ادامه کتاب؛ شهید و شهادت
مقام شهدا
تفاوت شهید با دیگران در برزخ
میشود کسی به اسم شهید در گلزار شهدا باشد اما منزلت شهدا را نداشته باشد
بیتفاوتی به قانون، حقالناس است
احوال ما بعد از مرگ ارتباطی با مراسم تشییع جنازه ما ندارد
قضاوت عاقلانه
حقالناس و قضاوت
حقالناس مانع شهادت است؟
حقالناس شهید، شفاعت شهید
دستهبندی نفوس در قرآن
آدم در رهن اعمالش است
چه کسانی در رهن اعمالشان نیستند؟
با چه اعمالی از رهن اعمال خود خارج میشویم؟
روایت قرآن از مکالمه اصحاب یمین با مجرمین
نشانه و قواعد رحمت خدا
آیا امکان داشت که همه گناهان راوی کتاب بخشیده شود؟
معنای تبدیل سیئات به حسنات
شفاعت در عالم برزخ
دو مدل توسل
مثال قرآنی شفاعت در دنیا
رسیدن به مقام محمود
نگرانی اهلبیت علیهمالسلام از برزخ شیعیان
نقل ماجراهایی زیبا از شهید دستغیب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی. خدا را شاکریم که عمر و حیاتی داد؛ مجدداً میتوانیم خدمت عزیزانم باشیم با بحث «سه دقیقه در قیامت». احتمالاً هم آخرین بحثی است که از این، و در این ژان مباحث داشته باشیم. بنای بحث بیشتر و مفصلتر نیست؛ هرچند مطالب تمام نمیشود و کتاب "بازگشت" که بهتازگی چاپ شده، مطالب بسیار خوب، دقیق و جالبی دارد در نوع خودش که قابل استفاده است؛ ولی حالا دیگر به خاطر مشاغل فراوان و فرصت کم، و دیگر انشاءالله خدا توفیق دهد، همین را فقط بتوانیم به سرمنزل برسانیم. دیگر انشاءالله بقیهاش با خود خدا و عنایات حقتعالی باشد؛ هم در اثرگذاری برای گوینده و هم اثرگذاری برای شنونده.
بخش بعدی که بهش میرسیم، بخش "شهید و شهادت" است. میفرماید: «در این سفر کوتاه به قیامت، نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا؛ یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد و محل، تلاش فوقالعادهای داشت که بچهها را جذب مسجد و هیئت کند. او خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تأثیر داشت. این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود، از چراغ قرمز عبور کرد و سانحهای شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد. من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و همدرجه آنها بود. توانستم با او صحبت کنم. ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین، به مقام شهدا دست یافته بود. در واقع، او در دنیا شهید زندگی کرد و به مقام شهدا دست یافت.»
خوب، بحث مهمی است و این جلسه فعلاً در مورد این بخش گفتوگویی نداریم. انشاءالله اگر حیاتی باقی باشد، جلسه بعد در مورد شهدا و مقام شهدا نکاتی را عرض خواهیم کرد؛ اینکه برخی هستند که به ظاهر کشته میشوند، ولی شهید نیستند؛ برخی به ظاهر کشته نمیشوند و شهید هستند؛ تفاوت شهید با دیگران در عالم برزخ چیست؛ جایگاهش چطور است؛ عنایاتی که به او میشود. البته آن روزی که شهید بزرگوار و عزیز دلمان، سردار حاجقاسم سلیمانی (رضواناللهعلیه) به شهادت رسید، مقداری ما در مورد مقام شهدا و اینها صحبت کردیم. جزو جلسات ابتدایی بحث "صدیق در قیامت" بود، ولی هنوز باز نکاتی هست که انشاءالله عرض میکنیم، اگر توفیق باشد.
اما سؤالی که در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود. ایشان به من گفت: «من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود.» چون به هر حال، اگر انسان بیقانونی کرده و باعث مرگ خودش و مرگ دیگران شده، این به شدت گرفتار حقالناس خواهد بود؛ سبقت نابجایی گرفته، سرعت بیجا داشته، از چراغ قرمزی عبور کرده؛ چه خودش آسیبی بهش وارد شود، چه به دیگران آسیبی وارد شود، اینها حقالناس است و گرفتاریهایی دارد، این فرد در عالم برزخ؛ ولی خب خیلی از این افرادی هم که اینجور ماجراهایی برایشان پیش میآید، اینها پشت فرمان سکته میکنند. این هم از این قبیل موارد؛ زیاد داریم. این دیگر بحث رعایت قانون و اینها نمیشود.
در جای دیگر، «یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم، اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.» این هم نکته جالبی است که این دوست پدر ایشان در منطقهجنگی کشته شده بود، ولی رتبه شهدا را نداشت؛ که این را عرض کردم: «برخی به ظاهر کشته میشوند، ولی مقام شهادت ندارند.» تعجب کردم. «تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود و غیره، اما چرا؟» یعنی قشنگ مثل شهدا برایش مراسم تشییع گرفتند و در تابوت شهدا گذاشتن و با پرچم و فلان و... خیلی این چیزها دخلی در ماجرا ندارد. فلان بازیکن فوتبال در اثر مصرف زیاد الکل از دنیا رفته بود و در پرچم جمهوری اسلامی آوردن. مردم! پرچم جمهوری اسلامی، عکس چفیه و نمیدانم فلان، اینها خیلی دخالتی در وضع این آدم در آن شرایط ندارد. حالا تربت سیدالشهداء و اینها فرق میکند، روی ماجرای دیگری است که حالا مربوط به بحث شفاعت است و عرض میکنم. ولی اینکه حالا مراسم شلوغ است، خلوت است، ایام کروناست، این عزیز کرونایی در خلوت به خاک سپرده شد و چهار نفر دور قبرش بودند؛ فلانی فلان هنرپیشه آرتیست فلان عرقخور ده هزار نفر در تشییع جنازهاش؛ خیلی اینها دخالتی ندارد در اینکه اوضاع و احوال ما در عالم برزخ چطور بشود. و خدا هم در رودربایستی گیر نمیکند که دیگر اینها هی میگویند: «شهید! شهید!» دیگر من واقعاً خجالت میکشم شهید به حساب نیاورم. اینجوری نیست.
آن «شهادت چهل تا مؤمن» و اینها یک جنس دیگری است که انشاءالله توفیق باشد عرض خواهم کرد. «او خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم.» (با روح آن شخص صحبت کرد. گفت: ) «من برای جهاد به جبهه نرفتم؛ من به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمندهام.» خب، البته بمباران بوده، ولی لزوماً هم هر کسی در بمباران کشته شود، شهید نیست. ما البته خب در فضای خودمان احترام میگذاریم برای کسانی که در اثر بمباران از دنیا رفتند یا مثلاً اصابت موشک به هواپیما، یا فلان، یا فلان، یا فلان؛ اینها را شهادت به حساب و می آوریم پیش خودمان، در فضای اعتباری ما، یعنی بنیاد شهید شهید به حساب میآورد، شاید مزایایی را در نظر بگیرد. اشکالی هم ندارد، خیلی هم خوب است، درست هم هست. بالاخره لزوماً در عالم برزخ اینجور حسابوکتابهایی نیست که این فرد را... نه، این حتی اونی که گلوله و مسلسل و توپ و خمپاره و اینها در میدان جنگ مواجه باهاش بوده، اونم لزوماً شهید نیست پیش خدا. ما همه اینها را شهید میدانیم، عزیز میدانیم. پیامبر اکرم فرمود: «فلانی قتیلالحمار»؛ این برای اینکه برود الاغ او را یک بگیرد، رفت باهاش جنگید و در این مسیر کشته شد. معرکهجنگ مسلمین هم بود و فرمانده هم پیامبر اکرم بود. این هم جزو سربازهای پیغمبر بود، ولی پیغمبر فرمودند که این کشته در راه خدا نیست، «قتیلالله» نیست، «قتیلالحمار» است.
مقام عنداللهی است و متفاوت. پیش خدا چه اسمی روی این گذاشته میشود؟ اونی که ما داریم، همین است. ما مقیاس و شاخصی هم نداریم برای اینکه بخواهیم تشخیص دهیم چه کسی اوضاعش چطور است. این شهید بالاتر است یا آن شهید؟ ممکن است کسی مست و مخمور بوده و بمباران کرده، مثلاً صدام و اینها، در همان حال یا در حال گناه بوده در منزل، مثلاً داشته گناه میکرد، فحشایی میکرد، و کشته شد. و ما دیگر حالا از باب ادب و احترام میگوییم شهید. شاید در قطعه شهدا هم دفن کنند. ما نمیخواهیم سوءظن نسبت به هیچکسی شکل بگیرد. ما هر کسی که به این نحو از دنیا رفته، شهید میدانیم. ولی نکته به این است که عندالله چه جور حسابوکتاب شود و چی به حساب بیاید؟ آن حسابش جداست، بحثش فرق میکند.
اما مهمترین مطلبی که از شهدا دیدم، مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خب، این بخش خیلی بخش مهمی است و یکی از بخشهای بسیار مهم و طلایی کتاب "صدیق در قیامت" است. «خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان، بیشتر شبها در مسجد محل، کلاس و جلسهقرآن و یا هیئت بود. آخر شب وقتی به سمت منزل میآمدیم، از یک کوچه باریک و تاریک عبور میکردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم. با برخی از بچهها زنگ خانهمردم را میزدیم و سریع فرار میکردیم. یک شب من دیرتر از بقیه دوستهایم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شده بودند، یک چسب را به زنگ یک خانه چسباندهاند. صدای زنگ قطع نمیشد. یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیهای مسجد محل بود، بیرون آمد، چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. او شنیده بود که من قبلاً از این کارها کردم. برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: باید به پدرت بگویم، چهکار میکنید؟ هرچه اصرار کردم که من نبودم و اینها، بیفایده بود. او من را به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسایه ما عروسی داشت. در خیابان جلوی منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید، خیلی عصبانی شد. جلو چشم همه، حسابی من را کتک زد.»
«این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت، چند سال بعد و در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامهاعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من زود قضاوت کرد. او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناههای تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. من یکباره دیدم که صفحات نامهاعمال من ورق خورد. گناهان هر صفحه پاک میشد و اعمال خوبمان میماند. خیلی خوشحال شدم. ذوقزده بودم. حدود یک دو سال از اعمال من اینطور پاک شد. جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم: بله، عالیه! البته بعدها پشیمان شدم چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟ اما باز بد نبود. همان لحظه دیدم که آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با اینکه لازم نبود، اما گفتم بیایم و حضوری از شما حلالیت بطلبم؛ هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بیتقصیر نبودی.»
