ادامه کتاب: داستان " جانبازی در رکاب مولا "
آثار طواف خالصانه
مظهر اسم " هو الغائب "
تاویل به چه معناست؟
چه کسی به علم تاویل دسترسی پیدا میکند؟
سن برزخی و سن دنیوی
بعد از ۷ قرن، در صفین جانباز شد
شخصیتهای قرآنی را نماد ببینیم
قرآن را با این زاویه نگاه تلاوت کنیم
تعبیر خواب، تاویل مکاشفه
پیشنهادی به پژوهشگران
پیشنهاد به مطالعه آثار امام خمینی ره
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
ادامهی متن کتاب:
عنوان: جانبازی در رکاب مولا
سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در ماه رجب و ماه شعبان زائر مکه و مدینه باشم. محرم شدیم و وارد مسجدالحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال، به محل قرار آمدم. روحانی کاروان به من گفت: سه تا از خواهرها الان آمدند. شما زحمت بکش و این سه نفر را برای طواف ببر.
خسته بودم؛ اما قبول کردم. سه تا از خانمهای جوان کاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها خورد، سرم را پایین انداختم. یک حولهی اضافه داشتم. یک سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفتم: من در طیّ طواف نباید برگردم. حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید.
یکی دو ساعت بعد با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم. در کل این مدت اصلاً به آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم. وظیفهای برای انجام طواف آنها نداشتم؛ اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم. در روزهایی که در مکه مستقر بودیم، خیلیها مرتب به بازار میرفتند و غیره؛ اما من به جای اینگونه کارها، چندین بار برای طواف اقدام کردم. ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا مشغول شدم. از فرصتها برای کسب معنویات استفاده کردم.
در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه میشد، آن جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: «به خاطر طواف خالصانهای که همراه آن خانمها انجام دادی، ثواب حج واجب در نامهی اعمالت ثبت شد.» حج و طواف خالص انجام داده بود. خب، طواف آثار عجیب و غریبی دارد و اینها که مشرف میشوند مکه، هر چقدر میتوانند طواف کنند، بدون ذکر و اینها البته. وضو لازم دارد؛ ولو ذکری چیزی هم نگویند. یک چیزی هم توی گوششان باشد. ما همین کار را میکردیم.
بنده فکر میکنم یک دور تفسیر سورهی حج آیتالله جوادی آملی را توی طواف شاید گوش دادم، شاید. الان یادم نمیآید حالا کامل همینجورم به یاد ایشان بودم و دعا میکردم. فضای خوبی است وقتهای حج واجب. الان که عمره نمیشود رفت. حج واجب چون شلوغ است، مسافت بیشتری را آدم طواف بکند از جاهای دورتر، بیشتر خسته میشوم. البته ثوابش هم بیشتر است تا آن بغل کعبه که فاصله کم است و نزدیک. هر هفت تا دور هم یک دو رکعت نمازش را آدم بخواند و به نیت حضرت عبدالمطلب.
اساتید میفرمودند حضرت ابوطالب و عبدالمطلب، طواف به نیت این دو نفر یا زیارت به نیت این دو نفر خیلی در گشایش رزق آثار عجیب و غریب دارد و خیلیها ورق زندگیشان با همینها برگشته است. به نیت این دو بزرگوار هم طواف انجام دهید. حالا خود عمره هم میشود. خب عمره دیگر سخت است. عمره را دیگر مثلاً به نیت امام زمان و حضرت زهرا انجام میدهند یا به نیت امام عسکری که ایشان حج به حسب ظاهر نرفتهاند در ایام عمر ظاهریشان. اینها را اگر آدم انجام بدهد، خیلی آثار دارد. طواف برای این دو بزرگوار و هر چقدر هم خالصانهتر، حتی به نیت آن کسانی که آدم امیدی به اینها ندارد اصلاح شوند؛ فلان جوان، فلان آدمی که مثلاً توی راه نیست اینها عوض بشوند. به این نیت آدم طواف انجام بدهد و وجود و حالا اعمال دیگری هم که دارد. بحث حج، خب بحث خیلی مفصلی است، ریزهکاری زیاد دارد.
برخی بزرگان، مرحوم آیتالله روحانی، ایشان محمد علی روحانی که تعبیر خواب میکرد، ایشان خیلی توی این بحث حرف زیاد برای گفتن داشت در مورد حج و اینها. خودشان هم ۶۰ بار رفته بودند و حج واجبشان ششصد بار! خدا رحمتشان کند. خیلی ریزهکاری زیاد میگفت: «کجا چه عملی انجام بدهید؟» عرض کنم که جابهجا، مکانها، اعمال جزئیات، عرض کنم که طواف خالصانه خیلی اثر دارد. خب ثواب حج آنطرف که آدم گیر اعمال و اینها، خیلی حج گرهگشا باشد، رفع و رجوع حقالناس و مسائل و طواف این شکلی هم اثر خاصی دارد.
بعد گفت: «ثواب طوافهایی که به نیابت از دیگران انجام دادی، دو برابر در نامهی اعمال خودت ثبت میشود.» خب، اعمال واجب را انسان نمیتواند به نیت دیگران انجام بدهد؛ ولی مستحبات چی؟ دو برابر همراه او مینویسند هم برای خودت مینویسند، چیزی از عمل نمیشود. طواف به نیت دیگران خیلی خوب است. هم شما ثواب بردی، هم آنها تازه حق پیدا میکنند. «اینکه چند بار عرض کردیم اگر کسی حقالناسی به گردنش است، کاری بکند که حق پیدا کند به گردن آن کسی که حق به گردن من دارد.» صاحب آن حق، اونی که حقالناسش به عهدهی من است. کاری بکنم که من حق پیدا بکنم. اگر حلال میکند که حلال کند، اگر حلال نمیکند من یک کاری بکنم. زیارت عاشورا بخوانم، شریکش کنم. حرم میرم، شریکش کنم. طواف میرم، شریکش کنم. نمازهای مستحبی، شریکش کنم. ذکرهایی که میگویم، اعمالی که انجام میدهم، شعبانیه، صلوات شعبانیه، فلان، خبر بدهم، شریک کنم. توی اینها حق پیدا میکنم.
اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم، متوجه شدم که مامور دوربین یک پسربچه را که میخواست از بقیع عکس بگیرد، گرفته. جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دستش گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. بعد به انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. خلیفه، همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپچپ به من نگاه میکرد. یکباره کنار من دستم را گرفت، به فارسی با صدای بلند گفت: «چی میگی، داری لعن میکنی؟» گفتم: «نخیر، دستم را ول کن عمو!» همینطور داد میزد و با سر و صدا بقیهی مامورین را دور خودش جمع کرد. در همین حال یک دفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین علیهالسلام زد.
من دیگر سکوت را جایز ندانستم تا این حرف زشت از دهن او خارج شد و بقیهی زائرها شنیدند، دیگر سکوت را جایز ندانستم. یکباره کشیدهی محکمی به صورت او زدم. بلافاصله چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مامورین ضربهی محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماهها اذیتم میکرد. چند نفر از زائرین جلو آمدند و من را از زیر دست آنها خارج کردند و سریع فرار کردم.
اما در لحظات بررسی اعمال، ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند. گفتند: «شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی (علیهالسلام) با آن مامور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی (علیهالسلام) در نامهی عمل شما ثبت شده است.» البته پاورقی دارد که این نباید باعث بشود که شما بروید با مامورین سعودی دعوا و کتککاری کنید. دو تا بزنی و یکی هم به شما بزنند. هرکی امسال حج رفت، دعوایی راه بیندازد و بخورد.
این توهین به امیرالمومنین بود و غیرت نشان داد و... شما الان توی فضای مجازی، چیزی که ریخته توهین به اهل بیت و اینهاست و چیزی که هست، چیزی که زیاد است، آدم دور از اهل بیت است. کاری که شما میتوانی بکنی، سرباز امیرالمومنین باشی. عمار امیرالمومنین باشی. اینها را بیا وصل کن با امیرالمومنین. دلهای رمیده، آدمهایی که بینشان با امیرالمومنین فاصله افتاده. ماهایی که حجاب زیاد داریم، قلبمان، اعمالمان از اهل بیت دور است. کسی میآید ما را پیوند میدهد با اهل بیت. کار عمارگونه دارد میکند. آن علاقهای که امیرالمومنین به عمار داشت، به این هم خواهد داشت. عین عماری که امیرالمومنین میفرمود و گریه میکرد، دست به محاسن میگرفت و گریه میکرد، با حالت اضطراب این حالت را برای شما هم خواهد داشت اگر عمار او ...
