آن شخص خوشم آمد؟ مثلاً صدای نازک لطیف زنانه؟ مثلاً! انشاءالله که این نبوده. از آن مطلب، از آن عمق دید، از آن بصیرت، از آن فهم، از آن معنویت پشت این کلام، از اینها خیلی خوشم آمد. خب، ممکن است حالا مثلاً آن خانم هم ببیند، از ایشان تشکر هم بکند، یک پیامی هم بدهد. ماجرای حضرت مریم و زکریا. حضرت زکریا: گفتگو چقدر سنگین است! چقدر مودب و با آداب است! چقدر در حد ضرورت است! چقدر بیحاشیه است! «هو من عندالله» چهار کلمه: از کجا آمده؟ «هو من عندالله». توضیح بدهم، آره. این آخه این الان اینجوری است، بعدش هم آنجوری است، بعد اینجوری کنم آنجوری میشود.
اصل رابطه هیچ اشکالی ندارد. بزرگان ما بودهاند، مرد بودند، شاگردان زن داشتند، زن بودند، شاگردان مرد داشتند. بانو امین شاگرد مرد داشتند و بعضی از آنها استفاده میکردند. بعضی از این شاگردان مرد ایشان اصلاً و اوایل تفسیر ایشان به اسم برخی از همین شاگردان مرد ایشان چاپ میشد. برمیگشت و ارتباط داشت. میآمد سوال میکرد، دستور میگرفت. علامه طباطبایی رفته بودند منزل بانو امین. یک کسی سوال میکند. هر دو نشسته بودند بدون اینکه به کسی خطاب بکند، سوال میکند که آقا راه رسیدن به مقام مخلصین چیست؟ میگوید علامه طباطبایی و بانو امین دوتایی با هم پاسخ دادند: «ذکر لا اله الا الله»، یعنی حقیقت لا اله الا الله. هر دو نفر با هم یک جواب دادند و خب آنجا این گفتگو بوده. مرحوم آقای حداد آمدند رفتند دیدار ایشان و گفتگو کردند. تهران، در گروه «مجرد» تعریف میکند. خب این ارتباط با نامحرم به این معنا نیست. چه اشکالی دارد؟ سوال میکند، زنگ میزند. پاسخ، البته مرزها خیلی حساس است. عرض میکنم فعلاً کلیت ماجرا را میخواهم باب سوءاستفاده را هم از این ور ببندم هم از آن ور انشاءالله و باب افراط و تفریط بسته شود. پس کلیت ماجرا اینجا. حضرت زکریا نامحرم است برای حضرت مریم. در عین حال این گفتگو هست. این یک آیه.
یک آیه دیگر: حضرت سلیمان در سوره مبارکه نمل. خب حضرت سلیمان میدانستند که پادشاه سبا یک خانمی است. سوره مبارکه نمل به بحثش میرسیم. آنها را مفصلتر توضیح میدهیم. این هدهد وقتی ازش پرسیدند که تو کجا بودی، چی گفت؟ «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ»؛ یک خانمی را دیدم که مالک اینها است، پادشاه اینها است و دمودستگاهی دارد و عرش عظیمی دارد، تخت و بارگاه سنگینی دارد. بعد دیدم که اینها، این خانم و قومش برای خورشید سجده میکنند. «وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ». هدهد گفت: شیطان اعمال اینها را برایشان زینت داده باشعوری و اینها رضای خدا را منحرف کرد. حضرت سلیمان فرمود: «این هم نکته جالب. حالا نکات مدیریتی که در آن فوقالعاده است.» گفت: «سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْكَاذِبِینَ»؛ ترتیب اثر نده، جوگیر نشو، هیجانی نشو. هر پیامی برای آدم میآید. اینها سواد رسانهای است. سواد رسانهای در سیره و کلام حضرت سلیمان.
پیام آمده. خب، خیلی عجیب است دیگر. این دارد میگوید هدهد دارد حرف میزند. خودت دیگر حرف میزند. خودش بس است دیگر در صدقش، دروغ نمیگوید. حرف زدنش هم که تکوینی است. پیگیری کرد و فرمود که این نامه من را بردار ببر بده به این. خب پس نامه داد. حضرت سلیمان، یک پیغمبر خدا برای یک زن نامحرم نامه داده؛ اینجوری نگاه کرده بودیم؟ پیام پیغمبر، دیالوگ، که جفتشان هم مجرد بودند. ظاهر پیغمبر خدا به یک خانم نامحرم پیام داده. حالا مثلاً در امروزی شاید این بوده که مثلاً به ادمینشان گفتند که برو به پیوی این پیام را منتقل کن، مثلاً یا ایمیل. اروپاییترش ایمیل. چون ما ایمیل خیلی جدی نیست. اروپا و غرب و اینها ایمیل خیلی حساس و مهم است. میل باکس طرف خیلی اهمیت دارد.
