ملکوت غیرت و ملکوت زنا
صفت نورانی و پاک به نام غیرت
معنای غیرت
دو وجه غیرت
پرنده قفندر
سلب شدن روحالایمان از بیغیرت
ملائکه در ملکوت ، بی غیرت را با چه نامی می نامند؟
مراتب زنا
چرا زنا مرگ را نزدیک می کند؟
آثار دنیوی و اخروی زنا
برخورد فوقالعاده و عجیب امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام با فرد زانی
صُوَر حیوانات در برزخ
صورت ملکوتی میمون
نسبت میمون با زنا
ویژگیهای میمون
لقب ابا زنّه
آیتاللهالعظمی در برزخ
نقش موسیقی در قوه خیال
جلوه خواب پیامبر اکرم (ص)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد(ص) و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
در بحث ملکوت محرم و نامحرم و آثار ملکوتی روابط محرم و نامحرم نکاتی را عرض کردیم. نکات دیگری میماند. در این جلسه، دو بحث را میخواهم انشاءالله دنبال بکنیم: یکی در مورد ملکوت غیرت، و دیگری در مورد ملکوت زنا. این دو را انشاءالله نکاتی در موردشان عرض میکنیم که نکات بسیار مهمی است. ملائکه و شیاطینی که در این متن حضور دارند، این کارهای ما و آثار عجیبوغریبی که در پس این کارهای بسیار ساده نهفته است را انشاءالله عرض میکنیم.
نکته اول در مورد غیرت: خب، غیرت یکی از فضایل است. داشتنش یکی از صفات خوب، صفات پاک و نورانی است که بهشتی دارد برای خودش و بهشت صفات میبخشد. بهشت صفات بهشت غیرت و انسانهای غیرتمند به خاطر غیرت، گاهی عاقبتبهخیر میشوند. کلاً صفات این شکلی است که یک دانه از صفات خوب و ملکات خوب را اگر انسان داشته باشد، همان دست او را میگیرد، یا در دنیا یا در برزخ و قیامت. و اساساً هی غبارروبی میکنند از باطن ما تا آن صفت خوب را یک روزنی ازش پیدا کنند، کشفش کنند و جلوهاش بدهند با ملکوتش.
مثلاً حضرت حمزه علیه السلام را گفتند که به خاطر همین مسئله ایشان عاقبتبهخیر شد و به مقام شهادت رسید. ایشان در ابتدا پیامبر اکرم را به عنوان یک پیغمبر نپذیرفته بود. بعداً ماجراهایی پیش میآید و یک جایی تعصب نشان میدهد نسبت به پیغمبر. این تعصب و غیرت نورانیتی داشته که همین باعث مسلمان شدن ایشان میشود. بعد به مقام سیدالشهدا میرسد در دوران خودش. اینها چیزهایی است که خدای متعال دوست دارد نسبت دارد. با «خدا چو غیرت» چیزی که خود خدا هم دارد، جلوههای خدایی است. خدا هم غیور است. انبیا و اولیا هم غیورند. این غیرت باعث عاقبتبهخیری میشود.
غیرت به چه معناست؟ یعنی غیر را به حریم راه ندادن. غیر از دو وجه پیدا میکند: یکی اینکه من غیر را به حریم خودم راه ندهم. نسبت به ناموس خودم غیرت داشته باشم و راحت ننشینم ببینم که دیگری به حریم من و به محرم من و به ناموس من راه پیدا کرده. و یکی هم اینکه من وارد حریم دیگری نشوم. این دوتایش با هم غیرت است. فقط بخش اولش غیرت. آن هم البته با بددلی و اینها تفاوت دارد. چون بعضی وقتها اسمش غیرت است، ولی در واقع شکاکی و بدبینی و بددلی و بیماری. ما با آن کار نداریم.
امیرالمومنین در نهجالبلاغه فرمودند: «ما زَنا غَیورٌ قَطّ»؛ «هیچ وقت، هرگز آدم غیرتمندی زنا نکرد.» ما زناکار با غیرت نداریم. بلااستثنا زناکارها بیغیرتند. نمیشود. امیرالمومنین، نمیشود کسی غیرت داشته باشد و زنا کند. حالا اینکه آثار تکوینیاش به چه نحوی است که اگر وارد حریم دیگری شد، وارد حریم او میشوند، او یک بحث دیگر است. میخواهم وارد آنها بشوم که بخشی از آثار تکوینی و وضعی است و اثرش را این طرف خواهد دید. در همین دنیا و در همین زندگی، عقوبت اینجوری را خواهد داشت. جدا از ملکوتی که در برزخ برش خواهد بود.
پس غیرت اگر باشد، انسان وارد حریم دیگری نمیشود. و نبود غیرت هم، این خودش باز یکی از رذایل است. این میشود جهنم صف بیغیرتها. چون این دیگر صفت است، فعل نیست. غیرت یک... اگر نباشد غیرت، این میشود بیغیرتی. یک جهنمی دارد در جهنم. روایت بخوانیم. چند تا روایت. اول از امام صادق علیه السلام. سندش هم صحیح است. فرمود: «اذا اُوغِرَ الرَجُلُ فی اَهلِه اَو فی بَعضِ مَناکِحِه مِن مَملوکِه»؛ «اگر یک مردی غیرتش تحریک بشود نسبت به خانوادهاش، محارمش، یا این کنیزهایی که تو دستش هست، نسبت به آنها هم باید غیرت داشت، این غیرتش تحریک بشود.» «فَلَم یُقِرَّ»، غیرت نشان ندهد. «وَ لَم یُغَیِّر»، تغییری هم انجام ندهد، واکنشی نشان ندهد. چون گاهی غیرت هست، ولی انسان نمیتواند کاری بکند. یک وقت هست که کاری هم میتواند بکند، هم باید غیرت نشان بدهد، هم کار را انجام بدهد و دفع بکند.
«بَعَثَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الیه طائِراً»، خدای متعال پرندهای را به سمت او میفرستد. حالا این یا ملک است یا جن. معلوم نیست. یک پرندهای را خدا به سمت او میفرستد. این پرنده، پرنده حیوانی نیست. مسلماً ملکوتی است. این پرنده ملکوتی «یُقالُ لَه الغَفَندَرُ»، اسم این پرنده چیست؟ قفندر، بر وزن غضنفر. این پرنده قفندر که حالا عرض میکنم، یا ملک است یا جن، «حَتّٰی یَسقُطَ عَلی عارِضَةِ بابِه»؛ «با عارضه در، چوب بالای در». در واقع، دهانه در شکل میدهد و آن تکه بالایی در میشود. آن را میگویند: «عارضه در». این پرنده به اسم قفندر میآید مینشیند آنجا. وقتی کسی غیرتش تحریک میشود، غیرت نشان نمیدهد.
«ثُمَّ یَمحَلُهُ اَربَعینَ یَوماً»، چهل روز به او مهلت میدهد. کلاً عدد چهل و چهل روز خیلی حساب و کتاب دارد در عالم عمل. در عدد چهل تثبیت میشود. لایهای را طی میکند و با وجود ما یکی میشود، اتحاد. در چهل روز. چهل روز وقتی چیزی با چیزی مجانست داشت، این با آن یکی میشود. مثلاً گفتند: «چهل قدم» را هم گفتند که دو نفر که با هم چند قدم رفتند، اینها دیگر رفیقاند، یکی شدند. چهل سال اگر با هم دوست بودند، اینها دیگر فامیل به حساب میآیند، یکی به حساب میآید. و چهل روز اگر عملی انجام بدهی، دیگر ملکه میشود. با او یکی میشوی. بخشی از تو میشود آن عمل. اخلاص اگر چهل روز داشته باشی، اخلاص بخشی از تو میشود. تو با اخلاص یکی شدی. تو دیگر از این به بعد مخلص هستی. به ذات راه پیدا میکند.
چهل روز فرصت میدهد تا ببیند این غیرت را از خودت نشان میدهی یا نمیدهی. پس نسبت به کارهایی که فقط انجام میدهیم نیست، نسبت به کارهایی هم که انجام نمیدهیم هم هست. اگر یک کاری را انجام دادیم، چهل روز مستمر ماند، این میرود بخشی از وجود ما میشود. حالا اگر کار خوبی بود که هیچی. اگر کار بدی بود و توبه کنیم. اگر کاری را انجام ندادیم، باید یک کاری را انجام میدادیم، آن فقدان آن، مثل غیرت. این فقدان غیرت. خلأش. بعد چهل روز میماند. آن ظلمت با شما یکی میشود. ظلمت نبود غیرت. آن تاریکی با وجودت یکی میشود.
