‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین.
جلسه دهم کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» رسیدیم. احتمالاً فکر میکنم جلسه آخر ماه مبارکمان میشود. بعد ماه مبارک نمیدانم... بنده آمار کلاس از دستم رفته است. ما که الان در ماه مبارک رمضان هستیم و بحث را برای دوستان ضبط میکنیم، ولی اینکه کی دوستان میشنوند، به نظرم حالا شاید اواخر ماه بیفتد یا بعد ماه بیفتد. به هر حال، انشاءالله که عبادات همگی شما عزیزان مقبول درگاه واقع شده باشد و ما شاءالله شبهای قدر نهایت بهره را برده باشیم. برای ما که الان داریم میگوییم انشاءالله ببریم. انشاءالله که انس ما با قرآن بیش از پیش بشود و تصمیم بگیریم در این سال جدید تقدیری که از شب قدر آغاز شده، انشاءالله یک برنامه دیگری داشته باشیم و با قرآن انس دیگری داشته باشیم و بچسبیم به قرآن و از قرآن جدا نشویم.
خب، بریم سراغ متن کتاب ببینیم که چه میفرمایند. اول آیه ۳۱ سوره مبارکه یونس را میخوانند: «بسم الله الرحمن الرحیم. هنالک تبلو کل نفس ما أسلفت وردوا إلی الله مولاهم الحق وضل عنهم ما کانوا یفترون. قل من یرزقکم من السماء والأرض أمن یملک السمع والأبصار ومن یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی ومن یدبر الأمر فسیقولون الله فقل أفلا تتقون.»
همانطور که عرض کردیم، بحث توحید در قرآن یک بحث بسیار طولانی و مفصلی است. میشود گفت که طولانیترین و مفصلترین بحثی که در سراسر قرآن انجام گرفته، بحث توحید است. یعنی حتی بحث نبوت با همه دور و درازیش، با همه داستانها و قضایای پیامبران که به عنوان عبرتآموزش نقل شده، در مواردی باز سکهای که روی توحید و مسئله وجود خدا، مخصوصاً مسئله نفی شرک به صورتهای گوناگون انجام گرفته، در قرآن به کلی بیمثل و بیمانند است؛ هم از لحاظ لحن سخن، هم از لحاظ تعداد آیات. البته فراخور گسترش بحث، مسائل هم در زمینه توحید فراوانتر و متعددتر است. فقط چند مسئلهای را ما در اینجا میتوانیم با استشهاد به آیات مطرح کنیم.
من همه مسائلی را که درباره توحید یا در پیرامون توحید میشود مصرف و بحث کرد، ما به نظرمان اینجوری میرسد که اگر میپذیریم و قبول میکنیم که توحید علاوه بر اینکه یک بینش است، یک برداشت از واقعیت است، علاوه بر این، یک شناخت عملزا و زندگیساز است. این تعبیراتی که در روزهای گذشته تا حدودی روشن و اثبات شد. اگر قبول میکنیم که توحید عقیدهای است که متضمن تعهدی و مسئولیتی است، باید جستجو کنیم این مسئولیتهایی که در دل توحید منتفی و مندرج است را پیدا کنیم و به صورت مادهماده و جملهجمله و فصلفصل، هر کدام را تیتری قرار دهیم و در قرآن یا در مجموعه منابع اسلامی (یعنی قرآن و حدیث) آن را تتبع و پیگیری کنیم.
خواهش میکنم برادران و خواهرانی که سابقه ذهنی نسبت به بحث دارند، که فکر میکنم شاید همه برادران و خواهران یا اکثریت همینجورند، دقت کنید که کلمات و تعبیراتی که بنده میکنم، سعی میکنم حسابشده باشد. تعبیرات را سعی کنید درست در ذهن بسپارید و آن چیزی را که منظور است را روی آن تکیه و تحمل و تدبر انجام دهید.
سخن در این است که توحید اگر قرار شد که یک عقیدهای باشد که به دنبال خودش تعهدی را و مسئولیتی را و تکلیفی را برای معتقد به این عقیده به ارمغان میآورد، پس باید فهمید و دانست که این مسئولیت و این تعهد و این تکلیفات چیست؟ بالاخره آیا این تعهد در همین خلاصه میشود که ما به زبان یا دل و به فکر این عقیده را بپذیریم؟ یعنی خود اعتقاد یک مسئولیتی است، یا از منطقه فکر و دل بیرونتر میآید؟ هر دو قلمرو این مسئولیت است.
اما در اعمال شخصی، مثلاً موحد یک سلسله تکالیف به مقتضای توحید بر دوش خود دارد؛ از جمله اینکه نماز بخواند، از جمله اینکه نام خدا را در آغاز و انجام بر دوش خود دارد، از جمله اینکه بله، انجام هر کاری را بیارد با نام خدا آغاز کند. از جمله اینکه مثلاً فرض کنید گوسفند و ذبیحه را جز به نام خدا نکشد. از این قبیل... در همین حد خلاصه میشود؟ یا نه، تعهدی که توحید به فرد موحد یا به جامعه موحد میدهد از حد فرمانهای شخصی بالاتر است؟ تعهدی که توحید به یک جامعه موحد میدهد شامل مهمترین، کلیترین، بزرگترین، اولیترین و اساسیترین مسائل یک جامعه است. مثل چی؟ مثل حکومت، مثل اقتصاد، مثل روابط بینالملل، مثل روابط افراد با همدیگر.
اتفاقاً توحید اول دست روی اینها میگذارد. حجاب، این گوشت پاک و حلال، تهش این است دیگر. یعنی یک موحد در یک جامعه کفر که زندگی میکند، نهایت رفتار مؤمنانهای که از خودش بروز میدهد این است که یا یک روسری سرش بزند و یا گوشت حلال بخورد. همین! این دیگر نهایت رفتار مؤمنانه است. در حالی که شما، ما در آن بحثهای جهادی، جهانی عرض کردیم، مؤمن اگر مؤمن باشد، یکی از دستورات الهی این است که زمین را باید در اختیار گرفت، قدرت را باید در اختیار گرفت، حکومت را باید در اختیار گرفت، زمین را باید از لوث وجود کفار پاکیزه کرد، از حکومت طاغوت باید تطهیر کرد. اصلش این است: حکومت، اقتصاد، روابط بینالملل، روابط افراد با همدیگر. اینها مهمترین حقوق اساسی برای اداره و زندگی یک جامعه است.
ما معتقدیم که تعهد توحید و مسئولیتی که بار بر دوش موحد میشود، مسئولیتی در حد تکالیف اساسی و حقوق اساسی جامعه است. با یک کلمه مطلب عرض بکنم تا بعد بپردازیم به مسائل ریزتر و فرعیترش، یا مشخصتر و جزئیترش.
