بهشت تجلی صفات و اعمال است
نهرهای بهشتی در قرآن
آب ، شیر ، عسل و شراب در بهشت
ظهور نفس مومن در آخرت
پاداش در قبال عمل یا جزای عمل؟
نکته قرآنی، تفاوت " زوجه " و " اِمرَاه "
تاویل اسم حی
بهشتیان و جهنمیان از چه آبی مینوشند؟
گذشته بد خود را چگونه جبران کنیم؟
ماجرای متنبه شدن جوانی که قصد گناه داشت
ذکر شریف " یا اله العاصین "
شیطان، ما را مغرور و مایوس نکند
مقام آیتاللهالعظمی امیرالمومنین علی علیه السلام
محبت امیرالمومنین در عالم برزخ
چشمه مخصوص مقربین
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بحثِ بهشت را بنا نداشتیم که نکاتی عرض بکنیم و میخواستیم ادامه کتاب را بخوانیم. در ادامه مباحث کتاب، یک بحثی را داریم که یعنی متنی را الان میخوانیم، داستان بعدیمان است که یک ربطی دارد به بحث تحویل. تحویل، انشاءالله نکاتی را عرض خواهم کرد. چون از بحث بهشت هنوز خارج نشدیم، نکتهای را در تکمیل بحث بهشت عرض میکنم که جلسات اول «سه دقیقه در قیامت» اشارهای به آن شد و بنا شد اگر فرصت بکنیم توضیح دهیم و که این هم ربط به بهشت دارد. بحثش هم ربط به تحویل دارد و این بحث را مطرح میکنم، بعد انشاءالله اگر توفیق بشود متن کتاب را میخوانیم، بعد نکاتی را در مورد تحویل عرض میکنم.
* * *
مرحوم آقای آیتالله حسینی طهرانی در کتاب شریف «امامشناسی»، جلد ۱، صفحه ۱۸۳ – البته این بحث را مرحوم آقای مصطفوی هم در کتاب شریف «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» به نظرم جلد ۱۴، باید بشود دیگر؛ چون ذیل واژه نَهَر ایشان این بحث را مطرح کرده و در مورد نهرهای مختلف بهشت و خیلی برایم جالب است که دو نفر، حرفشان با هم مطابقت دارد با اینکه از دو مکتب کاملاً متفاوتاند؛ مرحوم آقای مصطفوی و مرحوم آقای طهرانی – ولی مطلب خیلی جالب است، خیلی به هم شبیه و نزدیک است. این مطلب را برای من جالب است که در معادشناسی مرحوم آقای طهرانی نگفته، در امامشناسی گفته، جلد یک امامشناسی هم گفتی؛ و آنقدری که بررسی کردم در معادشناسی ایشان این بحث مطرح نشده.
عنوان بحث این است: «بهشت، تجلی صفات و اعمال است.» که خب همین مطالبی است که ما عرض کردیم. من میخواهم یک چند صفحه متن را بخوانم که ببینید این مطالب در کلمات بزرگان کجا آمده. قبلاً عرض کردم برای توضیح و شرح آثار علامه طباطبایی، مرحوم شهید مطهری، خب واقعاً خیلی جایگاه ویژهای دارند و خیلی کمک میکنند. از جهاتی، از جهات دیگر هم مرحوم آقای طهرانی خیلی کمک میکند؛ یعنی این دورهای که ایشان مباحثی که داشتند، اللهشناسی، امامشناسی، معادشناسی، این سه، خیلی مطالب فوق العادهای دارد. البته خب نکاتی هم هست که قابل مداقه است و میشود دقت کرد و میشود به چالش کشید، ولی آن کلیت بحث بسیار عالی و قابل استفاده است و عموماً مبانی، مبانی علامه طباطبایی است و شرح و بسط همان مطالب است. الان هم آثار خوبی را باز از مبانی آقای طهرانی دارند کار میکنند و مجموعه جوانان آستان قدس چیزهایی را چاپ کرده. کتابهای قابل استفاده است یا دوره هفت جلدی به نظرم که بنده هم بخشهایش را خواندم از برخی مجلداتش استفاده کردم.
فضای این شکلی نداریم که هر چه میخوانیم بخواهیم تقولگدی بهش بزنیم که مثلاً بگوییم آره ما هم بله! نه، ما واقعاً استفاده میکنیم. کتابهایی هم که میخوانیم، اگر بفهمیم معرفی هم میکنیم و تأیید هم میکنیم و خدا به این عزیزان خیر دهد؛ چون بعضی اصلاً دعواشان بر این است، یک اسمی میآورند، یک لگد هم بهش میزنند که یعنی ما هم بله! نه، ما لگدخورده عالمیم و به چیزی هم به کسی هم لگد نمیزنیم. با اینکه اتفاقاً نظراتی هست، نکاتی، نقدهایی نسبت به این مباحث هست؛ بر فرض مثلاً در هر جلدی شاید یک نکته، دو نکته بخواهد نقدی باشد و نکتهای باشد، ارزش این را ندارد که ما بخواهیم کتابی را تحتالشعاع قرار دهیم و مباحثی را به چالش بکشیم. هرچند به هر حال آدم وقتی متنی را میخواند باید دقت و مواظبت هم داشته باشد. اینجا من نکاتی را بخوانم برایتان از کتاب امامشناسی، ببینید که چقدر این مباحث قشنگ است و مبنای قرآنی دارد.
* * *
سوره مبارکه حج آیه ۱۴، سوره به نام پیامبر، سوره محمد آیه ۱۲ و سوره تحریم آیه ۸. این آیه، این سه جا آمده: "ان الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من"؛ خدا داخل میکند کسانی که ایمان و عمل صالح دارند را در جنتهایی که از زیر این جنتها نهر جاری است که ما این را در سوره مبارکه حج، بحثی که داشتیم اشارهای به این نکات کردیم و توضیحاتی دادیم.
مرحوم طهرانی میفرماید: «خداوند مؤمنینی را که عمل شایسته انجام دهند، در بهشتهایی که درختهای او سر به هم آورده و زمین او را سایه انداخته و از تابش آفتاب حفظ میکند.» همین چیزهایی که هم توی کتاب بود هم توی ماجرای شهید که همه مزهاش زیر زبان بنده هست، خیلی واقعاً شیرین بود ماجرای بهشت شهید. در آنجا نهرهای آب جریان دارد و واردش میکنند. چون سابقاً گفتیم که بهشت، ظهور و بروز عالم نفس مؤمنه در آخرت است و چون نفس مؤمن به علت اطمینان به خدا و سکینه و آرامشی که پیدا کرده، از حرارت و سوختگی یأس و ناکامی و گرد و غبار و طوفان خاطرات شیطانی و نوسانهای فکری و اضطرابات اخلاقی نجات پیدا کرده، در رحمت خدا و مقام امن و امان دلخوش بوده با یک دنیا نشاط و لذت. حتی در دقیقترین دقایق مثل سکرات مرگ، دل به خدا داد و آرام و دارای مقام سکینه است. لذا در آخرت که ملکوت اشیا ظهور میکند، ملکوت نفس مؤمن به صورت بهشتی است. چه بهشتی؟ بهشتی است که درختهای او به اندازهای سر به هم آورده، شاخ و برگهای اعمال صالحه در هم فرو رفته، زمین را سایه انداخته که ابداً در آنجا از تابش سوزنده خورشید گداخته یا طوفان حوادث و گرد و غبار خیالات و خواطر شیطانی را، نه طوفان چیست؟ طوفان خیالات! بهشتیها دیگر طوفان نمیشود. در بهشت گرد و غبار چیست؟ طوفان حوادث، گرد و غبار خیال، حرارت یأس، ناکامی، چقدر تعابیر قشنگ است.
* * *
مؤمن اینجاست هم که هست، آن گداختگی که یک آدم مصیبتزدهای که از دست داده، چرا آدم داغدار میشود؟ عزیز از دست میدهد ولی یک وقت این حس از دست دادن، حس کلاً تمام شدن است. آدم مؤمن از دست میدهد ولی از دست داد بابت اینکه الان توی خانه با من نیست، ناراحتم. بابت اینکه جای دیگر رفته و وارد بهشت شده مثلاً خوشحالم. بازی عالم بالاتری شده، خوشحالم. این حالت مؤمن، داغداری مؤمن با داغداری غیر مؤمن فرق میکند. آن آتش از دست دادن، آن جلز و ولز حسرت، یأس و ناکامی، این آتش جهنم است. همین جا هم تجربه میکند، بعد مرگ هم در مقیاس چند هزار برابری این را تجربه میکند. این اینجا از این طوفان حوادث در امان است، از یأس در امان است، از ناکامی در امان است. در بهشت هم همین است. نوسان فکری ندارد، آنجا هم این نوسانات و زلزلهها و لرزشها و اینها نیست. همش جلوه خود آن مؤمن است در بهشت. چه ما بهشت را از نقطه نظر تجسم اعمال، ظهور ملکوت نفس مؤمن بدانیم یا به عنوان جزای مترتب بر عمل بدانیم، در هر حال نتیجه یکی است. شما بگویید در ازای اعمالش بهش میدهند، چه بگویید خود اعمالش است، جفتش یکی است.
