علامت لطافت مرد
جایگاه و تاثیر زن
نامحرم با نامحرم فرقی ندارد!!!
مدل برخورد متین با نامحرم
هدیه امام خمینی به نوههای دختری
قرآن خواندن خانمها
ارتباط با نامحرم در فضای مجازی
خصلت خوب برای آقایان و بد برای خانمها
اثر کنترل شهوت
آیا درست است که "بیشتر سپاهیان شیطان زنان اند"؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم.
در مورد محرم و نامحرم نکاتی را جلسۀ قبل عرض کردیم، خصوصاً از مطالب حضرت امام (رضوان الله علیه). عرض کردم که بعضی جاها آنقدر امام در برخی مسائل ساده میگرفتند که کسی باورش نمیشد، بعضی جاها هم آنقدر سخت میگرفتند که باز کسی باورش نمیشد. دوسر ماجرا خیلی مهم و دقیق است و باید خیلی خوب حواسمان را نسبت به آن جمع کنیم. حالا بنده باز نکاتی را امروز عرض میکنم:
یکی اینکه، امام اصلاً دختر را خیلی دوست داشتند و علامت لطافت یک نفر هم همین است، مردهایی که لطافت دارند خیلی دختر دوست میشوند؛ البته دختر خودشان را دوست میشوند. امام وقتی که میفهمیدند کسی بچهای در راه دارد و اینها... نوۀ امام میگوید که امام به بعضی از خانمهای فامیل که میخواستند وضع حمل کنند میفرمودند: «دعا کن که بچۀ شما دختر باشد؛ برای اینکه دختر به مراتب بهتر از پسر است. کسی که دختر ندارد، یعنی اولاد ندارد». امام میفرمودند.
بعد میگویند: «علاقۀ آقا به دختر خیلی زیاد بود». یعنی به کسانی که فرزند دختر داشتند، میگفتند: «آن چیزی که مهم است دختر است. کسی که مورد علاقه میتواند قرار بگیرد، دختر است». شاید به همین خاطر بود که عقیده داشتند: «از دامن زن، مرد به معراج میرود». میگویند که این حصر و تقسیمی را که بین زن و مرد حاکم بود، از بین بردند حضرت امام. حتی میگفتند: «زنان جلوتر از مردان هستند، چون هم مسئولیت بیرون از خانواده را به عهده داشتند که باید در تظاهرات شرکت میکردند، و هم مسئولیت داخل».
در مورد نظر امام نسبت به زن و مادر و اینها، کتاب «قدرت و شکوهزن» که نوشته شده و چاپ شده، کتاب خوبی است و ببینید که چقدر مطالب امام عجیبغریب در باب زن، جایگاه زن، نقش زن، تأثیر زن در جامعه، گوگل، رکن تربیت یک انسان مادرش است و از مادر اساس و مایۀ کار را میگیرد و به خاطر همین جایگاه ویژه است که خانمها در بحث نگهداری خانواده و حفظ خانواده مسئولیت سنگینی دارند و عمدۀ بار را خدا روی دوش زن گذاشته است.
حالا عرض میکنم نکات دیگری را. میگویند: «امام برای مقام زن خیلی ارزش قائل بودند». مثلاً عروس و نوههای ایشان همه آزادی داشتند در هر حدی که بخواهند بروند درس بخوانند و پیشرفت کنند. عروس امام در خود زمان امام شروع کرد فلسفه خواندن و اینها. در فیلم معروفی هم که عروس امام فیلمبرداری کرده است، از امام سؤال فلسفی میپرسد. امام در فضای خانه و اینطور... و حالا اصلاً شما باورت نمیشود که همان شخصیتی که آنجور خطبههای آتشین و بیانیهها و فلان و... «چشم تو چرا بستی فیلمبرداری میکردی؟ یه چشمشو بسته بود! چشمت هم وا کن. چه کاری داری؟ چشمتو وا کن!» او میآید از امام در خلوت مثلاً یک سؤال فلسفی میپرسد. امام محلی نمیگذارند. «به این امشب! شب بیست و هفتم ماه مبارک! اعمال داره! بریم! بریم! اعمال داره!». بعد دیگر از اتاق دارم میآیم بیرون. عروس امام میگوید: «آقا نمیخواد حالا خاموش کنیم؟». میگوید: «نه! اسرافه، چراغ». خلاصه اندرونی و حاجاحمد آقا موهای سر امام را دارد اصلاح میکند. نکتۀ جالبش همین است. و بنده هم عروس امام بحثهای فلسفی و آنها را خیلی به صورت تخصصی کار کرده بود و آثار خوبی هم نوشته بود در بحثهای همین مکتب فلسفی و عرفانی. امام هم کلاً مباحث فلسفی.
امام خیلی نظر داشتند به درس خواندن و به همین عروسشان سفارش کرده بودند یک دور آثار شهید مطهری را. هم توصیۀ حضرت امام بوده، هم توصیۀ رهبر انقلاب. عموماً سؤالی که میشود مثلاً: «ما چی بخوانیم؟» و میگویند: «ما میخواهیم فلسفه بخوانیم، تاریخ اسلام بخوانیم، خیلی علاقۀ مطالعه داریم». ما هم بر اساس همین فرمایش امام و آقا عرض میکنیم که یک دور آثار شهید مطهری را. اول یعنی برای کف کار، آثار شهید مطهری. یک دوره سیر آسان به سختی که دانشگاه امام صادق داده یا سیر موضوعی بر اساس تحصیلات و تخصص. خلاصه این سفارش امام بود به عروسشان. نامههای خیلی خوبی امام به عروسشان دادند. برخی نامهها، نامههای عرفانی و اخلاقی و نامههای اثرگذاری است که یک کتاب مجزایی هم چاپ کردند این نامهها را.
خلاصه امام به اینها خیلی نظر داشتند و از خانمهای بیت، خانم مصطفوی، دختر ایشان، در زمان حیات امام مسئولیت جمعیت زنان جمهوری اسلامی را به عهده گرفت. پارتیبازی و فلان و اینها از باب صلاحیتی که داشت و اینور ماجرا مهم است که امام اجازه داده بودند که دخترشان وارد این فعالیتهای سیاسی بشوند و اینجور مسئولیتی مثلاً به عهده بگیرند بر اساس استحقاقش، نه بر اساس زد و بند.
و در عین حال خیلی حساس بودند به رابطۀ محرم و نامحرم. حالا ما دوسه جلسهای آنوری خیلی رفتیم یکم اینوری داریم میآییم که حواسمان را اینجا جمع کنیم. امام در عین حال که به ارتباط بین زن و مرد نامحرم بسیار حساس بودند، به این امر هم عقیده داشتند که زن با حفظ خود از گناه میتواند بیشترین فعالیت را داشته باشد در عرصۀ اجتماع باشد. مواردی را خواندم، موارد دیگری را انشاءالله باز عرض میکنم. حالا فعلاً میخواهم از امام این چند تا نکته را بگویم، بعد بیایم انشاءالله چند تا روایت بخوانیم و ببینیم هنوز بحث خیلی جای کار دارد و بعد این ماجرا را...
خانم زهرا مصطفوی، دختر امام، ماجرای جالبی را میگوید. خیلی در اینها دقت باید کرد. ببینید ریزهکاری اینجا! فهم آقا در ارتباط با نامحرم خیلی سختگیرانه بود. مال زمان حیات حضرت امام است. مصاحبهای که کردند با دختر امام. «الان پسرهای من و احمد آقا ۱۵-۱۶ سالهاند. پسر دایی دختر و پسرعمه دختر و دختر دایی، ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت بشویم، پسرها حق آمدن ندارند. یا اگر هم بیایند مثلاً ما خانومها خانه مینشینیم و سفره میاندازیم، آنها منزل احمد آقا، خانۀ جداست؛ برای اینکه پسرعمو، دختر دایی، فلان... و آن هم برای اینکه پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند، پسرخاله و دخترخاله و خواهر و برادرهایی که بیرونند.
