‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
سلام و تبریک سال نو خدمت شما رفقای خوبم، دانشجویان عزیز؛ انشاءالله که سال پربرکتی را آغاز بکنیم و این سال برای همهی ما سالی سرشار از برکت، معنویت و رشد در ابعاد انسانی باشد؛ برای ما و جامعهمان و عالم انسانی، انشاءالله.
کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» را تا جلسهی ششم، مطالبی از نکتهی یازدهم را خواندیم. با هم ادامه این نکات را پی میگیریم که انسان برای رسیدن به سعادت به چه چیزهایی احتیاج دارد. نکتهی یازدهم میرسیم؛ ببینیم چه میفرماید:
«یازدهم. و اینکه در همه حال، در راه و در منزل، هم در راه هدف و هم در خود سرمنزل هدف، از ذخیرههایی که برای آدمی در این جهان مهیا گشته، بهرهمند و برخوردار گردد».
در همه حال؛ هم در راه، در منزل، در راه هدف، در خود سرمنزل هدف، از این ذخایر انسانی استفاده بکنیم. برکات آسمان و زمین بر او ببارد؛ گندم زمین و قطرهی باران آسمان و ذخایر دریاها و ذخایر جنگلها و معدنهای کوهها و همهی مواد حیاتی و غیرحیاتی لازم برای انسان و بالاتر از همه، منبع و معدن هوش و درک و خرد و استعداد و ابتکار آدمی که بر روی او گشوده بشود؛ از همهی اینها استفاده کند.
خب، یکی از چیزهایی که انسان برای سعادت نیاز دارد، این منابع و امکاناتی است که در عالم سراسرِ امکانات وجود دارد و بتواند استفاده بکند؛ امکانات درون، امکانات بیرون؛ همه را بتواند فعال کند. این هم یکی از چیزهایی است که در سعادت انسان دخیل است و از این قبیل چیزهایی که ممکن است برای سعادتمند شدن خودش دخیل باشد.
بالاخره بعد از آن که اینها در دوران زندگی و تلاش و بیداری انسان به وقوع میپیوندد، بعد هم که مرد، بعد هم که این چراغ خاموش شد، بعد هم که بهظاهر با جمادی برابر شد، تازه رشتهی استفادهاش خاتمه نپذیرد؛ اول استراحتش باشد، اول پاداشگیری و اجر بردنش باشد، اول نقطه و اول قدم راحتی و عیش محسوب بشود.
یک فرد بعد از آنی که مرد، فقط برای تمام تلاشهای خود نتیجهی دنیایی قائل است. بعد از دنیا امید به جایی ندارد. به همان هم بگویند: «آقا، بعد از آنی که شما مُردید و رفتید -فرض محال که محال نیست- تازه اول مردنِ شما، اول راحتیتان بشود»؛ این چطور است؟ میبینید که این بزرگترین رکن سعادت است و بالاخره اینکه پس از سپری شدن دوران زندگی و پایان یافتن همهی تلاشها، خود را با پاداش شایسته روبرو ببیند و در بهشت نعمت و رضوان بیارامد.
این توجه به بعد از مرگ و اینکه ما بعد از مردن هستیم، نقطهی اصلی است که تفاوت نگاهها و سبک زندگیها اینجا معنا پیدا میکند. انسان بفهمد با مرگ تمام نمیشود؛ مرگ پایان کار نیست، بلکه آغاز کار، اول ورود به یک عالم جدید و یک زندگی و موقعیت جدید است.
خب، در خود غرب کتابهای مربوط به تجربههای نزدیک به مرگ دارد نوشته میشود و همینطور موضوعات بسیار جذاب و داغ دارد در غرب کار میشود و به عنوان یک معمای جدی در زندگی اینها مطرح شده و از جهت فکری ذهنها را گرفتار کرده که واقعاً عالم بعد از مرگ چه خبر است! آثار خوبی هم در کشور خودمان نوشته شده و نوشته میشود؛ «سه دقیقه در قیامت»، «آن سوی مرگ»، کتابهای خوبیست و اثربخش است، به حمدالله، و نگاهها را دارد عوض میکند نسبت به عالم.
ما اصل نقطهی سعادتمان اینجاست. برخی مطالب گاهی شنیده میشود، دیده میشود، برخی عزیزان مواضعی میگیرند. گاهی حتی میگویند ما خودمان کتاب را هم نخواندیم، در این حال نکاتی را در مورد کتاب میگویند. مثلاً در مورد کتاب «آن سوی مرگ» گفته میشود: «ما کتاب را نخواندیم، ولی نوعاً این کتابها این شکلیست؛ مثلاً تجربههای شخصی است، ما نباید اینها را برجسته بکنیم». تجربهی شخصی است؟ خب بله. حالا گفته میشود. اونی هم که دارد شرح میدهد، میگوید که اینها تجربههای شخصی است.