در ازای عملشان بهشان فلان چیز را میدهیم. بعضی جاها گفته که خود عمل است که بهشان میدهیم. چطور؟ مثالی که گفته میشود این است. حالا در مورد قصر هم یک نکتهای عرض کردم. اینها را چون در پرسش و پاسخها میآید و مطالب عرض میشود حیفم میآید که اینجا در این بحث چون تعداد مخاطبین این بحثها بیشتر از کسانی که پرسش و پاسخ بررسی میکنند که انصافاً وقت میبرد پرسش و پاسخها بگویم. حجم سنگین است پرسش و پاسخ هر روز، شاید مثلاً روزی حول و حوش ۱۰۰ تا پرسش وارد میشود برای این رفقای ما و ما روزی ۴۰ تا را میتوانیم جواب دهیم. روزی ۴۰ تا سؤال جواب دادن خیلی سخت است؛ بعضی از این کتابهای پرسش و پاسخ کلاً مثلاً ۵۰۰ تا سؤال دارند. شهید دستغیب یک کتاب دارد، ۸۲ پرسش. ما روزی ۴۰ تا سؤال جواب میدهیم. عزیزان میپرسند و مثلاً شش، هفت تایش خصوصی است بقیهاش عمومی است و وقت زیادی همان سی چهل تا وقت میگیرد و این تا بخواهد دست ما برسد، بعد من صوتی جواب میدهم. دوستان زحمت میکشند پیاده میکنند، مکتوب میکنند، میگذارند در سایت. فرایند سؤالات اولاً که همه عزیزان هر چه سؤال هست از این کانال باشد. از کانالهای دیگر واقعاً حقالناس است و نمیرسیم و نمیشود به شخص ما. این جوری پیام هر چقدر میشود عزیزان ندهند و فرایندش مثلاً شاید ۴ روز، ۵ روز، یک هفته طول بکشد تا بیاید این سؤال در باکس و این ۱۰۰ تا مثلاً در سه روز به ما داده بشود و مثل سه چهار روز هم وقت میبرد که اینها تایپ بشود و ارسال بشود. لذا ناامید نشوند و به این رفقای ما هم، این رفقای مظلوم ما فشار نیاورند. این بندگان خدا از جانشان، وقتشان، از پولشان، از پول تو جیبیشان، همه این کارهایی که دارد میشود نه پول تو جیبیشان دارند میگذارند و کار میکنند. جواهرند واقعاً این بچههایی که من نمیخواهم ازشان تعریف بکنم و شاید خود اینها هم الان ادیت بکنند، البته ادیت نکنند از حرفهای ما زیاد ادیت میشود. حالا این ادیت نکنم که این بچهها واقعاً خالصانه و زحمت میکشند و چقدر هم حرف میشنوند. برخورد با اینها خوب نیست. بعضیها فکر میکنند که اینها که سؤال میفرستند برای ادمین به بنده میرسد. لذا مثلاً تندی میکنند. نه، آن من نیستم. تندی نکنید، تندی را برای من داشته باشید. اینها ادمینهای بندگان خدا هستند. تندی به اینها، به این بچههای پاک میکنید و ممکن است دل اینها بشکند. برگههای برخورد نمیرسند. اینها چند صد تا سؤال میآید، پیام میآید. بخواهند جواب دهند و حجم سنگین از جاهای مختلف را بخواهند کار بکنند. واقعاً در این پرسش و پاسخ دو تا سؤال خیلی خوب، البته سؤال خوب زیاد داریم، دو تا سؤال خوب بود که میخواهم بگویم. یکیش همین است که چطور یک جا میگوید به جزای عمل میدهد، یک جا میگوید خود عمل را میبینید؟ مثالش این است.
* * *
ببینید الان بنده در رانندگی حواسم پرت میشود، تصادف میکنم. حواسم پرت شد، تصادف کردم. الان دو تا جمله را درست است من بگویم. جمله اول: میگویم حواسم پرت شد، در ازای اینکه حواسم پرت شد تصادف کردم. یعنی نتیجه این بود. علت، معلول. یک حواسپرتی داشتیم، یک تصادف داشتیم. حواسم پرت شد، نتیجه شد تصادف. این یکی که معمولاً تصور ما از بهشت این است. صدقه میدهیم بهمان چیپس و مثلاً بستنی و نمیدانم مثلاً نوشابه اینها میدهند. به ما! نگاه عمیقتر چیست؟ نگاه عمیقتر این است که اینی که حواست پرت شد خود حواسپرتی شد تصادف. تصادف جلوهای بود از حواسپرتی. درست است؟ نه نتیجهاش بود، خودش بود. حواسپرتی و تصادف یکی است، نه دو تاست.
* * *
بهشت و اعمال ما یکی است. خود صدقه من آنجا میشود کاسه و بشقاب و بلور و فلان و اینها نه در ازایش بدهند. نه یعنی عمل کردی تمام شد رفت حالا در ازایش میدهند. کتاب در سوره حج توضیحاتی عرض کردم که نظام اعتباری نیست. مثله سربازی که اگر پا جفت نکند باید سرویس بهداشتی را بشوید، آنجا پا جفت نکردن یک چیز است، سرویس بهداشتی شستن یک چیز دیگر است. مجازات غیر از عمل است. در جهنم مجازات خود عمل است، جلوه خود عمل است. بهشت هم جلوه خود عمل. این جور بگیریم. یعنی چه جزای عمل بدانیم چه خود عمل بدانیم، در هر حال نتیجه یکی است. شاهد ولی معنای خاطره یک نفر که خدای متعال به آدم ابوالبشر قبل از ورودش در این نشئه میکند: "فقلنا یا آدم ان هذا عدوا لک و لزوجک"؛ اول که میخواهد وارد دنیا بشود خدای متعال به آدم حواست به این شیطان باشد که این دشمن تو است و دشمن خانومت، دشمن زوجت.
* * *
یک تعبیر زوج دارد در قرآن، یک تعبیر امرئه دارد که اینها هم توش لطایفی است. مثلاً در مورد حوا میگوید زوج آدم بود، ولی در مورد آسیه نمیگوید آسیه زوجه فرعون، میگوید چی بود؟ "امرأه فرعون" و "امرأت حَمولة الحطب"؛ در مورد همسر ابولهب میگوید "امرأه"؛ در مورد همسر فرعون هم میگوید "امرأه". انگار کفار با هم زوجیت پیدا نمیکنند، کافر هم با مؤمن زوجیت پیدا نمیکند. مؤمن با مؤمن زوجیت پیدا میکند. یک بحث مهمی است در آن بحث زوجیت در بهشت که مطرحش نکردیم. یکی از شاهکلیدها همین است که در قرآن واژه زوج با واژه امرأه فرق میکند. میگوید آسیه زن فرعون بود، نمیگوید زوجه فرعون بود. با هم ترویج نشدند، زوج نشدند. و خود اعمال ما با ما زوج میشود و خود اینها جلوه میکند. یک جلوه میشود حورالعین. حورالعین هم جلوه اعمال ماست، از خود اعمال ماست. این تزویج اعمالِ حورالعین غیر از همسر است. از جنس آدمیزاد است. آن یک جنس دیگر است. او یک زوجیت دیگری دارد. این زوجیتها بحثش متفاوت است. این خودش یک عالمی است، بحث زوجیتها در ملکوت. تزویج در ملکوت. اصلاً بحث تزویج، اصلاً عالم، عالم تزویج است و خدای متعال عالم را بر اساس زوجیت آفرید. این بحث زوجیت هم در فیزیک و شیمی و اینها بحث عجیب و غریبی است، هم در عرفان و فلسفه و اینها.
به هر حال "فلا یخرجنکما من جننه فشقا"؛ حواستان باشد از بهشت شما را بیرون نکند. "ان لک ان لا تجع فیها ولا تعری و انک لا تمعوا فیها ولا تب". در خطاب به آدم میفرماید که در این بهشت که خواطر نفسانی نیست، اضطرابات خیال و قوای واهمه راه ندارد، هیچ هیچ وقت گرسنه و عریان نخواهی شد. هیچ وقت تشنه و آفتاب زده نخواهی شد. گرسنگی و تشنگی، عریانی و گرما، حرارت و گداختگی بر اثر تسلط نفس اماره بر انسان است ولی در بهشت که قلب انسان آرام است و هیچ خاطرهای به انسان راه ندارد، آنجا "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر". جای استراحت افراد است. افرادی هم که با ایمان و صالح الدنیا رجوع به خدا میکنند، در آن بهشت تفضیلاً قرار گرفته و در زیر سایه درختان به هم آورنده آن میآرمند.
* * *
خب در مورد نهرهای بهشت هم چون نکته عرض نکرده بودیم این نکته را بخوانم که مرحوم طهرانی میگوید که نهر بهشتی چیست؟ نکته خیلی قشنگ. «اما نهرهای جاری در این بهشتها همانا علوم و معرفتی است که موجب حیات قلب است. آب همان حیات است دیگر، منشأ حیات. اسم حیات. بحث تحویل است دیگر، تحویل که میخواهیم بگوییم همینهاست. "اسم هی" در عالم دنیا که آمد شده آب، در عالم مثال میشود علم. در عالم بالاتر میشود علم، چون علم هم حیات است دیگر، حیات قلب است، حیات روح. باز در آنجا یعنی همین، آب حیات که آب جلوه میکند در آب و علم، قدرت، اینهاست دیگر. زنده کردن، بیداری، هوشیاری، اینها همش میشود آب. این در عالم برزخ باز همان علم است که میشود این نهرها. پرفشار بودنش دارد حکایت میکند از یک جریانی، به یک حرکتی، به یک سیری. نهر از کجا میآید؟ آب از سر کوه میآید دیگر. باز خود کوه یک عالمی دارد. ملکوت کوه چیست؟ حضرت موسی میگویند به کوه نگاه کن. قرآن میگوید اگر قرآن را بر کوه نازل کرده بودیم، تکه تکه میشد. چرا از کوه میگوید؟ "جبل" یک ماجرایی دارد جبل که نمیخواهم الان واردش بشوم. اثر کوه مؤمن مثل جبل راسخ میماند. اثر کوه نهر جاری میشود. هر چقدر این شتابش بیشتر باشد یعنی این در واقع شیبش بیشتر باشد، این کوه شتاب این آب شدیدتر. به کجا میریزد؟ به مزرعه میریزد تا برویاند و بروید.