بعضی از افرادی که به این کتاب نقد داشتند، دقیقاً به خاطر همین بخش این کتاب را میگفتند که مخالفت با مبانی اسلامی است. این حرف، این بخش یکی از بخشهای بسیار عالی و میشود گفت یکی از شاهبیتهای کتاب "صدیق در قیامت" است. نهتنها مخالفتی ندارد، بلکه دارد ابعاد جدیدی از مسئله را اینجا بحث میکند. بحث، بحث از شفاعت است، نه بحث از اینکه حقالناس دیگر بیدر و پیکر گفته هر چقدر از اعمال من ببخشید و اینها اشکالی ندارد و آن را گفتن به خاطر شهید راضی بشی، دیگر انگار هیچ حسابوکتابی نیست. نه! از اعمال شهید برنداشتند، نگفتن هرچی میخوای از اعمال شهید بردار، گفتن هرچی میخوای از گناهات ببخشیم تا راضی بشی. راضی شدن از آن شهید.
شهید مقامی داشت. در اثر آن مقام، اجازه دادند که آنقدر گناهان این شخص بخشیده شود تا از آن شهید راضی شود. این مقامِ راضی شدن و راضی کردن و اینها، "مقام شفاعت" است. این ربطی به آن جابهجایی اعمال و اینها ندارد، بحثش جداست. ما در مورد شفاعت هشت جلسه، البته در ماه مبارک رمضان گفتوگو داشتیم که اصل بحث هم بر اساس همین بخش از کتاب بود. عزیزانمان که در مسکو بودند، وبینار داشتیم و گفتوگوی اینترنتی. عزیزان میتوانند آن هشت جلسه را گوش دهند، (۵۵ جلسه قبلاً بحث کردیم.) این ۸ جلسه در واقع بحثهای «سه دقیقه در قیامت» به حساب میآید، بحث وادی و... درخواست دارم عزیزانی که الان دارند این بحث را گوش میدهند، اگر آن هشت جلسه را گوش ندادند، اول این را رها کنند، آن هشت جلسه را گوش دهند، بعد برگردند این بحث را گوش دهند. و خدمت شما عرض کنم که آن ۵۵ تا، (فعلاً ۶۳ جلسه از مباحث «در قیامت» را گذراندیم.) میخواستیم به یک عدد مقدسی برسیم و بحث را تمام بکنیم. عدد مقدس تمام بشود. خب، عدد ۶۳ عدد مقدسی است؛ عمر شریف رسول اکرم و امیرالمؤمنین (صلواتاللهعلیهما). دوست داشتیم که با همین عدد ۶۳ تمام بکنیم. ولی حالا عدد ۶۹ هم عدد حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. عدد ۷۲ عدد خوبی است، به عدد شهدای کربلا. حالا ببینیم که این بحثمان چند جلسه پیش میرود. فعلاً با حساب آن ۸ جلسه، ۶۳ جلسه بحث کردیم. (آن را هم حساب نکنیم، ۵۵ تا بحث.) ولی به هر حال آن ۸ جلسه بحث بسیار مهمی است. از (شما) درخواست میکنم که حتماً آن بحث شفاعت را برای این بخش گوش دهید.
خوب، ببینید. اولاً بحث حقالناس را دوباره میرساند که چقدر بحث مهمی است. قضاوت ناحق! مگر شما یقین داشتی که این زنگ شما را زده؟شنیدی؟ همه قرائن هست ها! ببین، قضاوت همین است. همه قرائن جور است و فضا کاملاً آماده است برای اینکه شما در مورد کسی قضاوت بکنید: «معلوم است که این بابا زنگ را میزند و در میرود، الان هم که جلوی در وایساده، یک چسب هم که روی زنگ چسبیده!» شهید عزیز ما هم آنجا نزده بود این را، رفته بود فقط به بابایش گفته بود. یعنی عملاً ظلم آنچنانی نکرده بود. به پدر این گفته بود که آقا این بچه تو این کار را میکند. (هرچند اصل حرف هم که درست بود.) در این مورد قضاوت ناحق کرده بود، یعنی این مورد یقین نداشت. قضاوت یقین میخواهد و یک بینهای میخواهد که انسان با طمأنینه و دلگرم بتواند در مورد چیزی نظر بدهد؛ خصوصاً وقتی دارد برای دیگران مطرح میکند.
بنده حواسم را جمع میکنم. این هم یک قضاوتی است. یک گمانی پیدا میکند. این اشکال ندارد. در روایات هم دارد که وقتی زمانی است که اوضاع روبهراه نیست، اکثر مردم اهل مراعات نیستند، آنجا گمان خیر به کسی نداشته باشید. اینجا حسنظن عاقلانه نیست. مثل اینکه من بیایم دوچرخهام را در خیابان رها بکنم و بگویم ایشالا کسی دزد نیست و قفلش نکنم، نبندمش؛ ماشینم را درش را قفل نکنم. اینها خیلی عاقلانه نیست، اینها حسنظن هم نیست. اینجا آدم باید سوءظن داشته باشد و هم ماشین را قفل کند، هم حتی بلکه دزدگیر بزند، هم قفل پدال و قفل فرمان و اینها بزند. این هم یک جور قضاوت است، یعنی من دارم قضاوت میکنم که در این محل دزد هستم. دارم قضاوت میکنم نسبت به افراد این محل. حالا به صورت فرد خاصی قضاوت نمیکنم، ولی قضاوت کلی دارم. این قضاوت اشکالی ندارد، کاملاً هم عاقلانه است. به کسی هم نسبتی نمیدهم، تهمتی هم در آن نیست. این یک بحث.
یک بحث دیگر اینکه دارم به کسی میگویم، دارم میگویم این بچهشما آمده زنگ ما را زده و در میرود. خلاصه این یک نکته است. نکته بعدی این است که جلوی در و همسایه بوده و به هر حال شلوغپلوغ بوده. البته اصل ظلم را پدر این برادر عزیزمان (پدر ایشان، نمیدانم الان در قید حیات هستند یا نه، خدا انشاءالله هم به پدر ایشان اگر در قید حیاتند سلامتی دهد، هم به خود ایشان؛ انشاءالله که امسال هم برای ایشان سال آخر نباشد و ایشان حضور داشته باشند و ادامه داشته باشد حیات عزیزشون و به هر حال ناگفتههایم دارند، میشود انشاءالله به نحوی ناگفتهها را هم ازشان بشنویم و خیلی هم حالا عجله برای رفتن هم نداشته باشند. هم پدرشون هم خودشون، انشاءالله خدا بهشون طول عمر بده. اگر پدرشون هستند، اینجا بیشتر ماجرا، ماجرای قضاوت زود پدرشان هم هست.) یعنی ظلم را در واقع پدر این برادر بسیجی، این شهید بزرگوار، انگار زمینهساز ظلم پدر ایشان شد. شریک ظلم بود. خب، شریک ظلم هم یکی از سه دستهظالمان است دیگر. فرمود که: `خود ظالم و معین ظالم و راضی به فعل ظالم.` این سه تا همهشان ظالمند. هم کسی که ظالم است، هم کسی که کمک میکند به ظالم؛ به هر میزان که کمک میکند، به همان میزان شریک در ظلم او و خودش ظالم به حساب میآید. و اونی هم که راضی است و دوست دارد ظالم را، به کار او راضی است، بهش رأی میدهد، حمایت میکند، تأیید میکند، خودش یکی از اقسام ظالم است.
به هر حال، این برادر بسیجی ما اینجا ظلم کرد به این نحو. نکته بعدی این است که خب این حقالناسش مانع شهادتش نشد. نه، لزوماً اینطور نیست که اگر کسی میخواهد شهید بشود، باید ذمهاش خالیخالی باشد. نه، حتی مراتب سلوکی و عرفانی را هم ممکن است کسی به درجات بالا برسد؛ این مقدار از حقالناس را داشته باشد. این ناامیدکننده نیست. اونی که مهم است، توجه به حقتعالی است، اخلاص. و حالا حقالناس البته بحث بسیار مهمی است و قبلاً هم مفصل در موردش صحبت کردیم، ولی میشود کسی به مقاماتی برسد، در توجهات خاص توحیدی قرار بگیرد، در عین حال حقالناسی به عهدهاش هست.
یک نکته، تازگی در یکی از این جلسات پرسش و پاسخ (عزیزانمان در آمریکا) عرض کردم که آن ماجرای پیامبر اکرم اواخر عمر شریف فرمودند که: «اگر کسی حقی به گردن من دارد، بیاید بگیرد.» گفته بودیم بعضی عزیزان که اظهار فضل میکردند (فاضل بشم) این عزیزان آمده بودند حمله کردند به (که نمیدانم) اینها را سونیا بافتن و اینها، وهن پیغمبر و اینها، فلان. از آن طرف این کار را کرد که نمیدانم سینه پیغمبر را ببوسد و فلان. در اصل ماجرا خدشه کرده بودند. این را در درس خارج رهبر معظم انقلابشان این روایت را خواندند و بحث کردند. علمیترین، یک جلسه یک فقیه این روایت خوانده شده. نه در سندش خطشکنی. ایشان با اینکه شخصیتهای طراز اول در علم رجالند، (رهبر معظم انقلاب)، راجع به دلالتش هم اشکالی بهش نداشتند و اصل مسئله را پذیرفتند.
اینکه در جهت کلیت روایت و بر فرض هم که آن بابا نیتش آن بودهکه اصلاً سینه پیغمبر را ببوسد و اینها، یک نکتهایست. به قول طلبهها میگویند یک ارتکاز اینجا وجود دارد، آن هم این است که وقتی پیغمبر این را گفتن، هیچکی برنگشت بگوید که: «مگر کسی هم میتواند حق به گردن پیغمبر داشته باشد؟» هم خود پیغمبر این را گفتن و پذیرفتند، هم اصحاب پیغمبر، خصوصاً امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، بقیه اشخاص. و هیچکس در نگاهش این نبود که مگر نبوت با حقالناس جمع میشود؟ در نگاه این بود که جمع میشود. بله، حتی نبوت هم جمع میشود. عصمت جمع نمیشود. یعنی اگر کسی عصمت داشته باشد، عمداً حقالناسی به گردنش نمیآید، عمداً ظلمی نمیکند، ولی سهواً ممکن است. ممکن است یک نبی هم در یک شرایطی، یک کاری شده، فضایی شده... مثل اینکه در میدان جنگ مثلاً جنگیدیم و بعد مثلاً تیرباران کردیم و خورده مثلاً چه میدانم بالاخره برای اینکه کسی را بکشیم، حمله کردیم و بعد نمیدانم مثلاً تیرباران کردیم، تیر خورده مثلاً به یک کوزهای بر فرض. کوزه مال کسی بوده، (آن)قدر آنجا همه اینها زیر آوار رفته و اینها. ما تشخیص ندادیم که مثلاً این کوزه مال کسی است. خب، این طبیعی است. مگر پیش نمیآید؟ میگوید حقی است، این سد راه هم نیست. اینجور حقی که بگوییم کسی اگر این را داشته باشد، شهید نمیشود. یا حتی پیغمبرش هم میتواند همچین حقی عقلاً و فرضاً ممکن است. عقلاً و فرضاً ممکن است که این مقدار صورت گیرد. شاید برخی از بزرگان هم که قائل به سهوالنبی و اینها بودند، شاید اینها منظورسشان بوده و اینجور چیزها در ذهنشان بوده که قاعده را پذیرفتند. حالا ما کاری نداریم به این بحثها، بحثهای تخصصی اعتقادی میشود.