در یک کلمه، قیافه و اندام جامعه توحیدی با قیافه و اندام جامعه غیر توحیدی، اینجوری نیست که اگر در یک جامعه توحیدی یک قانونی اجرا میشود، آن قانون یا ده تا مثل آن قانون در یک جامعه غیر توحیدی اجرا شود، آن هم توحیدی است. نه! قواره جامعه توحیدی، شکل قرار گرفتن اجزای این جامعه، اندام عمومی اجتماعی که بر اساس توحید و یکتاپرستی و یکتاگرایی است، با اینچنین جامعهای، به کلی متفاوت است. در یک کلمه، آن چیزی که امروز بهش میگویند نظام اجتماعی، نظم اجتماعی و سیستم اجتماعی و شکل اجتماعی، جامعه توحیدی یک چیزی است به کلی مغایر و مباین و احیاناً متعارض و متضاد با جامعه غیر توحیدی. ساختار دیگری دارد. نه اینکه چهار تا ضلع، چهار تا جزئیاتش، بله در نگاه سکولاریستی جامعه دینی و غیردینی تفاوتی ندارند. مسجد، مسجد دارد و ندارد. مثلاً، نهایتش به اینها باشد که میگویند: تا جایی که مسجد هست و به حکومت ضربه نمیزند، مسجد هم روز! همین حد باشد. ولی آن قوهای که قرار است تقنین بکند، قانونگذاری بکند، قانون را اجرا بکند و قانون نظارت بکند، این را دست دین و ایدئولوژی و مکاتب فکری و عقیدتی نمیدهد. این دست قدرتمندان است، دست آنی که زور دارد، دست آنی که ثروت دارد، دست آنی که رسانه دارد. حرفش را گوش ندهی، میکُشدت کنار. بحث مربوط به سقیفهای که داشتیم، از سقیفه تا دموکراسی، همینجوری این را آنجا مطرح کردم.
در فضای دموکراسی، منطق، منطق قدرت است. آن که قویتر است، آن که ضعیفتر است را میبلعد. نظام جنگل، قانون تنازع بقاست. هیچ ملاک و مبنا و هیچ چیز دیگری هم غیر از این نیست. در حالی که ما میگوییم که نه، نظام اسلامی – باز در آن بحثهای آینده انقلاب اینها را مطرح کردیم – اصلش به قانون اسلامی است. اینکه قوانینی که قرار است اجرا بشود، اول از همه اینها را اصلاح میکنیم. حالا اینکه در مرحله اجرا چقدر اجرا میشود، یک بحث دیگر است؛ من و شماست که اجرا میکنیم. آن که وظیفه حکومت، اولاً و بالذات، این است که قانونش، یعنی آن که مبنایش است که بر اساس عمل بکند، رفتارهایش را جهت بدهد، باید الهی باشد، دینی باشد، برآمده از منطق وحی باشد.
قدم اول در تولید یک جامعه دینی و حکومت دینی، قدم اول است. یکشبه هم نیست، یکهو هم نیست که بیایند همه چیز را بکوبند و خراب بشود. آرام آرام، تدریجاً. ما انقلاب سیاسی را فعلاً انجام دادیم، تا یک حدی در رأس حکومت و در حد قانون اساسی، در حد مسئولین و ساختارهای دیگر و اینها. نه، این هم تازه فقط انقلاب سیاسی ما بوده است. انقلاب فرهنگی باید انجام دهیم، انقلاب علمی باید انجام دهیم، انقلاب اقتصادی باید انجام دهیم. تک تک این انقلابها مانده است و هنوز وارد اینها پنج نقطه نشدیم. انقلاب صنعتی باید انجام دهیم، انقلاب در تولید، انقلاب در مصرف. اینها انقلابهای دیگری است که هنوز بهش نرسیدهایم و کار مردم هم هست، همانطور که انقلاب سیاسی – در همان حدی هم که انجام شد – مردم انجام دادند.
به هر حال، کلاً یک ساختار دینی در جامعه دینی و جامعه الهی و حکومت الهی و دینی، کلاً متفاوت با جوامع است. اینکه کلیتش شبیه هم است، فقط اِفِش دارد، عمامه دارد، آن یکی ندارد؛ اگر همان است و فقط اِفِش و عمامه دارد، از هر کدام از این لیبرالها بدتر است. از همه عرقخورهای دنیا بدتر است، از رئیسجمهور فرانسه و انگلیس و اینها بدتر است. چون نمودش روشن است، چون منافق از کافر بدتر است. اگر این فکرش فکر لیبرال است، ولی زیر عمامه؛ آن یکی فکرش فکر لیبرال است، ظرف عرقش هم جلویش است و هی میرود بالا، چشمش هم سرخ است و مست است، هیچ ادعایی هم ندارد. بدبخت! آن سگ شرف دارد به این. امام هم میفرمود، روایت هم دارد که منافقین از کفار بدترند. آسیبی که منافق به جامعه دینی میزند، صد برابر بیشتر است از آسیبی که کافر میزند.
به هر حال، پس نظم اینها با هم متفاوت، مغایر و مباین، احیاناً متعارض و متضاد با جامعه غیرتوحیدی است. در یک جمله، مطلب این است. شما این کلمه را بشکافید. در دل نظم اجتماعی و قواره اجتماعی و اندامهای اجتماعی، حرفها و بحثها هست که میشود با استمداد از فرهنگهای جدید و نوین رایج دنیا و بیشتر با استمداد از قرآن و منابع حدیث، این مسائل را فهمید و در کتاب، اما به طور جزئیتر و خصوصیتر و مشخصتر، عرض کنم: ما توحید را به صورت یک قطعنامهای که دارای موادی هست عرض میکنیم و مواد این قطعنامه را یکی یکی بیان میکنیم.
قطعنامه توحیدی چه موادی دارد؟ همانطور که بعد از مذاکرات گوناگون بین دو گروه، دو جبهه، دو آدم، قراردادهای لازمالاجرا به صورت قطعنامهای صادر میشود، موحدین عالم هم از طرف پروردگارشان، از طرف خدای توحید، ملزمند که این قطعنامه را مورد عمل و اجرا قرار بدهند.
