مستند صوتی شنود

جلسه سیزده

00:42:53
3K

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

مستند صوتی شنود، جلسه سیزدهم

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بسم الله الرحمن الرحیم رسیدیم به قضیه ۵۰ هزار فرشته اگه توضیحی قبلش لازمه بفرمایید بعدم که روز هشتمی بود که فکر کنم روز ششم یا هشتم بود که من تو بیمارستان بودم یه مقداری حالم بهتر اخوی بنده داشت من چشمامو باز کردم به بدنم برگشتم تو بدنمم هست مشاعرم برگشت متوجه شدم تو بدن من و چشممو فقط باز کردم فقط می‌تونستم چشممو باز کنم نمی‌تونستم زیاد صحبت کنم دیدم همین اخوی که الان تماس گرفتیم بهشت دو شبکه ۶ اخبار نگاه می‌کرد اون تایمی که من تو بیمارستان بودم میشد تقریبا بیست و هفتم اواخر چیز چهاردهم تا بیست و هفتم فکر کنم شهریور ماه سال ۹۳ بود فکر کنم آخر شهریور این ۱۲ ۱۴ روز که من بیمارستان بودم تو ایامی بود که بهار عربی تو کشورهای مختلف شکل گرفته بود کشور حاشیه خلیج نمی‌دونم شاخه آفریقا فلان فلان این اتفاقا شده بود اومده بود سمت سوریه تازه داشتن همه میرفتن سمت سوریه درگیر سوریه تازه داشت آغاز می‌شد شروع شده بود رضایتیا بزن بزنا عراق همچنین توی یمنم شروع شده بود حوثیا شروع کرده بودند حکومت و با العادی درگیر شدن انتخاباتشون برداشته اتفاقات اینجوری شروع شده من خیلی تو همون تایم اسرائیل از این شلوغی کشورهای عربی استفاده کرد اومد شروع کرد غزه رو زدن کشور عربی گرفتار خودشونه شروع کرد غزه رو زدن اسرائیل داشت میزد میزد و اخبار و شبکه ۶ داشت نشون می‌داد تو ایام جنگ ۵۳ روزه ۵۰ روزه غزه بود که من داشتم اخبار نشون می‌داد و من بدون اینکه بفهم تلویزیون نگاه می‌کردم اسرائیل داره اخبار اسرائیلو می‌ذاره رو به غزه که اسرائیل داشت غزه رو میزد زد و نمی‌دونم انقدر کشته شده انقدر آوار شده آواره شدن کشتار شد انقدر درگیری شده و هرجا که می‌زدن نشون می‌داد که آقا انقدر کشتار شدی کشتار می‌آوردن تلویزیون نشون میدن قدرت خدا رو اونور حس کرده بودم می‌دونستم اونجا همه چی دست خدا هست توان خودمو حفظ کردم خیلی قدرت داشتم اون شبکه رو درک کرده بودم شبکه نورانی رو شروع کردم حرف زدن به خدا خدایا این چه وضعیتیه مگه نگفتی کمک می‌کنی مگه نگفتی شما برید بجنگید با شبکه ظلمت با اسرائیل و آمریکا با فلان الان ما درگیر شدیم اسرائیل داره میزنه آمریکا داره میزنه ما اومدیم پای کار همه شیعیان مسلمونا همه دارن با کشوراشون اما جنگ داره مغلوبه میشه ببین چقدر دارن می‌کشن از مسلمونا چرا کمک نمی‌کنی بیا ما رو انداختی به جون همدیگه مبل به پشتیبانی خدا تو جبهه خدا داریم می‌جنگیم و کمکی از سمت شما نیست این چه و شروع کردم گله از خدا تصویری اومد رو تلویزیون یک نفر از این حالا اهالی غزه یه جا موشک خورده بود خونه مسکونی خراب شده بود نوزاد یک سال یک سال و نیمه رو از زیر آوار کشیدن بیرون جای ترکیش و تیر و اینا تو طرحش بود اینو نشون داد تو تلویزیون