به هر حال، اینجور نیستش که اگر کسی یک ذره حقالناس داشت، دیگر نه در مسیر توحید و سیر و سلوک بتواند پیشرفت بکند، نه در مسیر شهادت بتواند قرار بگیرد. نخیر، قابل جمع با همند. و خدای متعال هم راضی میکند کسانی را که این شخص در واقع حقالناسش را دارد، به نحوهای مختلف راضی میکند. یکیش با همین شفاعت. خوب، پس اینجا این شهید در واقع حقالناس به عهدهاش بوده، گرفتار هم نشد. این هم نکته خیلی قشنگی است؛ چون خیلیها بابت این حقالناسها گرفتارند. خب، این قضاوت زود را آن پیرمرد مسجدی هم در مورد این برادر عزیز ما داشت، ولی کلی معطل بود تا ایشان بیاید. آن زمین وقفی را داد تا آزاد بشود. این فرق مُرده و شهید است. یکی از فرقهایش این است که اینها در گرو اعمال نیستند. این از بحثهای بسیار دقیق قرآن است. اگر خدای متعال توفیقی بدهد، عمری بدهد، یکی از بحثهای خیلی خوبی که باید مطرح شود، دستهبندی نفوس در قرآن است. تفاوت ابرار با مقربین مثلاً چیست؟ و یکی از تفاوتها همین است.
حالا من آیهاش را اگر بخواهم الان بخوانم که یک اشارهای بهش بکنم و اگر بعداً فرصتی شد، مفصلتر در مورد این آیات گفتوگو بکنیم. سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۸ و ۳۹: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتۡ رَهِینَةٌ» آدم در رهن اعمالش است. رهن چه شکلی است؟ شما یک مغازه را وقتی رهن میکنی، یک پولی را میدهی، اینجا را رهن میکنی، گرو گذاشتی. کی پولت آزاد میشود؟ وقتی مغازه را آزاد کردی. هر وقت مغازه را رها کردی، آزادش کردی، تحویل دادی، پولت آزاد میشود. این میشود «رهن و در گرو بودن». آدم در رهن اعمالش است. کی آزاد میشود؟ هر وقت اعمال روبهراه شد، ظلمی نداشتیم، به کسی ظلمی، چیزی نکرده بودیم، دیگر از این در رهن بودن در میآییم. خب، کیها در رهن اعمالشان نیستند؟ کیها در آمدند از این فضا؟ «إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِينِ» همین. اگر کسی جزو اصحاب یمین شد، دیگر این در رهن اعمال نیست. این پایین. کیها؟ اصحاب شمال. اصحاب شمال اکثر آدمها جزو اصحاب شمالند. چون آنها اهل مراعات و در قید و بند و اینها نیستند. سوره مبارکه واقعه دستهبندی خیلی خوبی دارد. سوره مبارکه مطففین همین دستهبندی را دارد که صافات به نحوههایی به این اشاره دارد. جاهای مختلفی از قرآن این بحث است.
یکی از بحثهای طلایی و استثنائی قرآن هم هست، این دستهبندی سهگانه نفوس که صورتبندی کلی است، با سه هرم. مدلهای مختلفی (داریم). یک «اصحاب شمال» داریم، یک «اصحاب یمین» داریم (آدمهای مؤمن و خوب و ابرار). یک درجه بالاتر داریم: مال مقربین. مقربین بالاتر از ابرارند. آنها از «سابقون السابقون» هستند. خب، همین اصحاب یمین که بشود، دیگر از رهن اعمالش درمیآید. شهدا لااقل در اصحاب یمین هستند. بعضیها هم قرقاطی، یعنی در برزخ بین اصحاب یمین و اصحاب شمالند. «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا». اعمالشان قرقاطی دارد. این میشود مثل آن پیرمرد مسجدی که گرفتار بود، هنوز در رهن عمل بود تا بیاید حسابکِشی شود، معلوم شود چند چند است و چهکار، ولی این شهید نه. این شهید چون جزو اصحاب یمین بود، در گرو نبود. نه اینکه حقالناس را صاف نمیکنند، نه. الان این گرفتاری بابت این حقالناسش را ندارد. البته رسیدگی به این حقالناسش میشود. گرفتاری ندارد. حالا وقتی هم که رسیدگی شد، یا مقامی دارد که میتواند شفاعت بکند، خودش شفاعت بکند، یا شامل شفاعت اهلبیت و بزرگتر از خودش میشود، آنها شفاعتش را میکنند که از این گرفتاری و از این حق نجات پیدا کند. یا خودش آنقدر مقام دارد که خودش شفاعت خودش را بکند و شفاعت آن صاحبحق را بکند؛ مثل این شهید که هم خودش را آزاد کرد از این حق، هم شفاعت کرد آن رفیق بسیجیاش را که او را قضاوت کرده بود.
ماجرا این شکلی است دیگر. اینجا این شهید شفاعت کرد. اینجا `اشکی برای امام حسین داشته باشد`، (`فعالیت اینجوری درش`) عالمی شفاعت او را بکند، معصومی شفاعت او را بکند. این نصیبش میشود. حالا در ادامه این سوره مبارکه که مدثر، آیه ۳۹، «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتۡ رَهِینَةٌ إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِينِ»؛ «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمِينَ» اینها در بهشتند. از در بهشت سؤال میکنند نسبت به مجرمین که خیلی هم این تیکه مهم است. چون جزو پیامهایی که بر ما میآمد، این بود که نسبت به این برنامههایی که تلویزیون پخش میکند و اینها، دچار ابهام شده بودند برخی عزیزان که حالا باید بالاخره دقیقتر کار بشود در این بحثها و برنامهها. هرکی از دنیا میرود، سبک و همه شادند و همه خوشحالند. و خیلی هم مراعات و مواظبتی گاهی در برخی از این افرادی که رفتند، برگشتند، آدم نمیبیند. در عین حال همه تجربه خوبی داشتند. و خیلی از اینها هم که مخیر بودند بین اینکه برگردند یا بمانند. و کلاً دیگر اینها دیگر دین `کشک` و این اصلاً ابزاری بوده برای آخوندها که `سِر` کیسه بکنن ملت را. این میشود دیگر برداشت برخی.
خب، این قرآن! شما ده هزار تا مکاشفه که هیچ، ده هزار تا روایت هم اگر بیاورید با این آیه قرآن مخالف باشد، باید بزنید به دیوار. این آیه قرآن میفرماید اصحاب یمین از مجرمین سؤال میکنند: «مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ»؟ (حالا سقر با قاف، این یکی از موقعیتهای برزخی عرض کنم دوزخی است که حالا توضیحات دارد نمیخواهم واردش بشوم که سقر چه جایی است؟) «قالُوا لَمۡ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ». ما اهل نماز نبودیم. حالا ده هزار تا بینماز، نمیدانم گبر و یهودی و چی و اینها بیایند بگویم ما اهل نماز نبودیم و تجربه خیلی هم خوب بود، قدم خوش گذشت، وقتش را فقط بیشتر کنم. همه را میکوبند در دیوار. البته آنها مکاشفه است. یک چیزی قویتر از خواب و ضعیفتر از مرگ، در برزخ بین خواب و مرگ. بعضیهایشان هم که اصلاً در حد خواب است، یعنی آنقدر عمق ندارد، فقط طرف یک سبکی احساس کرده و رفته بالا، چیزهایی هم دیده. بعضیها نه، مثل داستان «آن سوی مرگ»، `آن سوی مرگ` که بنده عرض کردم که اینها هیچکدام `آن` نمیشود. و یکی از معضلات برنامهتلویزیونی هم این است که آن بزرگوار نمیتواند بیاورند جلو دوربین. ترجمه خوبی دارند، میآیند، ولی آنهایی که تجربه بد دارند، به آن... و خود افراد هم متفاوتند. به هر حال، آن ماجرا فرق میکند. آن دیگر نزدیک به روایات و آیات قرآن است، خیلی نزدیک است. آن تجربهای است که پهلو میزند به وحی، پهلو میزند به... `آنقدر این تجربه عمیق است`. در بعضی خوابها این شکلی است. میشود یکی از هفتاد جزء دارد `نبوت`. یکیش خواب است. این، اینجور خواب، اینجور رؤیا و تجربهنزدیکبهمرگ از این جنس است. اینها خیلی نزدیک است. به هر حال جای قرآن دارد میگوید که اصحاب یمین از مجرمین سؤال میکنند. چه باعث شد که شما جزو ماها نیستید؟ در گرو اعمالند دیگر. در رهن است. مگر اینکه آنقدر برایش نماز بخوانند، بفرستند آزاد بشود. صدقات بدهند، آزاد بشود. به هر میزان که نماز میخوانند، روزه میگیرند، `او` آزاد. نماز و روزه و اینها همه `کِشک` و `اونها` دیگر همش رحمت خدا و فلان. ``قواعد دست نیست.`` رحمت خدا به این است که این قاعده را به ما توی این سوره مبارکه مدثر گفته. رحمت خدا این بود که پیغمبر را نازل کرد. رحمت خدا این بود که قرآن را نازل کرد. رحمت خدا این بود که این حرفها را در قالب قرآن به پیغمبرش گفت که به ما بگوید. رحمت خدا این بود که این پیغمبر کلی زحمت و درد تحمل کرد که این حرفها بماند. رحمت خدا به این است که چهارده قرن از این قرآن محافظت کرده. رحمت خدا به این است که چهارده نفر را فرستاده برای اینکه از این حرفها مواظبت بکنند، برای ما تفسیر بکنند، نقاط ابهامش را برایمان برطرف بکنند. اینها رحمت خداست.