اولین ماده این قطعنامه در این تلاوت امروز بایستی روشن بشود. «بنابراین، بر مبنای اصل توحید، انسانها حق ندارند هیچکس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند.» این اصل اول از قطعنامه توحید است. البته هیچکس و هیچ چیز که گفتیم، دامنش خیلی وسیع است. ببینید عبودیت و عبادت و اطاعت کجاها صدق میکند؟ «یا بنی آدم لا تعبدوا الشیطان»؛ ای فرزندان آدم، شیطان را عبودیت نکنید. عبودیت و عبادت اینجا به معنای این است که کسی نظام زندگیاش را بر اساس امر و خواسته و دستور کسی قرار دهد. به اصطلاح امروزی سِت بکند، با او هماهنگ بکند، با او بچیند. آنی که خواسته کسی است، تو زندگی پیاده میکند، مینشاند در زندگیاش. حرف هر کسی که بنشاند در زندگی، هر منطقی که تو زندگیاش بنشاند، سوار بر زندگیاش میکند، آن منطق را دارد میپرستد. صاحب آن منطق را دارد میپرستد. این معنای پرستش قرآنی است.
شیطانپرستان آنهایی نیستند که الان ما میبینیم با نشانهها و قیافههای عجیب و غریب. در نگاه قرآن، حضرت ابراهیم به پدرش آذر گفت: «لا تعبد الشیطان». شیطانپرست نبود که، بتپرست بود. آخه الان ما بین بتپرست و شیطانپرست، الان بین ما تفاوت است. بتپرستها مال هند و ژاپن و اینها، شیطانپرستها مثلاً جاهای دیگر، آمریکا و اروپا و اینها باشند.
در نگاه قرآن، هر کسی که در پرستش خدا نیست، در پرستش شیطان است، در پرستش هوای نفس است. الان بنده اگر هوای نفس را پرستیدم. "مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ"؛ روزی دو بار سجده میکنم، دو رکعت نماز میخوانم رو به هوای نفسم، نه. مدار زندگی من بر مبنای هوای نفسم است. آنی که خودم میخواهم، آنی که خودم میفهمم، آنی که خودم تشخیص میدهم، آنی که میل من، لذت من، انگیزه من، شوق من، منفعت من... اینها میشود مدار زندگی من، چهارچوب زندگی بر این مبنا. خودپرستی. حالا یک وقت صد درصد خودپرستی، یک وقت نود درصد خودپرستی. در حد یک دو رکعت نمازی خداپرستی دارم، یک روزه خداپرستی دارم... هر چه از این تقویت شد، این خداپرستی تقویت شد، خودپرستی کم میشود و انسان سیر در توحید میکند. این با آن توحیدی که تو مدارس به ما گفتند و روی دیوار نوشتند و روی تخته نوشتند و تو کتاب، خیلی فرق دارد.
سیدعلی قاضی در جلسه خصوصیشان، مشغول گفتگو با شاگردان، در مورد توحید افعالی صحبت میکردند که همه چیز به اذن خداست، ضرر به اذن خداست، نفع به اذن خداست، تا خدا نخواهد هیچی نمیشود. گفتند: «یک صدای اتاق بغل... چیزی... سقفی، حالا چیز منفجر شد.» یک صدای خیلی مهیبی یکهو بلند شد. این آقایونی که نشسته بودند، یا همهشان یا اکثرشان، با یک ترسی دوییدند در اتاق. آقای قاضی خندید که: «نشسته بودید و دود برداشته بود و خاک برداشته بود.» آفرین بر موحدین! به توحید افعالی. تولید افعالی گفتیم: آخر! آن توحید قلبی است. دونستنی و نوشتنی و چهارگزینهای حفظکردنی اینها نیست. آن باید قلب درگیر باشد. آن با شهود قلب است. البته آن هم مراتب دارد. اولش تو مراتب نازلش، اول توحید افعالی است، بعد میشود صفات، اسما، بعد میشود ذات. حالا توحید ذات باز خودش مراتبی دارد، شدت و ضعف دارد و ماجرا است. اولش حال است، بعد تبدیل به مقام میشود که خدا روزی کند.
به هر حال، پس اصل اول: این کس دیگر... ای فرزندان آدم که شیطان را عبودیت نکنید. عبودیت شیطان که درباره شیطان، گاهی در ضمن بحثهای گوناگون توضیح، شیطان عبارت از جناب ابلیس نیست، یا یک چیز پنهان و مخفی که به چشم نمیآید، به دست لمس نمیشود، در همه زندگی آدم هم ممکن است پیدا بشود، فقط این نیست. شیطان یک چیز وسیعی است، یک مفهوم عامی است. شیطان یعنی نیروهای شرانگیز و شرآفرین خارج از وجود انسان. نیروهای شرآفرین؛ اما این نیروها خارج از محدوده وجود خود آدم. این میشود شیطان. همچنان که نفس و که قرین شیطان، نوکر شیطان، آلت دست و آلت فعل شیطان است. اگر بخواهیم تعریف کنیم، میتوانیم اینجوری تعریف کنیم: نیروهای شرانگیز و شرآفرین درونی انسان. مفسد و شیطان نفس اماره. شیطان این از داخل، آن از خارج. این دو تا نیروهای فسادآفریناند. نیروهای شرآفریناند. نیروهای انحراف و انحطاطآفریناند. شیطان یعنی هر آن چیزی که خارج از وجود توست و در راه تو اخلال میکند. عدو، یعنی مزاحم. خیلی به معنای دشمن فارسی نیست. به معنای مزاحم. تو فارسی معنای مزاحم را میدهد. شیطان تو راه رفتن اختلال ایجاد میکند، هی راه میبندد، هی ... در راه تو اخلال میکند. شر میآفریند، شعله برمیانگیزد، خار راه میشود، گرگ و دزد راه میشود، یا گرگ و دزد راه را به وجود میآورد. این شیطان است.
در مبحث مربوط به پیامبری و نبوت، در در همین سلسله تلاوت و تدبر در آیات قرآن کریم میرسیم و این آیه را انشاءالله آنجا ترجمه خواهم کرد برایتان: همه پیامبرانی که مبعوث شدند از طرف پروردگار، از شیطانهای جن و انس، «عدوّاً شیاطین الانس والجن» (البته این دشمنها را بعد مشخص میکنیم که چه کسانی بودند، چه جور آدمهایی بودند، چه گروه و طبقاتی بودند و چرا دشمنی میکردند). شیطانی مفهوم عام است. «الله تعبدوا الشیطان» یعنی چی؟ عبودیت نکنید، سرسپرده و مطیع نشوید آن نیروهای شرآفرین را. توحید یعنی این. اینکه میگویم توحید یعنی این، نه اینکه همه توحید این است. نه، رقائق و دقایق توحید به جای خود. رویهها، بدنههای دیگر تولید که شاید بعضی را خود ما هم بحث بکنیم در آینده، آن هم به جای خود. این هم یک، یک نما از استوانه توحید است. اطاعت نکردن، عبودیت نکردن، متحمل تحمیلات نشدن.