نه فقط سر سفره، بلکه حتی سلام هم با هم نکنند!» این بحثهای ما را بنده راضی نیستم کسی از این جلسه... یعنی اگر کسی بحثهای قبلی را گوش ندهد، راضی نیستم. اگر مطالب قبلی فهمیده نشده، دقت نشده، این الان باعث انحراف میشود که مثلاً فکر میکنم که دارند اینوری میروند. نه! آنور ما حسابی صحبت کردیم در مورد اینکه بحث تحصیلات، دانشگاه، رفت و آمد، حضور در صحنه، حتی گفتگوهایی که در قرآن بین زن و مردها شده بود و موارد را ذکر کردیم. این بحث، بحث اینور است. حالا این خط و مرزی است که وقتی نامحرمند، دیگر نامحرم، نامحرم است. میخواهد دختر دایی باشد، میخواهد دختر خاله باشد، زن داداش باشد، شوهر خواهر باشد، چه میدانم هر کسی باشد، هر کسی باشد نامحرم است. نامحرم و نامحرم هیچ فرقی نمیکند. اصل نامحرم هست. البته بعضی نامحرمترند. مراتب نامحرمی شدیدتر. آن نامحرم، این نصفه نامحرم! نه، همه نامحرمند. بعضی حالا نامحرمند، خب انسان با سنگینتر برخورد میکند. بعضی نامحرمند، انسان مثلاً متینتر برخورد میکند. سن و سالها متفاوت است. بالاخره مثلاً در مورد زنهایی که پیرزن هستند، در خود قرآن گفته: «لا یرجون نکاح». اینها که دیگر کسی با اینها کار ندارد و مثلاً انگیزهای نسبت به نگاه کردن و فلان، طمعی در اینها نیست. اینها حالا خیلی هم در حجابشان خیلی لازم نیست حجاب داشته باشند. هم در نگاهشان، خیلی نگاه کردن بهشان خیلی مشکلی نیست. نه اینکه نامحرم نیستند، نامحرمند، ولی در آن نامحرمی، این حالا یک کم... ببینید چقدر بعضی نکات عجیبغریب است که خصوصاً در سورۀ مبارکۀ نور آمده که ابداً به این مسائل توجه نمیشود. اینها ریزهکاریهایی است که در قرآن بهش اشاره شده. بحث خیلی بحث مهمی است و به شدت هم در برزخ ما اثرگذار است. به شدت.
بعد میگوید که: «حتی سلام هم با هم نکنند، چون واجب نیست سلام و علیک و احوالپرسی.» و: «من خودم ۱۵ ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرده بود و داماد ما شده بود. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان. همینطور که من و آقا با هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند میآیند استقبال. در باغچهای بود که ما داشتیم جلو میرفتیم. من به امام گفتم: "سلام بکنم؟"». ۱۵ سالش بوده. امام گفتند: «واجب نیست.»
همان امامی که ماجرای قبلی که تحصیلات در فرانسه پرسیده بودند، امام گفته بودند: «همینجا بنشینیم تحصیلات داشته باشیم». در مجلس گفته بودند: «آقا اینها، نمایندۀ مجلس حتماً باید بیایند. اگر شورای نگهبان برخورد کند، من موضع سفت و سخت میگیرم. محاکمه میکنم و برخورد میکنم.» چیکار؟ «من هم روم نشد که سلام نکنم. از باغچه رد شدم که با آقای اشراقی روبرو نشوم.» یا حتی مادر من. البته اینها برای فرهنگسازی است. بعضی خانوادهها ممکن است واقعاً حمل و چیز دیگری بشود. باید خوب جا انداخت. «سفت و سخت برخورد کنیم» که باعث نفرت و کینه و اینها بشود. مدل برخوردمان، اصل برخورد. چرا میشود. خیلی منطقی و معقول دست میدهد. زنها میآیند. حتی ممکن است بغلت هم بکند. دختر امام زد در باغچه رفت آنور با عروس با دامادش. نکند اینها مال هر... یک جایی دارد. هر مدلی یک برخورد متینی یک جایگاهی. برخورد متین یعنی یک جوری که طرف بفهمد، متوجه بشود. نه جوری که باعث نفرت بشود. دین فرمود که: «ان هذ الدین متین». این دین متین است. میشود با حرام هم خیلی منطقی و معقول برخورد کرد. نحوۀ برخورد خیلی مهم است. یعنی گاهی زبان آدم یک تکه سم است، آتش است و میسوزاند تا اعماق وجود طرف را. به اسم حلال و حرام یا صد تا حرام بدتر میشود آدم فرار از حرام بکند. با یک زبان خیلی نرم و منطقی و بیان خیلی خوب حرف زدن میشود توجیهش کرد. مثلاً به فلانی بگویید که: «من بیا سلام و علیک نمیکنم، دلیلش این است.» شما که میروید بگویید. یک جوری برخورد بشود که این فضا، آن فرهنگ مهم است. آن افکار جامعه. آن فضایی که هست.
جلسۀ قبل دیگر امام فرمودند: خانم دباغ میگوید که: «اینجا فرانسه که هستی، نمیخواهد چادر بپوشی.» مامان: «تو شلوار! ایران که میآید، میگوید: "چرا با موتور شلوار؟"» چادر. در فضای فرهنگی اداره. یک فکری... اینها را توضیح دادم. جلسه و اینها ظرافتهای دینداری است. اینها اگر نباشد، میشود خارجیگری و تحجر. آدم ظرافتهای آن فضا را نمیشناسد. آن انعطاف، هر محیطی را نمیداند. هر فضای قاعدهای دارد، یک اقتضایی دارد. آدم دست برنمیدارد از عقیده. بله. به امام گفته بودند: «ما اگر سر میز شراب ننشینیم، توی روابط دیپلماتیک از ما دلخور میشوند.» امام گفته بودند: «من به درک که دلخور! حکم اسلامی ماست. توضیح بدهید برای اینها که چرا نمینشینید؟» که این خودش باعث عزت مسلمین بشود. ببینند ما چقدر مقیدیم به شریعتمان که بترسند از ما بابت اینکه ما اینقدر مقید به شریعتمان. توضیح میدهم.
من میخواهم بگویم که اگر مثلاً توی خانوادهای یک خانمی که تازه عقد کرده، بعد فضای فرهنگ آن خانواده این است که وقتی یک دختری که تازه عقد کرده، خانواده میشود همه گرم میگیرند، صمیمیتر تبریک میگویند. این بیاید بکند مثلاً صورتش را بپوشاند و از یک گوشه بزند برود که با هیچکدام از اینها مواجه نشود، قطعاً سوءتفاهم ایجاد میکند، دلخوری ایجاد میکند و خیلی تبعات این شکلی دارد. ولی، ولی یک وقت هم میشود که آدم بیاید شروع کند منطقی جا بیندازد. یعنی اول به شوهرش میگوید، بعد شوهرش به مردهایی که محرمشاند، مثل داییاش و برادرش و چه میدانم عمو، پدر و فلان و اینها. «فرهنگمان این شکلی است». در حد سلام و علیک، با فضای الان جامعه ما در حد سلام و علیک اشکال ندارد. سلام و علیک بکند، در همین حد. ولی گرم گرفتن و صمیمی شدن یک میز نشستن و حالا سر یک میز هم باز بحث حرمتش را نمیخواهم بگویم، بحث اختلاط، آن رابطه و آن گرما و آن صمیمیت و راحت بودن است. این هم باز برداشت نشود که این حرفها مال قدیم بوده، الان این دوره. نه. بحث محرم و نامحرم.