چهل روز مهلت میدهند. «ثُمَّ یَحتُف بِه»، بعد صدایش میزند. قفندر «اِنَّ اللهَ غَیورٌ، یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ»، صدا میزند: چی میگوید؟ میگوید: «خدا غیرت دارد و هر آدم غیوری را هم دوست دارد.» آدم با غیرت را خدا خوشش میآید. ندایش میدهد. این میشود بخش الهامش به قلب او. یک تذکری، یک تلنگری، یک پیامی. بعضیها آنقدر کر اند که خب نمیشنوند. بعضیها هنوز یک روزنههایی گذاشتند. یک تکانی تو این چهل روز میخورند. «فَاِن هُوَ قَرَّ وَ غَیَّرَ وَ اَنکَرَ ذلِکَ»، اگر غیرت نشان داد و واکنش نشان داد که نشان داد. «وَ الّا طارَ حَتّٰی یَسقُطَ عَلی رَأسِه»، وگرنه پرواز میکند تا روی سر این بابا بنشیند. این قفندر. روی سرم. بیغیرت.
دخترم دوستپسر دارد، خب طبیعی است. پسرم، این غیرت نسبت به هر دوتاست. نه فقط نسبت به دختر که اگر دوستپسر داشت مثلاً آدم واکنش دهد. پسرم وقتی دوستدختر دارد. این گناه پیش خدا هیچ فرقی نمیکند. پسرت وارد حریم یکی دیگر شده. اینجا غیرت نشان بدهی. پسر دیگر، تازه بعضی افتخار هم میکنند. این خیلی ماشاءالله، خیلی زرنگ است. تو این هفته سه تا را تور کرده. این علامت بیغیرتی مرد است.
چهل روز که گذشت، این پرنده میآید مینشیند روی سرش. قفندر. با بالهایش. از این میشود فهمید که ملک است. چون بال معمولاً در مورد جن گفته نمیشود. میشود فهمید که پس قفندر ملک است. این بالهایش را میگذارد روی چشم این بابا. «ثُمَّ یُثیرُ»، آن پرواز میکند میرود. یک بال میکشد روی چشمش. حالا در مورد این دست روی چشم کشیدن عرض میکنم که یک وقت دست را میکشم برای اینکه چشم را ببندند، یک وقت دست میکشند برای اینکه چشم را باز کنند. امروز تو این جلسه انشاءالله اگر فرصت شود، ببندد و میبندد چشمش.
«فَیَنزِعُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنهُ بَعدَ ذلِکَ روحَ الاَمانِ». ایمان درمانی گوش دادهها. کجای مجلس نشستند؟ این مال آن بحث. این کار که شد، این بال را که میکشد روی چشم این بابای بیغیرت، این آدم بیغیرت، روح و ایمان از این آدم کنده میشود. «وَ تُسَمِّیهِ المَلائِکَةُ»، ملائکه یک اسمی به او میگذارند. از آنجا به بعد. ملائکه از این به بعد به این آدم چی میگویند؟ «تُسَمِّیهِ المَلائِکَةُ الدَّیُّوثَ». این اسم را به او میگویند. دیگر فارسیاش را که دیگر لازم نیست من دوباره تکرار کنم؛ چون عربی و فارسیاش یکی است.
حالا بعضی چیزها خیلی معانی لطیفی تو فارسی، خیلی رکیک شده. یک کلمه من بگویم حتماً مخاطب یکهو یخ میکند، درحالیکه این کلمه خیلی کلمه محترمی است. فرض کنید به مناسبت بعضی روایات بگویم، مثلاً قِیادت در عربی ترجمه فارسی، ترجمه فارسیاش خیلی رکیک. فحشا و فاحشهگری. مثلاً ترجمه فارسی دارد که ترجمه فارسی بسیار ترجمه خوب و محترمانهای است، ولی بس که تو زبانها شنیدیم و موقع فحش و فحشکشی اینها شنیدیم، احساس رکیک بودن میکنیم. این کلمه هم همینطور است. این هم کلمه بسیار نجیب و پاکی است. چون ملائکه اصلاً اساساً فحش به این معنا نمیدهند. ملائکه اصطلاحاتی که استفاده میکنند، واژههای رکیک دقیقی. این واژهای که ملائکه به کار میبرند. میگویند: «فلانی آمد.» «تُسَمِّیهِ المَلائِکَةُ الدَّیُّوثَ». میگویند: «این چی چی آمد؟ چی چی رفت؟ این چی چی نشست؟ پرونده چی چی را بدهید.» مثلاً بدم نمیخواهم بگویم. کامبیز، کامران، چه میدانم، قلی، داریوش، کوروش، هر اسمی، خسرو، پرویز، چنگیز، هرچی. «چنگیز فلان، پرونده این را بیاورید.» ملائکه دیگر اینجوری صدایش میزنند در عالم بالا. چون عناوین اصلی ما عناوین آنجامان است. کسی به عناوین روی قبر و اینکه چی میگویند؟ آقای دکتر، آقای مهندس، حاجآقا و اینها. کسی، ملائکه به اینها کار ندارند. چه بسا اینجا به او دکتر دکتر میگفتند و آنور به او میگویند همین، با این واژه آنجا میشناسندش.
کلاً یک زندگی دیگری است در عالم بعد. و ای کاش ما از الان خودمان را برای آن آماده کنیم. و مسئله این است که غافلیم. درد همین است. فکر کردیم همین است و همین جاییم. آمدیم برای زندگی اینجا و اینجا سر کنیم و با غفلتها خوشیم. و یکم میخواهد بیدارمان کند. بهش میگوییم که خیلی دیگر داری افراطی عمل میکنی و زده میکنی ما را. از چه میدانم، دین و فلان و اینها. همینش را بگو که با این غفلتهای من تناسب دارد. من را راه بیندازی. چرا میخواهی من را ببری؟ چرا میگویی حرکت؟ حرکت نکن. حرکتت میدهند انشاءالله. روی سنگ غسالخانه. آنجا هی از اینور و آنور حرکتت میدهند. حرکتت میدهند. کلاً یک حرکتت میدهند. بعد میبینی کجاها حرکتت میدهند. میفهمی چه جور میبرند. جلسات قبل نمونههایش را گفتم چه مدلی. خدا کند ما جزو اینها نباشیم. اینجا تکان را بخوریم. حرکتی داشته باشیم. آنور عناوین خیلی مهم است.
فرمودند: «اگر برای خدا یاد گرفتید، یاد دادی، عمل کردی، دُعیَ فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الاَرضِ عَظیما». در ملکوت اسمت را میگذارند: آیتالله العظمی. حاج قاسم سلیمانی را قبلش هم میگوید: بنویسید: سرباز. هرچی میدانست، بلد بود، عمل کرد، یاد داد، برای خدا. آنور بهش میگویند: آیتالله العظمی. الان حاج قاسم سلیمانی، آیتالله العظمی. ملائکه میگویند: آیتالله العظمی قاسم سلیمانی. سرباز قاسم سلیمانی. آنقدر هم روی قبرها چیزهای دیگر نوشتهاند. عناوین گنده قلمبه سُلُمبه و اینها. آنور سرباز هم به حسابشان. سربار. خیلی به اینها. این مدل قبرها و اینها. مثلاً فکر میکنی چیکارش کرده؟ عکس خاص دریا گذاشتیم و فلان کرد. چمن گذاشتند، درخت کاشتند و فلان کرد. به اینها نیست. عالم ملکوتت خودت هستی و اعمالت. عزیزم، عزیزم آقا جان، عزیزم. ماییم و اعمالمان. درخت پرتقال درآمده از قبرش. آن یکی نمیدانم، مثلاً مار در قبرش درآمده. و یک سری اینها نیست. آثاری دارد آدم ملکوتی. شاید قبلش مثلاً باصفا شود، بوی عطری بدهد. ممکن است اینها باشد. ممکن هم هست نباشد. ممکن است اصلاً جسدی ازش نمانَد. اینها نیست. یک چیز دیگری است. یک چیز دیگر میبینند.
شهید باکری، احمد کاظمی. لحظات آخر میگوید: احمد کجایی؟ احمد کاظمی میآید عقب. لحظات آخرش است. چند دقیقه مانده تا شهادت. شهید مهدی باکری بهش میگوید که احمد بیا ببین اینجا چه بهشتی است. حالا آنجا چیست؟ توپ و تفنگ، آب کثیف و گلولای اینها است. میگوید: بیا ببین چه چه باغی است. دارد تو بیسیم به احمد کاظمی چشمش باز شود. لحظات آخر شهدا اینجوری میروند. دیگر ابداً احساس نمیکنند آتش و گلوله و زخم خوردند و رفتند. این شکلی. این است که آب از دهان آدم راه میاندازد شهادت و ملائکه چی صدا میزنند؟ آنجا ملائکه با چه اسمی صدا بزنند؟ حاجآقا بهش میگویند یا میگویند؟ حالا من میگویم بعضیها را چه عناوینی صدا میزنند. انشاءالله بهش میرسیم. این بحث این جلسهامان. شاید اگر بخواهیم بگوییم، کلاً بحث مفت نمیارزد. ولی گل بحثهای سه دقیقه در قیامت اگر بخواهیم، گل بحثامان این است.