اینها را باید ببینیم. نه که قاعدهها را بردارد همش به خاطر اینکه من `حال` کنم! بینماز رفت بالا و آن بانماز آمد پایین. حسابوکتاب با کی؟ بگوید دو دو تا پنج تا. این، این خدا حکیم نیست، عاقل نیست و کمالی اصلاً ندارد. این عین نقص و عین جهل و عین ضعف کسی است که متأثر میشود درباره هر کسی و جوگیر میشود یا کم میآورد و مجبور میشود از قاعدههایش دست بردارد. علامت ضعف و نقص است. این اصلاً خدا نیست. ما نمیپرستیم. اینی که شما میگویید. این هم رحمت نیست، این عین ضعف زبونی این خدای حکیم و عاقل و دانا و اینجوریا است که رحیم است. خوب، پس «لَمۡ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ الْمِسۡكِينَ»؛ اینها همش اعمال است. در جهنم اهل نماز نبود، اهل اطعام مسکین نبود. اینها بود که ما را از گرو اعمال در میآورد. از رهن در میآمدیم، نداشتیم اینها را که بخواهیم خودمان را از رهن در بیاوریم. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ» ما هم گرفتار این شهوات و این تعلقات دنیا بودیم، فرو رفته بودیم در این تعلقات دنیایی و این اعتباریات و این هوی و هوسها. «وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّينِ» این چیزها را مسخره میکردیم. حسابوکتاب و جزا و دیدن اعمال و فلان و اینها. اینها همه را مسخره میکردیم. «حَتَّىٰ أَتَانَا الْیَقِينُ» تا اینکه یقین برای ما رسید. که یقین منظور مرگ است دیگر. خود مرگ یکی از ابزارهای یقین است که همه با مرگ به یقین میرسند. برخی زودتر به آن عالم مرگ درونی و کشتن شهوات و اینها میرسند، اینها زودتر به یقین میرسند. برخی دیرتر و باید بمیرند، مرگ طبیعی داشته باشند تا به آن یقین برسند. به هر حال، این و یقین نسبتش برخی نه، همین جا شهوات و کشتن غفلت و کشتن جهل و کشتن مرگ جهل و غفلت و شهوت یقین دارد میبیند حقایق را. بمیرند تا بفهمند.
خب، بعد آیه بعدیش خیلی جالب است: «فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ» بحث شفاعت هم دارد. اینها بهره از شفاعت سودی برایشان ندارد. شفاعت شافعین اتصالشان قطع شده که در آن بحثهای هشت جلسه `وادی شفاعت` اینها توضیح داده شده است. خوب، پس اینجا گفتش که از اعمال من آنقدری بخشیده شد که من راضی بشوم از این شهید. نکته بعدی این است که ایشان گفته: «من پشیمان شدم که چرا مثلاً همه اعمالم را این کار را باهاش نکردم.» خیلی ظاهراً که فهمیده میشود، خیلی دست ایشان نبوده. این هم دیگر تصرف آن شهید بوده و آن موقعیت باطنی خودش بوده. میشد مثلاً ایشان درخواست بکند همه گناههای من بخشیده بشود؟ اگر فقط فرض عقلیاش را میخواهیم، بله، میشود. ولی اینکه چرا نشد، حسابوکتابی دارد، اینکه او الان در باطنش و در ارادهاش چی بیاید، آن دیگر تابع نظام حق بوده. فکر میکند که خودش به ذهنش افتاد، ولی نه. این `خدا` کنترل کرد که او بیش از دو سال را اینجا درخواست نکرد. دو سال از اعمال خواست که بخشیده بشود. این هم باز یک جور دیگر از جلوههای شفاعت است که مثلاً یکهو یک پروندهای دو سال از پرونده کم میشود، (جنبه گناهانش). نه اینکه کلاً نماز و نماز شب و انفاق و اینها کرده، دو سال پرونده مفقود. اینها نیستش که (حالم) بر `یههو` دو سال پرونده سیئات بسته میشود، ندید گرفته میشود. این تبدیل سیئات به حسنات همین است، یعنی سیئاتش را برمیدارند، حسناتش را قبول میکنند. سیئات را به حسنات تبدیل میکنند، یعنی ندید میگیرند. نه اینکه سیئات دو سال گناه کرده، برایش دو سال ثواب بزنند. یعنی میگویند هرچی `شبها عیاشی کردی`، برایت نماز شب مینویسیم. این ظلم به آن بدبختی است که دو سال نماز شب خوانده. تبدیل سیئات به حسنات این است، یعنی حسناتش را میگیرند، سیئاتش را نمیگیرند، لحاظ نمیکنند آن سیئات را. خب، این هم پس نکته بعدی میماند.
اصل ماجرا که بحث شفاعت است. نکته آخری که در متن کتاب ایشان گفتش که: «آن شهید آمد، سلام و روبوسی کرد و از دیدنش خوشحال شدم. گفت: با اینکه لازم نبود، اما گفتم بیایم و حضوری از شما حلالیت بطلبم، (بیتقصیر نبودی.)» این هم دارد یاد گناهش میاندازد. نیازی نبود بیایم. این همه ماجرای شفاعت است. این مقام شهید است که با فرقش باز با آن پیرمرد، چون در گرو عمل نبوده که بخواهد بیاید آنجا. آن پیرمرد چون در گرو عمل بوده، «رهین عمل» بوده، و میآمد، یعنی خودش هنوز وایساده (گرفتار بود) تا آزاد بشود. ولی شهید چون در مقام ابرار بلکه مقام مقربین است، گرفتاری نداشت. این عمل البته هست و حسابوکتابش هم رسیده میشود و این هم سر جای خودش، بهترین موقعیتها و شفاعت هم میکند و کار این هم راه میاندازد و بلکه شاید دست این هم بگیرد و در مراتب خودش.
بریم سراغ بحث شفاعت. نکتهای که اینجا مطرح میشود این است که مگر ما اصلاً در عالم برزخ شفاعت داریم؟ خب، این را مفصل توی آن بحث `وادی شفاعت` در موردش صحبت کردیم. مقداری از مباحثمان که وعده به همین جا دادیم که از آیات و روایات ما بتوانیم استفاده بکنیم که ما در برزخ شفاعت داریم. چون معمولاً از قدیم همین جور گفتن. حتی کتابهای اعتقادی ما گفته شده، بالای منبرها میگفتند که: «مردم بترسید از عالم برزخ که شفاعت ندارد. شفاعت در برزخ نیست.» خب، این مطلب، مطلب خیلی دقیق و کاملی نیست و خیلی فنی نیست. حالا بنده میخواهم مطلبی را تقدیم بکنم به عزیزان. این مطلب، مطلب دقیق و فنی مرحوم ملکی میانجی (بزرگان مکتب تفکیک هم هستند). ایشان حالا با اینکه ما فضامون فضای مکتب تفکیک نیست، ولی بهشان ارادت داریم و واقعاً ملا، واقعاً فاضل است. کتابی دارند: `بدایع الکلام فی تفسیر آیات الاحکام`. کتاب خیلی عمیق و جامع و کاملی است. تفسیر کرده ایشان. تفسیر قرآنی و با یک نگاه علمی و متقن بحث کرده. یک جلد همین کتاب. البته این هم که اینجا الان بنده دارم، چاپ لبنان و بیروت است و کتاب عربی. عزیزان بخوانند کتاب را پیدا کنند، به دردشان بخورد. نمیدانم ترجمه نشده، فکرم نمیکنم ترجمه شده باشد. خیلی مباحث خوب را دارد که بعضیهایش واقعاً `بدایع`، همانجوری که ایشان گفته `بدایع الکلام`، واقعاً بدیع و بکر است، مطلب خیلی نابی است. یکیش همین است که ایشان اثبات میکند و (`در عالم برزخ شفاعت داریم.`) خیلی هم قشنگ و فنی این را اثبات.
بنده از این کتاب میخواهم برای شما صفحه ۵، سوره مبارکه شرح، (سوره انشراح) «أَلَمْ نَشۡرَحْ لَكَ صَدۡرَكَ»؟ یک آیهای آنجا داریم: «وَ لَسَوۡفَ یُعۡطِیكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ» این آیه را ایشان شرح میدهند و مطلب را از اینجا اثبات میکنند. امیدبخشترین آیه قرآن این آیه است. امیدبخشترین آیه در قرآن. خدای متعال به پیغمبر میفرماید: «آنقدر خدا به تو عطا میکند تا `قانع/راضی`» این همان شفاعت راضی شدن که عرض کردم، راضی بشوی، راضی کنی. کسی کاری برای معصوم انجام داده، حقی به عهده او دارد، آنقدری بهش عنایت میشود تا راضی بشود. و امام معصوم آنقدری فضل و فیض خودش را جاری میکند تا خودش راضی بشود. کرم خدای متعال و همش شعبه از رحمت خداست. نه اینکه این محبتش از خدا بیشتر است. بحث وادی شفاعت، این جلوهای از رحمت خداست که این واسطهها را قرارداد. و در روایات هم دارد که اگر مثلاً شما ختم قرآنی را هدیه کنی به یک معصوم (من این کار را میکنم برای ۱۴ معصوم و گاهی در یک ماه ۵۰ تا ختم قرآن میکنم، ۲۰ تا ۳۰ تا ختم قرآن.) این اثرش چیست؟ حضرت فرمودند: «به هر کدام از ما که هدیه بکنی، به هر معصومی هدیه کنی، اثرش این است که با آن معصوم محشور میشوی.» حق پیدا کردن و جفت شدن. در بحث `وادی شفاعت` توضیح مفصل دادیم. تشافع، این تشابه شکل میگیرد، با او محشور. دستت دیگر در دست (اوست). هدیهای که دادی حق پیدا کردی. آن هم قرآن! اونی که معصوم است آنقدر دوست دارد، آنقدر نورانیت دارد و در عالم ملکوت آثار و خاصیت دارد. خلاصه این اثرش را آنجا میگذارد.
یک نکتهای که مرحوم آقای ملکی میانجی اینجا مطرح میکنند، یک بحثهایی را ذیل این آیه مطرح میکند. ایشان میفرماید که: خب، پس این دلالت بر شفاعت دارد. خدای متعال آنقدر عطا میکند. این عطا کردن همین است که شفاعت دست او را باز میگذارد که هر کسی که کمترین سنخیتی و کمترین حقی به عهده پیغمبر دارد، این بیاید و حقش را... حالا نه به نحو حقالناس، (عرض کردیم همینش هم ممکن است البته)، ولی همین که شما قرآن میخوانید، هدیه میکنید به پیغمبر. این هم حق پیدا کردن به گردن پیغمبر است. بهتر از اینها ذکر شریف صلوات است: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عج الفرج». الان با این صلوات ما حق پیدا کردیم به گردن رسولالله. چرا؟ چون از `خدای متعال` خواستیم یک عنایت و فضل، یک جلوه جدید و رحمت جدیدی را نصیب پیغمبر و اهلبیت کند. دعای `مستجاب`. در روایات داریم: هر وقت حاجت داشتید، اولش و آخرش یک صلوات بفرستید، بعد دعایتان را بخوانید. `و خدا رحمتش اقتضا میکند که وقتی اول و آخر شما دو تا دعای مستجاب آمده، اول جملات آن وسطیه را هم قبول میکند، اول و آخرش را که گرفت، وسط را دیگر رد نمیکند.` صلوات، دعای مستجاب است. الان `خدای متعال` نگاه نمیکنی که بنده دارم دعا میکنم به این درخواست یک عنایت و فضل جدیدی نصیب پیغمبر اکرم. خب، کی واسطش بود؟ ما! به ظاهر، چون واسطهفیض شدیم، حق پیدا کردیم. لذا صلوات بس است برای شفاعت در قیامت.