ماجرا این است که این شخصیتها، خب این بحث بحث مفصلی است در مورد تأویل که قرار است نکاتی را توی این جلسه عرض بکنیم. نمیدانم چقدر حالا کشش توی این جلسه باشد؛ چون بحث تعبیر بحث خیلی مفصلی است و ساعتها نیاز به بحث دارد. هرچی که ما این پایین میبینیم، صورتی در زیر دارد. هر چه در بالاستی ... هرچی که اینجا هست، یک جلوهای از عالم بالاست. از عالم بالای جلوهی این پایین و اسماءاللهی است که همه تجلی کرده در این عالم و شده این عالم. شده کوه و دشت و بیابان و آب و جنگل و ابر و خورشید و ماه و سنگ و چدن و طلا. همینها یک جلوهای از یک حقیقت بالاترند.
الان چطور شما میگویید که مثلاً این برنامههای استعدادیابی را اسمش را میگذارند مثلاً «کشف طلا». مثلاً طلا. این گولد (gold) ی که اینها دنبالش میگردند، طلایی که اینها دنبالش میگردند این چیست؟ طلا، استعداد. طلا؟ مگر پیغمبر نفرمودند: «مردم معادنی هستند مثل معادن طلا و نقره.» آنی که کشف میشود را میگویند طلا. طلا مظهر اسم «هو الغایب» است. اسم چیزی که در پرده است. مظهر اسم «هو الباطن». در بطن باید رفت، کشفش کرد. این اسم جلوه کرده. یک جلوهاش شده طلا. یک جلوهی دیگر شده استعدادهای پنهان آدمی. یک جلوهی تام این اسم که امام زمانه. جلوهی تام اصلیش این امام زمان است. آن در واقع یک جلوهای از امام زمانه. طلا. بحثی داشتیم: «امام طلاییها» و نسبت طلا و این افراد طلایی با امام زمان. روی بحث اینها.
پس میشود یک حقیقت بالاتر. آنی که به حقیقت بالاتر دسترسی دارد، این به علم تأویل دسترسی دارد. «عَلَّمنَاکَ تَاوِیلَ الْأَحَادِیثِ». «عَلَّمنَاهُ مِن تَاوِیلِ الْأَحَادِیثِ». یک همچین چیزی در آیهی قرآن. در سورهی مبارکهی یوسف میفرماید: «ما به یوسف تأویل احادیث یاد دادیم.» تأویل احادیث، تأویل یاد دادیم. فقط تعبیر خواب؟ نه تعبیر خواب نیست. تأویل بهش یاد دادیم. حضرت یوسف تأویل بلد بود. همهی احادیث را میتوانست تأویل کند. با هر چه که روبرو میشد. حدیث فقط معنای کلام نیست، به معنای هر چیز نو و رویداد. «یعلمک من تحویل الاحادیث» که آیه ۶. آیه ۲۱ هم میفرماید که «ولنعلمه من تحویل الاحادیث». احادیث. این هم باز یک آیهی دیگر. و آیه ۱۰۱ هم: «ربِّ قَد آتَیتَنی مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنی مِن تَاوِیلِ الْأَحادیثِ». خدایا تو من را از تأویل احادیث یاد دادی. سه بار اشاره شده. دو بار دیگر هم به بحث تأویل اشاره شده توی سورهی مبارکهی یوسف.
تعبیر خواب خودش یک بخشی از علم تأویل است. یعنی آنی که خواب به شما میگوید، شما میفهمی او در واقع چی دید؟ چی بوده آن حقیقتی که دیده و چی برداشت کرده؟ مثلاً بچه میآید به شما میگوید که: «توی آشپزخانه مثلاً یک چیز سیاهی را روی زمین دیدم داره میره، بعد مثلاً بال داشت، بعد مثلاً اینجوری میکرد.» خب آن، آنی که دیده را دارد میگوید. فهم نداشته که چی دیده. شما میگویی سوسک دید. حشره دیدی مثلاً. حیوانی را دیدی مثلاً، نسبت به این ادراک ندارد. بعد شما میگویی که اگر مثلاً اینجور بوده، بعد شما به چی پی میبری؟ او دو بار، سه بار میآید به شما گزارش میدهد و فقط صورتی که دیده را میگوید. شما به چی پی میبرید؟ شما میفهمی که اینها زادوولد کردهاند، از آن چاهی که توی آشپزخانه است اینها آمدهاند بالا. قتلعام کنید. بدبخت کلاً. حالا اگر کسی میریزد مثلاً. شما به چیزهای دیگری پی میبری. آن بچه نمیفهمد. آن بچه فقط یک شیء سیاه بالدار دیده بود. تازه همونم شاید درستحسابی ندیده. یکهو دیده یک چیزی از توی آشپزخانه رد شد. حالا موش باشد که... و تجربه نداشته که. ما تجربه زیادی در این امر داریم بحمدالله. خلاصه یک چیزی رد شد. شما میری مثلاً مرگ موش میگیری، تله میگیری، فلان میگیری. آن بچه اصلاً نمیفهمد ربط این دو تا را با هم. میگوید: «چرا من بهت گفتم که یک چیزی دیدم رد شد تو رفتی تله خریدی؟» ربطها را پی نمیبرد.
درست شد. یک خاطرهای را که این را خیلی سال است نگفتم. یک زمانی دو سه باری گفته بودم. شاید هم بیشتر از دو سه بار. خیلی سال است این خاطره را نگفتم. شاید هفت هشت سالی شاید باشد لااقل. یا نگفتم یا خیلی تک و یک بار. یکی از اساتید تماس گرفتند و فرمودند که: «صبح بعد از نماز صبح یک کسی را، یکی از بزرگان، یکی از اهل معنا، بعد نماز صبح مکاشفهای شده. همین امروز صبح بعد نماز صبح اینطور شده. او به من گفته، من به تو میگویم.» گفتند که این مکاشفهای شد و یکی از بزرگان یک دورهای را دیده، مثلاً مال ۲۰۰ سال پیش، ۳۰۰ سال. نگفته بود یا گفته بود، ایشان یادش نبود. خلاصه اسمی به آن منتقل نشد که آن کی بوده. گفتند که آن شخص را دیده و ازش پرسیده: «شما...» و فلان اینها. گفته بود که: «من کسیام که در زمان خودم در بین عرفا، سرآمد روزگار خودم بودم در بین عرفای روزگار.»
بعد او از سن برزخی گفته بود که: «آدمها که اینجا میآیند، سن و سال برزخیشان...» تازگی یک صحبتی کرده بودم توی یکی از این مباحث. ببینید سن در عالم برزخ با سن در عالم دنیا تفاوتش به این است که سن عالم دنیا کاملاً اعتباری و فرضی است که ما گول همین را زیاد میخوریم. طرف ۳۰ سالش است، ۴۰ سالش است، ۵۰ سالش است. جوان، پیر؛ بلکه پیر و جوان اصلاً اینجوری فهمیده نمیشود. این پیر ظاهری، پیر جسمی است. پیر شخصیتی نیست که. آن هم جوان جسمی، جوان ما که میگوییم پیر و جوان به گردش خورشید و زمین و فلان و اینها کار داریم. ۵۰ سال و ۴۰ سال و اینها. با این مختص حرکت وضعی و حرکت انتقالی و اینها با همدیگر سوال تشکیل میدهد و و این چرخش میشود یک سال، دو سال، ۵ سال، ۱۰ سال. ۵۰ سالش است؛ یعنی ۵۰ بار این چرخش رخ داده. ۵۰ بار در این گردش حضور داشته. در حالی که سن برزخی اصلاً این شکلی نیست. این حرکت بدن اوست و فرسایش زمین و حرکت زمین. سن برزخی، حرکت قلب است. به میزانی که قلب حرکت کرده. یک کسی ممکن است ۲۰ سالش باشد ولی ۶۰ سال حرکت کرده است مثلاً. یک کسی هم ۶۰ سالش باشد، یک ماه هم حرکت نکرده. قلبش حرکت روحی، تحرک، فعالیت، سیر. همین که میگوییم: سیر و سلوک سیر کرده.
آن آقا گفته بود که: «من که سرآمد عرفای زمانهی خودم بودم، سن برزخی من دو سال است. اینجا من یک طفل ۲ سالهام.» گفته بود که: «آقای بهجت بین ماها که اینجا هستیم، سنشان خیلی زیاد است و بین ماها ۶ ساله محسوب میشوند.» آقای بهجت ۶. حالا نمیخواهم بگویم نه تأیید میکنم نه رد. بعضی بزرگواران دست به ردشان خوب است. هیچ روایتی برای این خیلی تخصصیترین امور دارم. هیچ روایتی برای این. اینها کلام بزرگان است عزیز دلم. خیلی هم توقعی نمی رود که هر کسی بشنود، بفهمد یا تأیید بکند. از من بپرسید این ادعا جالبه. استاد مای از ما اساتید شاگردی میکنیم. ما اطفال رحیم. من و شما هر دو با هم اطفال رحیم. باید برویم از اساتید بپرسیم.