نامه داد. این نامه را بگیر بردار ببر. «فَأَلْقِهُ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ». این نامه را نوشت و «قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ». این خانم گفت که نامه ارزشمندی برای من آمده. «إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ»؛ نام از سلیمان. «وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ». که این دومین بسمالله است که در سوره آمده. سورهای که دو تا بسمالله دارد، سوره نمل است. «أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ». چقدر سخت و بدون عاطفه و بدون دلوقلوه و با مراعات مرزها و حریم و که به من سرکشی نکنید و «وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ»؛ در حالی که تسلیم شدهاید بیایید پیش من. که این خانم هم گفتش که پرسید که چیکار کنیم و اینها.
بعد نکته جالبش این است: اینها هدیه فرستادند برای حضرت سلیمان. «إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیهم بِهَدِیَّةٍ»؛ گفت من یک هدیه میفرستم برای اینها. «فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ.» روحیههای زنانه در این خانم است. تهدید میکنی، ما محبت. ما لبخند میزنیم. حضرت سلیمان صفر صحبت کرده بود دیگر. گفت من نامه، من هدیه میفرستم. ببینم اینها با هدیه ما چیکار میکنند. شاید مثلاً نرم بشوند. دست بردارند از این تهدید و اینها. وقتی «فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ»؛ وقتی هدیه را آوردند برای حضرت سلیمان، فرمود: «أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ»؛ میخواهید مال به من اضافه کنید؟ فکر کردی ما خریده میشویم با پول؟ «فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُم»؛ آنهایی که خدا به من داده بهتر از آن چیزی است که به شما داده است. «بَلْ أَنتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ»؛ خودتان خشک نکنید. «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ»؛ برگردید سمت اینها. «فَلَنَأْتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُم بِهَا»؛ به اینها بگو که ما میرویم سراغشان با سپاههایی که نتوانند در بروند. «وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ»؛ با ذلت و خواری اینها را از آنجا بیرون میکنیم. «قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا»؛ میدانستید این خانم راه میافتد و میآید. مسلمین بود. تهدید هم کرد. گفت پاشید بیایید اینجا با تسلیم. اگر نهدید که من میآیم. اینکه رفت پیام ببرد، میدانست حضرت سلیمان که اینها میآیند.
بقیه ماجراها: که من وقتی آمد، «قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا». یکجوری کن که این خانم تختش را تشخیص ندهد. «فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ؟» وقتی آمد، حضرت سلیمان بهش گفت که این عرش شما نیست؟ تختت نیست؟ چرا، انگار همان است. «وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا»؛ «قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ». «فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً». همهاش دو کلمه: «ادْخُلِی الصَّرْحَ»، بفرما داخل. این عرش شما نیست؟ همهاش دو کلمه. هیچ دیالوگ اضافه، کلمه اضافه که یکم یک بار هیجانی و عاطفی در آن داشته باشد، هیچ نیست. اصل آن گفتگو است. خانم فلانی، خیلی عذر میخواهم، ببخشید، باز مزاحمتان شدم. چقدر من امروز هی وقت شما را میگیرم. هر یک کلمه گرفتاری برزخی دارد، وقتی اضافی صحبت میکند محرم و نامحرم. یک کلمه: سلام علیکم. بله، سلام علیکم. امری دارید؟ بله. خیر. اینطور هست. آنطور نیست. حضرت سلیمان دارد با نامحرم صحبت میکند به اقتضای کار، به اقتضای شغل، روابط دیپلماتیک، کار و اقتصاد دارد که باید با سران کشورهای دیگر ارتباط باشد. مسئله سیاسی. همه این خانم هم میآید و ایمان هم میآورد به او. «وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ». و برخی روایت هم دارد که ازدواج هم میکند حضرت سلیمان با این خانم. فیلمهای ایرانی آخرش ختم ازدواج میشود. این هم ماجرای حضرت سلیمان است. گفتگوی حضرت سلیمان با این خانم نمل.
یک آیه دیگر بگویم از حضرت موسی؛ باز ارتباط با نامحرم، ازدواج میشود در سوره مبارکه قصص. اینجا دارد که حضرت موسی خب در رفته بود دیگر از مصر با مشکلات و تنهایی و گرسنگی و جوانی. همه مشکلات و اینها دستبهدست هم داده بود و «فَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ»؛ به ورودی مدین رسید که سرزمین حضرت شعیب بود. «قَالَ عَسَىٰ رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ»؛ اینجا امیدوارم که خدا یک کار من را راه بیندازد، هدایتم کند. «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ»؛ به آب مدین رسید، به آن چاه رسید. «وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ»؛ یک تعدادی از مردم، تعداد قابل توجهی دور این آب جمع شدهاند، دارند آب برمیدارند. «وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ»؛ دید پشت اینها، دو تا خانم که گوسفندانشان را در واقع رسیدگی میکنند، نمیگذارند که این گوسفندها وارد گوسفندهای دیگر بشوند. هوای گوسفند.