البته شفاعت در قیامت با شفاعت در برزخ فرق میکند. آن روایاتی که فرموده: «بترسید از برزخ»، و «ما برای شما از برزخ میترسیم»، همینو میخواهد بگوید که ماجرای برزخ فرق میکند. شفاعت کبری نیست. آنجا دیگر این ذکر شریف صلوات خیلی جلوه نمیکند. هنوز نه که به دردت نمیخورد. در قیامت کبری است که جلوه کامل میکند و نجات میدهد. آن شفاعت کبری پیغمبر، مال آنجاست که سر سوزنی اگر حقی باشد و نسبتی باشد، راه میاندازد. ولی آنجا هنوز چون اینها نیست، آن گرفتاری اعمال در گرو اعمال بودن و اینها خیلی بیشتر بروز دارد. بحث نماز و بحث روزه و اینها. اگر کموکاستی باشد، انسان گرفتاری دارد. و خدا البته از فضل و رحمتش این اجازه را داده که بقیه برای ما هدیه بفرستند؛ نماز، روزه، حج، چیزی. و کارمان راه بیفتد. به نیابت از ما حج ببرند، فلان کنند. کار تا حدی راه میافتد با این، ولی به هر حال این کموکاستی دو طرفه دارد. لذا اینجا هنوز خیلی شفاعت این مدلی نیست. شفاعت بیشتر از جنس خود اعمال توست `که این اجازه را داده از جنس اعمالت برایت بفرستند`. این شفیع تو بشود. پس این هم هست. در عالم برزخ ما این را داریم. اینها شفاعت است.
و نکته دیگر اینکه ما از عنایات پیغمبر محرومیم؟ از عنایت اهلبیت؟ نخیر، این را هم داریم. البته نه به آن حالتی که آن (شفاعت) شدتی که عالم قیامت، (آن) عالم برزخ مراتب ضعیفتر شده. حالا روایاتش را ایشان خیلی قشنگ دستهبندی کرده. بنده تقدیم میکنم در این چند دقیقهای که داریم. ملکی میانجی، صفحه ۱۵۷ این کتاب، میفرماید: «چند تا امر میآورد، چند تا نکته میآورد در مورد بحث شفاعت.» «الامر الاول: المصطفاء من هذه الآیات عموم الشفاء و شمولها فی جمیع موارد.» حالا بنده عربیهایش را نمیخوانم که... نکته اولی که ایشان میگوید این است که از آیات قرآن استفاده میشود که شفاعت در همه عوالم، اختصاص به جایی ندارد. ما هم در دنیا شفاعت داریم، هم در برزخ، هم در قیامت.
شفاعت در دنیا. آیه قرآن: (فرزندان یعقوب علیهالسلام آمدند به پدرشان گفتند:) «یا أَبَانَا اسْتَغۡفِرۡ لَنَا» در سوره مبارکه یوسف: «برای ما استغفار کن.» آیه ۹۷. ایشان هم قبول کرد. نفهم! شرک هست. توسل، توسل، شفاعت است دیگر. یک جلوهای از شفاعت. ایشان نگفت که این حرفها چیست؟ فقط خدا، از خود خدا بخواهیم. بندهخدا چهکاره است؟ نه. واسطه کردن کسی آبرودار در درگاه الهی مقرب، `ابرار`، `مقربین` را واسطه میکنند. همانجور که پرونده اعمال `ابرار` هم میرود پیش `مقربین`. «إِنَّ كِتَابَ الْأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» در سوره مبارکه مطففین. همانجور که مقربین شاهد بر اعمال `ابرار` هستند، واسطهفیض هم هستند، استغفار هم برای اینها میکنند. یک وقت شما درخواست میکنی (برای تو استغفار کنند.) یک وقت خودشان `پرونده` اعمال را استغفار میکنند که روایتی را میخوانم. ایشان همینجا آورده. و یک وقت از شما میروید و میبینید (`چه واسطه بشو`) یک وقت هم نمیروید. حالا `آ`یش را میخوانم. همینقدر که شما توبه کردی و میروی در محضر آن معصوم، مثل زیارت رفتن ما امام رضا (علیهالسلام). نگوییم که آقا پیش خدا درخواست کن گناه ما بخشیده بشود. همین که با این حال میآییم برای پاک شدن، میآییم محضر امام معصوم، ولو مطرح نمیکنیم. درخواست دعا و حاجتی هم نداریم. همین که برای پاک شدن میآییم، شفاعت معصوم همین جور شامل حال ما میشود و پاک میشود. هر زیارت، چه زیارت از دور، چه زیارت از نزدیک، چه توسل به اهلبیت. هرچی، هرچی که باشد، این اثر را دارد. اینها میشود شفاعت در دنیا. باشد. «من برایتان استغفار میکنم.» «خدای من `رحیم`» از رب خودم استغفار میکنم.
خوب، یک نکته دیگر. سوره مبارکه نسا، آیه ۶۴. همین که عرض کردم: «وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمۡ جَاءُوكَ فَاسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَاسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ» در ماجرای فرزندان یعقوب فرمود که اینها آمدند به بابا گفتند: «برای ما استغفار کن.» حضرت یعقوب اینجا میگوید که اینها خودشان در محضر پیغمبر از خدا طلب مغفرت میکنند، پیغمبر هم برای (شان) طلب مغفرت میکنند. نه اینکه اینها از پیغمبر درخواست میکنند. برای پاک شدن میروند محضر پیغمبر. در محضر پیغمبر میگویند: «خدایا ما را ببخش!» و پیغمبر را واسطه میکنند. خودشان پیش خدا. پس دو مدل توسل شد. یک وقت به پیغمبر میگوییم: «از خدا بخواه ما را ببخش.» یک وقت به خدا میگوییم: «خدایا به آبروی پیغمبر ما را ببخش.» هر دوی اینها شفاعت است. هر دوی اینها هم درست است. قرآن هر دو تای اینها را گفته. `بدبخت نفهم!` این حرف حالیشان نمیشود. بعد زورشان را از قرآن `چه داند آنکه اشتر میچراند`. این حرفها را بالاخره توقعی از این بیچارهها من نداریم که بخواهند. اینجا دارد که «لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»؛ میبینند توابیت و رحیمیت `خدا` را میبینند.
دستگیری استغفار ملائکه برای ما. این هم یکی دیگر است، جنبههای شفاعت. سوره مبارکه غافر، آیه ۷: «اَلَّذِينَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوٓاْ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَیۡءٍ رَّحۡمَةً وَعِلۡمًا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ الْجَحِیمِ» ملائكه حملكننده عرش استغفار میكنند برای مؤمنین: «پروردگارا، رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است، پس بیامرز کسانی را که توبه کردهاند و از راه تو پیروی کردهاند و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار.» اینها هم که ملائکه استغفار هم میکنند، کار عبث هم که انجام نمیدهند. معصیت هم که نمیکنند. «عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول» ملائکه را قبلاً داشتیم دیگر. کاری هم که اینها بکنند `خدای متعال` تأیید میکند. تازه ملائک حملکننده عرشند که درجهشان خیلی بالا، واسطهگری میکنند. واسطهفیضاند. واسطهجاریشدن مغفرتند. این هم میشود شفاعت.
یکی دیگر از بحث: نکته بعدی این است که در این آیه قید نزده کجا؟ بعد از مرگشان در قیامت؟ نه، این همین نکته فنی قشنگ میشود. قید نزده که در قیامت میگویند خدایا ببخش. همین الان: «یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَ یَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُواْ» همین الان یستغفرون؛ بعداً استغفار میکنند یا همین الان؟ همین الان دارند استغفار میکنند. همین الان استغفار `کی` مستجاب میشود؟ بعداً مستجاب میشود یا همین الان؟ همین الان. همین الان استغفار میکنند، همین الان مستجاب میشود. همین الان مستجاب میشود. پس شفاعت همین الان دارد داده میشود. هم برای آنهایی که در دنیا هم دارند استغفار میکنند. هم برای آنهایی که در برزخند، دارند استفاده میکنند. هم برای دنیا الان مستجاب میشود، هم برای برزخیان مستجاب میشود شفاعت. شفاعت ملائکه برای ما. خوب، پس این هم یکی دیگر از بحثهای شفاعت. به همین آیه هم که: «خدای متعال آنقدر به تو عطا میکند تا راضی بشی.» شفاعت یکیش همین است.
یکیش هم `مقام محمود` است که تعبیر قرآنی «عَسَىٰ أَن یَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحۡمُودًا» است. خدا تو را به مقام محمود برساند. مقام محمود این است: جایگاه ستوده شده. آن جایگاهی است که هرچی را که اراده میکند، `خدای متعال` آنقدر بالا برده که هرچی اراده میکند این شخص، خدا به احترام آن شخص و به خاطر قربی که او دارد، آن درجه از مقرب بودنی که او دارد، به واسطه او این اراده میکند، خدا محقق میکند. میشود `مقام محمود` که در آیه قرآن فرمود: `با نافله آدم به اینجا میرسد.` خصوصاً نماز شب. اگر کسی جزو سحرخیزان و اهل نماز شب و اینها باشد، آنقدر مقرب میشود به `خدای متعال`. `کی` میتواند به مقام محمود برسد و واسطه بکند؟ در قرآن فرمود: «عَسَىٰ» یبعس`کَ` نماز شب بخوان. امید یعنی زمینه نماز شب فراهم میکند. در زیارت عاشورا یک چیز دیگری را فرمود که این مقام محمود میآورد. آن چیست؟ توسل به اباعبدالله. آنجا دیگر `عَسا` هم ندارد. آنجا کسی اگر متصل به اباعبدالله باشد، مقام محمود، متصل است و شفاعت میکند و شفاعت میشود.
در میان مستحبات بالاتر از نماز شب و گریه بر سیدالشهدا سراغ ندارم. گریه بر سیدالشهدا از نماز شب هم بالاتر است. نه اینکه نماز شب نخوان، گریه کن. چرا؟ چون گریه بر سیدالشهدا عمل `قلبی` است. قلب اول میسوزد که اشک جاری میشود. قلب اتصال دارد، محبت، پذیرش، ولایت، از درون تبعیت و تسلیم باطنی است. `او را` از امام حسین بالاتر نمیداند، مطیع او میداند. بابت مظلومیت و دلش میسوزد. این میشود دلسوختگی برای اباعبداللهالحسین (ارواحنا فداه) و جاری شدن. این میشود `مقام محمود`. اشک، توسل، زیارت، هرچی باشد که حکایت از اتصال به اباعبدالله داشته باشد، این `مقام محمود` است. مقام محمود همان شفاعت است.