کنترل برخوردن به طرف و ناراحت شدن دو مدل است. یک وقت ناراحت میشود به خاطر اینکه شما حرام انجام نمیدهی. بابت اینکه حرام را انجام نمیدهی، تو قید و بند این چیزها نیستی. اینی که بابت اینکه من حرام انجام نمیدهم ناراحت میشود، به درک که ناراحت میشود. ولی یک وقت هستش که بندۀ خدا اصلاً توجیه نیست نسبت به مسئله. نمیداند چی به چی است. بحث حلال و حرامش هم نیست. اصلاً نمیداند حلال. اصلاً با آشنایی ندارد، با این فرهنگ، با این مسائل. توی خانوادهای بوده که اصلاً تو این چیزها نبودهاند. اینها بینشان خیلی طبیعی و عادی است. اینها خیلی منطقی میشود جا انداخت که: «عزیزم مثلاً با فرهنگمان شکلی نیست. این جزء آداب است. این فلان است. این شکلی است.» آن کد اهل بیت. مگر هر کسی اینجور برخورد میکرد؟
روایت زیاد است در مورد اینها. پیغمبر ایستاده بودند، یک خانمی سؤال میکرد. بعد زیبا بود. دوسه بار رخ داده بود که بعضی اطرافیان که کنار پیغمبر بودند، پیغمبر اکرم دستش را میآوردند زیر گونۀ این بابا میگذاشتند. خیلی نرم و آرام این را برمیگرداندند سمت خودشان. حالا پیغمبر بگویم که فلان فلانشده، نگاه حرام، تیری از این برخورد مهیم ریزهکاری.
بعد میگویند که: «من روم نشد که سلام نکنم، از باغچه رد شدم تا با آقای اشراقی روبرو نشوم. یا حتی مادر من وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه، یعنی چهل سال بعد از زندگیشان، اول سلام به برادرشوهرشان کردند.» ماجرا هم این بود که وقتی عمو میخواستند بروند ترکیه خدمت آقا، آمدند از پشت در گفتند: «من میخواهم با خود خانم صحبت کنم. اگر بخواهد پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشد.» اینجا مادرم ناچار شدند سلام کنند. خب این فرهنگ بوده، فضاشان بوده. هیچ هم آن برادر ناراحت نمیشود. توجیه بوده. هیچ دلخوری پیش نمیآمده. همین که آمدند، برادر امام نیامده مستقیم به خانم امام بگوید. بعد چهل سال، باز به واسطه گفته که: «به خانم بگویید اگر مطلبی دارند، به من بگویند.» فضای آن خانواده نسبت به مسائل توجیه است. روشن است. مسائل را رعایت میکند. درست هم هست. یعنی این اصلاً افراط نیست. این نرمالش همین است. رابطۀ نرمال بین محرم و نامحرم همین است. اگر کسی توجیه نیست، باید آرام توجیهاش کرد. نه اینکه به خاطر او کوتاه بیایی از مسئله. نه اینکه از حلال و حرام چشمپوشی کنیم، چون خوششان نمیآید. «این دیگر الان فرهنگ نیست. این مال قدیمها بوده. اینها مزخرف است. اینها شرور مال قدیمهاست. الان دور و زمانه عوض شده.» اینها دور و زمانه. برزخ عوض نشده. مثلاً یک دور و زمانهای بشود که: «همه دور و زمانه عوض شده. دیگر الان هر کسی اختلاس نکند که زندگی، زندگی دیگر نمیچرخد. اگر الان اختلاس نکنی... این مال قدیمها بود که مثلاً نسبت به فلان چیز، حساس بیتالمال باشد و بخورند و دزدی کنند». عقب و جلو ندارد. زمان، زمانبندی ندارد. محرم و نامحرم مال همیشه است. مال این ساختار و مردانگی است که خدای متعال انسان را یک جوری آفرید. از بدو خلقت همین شکلی بوده. از اولش هم این شکلی بود. خلاصه و حیا و پوشش آدم از اینجا فهمید که زمینی شده و بعد از «لهما سواتهما» فهمیدن جنسیت در خودشان، دیدند که مرد شدند، زن شدند با فضای مادی زمینی. بعد شروع کردند به پوشش. «تفقا یخ صفان» از برگ بهشتی شروع کردند خودشان را پوشاندن. یعنی اولین چیزی که یک آدمیزاد سالم با فطرت سالم ادراک میکند نسبت به همین پوششها، حیا و اینهاست. اگر آدم سالم باشد. زن و شوهر بودند، غیر از اینها آدم دیگری نبود. این حیا اجازه نداد اینجوری عریان باشند در وضعیت مهمانیها و چه میدانم عروسیها و فلان و اینها. مردن چیزی که هست این است که این مواظبتها اینجا هست.
حالا این را من تمامش کنم. «ناچار شدند سلام کنند. بعد یادم است آمدند و گفتند ناراحتم، چون که اولین سلام را در نبودن آقا کردند. آن هم با این لفظ که: "اگر آقا راضی نباشد، چی؟"» خانم امام گفته بودند: «من گفتم نه دیگر. حالا شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید.» البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند. الان مثلاً نمیگویند چون استاد مرد است، دانشگاه نروید. یا برای خرید بیرون نروید. یا تاکسی و اتوبوس سوار نشوید. اینها را نه. اما جدی با نامحرم باید جدی صحبت کرد. گرم گرفتن و صمیمیت و دل و قلوه و «چقدر دلم براتون تنگ شده بود» نه اینکه دور هم بیخود بنشینید و سلام و علیک کنید. اگر کار دارید، بفرمایید. با هر هزار مردم حرف بزنید، اشکال ندارد. در مورد این مهمانی رفتن خانمها و آقایان و با هم و دور هم نشستن در مهمانیها، ایشان همه را حرام میدانند. امام خمینی که زنها با مردها و دخترها با پسرها صحبت کنند بدون ضرورت. الکی دور همنشینی. تازه با پوشش و حجاب و اینها. نه اینکه آن که سر لخت است و این هم که فلان است و فقط در مورد کار ایرادی نمیگیرند. البته ایشان آدم خشکی نیستند و مطابق روز زندگی میکنند و متعادل و اصلاً همۀ کارشان و برخوردشان و لباس پوشیدنشان متعادل است.
باز میگویند که در مورد اینکه در همین مجالس که حالا دور هم مینشینند، خیلی ربطی به محرم و نامحرم ندارد و این هم نکتۀ قشنگی است. امام همیشه ما را توصیه میکردند: «مواظب باشیم که مرتکب معصیت نشویم. به خصوص در مورد غیبت کردن». معتقد بودند که خانمها وقتی دور هم جمع میشوند، از خودشان صحبت کنند، نه از دیگران. آن هم بارها گفته بودند که حتی به شوخی هم دروغ نگوییم. بعد میگویند که امام همیشه مادرم را توصیه میکردند که بهترین عبادت برای مادر، نگهداری از فرزندان و تربیت آنهاست. چرا که مادر در اوایل انقلاب خواسته بودند که در کارهای اجتماعی شرکت کنند، ولی به دلیل کوچک بودن بچهها. (نوۀ امام میگوید، دختر خانم اشراقی). «ولی به دلیل کوچک بودن بچهها امام از ایشان خواستند که به تربیت فرزندان خود بپردازند». اولویت این است. اگر امر دایره بین اینکه یا باید بچۀ خودم را تربیت کنم، ولی اگر اینجوری است که یکیاش را باید انتخاب کرد؛ یا باید به بچۀ خودم برسم یا فعالیت و مسئولیت اجتماعی بیرونی. آن مسئولیت اجتماعی هم ضرورت ندارد. یعنی به من واجب عینی نیست. چون بعضی وقتها ممکن است یک کاری باشد که واجب عینی میشود. با واجب عینی نیست. دیگرانی هم میتوانند از پس کار بربیایند. اینجا اولویت با کدام است؟ تربیت بچۀ خودش.