خب، اینجا حضرت موسی دید که دو تا خانم هستند. در جمع اینها نیامدهاند. همه مرد بودند. این دو تا خانم لای جمعیت نایستاده بودند. پیغمبرزاده بودند دیگر. دختران شعیب بودند. اینها پشت ایستاده بودند. صف مردانه و زنانه جدا بوده. ایستاده بودند همه اینها بروند، بعد اینها بیایند آب. حضرت موسی دیده بود. خب، او هم روحیه حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم و حس حضرت موسی است دیگر. آمد و فرمود که «مَا خَطْبُکُمَا»؟ شما دو تا ماجرتان چیست؟ گفتند: «لَا نَسْقِی حَتَّىٰ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ»؛ گفتند که ما آب برنمیداریم تا این چوپانها همه از این آب بیایند بیرون. «وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ»؛ ما بابایمان یک پیرمرد است. نمیتوانسته کار بکند. ما آمدیم برای کارگری. گوسفندها را ما آوردیم. چرا؟ پس اصل کار زن هم بد نیست. حتی درد چوپانی. چوپانی که معمولاً کاری است که زنها انجام نمیدهند. وقتی که ضرورت، به اقتضای نیاز، وقتی که یک زندگی باید تامین بشود، کار زن عیبی ندارد. فینفسه اصلش ما بخواهیم ارزشگذاری بکنیم که زن کار بکند و نکند، نمیتوانیم بگوییم کار بکند، نمیتوانیم بگوییم کار نکند. مصلحتها را باید سنجید، موقعیت را باید سنجید، شرایط را باید سنجید. نه اصل کار کردن خوب، نه اصل کار کردن بد. اینجا دختران شعیب چون کس دیگری نبود کارها را دارند انجام میدهند، حتی چوپانی میکنند.
بعد که ازدواج صورت میگیرد، اصلاً یکی از دلایل همین است که دختر شعیب به بابایش یک گرایی میدهد: «پسر خوبی است ها بابا! مثلاً نظرت چیست به کار بگیریمش و اینها؟» اصلاً ماجرا همین است استخدامش بکنم که حالا بحث ازدواج و اینها هم ختم میشود که این بچهها، این دخترها دیگر از خانه بیرون نروند، درگیر کارهای سفتوسخت نشوند. این کار، کار مردانه. حضرت موسی انجام بدهد چوپانی بکند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) روز اول ازدواج که پیامبر اکرم تقسیم کار بکنند بین امیرالمومنین و حضرت زهرا، قرار شد که هر کاری که بیرون از خانه است امیرالمومنین باشد؛ از در به اینور هر کاری که هست با حضرت زهرا باشد. حضرت زهرا خیلی شکر کردند، گفتند که من خدا را شکر میکنم پدرم زحمت بار شتر بردن و آب برای شتر بردن و بارکشی بیرون از خانه را از گردن من برداشت. اینها کارهای مردانه.
پس هیچ افتخاری نیست که یک زن فلان خانم راننده تریلی برتر مثلاً. یا مثلاً افتخار میکنیم که دختران ایرانزمین آمدند روی این سن کارهایی که دختران معمولاً انجام نمیدهند انجام دادند. چقدر این کارها دخترانه است! چقدر این ورزش دخترانه است! روپایی میزند و بعد مثلاً بچهداری هم میکنی! میشود افتخار. چقدر روپایی زدن تازه. پسرش چقدر خاصیت دارد برای دخترش؟ مثلاً ما میخواهیم فرهنگسازی کنیم و میگوییم که ما یک حسابی را شکاندیم. اینها دیگر حالا توضیح جالب است که آدمهای متحجر، کسانی که این حرفها را میزنند و متحجر میدانند، یعنی کسانی که دوزار چشمشان را باز نمیکنند، یکم فکر کنند روی مسائل. بستهبندی افکار را میگیرند از جای دیگر. این حرفها روی فکر میشود و تحمل دارد که این خب برای ... و جالب است که این حرف که الان ما میزنیم در غرب خیلی بهتر و بیشتر شنیده میشود تا در مملکت خودمان در مورد محرم و نامحرم و خانواده و اینها. الان در غرب، خصوصاً کشورهای مثل بلژیک و سوئیس خیلی فضا فراهم است برای این حرفها. بعد تا حدودی هم هلند. اینها مثلاً میگویند موج پنجم در اینها راه افتاده و به سمت خانواده دارند برمیگردند. این حرفها به شدت جذاب است برای فعلاً. موج غربگرایی تازه راه افتادهایم که سمت غربیها برویم. عقبمانده به حساب میآییم نسبت به این ماجرا.