خوب، البته خود شهادت هم اتصال با اباعبدالله (علیهالسلام) است. من یک وقتی دلم برای امام حسین (علیهالسلام) میسوزد، گریه میکنم. این اتصال به امام حسین (علیهالسلام) داشته باشد. دلم برای امام حسین (علیهالسلام) میسوزد. بستر عشق و شوقم برای ملاقات به امام حسین (علیهالسلام) میخواهم بروم شهید بشوم که او را ببینم. گریه کردن پایینتر است. آن شفاعت داشته باشد، این نداشته باشد. این اصلاً راه حسین را ادامه داد. مسیر هم اصلاً گریه مقدمه این است. آدم گریه میکند. گریه زمینهساز این است که خونش را هم برای امام حسین (علیهالسلام) فدا کند. لذا آن قطرهخون از این قطرهاشک بالاتر میشود، قیمتیتر میشود. این میشود مقام شهید. گریه کن اباعبدالله. از پس این `حقوق` برمیآید. مرحوم آقای شیخ جعفر شوشتری قبلاً شاید چند بار اشاره بهش کردم. حسابوکتاب کردند که به چی میتوانم امیدوار باشم برای برزخم و برای قیامتم دیدم در هرچیزی گیری دارم، درگیر اعمال و گرو اعمالم. دیدم که این توسلات و اشک بر اباعبدالله (علیهالسلام) این را دیگر خدا `مطب خشخاش` نمیکند. و این دستگیری و با این میتوانم حقالناسم را ادا کنم. با اینها میتوانم حقالناسم را (در) کتاب `الحسینیان` این مطلب را میگوید که من میتوانم با اینها حقالناسم را ادا کنم.
پس `حقالناس` خب، وقتی کسی میتواند با این حقالناس را ادا کند، آن شهادت است. چی؟ شهادت. چقدر حق دارد شهید؟ چقدر حق به گردن ما دارد؟ او جانش را داد من در امنیت باشم. اگر کسی آمد برای من یک سقف ساخت، یک لقمه نان بهم داد، این چقدر حق به گردن من دارد؟ آنقدری حق دارد که میتواند شفاعت بکند. و من `حقالناس` هرچقدر هم داشته باشم، شفاعت گفتیم اگر کسی یک جمله یاد بدهد، یک شهادتین به تو بگوید، چه حقی پیدا میکند؟ حالا کسی که امنیت تو از اوست. بنده، طلبهای که الان دارم سخنرانی میکنم، الان ساعت چند شب؟ نیمی از نیمهشب گذشته. در این ساعت که الان دارم حرف میزنم، در امنیتم، در آرامش، هیچ خوفی ندارم. صدای توپ و تانک `دور تا دور` این مملکت ما را جنگ و درگیری و اشغال و آدمکشی و اینها گرفته. در این مشهدی که یک کیلومتر ۲۰۰ کیلومتر اینورتر یا آنطرفتر برویم، میافتیم توی مرکز جنگ و دعوا و سربریدن و داعش و فلان و اینها. به لطف خدا در آرامش مطلق. الان بنده، همسرم، بچهام، هرکدام این ساعت که نزدیک ساعت ۲ شب است اگر از خانه بیرون بیایند، در `امنیت`، ترس نیست. اسنپ بگیرد برود حرم، مثلاً یک جایی جمعیت از کجا آمده؟ این زیارت که من راحت میروم، درس که راحت میخوانم، اینی که دارم الان روایت میخوانم، مطالعه میکنم. البته مشکلات در مملکت کم نیست، نمیخواهیم منکر چیزی بشویم، ولی به هر حال این یک بخشی است. این تأمین شد. این را کی تأمین کرد؟ سرباز وظیفه، آن سرباز `مرزدار`، آن عزیز پاسدار، آن عزیز ارتشی، اونی که در آبهای نیلگون خلیج فارس.
یک وقت بنده خاطره را منتشر کردم چند سال پیش، از رفقایی که زیردریایی هستند و اینها، در آبهای منطقه، عمق خیلی بسیار زیادی را میروند، رسیدگی میکنند، بررسی میکنند و چند بار تا حالا تا مرز شهادت اینها رفتند. خاطرهاش هست، قبلاً منتشر کردیم، نوشتیم. یکی از عزیزان که خیلی مشهور و همه میشناسن، ایشان پیام داد که خیلی محبت و تشکر و اینها، بعد گفت که: «چه حقالناسهایی به گردن ما هست و چه کسانی حواسشان نیست.» به فلان و بهمان سربازی که بنده آنجا اسم نوشتم. گفتم: الان بچه من میرود مدرسه به خاطر اینکه فلانی در آبهای مثلاً نزدیک هند و نزدیک کجا و در `چمیدانم` آفریقا، اینجاها این زیردریایی دارد کار میکند. وقت (و) گاهی دو هفته اینها نور آفتاب نمیبینند. آن زیر چه جای تنگی. با بندر بردم، به من نشان (داد) و گفت: «یک پیچ اگر اینجا در بیاید، ما مثلاً دو دقیقه وقت داریم تا خودمان را نجات دهیم. وگرنه فرصت بیرون آمدن هم نداریم.» مثل سقوط هواپیما و این هم نیست. همین جا متلاشی میشود. برود پایین دیگر، خیلی عمیقتر باشد، تکهتکه میشود! این امنیت بنده اینجا نشستم، راحت دارم حرف میزنم، این مطالب اگر دارد منتشر میشود، این به برکت آن زحمتی است که آن سرباز دارد میکشد. در سرمای چقدر ارتفاعات سوریه (شب) خواب ندارد و در چه سرمای عجیب و غریبی که منفی ۲۰ درجه و منفی چند درجه و اینها. (که میگفتند فقط این برادران عزیز اهل افغانستان ما آنجا میتوانند دوام بیاورند چون اهل کوهستانند و این بچههای مدافع حرم هیچکی آنجا نمیتواند سحرهای زمستانی آنجا را تحمل بکند.) این آن سرما و این گرمای شصت و خوردهای درجه عراق و اینها در ظهر تابستان. این برای بچههایی که دارند زحمت میکشند، امنیت تأمین میکنند. اینها حق به گردن ما دارند. در امان و آسایش و رفاه باشیم. با کدام `حقالناس` قابل `طاق زدن` است؟ گفته قضاوت کرده، فلان شده. این با چی میخواهی جبران کنی؟ این سردار شهید عزیزمان، بنده خودم به شخصه حاضرم جان خودم را تقدیم او بکنم؛ سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، بیست سال سی سال فقط سالهای اخیر، جدای از آن سالهای جنگ، ایشان خواب نداشت، خوراک نداشت. وضعیت جسمی او چقدر وضعیت وخیمی (بود) و درد مداوم. چقدر شبها را `نخوابید.` با آن هول و هراسی که او داشت توی آن جنگهای شهری و در خیابانها و در کوچهها با داعش که اگر او را پیدا میکردند، `چک` (سرش) نمیآوردند. خلاصه این شهید عزیز ما، این جبران `چه شکلی` جبرانپذیر است؟ اینها پس نکته بحث شفاعت که شهید آنقدر حق به گردن `ما دارد.`!
خوب، نکته بعدی این است که نجات میدهد افراد را تا راضی بشود. ایشان قشنگ میگوید. ایشان میگوید که هر کسی که اهل توحید باشد را خدای متعال به واسطه این شفاعت نجات میدهد. فقط معاندین و کسانی که همه `وجودشان` انکار بود نسبت به خدا و حقایق عالم، اینها هستند که حضورشان ابدی است در جهنم. وگرنه بقیه راه نجات برایشان هست و آخرش خدای متعال اینها را نجات میدهد و اینها شفاعت به نحوی شامل حالشان میشود. همین که حالا اهل توحید باشد. حالا البته `کی` شامل حالش میشود، آن بحث دیگری است که ما در بحث `وادی شفاعت` توضیحاتی در مورد این عرض کردیم.
و نکته بعدی هم این است که خب این روایات که در مورد عالم برزخ است که مثلاً در مورد شفاعت سختگیری شده. «قیمت»اش را ببینیم. در کتاب `البرهان`، جلد ۳، صفحه ۱۲۰ میفرماید که: «وَمِنْ وَرَائِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ». عمر بن یزید میگوید به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: «قربانتان بروم، گناهان خیلی زیاد است و سنگین. اما `فیالقیامه` فکلکم فیالجنة به شفاعة النبی. `همهتان` در قیامت با شفاعت پیغمبر نجات پیدا (میکنند.) و`وَصّیَ` النبی (صلواتاللهعلیه) با شفاعت پیغمبر و اوصیای پیغمبر که میشوند اهلبیت. ولکننی والله اتخوف علیکم. به خدا ولی من برایتان نسبت به برزخ میترسم.» آیا برزخ ممکن است گرفتاری داشته باشد؟ انشاءالله شماها که محبت اهلبیت را دارید، این انس و این توسل و این دغدغه نسبت به معارف اهلبیت و اینها، خب، این دیگر آخرش اینها همه اهل نجاتند. قیامت انشاءالله. ولی برزخ، نه؛ میترسم از گرفتاری در برزخ برای شما میترسم. برزخ `کی`؟ و «مَا ٱلۡبَرۡزَخُ»؟ فرمود: «ٱلْقَبۡرُ» (منتهین موته الی یوم القیامه.) از وقتی که میرود و در قبر میگذارند (`این قبر `او``) یعنی ملکوت قبر و دروازهای است برای ورود در عالم برزخ. از اینجا تا قیامت برزخ. اینجا را میترسم گرفتار باشید تا آن شفاعت شامل حال تو (بشود).
در مورد شفاعت توی کتاب `آن سوی مرگ` هم مادر آقای دکتر میگوید: «من شفاعت کردم.` کد دکتر عرض کردم ایشان هم مدتها گرفتار بود در وادی حقالناس، ۱۳۵ هزار سال تا نجات پیدا کرد. از آنجا به شفاعت مادرش بابت کار خیری که برای مادرش کرده بود و خانه را داده بود. این کار به این بزرگی انجام داده بود، ۱۳۵ هزار سال گرفتار بود در وادی حقالناس تا این عمل، نورش جلوه کرد و او را به دادش رسید و مادر توانست دستش را بگیرد. خلاصه اینها بحثهای شفاعت (است). توضیح البته دادیم. این گرفتاری هست. میترسیم برای اینکه شما آنجا گرفتار باشید.