حالا در ساعاتی هم هستیم که داریم به سمت نیمه شعبان میرویم و از عنایت امام زمان انشاءالله بهرهمند بشویم. خب، این یک روایت در مورد غیرت قفندر. دیگر تو روایتی دارد که این شیطان است. این روایت دیگر صحیح. گفتند: شیطان است. یعنی خب، آن روایت بالایی میگوید که این قفندر بهش میگوید که «اِنَّ اللهَ غَیورٌ، یُحِبُّ کُلَّ غَیورٍ». میگوید: «خدا غیرت دارد و آدم با غیرت را دوست دارد.» شاید ما یک قفندر ملک داشته باشیم. یک قفندر شیطانی. ممکن است. چون هر دو این روایات سندش خیلی خوب است و یکیش میگوید این ملک میآید با بالش روی چشم او میکشد. دانلود. شیطان تعبیر بال و اینها معمولاً به کار نمیرود.
تو روایت بعدی که این هم سندش خیلی خوب است و صحیح است، اینجا میفرماید که این شیطان: «اِنَّ الشَّیطانَ یُقالُ لَه الغَفَندَرُ»، یک شیطانی است که اسمش قفندر است. البته ما از ملائکه مقابلش همیشه شیطانی داریم و ممکن است گاهی اسمهاشان یکی بشود. این یکی هم یکم تفاوت دارد. در مورد قفندر، آنجا بود که وقتی باید غیرت نشان میداد، غیرت نشان نمیداد. اینجا میفرماید که وقتی تو خانه موسیقی حرام زده: «اذا زُرِبَ فی مَنزِلِ الرَّجُلِ اَربَعینَ صَباحاً بِالبَربَتِ». چهل روز وقتی ساز و آواز حرام تو خانهای باشد و تو خانه کسی نواخته بشود. «وَ دَخَلَ عَلَیهِ رِجالٌ»، و افراد هم بیایند. بزم باشد. خلاصه محفل گناهی باشد. «وَضَعَ ذلِکَ الشَّیطانُ کُلَّ عُضوٍ مِنهُ عَلی مِثلِهِ مِن صاحِبِ البَیتِ». این شیطان به آن صاحبخانه میآید. خب اینها صورتسازی است دیگر. تمثیل میکنند، در عالم مثال این شکلی است. مثل اینجا نیست. میگوید که این شیطان میآید که اسمش قفندر است. میآید تمام اعضایی که دارد را در همان عضوی که آن شخص دارد داخل میکند. سرش را در سر او، دستش را در دست او، پایش را در پای او، سینهاش در سینه او. یعنی با او یکی میشود. شیطان با او یکی میشود. این شیطان قفندر. یعنی صورت ملکوتی شیطان بودن در او حلول میکند. با او یکی میشود. بحث اتحادی که گفتم. چهل روز با او یکی میشود.
«ثُمَّ نَفَخَ فیه نَفخَةً». بعد یک فوتی توش میکند. «فَلا یَغارُ بَعدَ هذا». دیگر از آنجا به بعد غیرتش را از دست میدهد. پس خود این از دست دادن غیرت، اثر موسیقی حرام است. مرحوم آیتالله شهابادی از امام میفرمودند، در ارادت مرحوم آیتالله شاهآبادی میفرمود که هیچ چیزی مثل تغنیّات موسیقی حرام، اراده را نابود نمیکند. چرا؟ نکاتی را عرض میکنم یا این جلسه یا جلسه بعد در مورد قوه خیال که موسیقی به شدت در قوه خیال آسیبزننده است و سرد میکند انسان را. قوه خیال جنسش سرد است و سردکننده است. قوه خیال ظلمانی است. قوه خیال نورانی گرم و گرمکننده است. حرارت و شور میدهد. در خیال ظلمانی و تاریک کسی وارد شد، یخ میشود، سرد میشود. هم عواطفش سرد میشود، هم انرژیها و استعدادهایش سرد میشود. طبعش، مزاجش و خیلی مسائل در او سرد میشود.
حالا این بحث مزاج. بعد چیزی که هست این است که وسواس و این هم از همینهاست. وسواس همین قوه خیال. پرکاری قوه خیال است که تبدیل به وسواس میشود. درگیر میکند. شنیدن و دیدن. دیدن تصاویر نامناسب و شنیدن آهنگها و صداها و نواهای نامناسب، اینها به شدت قوه خیال را آسیب میزند و نابود میکند. گاهی سالها طول میکشد برگشت این آدم و بهرهمند شدنش. خیلی عقب میافتد این آدم. یکی از آثارش هم بیغیرت شدن است. آدمهای بیغیرت اصلاً همینه که سرشان تنها حسرت حس ندارد. شوری ندارد. مگر چی؟ این حس یعنی بیغیرتی در اثر چیست؟ در اثر پس موسیقی حرام. یک اثرش اثر بیغیرتی است. یکی دیگرش چیست؟ بیارادگی. اراده را بسیار سست میکند. بینظمی و اینها هم آثار این موسیقیهای حرام و این شنیدنهایی است که به ما آسیب میدهد.
بعد میفرماید که بعد از این «حتّی تُؤتٰی نِسائُهُ فَلا یَغارُ». سراغ زنش میآیند و هیچ غیرت نشان نمیدهد. عین خیالش نیست که با زن او چه میکنند.
در روایت دیگری که این هم صحیحالسند است، امیرالمؤمنین خطاب کرد: «مردم عراق، این غیرت است.» «انّ رجالاً فی الطّریقِ». «امّا تَسْتَحْیونَ؟» «به من خبر رسیده که تو مسیرها زنها به مردها میخورند، حیا نمیکنید؟» «حیا ندارید که تو خیابانهایتان وضعیتش این است؟» دور از این حرفها، حتماً گذشته دیگر. لحدود اقیانوس به حساب میآید. با تکنولوژی و پیشرفت و اینها جور درنمیآید. ملکوت خوبیش این است که زمان برنمیدارد. ملکوت کلاً ده هزار سال قبل، ده هزار سال بعد. اینها اعمال هستند. تا پنجاه سال پیش این بود و الان عوض شد. مگر اعتباریات قراردادی بین من و شماست. دیروز میگفتیم آقا چراغ اگر قرمز شد از چراغ قرمز عبور نکن. مثلاً فردا میآییم میگوییم اگر چراغ زرد شد، عبور کن. این اعتباریات بین من و شماست. قراردادهای من و شماست. آن هم باز عبور از چراغ قرمز، که میشود تجاوز به حقوق دیگران، ملکوتش یکی است. این اعمال ملکوتش از اول تاریخ تا الان یکی بوده.
حالا اینکه بحث شریعتها چی میشود، بحث دیگری است. نمیخواهم واردش بشوم. بحث خیلی پردامنهای است که چرا توی شریعتی یک چیزی حلال بوده، توی شریعتی حرام بوده. بعضی چیزها را ابلاغ نکردهاند تو بعضی شریعتها. آن بحث دیگری است. ملکوت فعال نشده بوده، نه اینکه نبوده، فعال نشده بوده. همین الان ما بسیاری از احکاممان فعال نشده. دوران امام زمان احکام جدیدی فعال میشود که همین الان در ملکوت هست. فعال که مردم فکر میکنند دین جدید آورده امام زمان. قرآن جدید آورده. کتاب جدید. تو روایات هست برای اینکه یک بعد دیگری از ملکوت گشوده میشود به مردم و آثار خاصش. یک ارتقایی است. یک بهشت خاصی است که خدای متعال پنهان کرده برای یک قوم خاصی. بله، الان ما اصلاً بهش راه نداریم. به کسی اصلاً در طول تاریخ بهشت نرفت. او مال دوران ظهور است. تکالیف بسیار سختتر میشود. مراتب بسیار عالیتر. بهشت دیگری که وا میشود. لذا بله، برای خود برزخیها هم اثر دارد از این جهت که حالا تو برزخ طرف دورههایی را طی میکند و به آن بهشت راش میدهند. آن بهشت درش از دوران ظهور وا میشود. حرفهای عجیبوغریب امشب یکم بزنیم. خیلی جدی نگیرید. ناپرهیزی کردیم.