نهرهای بهشتی این است. یک کوهی دارد به میزان تواضع این شخص و فرو رفتگی باطنی او شیب پیدا میکند. از آن قله حقیقت و معارف، آب که همان علم است، سرازیر میشود به سمت قلب او که میشود در جلوش میشود خانه او. هر آنکس که در این قلب جا داشت، آنجا راه دارد. تا یادم نرفته بگویم در مورد اینکه پرسیده بودند که چطور هم یک نفر همه بهشتیها در خانهاش جا میشوند و همین که این باز ۱۰ تا قصر دارد، ۱۰۰ تا قصر دارد. مثالی که باز به ذهن میرسد این است. الان شما در اکانت اینستاگرامت، در اکانت تویترت. الان هر پیجی، الان پیج اینستاگرام شما ظرفیت دارد همه افراد کره زمین را در آن پیج خودت مهمان کنی. ظرفیت همه ۷ میلیارد و خردهای آدم کره زمین میتوانند عضو پیج اینستای شما بشوند. یعنی مهمان پیج اینستای شما. بعد در عین حال شما اینستاگرام داری، توییتر هم داری مثلاً. چرا؟ برای اینکه اینستاگرام یک بستر ارتباطی است، توییتر یک بستر دیگر ارتباطی است. اینجا یک جور جلوه دارد. مثلاً تصویر میگذاری، فیلم میگذاری، لایو میروی. در توییتر نه، متن کوتاه. آن یک جور دیگر معاشرت دارد. حالا مثلاً فضای توییتر بیشتر فضای نقطهزنی، متلکپرانی، نیشزنی و اینهاست دیگر. فضای جملات قصار کوبنده و منهیهکننده. فضای اینستاگرام فضای انس و ارتباط تصویری و اینهاست. باز مثلاً فضای تلگرام، واتسآپ و اینها مثلاً فضایش متفاوت است. اسم میآوریم، عزیز دل! هیچ کدام از اینها برای تأیید و حمایت و اینها نیست که بعد می آیی باز می گویی که اینها را ترویج می کنی! تحلیل داریم می کنیم، ترویج نمی کنیم. اینها دیگر یکم دقت اگر باشد مسئله در واقع شما یک جلوهای در اینستاگرام داری، این یک خانهات است، یک قصریت است. همه ۷ میلیارد، همه ۷ میلیارد در توییتر هم می توانم جا دهم. در اینجا همه ۷ میلیارد. در واتسآپ، در واتسآپ یک جلوه دیگری دارد. در توییتر یک جلوه دیگری دارد. این قصرهای بهشتی این شکلی است. خب پس به میزان شیب او این آب میآید، نهر میآید. معلوم میشود که این سیرش سریعتر بوده، این شیب آب تندتر است. این چیزهایی که در این نهر جاری است. مثلاً ماهیهایی که هست، پرندههایی که مثلاً در نهر میآیند. نهر دارد، یک چه میدانم مثلاً برکه دارد، آب ساکن دارد، آب پرفشار دارد. جایی در قرآن دارد "فی جنات و عیون". جای دیگر دارد "فی جنات و نهر". هم عین دارند هم نهر دارند. اینها فرق میکند. عین با نهر فرق میکند. عین حال میگوید ما چشمه به جفت اینها در فارسی میگوییم چشمه ولی فرق میکند. عین چشمهای که توش تلألؤ خیلی دارد نه چشمهای که توش فشار خیلی است. چشمه چشمنواز و بهش میگویند عین مثل طلا و نقره که چشمنواز است که به آنها میگویند عین. آن چشمه پرفشار نهر است. "فلا تنهر"؛ پس نزن. اینکه پرفشار است، پس میزند. همه را میزند کنار که این جلوه آن پس زدن خطورات و فلان، جاری شدن است. که مثل علامه طباطبایی فرمود: یک وقتهایی هجوم میآورد علم و بر من همه یکهو میریزد آنقدری که نمیتوانم به قلم بیاورم و گاهی ده روز متصل علامه غیر از وقت خواب فقط مینوشت برای اینکه آن مطلبی که برشان یکهو وارد شده از دست نرود. این همان نهر است. مال علامه طباطبایی خیلی پرفشار بوده، مال آدمهای مؤمن معمولی مثلاً سالی یک بار یک تقهای میخورد مثلاً یکمی شورهای میکند در حرم امام رضا. مثلاً یکم شوره. نه، نهر آرام باریکی دارند، همین جور چک چک چک چک آبی دارد میآید. یکم واسه علامه طباطبایی آن اصلاً یک نهر عجیب غریبی است. همین جور حقایق دارد وارد میشود برای خانه دل او. وقتی کجا میرود آن یک بحث دیگر است؟ چون جنت میآید. این جنت هست، نهر است. میآید. حالا کجا میرود؟ کجا میریزد؟ مثلاً میریزد طبقات پایینتر از باغ او. این نهر علامه طباطبایی میریزد برای آن مؤمنهای پایینتر.
* * *
این شکلی است مثلاً. حالا ببینید این نهرها چیست؟ «مومنین با علم و معرفت و اقرار به وحدانیت خدا و صفات و اسمای ذات مقدس او و اقرار به حقانیت امام، پیغمبر، قلب خودشان را از این علوم آبیاری کردند. در آنجا هم ظهور این علوم که حیات قلب است به صورت نهرهای آب که زندهکننده زمین خشک است، بروز و ظهور پیدا میکند. تمام مومنینی که عمل صالح انجام میدهند یکی از آن اعمال صالح چیست؟ اقرار به امام وقت. اینها همه از این نهرها برخوردار خواهند بود. بلکه میشود میزان و عمل صالح را از عمل غیر صالح همان امضا و عدم امضای امام دانست. هر فعلی را که امام امر کند صالح است، هر فعلی را که نهی کند غیر صالح. چون نظر امام و دید امام، نظر واقعبین و حقیقتبین است. لذا اگر از کلام امام ما انحراف پیدا کنیم، از متن واقع و حقیقت نفسالامر تجاوز کردیم. از حقیقت جدا شدیم. حقیقت همانی است که اهل بیت و معصومین می گویند.»
* * *
اما افرادی که دل به امام خودشان ندادند، از آن منبع فیض استفاده نکردند، دل آنها خشک است، بی آن سرسبزی که مال شهدا بود. شهید کی بود؟ کسی که به امر امام دفاع میکرد، به امر امام مجاهده میکرد، تابع امر امام معصوم و ولی خودش بود. این میشد که به شهادت میرسید و باغ او سبز بود، آب داشت. خود ائمه هم آباند. "من یتیکم بماء معین". در ذیل این آیه که آیه آخر سوره مبارکه ملک است، اهل بیت فرمودند که "نحن الماء المعین"؛ ما آن آب معینیم. اهل بیت خودشان آباند اصلاً. آب جلوه اهل بیت و تجلی اهل بیت است. علم هم تجلی اهل بیت است. آب هم تجلی اهل بیت است. اینها همش مراتبی است که نزول پیدا کرده. خشک، بی طراوت، بی صفا و بیمحبت و بیمعرفت. چون مشکی پوسیده و پاره و خشک شده، قابلیت انعطاف و ظرفیت خودش را از دست داده. آب آنها، همان هرمان و حسرت ندامت. به اینها چه آبی میدهند که به صورت فلز گداخته در کام آنها ریخته میشود که در سوره مبارکه به نام پیامبر، سوره محمد آیه ۱۵ این را توصیف میکند. به بهشتیها چه آبی میدهند؟ به جهنمیان چه آبی؟ "مثل الجنه التی وعد المتقون فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذه للشاربین و انهار من عسل مصفی و فیها من کل الثمرات و مغفره من ربهم و کما هو فی النار و سقوا ماء حمیما"، فقط.
* * *
اما در مورد این آیه چه میگوید؟ طهرانی. خیلی بحث زیبایی را دارند و آخرش هم ختم به آقا و مولای ما امیرالمومنین، ارواحنا فداه، میکند که خیلی قشنگ به آنجا میرسیم. دیگر میرود در فضای بسته شعرشناسیمان. میگویند که این نهرهای چهارگانه در بهشت، چهار تا نهر را دارد اینجا ذکر میکند. در این آیه اول: نهرهایی که آب زلال که بوی او متعفن نشده. چون در این دنیا آب هست ولی متعفن میشود. آنجا نه، تعفنی و آب در عالم طبیعت حیات موجودات است. "و جعلنا من الماء کل شیء"؛ هر چیزی که حیات دارد از آب حیات دارد. حیات دل به علم و معرفت خداست. لذا نهرهای علم و معرفت که در قلوب جاری است، در آنجا به صورت نهرهای زلال و غیرمتغیر ظاهر و بارز است. منظور از انهار چیست؟ نهر چیست؟ اصناف و انواع علوم، معارف حقه حقیقیه، حیات قلب منوط به آن است. غرایز انسان باعث سیراب و اشباع میشود. مراد از "غیر آسن" یعنی متعفن نشدن، متغیر نشدن. یعنی آن علوم با شبهه و تشکیکات و عادات باطله و سنن ذاله و اعتقادات فاسده خراب نمیشود. آدم شک میکند، به تردید میافتد، فاصله میگیرد. این آب، آب میآیدا، ولی تعفن میگیرد. آب تعفن گرفته را بهت میدهند. یک مدتی در این فضاها افتادی، حالا مثلاً آن سوی مرگ و سه دقیقه در قیامت و خودم را میگویم، دو کلمه خواندی و خوشت آمد و جذب شدی و یک تحولی، تکونی پیدا کردی. بعد کم کم ول میکنی. این حرف است. میماند. این حرفها که آمد در دل، حرکت ندارد، تحول، بچرخد. دیگر آبنماها را دیدی؟ هی در حرکت است. لذا تعفن و گندیدنی ندارد، ولی آبی که مانده در این حوزه چه میشود؟ پر از لای و روب و چرک و کثافت و لجن و اینها میشود. حالا این آب آمد، این علم آمد، عمل نمیشود. آدم بهش ترتیب اثر نمیدهد، تکون نمیخورد در قلب ما، در رفتار ما. میماند. تعفن میشود. آب متعفن میشود. به جهنمی چه آبی میدهند؟ متعفن. از همه آب بوده، مانده، لجن، لجن. یکی از آن آبهایی است که بهش میدهند. یکی دیگر آتشی است که حالا بحث دیگری. پس با این وهمیات و شک کردنها و تهمتها و تردیدها و اینها این علم خراب میشود، بوی گند میگیرد، تعفن پیدا میکند. یکی از نهرهای بهشتی آبی است که تعفن ندارد. علمی که پیدا کردی عمل کردی، دچار شک نشدی، دچار تردید و واهمه.
* * *
در این پیامها زیاد داشتیم در مورد بحث محرم و نامحرم اظهار لطف دوستان و اینکه بعضی میگفتند آقا ما را کشتی! و بعضی گفتند ما بیچاره شدیم! بعضیها گفتند فقط داریم گریه میکنیم! خیلی پیام داشتیم و عرض کنم خدمتتان که و خیلیها هم همش بحث این بود که ما چه بکنیم. خب عزیزان من، بزرگواران! خود این حقیر سر تا پا گناه و هیچ هیچ، یعنی وضع بنده خیلی خراب است از جهت اخلاق و رفتار و کردار و اینها. فقط خدا به داد من برسد. و هیچ نصیحت پدرانه و موعظه و نمیدانم جایگاه فلان اینها نیست. ببینیم ما راهی غیر از توبه و با توبه داریم؟ خدای متعال وعده داده، خدا وعده داده میبخشد و اصلاح میکند. هر چقدر گناه بزرگ باشد، هیچ بابی برای یأس ما حق نداریم برای خودمان باز بکنیم چون در رحمت خدای متعال به سمت رحمت بسته نیست. هر وقت یقین پیدا کردی خدا در رحمت را بسته است، یقین یعنی خودش بهت گفت نه، رحمت به روت بستم و تا حالا از اولی که آدم ابوالبشر خلق کرده تا امروز به هیچکس نگفته من در رحمت را به روی تو بستم. به هیچ کسی که در دنیاست حالا این را نگفته حتی به شیطان در رحمت بسته نیست. برای شیطانم در رحمت در این همین الان بره سجده کنه، یک روایت دارد که سجده کنه به قبر حضرت آدم. اگر من به زبان حضرت موسی بود که سجده به قبر حضرت آدم کنه، میبخشم او را و میپذیرمش. همین الان سجده به امام زمان کنه. اصل پذیرش چه چیزی؟ حقالناس که هست، حالا به نحوی باید جبران بکند. آن یک بحث دیگری است ولی خدای متعال به خودش راه میدهد. برو. در از این جهت بسته نیست. خدا بین خودش و کسی فاصله نمیاندازد.