نکته بعدی هم این است که باز روایت دیگر دارد. علی بن ابراهیم قمی، ایشان: «وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ یُبۡعَثُونَ.» حضرت فرمود كه: «اَلْبَرْزَخُ هُوَ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ؛ بين ثواب و العقاب، بَيْنَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَة.» آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت را میگویند برزخ. اگر ثوابی دارد، ثوابش نه جنس دنیاست نه جنس آخرت است. اگر عقابی دارد، عقابش نه از جنس دنیاست نه جنس آخرت است. یک چیز بینابین است. ثوابش بینابین است، بین ثواب دنیا و آخرت. عقابش هم بینابین است، بین عقاب دنیا و آخرت. بعد حضرت فرمود که: «عَلَیۡکُمۡ إِلَّا اَلْبَرْزَخَ»`! `به خدا من نمیترسم برای شما مگر نسبت به برزخ. «أَمَّا إِذَا صَارَ الْأَمْرُ إِلَیْنَا فَنَحْنُ أَوْلَیاءُ.» ولی وقتی کار به ما واگذار بشود ما خودمان میتوانیم چهکار کنیم. دستتان را در قیامت که فضا فراهم است برای اینکه اهلبیت آن رحمت را جلوه دهند. برزخ دنیا، (دارد) محدود. آن عنایات اهلبیت به ما، این دنیا ظرفیتش را ندارد که جلوه بکند. الان اگر فرصت بود از متن کتاب ایشان میآوردم. خیلی سال پیش از ایشان خوانده بودم. فرمودند که دو نفر شاعر بودند. شعر ابتدایی گفت و با نیت خیلی خالصانهای هم نبود و رفت حرم امیرالمؤمنین و مشکل مالی داشت. گفت که آقا مدحی بدهید و یک قندیلی از این سقف حرم افتاد در دامنش و برداشت با تشکر خیلی خالصانه و خیلی عالی هم گفته بود: «امیرالمؤمنین یک عنایتی هم به ما بکنید.» وجه (منتظر نشست.) هیچ خبری نشد. خیلی ناراحت شد، دلگیر شد و رفت منزل و خواب دید. شبش امیرالمؤمنین حضرت فرمودند که: «من هرچی نگاه کردم، دیدم در این دنیا چیزی که بخواهد، یعنی این شعری که تو گفتی، معادل دنیایی نداشت من بخواهم اینجا برای تو کار را راه بیندازم. باشد، در قیامت انشاءالله جبران میکنم.» یعنی میخواهم بگویم حتی این در برزخ هم شاید خیلی ظرفیتش نبود.
برخی بزرگان در مورد کتاب `بحارالانوار` مرحوم علامه مجلسی هم همین تعبیر را داشتند. فرموده بودند که این نورانیت این کتاب در حدی است که در عالم برزخ هم ظرفیتش نیست که علامه مجلسی آثار نوشته شدن این کتاب را ببیند. این مطلب درستی است و مطلب حقی است. البته آن هم بحث حسابرسی سخت، بحث اخلاص، آن هم بحث دیگری است، منافاتی هم ندارد. به هر حال، نکتهای که هست این است که این عالم برزخ تا حدی جلوه میکند این رحمتها و شفاعتها و مقداریش در عالم قیامت.
حالا بحث شهید دستغیب چون مطرح شد و روح این بزرگوار هم انشاءالله شافع ما باشد و دستگیری کند از ما. بزرگوارانی که هم روضهخوان بودند، هم منبری، هم فقیه، هم عارف بودند، هم شهید. و از جهات مختلف حق به گردن ما دارد. خصوصاً به این حقیر که در نوجوانی بنده بخش وسیعی از آثار ایشان را خواندم و خیلی دستگیر `کرد.` روح این شهید پاک از ما. حالا از باب اینکه `یادی` هم از ایشان بشود، دو تا خاطره را ایشان نقل میکنند در کتاب `معراج` که دقیقاً همین بحث شفاعت (است). حالا لابلای آن مطالبی که گفتیم، یکم بحث علمی بود. این دو تا داستان را بگوییم. باز انشاءالله بقیه مطلب بماند برای جلسات بعد که در مورد شفاعت در عالم برزخ بیشتر گفتوگو بکنیم. ایشان در کتاب `معراج`، صفحه ۱۶۵، حکایت اول: «شفاعت مادر به دعای فرزند.» دعای فرزند باعث شفاعت مادر (میشود). این شفاعت هم مال عالم برزخ است. یعنی قشنگ شفاعت عالم برزخ. حالا فعلاً ما ادلهای که میخواهیم بگوییم را فعلاً بحث نکردیم. آن روایتی که گفت: «من در برزخ برای شما میترسم.» نمیخواهد نفی شفاعت بکند. میخواهد بگوید که آن شفاعت کبری اینجا حاصل نمیشود. معادله فراوان دیگری داریم که باهاش میشود اثبات کرد که ما در عالم برزخ شفاعت داریم، هم در آیات قرآن، هم در روایات. فعلاً برای اینکه خیلی بحثمان بحث خشک علمی نباشد، این دو تا داستان را بگوییم که اینها مؤید کار ماست. بعداً انشاءالله یا در این جلسه یا جلسه بعد میآیم به این ادله را مطرح میکنم.
مرحوم حاجی نوری از قول یکی از علمای نجف چنین نقل میکند که میگوید: «پدر و مادرم در اصفهان `مدتی` نامه آنها نیامد. در عالم رؤیا دیدم جنازه مادرم را میآورند در حالی که بینیاش شکسته و خون میآید و نیز او را میزنند. رفتم گفتم: `مگر چه کارهای؟` گفتند: `نماز را سبک گرفته و نیز به واسطه روزه نگرفتن ماه مبارک رمضان، ما مأمور عذابش (هستیم).` من از وحشت از خواب بیدار شدم. طولی نکشید که به من خبر رسید که جنازهاش را به کربلا آوردند و برای نماز و دفنش بیا. بچه (اش) خودش از علمای نجف. مادر `حجت بر او` تمام بشود و `سختترم.` من رفتم تا او را از تابوت در آوردم. سر تابوت که باز کردم دیدم کفن مادرم خونین است به واسطه اینکه دماغش شکسته بود. از آن کسی که مأمور حمل جنازه بود، علت پرسیدم. او عذر آورد که: `تقصیر من نبود. چند جنازه را حرکت دادم. در فلان منزل که پیاده شدیم، جنازهها را روی هم گذاشته بودیم. قاطرها با هم نزاع کردند. (به تابوتها) تابوت مادر تو افتاد لذا دماغش شکسته.` این را که دیدم، متوجه شدم که تعبیر آن خواب است و فهمیدم که بقیه خوابم هم صحیح است و مادرم الان در عالم برزخ تحت شکنجه و عذاب است. به فکر عذاب قبرش افتادم. در حرم ابوالفضل عباس (علیهالسلام) آمدم، متوسل به آن حضرت شدم. جدا از آقا خواستم مادرم را شفاعت کند و عهد کردم که برای قضای نماز و روزههای او نایب بگیرم. درخواست شفاعت کردم، عهد هم کردم برای عمل جدا و `قضا` یکی دو ماه برای نماز و روزههای مادرم نایب گرفتم. بعد فراموش کردم. بعد از دو ماه در عالم رؤیا همان قضیه را دیدم. گفتم: `مگر نه قمر بنیهاشم واسطه شد؟` گفتم که: `خب، من چرا باز میبینم که بینی مادرم شکسته و دارند عذابش میکنند؟ مگر حضرت عباس واسطه نشدن؟` اینکه فرمود: `از عالم برزخ بترسید.` اینهاست. گفتم: `خب حضرت عباس واسطه شدند، شفاعت کردند، (آیا) عذاب میشود؟` گفتند: `تو به عهدت وفا نکردی.` از خواب بیدار شدم و نماز و روزههایش را تدارک کردم که در `دارالسلام` جلد ۲، صفحه ۲۴۵، ماجرا (را) حاجی `نوری` نقل کردهاند.`
آدم برزخ `تا وقتی نماز و روزه و اینها برایش میفرستند، وساطت بوده. کلیت مسئله را بالاخره شفاعت اثر کرده.` آنجا در یک وضعیت دیگری قرارش دادند `طرف.` ولی به هر حال این `در گرو عمل بودن` کارش تمام میشود. چون در برزخ هنوز کار تمام نشده. مثل دنیاست. لحظهآخر آدم گیر، گرفتار است. هنوز این عرصهکشاکش هست. در عالم برزخ هم همین است. آن حسابرسی، آن مقدار حقوحقوقی که چه حقالله، چه حقالنفس، چه حقالناس، آن مقدار وقتی ادا نشده بابت کمبود و `کسری انسان در گرو در رهن عمل است.` این قاعده قرآنی است. عرض کردم اگر همهعالم جمع بشوند، بشوند روایت، بشوند مکاشفه، ما دست از این قاعده قرآنی برنمیداریم. این `اعلا درجه` وحی و حقانیت و باطن و ملکوت عالم است. این خود ملکوت است. این آیه قرآن است. در گرو عملی مگر اینکه دیگر اصحاب یمین بشوی و این از این وضعیت در بیایی، یعنی به تکالیف عمل کردی، جزو `ابرار` شدی `ابرار.` حالا باز خودش در قرآن یک توصیفی دارد که بحثش مفصل است. بنده خدا، مادر این شخص این شکلی.
نکتهای میگویند بعد باز یک داستانی در مورد شفاعت میفهمانند که منظورم از نقل این رؤیا آن است که مؤمنین سعی کنند نسبت به واجباتشان کوتاهی نشود و تا خودشان زندهاند عباداتشان را انجام دهند. به امید آینده و `فرزندشان` بعد از خودشان نباشند. از کجا که موفق بشوند به طور صحیح نماز و روزه شما را قضا کنند؟ بر فرض تا وقتی که پذیرفته بشود، شما در شکنجه باشید. عذابی که یک لحظه آن هم طاقتفرساست. پول دارم، بعد از مرگم میدهم بچههایم نمازهایم را بخوانند. گفت: «ببین اگر هفتاد سال نماز داشته باشی، این بعد از مرگ هفتاد سال بین هفتاد نفر هم که تقسیم بکنند، آنقدر پول داشته باشی به هفتاد نفر همزمان بدهند که هفتاد نفر مشغول نمازهای تو شوند. این هفتاد تا (نماز) هر یک سال نماز تو را شبانهروز اگر نماز بخوانند، `روزی صد رکعت، ۵۰۰ رکعت نماز` بخوانند، این یک سال نماز تو مثلاً ۲۰ روز، یک ماه شاید طول بکشد. بر فرض آن یک ماهی که این هفتاد نفر (خیلی دیگر فرض دست بالاست دیگر.) یک ماهی که این هفتاد نفر مشغول نمازهای تو شدند، یک پدری از تو در عالم برزخ در میآید که با چند هزار سال برابری نمیکند.» وضع خیلی خوب که تو پول داشته باشی برای بعد از مرگت، بچههایت به وصیتت عمل بکنند، همه روی جا تقسیم بکنند، همه آنها هم که پول گرفتن نمازها را بخوانند، شبانهروزی هم بخوانند، همه این فرضها با هم شاید در ده هزار تا یکی محقق بشود. این وضعیت اینجوری است. دیگر خودت به فکر `استعداد` داشتیم و داریم. هنوز در `پا داری`، برو حرم. `پا` که نداشته باشی، با ویلچر و اینها. یک روز باید التماس این بچه. یک روز التماس آن بچه. یک روز التماس همسایه. التماس دوست که ماهی یک بار، `ایسال` یک بار جلوی در ببرند و برت گردانند. تا پا داری، برو. تا میتوانی انجام. منتظر کسی نشو. این الان پای من شفیع من است. خودت. هیچ! «لا شفیع انجه من التوبه.» هیچ شفیع بهتر از توبه نیست. هیچ شفیع بهتر از اعمال نیست. نگذاریم کار بماند، `نقاط بیخطر` و نقاط حساس برسد. خودت تا میتوانی.