بله، خلاصه جای دیگر از امیرالمومنین که این هم صحیحالسند است، میفرمایند که: «اَما تَستَحیونَ وَ لا تُغارونَ؟» «حیا ندارید؟ غیرت ندارید؟» «نِسائُکُم» «نسبت به زنهایتان یَخرُجُ الَی الاَسواقِ وَ یُزاحِمْنَ الرِّجالَ» «زنهایتان میروند بازار. به مردهای درشتهیکل و اینها میخورند. هی به هم تماس دارند.» و «حیا ندارید؟ غیرت ندارید؟ شما خیالتان نیست که اینجوری؟» قربانت بشوم یا امیرالمومنین. شما کجا بودی، ما کجاییم؟ اگر امیرالمومنین بود ممنوعالتصویر که میزنند. ضدرسانه است این حرفها. همانجا تبلیغ چیپس و پفک میکردم. ده بار هم عذرخواهی میکردند که: «مردم، از دست در رفت. ببخشید.» میدانی، ما تازه برنامه انتقادی هم که میسازند، منتقد را میآورند. سناریو. آدم بنشیند بخندد. منتقد میآورند. این منتقد شروع میکند اول یک تعریف بکند که تعریفش را میکند. ما بینش یک تیزر پخش میکنند در تأیید تعریف او. شروع میکند انتقاد. خیلی خوبه. آقا شما جواب بده. تماشای این شکلی از خودمان فیلم است. بیشتر است. یعنی ۱۵ قسمت سریال، ۱۵ قسمت نغمه اینجوری بسازند، بخندیم به سیاستگذاریهای خندهدار.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «حُرّمَتِ الجَنَّةُ عَلَی الدَّیّوثِ». بهشت حرام شده بر کسی که این عنوان را داشته باشد. بهشت بر او حرام است. نسبتی ندارد با بهشت این. چون اصلاً جایگاهش جایگاه جهنم صفات است و کسی هم که در جهنم صفات است، بهشت بر او حرام است. بهشت صفات که قطعاً حرام است. و حالا از جهنم صفات اگر بخواهد تنزل بکند به جهنم فعل، آن باز یک عالمی است. خیلی سخت است. خیلی باید دورههای سنگینی را در برزخ بگذراند که برخی از صفات، ببینید چیزی که امروز مثلاً بیغیرتی را تو دنیا بخواهیم مداوا کنیم، چقدر زمان میبرد؟ شاید مثلاً ده روز، بیست روز چه؟ تقویت دوره، کار بکند روی خودش. بیتفاوتیها را مثلاً یک دوره کوتاهی. این نسبت ۵۰ هزار برابر است دیگر؟ نسبت به عالم برزخ. حالا چهل روز اینجا که زمان میبرد برای اینکه این از این صفت دربیاید. چهل تا ۵۰ هزار تا میشود چقدر؟ دو میلیون. دو میلیون سال طول میکشد که این بابا از این صفت دربیاید. اصلاً یکم روی اینها فکر بکنیم، مغزمان میترکد.
بنایی ندارم کسی نه جذب حرفها بشود، نه باور بکند، نه تأیید بکند، نه هیچ. اصلاً خدا شاهد است، سر سوزنی هیچی. بعضی دوستان هستند پیگیرند، علاقه دارند و درخواست مکرر دارند. از این باب حجت بر ما تمام شده. وگرنه در را میبستیم. تکستیم برای خودمان. بدبختی و خاک بر سریهای خودمان میشدیم. به داد خودمان برس. اصلاً ابداً برای من مهم نیست که کسی این حرفها را قبول بکند، نکند، بخندد، خوشش بیاید، بدش بیاید، زده بشود. سر سوزنی برای خاصیتی هم برای بنده دارد. یعنی اصلاً کسی جذب بشود و متحول هم بشود، برای من اثری دارد یا نه. این را واقعاً نمیدانم. چون وقتی خود من عامل نیستم. خدا فرمود که روایت داریم که خدا گاهی بعضیها را هدایت میکند «بِالَّذینَ لا خَلاقَ لَهُم». خدا دینش را با منافقین هم پیش میبرد. با کفار هم پیش میبرد. کفار سبب خیر میشوند. الان ترامپ با شهادت حاج قاسم چقدر هدایت کرد. چادر. بیدار کرد. چیزی که ترامپ آمد، کار ترامپ بیدارکننده بود برای به درد خودمان برسیم.
رضا، ابداً برایم مهم نیست که این حرفها پذیرفته بشود، نشود. چیزی که مهم است این است که احتمالاً این حرفها درست است. یک درصد احتمال دارد دیگر. برایت یا هست یا اگر هم باور کردیم، خیلی زندگی اینجام که خیلی عوض نمیشود. قرار باشد که این نباشد و یا راست باشد، خیلی حسابش فرق میکند. یعنی اگر این که میگویند یک صفت مثلاً اینجور طول بکشد تا از ما کنده بشود، که مثلاً اگر کنده بشود، تازه تو جهنم افعال، بعد از جهنم افعال با چه مصیبتی باید راه پیدا کنیم به بهشت افعال. باز چقدر ارتقا پیدا کنیم بهشت صفات. شما اینجا یک شب قدر داری. شب قدر معادل ۸۳ سال دنیا است. حالا ۸۳ سال «خَیرٌ مِن اَلفِ شَهرٍ». چند روز است؟ هزار ماه میشود ۳۰ هزار روز. درسته؟ ۳۰ هزار روز. هر یک روز اینجا پنجاه هزار سال آن طرف باشد. ماشین حساب حساب کنید. من مغزم جواب نمیدهد. ۳۰ هزار تا ۵۰ هزار سال چقدر میشود؟ شب قدر آنقدر قدرت دارد در رشد و سلوک ما. ۳۰ هزار تا ۵۰ هزار سال میتواند ما را جلو بیندازد. این شب نیمه شعبانی که الان ما در پیش داریم، این شب نیمه شعبان خواهر شب قدر است. پیش از الان باید بنشینیم کار کنیم. بهره داشته باشیم برای آن شب. ثواب دارد. اثر دارد. بالاخره غوغایی سر شب. فکر کنید چه کار کنیم آن موقع. چی گیرمان بیاید. آماده بشویم.
بحث غیرت را عرض کردم. بریم سراغ بحث زنا. خب، بحث زنا را بنده متعمداً روش میخواهم وقت بگذارم؛ چون میبینم فضای جامعه متأسفانه خیلی آلوده است نسبت به این گناه و خصوصاً که بنده که حالا نمیگویم خیلی ارتباط دارم با مردم ولی ارتباط دارم. ارتباطم کم نیست. آنقدر چیزهایی میبینم و میشنوم که واقعاً گاهی تا مرز بیماری میروم. یعنی تو بعضی مشاورهها، بعضی گفتگوها، چیزهایی که منتقل میشود، شاید دو سه روز آدم را میاندازد. خوب سخت است آدم وقتی میبیند که مثلاً گاهی یک مرد متدین، لااقل اعلام تدین میکند و همسر دارد. مرد زندار متدین با یک زن شوهردار متدین، زن شوهردار متدین با یک مرد شوهردار متدین در ارتباط. در ارتباط پیام میدهند. رفتن سراغ از مقدمات رد شدند. به مقدمه رسیدند. خب این را آدم چه باید بکند؟ و میبینی که بس که ما نمیگوییم، یعنی حیا، نجابت و اینها، حجب اجازه نمیدهد در مورد اینها حرف بزنیم. فضای فکری جامعه به شدت آسیب دیده است. گفته نمیشود در مورد این مسائل. یکی این است. یکی شرب خمر. حالا شرب خمر به مناسبت دیگری شاید در موردش نکاتی عرض بکنم. ادامه داستانهای کتاب، ولی فعلاً در مورد زنا.
بعد خیلیها نمیدانند: بابا زنا. حالا دیگر من راحت باید حرف بزنم. اوضاع چه بکنم؟ چارهای ندارم. مشاورهها، این بچههای جوان، دانشجو. اینها مواجه میشدیم و نمیدانم. بابا جان من، زنا، اولاً که زن شوهردار، غیر زن شوهردار، اینها فرقی نمیکند. وقتی عقدی خونده نشود و مسیر طبیعیاش نره، میشود زنا. و تو دست مثلاً این خانم طلاق گرفته، از قبلی تو عده است. اصلاً به اینها توجه ندارند. حرام ابدی میشود. چقدر به این مسئله مبتلااند؟ یک شوهر دارد، هنوز جدا نشده. یک مدتی شوهر گذشته رفته. چقدر من تو مشاورهها خودم فقط تو این مسائل مواجه، خانم با یکی دیگر در ارتباط یا میگوید که شوهرم دیدهام به من خیانت کرده، من رفتم به این خیانت کردم. خانمه میگوید. اینها به همه، اینها به ما منتقل شده.