گفته بود که: «آقای بهجت اینجا ۶ ساله است.» گفته بود: «انبیا و اولیا اینجا پیران رهند و آنها ۸۰ سالند. اهل بیت ۸۰ ساله.» این مسیر است. نه حالا ۸۰ سال یعنی دقیقاً ۸۰ سال. ۷۹ سال نه، ۸۱ سال نه. یعنی یک پیر ۸۰ سالهی دنیا چقدر مثلاً آن تجربیات و فلان و اینها، پختگی. آن پختگی کاملی که یک انسان توی دنیا معمولاً توی این سن برایش حاصل میشود. آنها آنطرف اینجوری. آدم ۶ ساله. این را میخواستم بگویم این ربطها. آدم ۶ ساله چقدر میفهمد؟ یک بچهی ۶ ساله چقدر از این ربطها سر درمیآورد؟ این ماجرا به نظر مال سال ۸۸ بوده که به بنده فرمان ۸۸ یا ۸۹. دو سه سالی من خیلی درگیر این ماجرا بودم. توی جلساتم نقل، سریع ماجرای از آب و تابش افتادم و مطلب خوب نگیرم. حالا دیگر دیدم به این بحث ربط دارد، گفتم اینجا بگویم. یاد از آن بزرگوار اینجا مانده.
ایشان گفته بود که خب بچه حالا این را بچه ۶ ساله قشنگ میفهمی این زنداداش فلانی. آن شوهرخواهر فلانی. این خواستگار فلانی. آن مثلاً با فلانی دوست است. خیلی چیزا. خیلی میفهمد بچهی ۶ ساله. خیلی از این مسائل سر درمیآورد. بچهی ۲ ساله یک چیزایی میفهمد. ایشان فرموده بود که اکثر آدمایی که وارد عالم برزخ میکنندشان اینها اطفال یک روزهاند. طفل یک روزه. یعنی حتی یک روز هم... هیچ سیری نکرده. قلب او با جهالت و کوری آمد و با جهالت و کوری ۸۰ سال هم توی دنیا. گفته بود که بچهی یک روزه وصفش چیست؟ چشمش کار نمیکند. اولین اینکه خواب است. کشیش بسته است. چشمش باز بکند، چیزی نمیبیند و هیچ ادراکی ندارد غیر از اینکه یا این را میفهمی که گرسنه است، جایش بده. یعنی خودش را کثیف کرده. اگر خیلی بفهمد اینها را میفهمد. هیچ ادراکی بیش از این.
آن آقا گفته بود که: «تازه اگر کسی حب دنیا از دلش کنده بشود، اینور میشود طفل ده روزه؛ چون بچه توی ده روزگی نافش میافتد. نافش افتاده تازه اینجا بچهی ده روزه حساب میشود بهشت هم بالاخره شیرخوارگاه بهشت است اکثر بهشت را توی شیرخوارگاه میگذراند. بهشت مراتب دارد و عمق دارد. چند سال است توی بهشت است ولی توی ب، یک بچه یک روزه هم هست. توی باغ هوای خوبی میآید. باد خوبی میآید. بچهی یک ساله هم هست. حالا بچهی یک روزه را نمیدانم بهش میروند یا نمیروند. نمیدانم. بچهی یک ماهه هم هست. بچهی یک ساله هم هست. دو ساله هم هست. جایگاه.» خلاصه غرضم این بود که اینها ربط این ماجراها وقتی فهمیده میشود این میشود علم تأویل. این که این دیده ربطش با آن یکی چیست؟ آن یکی ربطش با این چیست؟ اصلاً حکمت همین است دیگر. حکمت یک بخشی از حکمت کشف رابطهها و ربطهاست. اینکه الان مثلاً توی زندگی من این بلایی که وارد شد ربط به کدام فعل من دارد؟ این فعل من ربط با کدام اثر دارد؟ به اینها پی میبرد آدمی که حکیم میشود. بعد درست هم پی میبرد. نه شمسی خانم چشم زد و آن یکی فلان کرد و آن یکی نمیدانم ما را بسته و اینها که همش بیرون خودمان دنبال میگردیم. هرچی از توی خودمون، توی خودش دنبال میکرد و پیدایش میکند این کلمه که گفتم این درست. این میشود ربطها. ربطها را خوب پیدا میکند. یک بخشی از تأویل و هرچی هم که هست جلوه است.
حالا اینجا یک بحثی را داریم در مورد اینکه قرآن کریم دائماً در حال بروز یک سری روایت است. بنده اینجا آوردهام برای این بحث بخوانم. اول در مورد ماجرای این بزرگوار که ثواب جانبازی در رکاب امیرالمومنین برایش نوشتند. یک داستان قشنگی را از بحارالانوار مرحوم مجلسی آوردهام. آن را اول بخوانم. به همین ترتیبی که اینجا مطلب آوردهام بخوانم. بعد برویم سراغ این روایتی که در مورد قرآن.
میگویند که محملهای مجلسی در جلد ۵۲ بحار صفحهی ۷۵. خیلی جالب است. یعنی دقیقاً وقتی بنده این متن کتاب را خواندم، فقط این داستان به ذهنم آمد. چقدر جالب. دقیقاً مثل این ماجراست. این داستان خیلی داستان جالبی است. میفرمایند که از مرحوم محیالدین اربلی. مرحوم اربلی استاد علامهی حلی بوده. میگویند که در کتاب کشف الغمه از کتابهای بسیار فوقالعادهی عالم تشیع. از کتابهای خواندنی. نمیدانم ترجمه شده یا نه. فکر نمیکنم ترجمه شده باشد. کتاب خیلی خوبی است. کتاب کشف الغمه متن عربیش البته هست موجود. ایشان میفرمایند که حکایتی است که ایشان نقل میکند. مرحوم اربلی در کشف الغمه. حکایتی که یکی از علمای بزرگ ما نقل کرده. به خط مبارک خودش اینجور نوشته: «حکایت میکنم از محیالدین اربلی که روزی در خدمت پدرم بودم، دیدم مردی نزد او نشسته و چرت میزند.» حالا من دارم فارسیش میگویم. متن عربیش این است که «حضر عند ابی و معهور رجلن فنَعَثَ فَقَعَت عِمَامَتُهُ عَن راسه.»
همینجور که چرت میزد، عمامه از سرش افتاد. بعد دیدم که «فَبَدَت فی راسه ضربة» دیدم توی سر او یک جای ضربهی بزرگی. حالا این رفیق جانباز ما برادر عزیزمان دوست اصفهانی ما ایشان توی کتفش آسیب وارد شده بوده و بهش گفتن که این امیرالمومنین انگار این زخم را توی سپاه امیرالمومنین خورد. آن آقا توی سرش این ضربه بوده. زخم بزرگی توی سرش است و پدرم پرسید که این زخمت چیست؟ این بابا حالا مثلاً مال قرن چند است؟ مثلاً مال قرن ۶ و ۷. مال قرن ۶ و ۷. برگشت گفتش که: «یمن صفین.» این ضربهی سرم مال جنگ صفین است.
هفت قرن قبل بوده. حالا مثلاً همسر ما اگر بودیم، شوخی میکردیم با این بزرگوار. میگفتیم که مثلاً حاجی جنس بد انداختهاند، فلان کردهاند. از این شوخی چی میزنی؟ با کیا میپری؟ هفت قرن پیش بوده. یعنی چی؟ جنگ صفین. زخم من برداشتهام. بزرگوارم که ما نمیدانیم کیست. یک وقت ناراحت نشود انشاءالله که بهشتی. بهش گفت که: «مگه میشه بابا واقعیَت است؟ فیلم مال خیلی وقت پیشه. مال شش هفت قرن پیشه. تو چطور این زخم فیلم برداشتی؟ تو کجا؟ جنگ صفین کجا؟» گفت که: «من مسافر بودم. یک وقت رفته بودم مصر. یک مردی از اهل غزه، همین غزهی خودمان با من همراه بود. توی بین راه دربارهی جنگ صفین ما گفتوگویمان شد. همسفر من به من گفت که اگر من توی جنگ صفین بودم شمشیرم را از خون علی و یارای علی سیراب میکردم. انقدر که از اینها میکشتم.» اینکه اهل غزه بود. البته الان اهالی غزه اکثراً محب اهل بیتاند، مسجد به اسم اهل بیت، داروخانه به اسم اهل بیت.