رهبر انقلاب ماجرایی که برای آن قاری خرمیان پیش آمده بود را فرمودند این ازش فیلم ساخته بشود، مصاحبه گرفته بشود. آن هم تجربهی شخصی بود، آن هم بهشت برزخی شخص ایشان بود. اوضاع برزخی شخص ایشان. رهبر انقلاب فرمودند که ساخته بشود. مردم قواعد را میفهمند. شخص ایشان است... خب حالا چه اصراری است که ما بگوییم در مورد شخص؟
به هر حال، اونی که ما هستیم، اصل نکته این است: در اثر ساختن اینها میخواهیم بگوییم که آقا، ما بعد از مرگ هستیم، ما تمام نمیشویم، ادامه دارد زندگی ما. خب، این کتابها را شما میبینید بزرگانی مثل آیتالله مصباح یزدی تأیید کردند، برخی بزرگان معنویت در قم تأیید کردند و سفارش به خواندنش را کردند.
حالا گاهی دوستان دیگر نمیدانم چطور میشود، دقت نیست یا طور دیگری است؟ محبت هم دارند، لطف هم دارند، ولی مثلاً از صحبت سی و نه جلسهای، آدرس به یک بحث کوتاهی در یک جلسه و در یک دقایقی داده میشود. مثلاً ما آمدیم، حالا خیلی از شما عزیزان که حاضر این کلاس هستید، در آن جلسات «آن سوی مرگ» حضور داشتید، خیلیهای دیگرتان هم بحثها را گوش کردید. ماجرای ازدواج حضرت عیسی و حضرت معصومه بعد از رجعت. ما اول گفتیم که این را برخی علما گفتند، بعد همان جنبهی طنز و فن ماجرا را ما خیلی برجسته کردیم در آن فضای گفتگوی صمیمانه که میخواستیم فضای خشک علمی نباشد و یک گپ و گفت جوانانه و بزم سرحالی باشد که بشود یک سری مطالب جدی گفته بشود. نگفتیم روایت است، نه تأیید کردیم، گفتیم برخی اینطور میگویند. اتفاقاً بعدش هم همینجوری دست گرفتیم و هی شوخی کردیم.
خب، عزیز بزرگواری که استاد بحث مهدویت است که ما همهی عزیزانی که استاد مهدویت یا سر هرکسی برای امام زمان کار میکند، ما نوکر او هستیم. ولی خب بحث مهدویت و هر بحث دیگری در عالم طلبگی و تخصصی، ریزهکاریهایی لازم دارد. منطق و منطق هم اساس کارش بر عدم مغالطه است. یکی از مغالطات، مغالطهی پهلوانپنبه است. مغالطهی پهلوانپنبه این است که من بیایم از صد تا جملهی شما، سستترین جملهی شما را پیدا بکنم، نقل بکنم و بگویم فلانی این را میگوید. تازه در مغالطهی پهلوانپنبه انصاف هست، یعنی واقعاً این جمله را طرف گفته. گاهی مغالطه، پهلوانپنبه هم میشود و انصاف هم رعایت نمیشود، یعنی واقعاً طرف این را نگفته. فلانی میپرسند آدم خوبی است، ولی مثلاً این در جلسهی فلان دقیقه، فلان: «مریم ازدواج میکند». ما یک دانه روایت داریم. مطلب غلط است. از من بپرس، از شما میپرسیم. چشم، ما چیزی نیستیم، ما خاکیم. ولی مغالطه هم خوب نیست دیگر. به هر حال، آدم در بحث منطقی گفته باشد، به همین نحوی هم که شما میگویید گفته باشد. چشم، اصلاً ما نوکر شما، شما استاد، شما فاضل، شما برتر، ما هیچ، هیچی نه ادعایی داریم.
این بحثهای ما هم بحثهایی نبوده که نه بخواهیم پخش کنیم. گپ و گفت دورهمی بوده که این رفقا فضا را فراهم کردند در دانشگاه و یک گپ روزانهای بود که یک ربع، بیست دقیقه بعد نماز دور هم جمع میشدیم و و فضایش هم فضای طنز و از شوخیهایی که آنجا شده کاملاً مشخص است. اگر ما میدانستیم این بحث پخش میشود، ابداً اصلاً نه این جور صحبت میکردیم، نه این فضا را داشتیم. در فضای مجازی هم آمد، به خاطر این بود که اگر چهار تا از رفقا یک جلسه شرکت نمیکند، یک جلسهی دیگر هستند، اینجا نمونند از بحث؛ به خاطر پیگیری خود رفقا بود. حتی در همان بحثها آدرس کانال خودمان را یک بار نگفتیم. یعنی از همان تریبون یک بار استفاده نکردیم برای اینکه کانالمان را تبلیغ بکنیم. کاغذی را دیوار زدیم، به رفقا گفتیم هرکی میخواهد بیاید. چند بار تأکید کردیم این کاغذ که اینجا هست... یک بار تلفظ به این نشد که مثلاً تو این بحثها و فلان و اینها. ما هیچی نیستی. شما بزرگوارید و اساتید مهدویت هستید.