* * *
خب بعضی عزیزان گفتند آقا ما از همین بحثهای زنا و اینها... خود این عزیز بزرگواری که این را گفته، اولاً که به ایشان عرض کردم اول خدا را شکر کنیم که در دنیا به ما این را نشان داد. فرض کن اگر ما میرفتیم بعد میفهمیدیم چی میشد؟ کی میتواند برگردد؟ الان همه آنها که رفتهاند اینها را فهمیدهاند، چه کار میخواهد بکند؟ اوست و ابدیت و اثر عمل من و شما. الان یک تصمیم جدی میگیریم که خدایا غلط کردم و تمام آن ملکوت پاک میشود به شرط اینکه به مرحله صفت ما نرسیده، در مرحله فعل بوده. یک کسی زنا میکرده در مرحله فعل، حق کس دیگری هم نبوده، حق الناسی هم نبوده که جبران لازم باشد. ولی در مرحله فعل زنا بوده. الان تصمیم میگیرد تمام. ولی به مرحله صفت رسیده، یعنی ملکه شده برای من زنا کردن. مثل آن بابایی که یا اباذنه ملکه شده بود برایش یک روز نام که یک روز روزه میگیرد. آن یک جور دیگر است. آن هم راه توبه دارد. باید آن ملکه این ویژگی را از خودش دور کند که کار بیشتر و عمیقتری میخواهد و زحمت بیشتری. به هر حال راه برای هیچ کدام از ما بسته نیست. با نامحرم صحبت میکردیم، پیام میدادیم، چت میکردیم، شوخی میکردیم، خیلی تمام شد. همین الان که تصمیم جدی گرفتم خدایا من الان فهمیدم اگر حق الناسی این وسط بوده که میرویم حلالیت میطلبیم. اگرم نه، همین الان تصمیم جدی میگیریم و خدای متعال در یک آن از این اوج، از این اعماق ذلت و حجاب آدم را میبرد در اوج عزت و پاکی در یک لحظه.
* * *
روایت عجیب و غریبی در این باب داریم که الان من یکیش یادم آمد ولی دیگر باید روایتش را در کتاب کافی جستجو کرد. اگر الان فرصت نیست میتوانستم میآوردم از روی متنش میخواندم برایتان. خیلی جالب است که امام سجاد فرمودند یک جوانی در یک جزیرهای آمد و یک خانم خیلی زیبا و عریانی کنار آب افتاده و در ساحل. اول فکر کرد که این از جنت است. متن روایت این است. فکر کرد یک جن است. حورالعین، فرشته است. گفت: سوار کشتی بودیم کشتی غرق شد و من با یک تخته خودم را به ساحل رساندم و همه لباسهای من را هم آب برد. جوان دست دراز کرد به سمت او که با او گناه کند. و دید زن شروع کرد به لرزیدن. گفت: "بگو چرا میلرزی؟" با انگشت اشاره کرد به آسمان و گفتش که "ربالعالمین دارد من را میبیند. من در محضر ربالعالمین هستم". وصیت او را بکنم. جوان میگوید: این جوان هم به گریه افتاد. خیلی پریشان. گفت: تو که هیچ کاره بودی و من میخواهم این بلا را سرت در بیاورم این جور میگویی. "منی که یک عمر گناه کردم باید چی بگویم!" این افتاد به گریه و حرکت کرد. حرکت کرد و با یک راهبی، عابدی در مسیر مواجه شد و با هم هممسیر شدند. اینها گرسنه و تشنه بودند و آفتاب هم خیلی شدید بود و عابد دعا کرد. گفت: خدایا یک ابری را سر ما بفرست، یک غذایی برای ما بفرست. این جوان هم گفت: آمین. دیدند ابری آمد و غذایی هم آمد و استفاده کردند. راه افتادند. سر دو راهی رسیدند و از هم خداحافظی کردند. عابد به آن سمت رفت، جوان به این سمت رفت. دیدند که ابر روی سر جوان حرکت کرد. عابد روی سر عابد! عابد گفت: بیا اینجا ببینم! گفت: "اونی که دعا کردیم، دعای من مستجاب نشد، آمین تو مستجاب شد. خدا به خاطر آمین تو ابر را فرستاد. تو به من بگو ببینم چه کار کردی جز در جزیره؟ وضع تو چه نحوی بود؟" گفت: "کار خاصی نکردم فقط این زن به من گفت از ربالعالمین میترسم و یک لحظه در دلم تکون خورد که من یک عمر مراعات ربالعالمین را نکردم و این ابر رحمت را حق تعالی برای من فرستاده که این پیامی باشد برای من که ببین من توجه کردم. برای تو هم فرستادم این ابر را، این غذا را." این درگاه به هر حال درگاه شکستگی است دیگر، عبودیت. به این عزیزان که من از همه اینهایی که اگر گناهی کردند چیزی بوده، وضعم بدتر است و خرابتر و پایینتر عرض میکنم. شمایی که این دل شکسته را دارید و من نمیفهمم و ندارم، این ذکر شریف را بگویید که این روایت عجیبی هم دارد. این ذکر. فرمود که اگر کسی من را با هر اسمی صدا بزند یک بار لبیک میگویم خدای متعال. ولی اگر اسم یا اله العاصین را صدا بزنند سه بار لبیک! ای خدای گناهکاران. فرمود: و سبب این هم این است که این که آمده این جوری من را صدا میزند معلوم میشود که از همه بریده و باورش این است که غیر از خدا کسی را ندارد. واقعاً همه گناهکاریم و عاصی هستیم. به این باور نرسیدهایم که او اله ماست و پناه بیاوریم بهش از گناه خودمان. "اللهم اشکو الیک نفسا با سوء اماره". مناجات شاکین را ببینید. در مناجات خمسه خدایا من از دست خودم آمدهام به تو شکایت کنم. من زور ندارم با خودم بجنگم. من جان ندارم از پس خودم بر نمیآیم. آمدهام از خودم گله کنم به جای اینکه اومدم تو من را کمک کنی با خودم بجنگم. تو بزنی نفس اماره را تو زمینگیر کنی. به خدا میداند چه رحمتی جاری میشود وقتی که انسان این جور در خانه خدا میآید. پایین حالت گناه یک وقت مرحمت.
الله یعقوبی به بنده میفرمود این روایت را از امیرالمومنین علیه السلام. حالا یادم نیست چه سؤالی کردم. ایشون فرمودند که امیرالمومنین فرمود: اگر همه خلایق را بخواهی بهشت ببری و بگی یک نفر را فقط جهنم میفرستم، علی با خودش میگوید من آن یک نفرم. اگر بگی همه خلایق را جهنم میبرم و فقط یک نفر بهشت میفرستم، علی با خودش میگوید من آن یک نفرم. که اگر همه خلایق بهشت رفتند، یک نفر جهنم رفت، منم آن یک نفرم. اگر همه خلایق جهنم رفتند، یک نفر بهشت رفت، من همون یک نفرم. این حس اگر در ما ایجاد بشود هم آن شوق، هم این ترس. خوف و رجا با هم و از گناه به او پناه ببریم و از او بخواهیم که ما را نجات بدهد از گناهانمان. تا مبارک رمضان چیزی نمانده. "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن"؛ "قد اقبل الیکم شهر الله بالمغفره و الرحمه و البرکه"؛ ماه مغفرت، ماه مهمانی خداست. امثال من با آلودگی داریم وارد این ماه میشویم و پاک میشویم. این خانهنشینیها و اینها هم اثری در امثال من نداشته برای پاکی. به خودمان فقط باید پناه ببریم به او. باید دست بیندازیم. با یا اله العاصین باید به داد ما برسد. سحری میخواهد و نالهای میخواهد و سجدهای میخواهد. قطعاً مورد عنایت حق تعالی واقع میشود. قطعاً. فرمود: وقتی یکی از شما توبه میکند و برمیگردد، حال کسی را تصور کن که در بیابان شترش را با خورجین وسایلش گم کرده و یکهو وسط بیابان این را پیدا کند. این چه خوشحالی است! تشبیه کردان خوشحالی خدا را هنگام توبه بنده به این خوشحالی است. در روایت که این شکلی خدا خوشحال میشود از برگشتنت بنده گناهکار. او خیلی کریم است، خیلی رحیم است، خیلی رحمان است.
* * *
یک خاطره دارم. ما یک برادر کوچکترم، دو تا برادر کوچکتر از دست دادیم. یکیشان ۱۰ سالم بود از دست دادیم. و دیگر برادر خواهرانی که غیر از اینها کوچک بودند به دنیا آمده بودند نوزاد. بعد آن برادر دوم خب ما سن و سالی ازمان گذشته بود و به هر حال تعلق بیشتری داشتیم. این بچه به دنیا آمد و خیلی هم مهرش نشست و بعد چند روزی خیلی گریه کرد و قلبش از کار افتاد و از دنیا رفت. خیلی حال پریشانی ما داشتیم. یکی از اساتید بزرگوارمان ایشون پیامک داد. یادم نمیرود این پیامک را که خیلی آرام کرد من را. حالا خیلی عزیزانی ایام عزیز از دست دادند و کلاً عزیزانی را از دست دادند. این خیلی میتواند کمک کند. ایشون پیام دادند که برادر تو پیش کسی رفت که با ارحمالراحمین در این عالم بینهایت فاصله دارد. ارحمالراحمین این عالم پیغمبر اکرم بود. خدا رحمتش کند. با رحمت پیغمبر اکرم. بانک همه جلوه رحمت خداست ولی بینهایت با هم فاصله دارند. چون ممکنه او واجب است. پیش کسی رفت که با ارحمالراحمین این عالم بینهایت فاصله دارد و فهم این بینهایت، بینهایت فهم میخواهد فلسفی و سنگین نبود ولی خیلی آرام کرد و ذخیره برای پدر و مادر است.
* * *
به هر حال درک این رحمت اگر انسان بفهمد با چه رحیمی مواجهیم، دنبال بهانه میگردد برای مغفرت. ما نباید جری بشویم، پررو بشویم، خودمان را در وادی این گناهان بیندازیم ولی نباید ناامید بشویم. هر چه که اشتباه بوده میفهمیم، مقید بهش میشویم. نمیگذاریم این آب به گند بیفتد. درمان آب را تکون داشته باشد تا نگندد و قطعاً خدای متعال با رحمتش این مقداری که فهمیدیم و تصمیم گرفتیم را کمک میکند و ترتیب اثر میدهد. شیطان نه ناامیدمان کند، نه مأیوس کند، نه مغرور. دائماً این دو تا کاری است که شیطان دارد میکند: یا مأیوس یا مغرور. یا این وری میافتد یا آن ور. نه مأیوس میکند، اصل نکته.