و من اینو دیدم زدم زیر گریه تو اون حالت مثل اینکه تو خواب گریه می‌کنی چه جوری گریه می‌کنی تو شبش حالت بده اینجوری شروع کردم گریه کردن و شروع کردن حالا نه که تو توی می‌تونستم حرف بزنم نه گریه این نبود که اخویم بفهمیم روحم داشت گریه می‌کرد یا حس ناراحتی و شدت عصبان شدت ناراحتی با هم بهم هجوم آورد و شروع کردم با الته بازخواست کردن خدا چه وضعیه ببین چیکار کرده بچه انقدری چه جور زده شروع کردم با این التهاب گریه کردن و انقدر گریم شدید شد که یه دفعه دیدم یه گردابی از نور تشکیل شد منو کشوند با سرعت پرت کرد یعنی کشوند بالا و رد شدم از اون دانلود و رفتم رفتم توی فضای دیگه دشت خیلی بازیم از زیبای این دشت هرچی بگم کم اصلا قابل توصیف نیست که این دشت چقدر این دشت زیبا بود سرسبز زیبا نورانی نه نورانی که چشمو بزنه خیلی دشت قشنگی بود مثل اینکه مثلاً اول صبح بود تازه زده بود انقدر تازه مثلاً خورشید همه جا رو تازه همه جا با ط انقدر زیبا و دشت بود جنگل و اینا مثلاً دور تا دورش دورادور مثلاً درختا خیلی محدودی رو می‌ و حس کردم یه عده پشت سر منه سمت چپ پشت سر من من نمی‌تونستم برگردم نگاشون کنم اجازه برگشت نداشتم نمی‌تونستم برگشتم توانشم نداشتم نه ولی حس می‌کردم یک تعداد خیلی زیادین و یک نفر بینشون جلوشون ایستاده به همه اون افرادی که پشت سرشن محافظ و مریدان و گوش به فرمان ایشون بودن هم انسان بودند هم اجنه و هم ملائک دور تا دورش یعنی سه نوع چهار نوع موجود و خودشون مثل یک نقطه نورانی بینشون می‌درخشیدن به همه ساکت بدون هیچ تکونی مثلاً دور تا دورش فقط من متوجه ایشون شدم ولی اجازه برگشت نداشت ابر سیاهی اومد نصف آسمونو گرفت آسمون سیاه شد دقت کرده بودم یک سری موجودات یعنی سری مرکب‌هایی هست که یک سری موجودات روی مرکب‌ها سوارند و مرکب‌هاش قابل توصیفه چه نوع مرکبیه نه خود این موجودات اینها زره تنشون بود کاملا مسلح بودند و آماده جنگ خود اون مرکب‌ها مسلح بودند مثل یک مثلاً بشقاب پرنده من میگم هودج هرچی اسمشو بزاریم این‌ها رو اون سوار بودن اونم مسلح بود من میگم بشقاب پرنده بشقاب پرنده در کار نبود یه چیز دیگه و خودشونو مسلح بودند من گفتم که پشت سر من بود بام صحبت کرد گفت این‌ها ملائک الهین ملائک الهی مثلاً حوری حوری ملاک اینجوریه گفتم چرا مسلح پیش خودم اینو گفتم چرا اینجوری مد نظرم بود مثلاً یه همچین ملک مثلاً حوری موری به نظرم گفتم چرا مسلحن گفت که امر الهی دست اینهاست گفتم امر الهی چیه گفت که هر شیعیان در حال جنگ باشند و کمک بخوان تو امر جنگ گفت که خود خدا که قرار نیست بره کمک کنه خدا که اون بالا نداره کمک کن اینها میرن کمک می‌کنند جنود الهی بودن کسی کمک نمی‌خواد بابا من خودم دیدم الان تو غزه داشتم می‌زدن لت و پار کردن همه مردم غزل لت و پار کردن گفت نه کسی کمک نمی‌خواد گفتم من خودم دیدم اون بچه رو گرفته بود داشت دستشو آورد بالا دستشونو آوردم بالا اشاره کردم به این لشکر گفت