به هر حال، چلهها را هم باید از این کانال رد بشود، تأیید بشود. در مسائل دیگر هم میگویم: «بروید بپرسید از اساتید مهدویت». هرچه که هست، اگر کسی چلهای میدهد، اگر کسی مطلبی میگوید، اگر کسی نمیدانم در مورد نزدیک بودن ظهور میگوید کلاً، بروید از اساتید مهدویت بپرسید. ما هیچی نیستی اساتید خوب و زحمتکشیده و فاضل ما. اگر بتوانیم هرچه امکانات هم داریم در اختیار این عزیزان قرار میدهیم.
به هر حال، این کتابها آمده، حالا خدای متعال اراده میکند یک چیزی پخش بشود. عزتها و ذلتها و اینها دست خداست، ما هم اختیاری از خودمان نداریم. انشاءالله که بتوانیم به وظایفمان عمل بکنیم، بتوانیم حجت داشته باشیم برای مطالبی که میگوییم، تأیید میکنیم، رد میکنیم، نسبت میدهیم و با شاخص منطق و انصاف بتوانیم با مباحث مواجه بشویم و آن عیار طلبگی و آن تقوای علمی و معنوی و منطقی را در مباحث از دست ندهیم. در هر بحثی اینها را داشته باشیم که مخاطب ما امروز خیلی باهوش است، خیلی باادراک است، خیلی بیش از آنچه ما میگوییم میفهمد؛ هم از حرفهای ما و هم از آن جنبههای عمیق باطنی ما میفهمد کجا را سؤال بکند، کجا را چه انگیزهای پشت چه حرفی هست، کجا ابهام دارد، کجا درست است. ما اگر بتوانیم با زبان منطق و عقلانیت صحبت بکنیم، طبعاً این مخاطبین باهوش، خصوصاً قشر فرهیخته و نخبه، مواجههی دیگری پیدا میکنند.
از خدای متعال میخواهم که امثال بنده اسم و رسمی ازشان نمونه و هر آنچه که هست، معارف و منطق دین و هزاران چون بندهای و هزاران اسم چون اسم بنده محو و مضمحل بشود در این عالم. هرچه که میماند، کلمهی حق باشد و جلوهی حق باشد. عنانیتها در من و امثال من شکسته و بتوانیم خدای متعال را راضی کنیم با اعمالمان. همین بحث سعادتی که اینجا مطرح شده را انشاءالله بتوانیم اینها را؛ شرایط سعادت برای سعادتمند بودن یک انسان، برای خوشبخت شدن یک انسان یا یک جامعه، اینها لازم است.
اکنون به گفتار قرآن گوش فرا دهید، که این همه را به دارندهی ایمان، ایمانی تعهدآمیز و توأم با عمل نوید میدهد. چطور قرآن تمام آن چیزهایی که عناصر و عوامل سازندهی سعادت و خوشبختی محسوب میشوند، اینها و دهها چیز غیر از اینها را به آدمهایی باایمان نوید میدهد؟ میگوید اینها برای شماست. هدایت را نوید میدهد، نور را نوید میدهد، ایمنی و اطمینان، سکون و آرامش روح را نوید میدهد، ثمر بخش بودن و ضایع نبودن تلاشها را نوید میدهد؛ و این همه را ما اگر با دیدهی روشنی به تاریخ و به گذشته بنگریم، در واقعیتهای تاریخی و انسانی مشاهده خواهیم کرد. سنت خدا هم همیشه یکسان است.
آیات امروز را حالا مورد توجه و دقت قرار دهید، با توجه به این مقدمهای که از رو خوانده شد و پارهای توضیح داده شد. اولین آیه مربوط به سورهی یونس است. آیات امروز متفرقه از یک جا نیست، از چندین جاست.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»؛ یعنی ایمان آن کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح کردند. عمل صالح را با یک تعبیری داخل پرانتز توضیح میدهد: «عمل صالح یعنی تعهد متناسب با آن ایمان». ایمان انسان بر دوش انسان تعهدی میگذارد. انجام آن تعهد، بر دوش گرفتن آن تعهد، عمل صالح است. آن کسانی که ایمان بیاورند، آن باور را پیدا کنند، بعد هم بر طبق تعهداتش عمل کنند، «يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِم بِمَا تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»؛ پروردگارشان، صبر ایمانشان، آنها را هدایت میکند. خود ایمان موجب میشود که آنها راه پیدا کنند. به چه راه پیدا کنند؟ هم به هدف، هم به راهها، به وسیلهها.