* * *
خب پس نهر اول در بهشت نهر آب بود. نهر دوم چیست؟ نهر شیر. «نهرهای از شیر که طعم آن تغییر نکرد.» شیرهاش این جوری نیست که بماند، فاسد بشود. مواد نگهدارنده بزنند، تاریخ انقضا داشته باشد. بهشتی میرود خانهاش، دست در یخچال میکند، یک شیر میبینید. میگوید: اوه، شرمنده، این دو روز تاریخ مصرفش گذشته! بییا بریزیم دور! دور ندارد. دور که بخواهند بریزند. آنجا اصلاً دور نیست. آنجا همه چی نزدیک است. هیچی دور نیست. جهنمی که همه چیزش دور است، همه را انداختهاند دور، میافتد در جهنم. بعد آنجا تغییر نمیکند. حالا مثال دیگر، اینها دیگر بحثهایی است که در بحثهای آن سوی مرگ توضیح دادیم که در عالم مثال یک چیزی تغییر و تحول ندارد. فاسد شدن ندارد. فسادی آنجا نیست. «این نهرها ظهور و بروز علومی است که برای مبتدین در سیر راه خدا مفید بوده.» مصطفوی میگوید بچه کوچک وقتی به دنیا میآید، بهش شیر میدهند. غذای اولیه برای رشد شیر است. خواب شیر دیدم. یکی از بزرگان فرمود که یک چیزی ازشان پرسیدم در مورد یک چیز دیگر. به سختی زیر زبان ایشان میشد حرف کشید. چیز خیلی بلندی من پرسیدم و چیز بلندی میخواستم. ایشان دیگر کسی است که اصلاً من پس نمیدهم. زورکی یک چیزی توانستم بکشم بیرون. این را فهمیدم، فهمیدم آن اولی که ما محضر استاد، حالا استاد ایشان هم اسم نمیآورم، که خدا رحمت کند استاد بزرگوارشان، اولی که ما خدمت ایشان میرسیدیم همان اوایل من یک شب خواب دیدم که استاد دارند به من شیربرنج میدهند. ترکیدند! داشتم که اوایل این خواب را دیدم. یعنی مثلاً اگر برای کسی هم حاصل شد، خیلی دل نبندد به این چیزها. بدونید اینها مال اول ماجراست. شیر مال طفل راه است دیگر. کم کم خواب شیر و شیر خوردن و حالا شیر کاکائو، شیر معمولی، شیر داغ، شیر خنک، نهرهایی از شیر شنا میکردم. اوایلی که رفته بودم نجف به محضر امیرالمومنین. خب بازی جنس دیگری است. این، این هم شیر است. مال اول کار. نهر از شیر. اینها اوایل وادی سیر و سلوک بودند و در این وادی افتادند. در این خط افتادند و شیر غذای کودک. «علومی که متعلق به افعال و اخلاق باشد مثل علوم شرایع و حکمت عملیه. چون عنوان مقدمیت دارد برای عمل و تزکیه نفس، مقدمه به حساب میآید. لذا ظهور آن که این نهرهاست اختصاص به ضعفایی دارد که مستعد سیر در منازل نفس را داشته. به سر پرهیز از معاصی و رذایل اخلاق، قابلیت وصول به مقام قلب را دارند ولی هنوز به آن مقام راه نیفتاده بودند.» اینها کم کم یک تکونی خوردند و در این وادی راه افتادند. وادی سیر، حرکت به سمت خدا. اینها دیگر سهم از شیر دارند. طفل راهند اینها. کم کم یک آدم حساس میشود نسبت به اینکه من چرا حضور قلب در نماز ندارم و این جور چیزهایی مثلاً. کم کم وادی آدم عوض میشود. همان اوایل نهر شیری و یک شیری و اینها به واسطه فرا گرفتن مقدمات از علم شرایع و اخلاق و عمل کردن به آن در صدد تقویت روحی و کم کم قوی میشود. ان قدر شیرش میدهند که یکم قوی بشود، جان بگیرد، دندان پیدا کند و بزرگ بشود. این هم که گفته طعمش تغییر نمیکند یعنی آلوده نشده. «این علوم که گرفته، نیت فاسد، شهرت کسب بکند و دفتر دستگی راه بیندازد، مریدی جمع بکند و آقا جون آقا جون بهش ببندند و با انگشت اشاره یکی را ساقط کن، یکی را بالا ببر. از این بازیها، از این مسخره بازیها، دلقکبازی از اینها نداشته. چشم کسی را کور بکند با علمش. مثلاً جلوه بدهد و فلان من من بکنم. دنبال این وادیها نبوده. این آلودگیها را در شیرش نینداخته. "لّم یتغیر" باشد. بیفتد شیرش شیر گندیده است. آشغال توش است. نیت فاسد نداشته، هوا نداشته، بدعتهای باطل نگذاشته، اعمال و تعصبات جاهلی نداشته. این علم خالص مانده، فضیلتش را داشته و سم مهلک توش نریخته. این میشود نهر شیر.»
* * *
نهر بعدی چیست؟ نهر شراب. «سوم نهرهایی از خمر که برای خورندگانش لذت فراوان دارد.» میگوید خب اینجا بد است آنجا خوب است. بدبخت نمیفهمد. کدام خمر با آن خمر؟ این خمر عالم ماده است، آن خمر عالم مثال. آن یک خمر است این یک خمر است. اینها اسمهایشان با هم مشترک است. این یکی شیر است اندر بادیه، آن شیر است اندر بادیه. این یکی شیر است که آدم میخورد با آن یکی شیر است که آدم میخورد. گوشت خورده عزیزم. فکر کردی اینها از جنس هم هستند؟ اصلاً یک چیز دیگر است. آن خمر آن طرف، این میزند عقل را خراب میکند، نابود میکند. آن هم بله. از عقل درت میآورد، از معقول در میآورد به مشهود میاندازد. از خودی اینها هی من فکر من و تصمیم من و چه چیزهایی میفهمم و اینها، از توی اینها در میآورد. خمر میزند همچین مست میشود. اینجا مستیش میرود غرق در طبیعت میشود، غرق در توهمات و اینها میشود، گم و گور میشود. آنجا غرق در توحید میشود، غرق در لذت میشود. لذت بالاتر این تفاوت. که لذت فراوانی هم دارد. «خمر در دنیا اگرچه ماده خبیث و بدبو و بدطعم است که عقل را خراب میکند، از حس و ادراک ساقط میکند و انسان را در ردیف بهائم پایین میآورد، ولی خمر آخرت جذبات الهی است. جزئیات یک ته استکان میدهند.» و یکی از اساتید میگفت: از خدا بخواهیم یک ته استکان هم شده به ما بدهد. در این دنیا یک ته استکان. حرم امام رضا علیه السلام، حرم امیرالمومنین خصوصاً که ساقی امیرالمومنین است. یک ته استکان، یک قطرهاش هم به آدم بخورد غوغاست. "هر قطرهای در این ره صد بحر آتشین است". کی میگوید؟ آنکه کشیده، حافظ است که کشیده. "هر قطرهای در این ره صد بحر آتشین است / دردا که این معما شرح و بیان ندارد". هر یک قطرهاش تا بحر آتشین. همچین آتش میاندازد در وجودت. همچین داغت میکند. یکم از این میخورند که از زنجبیل است. چون آنجا یک سلسبیل دارد که زنجبیل. یک نهر دیگر هم دارد که از کافور. زنجبیلیها میخورند داغ میشوند چون طبع گرم و... اینها را ما داریم. در رشته برزخی لااقل. جنت عدل بحث دیگری است. بعد میخورند خیلی داغ میشوند. جذبهها میگیرد. باز یکم آب است. با کافور نمیخورند، خنک بشود. تعدیل میکند که شاید همان خوف و رجاء باشد دیگر. جلوه خوف و رجاء. زنجبیل از جنس رجاء است، کافور از جنس خوف. این سرد میکند، آن گرم. در اعتدال هم هست. یکم آن را میزنند، یکم این را. یکم باز رجا، دعای عرفه را ببینید. یکم فاز رجا پیدا میکند. یکم داغ میشود. شراب مینوشند، آن از دور یکم میرود در فضای خوف. صحیفه سجادیه. همین مناجاتهای دیگر صفا کنیم در این دریای این ادعیه. شنا کنیم و بگیریم. اهل بیت را بخواهیم که بچشانند این مزهها را. خیلی خبرها دارند.
* * *
بعد میگویند که: «در اثر تجلیات صفات و اسما در قلب پیدا میشود، چنان عقل را مبهوت و حیران میکند که با وجود مشاهده آن دستمال کلیه و صفات الهیه غیر محدوده، عقل دوراندیش و محافظهکار و مصلحتاندیش را ساقط میکند.» بله، از کار میاندازد. به کدام سمت میرود؟ به سمت پایین که جزو حیوانات است؟ به سمت بالا که از ملائکه است؟ میرود به سمت ملائکه عالی. چطور ملائکه اَل ملائکهاَلین، مست و مبهوتند؟ این شراب را میزنی میروی در قاطی ملائکه الین میشوی؟ کروبیین به تعبیر روایت. «به کلی مراتب هستی را فراموش میکند. چون در او این خاصیت موجود است، تعبیر به خمر شده که بعضی در همین دنیا نصیب داشتند بزرگان. ولی این خمر انسان را از مرتبه عقل به بالاتر که مرتبه شهود و قلب است، رهبری میکند. بنابراین انهار من خمر، ظهور اصناف و انواع محبت صفات و ذات خداست که برای شاربین که کاملین و بالغین به درجه شهود هستند، استعداد مشاهده حسن تجلیات صفات و شهود جمال ذات را پیدا کردهاند و دیوانه و مشتاق جمال مطلق حضرت ربوباند و به مقام روح رسیده، مستغرق در انوار الهی شدهاند، موجب لذت و بهجت و سرور و عبور میشود.»
پس آن اول طفل راه، بهشان شیر میدادند. اینهایی که آدم بزرگاند و اینها، یک پیک واسهشان میریزند و میرند بالا و دیگر آن ور خلاصه خبرها.
* * *
نهر چهارم کدام است که عسل است؟ «چهارم نهرهایی از عسل تصفیه شده.» خب در آن عسل، این عسلهای معمولی ما مثلاً در آن شمع دارد. شمع یعنی همینهایی که مال این چیز است، بوم عسل و اینها درش میافتد. آنها دیگر از اینها ندارد. «تصفیه شده است. قراقاتی آشغال بوم فلان شمع کثافات مواد قزره چیزهای بیارزش و اینها توش نیست.» عسل بسیار شیرین است. لذا آن حلاوتهایی که از واردات از عالم قدس و بارقههای نورانی و لذتهایی که در حالات مختلف است برای متوسطین در راه خدا پیدا میشود، «آنها را در ذوق و وجد و توجه به خدا میآورد، متوجه به مال خود میکند. آنجا به صورت نهرهایی از عسل مصفا که خالی از شوائب کدورات و دخالتها و تسهیلات نفس است، ظهور پیدا میکند. هیچ آلودگی و هیچ جلوهای از نفس خودش توش نیست. همچین خالص، عسل عسل ناب شیرین.» اگر در خواب دیدیم کسی آب میدهد دستش، این عسل مطلب است. اگر شیر دارد میخورد، اگر دارد شراب میخورد. در بهشت هم خب معلوم میشود که این خیلی جذاب است. حالا در اینها وجوهی است. چرا این طوری است؟ اسرار قطعاً توش است.