بعد میگویند که این هم نکتۀ قشنگی است. امام همیشه میگفتند: «درست است که میگویند وجه و کفین زن میتواند پیدا باشد، اما جوانترها بهتر است که کمی بیشتر خودشان را بپوشانند». و خیلی تأکید میکردند که در خارج از منزل هیچگونه عطری مصرف نشود. همهاش روایت است. یادم است در یکی از عیدها امام به نوادۀ دختری دیگرشان... (این خیلی جالب است. اینجا این را همین دختر خانم اشراقی میگوید.) میگوید که: «در یکی از عیدها امام به نوادۀ دختری دیگرشون عطر هدیه دادند. به من یک چیز دیگر. چون تو ازدواج نکردی، بنابراین احتیاجی به عطر نداری». چقدر امام حساس بود و به این مسائل ریزهکاری. دختر تو خانه است. نه حالا باشد، این ممکن است بعداً بخواهد بیرون هم استفاده کند. باشد. هر وقت بیرون، هر وقت ازدواج کرد، وقت میدهم که تو خانه وجوه داشته باشد. هدیه دادن عطر.
بعد گفتند: «یک بار که بسیج برنامهای داشت». این را عروس امام میگوید. «یک بار که بسیج برنامهای داشت، خواهری قرآن خواند. از امام پرسیده بودند که آیا این مسئله اشکال داشته است؟ ایشان در پاسخ گفته بودند نه.» ولی همۀ اینها به این برمیگردد که مفسده نداشته باشد. از قرآن خواندن خانمها به شرطی که مفسده نباشد. تشخیص مفسده این خیلی مهم است. یک جایی ممکن است که سخنرانی هم باشد، ولی مفسده دارد. دارد، یعنی میفهمی فضای جلسه و نگاههایی که بهش است و آن ریتم صحبت و قبل و بعد و چینش برنامهها و سین برنامه، اینها همه را آدم خودش میتواند بفهمد. یعنی خود بنده دعوت میکنم در دانشگاه، مثلاً چند بار اینجوری پیش آمده بود. سخنرانی ما که آخوندیم برای سخنرانی مذهبی، ولی یک جور چینش برنامهها بود. قبلش مثلاً یک نفر آمده کلاً استندآپ کرده با رکیک. بعدش هم قرار است گروه نوازندگی بیاید بنوازد. خب این قشنگ معلوم است من در چه موقعیتی دارم قرار میگیرم برای سخنرانی. ریتمی برای برنامه چیدن اینکه مرد سخنرانی مفسده دارد، یعنی حضور تناسبی ندارد. این صحبتها با آن فضا، با این قبل و بعدش. من جایم آنجا نیست. در مورد زن هم همین است. یک وقت هست خیلی سنگین، حتی میتواند در مسائل خاصتر صحبت بکند. یک وقتی هم هست فضا فضایی است که این خیلی مهم است. خصوصاً در این فضای مجازی که مثلاً در پی وی وقتی میآیند، حالا این هم باز به ما ربط دارد. خب مثلاً پیام شخصی میخواهد بدهد، یک خانمی است، دارد پیام میدهد. طرفت هم مرد است. اولاً که چه لزومی دارد که اصلاً شما اول با هویت زنات مطرح، دیده بشوی؟ پروفایل عکس خودت مثلاً، یا اسم خودت است. چه ضرورت دارد شما در چه موقعیت اجتماعی هستی که مثلاً لازم است که اسم و فامیل دانسته بشود؟ تولیدکنندۀ مطالبی هستی؟ استاد دانشگاهی هستی؟ با شاگردانت در ارتباطی؟ مطالبی تولید میشود که باید فهمیده بشود این از کدام استاد است؟ ببخشید خانم دکتری، استاد دانشگاه هم هست، مثل برخی خانمهایی که هستند، اسم بیارم و موفق هم هستند، الحمدلله. خب این خانم کانال دارد، آیدی به اسم خودش است. اشکال ندارد. ولی بندهای که به عنوان یک مصرفکنندهام و فعالیت این شکلی هم ندارم، چه نیازی است که با اسم و رسمم حالا در اینستاگرام، به نحوی که آنجا اصلاً عالم دیگری است اینستاگرام کلاً. در این فضاهای دیگر، فیلم پیامرسانهای ارتباطی هم به نحو دیگر. خب این یک نکته.
بعد میآیم توی پی وی. اشکال ندارد. اصل گفتگو، اینها که حالا روایت هم میخوانم، اصل این سؤال پرسیدن و طرح مسئله و اینها هیچ مشکلی ندارد، بلکه شاید یک جاهایی هم واجب باشد. ولی مثلاً وقتی من میتوانم متن بفرستم، چرا ویس میفرستم؟ اگر با ویس باید کارم راه بیفتد، با متن راه نمیافتد؟ چرا آنقدر طولش میدهم؟ چرا لحنم مثلاً یک لحن خاصی است؟ اینجا خیلی جدی، خیلی سنگین، خیلی زمخت من خانوم یکم نرمتر و منعطفتر صحبت بکنم و بیشتر بکنم؟ اونی که دارد گوش میدهد بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرد و با محبت بیشتری جواب من را زودتر میدهد. بلکه دیشب توضیح دادم جنس مغز مردانه این شکلی نیست. او اصلاً مثل ترحم اینجا نمیآید. رحمتش نمیجوشد، شهوتش میجوشد. اینجا با این جلز و ولزی مواجه میشود. این همان خضوع بالقول است که قرآن نهی کرد وقتی با نامحرم مواجه میشوی. خیلی از خودت تواضع نشان نده. یکی از خصلتهایی که برای مردها خوب است، برای زنها بد است، تواضع. تواضع در برابر نامحرم که مضحوه! امیرالمؤمنین فرمود... مقالهای نوشتیم: «دخترانتان را مغرور بار بیاورید!» جمع کن! مغرور باشد. از موضع بالا حرف بزند. از جایگاه بالا. خیلی سفت و سخت. چرا خودت را اینجوری کرنش میکنی پیش یک مرد پیرمرد نامحرم؟ خصوصاً وقتی شما جوان باشی، او هم جوان باشد. دیگر حالا استاد است و حاج آقا و دکتر است و فلان. اینها را نداریم. خطر برای همه ما هست. امیرالمؤمنین به حضرت عرض کردند که: «شما همهچیزت خوب است». این نمیدانم خواستم بگویم، گفتم یادم رفت. گفتم: «شما همهچیزت خوب است. خصلت... چون همۀ خصلتهای پیغمبر را داری، یکی را نداری». گفتند: «چیست؟» گفتند که: «دختر پیغمبر به دخترهای جوان سلام میکردند». پیغمبر پیر بودند، من جوانم. سی سال اختلاف سنی داریم و من میترسم وقتی که سلام بکنم به این خانمها، اینها جواب سلام من را بدهند، «وقع فی قلبی شیئون». چیزی در دلم حسی پیدا، حس پیدا کردن نسبت به نامحرم. این فقط بحث گفتگو. آنها حرام است. اگر حس پیدا نمیکند دل. که این دل مریض است. چون شاخص سلامت قلب امیرالمؤمنین است. آن دل سالم است. آنقدر دل آدم رقصم نمیآید از این آهنگها. مثل که الان من بوی بنزین دماغ را میخورد، حالم بد میشود. آن بزرگوار که صبح تا شب همهاش با بنزین دارد سر و کله میزند، معلوم است که بو وقتی به دماغش میخورد، هیچیش نمیشود. کلمات سلامت نیستش که. این دیگر کل مغز و این بخارات گرفته.