راه توبه باز است. این را از همین اول میخواهم بگویم. راه توبه برای همه اینها باز است و هیچکس، احدی از ناس حق ناامیدی و یأس ابداً ندارد. یأس از همه گناهها بدتر است. یأس از همه این گناهها بدتر است. کفنها را میدزدید. شب رفته بود یک کفنی را بکند. دیده بود یک دختر جوانی است و به او زنا کرده بود. با جنازه دختر جوان. وقتی آمده بود بره، صدای دختر جوان بلند شده بود و گفته بود: «خدا لعنتت کند که تو باعث شدی که من اینجور عریان بیرون از قبر بیفتم و روز قیامت به حال جنابت محشور بشوم.» این آمد و تنش لرزید و رفت. و بعد مدتی آمد پیش پیغمبر اکرم. و روایت معروفی است. و گفت: «من گناهی کردم. خیلی سنگین.» گفت: «گناه تو از کوهها سنگینتر؟» گفت: «بله.» حضرت فرمودند که: «گناه تو از آسمانها سنگینتر و بزرگتر؟» گفت: «بله.» عصبانی شدم. گفتم: «گناه تو از خدا بزرگتره؟» گفت: «نه.» که پیغمبر رویشان را برگرداندند. اینها رفت تو بیابانها و گریه و زاری و گفت: «دیگر هیچی نمیخواهم.» تا مرز مرگ رفت. پیغمبر اکرم آمدند و پذیرفتند و برگشت. او با همچین کاری، توبهاش پذیرفته شد و برگشت به جامعه و خدای متعال به او رو کرد. آن شخص چند صد سید را سر بریده بود. حضرت فرمودند که: «این گناه ناامیدی او از گناه سربریدن سادات این تعداد، گناه ناامیدیش سنگینتر است.» چند تا سید اینجوری؟
باز حق ناامیدی ابداً. ثبت ناامیدی نیست. ولی به هر حال تو جامعه متأسفانه خیلی رایج است این گناه. خب خیلی هم توجه ندارند که آقا جان این ارتباط. حالا دیگر من راحت بخواهم بگویم. از پس و پیشش فرقی نمیکند. با یک خانم شما ارتباط داشته باشی از پیش یا از پس، قبل و دبر، جلو و عقب. هرچی. هر تعبیری میخواهیم به کار ببرید دیگر. نمیتوانم. نه میتوانم نگویم. نمیتوانم بگویم. و فکر میکنند که مثلاً این اگر آن جانب نباشد، از این جانب باشد، دیگر زنا به حساب نمیآید. این هم زناست. این هم زناست. همه اینها که میخواهیم در مورد ملکوت زنا بگوییم، شامل اینها هم میشود. بلکه زنا مراتب دارد. آن دیگر خود زناست و آن اصل زناست. بعضی چیزها مراتب نازلتر زناست. مراتب خفیفتر زناست. فرمود: «نگاه حرام، زنای چشم. لمس نامحرم، زنای دست. صوت نامحرم را با قصد لذت گوش دادن و اینجور ارتباطی را پیدا کردن، زنای گوش.» اینها روایت است. پس این اصل بحث زنا.
خب خود زنا هم مراتب دارد. لذا حدودش هم شدیدتر میشود. مثلاً اگر دوتا دخترپسر جوان مجرد باشند، اینها زنا کنند، این حدش صد تا ضربه شلاق است که اول سوره مبارکه نور مطرح شد. اگر حالا یکی از اینها همسر داشته باشد، دوتاشان همسر داشته باشند، یکی از اینها به زور آن یکی را به این کار وادار بکند، پیرمرد و پیرزن باشند، هی شدیدتر، شدیدتر، شدیدتر. یک کسی واسطه باشد و همینطور هی شدیدتر میشود. تو بحثهای فقهی مطرح شده. نمیخواهم وارد آن بشوم.
مثلاً تو روایت دارد که سندش هم موثق است. امام صادق میفرمایند که: «شدیدترین عذاب را در قیامت کسی دارد که نطفه خودش را در رحم زنی بریزد که بر او حرام است.» این دیگر خیلی عذاب او شدید است در قیامت. خود زنا هم خیلی. جای دیگر امام کاظم علیه السلام میفرماید که این هم صحیحالسند است. میفرمایند: «اتَّقِ الزِّنا فَانَّهُ یُمحَقُ الرِّزقَ وَ یُبتَلَی الدِّینَ». خیلی مراقب زنا باش که آلوده نشوی. که زنا که بیاید هم رزق را میبرد، پاک میکند، اصلاً نابود میکند، و دینت را باطل میکند. از دین دیگر چیزی نمیماند.
این یکی حدیث هم صحیح است از امام صادق علیه السلام: «لِلزّانی سِتُّ خِصال». زناکار شش تا خصلت دارد. سه تایش تو دنیا، سه تایش تو آخرت است. «اَمَّا الَّتِی فِی الدُّنیا»، آن سه تایی که تو دنیاست: «فَیَذهَبُ بِنُورِ الوَجهِ». نورانیت چهره را از دست میدهد. چهرهاش بینور میشود. «وَ یُرثُ الفَقرَ». فقر میآورد. خوب پول درمیآورند، پول درمیآورند ولی فقیرند. چون فقر به پول کار ندارد. فقر یعنی اینکه آنی که درآمد، آنی که نیاز است را پر میکند. درآمد نیاز را پر میکند. هر چقدر اتفاقاً درآمد، کمتر درآمد، نیاز بیشتری را پر بکند، این دیگر علامت برکت است. گاهی درآمد و آن رفع نیاز مساوی است. خب حالا بالاخره رزقش، جواب درآمد هست، ولو زیاد، نیاز را تأمین کند. این فقر است. این بیبرکتی است. پر نمیشود. این فاصله. این فاصله که پر نمیشود به خاطر چیست؟ به خاطر ربط دارد. چرا اینجوری میشود؟ حالا نمیخواهم الان فعلاً واردش بشوم. شاید جلوتر توضیح بدهم. «وَ یُعَجِّلُ الفَناءَ». مرگ را هم زود میکند.
ربطش را بگویم چرا. چرا زنا مرگ را جلو میاندازد؟ مرگ خصوصاً فجعه را. مرگ ناگهانی و سخت. الان میبینیم دیگر. مرگ جوان ها متأسفانه زیاد. مرگهای سخت و تلخ. نه اینکه حالا از جوانی از دنیا رفت به خاطر این باشد. چرا اینجوری میکند زنا؟ چون این وقتی که شهوتش جوشید، از سریعترین راه و دم دستترین راه، نیازش را تأمین کرد. سریعترین و دم دستترین. اثر ملکوتیش این است که سریعترین و دم دستترین چیزی که اجل او را تأمین کند با همان میبرند. سریعترین و دم دستترین چیزی که نیاز او را، غریزهاش را تأمین کرد. آنور سریعترین و دم دستترین چیزی که اجل او را تأمین کند. فاکتورهای مختلف داشتی قبلاً. اولین بخش اجل. اولین تایمی که برایش نوشتیم. با همان بیاریدش. به صورت اعمال و آثار اعمال خوب.
این سه تا گناه دنیاست. «اَمَّا الَّتِی فِی الآخِرَةِ». اگر بفهمیم، ناخشنودی خدا. فرض کنید بابای آدم با آدم قهر باشد. پول آدم میدهد ها! ولی پیامهایت را جواب نمیدهد. شش ماه باهات حرف نمیزند. اگر بفهمد کسی، اگر کسی اهل محبت باشد، آنجا تازه آدم میفهمد که رحمت خدا، و خدا هوایت را داشته باشد و نظر بهت داشته باشد و تو را بخواهد و دوست داشته باشد و به پایت بنشیند و اینها. آنجا یعنی آنجا میفهمی یعنی چی. اینجا خیلی تو باغ نیستی. آنجا میفهمی.
یعنی پس آنهایی که تو آخرت است، اولش سخت است. خدا بدش میآید. و «سُوءُ الحِسابِ». حسابرسی سخت است نسبت به زنا. برو از ماست مالی کن. کلاً هرچی اینجا نفس را رو غلطک میاندازد و نفس را راحت میکند تو جنبه حیوانیت و نفسانیت، آنجا کار ماجرا این است. شما فرض کن یک خانه که میخواهید بسازید، هی ساده بگیرید. آقا این مصالح. این آجرش را بزن. بابا یک آجری بزن بره. بابا یک سیمانی بزن بره. بابا یک تیرآهنی بگذار بره. بابا یک سیمکشی بکن. یک فنری بزن. بابا هی که ساده میگیری. وقتی میروی تو آن خانه زندگی کنی، نمیتوانی هم درست کنی. آن فنری که قرار بوده بزنند و این سیم را رد بکنند که الان لامپت را روشن کنی، آن بیخود بوده. فنرش بیخود بوده. آن کابلها همه مشکل داشته. آنجا اگر یکم دقت میکردی، الان که تو خانه نشستی، خیلی کار راحت بود. آنجا همه را ساده گرفتی. الان که تو خانه نشستی، چیست؟ گچکاری و این همه ماجرا، رنگ کردی، گچبری کردی، گچ فلانه، پوسته خورده، چی خورده. همه را باید بکنی. بعد بیایی بری از لای آجر ماجرا بکنی. بیایی بری آنجا. آخر هم آنی که میخواهی نمیشود. ده برابر باید هزینه کنی. آنجایی که وقتش بود، شکل میگرفت. اگر یکم دقت به خرج میدادی. یکم سختی تحمل میکردی. بعد مدت طولانی در برکات و آثارش بودیم. وقتی تو آثار گیر میکنی، دیگر نمیتوانی درست کنی. نمیتوانی یک مرحله برگردی عقب به مرحله تولید. نمیآیند. محل آثار. سوءالحساب میآورد. وقت تولیدش. وقتی همه را راحت گرفتی و گفتی اینها که چیزی نیست. تو آثار که میروی، گیر میکنی و راه برگشت ندارد. خیلی فشار. «وَ الخُلودُ فِی النّارِ». گرفتاری دائمی در آتش. این هم اثر سومش در آخرت.