به هر حال و میگویند که: «پس اینجا اختصاص به افرادی دارد که در مقام ذوق آن جذابیتها بوده، هنوز به مرحله سکر در اثر مشاهده تجلیات در نیامده اند.» اینها مرتبه پایینتر نسبت به آنهایی که عسل میخورند. نسبت به آنهایی که شراب میخورند پایین ترند. او شراب بالاتر. اینها هنوز دارند کم کم بهشان میچشانند یک مزههایی از عوالم بالا. یک طعمهایی دارد که میکشد. «بنابراین آن که گفته شد، نهرهای شیر علوم است که در مبتدئین و ضعفا از راه پیمای راه خدا جاری است.» پس این علوم ابتدایی حلال، حرام، واجب، مستحب. رذایل اخلاقی، فضایل. همین کتاب جهاد با نفس را میخوانیم، معراج السعاده را میخوانیم. نام شیر کم کم شیر دارد به کاممان میریزد دیگر. آرام آرام یاد میگیریم دست و پا پیدا کنیم. یکم بزرگ بشویم. روی پای خودمان بتوانیم بایستیم. بتوانیم از خودمان مراقبت کنیم. خودش مراقبت بکند. بهش آن قدر شیر میدهند تا بزرگ بشود. خودش بتواند خودش را مراقبت کند. مراقبت کند. این مراقبه دیگر درش شکل گرفته. ثابت. امثال منی که از پس چشم و گوش و دهان و دست و پا و اینها هم بر نمیآیم. این هنوز شیر است. همان شیرم تازه باشد. آب تازه معلوم نیست به امثال بنده این شیر را بدهند.
«نهرهای عسل اختصاص به افراد متوسط دارد.» متوسطین عسلیاند. تخم مرغ عسلی. «با ملاحظه جذبات الهی و مشاهده صفات سرگرم. نهرهای خمر اختصاص به افرادی دارد که به واسطه تجلیات جمال و عشق بدان ذات لایزال، هستی خودشان را فراموش کردهاند، محو در انوار او شدهاند. به منظور از این آیه "سقاهم ربهم شرابا طهورا" همین است.» این شراب همین خمر است. همان شرابی که اینها را از همه تعلقات دنیوی است. مال، معال، فرزند، عیال، جاه، اعتبار. از همه اینها پاک و پاکیزه میکند. اینی که میخورد، از این مراحل صعود میدهد. از غیر خدا. در روایت دارد که فرمود: یعنی از غیر خدا اینها را پاک میکند. هیچی در وجود اینها غیر خدا نیست. «نهرهای آب زلال غیرمتغیر و متعفن اختصاص به افرادی دارد که مقام قلب رسیده، همه گونه علوم و معارف الهی در قلب آنها بدون دخالت نفس و ضیق احوا طلوع کرده است.» آب پاک. هوای نفس و اینها توش نیست. آشغال توش نمیافتد. حالا یک کمی آشغال اشکالی ندارد. مثل آب باران که مثلاً یک کمی یک گرد و غباری میگیرد ولی آن آب تمیز است. ما این ایام که ایام آب نیسان است از ۲۴ فروردین تا ۲۴ اردیبهشت آب جمع میکنیم. مرحوم آیتالله شیخ هادی روحانی که مازندران نماینده ولی فقیه بودند و از بزرگان بودند. ایشون منزل ایشون بنده رفته بودم در هادیشهر یا به قول خود شمالیها کله بست. یک ماه مبارک ما آنجا خدمت این عزیزان بودیم در منزل ایشون. از پشت بام آنجا همه شیروانی درست میکنند دیگر که آب میآید، میریزد پایین. از این شیروانیهای بالا لولهکشی کرده بودند. حالا بقیه مازندرانیها و شمالیها جاهایی که باران زیاد دارند کار بکنند خوب است. لولهکشی کرده بود. لولهها را هم آورده بود داخل حوضچه وسط حیاط. آب باران را جمع میکردند. سه تا حیاط و فقط از آب، از آب لولهکشی اینها نمیخورند. بهترین کارم هست و آثار فوق العاده دارد. آب باران خود شفا و خیلی آثار فوق العادهای دارد. از این بارانهایی که الان به لطف خدا جاری است، نازل میشود غافل نشویم در این ایام و از اینها استفاده کنیم. اینها هم بالاخره یک جلوهای از آن آب بهشتی است و باعث طهارت قلب میشود. خصوصاً با این دستوراتی که گفته شده. نراقی فرموده که زمان میبرد. ۷۰ تا فقط سوره اعلا میآید که هر سوره اعلایی مثلاً دو دقیقه اگر طول بکشد ۱۴۰ دقیقه. چند نفر بشویم؟ ۱۰ نفر، ۲۰ نفر بشویم. هرکی یکی دو تا سه تا مثلاً سوره اعلا بخواند و آخر به درونی از کار رو به این آب و استفاده. حسین علیه السلام! آب را اگر با عسل کسی قاطی بکند باز اثرش بیشتر میشود. اگر آب زمزم مثلاً باشد، تربت اباعبدالله اگر باشد، زعفران اگر باشد. اینها هر کدام آثار فوق العاده دارند.
* * *
افرادی از متوسطین در اثر تجلیات صفات خدا و مشاهده اسما، محو جمال او میشوند. «برای اینکه طلب و عشق آنها همیشه زنده باشد و حرارت در آنها به اندازه کافی موجود باشد.» آخه الان غربیها میگویند ما فقط میخوریم که گرم باشیم. عرق را این جوری میخورند. درینک اینها فقط برای گرم بودن است. گرم بشوند، داغ بشوند. «در کاسه شراب آنها قدری از نهر زنجبیل» حالا یا شراب بهشان میدهند. زنجبیل برایشان. «کرونا هم خوب است دیگر. کرونا از چه جنسی است و چرا مثلاً گرما که میآید این را میسوزاند و مثلاً سرما دارد. هر کدام حکایتی دارد.» حالا خلاصه، «در کاسه شراب اینها مقداری از نهر زنجبیل که ماده گرم است و با حرارتی است، مخلوط میکنند که این در سوره مبارکه انسان بحثش آمده و ما هم در بحث سوره انسانمان آیه ۱۷ و ۱۸ به این بخش پرداختیم. "یسقون فیها کأسا کان مزاجها زنجبیلا * عینا فیها تسمی سلسبی"؛ که این میشود سلسبیل.» این آب سلسبیل است. دلیل عین سلسبیل، از جنس زنجبیل داغ. زنجبیل نهریه است که سلسبیل نامیده میشود از شدت خوشگواری و ذوق شاربین را در حرارت طلب میآورد. میخوردید همچین آتش! داغ میشوید. داغی وصال میخواهند به وصلش برسند. نه وصل زن و مال و فلان و یعنی این اعتباریات و این توهمات و این حصا و اینها، این از اینها در میآید. با این سنا ازدواج کرد. در آمریکا میگویند که سن طول ازدواج ۸ سال است. نرمال شش و نیم سال است که ماشینش را نگه میدارد. یعنی معمولاً افراد آمریکایی در شش و نیم سال مثلاً ماشینشان خلاصه. «البته این افراد چون اشتیاق و عشق آنها به اعلا درجه نرسیده، از زنجبیل خالص به آنها نمیآشامانند، بلکه از نهر زنجبیل در کأس آنها ممزوج شده است.» خود زنجبیل را نمیدهند. «زنجبیل در آبشان ریختهاند. آب طعم زنجبیلی دارد.» یک همچین نوشی. یک ماده زنجبیلی توش دارد. این جوری با اسانس زنجبیل، عصاره زنجبیل به اینها میدهند. «چون هنوز اشتیاق سیر در صفات را دارند، بنابراین محبت آنها از لذت حرارت طلب پاک است.» گاهی که از واردات و تجلیات جمال، آرامش و سکونی پیدا میکند، از چشمه کافور. کافور به اینها میدهند که کافور خنک است و معطر. موجب آرامش و سکون میشود. "ان الابرار" این هم باز در سوره مبارکه انسان آیه ۵۶. "ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا"؛ مال ابرار است دیگر. مال مقربین نیست. «ابرار از یک جامی مینوشند که آن مزاج آن جام کافور است. "عینا یشرب بها عباد الله یفجرونه تفجیرا"؛ که توضیح بیشتری بحث سوره انسان شده است.» مراجعه کنید. «چون هنوز به مقام جمع نرسیده و در عین جمع ذات مستغرق نشدند، نظام آرامش مطلق و آن سکون جمیل جهاد برای آنها نیست. آن برای کسانی است که در مرحله عبودیت مطلقه درآمدهاند، از عبادالله شدند.» آنها از مقربیناند. «این از مقربین میریزد برای اینها. مقربین این چشمه را جاری میکنند، میریزند پایین. ابرار در ظرفشان از آن بالا میریزد در ظرف ابرار، میخورند.» چقدر قشنگ است. آدم هوایی میشود که برود. ولی بریم آنجا فقط آب بهمان بدهند از بالا چک چک پایین و اینها که حال نمیدهد. بریم بالا خودمان مثل امام خمینی آن بالا بالاها باشیم. آنش خوب است. «جلو درهای بهشت است.» همین که آدم جهنم نرود خیلی یعنی اصلاً کولاک است، ولی خب دیگر آنجا کسی هوس نمیکند. نه، چون هر کسی متناسب با درکش هوس میکند. مثلاً کسی درک به نسبت لذت بالاتری ندارد که بخواهد هوس کند. هیچ وقت یک بچه هوس نمیکند که ای کاش من زن داشتم وقتی در خیابان میبیند عروسی میشود. هیچ وقت غبطه نمیخورد. میفهمی؟ اینها خوشحالند. در خیابان میبینی بوق بوق میزنند و تق و تق سر و صدا. حق الناس اینها. داماد خوشحال، عروس خوشحال. یک اتفاق خیلی مهمی دارد میافتد. نظام تقاضای هم نداری. عروسی بچهها، عروسی عروسی. "خدایا یعنی کی من داماد میشوم؟" ادراکی از عالم او ندارد. این هم همین است. ابرار هیچ ادراکی از عالم مقربین ندارد. میفهمند آنها خیلی اوضاعشان خوب است ولی ادراکی از اینکه آنها. ولی میفهمم که این یک چیزی ندارد. این را خوب دقت بکن در این مثال. بچه میفهمد که من زن ندارم، ازدواج هم نکردم. وضعیتی که دارم راضیام. این جوری است. عالم خودش است. در حد خودش.