میگوید: «من هم بهش گفتم اگر من هم توی جنگ صفین بودم شمشیر خودمو از خون معاویه و اصحاب معاویه سیراب میکردم.» بعد میگوید: «بهش گفتم که: خیلی خوب الان من توی سپاه علیام. تو هم توی سپاه معاویهای. بسم الله بیا با هم بجنگ. همین الان جنگ صفین است.» میگوید که: «با هم گلاویز شدیم و زد و خورد کردیم و خیلی حسابی هم زد و خورد کردیم. یک وقت متوجه شدم که به خاطر یک ضربه و زخمی که من برداشتم، از حال رفتم.» از هوش رفته بودم. دیدم یکی دارد من را بیدار میکند. گوشهی نیزه. کسی با کنار نیزهاش دارد من را بیدار میکند. بغل نیزه را دارد میزند. من که پا شدم، چشم باز کردم از اسب. آن آقا روی اسب نشسته بود. از اسب آمد پایین و دست روی زخم سرم کشید و همانجا زخم سرم... بعد به من گفتش که: «همینجا بمان.» بعد یک مدت دیدم که ناپدید شد و و با چند تا از این چهارپاها و اینها برگشت.
بعد میگوید که به من گفتش که: «هذا راس عدوک. این هم سر دشمن تو.» و «تنها شد گردن زدنه دیگر.» نه مثل این داعشی، سر بریدن که مینشینند روی سینه. حکم اعدام این شکلی بوده دیگر. آنی که اعدام شرعیه، فضای دانشگاه. وقتی اینها را میگفتیم، توی باغ نبودند بعضی بندگان خدا. میگفتند: «این خشونت است.» و «بهترین مدلی اعدام این است دیگر. اگر قرار است که اعدامی باشد، اگر اعدام قبول داری، اعدام سر زدن از اعدام این شکلی خفه کردن رنجش برای طرف یک ضربه خوردن کمتر. ضربهی واحد تا آن خفگی و قطع نخاع و فلان و اینها آسیبی که میزند و اینها. صحبت بکنیم خفه میکنند. این خشن نیست مثلاً. ضربه دیگر مستحق وقتی بوده گردن را زدند.
حالا این را میگویم که چون میدانم تبعات زیاد دارد این حرفا. یعنی چی مثلاً گردنش را زدند و فلان؟ نه. گردن زدن عدوک. حالا حضرت فرمودند از ماجرا میفهمیم، میفهمیم که این امام زمان بوده. یعنی مجلسی هم به عنوان یکی از تشرفات محضر امام زمان نقل کرده این را. هیچ حرفی از امام زمان وان... توی متن داستان نیست. برداشتی که حالا میگویم. «وَ أَنتَ نَصَرْتَنَا.» این سر دشمنت است. تو ناصر ما بودی. تو کمک ما کردی. تو به نصرت ما آمدی. «فَنَصَرنَاکَ.» ما نصرت کردیم. «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن نَصَرَهُ.» هرکی خدا را کمک کند، خدا هم او را کمک میکند. «تو به خاطر ما جنگیدی.» دیگر.
میگوید: «پرسیدم که: آقا من شما کی هستی؟» حضرت فرمود: «فلان ابن فلان.» اسم نگفت. خود راوی میگوید: «میگوید یعنی صاحب الامر.» من فهمیدم ایشان امام زمان است. بعد به من فرمود که: «اینجایش قشنگ است.» به من فرمود: «هر وقت ازت پرسیدند که این ضربه چیست؟ بگو: فی صفین.» گفته: «مسخره نکن.» گفت: «نه. ماجوری امام زمان به من فرمودند که بگویند جنگ صفین.»
خلاصه اینجور درگیریهایی در کرب و بلا. به قول میلاد عرفانپور عزیز: «در کرب و بلا بیطرفان بیشرفاناند، تاریخ همان است، حسینی یزیدی.» این جریان حق و باطل جاری در عالم، این جنگ و جدال عقل و جهل جاری در عالم، یک سپاه، سپاه عقل با ۷۵ عنصر که حضرت امام یکی از آثار فوقالعادهشان همین حدیث جنود عقل و جهل است. ۷۵ تا سپاه عقل. ۷۵ تا سپاه جهل. توی باطن عالم سپاه عقل و سپاه جهل با هم درگیرند. حق و باطل با هم درگیرند. خیر و شر با هم. این جلوه میکند توی عالم دنیا. یکی میشود اباعبدالله، نماد عقل. یکی میشود یزید، نماد جهل. امیرالمومنین، معاویه. پیغمبر اکرم، ابوسفیان. امام زمان، خب این... یک به یک هم لزوماً نیست ها. امام زمان است و این آمریکا و انگلیس و فرانسه و سفیانی و داعش و ماهش و این همه لشکرهای مختلف از دشمنان همه نمادهای جهلاند. شما با جهل که مبارزه میکنی دیگر. فرقی نمیکند ترامپ هم که باشد...
آخه بعضیها خیلی بدشان میآید از این تطبیقات تاریخی. این بزرگوار مشکل اصلیشان این است که علم تأویل ندارند. نه علم تأویل ندارند کلاً، اصلاً توی باغ نیستند. میگویند تطبیق چی؟ شما نفهمیدی ساختار عالم را که چیست. کلاً ساختار عالم تطبیقی است. یک حق همیشه در صحنه. یک باطل همیشه با او درگیر. این حق یک وقت جلوه میکند در موسی. آن باطل جلوه میکند در فرعون. حالا ماجرا، اتفاق آن روایاتی که میخواهم بخوانم دقیقاً همین است که توی روایت فرموده اگر توی قرآن شما داستان موسی و خضر را خواندی یک وقت نگویید در مورد موسی و خضر است. مسافرونه. موسی نماد، فرعون یک نماد است. اینها همیشه در طول تاریخ جاریاند. هر روز ما فرعونی، هر روز موسائی داریم.
که ما دو جا این بحث را مطرح کردیم. اگر رفقا، عزیزان دوست داشتند بیشتر این بحث را داشته باشند: یکی توی جلسات «باورهای یک یاور» که ۹ جلسه بوده و به نظرم ۷ یا ۸ فایلش منتشر شده. مکتوبش را هم عزیزان زحمت کشیدند و منتشر کردند آنجا. یکی داشتیم بحث تأویلات اشخاص و تطبیقات تاریخی که مثلاً موسی تطبیق پیدا میکند با امام حسین. فرعون تطبیق میکند با یزید و تا امروز. یکی آنجاست این بحثمان. یکی هم توی بحث «چرا علی تنها ماند؟» دو جلسهی اولش. آن هم پنج شش جلسه بوده. جلسهی اول به نظرم جلسهی دومش این را بحث کردیم که اینها هر کدام نمادند. شخصیتهای قرآنی اسطورهاند. نه اینکه نبودهاند. بودهاند واقعاً. ولی خدای متعال با آن شخصیت تاریخیش کار ندارد که یک موسی نامی آمد و رفت. با هویت حقیقی چه کار دارد؟ با موسی که همیشه هست کار دارد و با موسیای که ۵۰ سال، صد سال بود و رفت. یک موسی هیستوریک کار ندارد. تاریخمند و تاریخی کار ندارد. با موسی زنده که همیشه هست. هر روز موسائی داریم. هر روز فرعونی داریم. هر کار من تطبیقی پیدا میکند.
الان این حرف زدن ما توی باطن عالم تطبیق پیدا میکند. این جلسهی ما، بنده حرف میزنم، شما میشنوی با یکی از شخصیتهای قرآنی تطبیق پیدا میکند. یا مثلاً از جنس کار حضرت ابراهیم است یا از جنس کار مثلاً سامری یا از جنس کار ... لذا فرمود: «ابوموسی اشعری سامری این امت است.» سامری شخصیت نبود که بیاید برود. هر امتی یک سامری دارد. هر امتی یک عماری دارد. شما هر وقت که کار عمارگونه کردی، همان موقع به عمار پیوند خوردی توی سپاه امیرالمومنین.
تأویل که اوستای اینجور تأویلها، جناب محیالدین ابن عربی که حضرت امام به شدت متاثر بودند از ابن عربی. البته ابن عربی در کتابهایش حرف غلط زیاد دارد. ماهی چند بار مثلاً باکی نداریم از این که بگویم از آن قدیس هم نمیسازیم روش و روش جالبی است. مطالبش مطالب غلطی دارد. حالا کار هم نداریم مطالب از خودش بوده، نبوده، تقیه میکرده، نمیکرده. خلاصه توی کتاب ایشان حرف غلط زیاد است. یعنی قطعاً در آثار او حضرت امام برخی حرفهای ایشان را قبول ندارد ولی حضرت امام خیلی علاقمند بوده و به گورباچف هم معرفی میکنند. به عنوان اینکه به عنوان یک الگو مواجه بشوند با ابن عربی و ببینند که اسلام در بخش معارف چی میگوید. به ابن عربی نقدهای زیادی وارد است. روش او روش قشنگی است که کار تعبیری. همین کتاب فتوحات و فصوص و اینها از ایشان است و تأویل. حالا بعضیها اسمش را میگذارند ذوقیات و فلان و اینها. اصل روش روش خوبی است. مطالب بله گاهی دیگر خیلی ذوقی است و اصلاً قابل استدلال و اثبات نیست. این هم بگویم حالا اینجا به همین مناسبت.