مثل اینکه بنده بروم انگشتم را بشکنم که حالا بعد مثلاً بیمه کمکی بکند. چه کاری است؟ بپذیرند، نپذیرند، شرایط داشته باشی، نداشته باشی. `گوشت` بشکند `به امید اینکه یک بیمهای هست`، آتشنشانی هست، میآید آتش را خاموش میکند که آدم `خون`اش را آتش نمیزند، بیمبالاتی نمیکند، بیدقتی نمیکند که «اگر آتش گرفت، آتشنشانی هست، بیمه خسارت». هیچ عاقلی نمیرود مخصوصاً تصادف کند که بیمه مثلاً خسارت بدهد. حتی اگر تصادف هم بشود، باز اجازه نمیدهد بهش بزنند که بیمه خسارت بدهد. این همه دنگ و فنگ کار بخواهد به آنجا برسد که آنها بیایند حمایت بکنند. بهترین شفیع این است: `دیر` مراقبت من. بهترین شفیع برای حفظ ماشینم این مراقبه است. هیچی جای این را نمیگیرد.
حکایت دوم: «نجات یافتن `ملا جعفر` به شفاعت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها).» یک نفر عالم که ملا جعفر نام داشته، در زمانی که مرض `وبا` شیوع پیدا کرده بود. (رهبر انقلاب در مورد کرونا فرمودند `وبای مدرن.` `مدرن الان` شیوع و تابستان، آفتاب و اینها از بین میبرد.) وقتی که `وبا` شیوع پیدا کرده بود! مردم بهش پول میدادند که اگر مردن، عوض آنها حج به جا بیاورد. تا اینکه خودش یک نفر را در خواب دید که مهار آتش بر دهانش زدند. از وحشت یکمرتبه بیدار شد. میگوید: «تا اینکه شنیدم صدای اذان از گلدسته بارگاه امام حسین (علیهالسلام) بلند شد. فوراً به فکر توسل به امام حسین (علیهالسلام) افتادم. هنگام سحر آمدم. `زنی` امام حسین (علیهالسلام) را گرفتم. آزادی بنده خدا را برای امواتمان اینجور وساطتهایی، توسلات خیلی عالی درخواست شفاعت کنید از این گرفتاریها نجات دهند. ام... در حدی که میشود به هر حال.` بعد که ظرفیت دارند، بهرهمند میشوند.
«بیست سال از این جریان گذشت تا اینکه بعد از فراغت از اعمال حج به مدینهرسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مشرف شدم. در آن اوقات مریض به حال موت افتادم. یعنی در حال مرگ بودم. من را برای زیارت به حرم رسولالله آوردند. در تابوت که من را طواف میدادند، متوسل به فاطمهزهرا (علیهالسلام) شدم. یکمرتبه به یاد ملا جعفر افتادم. عرض کردم: `من بیست سال قبل نزد پسرت حسین (علیهالسلام) رفتم و خواستار آزادی شیخ جعفر شدم. نمیدانم آن شیخ نجاتیافت یا نه.` به واسطه توسل به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) اولاً همانجا در تابوت، شفا یافتم و برخاستم و ضریح رسولالله را گرفتم. بعد از آن، ملا جعفر را در خواب دیدم. گفت: `بیست سال در عذاب بودم، اما شب گذشته به شفاعت حضرت زهرا (علیهالسلام) این عمامه را زهرا (علیهالسلام) و این عبا را رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مرحمت فرمود.` یک عمامه بهش داده بودند و یک عبا بهش که خود اینها هم با صورت ملکوتی دارد و حقیقتی است. عمامه چیست؟ عبا چیست؟ چرا عمامه حضرت زهرا (علیهالسلام) دادند؟ هرکدام حکایتی دارد.
بیست سال طول کشیده تا این شفاعت قبول بشود. انگار آن درخواست اولیه مطرح شده و زمینهساز بود که این بیست سال بعد دوباره یادش بیفتد. امام حسین (علیهالسلام) خواست زمینه را فراهم کرد که بیست سال بعد این در تابوت یادش بیفتد، دوباره بگوید. این چه حسابوکتاب عجیب و غریبی است! و آن درخواست، آن توسل اینجوری (شده). به هر حال شفاعت شامل حال او در عالم برزخ هم شد. این دو تا ماجرا بود که حالا اینجا نقل کردند و ما هم یک اشاره دیگر به آن بحث خودمان بکنیم و بقیهاش بماند انشاءالله برای جلسه بعد. روایاتی را مرحوم ملکی میانجی مطرح میکنند که این روایت دلالت بر این دارد که ما در عالم برزخ هم شفاعت داریم. یک دسته از این روایات، روایاتی است که میفرماید: موقع مرگ، اهلبیت میآیند حاضر میشوند. پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حاضر میشود. ائمه کنار جنازه مؤمن ترحم میکنند، استغفار میکنند برای اینها و حتی دارد که نماز میت را اهلبیت میخوانند.
اگر کسی مؤمن باشد. در ماجرای بیبی شطیطه، امام کاظم (علیهالسلام). یک وقتی ما این را نقل کردیم. بحث امام برنامهریزی که در مورد امام کاظم (علیهالسلام) بود، آخر آن بحث این روایت را بنده خواندم. اگر عزیزان خواستند، `بنبست` مراجعه کنند که وقتی امام کاظم (علیهالسلام) را حاضر دید `کنار پیکر مطهر بیبی شطیطه (رضواناللهعلیها)`. حضرت فرمودند که: «ما موقع دفن هر کدام از شیعیان، یارانمان و محبینمان حاضریم. ما کفنش میکنیم. ما دفنش میکنیم. ما برایش نماز میخوانیم.» نه اینکه اینها انجام میدهند، هیچی نیست. اینها هم هست. جدای از این، معصوم هم عنایت یا خودش مثلاً به نحوی دارد این عنایت را میکند یا خود همین که دارند انجام میدهند با عنایت و توجه امام معصوم. به هر حال، این هم میشود شفاعت. موقع مرگ شفاعت، استغفار میکنند، ترحم میکنند، نماز لیلةالدفن میخوانند و همینطور کارهای دیگری کردند. خب، این یک جنبه از شفاعت در عالم برزخ است.
نه، اهلبیت بدی ندیدیم. یک اهل عذاب هم باشد نجات پیدا میکند. خیلی بهش (`رَحه`) میشود. این هم شفاعت است. شفاعت مؤمنین است. تازه روی کفنش چند نفر `امضا امضا` کردهاند. هم تکمیل نشده. روی کفن: «امالمؤمنین صالحین» بنویسند که آقا مثلاً تأیید میکنیم. این خود همین سندی است برای شفاعت. خدای متعال به واسطه همین عنایت میکند. خدا حیا میکند که این آدم را عذاب بکند وقتی چهل تا مؤمن گفتند. تمثیل است دیگر. یعنی شفاعت میپذیرد. عنایت جاری میکند به واسطه این چهل نفر. یا حتی آبی که ریخته میشود روی قبر. خود همین دارد که عذاب را کم میکند. این هم شفاعت است. قرآنی که برایش میخوانند. خدمت شما عرض کنم که نماز `لیلةالدفن` که نماز وحشت (است). وحشت را `انس` ندارد. هنوز با این عالم غریب است. این نمازها میآید. این نور میآید. کمکم انس پیدا میکند. آن `عُوَلی`ها. اینها میشود مایهنجاتش. آبی که ریخته میشود روی قبرش، چون نماد رحمت است و شما از راه قصد رحمت دارید، آن آب وقتی ریخته میشود، رحمت را جاری میکند برای میت. بحث مفصل دیگری مطرح بشود و روش کار بشود. آداب دفن، جنبه ملکوتی هر کدام بحث مفصلی. شاید اگر خدای متعال توفیق بدهد، این را بحث بکنیم. این جور مباحث را شاید داشته باشیم. به هر حال، اینها همش جلوه رحمت حقتعالی است و یک جنبهای از شفاعت به واسطه فعل کسی، به واسطه خیری که دیگری دارد میرساند، دعای کسی، استغفار کسی، در واقع مورد رحمت قرار میگیرد. البته خدای متعال نهی کرده که این کار را با منافقین انجام ندهند. و پیامبر هم بر جنازه مؤمنین نماز میخواندند. هم بر قبر اینها میایستادند. به پیغمبر فرمود که: «لَا تَقُمۡ عَلَىٰ.» بله، این آیه قرآن که حالا الان اگر پیدایش بکنم، پیامبر خطاب شد که بر قبر هیچکدام از این منافقین شما: «نَه» ایست. «تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدًا» نماز نخوان. سوره توبه، آیه ۸۴. «وَ لَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦ» روی قبرشان هم `واینست`. ایستادن پیغمبر کنار قبر آدمها اثری دارد. اگر کار بیهوده و بیخاصیت باشد که نباید پیغمبر را نهی کرد. انگار حکایت از طلب رحمت است. همانجور که نماز خواندن برایش طلب رحمت است. همانجور که نماز میت یک بخشی از شفاعت ایستادن کنار قبر هم میبخشد شفاعت. وقتی کسی کنار قبری حاضر میشود، اصلاً در روایات هم دارد وقتی مؤمنی کنار `قبری` میآید، عذاب از او برداشته میشود. گاهی عذاب از اهل قبرستان. «إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَاسِقُونَ» چرا اینها بهره ندارند؟ اینها کافر به خدا بودند و رسولش بودند. در حالی مردن که فاسق بودند. از این درخت کنده شده بودند. بهره از این شفاعت ندارند. از این رحمت به اینها چیزی حتی اگر پیغمبر باشد. پیغمبر هم روی قبر `ن` ـ ایستد. اثری برایش ندارد. از این باب پیغمبر میگوید که شما کنار قبر اینها نیست. خب، این یک دسته از روایات بود.
یک دسته دیگر از روایات هم هستش که انشاءالله، انشاءالله جلسه بعدی که به زودی ضبط میکنیم، آنجا این روایت دسته دوم را انشاءالله عرض میکنم و بحث شفاعت در برزخ انشاءالله بتوانیم تمامش بکنیم و کمی هم در مورد مقام شهدا انشاءالله صحبت بکنیم و برویم سراغ ادامه کتاب و استفاده بیشتر از مطالب کتاب. خدا انشاءالله توفیق بدهد که ما هم اهل این معارف باشیم و از شفاعت اهلبیت در دنیا و برزخ و قیامت به احسن وجه انشاءالله بهرهمند بشویم. و صلیالله علی سیدنا
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه پنجاه و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه پنجاه و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه شصت و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...