خدا هدایت را منوط به ایمان کرده است؛ به میزان ایمان انسان بهرهمند از هدایت است. هم به هدف هدایت بهش میشود، هم مسیر را بهش هدایت میشود. بعضی میگویند: «آقا، ما چگونه میتوانیم به آن سرمنزل مقصود برسیم؟» وقتی میکاوی این حرف را، میبینی ایمان به قدم اول در دلش نیست. اگر ایمان باشد، عمل همراه است. اگر عمل بکند، روشنی و هدایت نصیبش خواهد شد. قدم دوم را هم پیدا خواهد کرد. «خود راه بگویدت که چون باید». حالا شعرش هم از عطار است: «گر مرد رهی میان خون باید و از پای فتاده سرنگون باید / رفت تو پای به راه درنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید».
وقتی انسان ایمان به هدف و راه آورد و دنبال این ایمان حرکت کرد، راه خود به خود خودش را پس نقطه اصلی همین است برای بحثهای معنوی و رشد و اینها هم همین است اول آدم هدف را پیدا بکند ایمان به او داشته باشد و قدم بگذارد در این ملتزم باشد به لوازم این ایمان به قواعد و مقتضیات خود این هدایت تا وقتی دست از ایمان برداشت دست از رفتار مومنانه و حرکت مومنانه برنداشت هی هدایت بعد هدایت راهگشایی اصلیترین استادم خداست ربهم یهدهم رب نمیگه استاد اخلاق استاد عرفان خود رب هدایت میکنه اینا همه نشانهها و آیات الهی و علت معدن علت تامه نیستند یه وقت بدون استاد بردی وقت با استاد بردی یه وقت استاد جوون داد عالم بود یه وقت فلان بود سی دی دور نزدیک تو خونت نشستی برات جلساتی را از جایی میفرستند یه وقت میبینه استاد میاد تو خونه یه وقت تو میری به استاد میرسی به طرز عجیبی همش دیده شده اون ایمانه اون صفا اون مجاهدت اون تلاش اون پیگیری وقتی باشه هدایت میاد اصل ماجرا همینه مار اگه کاری کنیم لابد ما کاری نکردیم که نتیجه مرگ تلاشی بکنیم فعالیتی بکنیم حرکتی بکنیم به اون نتیجه خواهیم رسید وقتی انسان ایمان به هدف و راه آورد و دنبال این ایمان حرکت کرد راه خود به خود خودش نشون میده یهدیهم ربهم به ایمان به وسیله ایمان پروردگار آنها را هدایت خواهد کرد راهها را در مقابل اینها باز در قدم اول هیچ یک از رهبران بزرگان و راهروان و دنباله روان نمیدونستن قدم دهم چیه هیچ کسی از اول همه راه براش روشن نمیشه تا حرکت بکنه این نکته مهمیست آقایون عزیزان آدم یه بررسی اجمالی میکنه یه صحت سنجی نسبت به کل این مسیر و اصل حرکت میکنه راه میفته بقیش خورد خورد معلوم میشه شما ماشینم که سوار میشی همینه نمیدونم شاید گفتم نگفتم باز میگم ماشین سوار میشید از اینجا تا قوچان جاده تاریکه نمیگه آقا کلاً هر وقت جاده روشن شد من میرم راه میفتی چراغ ماشین تو تا ۱۰ متر نور میندازه با همین ۱۰ متر هر چقدر برین ده متر روشن میکنه به قوچانم میرسی مسیر حرکت به سمت خدا این شکلیه بعضی موقع از همون اول کلاً یه دور بشینن مثلاً به اینا بگن مسیر علمی از اول تا آخر به ما بگو سیر و سلوکم از اول تا آخر بگو از کجا برم بعد کجا برم اگه این شکلیه کلیت حرکت آقا من فهمیدم دیگه دروغ نباید بسم الله دروغ نگم غیبت نکنم جلوتر میرم با ریزه کاری بیشتری میگه یه عارفی بیاد به من بگه این حرف ببین اینو دیگه اصلاً نشنویم هیچ وقت یه کسی بیاد به من بگه عیبم چیه کسی بیاد بگه گیره کار کجاست یه کسی بیاد به من بگه که مثلاً کیلومتر ۵۰ جاده مشهد قوچان چیا چه موانعی داره تو باید راه بیفتی بری عزیزم با چراغ روشن با چشم باز خودت بفهمی کلیت مسیر بله استادی باشه به آدم بگه که آقا مثلاً این جاده اتوبانی داره جاده قدیم داره فلان داره اونو ن اینجا فلانه از راه پلیس راهور و اینا آدم زنگ میزنه سوال میکنه آقا جاده بازه برف سیل اومده فلان اینا رو میپرسی ولی اون ریزه کاریا عیوب آدم به نحو کلی از اساتید میپرسه جزئیات خودت باید تو مسیر بری بفهمی یهدیم ربهم به ایمان اگه ایمان داشته باشی قدم اول گناه را ترک میکنی بعد با یه سری عیوب جدیدتر