چه اشکالی دارد که ما روش را از یک کسی بگیریم؟ اصل روش درست باشد، ولو آن فرد خودش آدم مثلاً مورد تأییدی نباشد یا مطالبش غلط باشد. حالا این حضراتی که ضد عرفان و فلسفهاند، این را تقدیم به آن عزیزان میکنم. این مطلب را. ما الان توی تفاسیر شیعه یکی از بهترین تفسیرهایی که داریم کتاب مجمع البیان است. یعنی تفسیر دوم. اگر تفسیر اول را المیزان مرحوم علامهی طباطبایی بگیریم از جهت روشی و برنامه و اینها، تفسیر دوم مثلاً میشود گفت مجمع البیان. مجمع البیان از مرحوم طبرسی. طبرسین. طبرسی مال تفرش بوده. مجمع البیان طبرسی تقریباً مو به مو کپی کاری است. تبیان مرحوم شیخ طوسی. روش کار و مطالب و اینها عمدتاً همان تبیان شیخ طوسی است. تبیان شیخ طوسی تقریباً همه کپی کاری و کپی پیست و روش و مطالب مال کیست؟ مال جامع البیان طبریه. طبری چیست؟ اهل سنت.
یعنی ما در واقع روش تفسیری ما تا قبل المیزان در عالم شیعه عیناً مو به مو روش تفسیری اهل سنت بود. شیخ طوسی که ما بهش میگوییم شیخ الطائفه. کتاب تفسیری ایشان که خیلی مهم است. ما خیلی بخشهای تبیان را مباحثه میکردیم. بخشهای خیلی آشنایی، بخشهایش را مقایسه میکردیم. تا بیان کتاب خیلی خوبی است. پرمطلب هم هست ولی عیناً کپی. خب هیچ کسی اینجا خرده نمیگیرد به شیخ طوسی که تو ادامهی مکتب طبری هستی. طبری ال است و بلسهوف. کجا این حرف را زده؟ عرفا میرسیم. اینها همه برمیگردد به ملاصدرا. ملاصدرا برمیگردد به محیالدین. محیالدین هم ده جا این حرفها را زده.
انصاف، تقوا، اینها خیلی چیز خوبی است. روش مال محیالدین است. بله ملاصدرا روش را از محیالدین گرفته. با استدلال و منطق پرورش داده و با تکیه به آیات و روایات. ملاصدرا یک شیعه کامل و تام به قول حضرت امام سرآمد اهل توحید است. خیلی مقام عرفانی و معنوی ایشان بالاست. یک عارف به معنای دقیق کلمه است. از جناب محیالدین گرفته. جناب محیالدین را کار نداریم به مقامات معنویش یا بوده یا نبوده. روش مال این روش. روش تأویلی است. اتفاقاً من سفارش میکنم به رفقا، به این عزیزانمان. دورهی زمونه عوض شده. رو بیاورید به این روشها. حضرت امام را محصور نکنید به چهار تا موضع سیاسی و مسائل این شکلی و ما همه حرفایی که از حضرت امام میدانیم تهش اگر خیلی بدانیم در ۲۰ تا جمله سیاسی: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» و «ما تا آخر شما را تحقیر میکنیم.» و «شنها مامور خدا بودند.» و عمدتاً اینها را بلدیم.
به این عزیزان سفارش میکنم. سرّالصلات سنگین است. استاد میخواهد. چهل حدیث امام فایلهای درسیش هم هست. چهل حدیث بخوانید. آداب الصلات بخوانید. فایلهای درسیش هست. این کتاب شرح جنود عقل و جهل بخوانید. فایلهای درسیش هست. درس بگیرید. امام را اینجاها ببینید و بشناسید. امام یکی از زبدههای مکتب تأویل است و همهی عظمت امام به این است که امام تأویلگراست. به شدت. حالا میخوانم برایتان این عباراتی از امام توی شرح دعای سحر در مورد تأویل. خیلی نکات قشنگی است.
امام اول پس این نکته را بگویم. پس کلاً همهی ما همین الان یک مطابقت شخصیتی با یکی از شخصیتهای قرآنی داریم. قرآن دائماً دارد همین حال و روز الان ماست. کرونا وضعیت امروز ما. بری توی قرآن بگردی پیدا میکنی. قرآن در مورد این کرونا، این خانهنشینیها، این وضعیت ما، این حالات ما، اینها حتماً حرف دارد. نه توی لایهی سطحیش که بری توی کلماتش بخوانی کلمهی کرونا آمده باشد. بری توی ابجدش بازی دربیاوری. مطلقاً بکوبانم ابجد علم شریفی. بازی دربیاورند. این مثلاً توی فلان سوره اینجوری شده. آن عددش این است. نه آقا این نیست. تأویل یک لایهی عمیقتر است. اهل بیت قشنگ شما میبینی که مطالب را تطبیق به قرآن میدهند. از یک ماجراهایی یک تطبیقاتی درمیآورند توی وقایع مختلف. اصلاً آدم مبهوت میماند.
همین ماجرای حضرت یوسف و سورهی یوسف سرشار از تأویل است. جالب است که سورهای که توش در مورد شخصیتی دارد حرف میزند که علم به تأویل احادیث دارد، بیشترین تأویل احادیث توی خود این سوره است. این خودش عوالمی دارد. یک عزیزی نوشته که تو هی میگویی عوالمی دارد، عوالمی دارد. نمیشود این عوالمی دارد را توضیح بدهی؟ پاسخ این است که این خودش باز حواله میدهد. خانوادهی ما تو خانه میگوید: «تو هرچی میگویی، میگویی: اسراری دارد.» این مدل گفتن. اکتفا نکنیم. ذهنمان را نبندیم به همین. دلمان خوش باشد. همیشه یک دری باز بزنیم برای اینکه حرکت کنیم. این که چه سری در سورهی مبارکهی یوسف که بیشترین تأویل احادیث توی این سوره است.
روایت را ببینید چه تعبیراتی که ندارد. خود حضرت یوسف نماد چیست؟ زلیخا نماد چیست؟ یوسف نماد چیست؟ یعقوب نماد چیست؟ مادر یعقوب. بعد اصلاً خود ماجرای شمس و... اصلاً خود این تأویل کرد دیگر. گفت: «من دیدم ۱۱ تا ستاره و خورشید و ماه به من سجده کردند.» تأویلش هم چی بود؟ حضرت یعقوب را به صورت خورشید دیده بود. مادرش را یا خالهاش را یا هرکی آن خانمی که با حضرت یعقوب بوده را به صورت ماه دیده بود. بعد برادرها را به صورت ستاره دیده بود. حالا توی این دریایی از مطالب. یعقوب را به صورت خورشید دیده بود. چرا خورشید؟ مگر چیست؟ اینها سجده کرده بودند به او. خورشید بود و سجده کرده بود. خورشید هم اگر سجده میکند به کسی، بعد این خورشید است. بعد یوسف چیست که اینها آن خورشید به او سجده کرده؟ تأویل و رویایی. این الان تأویل خواب من بود. این محقق شد. این خوابی که من دیدم همین بود. این جنبهی بیرون این حقیقت بالادستیش بود.
تعبیر خواب فکر کنم دو نفر خواب دیده بودند. آمده بودند پیش ابن سیرین. حالا برای ما متنهایی فرستادهاند عزیزان و اینها که ابن سینا مورد تأیید نیست و اینها. که میگوییم با تأییدی نیست. اینها نقل تعبیر خوابی است که هست از او نیست. من کاری به اینها ندارم. نقل تاریخ. گفتند که: «آمده بودند و یکی گفت: آقا من خواب دیدم دارم اذان میگویم. یکی هم گفت: من خواب دیدم دارم اذان میگویم.» ایشان به نفر اول گفتش که: «تو که خواب دیدی اذان میگویی، شما میروی امسال مکه.» نفر دوم هم گفتش که: «شما را به زودی به جرم دزدی میگیرند.» توی قرآن دو تا اذان دارد. یکی وضعیت ابراهیم، میگوید: «عَزِّلْ لِلنَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا.» سورهی مبارکه: «اذان بده مردم بیایند.» توی سورهی یوسف میگوید: «فَقَتْ مَوَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ.» موذن صدا زد گفت: «ای دزدها وایسید شما دز.» گفت دو تا موذن بودند. این موذن اینجور بود. این ربطی به دزدی داشت. آدم خوبی نیستی. این اذان تو ربط به این افشا شدن دزدیت است. آن اذانش افشا شدن اینکه امسال مکه میرود و خبرش میکنند و صدا میزنند.