* * *
پس اینجا میفرمایند که: «آنها از مقربیناند. از اصل چشمه کافور میباشند. مقربین اصل کافور و اصل زنجبیل مال مقربین است. این در آب قاطی میشود. عصاره اسانسش میآید پایین به ابرار میرسد. علاوه بر قلب و دل هر که استعداد داشته باشد از آن چشمه جاری میکنند و در کأس هر کسی به اندازه استعداد او میریزند.» این ظرف ما همان استعدادمان است. ما یک کتاب که میخوانیم، یک مطلب که میشنویم. استعدادها مگر برابر است؟ یک کسی یک جمله میشنود ازش ۱۰۰ تا مطلب میفهمد. یک کسی میشنود ۱۰ تا میفهمد. یکی دو تا میفهمد. یکی ده تا منفی میفهمد، ضد این میفهمد. این دارد به سمت خدا پس میرود. ظرفش کلاً واژگونه است. امیرالمومنین همه حرفها را زد به مردم. بعضی هیچی نفهمیدند. بعضی کلاً ضد آن فهمیدند. بعضی دو تا فهمیدند. یک مسلمان زیاد فهمید. یکی مثل امیرالمومنین هزار در علم. ظرفش کامل. ظرف پیغمبر.
* * *
خب این چشمه کافور، همان چشمه تسنیم است. آه جانم! که این الان کجاها میخواهد برود این مطلب. ببین کجا میخواهد ببرد این. «این چشمه کافور همان چشمه تسنیم اختصاص به مقربین دارد. اما در کأس ابرار مقداری از آن ریخته است.» مال مقربین تسنیم در عالم مقربین است. میآید میریزد پایین در عالم ابرار. آیه قرآنش هم میفرمایند، سوره مبارکه مطففین که هی ما این سوره را گفتیم و آخر هم هیچ بحثی ازش نکردیم. نفرینمان نکن که این سوره. سوره مطففین آیه ۲۳ تا ۲۹. "ان الابرار لفی نعیم"؛ ابرار در نعمت. "علی الارائک ینظرون"؛ اینها روی تخت نشستهاند به هم نگاه میکنند و تخت ماجرا دارد. به هم نگاه کردن ماجرا دارد. تحویل دارد. همه اینها. "تعرف فی وجوههم نضره النعیم"؛ به اینها که نگاه میکنی شادابی نعمت را در چهره اینها میبینی. آب زیر پوستشان است. "یسقون من رحیق مختوم"؛ از یک رحیق مختومی که ختم شده، بستهبندی شده به اینها چیزی میدهند. "ختامه مسک"؛ آخرش هم یک مشکی دارد. بوی مشک هم تو این است. "و فی ذالک فلیتنافس المتنافسون"؛ رقابت و چشم و همچشمیتان برای آنجا باشد. بدبختها اینجا رقابت نکنید که آنجا کی زفش بهشتش بزرگتر است و کی بهرش بیشتر است. نه اینکه تلویزیونش ۱۶ ماشین شاسی بلند. ول کن اینها را. جان مادرت برو اصل ماجرا. "ومزاجه من تسنیم"؛ آن چشمه از تسنیم. "عینا یشرب بها المقربون"؛ چشمهای که ازش مقربین، ابرار از شراب مهر کرده شده میخورند. مهر آن طیب و پاکیزه است. «چه جوری مهرش کرده اند؟ همان قوانین شرع مقدس.» آقای طهرانی اینجا غوغا کردهها. این رحمت چند صفحه را به معنای واقعی کلمه "ترکونده" است. «که با آن ظرف شراب را پر کرد.» یادمان باشد حرم باز شد بریم سر مزار این مرد بزرگ. «با آن ظرف شراب را پر کرد از دستبرد شیطان مصون داشتند.» چرا مهرش کردند؟ این مراقب، کنترل داشتند. «دست شیطان نمیافتاده این شرابش. مهر و موم شده است. "و رحیق مختوم". مهر و موم شده. شیطان توش دست ندارد. آشغال توش تف نمیاندازد. جام شراب بستهبندی شده در قدری از نهر تسنیم داخل آن شراب صافی کرده است به ابرار. لاکن مقربین از خود چشمه تسنیم که از بالاترین نقطه از نقاط بهشت جاری میشود مینوشند.» قله بهشت تو آن قول اعراف است. آن بالاها بهش میگویند اعراف. «به همه اینها نظارت میکند. نه، بین بهشت و جهنم و اعراف. بین بهشت و جهنم نیست. اعراف آن بالایی است که همه عوالم ازش دیده میشود که مال مقربین است. "علی الاعراف رجال یعرفونه کلاً به سیماهم".» سوره اعراف هم به خاطر همین بهش میگویند. آن بالا بالاست. آن اصل چشمه آنجاست. آن بالا چشمه میشود چشمه تسنیم. بعد آن چشمه تسنیم میآید پایین میریزد. دیگر شهدا و اموات و مومنین و اینها، از آن تسنیم میآید پایین کوچولو بستهبندی شده. مثلاً یک پیاله، دو پیاله، فلان. اصل چشم. جان! جمله را ببین. تیترش: «چشمه تسنیم از زیر پای امیرالمومنین جاری است.» و «آن که بر اعراف قرار دارد و تسنیم از زیر پای او جاری است مقام ولایت کبرای حضرت مولا الموالی امیرالمومنین علیهالسلام. جان ما به فدایش که تمام مقربین از چشمه جاری شده از زیر پای آن حضرت میآشامند.» از زیر پای او جاری. تازه مقربین زیر پایش هستند. مقربین خاک پایش هستند. غبار نعلین است. «از زیر پای او تسنیم جاری میشود. او آن بالاست. میریزد پایین. دیوانه میکند این خلایق را این معارف و این توحید و این اسرار. این جذبه الهی همش در چنگ وجود این. چه تعبیری میشود در مورد او به کار برد؟» فرمود: «آیه خدا بزرگتر از من ندارد.» نمیدانم بگویم این بشر است؟ این این حقیقت این موجود است؟ چی بگویم؟ چه تعبیری به کار ببرم جز خدا. مگر کسی میتواند دَم از حرف بزند؟ توصیفش به عشق دیدن او هزار بار آدم جان بدهد که او را ببیند فقط او را ببیند فقط او را ببیند.
* * *
«مهد تسنیم از قلب آن حضرت سرچشمه میگیرد، مقربین را سیراب میکند، سپس به حوض کوثر وارد میشود.» پس از تسنیم میریزد در کوثر. «خود کوثر از کجا دارد؟ از تسنیم. از آنجا به قلوب و دلهای شیعیان، مؤمنین و اینها میآید. از کوثر برمیدارند. کوثر دلهای شیعیان، موالیان. هر جا و در هر مکان از آنجا دیگر شاخهکشی کردهاند که در همه خانهها هست. از این آب کوثر در همه خانهها هست.» پس از قلب امیرالمومنین میریزد در تسنیم، از تسنیم میریزد در حوض کوثر، از حوض کوثر لولهکشی میشود در این خانهها. حقیقت عالم است دیگر. «هر در هر قلبی امیرالمومنین حضور ندارد.» مگر کانالی نزدی؟ «مؤمنینها، پست و کثیفی از این حقیقت بدشان میآید. متلک میاندازند. دنبال نقطه ضعف میگردند در بدبختها که اینها که هیچی. آن همان فلز گداخته و اینهاست که دیگر بحثش چیزی دیگر است.» از آنجا میریزد. «اینها همه اتصال. چون دارد میریزد شُره میکند در این. این پیادهروی نجف تا کربلا قشنگ است دیگر. از آن قلب امیرالمومنین جاری میشود، میرود کربلا. این رود از نجف جاری میشود. سیل زائران میریزد. این دریاها میریزد، میرود کربلا. اسراری در اینهاست.»
* * *
خب هر یک از این علومی که انواع علومی که ذکر شد، چه تسنیم، چه کافور، چه زنجبیل، چه خمر، چه نهر شیر یا آب غیر متعفن یا نهر عسل، همه از مقام ولایت که علم مطلق است سرچشمه میگیرد. «افراد بنی آدم را هر کدام به نوبه خودش به حسب ظروف و استعدادات سیراب میکند. روایتی بسیار و مستفیض از ائمه علیهم السلام روایت شده که ساقی حوض کوثر کیست؟ امیرالمومنین. با قدحها که در اطراف به هر کس از موالیان با عصایی که در دستش بود. حضرت میفرماید دشمنان خاندان عصمت از آن حوض دور میکنند.» "یا علی معک یوم القیامه"؛ اصلاً "من عصا الجنه". پیغمبر به امیرالمومنین فرمود: «علی جان این را اهل سنت هم نقل کردهاند. علی جان روز قیامت همراه تو یک عصایی از عصاهای بهشت است. "تزود به المنافقین عن الحوض"؛ نمیگذارد که منافقین به کوثر برسند. حضرت رسول به امیرالمومنین فرمودند دیگر. ایشان هم چند تا روایت دیگر اینجا میآورند که میفرماید که: "یا علی انک قدم علی الحوض خلیفا"؛ علی جان تو فردا که میشود قیامت که میشود کنار حوض خلیفه من هستی. "و انت اول من یرد علیه الحوض"؛ یعنی خدا وکیلی اگر در اقوام، دوستان، آشنایان کسی مومن از دنیا رفته، بریم فقط خوشحال باشیم که این رفت. رفت آنجا کنار حوض کوثر. اگر با ایمان و اعتقادات و با محبت علی، اگر در مسیر زیارت بود و در این کارهای پاک اینها که دیگر اصلاً هیچی. آدم خوبی بود و مومن بود. نماز و طاعت و عبادات و اعمال و اینها جفت و جور بود و ولایت و محبت و اینها شور بود. خیلی اوضاعش خوب است. ان شاء الله حقالناس هم نداشته، در گیر این مسائل نبوده. غوغاست محبت امیرالمومنین. آن غوغاست. کولاک است. "انت اول من یرد علیه الحوض"؛ اولین کسی هستی که کنار حوض بر من وارد میشوی. "و انت تزود المنافقین"؛ تو منافقین را پس میدهی. چون منافقین با امیرالمومنین شناخته میشوند. شاخص ایمان و نفاق امیرالمومنین است. لذا همیشه پس زدن و "انت اول داخل فی الجنه من امتی"؛ اولین کسی که از امت من وارد بهشت میشود تویی. حتی زودتر از پیغمبر وارد میشود. چرا؟ چون علم دارد. لوای حمد، پرچم حمد دست اوست. پرچمدار، علمدار همیشه جلوتر میرود دیگر. "و انما محبیک و اتباعک علی منابر من نور"؛ آنهایی که تو را دوست داشتند و دنبالت بودند روی منبرهایی از نورند. میآورند با یک جلالت و شکوه بالا بلندی دارند. اینها را میآورند عرصه رواء مرویین. همه هم سیراب هستند. سیراب از حقیقت و ولایتند دیگر. "وجوهوهم حولی"؛ همه روها سفید. سفید رو شده. به همه هم دور من نشو اشاره می کند. بعد می فرماید: "اشفع لهم"؛ شفاعت میکنم برای اینها. "فیکونون جیرانی". اینها فردا میشوند همسایههای من. بحث همسایههای تو بهشت که هم در کتاب بود و هم در خواب آن شهید. ولی دشمنان تو فردا همه ترامپ بدبخت و نتانیابو اینها، این حیوانات، بهائم و اینها از آن صدام گرفته خارجیهاشان، داخلیهاشان، همهشان، همه بدبختها تشنه. چون بهره از این آب و این حقیقت مصدتا وجوهوهم. چهرهها سیاه. "یضربون بالمقالیب"؛ با پتک اینها را میکوبند و هی "اصیات من النار مقمحین"؛ اینها را با شلاقهایی از آتش و چماقهایی از آتش میکوبند و پرت میکنند به کنار.»