پیامبر اکرم فرمود: این هم حدیث صحیح است. «إذا کَثُرَ الزِّنا فی بَعدی». بعد از من اگر زنا زیاد بشود: «کَثُرَ مُوتُ الفَجْأةِ». مرگ ناگهانی و تلخ زیاد میشود که توضیحش را عرض کردم.
میرویم سراغ اصل روایت. یک سه دقیقه در قیامت است و این روایت. این روایت ماها. ایشان هم نمیدید. همینهاست. میخواستند کسی ببیند میخواستند نبیند. الان اصلاً این بحث زنا را ممکن است در نزدیک به مرگ هیچ نبینند. ملکوت این است. او خوب بوده و رفته. واقعی درستی برایش بوده. و برخی از این چیزها را یک گوشههایی از اینها دیده. رفتی خیلی به کتاب نداریم. ماندگار و یادگاری انشاءالله از صاحب این روایت که امام امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام هستند، کمک میخواهم. ما را کمک بکنند. تو این روایت خیلی ماجرا دارد.
اول اینکه سند روایت خدمت شما عرض کنم که سند صحیح است. هیچ بحثی تو سند نیست. و خیلی حرف دارد روایت. یک عالم حرف و شش است. یعنی شاید مثلاً اگر اغراق نکنم، میخواهم بگویم مثلاً یک بحث ۲۵ جلسه، ۳۰ جلسه، ۳۵ جلسه. اگر بشود. میگوید که ابوحمزه میگوید: «من خدمت امام سجاد علیه السلام بودم. فَجاءَهَ رَجُلاً». یک مردی آمد. «فَقالَ لَهُ یا اَبا مُحَمَّدٍ». به امام سجاد عرض کرد که: «آقا جان، اِنّی مُبتَلَیٌّ بِالنِّساءِ». من گرفتار زنا هستم. «فَائذَنِی یَوماً بَعْدَ یَومٍ». یک روز زنا میکنم، فردایش روزه میگیرم. باز زنا، باز روزه. باز زنا. یک روز در میان است، طرز زوج و روزهای زوج زنا. روزهای فرد روزه. «فَیَکُونُ ذا کَفّارَةً». لذا من آنهایی که روزه میگیرم، کفاره روزهایی که زنا میکنم میشود.
امام سجاد علیه السلام روایت جالب است که امام سجاد یک جواب دادند. بعد امام باقر علیه السلام جواب دیگر. خیلی خیلی حرف زد این روایت. خیلی نکته دارد. ریزهکاری زیاد دارد. چون حیثیت این دو تا امام متفاوت بوده. جایگاهها، عهد اینها با خدا متفاوت بوده. امام سجاد یک عهدی، یک کارکرد تربیتی تو جامعه داشتند. امام باقر یک کارکرد تربیتی. او باقرالعلوم، امام سجاد باقرالعلوم نبودند. امام سجاد زینالعابدین بودند. سَیِّدُ الساجدین بودند. امام باقر باقرالعلوم بودند. جوابی که امام سجاد میدهند با جواب فرق میکند. کلاً عنایت اهل بیت با هم متفاوت است. بچهای که مثلاً امیرالمومنین بهت بده با بچهای که امام حسین بده و بچهای که امام رضا بده و بچهای که حضرت زهرا بده. بچهای که امام حواله.
امام سجاد علیه السلام فرمودند که: «اِنَّهُ لَیسَ شَیءٌ اَحَبَّ اِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن اَن یُطاعَ وَ لا یُعصَی. فَلا تَزنِ وَ لا تَصُم». یا طبق برخی نسخههای دیگر «و لا تَذْنِ و لا تَصُم». هیچی برای خدا محبوبتر از این نیست که طاعتش بشود و معصیتش نشود. چرا معصیت میکنی که؟ برخورد چقدر قشنگ است. خیلی من وضعم خراب است. خیلی گرفتارم. حاجی هی. امام سجاد همش گریه، ناله، سی سال هرچی دیده گریه کرده. چهل سال. راحت میآید طرف، مسئله طرح بهتر. خدا خوشش میآید که فقط طاعت بشود، معصیت نشود. نه زنا کن، نه روزه بگیر. نمیخواهد روزه هم بگیری. زنات را نکن.
امام باقر علیه السلام چه کار کردند؟ خیلی جواب تند است. «فَاجتَذَبَهُ اَبوجَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ». دست انداختند، لباس گرفتند، کشیدند سمت خودش. دستش را گرفتند. یک جمله به کار بردند. این جمله دیوانهکننده است. کلی ماجرا دارد. «یا اَبا ظَنَّةَ». این «یا اَبا ظَنَّةَ» را داشته باشید. خطابش کردند: «یا اَبا ظَنَّةَ». بیست دقیقه بیست و پنج دقیقه توضیح میخواهم. «تَعمَلُ عَمَلَ اَهلِ النّارِ وَ تَرجو اَن تَدخُلَ الجَنَّةَ». کار جهنمیها را میکنی، توقع داری بروی بهشت. امام سجاد چقدر قشنگ! خدا دوست دارد طاعت بشود، اذیت نشود. نه زنا کن، نه روزه. باقرونه. دیگر آن لایه ملکوتی و بطنش را باید بشکافد برای او. امام سجاد زینالعابدین. او فقط میل به عبادت میخواهد ایجاد کند. داری چی میگویم یا نه؟ میخواهد میل عبادت ایجاد کند. میگوید: نه زنا کن، نه روزه. امام باقر باقرالعلوم میخواهد بشکافد برایش ملکوت این چیست؟ میگوید: این عمل مال جهنم است. مال جهنم افعال است. من جهنم فعلاً. تو چیزی که مال جهنم افعال است، میخواهی انجام بدهی. باید بروی تو بهشت فعل. مگر میشود؟ من یک چیزی که موافق جاذبه است، یک چیز سنگینی که اگر دستم بگیرم من را به سمت پایین میکشد. یک سنگ ۲۰۰ کیلویی دستم بگیرم که موافق جاذبه است، جاذبهای که الان من نسبت به زمین دارم. این را ده برابر تقویت میکند. صد برابر تقویت میکند. این را دستم بگیرم، من توقع داشته باشم پرواز کنم. مگر میشود دو جهت مخالف ضد هم است. تو هی سعی کنی چیزی داشته باشی که از جاذبه فاصله بگیری. عملت مال جهنم افعال است. میخواهی بروی تو بهشت افعال. بعد فکر کردی روزه بیاید تو را میبرد به آن سمت. روزه هم تو را نمیتواند ببرد بهشت افعال؛ چون تو یک چیزی از جهنم افعال داری. وقتی یک چیزی تو را میبرد بهشت افعال که چیزی از جهنم افعال نداشته باشی.
یا ابوظنة! لقب. لقبی که به میمون یا به زن احترامکننده است. این است که میمون. کار جهنمیها را میکنی. ملکوت است دیگر. اول ملکوت خودش را بهش گفتند که زناکار و ملکه هم شده تقریباً برایش. چون هر روز دارد زنا میکند. یک روز در. دائم کارش این است. یک بار دو بار نیست. همیشگی است. دیگر سیرک شده. ملکه شده. میمون. تو داری کار جهنمی میکنی. میخواهی بروی بهشت. به شفعان. بریم در مورد میمون صحبت کنیم. یکم با هم در مورد صورت حیوانات. این یک بحثی بود. بحث بسیار مهم. تقریباً هیچی در مورد این صحبت نکردهام. یک اشارههایی فقط آنجا کردیم. اینجا نکاتی را میخواهم عرض کنم به لطف خدا انشاءالله.