خلاصه اینها اینجوری است. تأویل است. همین نیست که هرکی هرچی دیده سریع تطبیقی بدهیم. نه. عمدتاً تعبیر خواب الهامی است. درس گرفتن اینها نیست. واسه استخاره میماند. استخاره هم درس گرفتنی نیست. الهامی است. شما ممکن است یک آیه را بخوانی و ده تا در استخاره، ده جواب مختلف به آن آیه بدهی. عمدتاً به الهام. حساب و کتاب دارد و دستوراتی هم گفتند. بزرگان هم برای تعبیر خوابش هم برای استخارهاش. همین خود مداومت مسجد مالک یوسف یک اثر خاصی در علم تعبیر خواب هم دارد؛ چون خیلی تعویلات...
خلاصه قرآن که اصلاً سراسر عجایب است. قرآن پس همیشه جاریه. من بخوانم برایتان روایتها را و بحث را تمامش کنیم. میفرماید که حدیث اول در غیبت نعمانی. سماعت بن مهران میگوید که به امام صادق علیهالسلام گفتم: «رَجُلٌ یَتَوَلى عَلِیًّا وَ یَتَبَرَّأُ مِن عَدُوِّهِ.» بگذار آن بخش اول، چون سوالی میکند، وضعیت جواب میدهند. این خیلی کشمکش دارد. اگر بخواهم واردش بشوم ۲۰ دقیقه باید توضیح بدهم که چرا حضرت این جواب را میدهد. این را نخوانم، رد شویم. بخش آخر که: «ثم قالَ لِلقُرآنِ تأویلاً.» حضرت یک جوابی دادهاند، یک پرسشی، جواب بود که حالا این بحث بعدی هم ربط به آن دارد ولی آن را مطرح نمیکنم. فرمود که: «قرآن یجری کما یجرى اللیل والنهار.» تأویل قرآن جاری است. همانجور که شب و روز جاری است و «کما تجری الشمس والقمر.» همانجوری که ماه و خورشید جاری است. فضا جا. «تعبیرُ شیءٍ منه وقع فَمِنْهُ ما قَدْ جاءَ و مِنْهُ ما لَمْ یَجِیءْ.» الان اگر یک تأویلی بروز پیدا کرد، دوباره فردای تأویل دیگر به یک نحو دیگری بروز پیدا میکند. باز پس فردا به نحو دیگری بروز پیدا میکند. یک موسیای که جلوه کرد، دوباره امروز یک مسافر. آن همین الان داریم. فردا دوباره یک مسافر.
قاسم سلیمانی شخصیت قرآنی. برو بگرد مطابق قرآنیش را پیدا کن. مثلاً طالوت، جالوت، فلان. شخصیتهای مختلف. سامری. اینها همه نماد است. شخصیت تاریخیش اصلاً خدای متعال کار نداشته. مریم، عیسی و همینجور بلعم باعورا است چه میدانم. هر شخصیتی که شما بگویید در قرآن آمده. ابواب تدبر این است. این ماه مبارک رمضان شخصیتهای قرآنی. حالا اثر خاصی الان بنده توی ذهنم نیست که بخواهید بپرسید که چه اثری.
قرآن میخوانید، شخصیتهای قرآنی را بغل یادداشت بکنی. توی ذهنتان باشد. خدا در مورد اینها چی میگوید؟ لوط، قوم لوط. ابراهیم، همسران ابراهیم، فرزندان ابراهیم، یعقوب. توی خود سورهی مبارکهی یوسف همهی شخصیتهایی که توی سورهی یوسف هستند از همان اولی که شروع میشود، همهی اینها یک ماجرایی دارند. امروزیش کیست؟ امروزیش کیست؟ یوسف غیبت. چاه. برادران یوسف. زلیخا. عزیز مصر. آن دو تا زندانی که توی زندان حضرت یوسف صحبت کردند و همینطور، همینطور، همینطور. این شخصیتها همه جاریاند همین امروز ما اینها را داریم.
توی روایت دیگر دارد که فضل بن یسار از امام باقر علیهالسلام که: «قرآنُ آیتَیْ لَهُ وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ.» روایت چیست که قرآن هرچی ازش هست یک ظاهری دارد یک باطنی دارد. حضرت فرمودند: «ظاهرُهُ تَنْزِیلُهُ وَ بَطْنُهُ تأویلهُ.» ظاهرش همانی که نازل شده، تنزیل. باطنش تأویلش است. قرآن تأویل دارد. «مِنْهُمْ مَا قَدْ مَضَیٰ.» بخشی از این تأویل روی داده و رفته و «وَ مِنْهُمْ مَا لَمْ یَجِئْ.» بعدش هم جاری شده. جاری میشود. «کما یجری الشمس والقمر.» همانجور که خورشید و ماه هر روز میآید و میرود. هر روز نیست. خورشید میآید. ماه میآید. خورشید میآید. هر روز ماه و خورشیدی داریم. یک ماهی داریم. هر روز یک موسائی داریم. یک فرعونی. و شما یک رفتاری نشان میدهی، میروی در سپاه فرعون. یک رفتاری نشان میدهی، میروی در سپاه موسی. «قرار بود هر کسی ... کنه، این بعد از مرگش ملحقش میکنم به قوم لوط.» بحث دیگری است. با این فعل تو جزو قوم لوط شدی. تو بازماندهای از قوم لوط هستی. با فلان کار جزوی از اهل سقیفه شدی. با فلان کار جزوی از اهل غدیر شدی. جالب است مثلاً بعضی از این ادعیه را دارد که آن زیارت امام زمان دارد: دست راستت را بگذار توی دست چپت. میگوید که مثل کسایی هستی که توی محضر امام زمان با اینها بیعت کردی. یعنی هنوز که رخ نداده. چقدر قشنگ! تأویل است دیگر. شما این وقایع را زمانبندی شده نکن در مورد روز غدیر احکام غدیر داریم. مثل این است که آمدهای با امیرالمومنین و برخی اعمالی که برای روز غدیر گفته است. گفته ثوابش این است. قشنگ اصلاً بحث تاریخی نیست که من جا ماندم از کربلا. اصلاً جا ماندن معنا ندارد. کربلا یک حقیقت زنده است. هر روز امام حسین... یزید... که ما توی همان بحث باورها (باورهای یک یاور) در مورد محسن حججی و اینها. همان ایامی بود که پیکرش را برمیگرداندند. همان را توضیح میدادیم و تطبیق میداد. «شهیدی از قافلهی کربلا با ۱۴۰۰ سال تأخیر، خدا فرستاده.» قاسم سلیمانی اگر روز عاشورا بود قطعاً جانفشانی میکرد برای اباعبدالله. ۱۴۰۰ سال تأخیر افتاده. این هم سپاه امام حسین. ملحق به امام حسین هم میشود.
ترامپ یک پسِ... یک پسِ رزلی مثل یزید. همانجور عیاش و کثیف و بیمنطق و نفهم و این هم بود. همانجا مشغول همپیالگی با یزید. از تاریخ جا مانده. اینها وقایع. اینها واقعیتهایی است که باید پذیرفت. «احیا هرچی قرآن مردهها گفته، الان در مورد زندهها صادق است.» مردن رفتن. توی قرآن امام افراد مرده نداریم. بعد فرمود: «مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ.» این تأویل را کی میداند؟ خدا و کسایی که ما میدانیم. شما بیا عاشق در علم شو. شما علم تأویل پیدا کن. مثل ملاصدرا، مثل امام خمینی. این هم علم تأویل داشتند. چشمههایی آمدهاند. حالا من سفارش بخواهم بکنم، من که سفارش... اینها که به عنوان پیشنهاد میخواهم عرض بکنم. تماس و پیام و اینها زیاد داریم که آقا پایاننامه به ما... از عزیزانی که دکترا دارند، عزیزانی که طلبند. یکی از پایاننامههای خوب همین بحث رویکرد تأویلگرایانهی حضرت امام در آثارشان و شخصیت امام.
اصلاً امام تعریفش از تأویل چیست؟ اصلاً تأویل یعنی چی؟ فصل مورد تأیید مورد تأیید نیست. یک بحث مفصلی میشود که اصلاً قرآن و روایات در مورد تأویل اصلاً تأویل معناش چیست؟ تأیید حضرت امام. تعریف امام چیست و جاهایی که امام استفاده کرده. یکی از تأویلها این است: فرمود: «چرا وقتی پیغمبر به دنیا آمد ۱۴ تا ستون طاق کسرا فرو ریخت؟» فرمودند که چون کسرا و قیصر داریم دیگر. کسرا پادشاه ایران بود. قیصر پادشاه روم. اکاسره که میگفتند یعنی کسرایها. پادشاهان ایران. گفتند: «اکاسل.» امام فرموده بودند که: «شاید وجهش این باشد که بعد از ۱۴ قرن شاهنشاهی ایران فرو خواهد پاشید.» دقیقاً سال ۱۴۰۰ انقلاب پیروز شد. ۱۴۰۰ قمری. الان ۱۴۴۲. ۴۲ سال از انقلاب گذشته. مثال قمری. چرا ۱۴ تا ستون از طاق کسرا ریخت؟ ۱۴ تا نماد یک سدهای بوده؟ ۱۴ قرن. تأویل امام عجیب غریب است. برداشتهای عجیب غریب. و حالا اینکه توی سخنرانی عمومیش بوده. شما برید آداب الصلات ببینید چه غوغایی کرده امام خمینی. از چه برداشتهایی که نمیکند. تفسیر سورهی حمدش به نحوی. شرح دعای سحرش به نحو دیگری. مصباح الهدیاش به نحوی. توی تقریرات فلسفیش باز به نحو دیگری.