ریزهکاریهای خودت پی میبری عیوب شخصی خودتو من حاسب نفسه وقف علی عیوبه یه همچین تعبیری اشتباه نکنم روایت خیلی جالبی بخونم کم خونده میشه و خیلی نکته تو این روایت اگه کسی محاسبه نفس داشته باشه این با عیوب خودش آشنا میشه به عیوبش پی میبره من حاسب نفسه وقف علی عیوبه کسی که نفسش رو محاسبه کنه به عیوب خودش پی میبره و احاط به ذنوبه به گناهاش احاطه پیدا میکنه عزیزم وقتی میگه یکی دیگه بیاد بگه معلوم میشه که یا تنبلی یا محاسبه نفس نداری قوی نیست یا علم نداری اگه حرکت کردی با یه جزئیاتی آشنا میشی البته از استاد و اینها به نحو کلی میشه استفاده کرد ولی برای جزئیات پیدا کردم چه شکلی درمان کنم اول قبول نمیکنی بعدشم به استاد ضد از گناه و استغاله میکنه بیرون بیاره و عیوبش را اصلاح میکنه اینا همش مال چیه مال محاسبه نفسه رکن این مسیر و این ماجرا محاسبه نفس هی خودتو محاسبه کن اهدافت یاد نرفته چیکار میخواستی بکنی انگیزت چی بود برای چی داری اینو میگی برای چی اونو نمیگی برای چی این یکیو گفتی اینا همش میشه انگیزهها و میشه محاسبه نفس بنده گاهی مثال میزنم میگم در یک بیابان که فرض کنید دهها کیلومتر یا بیشتر طول و عرض این بیابانه در یک شب تاریک و مظلم نه ماهی نه ستارهای جنابعالی داری تنها میری تنها راه یه دونه چراغ قوه کوچیک یه لامپ نمره ۵ کوچیک یه شمع کوچکم در دست به شما بگن آقا با این شمع باید تا آخر اون بیابون بر شما یه نگاهی میکنی یکی مترو بیشتر روشن نمیکن من همه این ۱۰ کیلومتر با هم یه شمع برم این شمع من فقط یه مترو روشن میکنه من ۱۰ کیلومتر برم یه منطقی که آدم بی اطلاع بی تجربه نا وارد ممکنه داشته باشه جوابش چیه جواب این منطقه کور چیه به نظر شما آیا جواب این حرف این نیست که آقای محترم یه متر اطرافت روشنه یا نه یه قدم جلو بزار یه متر دیگه روشن میشه اگه نشد نرو همین یه متری که روشن هست برو همین یه قدمی که میتونی برداری و میدونی کجا میزاری بردار اگه یه قدم دیگه در مقابلت روشن نشد نرو اگه شد بازم برو خواهی دید که تا آخر بیابون تدریجاً روشن خواهد شد و تو این راه رو خواهی پیمود بر منزل خواهی رسید غیر از اینه آیا غیر از اینه یهدیهم ربهم به ایمان خدا با ایمانشون اونا رو هدایت خواهد کرد خود ایمان موجب اونه که انسان راهها رو پیدا کنه و خود این رهبر معظم انقلاب مصداق بارز حرکت بر اساس همین قدم به قدم بر اساس ایمان و درک وظیفه عمل کردن رشدی در انسان ایجاد میکنه به چه نقطه طلایی میرسون انسان رو میبینیم مجسمه ایمان جلو چشممونه کیک سی با حرکت بر اساس ایمان این کتاب خون دلی که لعل شد رو دستتونو میبوسم این کتاب رو بخونید دقیق هم خیلی دقیق و باریک خیلی نکات داره یک دور دستورالعمل سیر و سلوکی واقعی و منتج به نتیجه است این کتاب جلو چشم ما قشنگ میبینیم یه انسان با این مسیر حرکت میکنه به چه نقطهای طلایی به چه آسمان بلندی میرسه در چندین آیه دیگه قرآن هم به این مطلب اشاره هست یه جا در یک آیهای که اینجا ننوشتیم میفرماید که وقتی سورهای آیهای نازل کفار و مخالفان و منافقان و بدلها و مریض دلها میگن ایکم زادته هذهی ایمان چه کسی از این آیه ایمانش زیادتر میشه بعد قرآن در جواب میگه که بگو اون کسایی که مومن هستند اون کسایی که گرویدند به راستی با این آیه و نشانه ایمانشون بیشتر میشه خود همین همون ایمان قلبی ایناست که موجب میشه از این مایع هدایت هدایت آیه بعدی یا ایها الناس پس یکی این بود که به ایمانشون اینها را هدایت یا ایها الناس قد جاکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا که در سوره مبارکه نساء آیه ۱۷۴ و ۱۷۵ خانه مردمان از سوی پروردگارتان برای شما برهانی آمد دلیلی قاطع و روشن حجتی ثابت و ثابت کننده و نورا مبینا و فرستادیم به سوی شما نوری آشکارا منظور از این برهان نور قرآن و حقایق