یک حدیثی است، شاید مکرر در مواردی خوانده باشم. الان هم جای خواندن همین حدیث هست که از قول امام علیهالسلام نقل شده در کتب معتبر ما، از جمله در کافی شریف (اصول کافی) که امام علیهالسلام نقل میکند که به عنوان حدیث قدسی در چند جمله، در چند عبارت و آنچه که به نظرم مانده و نزدیکترین و صحیحترین عبارت است، این است که «لا ذَبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الاِسلامِ دَانَتْ بِوِلاَیَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیسَ مِنَ اللهِ و ان کَانَتِ الرَعِیَّة فِی أَعْمَالِهَا بَارَّةً تَقِیَّةً و لا عَفوَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الِاِسلامِ دَانَتْ بِوِلاَیَةِ کُلِّ إِمَامٍ عادِلٍ مِنَ اللهِ مُّصیِعَةً».
ترجمه حدیث یا بهتر این است که مضمون اجمالی حدیث را بگویم: اطاعت آن قدرتی که از سوی خدا نماینده خدا نباشد، اطاعت از او... مرکزی که آن مرکز از مرکز قدرت پروردگار الهام نگرفته باشد، این در حد شرک است، یا خود شرک است. برای خاطر اینکه مردمی که این کار را انجام میدهند و مبتلای به این درد، به این بلا، به این نابسامانی بزرگ اجتماعی هستند، در شخص خودشان آدمهای مرتب و منظمی باشند، «بَارَّةً تَقِیَّةً»، با پروا، پرهیزگار، مراقب. اما این بلای بزرگ موجب میشود که خدای متعال نظر لطف و رحمت از این امت بردارد، آنها را معذب، معقب، مبتلای به نقمت خود قرار داده. این حدیث. چرا؟ برای خاطر این است که اطاعت غیر خدا و عبودیت خدا منافی با آن هدفی است که خدا انسان را برای آن هدف آفریده. منافی با تکامل و تعالی انسان، منافی با آزادی و وارستگی انسان.
اگر رهبرشان، امامشان، امام حق و عادلی باشد، ولو آن افراد آدمهای ظالمی نسبت به شخص خودشان از حیث فردی، افراد روی راهی نیستند، ولی چون از حیث جامعه و اجتماع وضعیت خوبی دارند، من از آن گناههای فردیشان میگذرم. آن جنبه اجتماعیشان را غلبه میدهم و به خاطر جنبه اجتماعیشان سعادت فردی هم برایشان حاصل میکنم. ولی اگر در یک جامعه برعکس باشد، افراد هم ظاهراً آدمهای خوبیاند، صلاحیت فردی دارند، صلاحیت اجتماعی نیست، حکومت دست نااهل است. اینجا نمیپذیرم آن صلاحیت فردی اینها را هم. یعنی آخرش باز همه چیز تحت تأثیر جامعه است و تحت تأثیر حکومت. که باز این بحث ما چون در مباحث «شذرات همشهری اولاً، همشهری ثانیاً» مطرح کردیم، دیگر بنده اینجا مفصل توضیح نمیدهم. باز عزیزانی که میخواهند، میتوانند به آن بحث مراجعه کنند.
آن آزادی و و ا رستگي كه مقدمه اوجگيري انسان است. اگر آن آزادیها نباشد و اسارتها به جای آزادی دامنگیر انسان باشد، انسان نمیتواند به آن پرواز مورد نظر نائل بیاید. نمیتواند آن اوجی را که خدا برایش معین کرده، بگیرد. نمیتواند رشد کند، به تکامل برسد. مثل گیاهی که روش سرپوشی گذاشته باشند. مثل گیاهی که پایین ساقهاش یک سیم محکمی بسته باشد. مثل گیاهی که دهها وسایل مانع رویش را در اطرافش به وجود آورده باشند. این گیاه نمیتواند رشد کند. وقتی رشد نکرد، میوه نمیدهد. وقتی که میوه نداد، بودنش چه فایدهای دارد؟ آمدنش پس چرا آمد؟ چرا ظاهر شد؟ جز برای این بود که بنا بود میوه بدهد؟ اطاعت غیر خدا و عبودیت غیر خدا یک چنین آفتی است برای انسان.
به هر حال، در این زمینه در سرتاسر قرآن آیات فراوانی وجود دارد. حالا بنده بدون اینکه خیلی تفحص کرده باشم، یعنی با یک مختصر تفحصی این آیات به نظرم رسید که اینجا ذکر بشود. حالا اجازه دهید که اصل برنامهمان را شروع کنیم. آیات را ترجمه کنیم. منظور اساسی این است: یک قدری با آهنگ توحید در قرآن باید آشنا شد. بدجوری ما در شناخت معارف اسلامی از قرآن دور افتادهایم. یا سرگرم شدیم به یک سلسله پندارهای عامیانه و سست که در پوچی و بیاساسی و بیبنیادی از هر پوچی پوچتر است و توأم با خرافات است، توأم با پندارهای باطل است. و همین بود که این ظاهر فریبنده و باطن ضعیف در مقابل موجهای مادیگری تاب و توان نیاورد و دیدیم که چگونه از بین رفت.
یا سرگرم شدیم به این پندارها، یا در نقطه مقابل، سرگرم به استدلالات خشک، بیروح، بیاثر، بیمسئولیت در زمینه بحثهای ذهنی و مفهوم. فلسفه ما هم همین است. فلسفه یک سری اصطلاحات علمی، مال بحثهای جلسات خشک علمی که فلسفه تو متن زندگی... تو متن زندگی خوب. فلسفه ما الان فلسفهای نیست که زنده باشد، در حد همان بحثهای علمیش هم مورد استفاده باشد. در همان حد هم مرده است. فلسفه زنده اولاً باید توی حوزه و دانشگاه زنده باشد. تو حوزه که فدایش بشوم که اصلاً وضع خیلی خراب است. تو دانشگاه هم یک چیز فرمالیتهای به حساب میآید. بیشتر هم فضا، فضای فلسفه غرب است. فلسفه اسلامی یک چیز رگههای ضعیف و خیلی کممایه و آبکی و سمبلکردنی است.