آثار امام باید خوانده شود و حیف حیف حیف که حوزههای علمیه هنوز به امام خمینی نرسیدهاند. ۵۰ سال امام خوانده نشده است. الان صحیفهی امام چند نفر سراغ دارید که کلاً خوانده باشد؟ چکیدهی ۴۰ حدیث. مدارس. مساجد. بابا امام خمینی این آدمی که دیگر قطعی و یقین داری که امام زمان این را فرستاده. وصل به امام زمان است. بنشین بخوان چی میگوید. بخوانید آثار در مورد نماز. بخوانیم چیکار کرده این مرد. آداب الصلات به نحوی. سرّالصلات به نحوی. گرفته بشود همش باید این حرفها پمپاژ شود به جامعه. خیلی ما غریبیم از این حرفا. پریدن به آن، پریدن آن هم باشد. بخش جزئی آن هم ما لازم داریم ولی آن ادراک معرفتی. خیلی ما ضعیفیم. سپاه امام زمان باشیم. سپاه امیرالمومنین باشیم. همین الان یاور امیرالمومنین باشیم. کربلا الان تو کاری نمیکنی؟ همین الان درگیر. آن توی توییتر. کارزار نبرد ظهر عاشورا ببینیم چی میشود توی توییتر ایام محرم. ببینیم چی میشود. قشنگ لشکر عبیدالله و عمر سعد و شما میبینید که مشغول توییت کردن. یکی از رفقا چند سال پیش توییت قشنگی کرده بود روز عاشورا. نوشته بود که: «ظهر عاشورا آنان که سنگ داشتند سنگ میزدند. آنان که چوب داشتند چوب میزدند. آنان که نیزه داشتند نیزه. آنان که چیزی نداشتند توییت میکردند.» خیلی قشنگ است. یعنی اینها همین الان دارند با امام حسین میجنگند. نذری و مسخره میکنند. به هیئت گیر میدهند. چرا پولها خرج اینجا میشود؟ میروید عراق مریضی میآورید. با عربها دشمنی میکنند. همین است. تو هم جوابش را که میدهی داری تیرهایی که مینشینی زار زار گریه میکنی که تیر به امام حسین انداختند. اینها که صد برابر این تیر سنگینتر است. که هر کدام از این توییتها و این هشتگها و اینها صد تا تیر به امام حسین. هیچ کدامش را واینمیستی بهت بخورد. میترسی، در میروی، جا میزنی که دو تا کامنت ندهند. دو تا فحش ندهند. دو تا آنفالو نکنند. فلان نکنند. تو روز عاشورا بودی ول... از ترس دو تا آنفالو آن هم که نیامدهاند. میترسند آنفالو بشوند. توی شهر امام حسین را ول کردهاند. رشتهی اجتماعیشان را از دست بدهند، متلک بشنوند.
تأویل عزیز من. بیا توی میدان. هر یک قدمی که برمیداری برای اثبات امیرالمومنین. برای اثبات حقانیت از جنس کار حضرت زهرا سلام الله علیها. سپاه حضرت زهرا جزو فاطمیون. روز قیامت همه آرزو میکنند: «ای کاش اینها لو کانو فاطمیون.» ای کاش اینها فاطمی بودند. فاطمیون کیان؟ رهبر انقلاب فرمودند که: «یک وقتی است جماعتی حمله کرده بودند که حرم اباعبدالله را تخریب کنند. تعدادی از جوانهای شیعه شنیدند، آمدند درگیر جنگ شدند. نگذاشتند که توی قرنهای اخیر، چندین قرن پیش حرم تخریب بشود.» فرمودند که: «اینها مدافع حرم بودند.» به خانوادهی مدافعان حرم گفتند. فرمودند: «جوانهای شما هم از جنس همینان. بعد عاشورا نگذاشتند به کیان کربلا و عاشورا آسیب وارد بشود.» تأویل میرود توی همان عرصهی حبیب بن مظاهر. میآید به استقبال. قشنگی نه ها. قشنگ مال آن سپاه است. ملحق به آن جمعیت. این هم که اهل فلان گناه است. زنا میکند. با کدام قوم محشور میشود؟ با قومی که ... میکند. با کدام قوم محشور میشود؟ قوم حضرت شعیب مثلاً مشکلات اقتصادی داشتند در مدین. قوم عاد مثلاً یک مشکل داشتند. قوم ثمود یک مشکلی داشتند. این افعال مختلف.
«قوم لوط کی کی اینها فعلهای شما که...» نه ما توضیح دادیم. البته اینها همش میشود تأویل. یک روایت دیگر هم دارد که فرمود که بله حالا این روایت توضیح مفصل چون دارد و دینه، نمیخوانم. در علل و شرایع جلد ۲ صفحهی ۶۰۷. کسی خواست مراجعه کند.
این جمله از حضرت امام بخوانم. یکی در شرح جنود عقل و جهل است. یکی هم در شرح دعای سحر است. در شرح جنود عقل و جهل صفحهی ۶۱ امام میفرمایند که: «این حقیقت و لطیفهی الهیه که علم به تأویل است، علم به تعبیر به کی میدهند؟ به مجاهدات علمیه و ریاضات عقلیه مشفوع به ریاضات عملیه و تطهیر نفوس و تنزیه قلوب و تقدیس ارواح حاصل شود.» کسی اگر اهل طهارت و سیر و سلوک و حرکت و اینها باشد، خدا بهش علم تأویل میدهد. از این لا به لای اینها سر درمیآورد. کمکم ماجرا شبیه آن است. آن شبیه این است. این الان وارد فلان دوره شدیم. این فلان ابتلا. آن فلان موقعیت است.
شرایط الان. رهبر انقلاب فرمودند که: «الان ما توی شِعب ابیطالب نیستیم. الان در موقعیت خیبر» مثلاً تأویل میکند. «ما الان کدام شرایط تاریخی هستیم؟» مثلاً ماجرای صلح حدیبیهایم. ماجرای مثلاً صلح امام حسنین. ماجرای عاشوراییم. ایشان فرمودند اگر الان دشمن ارشد را تنگ بکند دیگر صلح امام حسن پیش نمیآید، عاشورا پیش میآید. بعد اینکه مجلس ششم استعفا بدهند رهبر انقلاب. آن موقع ماجراهای مختلف تطابقگذاریهای تاریخی. این علم تأویل میخواهد. الان توی چه دورهای؟ هواپیما مثلاً به اشتباه زدیم. این شبیه کدام واقعهی تاریخی است؟ توی کرونا خانهنشین شدیم. شبیه کدام واقعهی تاریخی است؟ آنجا چیکار میکردند؟ وبا. مدرن. قشنگ است دیگر. سامرا که وبا شد چیکار کردند؟ مردم ۴۰ روز شروع کردند زیارت عاشورا خواندن، هدیه به حضرت نرجس خاتون. به طرز عجیبی دیدند که هیچ شیعهای دیگر توی سامرا از دنیا نمیرود. اهل سنت پرسیدند ماجرا چیست؟ گفتند ما این کار را میکنیم. آنها هم شروع کردند زیارت عاشورا خواندن. آنها هم دیگر از دنیا نمی...
وبا مدرن. با این توسلات. با زیارت عاشورا. اینها میشود حلش کرد. این شبیه ماجرای سامرا و آن حکم حکومتی و اینهاست که مرجعیت سامرا داد در آن دوران. به امر امام زمان هم ظاهراً بوده و این جمع شد. شماری این کار را میتوانید بکنید. درست. تأویل این علمایی که اهل حقیقتند، تأویل دارند. سریع تشخیص بده. این توی فلان ماجراست. آن شبیه خود آدم که تزکیه میکند، پاک میشود. کمکم شاخکهایش فعال میشود. میفهمد چی بشود. «آیهی قرآن: مطهرون، راسخ در علم و مطهر.» به قول مطلق انبیا و اولیا معصومینند. از این جهت علم تأویل به تمام مراتب آن مختص به آنهاست. بله در راس کسایی که علم به تأویل دارند کیان؟ اهل بیت. آنها کامل مشرفند بر علم به تعبیر ولی لکن علمای امت را نیز از آن به مقدار قدم آنها در علم و طهارت حظ وافری است. هر میزان وارد فضای علم و طهارت شدی، همان مقدار از علم تأویل سهم.