کشور پیشرفته. اینها عادی شده. عادی شدنی است که بیشترین حجم تجاوز را هم مثلاً ما در همین پلیسهای اینها داریم که به پلیس زن که خودش مسئول نهادینه کردن امنیت در جامعه، بیشترین حجم تجاوز مثلاً در آمریکا یا کشورهای دیگر. کار ندارم. پلیس زن. این همه تجاوز میشود. و همینطور مشاغل دیگر که بعضی از اینها را اصلاً میشود یک تمی برای برخی داستانهای پورن اینها که بعضی مشاغلی که بست به اینها، تجاوز میشود. اصلاً داستانهای پورن بر اساس همین تم میسازند. اینها دیگر برند در این ماجرا و عادی هم شده. قربانش بروم طرف گرفته به تمساح تجاوز کرده. دستگیر شدهاند در اینترنت و مشکلاتی که واسش پیدا شده. چقدر در این عملهای جراحی که این دخترها را بیهوش میکنند، آمار تجاوزها آنجا بالاست؟ به تمساح وقتی تجاوز کرده عادی شدن است. مرض شدت اپیدمی کرونا در مملکت ما عادی شده حیوانیت آدم که ارتقا، یعنی نه اینکه حیوانیت درآمدم، آنقدر در این حیوانیت فرو رفتم که اصلاً اینها چه حسی برای من ندارد. بله، عادی شده. عادی شدنش هم به این است که بامزهاش به این است که عادی شده. دیگر شما میروی با اینها که صحبت میکنی، میگویی که: «دوستدختر داری؟» به پسره که میگویی، بهت میخندد. «دوستدختر؟ الان دیگر دورۀ دوستدختر نیست. من دوستپسر دارم!» پسرها با هم، دخترها با هم! دورۀ دختربازی و پسردار بودن و اینها تمام شده. عملاً خیلی آنتیک به اینهایی که عادی شدنش این است. بله، و همین نیمچه چیزی هم که تنشان است، سالها چند بار میآیند در خیابان و همه را درمیآورند، تظاهرات میکنند که همین یک تکه را ما نمیخواهیم تنمان باشد. حجاب برای همین یک تکه، همین چهار تا قطعهای که مانده روی تنشان. علیه همین میخواهند قیام کنند. حالا بعد اینکه حالا همان کنده شد، میخواهند چیکار کنند، خدا میداند. این فرو رفتن آدم در این، یعنی ساخت انسان این است. اگر فرو رفتنها تمام که نمیشود، حس این غریزه هی دنبال یک مدل جدیدی میگردد برای خودش. مگر اینکه این آدم بیاید مدیریتش کند. این را در عوالم بعد، خصوصاً اینهایی که شهوت قوی دارند، در اثر مدیریت اینها دستۀ اولی از افراد که وارد عالم غیب میشوند و خصوصاً در عالم مثال بهرههای سنگینی دارند که شهوت سنگینی دارند و مدیریت... بزرگان فرمودند که اینهایی که خوب بتوانند شهوتشان را، غریزهشان را مهار بکنند، خیلی زود هم خوابهای فوقالعاده میبینند، هم تعبیر خواب پیدا. یوسف علیهالسلام. یعنی مهار این. چون اینها به عالم مثال خیلی نزدیکاند. چون قوای خیال سنگینی دارند. دمویان معمولاً آتش دم و صفرا و فلان و اینها. مزاجهای گرم. مزاج گرم هم به سمت صعودی کلاً سیر و همینجور نزده میرقصد. یعنی دارد میرود بالا. به محض اینکه یک کم کنترل بشود، مهار بشود، این میشود کپسول سوختش را، این را میفرستد در عوالم. خیلی سریع پردهها از چشم کنار میرود. ولی خب دیگر بعدش هم خطر برایش زیاد است دیگر. یعنی شل میکند و بعد دیگر وارد وادی جن میشود. آن داستان مهندس در آنسوی مرگ یکم از همین جنس است. یعنی مزاج گرم و وارد این عوالم میشود و بعد دیگر کمکم از جاهای دیگری میآیند، جنیان میدزدندش و وارد عالم خودشان میکنند در ملکوت سفلا. و خیلی وقتها هم آدم حواسش به این مسائل نیست. حالا نمیخواهم وارد آن بخش مطلب بشوم.
مطلب این است که این مراقبتها ضروری است. خیلی آسیب دارد برای آدم. گاهی یک نظر، گاهی یک نظر، یک نگاه. الان اینها آمدهاند روانشناسها گفتهاند که یک نگاه، حالا من چون الان شک دارم غلط درآمدی، یک آمار سنگینی که مثلاً n مقدار ساعت طول میکشد تا یک تصویری که وارد قوۀ خیال شده، تجزیه و تحلیل بشود و کمکم به فراموشی سپرده بشود. یک، خیلی فرسایشش طولانی است. این تجزیهناپذیر پلاستیک تجزیهناپذیر توی طبیعت خیلی طول میکشد تا برگردد به طبیعت. و نفس انسان به شدت درگیر میشود با این صورت نافرامی که دیده و آثاری که در قوۀ خیال و قوۀ وهم دارد و و این هم چون بخشی از وجود آدم میشود که حالا اینها بحثهای مفصلی دارد. ما در این کتاب اینستاگرام یک مقداری در مورد اینها صحبت کردیم که اینی که میبینی با خودت یکی میشود، بعد میشود صورت ملکوتی تو. این است که مراقبت میخواهد و این میشود تقوا. پس این مسئله خیلی مهم است. قاعدهاش هم ضرورت. یعنی در آن مقداری که واجب است و ضروری است. حالا مثلاً همکارند با همدیگر. مقداری که ضرورت دارد حرف زدن اینها با همدیگر، با آن فرم ضروری. ضروری معنایش مشخص است. وقتی میگوییم ضروری مثلاً میگوید: «آقا این برای تماس ضروری است. من زنگ بزنم آتشنشانی.» آتشنشانی برای کار ضروری. مثلاً اگر من بچهام رفته سرویس بهداشتی و مثلاً به این بچه میگویم بیا بیرون و نمیآید، آتشنشانی را حرف بزنیم. فلان برای آسانسوری گیر کرده، چه میدانم یک کسی در چاه افتاده، فلان شده. اینها را زنگ میزنم آتشنشانی. کار ضروری. تعریفش روشن است. اورژانس برای کار ضروری زنگ میزنم. اینها تماسهای ضروری. پلیس برای کار ضروری زنگ میزنند. این هم همین است. یعنی ارتباط با نامحرم مرزش، مرز ضرورت. در آن حدی که ضرورت دارد. گاهی با هم همکاری. حالا الان که خیلی دیگر بعضی چیزها مثلاً آرایشگاه میگوید نه! خانم میگوید. میگوید: «آرایشگر فقط مرد.» یا مرد میگوید: «آرایشگر فقط زن». خیلی واضح. خب دندانپزشک مثلاً مرد هست. من نمیروم. میخواهم خون از من بکشند. این دیگر خیلی رایج است و مرد هست. مردی هست اصلاً از قبل میپرسد: «اگر اینجا در این آزمایشگاه مثلاً مرد نیست برای آزمایش خون، آزمایشگاه دیگری که پانصد متر آنورتر است، آن مثلاً آنجا مرد هست؟» یا: «اینجا مثلاً خانم است، آن مرد است.» و فلان. اینها را حساب و کتابی است که آدم میکند به خاطر اینکه خیلی پشت و بند اینها مسائل هست و یک کلمه. بنده در پیامها و مشاورهها الی ماشاءالله از اینها. الی ماشاءالله. فرزند آدمهای بسیار مؤمن و مقید. «کی مثلاً فلان مرد که مثلاً در فلان کاروان بودند با هم، فلان جا رفتند. یک کلمه به این گفته که قبول باشد.» میگوید: «بیست سال است که من فکر این مرا خلاص و در هر موقعیتی که یک کم با شوهرم تلخی میکنیم، مثلاً مسئله پیش میآید، سریع ذهنم میرود به آن.» کمکم شاید مثلاً شروع بشود به عنوان درد و دل و حرف و فلان و اینها. خیلی ماجراها دارد. آنی که اینها را گفته، میشناخته ما را. میدانسته جنس ما چیست و چطور شیطان از این کانالها میآید و پدر ما را درمیآورد. نابود میکند ما را.