فلسفهای رشتهای است که اگر به اندازه فقه نیاز به کار کردن نباشد، اگر بیش از فقه نباشد، لااقل به اندازه فقه هست. یعنی الان تو فقه مثلاً ده سال فقط مقدماتش طول میکشد تا وارد درس خارج بشود. از آنجا کار جدی که مثلاً پانزده سال کار استنباطی انجام دهد، بیست و پنج سال درس خواندن میخواهد. یعنی مثلاً اگر پانزده سالگی طلبه بشود، چهل سالگی مثلاً میتواند مجتهد شناخته شود. در فلسفه فقط تازه اسفار شروع میشود. این همه سال طول میکشد کار کردن. خوب، فلسفه اگر زنده باشد تو جامعه، به محض اینکه با یک پدیدهای مواجه میشود، مثل همین بحث تجربه نزدیک به مرگ که چند جلسه قبل هم اشاره بهش کردم، این دیگر اصلاً کار اصلی فلسفه همینجاست. نظر دادن در مورد همینهاست. واقعیت دارد یا ندارد؟ موضوع فلسفه واقعیت، بحث رئالیسم.
اگر بتوانیم شروع بکنیم با رفقا. بنای ما این است که دیگر انشاءالله بحثهای حوزوی و اینها را از این قالبی که تا حالا داشته، در بیاوریم. اگر خدای متعال توفیق بدهد، بنا داریم انشاءالله یک مدرسه مجازی تشکیل بدهیم. بعضی رفقایمان هم به حمدالله خیلی پایه و همکارند. دارد سیستم راه میافتد. مجموعهای انشاءالله یک حالت حالا الان دانشگاه مجازی و اینها داریم، ولی حوزه مجازی، حوزههای علمیهها، نه حوزه دانشگاهیان. مثل همینهایی که شما میخوانید. حوزه علمیه بنشینیم، سطحبندی بکنیم، رتبهبندی بکنیم. بعضی طلبهها فقط میخواهند کار تبلیغی بکنند. برای اینها سیستم دروس مشخص بکنیم. خب، اکثر این درسها را خود ما گفتیم، فایلهایش هم موجود است الحمدلله. بعضیاش را نگفتیم، خب، اگر لازم بشود میگوییم. دوستان طلبهمان هستند، فاضلند، آنها میگویند. از ظرفیتهای مختلف استفاده میکنیم.
بحث رسانه را جدی میگیریم. بحث روانشناسی را جدی میگیریم. بحث مدیریت عرصههای تبلیغی را جدی میگیریم که در بعضی از اینها آثاری نوشته شد و منتشر شد طی سالهای قبل. بحثهای علمی را جدیتر میگیریم. استعدادهایی که هست را در رشتههای خودشان جدیتر میگیریم. فلسفه را جدیتر میگیریم، کلام را جدیتر میگیریم. آن چیزی که برای ما اولویت دارد، فلسفه و کلام است. بعد مرحله بعدی فقه و اصول است. یک مقداری از فقه و اصول لازم است. هر کسی که میخواهد در فلسفه و کلام هم وارد بشود، باید مقدارش را بلد باشد. به آن مقدارش در حد حلقه اول است و یک مقداری هم شاید در حد حلقه ثانیه. نسبت به بیشترش که میشود حلقه ثالثه و بحثهای مکاسب و وسایل و اینها، نیازی نیست، نمیخوانیم. و عزیزان خانمهایی که میتوانند وارد این فضا بشوند، درس بخوانند در خانه، به جای شش سالی که حوزه میروند با این دنگ و فنگ و سختی و زحمت و اینها، شاید ما در سه سال مثلاً بتوانیم جمعش بکنیم. اگر بشود یک کاری هم انجام بدهیم. حالا مر مراکز رسمی که خیلی خوب است، اگر هم نشد مهم نیست، چون اصل کار دارد صورت میگیرد. فضای کار الی ماشاءالله. تبلیغ بینالملل را انشاءالله جدی میگیریم.
دوستان خودشان بین خودشان مباحثه میکنند، کار میکنند. انشاءالله اگر بشود جمعیت در صد نفره، دویست نفره توی درس هم دیگر دو تا دو تا، سه تا سه تا، پنج تا پنج تا با همین فضای مجازی تماسها و گفتگوها و اینها. خیلی راحت است الان. این کرونا خیلی برکات داشت. یکی از این برکات کرونا برای خود بنده همین بود. دیدم که وقت تلف میکردیم. بنده سال بعد دیگر انشاءالله نه دانشگاه هستم نه حوزه و این مجموعهای هم که الان با هم این درسی که شروع کردیم، انشاءالله جلسه، حالا یا این جلسه، جلسه آخر یا جلسه بعدش، و هیچ جا به صورت رسمی دیگر من مدرسه و هیچ فضایی نمیروم. احساس میکنم خیلی وقت گرفته میشود. به صورت مجازی انشاءالله یک کاری را شروع میکنیم. ظرفیتش هم فراهم است، شرایطش آماده است، رفقا هم پیگیرند.
خوب، شما ببینید در این ماجرای تجربه نزدیک به مرگ، چیزی که هست این است که فلسفه و اهل فلسفه، فلسفهدانها باید بیایند نظر بدهند. مسئله را از زاویه فلسفی و کلامی باید مطرح کرد. به صورت جدی با جزئیات و وارد جزئیات کار شد. کار قشنگ به چالش کشید. متأسفانه اینها نیست. نه از حوزه کسی وارد این فضاها شده. ما ندیدیم هنوز در این بحث تجربه نزدیک به مرگ، از طرف حوزه، فیلسوف، یک متکلم، کسی که علم فلسفه و علم کلام را مسلط است، در این حوزهها وارد بشود، نظر بدهد، تحلیل بکند، بررسی بکند. آثار شاخصی ساخته بشود در رسانه. حالا الان این شبها برنامه تلویزیون در حال پخش دارد. بنده خیلی در معرض سؤال و نظرسنجی قرار میگیرم. بنده نظری ندارم نسبت به این برنامه و حرف البته دارم که مصلحت نمیبینم فعلاً بخواهم مطرح بکنم، ولی نظری فعلاً ندارم. نظری در مورد اصل برنامه ندارم. چون از جهت کیفی برنامه خوب است. خیلی در موردش میشود صحبت کرد و یکی هم اینکه از جهت علمی هم بالاخره جای زیاد دارد. میخواهم بگویم اساساً مقوله تجربه نزدیک به مرگ را یک پدیدهای نمیبینم که اینجور بخواهیم مثلاً با یک کار و... ذکر خاطرات مشاهدات. مسئله تمام! که قبلاً در مورد این عرض شد، مصلحت نیست مثلاً کارشناسی را دعوت کنیم.