قرآنی شاهد سخن ما در این آیه بعدیشه فهم الذین آمنوا بالله وعتصمو به فسخلهم فی رحمت منه و فضل و یهدیم الیه صراطن مستقیم پس اون کسایی که به خدا ایمان بیارند و به او متمسک و متکی بشن فقط ایمان قلبی هم کافی نیست باید به خدا به دامن خدا یعنی به دامن آیین خدا و راه خدایی چنگ بزنید الذین آمنو بالله وعتصمو به چنگ زدن متمسک شدن فی رحمت منه و فضل خدا اونا را در رحمت و فضل خودش داخل خواهد کرد دنبالش و یهدیم الیه صراط مستقیما آنها را به سوی خودش رهنمون میشه هدایت میکند از راه راست و نزدیکی هم هدایت این هدایت مخصوص مومنینه اگه ایمان نداشته باشید اگه ایمان داشته باشید اعتصام نداشته باشید تعهدات خودتونو در مقابل خدا عمل نکنید اعتصام به این معناست تو این حریم عصمت خودتو نگهداری مقید و پابند باشی به این لوازم ایمان وقت جدا نشدن از حریم عبودیت میشه اعتصام ایمان باشه اعتصام نباشه باز نتیجه حاصل نمیشه ایمان و اعتصام که بود خدا داخل میکنه در رحمت و تو سوره مبارکه نور هم ما بحثی داشتیم که فضل و رحمت خدا باعث میشه یک جامعه نجات پیدا کنه که تو ماجرای افک مطرح میکنه خوب کی خدای متعال در فضل و رحمت خودش وارد میکنه یک جامعه رو جامعهای که ایمان و اعتصام داره میگه خدایا من نمیخوام دست از ایمان بردارم درباره فتنهها میخوام دستم به تو بند باشه تو حریم تو باشم از حریم تو خارج نش رحمت و فضیلت خودش داخل میکنه دنبالش و یهدیم علیه صراط مستقیم اونها رو به سمت خودش راهنمون میشه پس اگه ایمان داشته باشید اعتصام نداشته باشید تعهدات خود را در مقابل خدا عمل نکنید به سوی خدا راه نمییابید اون روشنایی هدایت در دل شما فروغ نمیافکند این مخصوص مومنین خب اینم یکی آیه دیگه والذین جاهدو فینا این آیه معروفیه که بر سر زبانها زیاده والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبنا و ان الله لمع المحسنین اون کسایی که در راه ما خدا میگه راه خدا چیه و به خاطر هدفهای الهی اهداف الهی هر هدفی که خدا داره در این عالم مجاهدت کند هدفهای خدایی چیه عدالت امنیت که هدفهایی که خدا داره مگه شما خدا هدف نداره هدفهایی که خدا از افعالش یعنی کارهای نتایجی که خدای متعال تو افعال خودش ذات او هدف براش معنا نداره تو کمالی به او بر او حاصل نمیشه در افعال او چرا افعال او یه کمالی میخواد بار بکنه نتیجه و هدفی که در فعل او هدف داشتن مال فعل خداست نه مال ذات خدا اهداف خدایی که خدا دنبال میکنه یعنی خدا از کارهاش چه هدفی داره مثلا خدا خیلی از دستوراتو داده با چه هدفی با این هدف که جامعه ایمانی یه جامعه به هم متصلی باشه عشق و علاقه بیشتر به چه پیوندها قویتر بشه یکی از اهداف خداست لیقوم الناس بالقست این کارو کردم برای اینکه مردم قیام به قسط کنن یکی از اهداف خداست عدالت یکی از اهداف خدا اهداف خدا نه خدا هدف داشته یعنی در ذات او نتیجه حاصل میشد یعنی در فعل او فعل خلقت او نقطه کمالش کجاست عبود فعل مثلاً دستوری که داد نقطه کمالش به چیه عدالته در جامعه این میشه کمالی که در پس این عمله هدفش قاط به خاطر اهداف الهی هدفهای خدایی چیه عدالت امنیت بندگی بندگان در مقابل اوست به رشد رسیدن و تکامل بندگان خداست آباد شدن زمینه آباد شدن دل انسانهاست مامور شدن یعنی آبادانی دنیا و آخرت آدمیانه به خط و ریل تکامل افتادن تمام موجودات اینها خواستههای خداییست نبودن زن نبودن شرک یا نبودن کفر نبودن ناامنی نبودن ددمنش خوی و ددمنشی نبودن سرکشی و طغیانه اینا خواستههای خداست والذین جاهدو فینا اون کسایی که مجاهدت کنند در راه هدفها و خواستههای ما خواستههای خدایی لنهدینهم سب بیگمان و بی تردید راهامون به اونها نشون میدیم گیجشون نمیذاریم گمراهشون نمیذاریم اون شعری که خوندم مناسب اینجاست همون بحث استعداد رو دریافت داشتیم پنج جلسهای توضیحات مفصل همین مباحث