در مورد تکخوانی زن، این هم نکتۀ مهمی است. اگر بدون آواز به صورت معمولی کسی خانم قرآن بخواند، موعظه کند یا حتی روضه بخواند بدون صدا. جلسه روضههای زنانه که ماشاءالله صداش وسط کوچه. حاج خانم ماشاءالله دارد چهچه میزند. بنده تجربه داشتیم و خیلی هم بندۀ خدا احساس خوبی دارد. حالا اگر اخلاص بوده باشد و خیلی مسائل حاشیهای نبوده باشد. خب این اصلاً چه نیازی است؟ اولاً بلندگو و فلان و بعد صدایش میشود خیلی کم باشد. صوت معمولی میشود خواند. ما با اینکه از قبل از طلبگی مداح بودیم و اینها خیلی جلسات اصلاً با صوت روضه نمیخوانیم. چه نیازی است؟ منزل یکی از اساتید روضه میخواندیم، ایشان هی سفارش میکرد که: «اکوش را قطع کرد!» بعد ایشان خیلی نظر به این داشت که اینها مثلاً کمی شاید از اخلاص فاصله داشته باشد. خلاصه حالا یک خانم چه اشکال دارد یک خانم برای ما روضه بخواند. صورت معمولی، یک مقطعی را روایت میکند. ولی این صوت و این، نمیدانم. خیلی لازم نیست. اشکالی ندارد. ولی اگر این تکخوانی به صورت آواز درآمد و حالت مهیج به خودش گرفت، طبیعتاً حالت حرام پیدا میکند.
یادم هست سال ۴۹ نامهای توسط شهید سعیدی برای امام فرستاده بودند. خانم دباغ تازه خانمها در بلندگو سخنرانی میکردند. یک عده از آقایان مقدس نما تبلیغ میکردند که این خانم از دین اسلام بیرون آمده، چون با بلندگو صحبت میکند و نامحرم صدایش را میشنود. ما از امام استفتا کردیم، ایشان مرقوم فرمودند که: «روضه خواندن، حدیث خواندن و قرآن خواندن بدون صوت، اگر چه زن بدون مرد هم صدایش را میشنود، حرام نیست.» عرض کردم که وقتی صوتی یک خانمی دارد سخنرانی میکند توی مثلاً فضای مجازی روشنگری، آن یک بحث است. یک وقت میآید شخصی به یک مردی صوت میفرستد. اینها خیلی مرزهایش متفاوت است. خیلی جنسش متفاوت است. ما فکر میکنیم مجازی است. بابا این صفحۀ این گوشی که الان دست من است و آن گوشی دست تو است و الان ما در پی وی هستیم و داریم مثلاً با هم صحبت میکنیم، با همیم. این خلوت است. دقیقاً این مثال خلوت به حساب همان که گفتند: «نفر سوم که هم تو را تحریک میکنم من را». اگر آثار مخربتر از آن در اتاق با هم بودن از آن اگر آثار مخربتر نداشته باشد، کمتر ندارد. قوۀ خیال خیلی بیشتر درگیر است.
ایموجیها و استیکرها و بعد این کلیپهایی که برای هم فوروارد میکنیم و اینها هر کدام پیام دارد. اینها شیطان خیلی در اینها مانور میدهد. خیلی. تعبیر قرآنی که شیطان «نَزْغَ» تحریک میکند، سیخ میزند، «نَزْغَ» میکند. خیلی. اکثراً هم غلط است. دختر جوانی، شیطان هی پالس میفرستد که «این منظورش این است که یعنی مثلاً حاضرم مثلاً با شما ازدواج کنم». مستأصل شد، آمده سؤال بکند: «چیکار کنم که مثلاً این مشکل برطرف بشود؟» این ریزهکاریها، حواسمان نیست. چقدر مفسده دارد پیام میآید؟ اولین اثرش این است که نسبت به همسر خودش سرد میشود. اولین اثرش. کمکم به اونی فکر میکند. کمکم با همسرش هم که هست، قامت او را در چهرۀ همسرش میبیند. کلاً میبرد توی وادی خیال و توهم. یک لگد میزند، پرت میکند توی جهنم میآید بیرون. نابود میکند از راه چشم. نابود میکند. و این بحث محرم و نامحرم یکی از شاهکلیدهای شیطان است. روایت: «عمدۀ سپاه شیطان همین تعبیر زن که به کار رفته.» بعضی خوب نمیفهمند. روایت گفتند که: «عمدۀ سپاه شیطان زن است». زن است یعنی افراد زناند؟ یعنی حربۀ زن است. حربۀ جنسی. روایت به زبان عامیانه صحبت کردن با مردم. یعنی خانمها همهشان سپاهیان شیطاناند؟ نه عزیزم. میخواهد بگوید این جنسیت و این تعلقات، چون زن مهمترین زینت در این عالم است. «زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ» قرآن بهش اشاره میکند. سورۀ مبارکۀ آل عمران، آیۀ ۱۵ اگر اشتباه نکنم. ذیل این آیه خیلی توضیحات عالی و فوقالعاده که خدا اگر این کار را نمیکردی، جذابیت قرار نمیداد، هیچکدام از ما در این دنیا بند نمیشدیم. چون دنیا جذابیتی ندارد. نفس متعلق به عالم بالاست. اصلاً نمیخواهد اینجا باشد. خدا این کار را کردی که ما در این دنیا بمانیم. بتوانیم کمال پیدا کنیم، رشد کنیم. جذابیتهای قرارداد، اولین جذابیتی که در عالم قرار داد، جذابیت زن است. بعد بچه و خانواده و شغل و منزل و اینها. همه اینها هم طبیعی است. مدیریتش کرد و مهارش کرد. اگر مهار نکنی، شیطان از همۀ اینها نابودت میکند. «وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا» یعنی اینها را دادم فریب اینها را نخوری. زن اینجوری است. یعنی این بحث جنسیت و محرم و نامحرم شاهکلید کار شیطان است که میزند، نابود میکند آدم را.
خیلی هم باید حساسیت و مراقبت نشان داد. ما میدیدیم در برخی اساتید مثل حضرت آیتالله جوادی با آن سن و سال. وقتی که در چهار مردم بود، از مسجد که میخواستند بیایند بیرون، خب این خانمها از در پشتی میآمدند. این بغل کوچه میایستادند. بغل در مسجد. ایشان سمت راست بودند. آقای جوادی که میرسیدند میخواستند در بیایند، عبا را میکشیدند بالا. با دست بغل عبا را جمع میکردند. بغل چشمشان رد میشدند. و برخی اساتید دیگر. مراقبتهای محافظت آنی که حکمت میخواهد. خب این تفسیر شریف و مبارک که بحمدالله به آخرش هم دارد میرسد. ما گفته بودیم هر وقت تفسیر آیتالله جوادی آملی تمام بشود قرآنشان، آن روزی که تمام بشود، من هرجا باشم یک شیرینی میدهم! حالا دیگر الان خورده به کرونا. آخر چهار پنج صفحه بیشتر نمانده از قرآن که تمام کند. سجدۀ شکر حسابی میکنیم. اگر این تمام بشود. خب این قرآنی که ایشان تفسیر کرده و احتمالاً بیش از صد جلد است. و صد و خردهای جلد تفسیر ایشان میشود. تا الآن پنجاه و خردهای چاپ شد. این قرآن. این حکمت خدا در کدام ظرف میریزد؟ مواظبت دارد. اینجور حساس است ریزهکاریها. شیطان میآید میدزدد، میقاپد. دقتها خیلی مهم است. خیلی. ولی اگر مردی بخواهد از این صدا لذت ببرد، برای خود او حرام میشود. خانم اگر معمولی دارد لذت میبرد، خب دیگر مشکل از ...