پنجاه هزار ملک در اختیار تو از این ملاک در اختیار برو هرجا کمک می‌خوام شما برو کمک کن ما خیلی خوشحال شدم همش تو ذهنم بود یه جا برم کمک کنم دیگه یه دفعه ۵۰ هزار ملک مسلحم بهم دستم باز می‌شد دیگه گفتم بریم کجا بریم گفتم بریم غزه مثل اینکه دیگه ما ثابت بودیم این دیگه اون سیر روح من و این‌ها نیست ما ثابت بودیم زمین جلوی ما می‌گ این دیگه این نبود که من بخوام سیر کنم یا مثلاً من اراده کنم به اراده ایشون بود دیگه اینجا کلاً اراده دست ایشون زمین درماگش من غزه رو دیدم زمین گشت غزه رو جلو چشمات دید من از بالا مثل یک نقشه توپوگرافی مثلاً من غزه رو از بالا می‌دیدم انفجارهای منفجر شد تیکه تیکه‌ها کشت و کشتارم می‌دیدم یه اشاره کردم منم مثل ایشون دستمو آوردم بالا اشاره کردم گفتم که برید اسرائیل با خاک یکسان کن من بلد نیستم یا خراب گفتم که پشت سر من گفت که اینجوری نیست که اگه خدا می‌خواست این با سنت اینجوری با سنت الهی منافات داره گفتم سنت الهی سنت الهی چیه گفت اگه خدا می‌خواست این‌ها رو اینجوری از بین ببره که اصلاً نیازی به جنود و ملائک و اینا بعد یک چیزی رو نشون من داد من میگم دکمه نبود چیز قابل توصیفی نیست یک پن جان این‌ها در دست ماست مرگ اینها دست بیا من اینو مثلاً تکون میدم این میاد پایین همه این‌ها می‌میرن جون همه اسرائیله دست اینه بکشه اگه خدا می‌خواست این‌ها رو اینجوری بکشه که اصلاً نیازی به شما و خدا اراده می‌کرد اینا رو از بین می‌برد گفتم پس چه جوریه چه جوری میشه کمکم گفت ببین شیعیان باید برای رضای خدا با نیت جهاد قیام بکن برن وسط میدون بجنگن همه پتانسیل دنیای خودشونو بیارن پای کار بجنگن اگر آوردن که نمیاره اگر کم آوردن از خدا بخواهیم خدا این‌ها رو می‌فرسته کمک بعد مثلاً بهم گفت مثلاً اینجوری من فهمیدم که همه پتانسیل خودشونو بیار وسط یعنی اینکه مثلاً من می‌خوام برم ۵ تا اسلحه دارم حالا یکیشو می‌برم حالا سه تاشو شاید برگشتیم یه اتفاق همه پتانسی هم با همه پتانسیل برم بجنگم با همه وجود برم بجنگم اگر کم آورد گفتم خب یعنی چی یعنی اینا شیعه نیستن اینا کمک نمی‌خوان چه جوری جریان گفتی ببین وقتی می‌گفت ببین به اراده ایشون من آگاهی پیدا می‌کردم گفت ببین دیدم برخی از مسئولینی که تو غزه داشتن می‌جنگیدن برای رضا خدا نمی‌جنگیده بنی نیت اینکه از عربستان امارات بحرین قطر کمک مالی دریافت کند می‌جنگیدن وضع ایران هر چقدر دقت کردم دیدم که اصلاً گرچه می‌جنگیدم با اسرائیل اما اون اخلاصی که باید تو کار می‌بود که می‌شد کمکشون کرد نبود شرایطی که ایشون فرموده بودند به عنوان شرایطی که میشه کمکشون کرد نبود خیلی تلاش کردم ببینم چه اتفاقی چه کاری میشه کرد براشون دیدم هیچ کاری نمیشه کرد و توجهی هم زیاد به کمک خواستن نداشتن و همه پتانسیلشون نیومده بود تو کار نگاه می‌کردم بعضی از سران جنبش‌های همون داخل غزه با اسرائیل بست خیلی از فلسطینی‌ها آره خیلی از فلسطینی‌ها حالا اسم نمی‌برم شاید