چند تا روایت دیگر هم ایشون در مورد همین ساقی حوض کوثر بودن امیرالمومنین در این بخش میخوانند که دیگر ما اینها را نمیخوانیم و وقتمان هم دیگر بیش از این هم اجازه نمیدهد و صفا کردیم به حمدالله. آن ور فقط باید بریم و ببینیم. امیرالمومنین چه کار می کند. این علوم و این حقایق و اینها بهره ما است. این مهم است. "یا من ناصی بر ناز خود از وفا طلب"؛ یا تو که پاکدامنی مرگ من از هو. حالا فرض کنید آن ور میرویم و بعد مثلاً دو نفر میرویم. بعد آن رفیق ما را تحویل بگیرند بهش بگویند و بهشت ببرند آن بالا بالاها از خود تسنیم بدهند و ما این پایینها از آن پایین آنها را ببینیم. اینها آدم را راه میاندازد اگر بخواهیم راه بیفتیم. مثل من اگر نباشد کسی بدبخت و سر در آخور طبیعت و غرق در این کثافات دنیا. اگر کسی مثل من نباشد راه میافتد، تکون میخورد، حرکت و میرود تا سر آن چشمه. زحمت البته زیاد دارد. "در ره منزل لیلی چه خطرهاست به جان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی". آخه زحمت مثل سلمان بودن، مثل آقای بهجت و مثل آقای قاضی و مثل امام خمینی، بزرگان تا آن قله رفتهاند. خیلی زحمت. مفت به کسی چیزی نمیدهند. کوهنورد مخالفت با جاذبهها دارد. مخالفت با هوای نفس، تنهایی دارد، غربت دارد. تک و تنها سر چشمه آبی را پیدا کردن و مینشیند تو والیبال میبندد، پیک نیک میزند و جوجه درست میکند و مشغول میشود. تو میگویی من میخواهم بروم سر قله. میگویم ول کن بابا، بشین اینجا. چادر زدیم. میخواهیم بخوابیم، استراحت. ورق آوردیم مثلاً. تو میخواهی پاشی راه بیفتی. تک و تنها باید بروی. بعد دیگر کلی ملامت و سرزنشها. "گر کند خار مغیلان غم مخور" و از این حرفها داری و خار مغیلان داری. تو شب داری، تاریکی داری، سوز سرما داری، گرسنگی داری، خستگی داری ولی میزنی تا قله میروی. خدا نصیب بکند. این جور انرژی و هر چی که هست آن قدری که آدم میفهمد این است که در عنایات امیرالمومنین. اگر امیرالمومنین چشمش کسی را بگیرد تمام است. یعنی این آن قدر معلوم است. اگر چشمش کسی را بگیرد، کسی را خوشم آمد. دیگر کسی اگر بلد باشد دلبری برای امیرالمومنین بکند، دل از او ببرد و اینها دیگر نمیدانم چه شکلی باید دلبری کرد. همین سنگ او را به سینه زدن. خب البته خیلی اثر دارد. سنگ او را به سینه زدن خدمت خاصی آدم برای امیرالمومنین. بالاخره آثار عجیبی دارد. یک کار خاصی برای امیرالمومنین. یک جور ابراز علاقه خاصی برای امیرالمومنین. خلاصه فقط خدا میداند در این خلقت چه کرده با خلقت امیرالمومنین و چه حقیقتی در این ذات نهفته است. نام هر کسی من را در مقام نورانیتم بشناسد خدا. "من عرفنی به نورانیه". فقط عرف الله است. آینه تمامنمای کامل خدا را جلوه سلطنت. آن طرف با اصرار دیدید آن دختر در آن سوی مرگ یک ملاقات کوچولو با امیرالمومنین و اینها اتفاق افتاد. چرا گیرش دو کلمه؟ آقا حالا یک سیری هم داده بودندش و برده و خیلی عروس خلاصه. همین وقتی که در دنیا داریم حیف است با غیر امیرالمومنین. با نهج البلاغه انس بگیریم. با کلمات امیرالمومنین. یک وقت از بزرگان ازش درخواستی داشتم. گفتم آقا دستوری چیزی بدهید. ایشون گفت که قرائت حکم امیرالمومنین بخوان. هر یک کلمه را بخوان، ۲۴ ساعت روش فکر کن. هم انس با امیرالمومنین هم درس اخلاق است هم معارف. معارفی که در این کتاب هست خیلی عجیب غریب است. یک خط توئیتهای امیرالمومنین توئه. خیلی کوتاه و مختصر. یک شاهراهی بگذاریم برای خودمان با امیرالمومنین. یک این چاکراها چاکرایی که میکنند پزشکی و فلان و این حرفها. چاکرا. آقا یک دونه بیشتر نیست. آن هم باب ارتباط با امیرالمومنین. این اصلاً آن آدم به آنجا وصل بشود همش هست. همش علم، استاد اخلاق، نورانی، همه چی. ارتباط، اتصال. این محبت بجوشد. فعال باشد. کار بکند. در زندگی خودش را نشان بدهد. همین که برخی اساتید میگفتند به کارش بگیر. مثلاً با امیرالمومنین عهدی ببندیم. "به گل روی تو". این را تجربه کنیم. آقا من نگاهم مثلاً خراب است. به گل روی تو ۴۰ روز میخواهم نگاه نکنم. با توام معامله میکنم. منم شمایی میکنم. من کسی دیگری را سراغ ندارم. بعد ببینیم چی. چه معامله ای. الان چلهام تا ماه مبارک. نمیدانم شده نشده آخر ماه مبارک. بیفتیم در این وادی باب ارتباط و اتصال با امیرالمومنین. حقایق آنجا. بله سید حمیری هم قشنگ میگوید: "و اُمل فی حبّه شربتا من الحوض تجموع وری / اذا ما وردنا قدم حوضه فعدن سعیده و داد الشقی متاعی / ابن مولا منه یقل رد الحوض و اشرف حنیا مریعاً زاده علی مکان قصر". که باز اشعار دیگری در مورد حوض کوثر دارد و بهره دارند از این حوض کوثر. از این آب درخشان در پیاله به آن نصیب میکند.
* * *
خب بحث تحویل و داستان بعدیمان را نتوانستیم داشته باشیم. ان شاء الله جلسه بعد وارد هم داستان بعد بشویم هم بحث تحویل را بگوییم. این دیگر مانده بود ته بار مطلب که ارزشی ندارد، فلان. از آن بابی که بنده دارم میگویم کلمات بزرگان اهل بیت، روایات. بله یک کمی با مساحمت با ما تا کنند و سخت نگیرند از "سوء الحساب" بترسیم. سخت گرفتند. سخت گرفتن در صلح. حرفهایی که میشنویما. همان وجهی که شما به ذهنت میرسد احتمالاً آن هم که میگوید میفهمیده. اینها را پیام میدهند که آقا این کتاب راضی بودند که شرح دادی؟ خب عزیزم تو آنقدر که ارزش قائلی برای حق الناس، احتمالاً او شخصی که کتاب را نوشت شاید اندازه شما. آن هم برای حق الناس ارزش قائل باشد. نه تنها راضیاند، بندگان خدا خوشحالاند که این کتاب دارد شرح داده میشود. چقدر هی پیام، پیام حقالناس نیستیم، فلان نیست. این چیست؟ فلان. یک کمی خودمان را این جور فرض بکنیم شاید خوب باشد. اینها که به ذهن شما میرسد، ذهنش هم رسیده. منظورش هم همین است که تو میفهمی. شاید یکم شما بتوانی باهاش ور بروی. تو هم بتوانی او را به همان منظور بگیری. خیلی گیر ندهیم به هم. اذیت نکنیم همدیگر را. خدا نکرده ممکنه چوب داشته باشد برایمان. محرومیت میآورد. بله. خلاصه من به شما گیر ندهم، شما به من گیر ندهید. گیر یک فایلی برای ما فرستاد یکی از اساتید. خیلی مطالب خوب لابلاش، خیلی عبارات گاهی عبارت رکیک، گاهی فلان. آن آدم بزرگی یک چیزی دارد میگوید. یک وجهی دارد گفتن. به هر حال اینجا شیطان خیلی ور میرود. بابا! خلاصه دنبال ماجراست دیگر. زنبوری که دارد همین جوری دور ما میچرخد، دنبال یک سوراخی میگردد زهر بمالد. حواس ما را دو طرف جمع بکنیم. همان که حرف میزند، همان که میشنود. زنبور خیلی پا ندهیم. دعا کنیم برای همدیگر عاقبت بخیر. دعای قشنگمان هم این است که ان شاء الله امیرالمومنین نصیبمان شود. نصیب ما و یک آغوش سفت و گرم بگیرد. شُره، شُره از آن سینه بچکد در این سینه و ما را بکَنَد، ببرد آنجا که باید. فرمود: "با همین دو تا دست کوچکم امیرالمومنین را دستاشون خیلی بلند نبود چون قد حضرت متوسط بود. با همین دو تا دست کوچکم میگیرم یکی یکی میبرم در بهشت. "به آتین یدین قصیرتین". به این دو تا دست کوچکم میگیرم یکی یکی میبرم در بهشت. از در جهنم با همان دست ان شاء الله بگیرد، بغل کند، ببرد.
* * *
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه چهل و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...