در مورد شعر و سرود هم باید ایجاد مفسده نباشد. از آن طرف هم گفتند گاهی افراطکاریهایی دیده میشود که البته از روی حسن نیت است. مثلاً زمانی میگفتند که دختر پسر نمیتوانند توی کلاس بنشینند. وقتی امام این حرف را شنیدند، عصبانی و ناراحت شدند. خیلی ما برخورد شدید هم کردند که: «تیغه میخواهند بکشند توی دانشگاه؟ دستور میدهم به رهبر انقلاب که بروید و این تیغه را خرابش کنید!» خب آن از جلد ۱ کتاب «برداشتهای سیرۀ امام خمینی» بود. از جلد ۲ هم چند تا نکته عرض بکنم و امروز تمام کنیم.
فضای رسانه و فیلم و اینستاگرام و اینها خیلی این حرفها برای ما دور از ذهن و پرت است. بعضی سریالهایی که ساخته میشود و واقعاً مبتذل است و جدای از آن سوءنیتی که پشتش است. بعضاً نویسندههای فاسد و منحرفی که پشت کارند و عت که دارند، شناسنامه دارند در ضدیت با روحانیت و آخوند و دین و دیانت و اینها. موضعشان روشن و واضح است. اصلاً جای حسن ظن ندارد. آنجاهایی هم که مثلاً آدمهای خوبند و مثلاً جای حسن ظن دارد. وقتی دارد همچین ریتمی میچیند و فیلم و سریال همهاش محورش همین تو هم لولیدن این محرم و نامحرم است. بدون هیچ ضرورت و ضابطه و قاعدهای و بدون هیچ نمایی نسبت به اینکه: «ببین! این اگر رابطه بدم دارم نشان میدهم، اگر دارم خیلی اینها را تو هم نشان میدهم، میخواهم بگویم این بد است.» ها! یعنی بفهمانم بد است. رهبر انقلاب سریال «اغوا» را یاد میکردم. گفتند آن مدلی از محرم و نامحرم وقتی به هم نزدیک میشوند که آخرش میخواست بگوید که این از شیطان است که اینجور با هم رفیق شده بودند، این خوب است. ولی عمدتاً سریال ما این نیست و این بد است. ضد انقلاب، ضد ولایت فقیه.
آدم تعجب میکند. دوست طلبه مثلاً میآید. بالاخره تفریح سرگرمی مردم. شما در جریان هستید ماجرا چیست؟ عمق ماجرا این محرم و نامحرم، این زد. شما در حوزۀ علمیهتان، مکان مقدسی که به شما درس دادند، چی؟ دقیقاً درس دادند چی؟ بهت یاد دادند دین؟ چقدر فهمیدی؟ سورۀ نور خواندی؟ بله. سورۀ احزاب دیدی؟ قرآن چقدر میفهمی از عالم برزخ؟ چقدر سر درمیآوری؟ احکام چقدر دیدی؟ کتاب نظر. بخش مفصلی است. اینها را طلبه معمم دیگر این توقع نمیرود که مثلاً بیاید به ما بپرد که مثلاً شما، شما داری مثلاً علیه اینها صحبت میکنی. آنقدر دیگر اینها عادی شده و برای ما سطحی شده و دیگر جا افتاده و فرهنگ شده بین ما. خیلی درد است. خیلی درد است. آنقدر راحت همه تو هماند و همه با هم میگویند و میخندند. در احکام در سورۀ دین میگوید: «دختر و پسر خودت را اینها شش ساله که شدند فاصله بده. شب کنار هم نخوابند. فاصله بده.» ریزهکاریهایش را میگوید که وقتی جای خاصی بنشینی که قبل شما یک خانمی نشسته، این بحث مراقبت، افراط است. الان میگویند: «آقا دو متر فاصله بگیر. خیلی دیگر شما شورش را درآوردید در مورد کرونا. دو متر فاصله. با انبردست او را فلان کن. ضدعفونی کنم. فلان.» چون نفهمیدی. باورت نشده که کرونا هست. کرونا یک شاخهای است از شعب ابلیس. در این عالم آنقدر جدیاش گرفتهای. رئیسش را جدی نگرفتهای. این نوچههای مادی شد که در عالم دنیا بروز دارند. اینها را آنقدر جدی گرفتهای. بابا به خدا کرونا هست! آن رئیسشان، گندشان، ابلیس در هر دیالوگی، در هر گفتگویی، و قوۀ خیال را میپوکاند. ما مردی میفهمیم اینها دیگر. من اولین بار وقتی این روایت را شنیدم، به وجد آمدم از اینکه چقدر این دین همهچیزش روی ضابطه. چون حس کرده بودم خودم این را. در همان عالم بچگی خودم که میگوید وقتی زن جایی نشسته، میخواهی جایش بنشینی؟ «صبر کن حتی یبرد». وایسا جایش خنک بشود، بعد بنشین. زن نامحرم. چقدر ماها را خوب شناخته! دقیقاً این روایتی که دست میگیرم برای مسخرهها، هیچی سر درنمیآورم از حقایق این عالم، جز آخور. «همه تو هم قر قاطیاند». راست میگوید، تو حالیت نمیشود. هیچی. تو چیزی نداری که دزد ببرد. اصلاً به تو کار ندارند. خودشان با تو که سر به سرت نمیگذارند. آنی که یک چیزی دارد، سر به سرش میگذارند. آن که یک کاری میخواهد بکند، سر به سرش میگذارند. پدرش را درمیآورند. خیالش را درگیر میکنند. خیلی قوۀ خیال حساس است و تأثیرپذیر.
حالا این سریالها و فیلمها. اینها که دیگر فارغ کرده. به خانمه، حالا این مرده زن دارد. آن زنه هم شوهر دارد. سریال. حالا اشکال ندارد. پسر بچه ۱۱-۱۲ ساله با وزن ماشاءالله. وزنش کار نداریم و یعنی میخواهم بگویم که دیگر خیلی پسر نمیشود به حساب مرد به حسابش آورد. از این جهت میگویم. آمده مثلاً زن داییاش میشود. زن داییاش. قشنگ میبوسد زیر گلویش را میبوسد و میرود. بحث دیانت و شرع و اینها مگر نباشد. آدم اگر دو هزار سواد رسانه داشته باشد، خیلی چیزها را چی به چی است؟ چیکار میکند با تو؟ داری چی را میزند؟ اگر محرم باشم؟
راشد، خدا حفظش کند. ایشان گفتند که در حرم امام رضا دیدم که دختر با پسر نامزد عقد کرده بودند. نامزد درست، نه نامزدی شدم که میگویند: «نامزدیم کشک است». محرم و نامحرم به نامزدی پام زد. اینها کار ندارد. یا عقد خوانده یا نخوانده. اگر نخوانده، نامحرم است. «نامزد کردیم، انگشتر خریدیم، شیرینی خوردهایم». اینها را نداریم. مشخص است عظمتش. خدا حفظش کند، بیان شیرین. بگو! دختر پسرای جوان. خیلی از اینها مجردند. چرا گرفتی این را سفت چسبیدی دست تو دست هم؟ حالا این پروفایل را میروی. من از طلبه هم گله دارم حسابی. پروفایلها با زن و نمیدانم همهاش سلفی با زن رو به دریا، دست گرفتن، فلان. تو نمیدانی چه اثری دارد در ذهن آن جوان مجردی که زن ندارد، شرایط ازدواج ندارد. داری با ذهن او چه میکنی؟ با آن دختر جوان؟ بعضاً دختری که زنی که شوهر دارد. «این آخوندها! ای کاش من از این جدا بشوم، یک آخوندی بیاید من را بگیرد». هستی. از همین عکسهایی که میبینند. چه میداند که حالا اینها چه ماجراهایی در زندگی هست؟ زیر تا زبرش چه پدر درآمدنهایی دارد و چه سختیها و چه بدبختیهای دنگ و فنگهایی دارد. اینها همهاش بازی است. همهاش نابود کردن قوۀ خیال است و اینستاگرام در رأس اینهاست که میپوکاند کلاً قوۀ خیال را. یک فاجعهای است. در واقع میگویند که حالا این هم دوستان منتشر کردند متنش را. آقای محمد هاشمی که رئیس صدا و سیما بوده. میگوید که: «یک بار درباره سریال پاییز صحرا امام میفرمودند: «ممکن است در تولید سریال خلاف شرع واقع شده باشد ولی پخش سریال خلاف شرع نبوده.» خدمت ایشان عرض کردم: «نمیدانم منظورتان کجای سریال؟ آن قسمتی که زنی با مردی در اتاق صحبت میکردند. اگر در این صحنه زن و مرد از محارم همدیگر نباشند، نمیتوانند اینطور بنشینند و حرف بزنند. این خلاف شرع است.» خیلی صمیمی نشسته بودند. بعد ماها میشویم متحجر که اینها واسمان دیگر، اینها دیگر عادی شده در جامعه. مثل اینکه شما در مملکت زندگی نمیکنی. عقدههای جنسی شماها، مریض. نمیفهمی. تو میفهمی؟ آره! تو خوبی. الان تو میفهمی. چهار روز دیگر، حالا انشاءالله دو سال، ۱۰ سال، ۵۰ سال دیگر میرویم آنور. حسابی میفهمی. حسابی میفهمی چه خبر است. عالم چی به چی است. کی به کی است. چی به چی است. کی به کی.