پس این اباظنه، لقبی است که به میمون میدهند. لذا همینجا تو پاورقی در مرات العقول مرحوم مجلسی، جلد ۲۰، ایشان میفرماید که: «یا اَیُّهَا الغَرَدُ تَعَدیباً». یعنی حضرت بهش فرمودند: «ای میمون» از باب ادب کردنش. وجوه دیگری هم در مورد او گفته شده است. «ابو ظنة، کنیه الغرد، کنیه میمون ابو ظنة است.» خب چرا میمون؟ نسبت میمون با زنا چیست؟ صورت ملکوتی میمون چیست؟
میمون در قوس صعود و قوس نزول، اینها یک بحثی دارد. بحث حیوانشناسی. بحث فوقالعاده جذابی است که وقت ندارم. صد، صد و پنجاه جلسه کم است. البته دویست و پنجاه جلسه وقت میخواهد در مورد حیوانشناسی. بنشینیم تکتک حیوانها را تحلیل بکنیم. فیل، خرس. اول حیوانات قرآنی. بعد کلیه حیوانات. ملکاتی که در ویژگیهایی که دارند. اصلاً چرا خدا اینها را خلق کرده. کارکردشان تو عالم چیست. قوس صعودشان چیست. قوس نزولشان چیست. برزخشان چیست. حشرشان چیست. ملکاتشان چیست. اختیار دارند؟ ندارند؟ عوالمشان. «اُمَمٌ اَمثالُکُم». قرآن میفرماید اینها هر کدام امتهایی مثل شما دارند. باید در بین اینها پذیرفتن. بعضیها نپذیرفتن. اینها یعنی چی؟ بحثهای سنگینی است. کلی هم روایت دارد. کلی. فقط اینکه ما اعمالمان ما را به شکل اینها درمیآورد. مثلاً پخمگیهای ما ما را میکند الاغ. نفهمیهایمان. زیر بار نرفتنامان. قبول نکردن و نپذیرفتنها. اینها میشود صورت ملکوتی الاغ. هر وقت عدم پذیرش در برابر حق نشان میدهی: «ثُمَّ لَم یَحْمِلُوها». زیر بار نمیروی. همان زیر بار نرفتنت صورت الاغی است. چون ماجرای چهل روز و اینها هم هست دیگر. این الان شد دیگر. این الاغی چگونه آمد یا میمانَد یا میرود. دیگر بستگی به آدم دارد. اگر زود فهمید و ترتیب اثر داد، از آن درمیآید. اگر فهمید و ترتیب اثر نداد، به چهل رسید و میماند. آن یکی میشود صورت الاغگون. بعد دیگر اینها صورتها میشود. صد تا صورت با هم میآید. هم الاغگونگی هم میمون هم خوک هم خرس.
اولاً نکته جالب این است که قرآن به صورت حیوانات اشاره کرده. خصوصاً به میمون اشاره دارد. سوره مبارکه بقره، آیه ۶۵: «فَقُلنا لَهُم کونوا قِرَدَةً خاسِئینَ». میفرماید که: «به اینها گفتیم که میمون بشوید.» در سوره مائده، آیه ۶۰ میفرماید که: «بئس من ذَلِكَ مَفُوبَةً عِندَ اللَّهِ». بگویم کیا جایگاه ملکوتی و برزخیشان بد است؟ بدتر از اینهایی که تو این ماجرا گفتیم. «مَن لَعَنَهُ اللَّهُ» کسی که خدا لعنتش کند. «وَ غَضِبَ عَلَیْهِ» غضب کند بر او. «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ». اینها همانهاییاند که بعضیهایشان تبدیل به میمون میشوند. بعضی تبدیل به خوک میشوند. «وَ عَبَدَ الطَّاغُوتِ». طاغوت میپرستند. «أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً» اینها خیلی جایگاهشان بد است. «وَ أَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ». از مسیر درآمده.
یکم سوره اعراف، آیه ۱۶۶: «فَلَمَّا عَتَوْا عَن ما نُهوا عَنهُ قُلنا لَهُم کونوا قِرَدَةً خاسِئینَ». وقتی زیر بار نرفتند نسبت به حرفی که به اینها زدیم، «خاسِئینَ» به اینها گفتیم که شما میمون بشوید. خب میمون یک سری صفات زشتی دارد. آن صفات زشت و ملکات، ملکات میمون بودن است. و هر کسی آن ملکات را داشته باشد، میشود میمون. صورت برزخی و ملکوتیش میمون است. کلی ماجرا اینجا داریم.
چند تا نکته عرض بکنم. مرحوم میدانی نیشابوری در کتاب مجمعالامثال، جلد ۱، صفحه ۳۳۹، ایشان میفرماید که بعضیها گفتند: «اِنَّ الغَرَدَ ازْنی الحیَوان». در بین حیوانات زناکارترین میمون است. و گفتند: «حتی تو عصر جاهلیت زنا کرد میمونی و گرفتند فرج مدح القرود». فرج گفتند که گرفتن، سنگسارش کردند. تو عصر جاهلیت میمونی زنا کرده بود. و یعنی در بین این حیوانات، اونی که تماس فیزیکی با انسان برقرار میکند و میآید سروقت انسان از این کارها میکند و اینها. چون در بین ما و حیوانات، نزدیکترینشان به ما، امام صادق در توحید مفضل فرمودند که: «نزدیکترین حیوان به عالم انسان». اصطلاحاً میگویند در برزخ بین حیوان و انسان، ۴۸ برزخ است. برزخ است دیگر. مثلاً بین جمادات و نباتات گفتند اسفنج. در برزخ بین جمادات و نباتات. در نباتات و حیوانات، گیاهان و حیوانات. تو برزخ اینها، نخله. نخل. نه خیلی گیاه است، نه خیلی حیوان است. بینابین است. هم گیاه. هم شعور دارد. خیلی ادراک بالایی دارد نخل.
تو حیوانات، تو برزخ انسان و حیوان، میمون است. و گفتند مرتبه نازله انسان است. آن ادراک را ندارد. درک را ندارد. ولی استعداد دارد. استعداد شب بین حیوانات از همه بالاتر است. قابلیت تعلیم او. حتی سگ. آنقدر. چون سگ هم خیلی نزدیک به عالم انسان است. قابل تعلیم و تعلم است. و یاد میگیرد. اینها که قابلیت تعلیم دارند، به ما خیلی نزدیکاند. گربه مثلاً تا حدی اینجوری است و پرندهها مثلاً بعضیهایشان این شکلیاند که راه پیدا میکنند به خانه انسان. و تو همه بالاتر میمون است. میمون تجاوز میکند به حریم شما. میمون ویژگی اصلیش این است که تو قید و بند حد و حدود و قید و قیود نیست. ویژگی اصلیش. تو هیچ بندی، تو هیچ قیدی نمیماند.
از نکات عجیبی که در مورد میمون گفتند این است که اتفاقاً به شدت هم غیرتی است نسبت به ناموس خودش. از کتاب مرحوم دمیری. این کتاب، کتاب فوقالعادهای است. بنده سال دوم کتاب خریدم. دو جلده. و تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم. گرفتم. یک بخشش را حاشیه نوشتم و اینها. هنوز مانده است. این که من بعد این همه سال وقت نکردم. حالا آن بخش بحث حیوانشناسی. بخش مفصلش از کتاب ایشان است. قرائت دیگر که بعضی کردند، دمیری. حالا هر کدامش درست است. اهل سنت هم است. دمیری. کتابش هم این است: حیاتالحیوان الکبری. دو جلد. که تکتک حیوانات را میآید یاد میکند. اول یک دور بحثهای روز و علمی که در مورد این چی گفتند. بعد تو روایات چی گفتند. تو علم تعبیر خواب چی. بحثهای فقهی چی گفتند. نکات این شکلی. خصوصاً نکاتی که از زندگی اینها میگوید، فوقالعاده است. و شهید اصغر خیلی یاد میکند از این حیاتالحیوان الکبری. ترجمه هم نشده. ندیدم. خیلی خوب میشود.
بحث میمون نکات خیلی خوبی را مطرح میکند. و یکیش همین است که ایشان میگوید که میمون حیوانی است که به شدت غیور است نسبت به همسر خودش. ولی از ویژگیهایی که دارد این است. مثلاً اینکه مابین است و تو قید و بندم. اولاً مابین انسان و حیوان است. مثلاً نکته جالبش این است که میمون را نمیشود دوپا به حساب آورد، نه چهارپا. میگویند چون حالت ثابت ندارد. یک چهار قدم چهارپا میرود. دوره دو قدم دوپا میرود. با چهار قدم دوپا میرود. با چهار قدم چهارپا هم میرود. یعنی حتی در این حد تو قید و بند نیست که یا چهارپا برو یا دوپا. بیقید است. هرچی، هر آن خوش باشد، همان است. همان چیزی که باهاش حال میکند. این ویژگی میمون است. این که هر لحظه با هرچی خوش باشد، تو قید و بند نیست. پروتکل، دستور، قاعده، رابطه ندارد. با هرچی خوش باشد. تو وضعیت ثابت نمیماند. دیفالت ندارد به قول امروزیها. این وضعیتش این شکلی است. دائماً در حال نوسان و هرچی. یعنی تو قید و بند این آقا، این زن، آن مرد، این خانواده، آن خانواده. آدمیم که این شکلی است. یک روز با این، یک روز با آن. اینها خوشش آمد. آن یکی را کات کرد. آن یک کلمه گفت، ایمان کات کرد. پیام داد. باز یکی دیگر از آن خوشگلتر دید. به این. این قسمت میمون است. امام باقر علیه السلام: «یا اَبا ظَنَّةَ». یک روز روزه میگیری، یک روز زنا میکنی. باز یکی دیگر را دیدی. وضعیت ثابت نداشتی. گرفتی چی شد؟ چی فرموده بودم امام باقر. روایت را بخوانیم. چی میشود؟ خیلی کشش. طرف منتظر است. اگر نرویم جهنم، منتظر است گرز بزند.