تباد داشته باشه خیلی از فلسطینی‌ها اصلاً توی با سر سازش و صلح با اسرائیل داشتن همه غزه موافق اون جنگ و جهاد نبوده و تو وقتی که دل‌ها یکی نمی‌شد نمی‌شد کمک کرد هرچقدر وایسادم برای کمک دیدم نمی‌تونم کمک کنم برگشتم برگشتم و ایشون به من گفت که دیدی کسی کمک نمی‌خواست گفتم که آره کسی کمک کسی برای خدا زیاد نمی‌جنگه بیشتر برای اون شرایطو نداشتن بعد خب من نمی‌تونستم ۵۰ هزار ملک دست من بود منم یه آدم تخته یا آدمی که به هر دری می‌زدم که یک گلی به سر خودم بگیرم چون عزرائیل گفته بود برمی‌گردم ۵۰ هزار ملک دستم بود می‌خواستم کمک کنم بریم یمن دوباره زمین گشت من یمن و یک خیابان عریض و طویل بلند همه یمنی‌ها ایستاده بودند توی این خیابون اسلحه دستشون بود لباس سفید و شعار بده من این‌ها رو دیدم گفتم اینجا می‌تونم کمک کنم ناامن اینا همه برای رضا خدا فلان کمک کنه گفتم چرا گفت ببین باز به اراده ایشون مثل پرده‌ها رفت کنار و آگاهی من پیدا کردم به نیات این‌ها دیدم مثلاً به تک تک نگاه می‌کردم به شخص نگاه می‌کردم و نیت شخصو می‌فهمیدم شخص نگاه می‌کردم می‌دیدم طرف یه مرغداری داره توی منطقه‌ای است که دست مثلاً امبریاست القاعده دست مثلاً برای حفظ اون داره بغل دستیش به خاطر اینکه زن و بچش حفظ بشم داشت می‌جنگید چون می‌دونید اگه حکومت بیفته دست اون بریا زن و بچه‌شو می‌زنن خونش تو منطقه خیلیاشون شاید ۹۰ درصدشون فقط به خاطر اینکه اون طایفه که مثلا حالا من میگم مثلاً اون گروه سیاسی که داشت قیام کرده بود اون طایفه قدرت بگیره داشت می‌جنگ نه برای رضا خدا نه به نیت جهاد برای رضای خدا و و شرایطی که گفته بودم غیرت داشتن که بجنگن ما اینجا تو مملکت بی غیرتایی داریم که می‌جنگن از بیخ جنود شیطانه اصلاً کار من به این‌ها ندارم حالا بعد برای این‌ها دارم قسمت‌هایی رو برای خواست این‌ها دارم و من این‌ها رو دیدم دیدم این‌ها وسط میدونن سلاح دستشونه اومدم برای جنگ اما نیت رضاخدا چون می‌ل با نیت‌های ناسیونالیستی قوم‌گرایی و حالت اینکه نیت‌های شخصی اینا اومدن مثلاً دارن می‌جنگن این نبود که مثلاً همه برای رضا خدا باشه و اگر به رضا خدا بود به آن این‌ها امداد الهی می‌تونست کمکشون کنه دوباره ایشون پشت سر من گفت دیدی اینجام کسی برای رضا خدا قیام نکرده شماره اینجا نمی‌شد کمک کرد کسی کمک نمی‌خواست باز من گفتم پیش خودم گفتم ۵۰ هزار ملکه تا حسن یه کاری کنم عراق دوباره زمینش من عراقو دیدم دیدم یک روحانی سید سمت کربلا ایستاده چند هزار تا آدم پشت سرشن یک روحانی سید سمت کاظمین ایستاده من چون نقشه رو می‌دیدم دیگه تو بغداد ایستاده و چند هزار نفر آدم پشت سرش یک روحانی غیر سید سمت کوفه جنوب نجف چند هزار تا آدم پشت سرش روحانی سید دوزانو نشسته بود تو نجف کسی کار به اون نشسته ستار روحانی به افراد پشت سرشون همدیگرو می‌زدند مثل همش آدم خوبی بودن همشون شیعه همشون آدمای خوب اما همدیگرو می‌زدند جالب اینه همدیگرو که می‌زدن اینه که