این خلاف شرع. گفته بودند که: «برخورد امام با دامادها و عروسهاشان هم خیلی محترمانه بود، هم خیلی دوستانه. منتها چون دامادها به همۀ اهل منزل محرم نبودند، امام با رفت و آمد زیاد دامادها موافق نبودند. از این جهت همیشه بین ما و دامادها فاصلهای بود.» (خاطرات خانم مصطفوی، دختر امام). «چون دخترهای دیگری هم داخل منزل بودند، آقا هم در مسئلۀ محرم و نامحرمی سختگیر بودند. در گذشته مثل زمان، رسم نبود که داماد از روز عقد مرتب به خانۀ عروس رفت و آمد داشته باشد. تا این اواخر هم در منزل امام نسبت به دامادها همینطور بود که دامادها خیلی رسمی به آنجا رفت و آمد میکردند. چون دخترها و نوهها آنجا خیلی آزاد رفت و آمد میکردند، لذا مردهای نامحرم میبایست کمتر بیایند و بروند.»
امام کمتر پیش میآمد که اهل نصیحت باشند. بیشتر عملشان است که نشان میدهد چه کاری خوب است و چه کاری بد. از عکسالعمل ما متوجه میشویم کار خوب است یا نه. عکسالعمل امام در رابطه با مسائل مختلف فرق میکند. در مسئلۀ محرمات و واجبات خیلی شدید برخوردند. در مستحبات کمتر امام: «صحبت بیمورد زنها با نامحرم را ضرورت نمیدیدند.» مثلاً در خانۀ خودشان وقتی یکی از نوههای پسرشان مکلف میشد، عروس امام میگوید؛ خانم طباطبایی: «وقتی یکی از نوههای پسرشان مکلف میشد، ما دیگر با آنها توی اتاق نمینشستیم. بچۀ من بزرگش کردم.» البته جالب اینجا است که وقتی ما نزد ایشان بودیم، نمیگفتیم که ما از اتاق بیرون برویم، بلکه به او میگفتند: «بیرون برو.» امام بچه را بیرون میکرد. یا اگر من پهلوی ایشان بودم و نوۀ مکلفشدهشان که مثل پسر خودم بود، میخواست وارد اتاق بشود، به او میگفتند: «کسی اینجا هست؟ کسی اینجا هست؟» از مسائلی که امام بیشتر به آن توجه داشتند، محدود بودن ارتباط بین زن و مرد بود. یادم است ۱۰ سال بیشتر نداشتم و با برادرها و پسرخالهام قایمموشک بازی میکردیم. این دختر خانم اشراقی. «نه به امام حجابم داشتم. اما یک روز امام من را صدا کردند، گفتند: "شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید؛ یعنی که ۲۰ سالش است؟ مگر او با پسرها بازی میکند که شما با پسرها بازی میکنید؟"»
دانلود دانشکدهام که گفتم. امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام میداد، ناراحت میشدند. خیلی حالتشان برانگیخته میشد. حتی اگر یک وقت سر سفره دست ما از حد مجاز از آستین بیرون میآمد، تذکر میدادند. امام کسی است که یک شب نماز شبش ترک نشده. در عین حال حتی یک صبح برای نماز کسی را بیدار نکرد. و میگویند: «با دیدن فعل حرام من یک روزی» — این را خانم زهرا مصطفوی میگوید — «من یک روزی خشم امام نسبت به ارتکاب امر حرام را دیدم که ایشان واقعاً خشمگین شدند. نه در حد امر به معروف. حرامی را از کسی ببینیم امر به معروف. اما امام واقعاً خشمگین میشوند در صورت در حالت صورت و نگاهشان دیده میشود و اصلاً بدنشان لرزش پیدا میکند.» این هم دارد که امام در بیمارستان بستری بودند. آقای دکتر عارفی میگوید که: «امام به من گفتند: "پرده را بکش. اینجا که دراز کشیدهام مثلاً یک کمی پایم اینها معلوم میشود. اینها که رد میشوند، پای من را نبینند. دست و پای من را نبینند." در این وضعیت پرده را بکش جلو. گاهی اوقات بعضاً لازم شد که ما به طور سرزده خدمت امام برسیم.» این را یکی از محافظین امام، آقای خادم میگوید. «مطلبی را عرض کنیم. بلافاصله بعد از زدن در و تقاضای ورود از جانب ما، اگر از بستگان امام نزد ایشان بودند، خیلی سریع: "کمی صبر کنید." بعد به بستگان خودشان تذکر میدادند که: "چادرتان را سر بگذارید تا ما وارد بشویم." بالعکس، اگر ما داخل خانه بودیم، یکی از بستگان امام قصد دخول داشتند، بلافاصله میفرمودند: "یا الله! یا الله! نامحرم داخل اتاق است."» البته امام برای تذکر اعلام میکردند. اینها بستگان امام همیشه رعایت حجاب خودشان را میکردند. مراقبت باشد. میگوید: «اگر خانمها میآمدند خدمت امام میخواستند دست امام را ببوسند، عشقشان بهمان که دست امام! حسین، امام یک چیزی را دست میانداختند، یک شمدهای، یک چیزی ببوسند.» اصرار از آنها بودها! یعنی امام برای اینکه دل آنها نشکند. علاقه به این کار من. بالاخره ثواب است دیگر. دست سادات بوسیدنش و دست عالم... میبرد. هم ما مثل اینکه امام جماعت مثلاً بنده وقتی امام جماعت میشوم، اگر خوشحال باشم از اینکه امام جماعت، جمعیتی پشت مبرم است، آدم میایستد. در دلش هم به خودش فحش میدهد. این جماعتم میایستند نماز میخوانند، خوشحال هم هستند. ثواب هم به همه میرسد انشاءالله. امام وقتی میایستد دستش را میبوسد، این بود حس.
حالا خلاصه این خانمها وقتی که دست امام... میگوید امام رویشان را برمیگرداندند. دست امام را میبوسیدند. و اینها دیگر ماجراهایی بود که اینجا نقل شده از خاطرات امام. این بخش را عرض کردم و این بحث فعلاً تمام. روایاتی میماند انشاءالله جلسۀ بعد عرض میکنم در مورد باز دقتهایی که باید در بحث محرم و نامحرم کرد. ریزهکاریها و ظرافتهایی که دارد. انشاءالله خدا توفیق بدهد و نکاتی را عرض کنیم و صلی الله علی سیدنا...
در حال بارگذاری نظرات...