پس میمون ویژگیاش چیست؟ ویژگیاش این است که وضعیت ثابت ندارد. دائماً تو نوسان است. بیقید است. حالا اینها که بنده اینجا یادداشت کردم در موردش گفتم: شبیهترین حیوان به انسان است. بیقیدی. گاهی روی دست و پا راه میرود. گاهی روی دو پا. نه میشود روی دو پا نامید، نه چهارپا. این ویژگی شبیه منافقان هم هست که به این منافقان لطفاً اینها هم صورت ملکوتیشان میمون است که انشاءالله میخوانم. مهارت خاصی تو ادا درآوردن دارد. یعنی چیزهایی را عیناً حکایت میکند که ذرهای باور به اینها ندارد. تکرار میکند. توی حکایت ظاهری خیلی قوی است. ولی باور ندارد. تقید به آنی که دارد نشان میدهد ندارد. فیلم بازی کردنش خوب است. نشان دادن در او قوی است. ولی باور نه. میتواند مخاطبانش را مشغول کند. سرکار بگذارد. همان حالتی که این آدمهای زناکار هم این شکلیاند دیگر. به این وعده داده. به آن وعده. ده نفر دارد همزمان هندل میکند. بعد همه را با با هم رها میکند. با این کات کرده. بدترین فحشها را بهش داده. دو ماه بعد دوباره برمیگردد با همان. به طرز عجیبغریب دیگر دوباره با هم ارتباط برقرار میکند. میمون شکلی تو گوش شما موز از دستت درمیآورد. عصبانی میشوی. فحشش میدهی. نیم ساعت بعد دوباره میآید. بازی درمیآورد. شوخی میکند. سر را به سمت خودش جذب میکند. گفتند اگر تو دریا بیفتد، غرق میشود مثل آدمیزاد است. این هم که شنا بلد نیست. بین حیوانات تو آب میتوانند نجات دهند برای گوسفند و اینها غرق میشوند.
یک ویژگی عجیب دیگر که در کتاب اشاره میکند این است که: «اذا زادَهُ بِشَبَقٍ استَمْناءَ بیدهِ». خیلی شهوتش بالا بزند، استمنا میکند. در بین حیوانات تنها حیوانی که استمنا میکند، میمون است. کم بحث مهار نکردن شهوت و تو قید و بند نبودن در لحظه و همین حال دیگر الان دست داده. نمیتواند مدیریت و کنترل بکند. برید مطلب دیگر. و حالا جالبش این است که یزید به خاطر میمون بازیش بود که امام حسین علیه السلام با او درگیر بود. یکی از شاخصههای رفتاری یزید میمون داشتنش بود. و گفتند که این میمون یزید هم خیلی مهارت داشت در اینکه الاغ سواری میکرد. مسابقه میداد. یاد گرفته بود. سوار الاغ میشد. با آدمهای دیگر مسابقه میداد. برنده هم بود.
پیغمبر اکرم توی روایتی فرمودند که: «من خواب دیدم رایتو فی منامی کانّه بنی الحکم بن ابی العاص ینزون علی منبری». خواب دیدم بنیالحکم، اینها از منبرم دارند بالا میروند. همانجور که میمونها بالا میروند. دست میمونها میافتد. وقتی پیغمبر این خواب دیدند تا وقتی از دنیا رفتند، دیگر کسی لبخند روی لب پیغمبر ندید. این جلوهاش چیست؟ جلوهاش این است که تریبون، منبر، منبر تریبون، رسانه میافتد دست آدمهای بیبندوبار. تهمت پیغمبر. خواب تعبیر شده یا نشده؟ همان موقع تعبیر شد. الان تعبیر. دیگر چیزی که واضح است و میبینی به عیان آدمهای بیقید و بند. اینها تریبوندار میشوند. منبردار میشوند. این همین است که میمونها از منبر پیغمبر بالا میروند.
و روایت دارد که یکی از دستههایی که صورت ملکوتیشان به صورت میمون است، جدای از زناکار، چون ملکات مختلفی دارد و این میمون بودنه میتواند ملکه چندین حیوان، یعنی چندین صفت میتواند جلوهاش بشود. میمون در این حال هم میمون است، هم سگ است، هم خوک است، هم فلان. این با هم هیچ مشکلی ندارد. خانه بود که پر از کثافتکاری فسق و فجور بود. آنقدر ایشان و من آنجا نماز خواندم. آثار اعمال نحس شدهاند. به خاطر اعمال ناخوش، خانه نحس. به خاطر اعمال ما میشود. این در و گناه دیدن از اهل آن خانه متنفرند. چون اینها شعور دارند دیگر. تو ذرات عالم همه شعور دارند. درک دارند. علم دارند. تکتک اینها را میشود شکافت از توش. چیزی استخراج کرد. این در و دیوار از اهل خانه بدشان میآید. انرژی را پس دادند. از این خانه، این میشود خانه ملعون. واقعیت. هرکی میخواهد هرچی بگوید. اینها واقعیت است. ما اینها شکی درش نداریم.
پس یک بخشی از اینها مربوط به زناکاراناند. یک بخش دیگر مربوط به کسانیاند که قضا و قدر را قبول ندارند. که سند آن هم خوب است. سندش در آخرالزمان. یک زنی میبیند شوهرش میمون شده است. چرا؟ به خاطر اینکه «لَا یُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ». ایمان به قضا و قدر، تقدیر الهی ایمان ندارد. آخر زمان اینجوری شده دیگر. خیلی با نمک است. این همان از قید و بند درآمدن و اینها. از قضا و قدر درآمده. این میشود میمون. که دارد هرکی وقتی ایمان به قضا و قدر نداشته باشد، از دنیا میرود به شکل میمون محشور میشود. توی ماجرای آنسوی مرگ هم تو داستان مهندس. یعنی هم تو بخش آن قبرستان بود که کسی با این سی ماه هی خودش را میآمد پرت میکرد به جنازهاش. یکی از جنس سوسمار بود که میگفت: این را میدیدم که بدن سوسمار. آن هم باز یک بحث سوسمار. باز یک عالم دیگر. ما فقط ما بخش میمونش را امشب. جلسۀ ما حوزه تخصصی ما میمون است. ما حوزه تخصصی سوسمار بخش دیگر اصفهان کار خلاصه.
یک جنبۀ دیگر از اینهایی که میمونند: پیغمبر اکرم فرمودند که: «قُومٌ یَأتُونَ بَعدی». قومی میآیند به زودی. که «یَبیتُونَ»، شبها را این شکلی سر میکنند، «اِلّا شارِبُ الخَمرِ». شب تا صبح عرقخوری میکنند. «وَ لَهوٍ وَ غِنا». و لهو و غنا و بازیهای حرام و بازیهای فلان. اینها. «فَبَیْنَما هُم کَذلِکَ مِن لَیلَةٍ وَ اَصْبَحُوا قِرَدَةً وَ خَنازیرَ». اینها چهرههاشان میشود میمون و خوک. مسخ میشوند. حالا بحث مسخ یک بحث مفصلی است که نمیدانم بهش میرسیم یا نه. میخواهید من اینجا تمامش کنم؟ چون بحثمان دارد طولانی میشود. جلسه بعد. چون میخواهم یک بخشی از ملاصدرا را بخوانم ولی این جلسه خیلی طولانی میشود. میتوانید شما یک ۲۴ ساعتی بمانید توی در حال و هوای این جلسه. اگر حال و هوایی داشته که ندارد. اصلاً ما حرفهایم به درد کسی نمیخورد. اگر کسی سؤال درباره هوایت هست که ۲۴ ساعتی فعلاً با هم سر کند. یکم فکر کنیم به اینها. میرویم جلسه بعدیمان و ببینیم که چی میشود. یکم بریم در مورد همین حال و هوای میمون و اینها نکاتی عرض بکنم. بعد باز بیایم در مورد زنا و بحث روایت دیگری هست که باید بخوانم. پس فعلاً تا جلسۀ بعدممان. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهر.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه چهل و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه چهل و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...