از ما دعوت شد. ما بنا نداریم کلاً در برنامههای تلویزیونی حاضر بشویم و هر وقت هم با عرض شرمندگی ازشان عذرخواهی میکنیم. خدمتشان گوشزد میکنیم. استاد بزرگواری دعوت میکنند، بهش میگویند دو سه ساعت با هم ضبط بشود. لای برنامههای دیگر مثلاً مصاحبهای میکنند و اینها همه را با هم ترکیب میکنند. خیلی. بنده نظر خودم، اساتیدم دعوت شدهاند. مؤسسات قابل و شاخص و حرفشان هم حجت و سند. ولی این روش را روش درستی نمیبینم. اساساً این ورود، این کار را نظرم نیست. نمیگویم غلط است. اینجور کارها خیلی باید... در کل خوب است. خدا نکرده نمیخواهم در مورد کسی چیزی گفته شود. حرف اینجا زیاد است.
چیزی که هست این است که باید بیاییم بنشینیم با جزئیات تک تک این گزارههایی که در این مسائل مطرح است، به نقد بکشیم و ببریم در دستگاه فلسفی و دستگاه کلامی و و عقیدتی که اهل بیت به ما دادند. بخشش جناب ملاصدرا با زحمت کاملی که دارد، تلاش فراگیر و بیان استثنایی که دارد در اختیار ما گذاشته است. از معارف اهل بیت، بخشیش در کتاب اسفار ایشان است، در آثار تفسیری ایشان است، در شرح آن، بخشیش در کتاب مفاتیح الغیب، زاد المسافر، المشاعر، آثار مختلفی که ایشان دارد و همهاش هم قابل استفاده است، از یکی بهتر. حاشیه تنبیه اشاره به و جاهای دیگر مختلف. آث... یک منظومه معرفتی در اختیار ما قرار داده است. خیلی میتواند به ما کمک بکند برای مسائل بست.
فلسفه میآید رواج پیدا میکند. ما از این توحید خشک علمی، مال مدرسه، از آن فلسفه، از آن استدلال باید بیاییم بیرون. باید بیاید در متن زندگی مردم. فلسفه باید بیاید در جزئیات زندگی مردم نظر بدهد. خصوصاً اگر هیچ جا نخواهد نظر بدهد، در عرصه سیاست، اقتصاد که هر کدام فلسفه خاص خود را دارد و به شدت هم ما بهش محتاجیم. فلسفه هنر و کتابهای خوبی نوشته شده است. خود فلسفه هنر یکی از رشتههای خوب مبانی صدرایی و مبانی سینوی و مبانی اشراقی. همین جا کلی مطلب دارد در مورد زیباییشناسی، در مورد قوه خیال، چه... خیلی مباحث داریم. نظر نداشته باشیم در مورد این تجربه نزدیک به مرگ و اینها که دیگر قطعاً جایش است. اینجا که دیگر باید ورود کرد. دقیقاً اینجا جا یی است که دقیقاً بحث فلسفه همین است که چه چیزهایی واقعیت دارد و چه چیزهایی واقعیت ندارد. چه چیزها هست و چه چیزها نیست. آن فلسفه رئالیستی که به واقعیت کار دارد، با تعریفی که از واقعیت دارد، با تعریفی که از عوالم دارد، دقیقاً همین جا مطرح میشود.
خب، عالم مثال چیست؟ چه مختصاتی دارد؟ چه ویژگیهایی دارد؟ رجعت چیست؟ تناسخ چیست؟ خب، در این تجربه نزدیک به مرگ مثلاً میبینیم که ده تا چیز میگویند با مباحث مربوط به عالم مثال، یکهو دو تا چیز هم وسطش از تناسخ میآید. خب، این نمیشود که بستهبندی، یکهو مثلاً کلاً بگوییم آقا هر چی دیده درست است یا هر چی دیده غلط است. نه! اینها یک شاخصی میخواهد.
بنده از این جهت مخالفم با حالا ما را همه به عنوان تجربه نزدیک به مرگ میشناسند، ولی بنده مخالفم با اینجور نشر پیدا کردن تجربه نزدیک به مرگ که خاطرات این افراد بخواهد بُلد بشود. این اصل نظر بنده است نسبت به این برنامههای تلویزیونی. نسبت به کارهای کتابهایی هم که نویسنده محترم خود کتاب «آن سوی مرگ» هم گفتم به نویسنده محترم «سه دقیقه در قیامت» هم گفتم. یک کتاب جدیدی الان دارد چاپ میشود که فرستادند، بر اساس لطفی که داشتند، حُسن ظنی که داشتند، قبل از چاپ مطالعه شد. نکاتی بود عرض کردم. مسائلی بود که ترتیب اثر دادند عزیزان. حالا اسمش را اینها گذاشتند «بازگشت». پیشنهاد داده شد که اسمش «دوباره زندگی» باشد. حالا نمیدانم اسمش عوض میشود یا نمیشود. نقدی که داشتم و مسئلهای که داشتم این بود که خاطرات این افراد برجسته نشود، یا اگر خاطرات این افراد برجسته میشود، فقط در حد خاطره این افراد باشد، نه به اسم دین. نه به حرف دین.
ما باید بحث جایش را باز بگذاریم در مورد اینکه آقا این، اینی که این بابا دیده، یک تجربه نزدیک به مرگ داریم. اصلش خدشهای نیست. تجربه برزخی و تجردی در عالم مثال، طرف وارد عالم مثال میشود. کشف دان... اصلی این بحث نیست. در مورد جزئیاتش ما باید جامعه را واکسینه بکنیم. جامعه را از نظر وضعیت فکری و علمی، شاخصها را بدهیم به جامعه. با این مسائلی که مواجه میشود، بتواند تشخیص بدهد. خود اولیای خدا و عرفا بعضاً با مکاشفاتی روبرو میشدند که خودشان تردید میکردند در اینکه این مکاشفه الهی بوده یا رحم نفس. زحمت کشیده، گاهی در این تردیدها میافتد. چه برسد به اینجور مسائلی که این افراد معمولی میبینند. پایینتر از معمولی میبیند. در قضیه خودکشی کرده! طرف در اثر مصرف زیاد مواد مخدر بوده! آن شاخص اگر باشد، ما ده میلیون از این خاطرات اگر بگوییم، تشخیص بدهند که این دارد درست میگوید یا غلط میگوید. اینی که دیده معنایش چیست؟
خصوصاً در کتاب «سه دقیقه در قیامت»، بحث ما خیلی جزئی و سریع بود، وقتمان هم واقعاً کم بود. در سریال «در قیامت» به نحو بیشتری توضیح دادیم. حالا این هم زیاد پرسیده میشود: چرا این بحثها متوقف شد؟ خوب، بخشش به حال خود ما برمیگشت و برخیش هم به حال مخاطب. احساس کردم که مخاطب هم خسته شده است. دیگر انگار بیش از این کشش ندارد و اینکه کی ادامه پیدا بکند معلوم نیست. شاید ادامه پیدا کند، پیدا نکند، شاید بعد ماه مبارک، داخل ماه، هیچ وقت دیگر. رزق ما بستگی دارد و حال و هوایی که داریم، چقدر کششها از هم در مراکز و اشخاص و آن احساس خستگی صرفاً یک تجربه مطلب پشت سر هم شهر فرنگی بیاید و همینجور تک تک ببینیم و برویم و اینها. خوب، و کتاب صوتی و رمان و اینها. اگر قرار است در همین حد باشیم، عمیقتر فکر بکنیم و کار بکنیم. هم مطالعه مبسوطی میخواهد، زحمت فراگیری میخواهد، هم حوصله میخواهد. جزئیات تک تک اینها، قواعدش را در بیاوریم. یک بخش از این بحثهای عالم مثال درآوردن نیاز به بیست جلسه گفتگو دارد. پانزده جلسه، ده جلسه گفتگو دارد. قواعد این را.