یزدان خواستم میتونم بهش تو پای به راه در هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید تو همه رشتهها اینجوره تو رشته فهم دین تو رشته درک دین تو رشته تحقیق مسائل دین تو مسائل اجتماعی در مسائل جهانی در همه رشتهها هر کسی وارد هدفهای الهی شد قدم گذاشت هر قدمی که پیشرفت قدم بعد براش روشن میشه همون که حاج قاسم رضوان الله علیه حضرت آقا نقل میکرد که اگر کسی از صد درصد اگه کسی ۱۰۰ توانش رو گذاشت و یک درصد کاری رو برای مسیر خدا تونست هموار بکنه خدا همه اون ۱۰۰% رو به او میده صد در صد تو برای یک درصد گذاشتی خدا ۱۰۰% نتیجه رو این همین ماجرای تو مسیر آمدن و زحمت کشیدنه اون کسایی که در راه ما و به خاطر هدفهای الهی مجاهدت کنند به راههای خود که راههای سعادت و تکامل انسانه رهبر محسنین خدا با نیکوکارانه این آیاتی بود که در زمینه هدایت و موضوع اول در قرآن هست و فراوان آیات دیگه هست که اگه میخواستم همه آیات رو جمع کنم اینجا اقلاً سه چهار روز درباره هدایت فقط باید صحبت میکردیم گفتیم نور یکی از چیزهایی که برای سعادتمند شدن انسان لازمه با اون توضیحی که درباره نور در اون صفحه قبلی دادیم به مومنین نور وعده داده شده من الظلمات ال خدا سرپرست و هم جبهه مومن ولی را من هم جبهه پیوسته هم سطح معنا میکند معنای ولی چیه هم جبهه پیوسته همسط خدا ولی مومنینه همجب هست با دشمن تو دشمن میشه به تو کمک میرس پیوستگی داره با تو بر سرپرست و دوست و یاور و این چیزایی که معموله ترجیح میدم نظر ایشون کلمه هم جبهه و پیوسته به کلمه سرپرست و دوست و یاور و اینها ترجیح چون ولایت به معنای پیوستگی دو چیز که به همدیگه پیوسته بسته میشن به این میگن ولایت وقتی که دو تا چیز یه جوری پیوند بخوره که بینشون حجاب نباشه ولایت دو طرفه هم همچون ولی پایینتر مام ولی اهل بیتیم اهل بیت ولی ما اهل بیت اولیای ما هم اولیا اهل بیتیم انشالله اتصال وقتی باشه مانع و حجابی و متضادی این وسط نباشه به این میگن ولایت اگه باشه میشه عداوت عداوت حجاب مانع مزاحم وقتی میاد وسط یعنی رابطه ما با اونها یک مزاحمی در بین داره و ما یه جور مزاحمت داریم برای اونها ایجاد میکنیم میشه عدا اگه مزاحمت نیست تبعیت تسلیم کرنش پذیرش یک رنگی این میشه ولایت خدا ولی مومنه یعنی پیوسته با مومنینه یعنی چی پیوسته با مومنه یعنی خدا مومنین در یک سفر دشمنان خدا در صف دیگه در مقابل مومنین و در مقابل خدا ولی هرجا که هست والله ولی المومنین اولیا الله و تعبیراتی که در قرآن هست به این معناست نظرتون باشه الله ولی الذین آمن خدا سرپرست و هم جبهه مومنان آنها را از ظلمتها میرهاند و به سوی نور توضیح دادیم که این توضیح هم بد نیست برای فهمیدن معنای ظلمات نارا ظلمتها ظلمتهای جهل خرافه غرور نظامهای تحکم آمیز و ضد انسانی همون چیزایی که برای بشر و برای گوهر بینش بشر زندان و سیاهچالی محسوب میشه اونا رو از این ظلمتها میرهاند و به نور چه نوری نور معرفت دانش و ارزشهای انسانی میرس خدا پس از ظلمات خارج میکنه به نور وارد میکنه ظلمات جهل و خرافه و ظلم پذیری و عقب افتادگیهای فکری و علمی و معنوی و اخلاقی و اینها اینا همه ظلمته ولایت طاغوت اتفاقاً از نور در میاره میبره تو ظلمت همه اینا رو ترویج ولایت الله و اولیا الله نور فهم نور علم نور حکمت نور حقیقت دانش معرفت ارزش انسانی این خدا با مومن این کارو میکنه هرگز غیر مومن و بیایمان را شک و تردید گرا رو کافر ناسپاس رو به نور نمیرس نظام مشرک همیشه مضطربه مشرک همیشه دغدغه داره مشرک همیشه زندگیش زندگی توام با اضطراب براش نورانیت نیست معرفت واقعی نیست شناخت درست نیست به هرجا برسه والذین کف اما کفار چطور کفار یعنی اون کسایی که عقیده دینی و مکتب دینی دین را ناسپاسی کردند این ارمغان هدیه الهی را با ناسپا حافظ نعمتان معانی کفر کفران نعمت