لذا در مورد ابن عباس هم روایت داریم که او هم گفته: «منم از راسخین در علم هستم.» یک جای دیگر در شرح دعای سحر. حالا خود دعای سحر عربی است. «وَلَمْ أَن مِن أَجْلِ مَا یَرِدُ عَلی الصَّالِحِ بِقَدَمِ الْمَعْرِفَةِ إِلَى اللَّهِ مِن عَالَمِ الْمَلَكُوتِ.» من عربیش را نمیخوانم. ترجمهاش را میخوانم: «بدان که برترین چیزی که بر سالک به سوی حق با قدم معرفت از عالم ملکوت وارد میشود و بزرگترین و بهترین چیزی که بر مهاجر سرزمین ستمگران از حضرت جبروت افاضه میشود.» یعنی کسی که از ظلم درآمد، هجرت کرد. رفت به سمت خدا. بزرگترین چیزی که بهش میدهند. آنی که وارد عالم ملکوت میشود، بزرگترین هدیهای که بهش میدهند چیست؟ «نفیسترین خلعتی که پس از درآوردن لباس خاکی از طرف وادی مقدس و بقعهی مبارکه بر او پوشانده میشود. شیرینترین چیزی که بعد از کندن رخت ملعون عالم طبیعت از شجرهی مبارکه در بهشت فردوس میچشد چیست؟» به بهشتیها شیرینترین چیز، قشنگترین لباس که میدهند چیست؟ که همینجا هم تو میتوانی گیرت بیاید. «گشایش سینهی او برای ارواح معانی و بطون آن و سرّ حقایق و مکنون آن.» سینه را باز کنند. حقایق را بفهمد. معارف را بفهمد که بهشتیان غرق توی این لذت. «قلب او برای تجرید از پوستهی تعینات و برخاستن از گورستان هیئتهای تاریک گشوده میشود. گرد و غبار عالم طبیعت را از خود به دور میافکند. از دنیا به آخرت رجوع میکند. از تاریکی تعین به نورانیت ارسال میرسد. از درکات نقص به درجات کمال راه پیدا میکند. از این درخت مبارک و چشمهی زلال دربهای تأویل برای دلهای سالکین گشوده میشود.» به هر میزان که سلوک میکند، بهرهاش از علم تأویل میرود بالا. هیچ بروز لو دادنی ندارند اینها که سهمی تأویل دادهاند. چی بشود کسی بتواند از زیر زبان اینها چیزی بکشد و در شهر دانشمندان راسخ وارد میشوند.
من این را گفتم دیگر آخرش میخواهم تمامش کنم. یک گوشه هم فقط این را بگویم؛ چون این هم متنش را آوردهام. امام تعلیقاتشان به شرح فصوص الحکم صفحهی ۵۰. مطلبی را از «تنزل و مقام الغیب الی الشاده تنزیلن» فرق بین تنزیل و تأویل را میگویند. این هم همینطور. از مقام غیب که به شهادت میآید، این میشود تنزیل. از بالا میآید پایین. از ملکوت میآید به ملک. این تنزیل. از اینجا میرود بالا. از اینی که میبینی منتقل میشوی که این بالاترش این چیست؟ این را بهش میگویند تأویل. اگر خواب باشد، میشود تعبیر. اگر مکاشفه باشد، میشود تأویل. تعبیر خواب، تعبیر مکاشفه. درست شد. «تنزیل کتاب از جانب خدا به حسب مراتب هفتگانهی عالم یا انسان کامل هم از این سنخ است.» لذا مراتب تنزیل ۷ مرتبه است. همانطور که مراتب تأویل هم هفت مرتبه است. هفت تا باطن دارد.
بعضی فقط به آن لایهی اول باطنی میرسند. آنهایی که تعبیر خواب میکنند این شکلیاند. بعضی فقط لایهی اول را کشف میکنند. بعضی هفت لایه را کشف میکنند. «یک چیزی توی آشپزخانه دیدم، رفت.» یکی فقط میفهمد سوسک است. یکی مثلاً دانشمند در سوسکشناسی مثلاً خیلی ویژه است. او میفهمد چه مادههایی ترشح شده توی این آشپزخانه که مثلاً زمینهساز این بوده که سوسکها بیایند. چه مادههایی اگر ترشح بشود اینها نمیآیند. مثلاً پیازی مانده بوده روی زمین مثلاً این کشانده و سوسک را آورده. ها. این خیلی عمیقتر میبیند دیگر. «چرا توی این خانه پیاز آمده؟ بعد پیازها از کجا آمده؟» همینجوری هی میرود. لایه به لایه. او تا کجاها که نرفت. اهل بیت همهی هفت لایهی تأویل را. یک لایهی تأویل را گفته بودند آنجا توی بهشت بهش بگویم: «این ضربهی کتف تو این ضربه مال رکاب امیرالمومنین است.» یک لایه از تأویلش است دیگر. حق و باطل هم هفت تا لایهی تأویل دارد. این دیگر میرفت حالا همانجور میرفت بالا بالا. اصلاً شاید بهش میگفتند که: «این اصلاً ماجرای خود ابلیس است. این اصلاً مال ماجرای چه میدانم آدم و حوا بوده و نمیدانم فلان.» تا آنجاهاش میشود رفت دیگر. این تأویل است.
آدم و حوا، موسی و چه میدانم فرعون. این جنبهای که در موسی دارد. امیرالمومنین فرمود: «این دو تا به سر من خورده. من ذوالقرنینم.» ذوالقرنین دو سر چیز داشت، دو تا شاخ بود روی کلاه خودش. «منم ذوالقرنینم. عقب و جلوی سرم دو تا ضربه خورد.» تمام این اسمایی که در مورد خوبان عالم هست، یک تطبیقی با امیرالمومنین دارد. ذوالقرنین، موسی، خضر، هارون. هر آدم خوب، هر شخصیتی که توی قرآن مدحش شده، یک جلوهای از امیرالمومنین. موسی جلوهای از امیرالمومنین. هارون جلوهای از امیرالمومنین. مومن آل فرعون یک جلوهای از امیرالمومنین. دیگر بگویید. یحیی، زکریا. همهی اینها جلوهای از امیرالمومنین. هر آیهای که در مورد خوبان گفته، یک تطبیقی با امیرالمومنین دارد. امیرالمومنین علم تأویل. این ذهنیت را اگر آدم پیدا بکند، این حساسیت اصلاً اولاً که کلاً نگاه ما نسبت به قرآن عوض میشود. یک دریای عظیمی به روی آدم باز میشود و غوغایی میشود که چه خبر است و پیدا کنی بری توی تأویلش. تأویل این چیست؟ تأویل آن چیست؟ تدبر. برو توی عمقش. این دریا تمام شدنی نیست.
بعد میفرمایند که: «این هفت مرتبه دارد. همان هفت تا بطن قرآن تا هفت بطن به نحو اجمال و ۷۰ بطن به نحو تفصیل بلکه ۷۰ هزار بطن و به اعتبار دیگر بینهایت بطن.» «کسی عالم به تأویل است که بهرهای از مراتب برده باشد.» پس به اندازهای که مراتب برایش تحقق یافته باشد از تأویل بهره خواهد داشت تا برسد به نهایت کمال انسانی و منتهای مراتب کمال که در این صورت به همه مراتب تأویل عالم خواهد شد. کلمات قرآن که میبینی این یک صحیفه قرآن است. یک قرآن هم توی عالم وجود دارد. یک قرآن هم توی عالم ارواح داریم. یک قرآن هم توی عالم تجلی داریم. یک قرآن توی عالم علم داریم. یک قرآن توی عالم اسم اعظم داریم. بعضیها قرآن را توی عالم مثال میخوانند. بعضیها قرآن را توی عالم جبروت میخوانند. «اقیموا الصلاة.» دیگر دارد میگوید. این تو کجایی میرود؟ توی تأویل، توی آن حقایق و بطنش.
بعد یک برداشتهای عجیب و غریبی گاهی میکند به مخیله نمیآید. خدا انشاءالله از اینها نصیب ما هم بکند که شرطش طهارت. «خدایا ما را پاک.» به قول شهید حاج قاسم سلیمانی: «مرا پاکیزه بپذیر.» ما را پاکمان کن و مهمانمان کن به این سفرهی نعمت تا ماه مبارک رمضان چیزی نمونده. «اللّهمَّ إن لم تكن غفرت لنا في ما مضا من شعبان فاغفر لنا في ما بقي منه.» و صلی الله علی سیدنا محمد.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...