خب، حضرت موسی این را گفت و بعد آمد آب برداشت برای اینها. «فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ». زیر سایه. خب دیگر مثل اینکه یکم خوشش آمده بود. حضرت موسی گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ». خدا میدانی من خیلی گرفتار هستم. هر چه بفرستی من نیاز دارم. که امام صادق (علیه السلام) فرمودند که این زن میخواست. ولی اینشکلی دعا کرد. دعا کند خدا مستجاب میکند، خوشش میآید. «فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ». چقدر این مسئله مهم است که خدا با جزئیات اینجوری نقل میکند. دارد تک تک. در حالی که با حیا راه میرفت. شلنگ تخته نمیانداخت و اینجوری نفسنفس و آخجون وای. خیلی سرسنگین و با مثلاً وقار و آرام بیاید و سنگین صحبت کن و با حیا راه برود و اینها. آمد. «قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ». گفت پدر من شما را دعوت کرد. ببینید چقدر حریمها دارد رعایت میشود. «لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا»؛ پدر من شما را دعوت کردهاند که جزای شما را بدهند، پاداش شما را بدهند که اینجا برای ما زحمت کشیدید. «فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ»؛ حضرت موسی قصّههایش را گفت: «غصه نخور، از ظالمین نجات پیدا کردی.» و یکی از این دخترها برگشت به بابایش گفتش که: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ». بابا این خوب است! ها؟ این را به عنوان اجیر بگیریم. «إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ». هم آدم باقوتی است. دست پرزوری دارد ماشاءالله. و هم امین است، امانتدار است. و دیگر پدر این دخترها، حضرت موسی، گفت من میخواهم یکی از این دخترهایم را به تو بدهم و ببین کدامشان را میخواهی. داماد خودش پیشنهاد داده بود. ماها که در آن بحثهای محرم و نامحرم اینها را تحجر میدانیم، چقدر عقبافتادهایم که درگیر این مسائلیم!
باز ببینید اینها، کلاس قرآن ببینید، مال چند هزار سال پیش چقدر بالاست. که پدری میآید پسر را میگوید که من دو تا دختر دارم. تازه آن هم سنهایشان متفاوت است. نمیگوید اول بزرگه بعد کوچیکه. اینها اینها دگماتیسم است. اینها سنگاندیشی است. اینها عقبافتادگی است. عقبماندگی است. دو تا دختر دارم، حالا آن بزرگه مثلاً ۴۰ سالش است، دومی مثلاً ۲۰ سالش است. حالا دومی خواستگار دارد، نه تو اولی نره دومی نهذار، اول فلانی. از کجا درآمده این بازی مسخره بازیا؟ کی گفته؟ کدام قبرستانی حرف درآمده؟ دوست دارد. خودش هم پیشنهاد داد. تازه آن هم مهریهاش چی بود؟ گفت که ۸ سال برای من کارگری کن، ۱۰ سال هم کنی بهتر است؛ ولی من نمیخواهم بهت سخت بگیرم. مگر ۱۰ سال خاصیتش برای خودت. سخت بگیرم. مهریهام اینشکلی که تولید باشد، جنس تولید و دیگر ماجرا تمام شد و حضرت موسی داماد شد. آنجا کار کرد و و کلی پیشرفت کرد. این هم یک گفتگوی دیگر از محرم و نامحرم.
این چند تا را دیدید؟ پس اصل ارتباط محرم و نامحرم در حد ضروریات و رابطه و برای پیش بردن امور و اینها هیچ مشکلی، منعی از طرف شارع و حق تعالی و دین ندارد به صورت ملکوتی. خیلی خوبی هم دارد اگر مواظبت برای مرزها بشود و کنترل. ولی بحث جای دیگری است. پس دانشگاه رفتن دخترها اشکال ندارد. درس خواندنشان اشکال ندارد. سر یک کلاس بودنشان با پسر اشکال ندارد. جزوه گرفتن از پسر اشکال ندارد. فعالیتهای مشترکی که در دانشگاه انجام میدهند در قالب انجمنها و تشکلها و اینها اشکال ندارد. ولی اول ضرورتش، چراییش، چگونگیش و مراعات ضوابط، حدود اینها خیلی مهم است. سه چهار جلسه دیگر فکر کنم هنوز ما در بحث نامحرم مطلب داریم که انشاءالله بیشتر صحبت خواهیم کرد. خدا انشاءالله توفیق بدهد و بتوانیم این بحث را پیش ببریم و مطلب را درست بگوییم، هم درست بفهمیم، هم درست عمل بکنیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...