به هر حال، این چکیده مطلبی بود که به ذهن میرسد در مورد اینکه فلسفه باید در میدان باشد. ما اصلاً بحث حکمت صدرایی را که راه انداختیم، از باب کم لطفی دوستان تعطیل شد و آن بحث دیگر هیچ وقت هم ادامه پیدا نکرد. کلاً تعطیل. عزیزانی که درخواست کردند و درخواست شکل گرفت، بدن یک نفرشان در این جلسهها حضور پیدا نکرد. خبری...
خلاصه، آن بحث که تمام شد، حالا اگر بخواهیم بحث فلسفه دیگری را شروع کنیم با شرایط اهتمام. آن چیزی که خیلی مهم است، آن اهتمام، آن طلب و جدیت و اینهاست. اساتید ما ما هیچ وقت نمیدیدیم که به کسی مفتی چیزی بر اثر خون دلها و بردن و آوردنها و زجرکش کردنها یک کلمه کف دست کسی میگذاشتند. خب، فضای مجازی اینجوری نیست. یعنی شما پنجاه تا کانال مطلب میریزد و وقتی هم زیاد میریزد، دیگر اصلاً حوصله آدم سر میرود. اصلاً آدم دیگر لجش میگیرد. وقتی میآید توی کانال میبیند که امروز هم باز چهار مطلب جدید آمده. خب، این یک کمی نیاز دارد به اینکه بسته مطالب فضای خود آدم باشد. بعد از ماه مبارک شاید یک تعطیل بشود، یک مدت بگذارد. یک سال، شش ماه، دو ماه، سه ماه، و بنشینیم همینهایی که بود، اگر واقعاً اشتیاقی داریم، حوصلهای داریم، بنشینیم روی همین کار بکنیم. بیشتر عمق.
کی مباحث کانال داشتیم؟ چند اصل بحث در مورد توحید بود که به اینجا رسیدیم: توحید باید در متن زندگی باشد، نه در کتابها و در مدرسه و پای مال یک جاهای خاص و توحید مال مسجد و محراب و منبر و اینها نیست. توحید در بیمارستان هم باید باشد. توحید باید در آن چینش مواد غذایی که طرف دارد میفروشد در فروشگاه، در آن هم باید اثر بگذارد. یعنی یک انسان موحد و انسان غیرموحد در آن چینش هم باید تفاوتشان دیده بشود. این خیلی نکته مهم است که ما نداریم. ما حتی در حد کلانش، در حد سیاستورزی و اینها نداریم. یعنی بعضی از مسئولین ما اگر در ترکیه هم مثلاً مسئولیت داشتند، همین بودند. در مصر هم داشتند، همین بودند. در اسکاتلند هم اگر مسئولیت داشتند، همین بودند. دروغ! ولی شخصیتاً و فلز این آدم هیچ تفاوتی نمیکرد. عبایی هم یک خدا و پیغمبر، یک نماز. بنده مقاله وقتی نوشته بودم: «شیعه سیاسی و شیعه فقهی»، جمجمه اشاره به این مباحث کرده است. این اصل مطلب و جان مطلب است که باید بهش توجه داشته باشیم که توحید در متن زندگیهایمان باشد.
میفرمایند که: «چه بحثهای فلسفی بیاثر و بیبنیاد! چقدر درباره توحید بحث کردند متکلمین و چقدر این بحثها در تشکیل و ایجاد یک جامعه توحیدی بیاثر بود.» اگر چنانچه درباره یک مسئله مربوط به زندگی صد سال بحث بشود، مگر ممکن است بعد از صد سال در زندگی یک اثری نبخشد؟ صدها سال، صد سال بحث بشود. صدها سال به صورت خشک، به صورت فریبنده از لحاظ ظاهر و بیمغز از نظر باطن، به صورت مجرد فارغ، فارغ از ارتباطات با دنیای واقعیت و خارج بحث. اما الان که ما برای بنای یک زندگی نو میخواهیم از توحید مدد بگیریم، وقتی نگاه میکنی به آن بحثها، میبینیم هیچ ارتباطی ندارد. به قول خودمان: «کُلُّ حُجَّةٍ فِی جنب الإنسان!» آن همه بحثها، آن دور تسلسل و آن حرفها. و خوب، حالا از این توحید میخواهیم و برای دنیای خارج استفاده کنیم، چه داریم؟
در حالی که اگر به قرآن برمیگشتیم، اگر توحید را از قرآن میخواستیم، قرآن ابعاد اندامهای مختلف این پیکر و این هیکل، این بنای توحید را در ضمن صدها آیه با بهترین بیان و رساترین شیوهها بیان کرده است. آن وقت معلوم میشود که زندگی توحیدی و انسان موحد کیست. حالا به هر صورت این یک قسمت از این آیات است که با تدبر، باعث آیات توحید را بیشتر بفهمیم.
بنده حالا این چند آیه را برایتان معنا میکنم. فقط پیام: «یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا» یونس: ۲۸ سخن از قیامت. آن روزی که گرد آوریم خلایق را همگان. «ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَكُوا مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ» یونس: ۲۸ پس بگوییم به آنان که شرک آوردند، برای خدا شریک قائل شدند: «مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ» در جای خود، شما و شریکانتان! به حالتی تحکمآمیز، با لحنی عتابآمیز: در جای خودتان شما و شریکان پنداریتان، آنهایی که رقیب و هماورد و همباز خدا دانستید. «مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَاؤُكُمْ».
«فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ» یونس: ۲۸ میان آنها و شریکان پنداری که برای خدا فرض کرده بودند، جدایی میاندازیم. اینجا شما میفهمید با یک نظر خیلی عادی و سطحی که این شریکها، آن کسانی که به شراکت خدا انتخاب شده بودند، در قیامت غیر از آن هبل عقیدی بیجان است. آن که دیگر حشر ندارد. او که داخل آدم نیست. به قول معروف معم بت هبل که بیارند و بگویند: «به جای خود!» یا منات یا لات که منات بت مخصوصی، مجسمه مثلاً یک دختری است یا یک فرشته. مثلاً لات فرشته دیگر. هبل همینجور است، عزّی همینجور است. صحبت اینها نیست. صحبت فلان مجسمه در فلان بتخانه روم، صحبت گوساله در سرزمین هندوئیس نیست. صحبت آن انسانی است که به شرکت و رقابت با خدا انتخاب شده. به آنها گفته میشود که در جای خود متوقف بشوید. بی... اولین سخن تابآمیزی که نفی قدرت معبودان غیر خدا را واضح میکند، در قیامت همین است: «در جای خود».
ببینید این در قیامت چه اثری خواهد داشت. به من و شما دارد اینجوری میگوید: میگوید آن رقیبی که برای خدا تصور کرده بودی، آن عرب مشرک، آن عجم مشرک، چه ایرانیاش، چه رومیاش، چه حبشیاش، چه هندیاش، چه مصریاش، آن رقیبی که برای خدا تصور کرده بود و او را به رقابت و شراکت، شرکت با خدا انتخاب کرده بود، در قیامت وضعش این است: او و پیروان در یک کناری با ایست الهی، با خطاب عتابآمیز و قهرآمیز الهی، کناری میایستند. «فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ»؛ میان آنها جدایی میافکنیم.
«وَقَالَ شُرَکَاؤُهُمْ مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ» یونس: ۲۸ شریکان، رقیبان پنداری با ناسپاسی هرچه تمامتر رو میکنند به پیروانشان، میگویند که: «شما ما را عبادت نمیکردید.» در متهمی که از ناشاری قصد برای اینکه گناه از گردن خودش برطرف کند، به هر وسیلهای، به هر سخنی متشبث میشود. همانطور که در بحث دیروز در آن مکالمهای که به نظرم آیاتش را دیروز خواندیم و همانطور که در مکالمات دیگری که در قرآن هست: «قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ...» سبأ: ۳۳ تا آخر. آن گروههایی که گمراهیشان، گمراهیهایشان متقابل بوده، در قیامت به جان هم میافتند، در مقابل هم صفآرایی میکنند. آن کسی که شرک ورزیده برای خدا و شریک گرفته، میخواهد گریبان آن شریک را بگیرد و او را به زمین بکشد، بگوید: «من تو را به جای خدا قبول کرده بودم و حالا به این بلا دچار شدم.» آن کسی هم که در دنیا مورد عبودیت و پرستش بوده، او هم برای تبرئه خودش حاضر است با ناسپاسی هرچه تمامتر علاقمندان و تابعان و متابعان دنیای خودش را رد کند، از آنها بیزاری و تبری جوید.
«مَا کُنْتُمْ إِیَّانَا تَعْبُدُونَ»؛ «کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ» فصلت: ۱۳. از زبان شریکان: «میان ما و شما خدا به گواهی بس است»، «إِنْ کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ» یونس: ۲۹: «که ما از پرستش شما غافل بودیم، اصلاً ملتفت نبودیم که شما نظر عبودیت و بندگی در مقابل ما برای خودتان دارید.» این حرف آن ش...
«هُنَالِكَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ» یونس: ۳۰. اینجاست که میآزماید هر نفسی، هر انسانی، آن چیزی را که از پیش برایش به انجام رسانده است. کارهایی که در دنیا انجام گرفته است، آنجا مورد آزمایش و آزمون خود انسان قرار میگیرد. «تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ». آنجا میآزماید هر نفسی، آن چیزی را که از پیش انجام داده است.
«وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ» یونس: ۳۰. بازگردانیده میشوند همگان به سوی خدا که مولا و سرپرست و آقای حقیقی آنهاست. «وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا یَفْتَرُونَ» یونس: ۳۰: آن چیزی را که به افترا و بهتان میگفتند و میبستند، از آنها گم و ناپدید خواهد شد. همه آن چیزهایی که به عنوان انگیزه اطاعت غیر خدا در دل انسان بود، فراموش میشود. همه آن چیزهایی که به صورت بهانه و عذری برای عبودیت غیر خدا در دل انسان بود و آدم فکر میکرد که در قیامت حربی دست او خواهد شد، از دست انسان گرفته خواهد شد. انسان گاهی اوقات برای اینکه برای شرک خود بهانهای بتراشد و عضوی بیندیشد، فکرها و پندارها و خیالها میکند و پیش خودش بهانهها و عذرهای موجه و شرعی درست میکند. روز قیامت که روز دادگاه، تا انسان میآید، اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم ردیف کرده، آن را بشمارد، میبیند که همهاش، همهاش، همهاش خراب، همهاش باطل است.
به احتمال دیگری در معنای آیه: انسان در دنیای پشتیبانها، متکاها برای خود فرض میکند. همانهایی که عبادتشان میکند، همانهایی که اطاعت و عبودیتشان میکند. دلش به آنها گرم است. اما روز قیامت این همه دلگرمی، یک پشت گرمی، این همه حامی و پشتیبان نمیتوانند باری از دوش او بردارند. «وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا یَفْتَرُونَ». دوست داشتم که این جلسه را کامل میخواندیم، ولی دیگر حالا وقتمان هم تمام شد و نصف جلسه را نگه میدارم، از باب اینکه حالا یا جلسه بعد هستیم خدمتتان، یا اگر نبودیم، این بحث ادامه نداشت. به این نحو این کتاب را چون دوست دارم که ادامه بدهیم، به یک نحوی نصفه نگه میدارم. دری باز بماند که انشاءالله نصفه نگه داشتن باعث شود برگردیم به کتاب و کتاب را انشاءالله بتوانیم بخوانیم و تمامش کنیم.
بحث ولایت را مقدارش را گفتیم. ما در مباحث دیگری بحث نبوت را هم خواهیم داشت. حالا ولایت را هم اگر بعداً رسیدیم و حال و حوصله و وقتی بود، باز در موردش انشاءالله بحثهایی خواهیم داشت. ببینیم خدای متعال چه اراده کرده و چه میخواهد. انشاءالله به همان ملتزم بشویم و از خدا انشاءالله توفیق عمل صالح را عنایت بفرماید و هم عمل را از ما قبول فرماید. از همه عزیزان التماس دعا داریم. حلال بکنند ما را. اگر عمری بود، حیاتی بود، وقت جلسه دیگری خواهیم داشت. دوستان، السلام علیکم و رحمة الله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه بیست و هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه اول
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوم
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه اول
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوم
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سوم
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهارم
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنجم
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...