کفران حقیقت کفر معنای بی اعتناییه بیاعتنایی نسبت به حقیقت به معنای پوشاندن لزوماً نیست پوشوندن یک فعل ایجابیه بی اعتنایی سلبی همین که توجه نمیکنی میشه توجه کنی تا بپشونیش قطع بی توجهی و بی اعتنا نسبت به حق حقیقت شاخصهای حقانیت نسبت به اینا بی اعتنایی مراتبم بعضی کفرها با ایمان اصلا جمع نمیشه بعضی کفران با ایمان جمع میشه یعنی هم طرف یه بهرهای از ایمان داره یومن به بع ایمان به بعضیاش داره کفر بعضی بعضی کفرهها هی میاد دیگه پایینتر دیگه مراتب قل یا ایها الکافرون نه من میپرستم که شما میپرستید نه شمام پرست که من پرستم مراتب داره الان امثال بنده هم اونی که پیغمبر میپرستی رو نمیپرستم و پیغمبر اونی که من میپرستمو نمیپر همه رو شامل هم اونا که در رأس بودن هم امثال مام که یه مرتبه مراتبی از کفر و قطعاً داریم دیگه پیغمبرم خدایا منو نمیپرسته منم خدای پیغمبر درست شد تعبیرات فارسی که عرض میکنم اینها نشون میده که ریشه لغت کجاست و چگونه شده که این کلمه منابع به کار رفته کافر اون کسی نیست که دینو قبول نکرده کافر یعنی پوشاننده نعمت ناسپاس ن چرا به این میگن کافر خوب این دینو قبول نکرده کافر چرا برای خاطر اینکه این دین ارمغان خدا بود این هدیهای بود از سوی خدا برای سعادت او و همه انسانها اینو رد کرد این ناسپاس نمک نشناس این کافر نعمت لذا به او میگن کافه به هر حال این فرمایش حضرت آقا رو چشم ماست ولی به نظر رسید که اون نکته شاید کاملتر باشه در توضیح کلمه کفر که برخی به همین اشاره مصطفوی در کتاب تحقیق کفر به همین معنای بی اعتنایی ولذین کفرو اونایی که کفر و انکار ورزیدند اولیام الطاغوت سرپرستا و هم جبهگانشون طاغ متجاوزان و اونایی که کفر و انکار ورزیدند سرپرستان و اربابانشون طاغوتها و سرکشان و تجاوزکارانند یخرجونه من الن نور معرفت دور ساخته به زندان ظلمتها و تاریکیها میکشاند اولائکه اصحاب فیها خالدون اونا همگی صاحبان آتش و در آن جاودانه سوره بقره آیه ۲۵ یا ایها الذین آمنو ای کسانی که ایمان آوردید ادکل الله ذکرا کثیر اینم آیه آخری که اینجا میخونن آیا کسایی که ایمان آوردید خیلی خدا رو یاد ما تو قرآن فقط یه جا کثیر داریم اونم ذکر تو وصف قلب در مورد اعمال دیگه اعتدال باید رعایت کرد در مورد ذکر اعتدال نداره حد نداره ذکر کثیر هرچی بیشتر بهتر افراط بردار نیست ذکر افراطگردان ذکر قلبیها لسانی چرا افراد روضه اهل بیت هم ذکره ولی افراط برمیداره اون نباید افراط اونجا کرد اعتدال به اندازه حد ولی تو ذکر قلبی چی من دائماً به یاد خدا دائماً به یاد اهل بیت هیچ اشکال نداره بلکه اصلاً همین دستوره همین خوبه خدا را بسیار یاد کنید هر بامداد و شامگاه او را به پیراستگی و پاکی بستاید مگر چه شده صلی علیکم و ملائ اوست که بر شما درود میفرستد و فرشتگانش نیز چرا لیخرجکم من الظلمات الی الله تا شما را از ظلمتها برهاند و به نور و روشنی رهنمون این قرآن و این نوید قرآ از این نویدها یک تعداد دیگهای هم هست که انشالله فردا عرض میکنم اگه بخوام همه نویدهای قرآنی رو بیان بکنم قرآن به ما وعده میده دونه دونه بشمارم مسلم بیش از ۱۰ روز و ۱۲ روز طول میکشه تا نویدها مژدهایی که ایمان و برای مومنه لذا فقط فردا رو بحث میکنیم اگه لازم شد مجبور شدیم پس فردا هم میگیم و الا که فردا جلسه ششم که به حمدالله تونستیم تمامش بکنیم میمونه جلسه هفتم تو دو جلسه انشالله جلسه هفتم رو هم عرض خواهیم کرد به حول و قوه الهی که بحث نویدها را انشالله بتونیم تموم کنیم البته بحث نوید تا جلسه دومش یه کمی طولانیه ۱۷ صفحه حالا شاید بیش از دو جلسه بشه و شاید سه جلسه باشه ببینیم فضا چطور میشه بعد دیگه این بخش ایمان رو که بخش اول کتابه اگه جلسه هفتم تموم کنیم تمام خدای متعال کمک بکنه و توفیق بده بتونیم مباحث رو بفهمیم و پیش ببریم
در حال بارگذاری نظرات...