همدیگرو دک کنن از توی قدرت عراق و بتونن قدرت یکه‌تاز بشن و بقیه شیعیان بیارن زیر پر خودشون جنگ قدرت جنگ قدرت بود بعد دیدم پشت سر اونی که توی بغداد ایستاده یک پایگاهی بود مال آمریکایی‌ها یک دونه موشک نمی‌رفتم سمت هم می‌رفت و همدیگرو می‌زدند بعد من گفتم که همه شیعن همه دارن می‌جنگن اما خوب من کمک کدومشون کنم مسلمان بکشم طرف کفر پشت سرشون نیست مقابلشون نیست اتفاقا من می‌دیدم یعنی به من گفتی گفتم اینجام که نمیشه کمک کرد گفت ببین دارن می‌جنگن که به این نزدیک بشن چون قدرت دست این می‌دیدن اون پایگاه نظامی آمریکاییه قدرت دست این می‌دیدند مثلاً بخوام بجنگم این حکومت الهی خدا و رضای خدا هر چقدر چشم کردم نه بغض گلوم گرفت شروع کردم گریه کردن باز ایشون به من گفت دیدی اینجام کسی کمک نمی‌خواد کسی برای رضا خدا نمی‌جنگه پس یک نفرشون فقط بود که در نجف نشسته بود سید جلیل القدری بود اون یک نفر به جنگ نداشتم و دنبال البته این مال اون تایمه مال سال ۹۳ همه اتفاقاتی که الان من گفتم ایشون مثل اینکه هر سه نفر هر سه تا این روحانی بهشون احترام می‌ذاشتن و و ایشون چون که سلاح دستش نبود حتی آمریکایی‌ها باهاش مشکل نداشته اتفاقا همه افرادی که پشت سر اینها بودن با ایشون بودن ولی ایشون اگه اراده می‌کرد می‌تونست همه رو جمع کنه نشسته بود قضاوت می‌کنم نه من ببین من الان هیچ تحلیل اینایی که گفتم خیلیاش شاید بتونم اسم بگیرم ولی به هیچ عنوان اسم نمیگم عین چیزی که دارم میگم میگم به خاطر اینکه وظیفه خودم می‌دونم که بگم شاید خدا این‌ها من داد که من بیام بگم اثری داشته باشه انشالله ولی یقیناً بعد از سال ۹۳ تاثیرات تغییراتی تو منطقه شد تو عراق شد تو یمن شد که این‌ها پیروزی‌های آنچنانی به دست آوردند همونجوری که تو عراق داعش منکوب شد اما دشمن اصلی که آمریکایی بود که هست من می‌بینم خیلی از گروه شیعه رو همین الان با آمریکا بستن آمریکا رو توان این حساب باز کرده شیطان خیلی حریف‌تر از این حرفاست حالا من تو اون شبکه شیطانی میگم من شبکه الهی رو به شما گفتم شبکه شیطانی بعد از من دوباره ناامید شدم زدم زیر گریه یکی از دلیل‌هایی که این برنامه‌های موزون مطالب منو گفتم نمی‌تونه پخش کنه و میدونم برای خودم با اینکه دارم میگم میدونم دردسر میشه برام ولی باز حال من جونم زندگیم همش پایین اتفاقی که افتاده برام من رفتم دیدم پشتش تهش مرگه که برای من خیلی شیر همدم دارم میگم من اینو نشونت دادم که بری بگی نگفتی چرا دست بردی توش چرا اینجاشو اینجوری عوض کردی چرا فلان سخته خیلی از مطالب گفتم گفتنی نیست نمیشه باید سانسور بشه چون که الانش که این همه ظرفیت سازی شده حرف زده شده فلان این همه برنامه‌های مختلف دارن در این حوزه‌ها صحبت می‌کنند گفتم من و الان بعد از چندین سال مطالب دارم میگم باز هم خیلی ایرادها به من گرفته خیلی از مطالب من نگفتم به شما و شاید نگم و آینده برسه و بعد آینده بیام بگم به شما من شروع کردم گریه کردن دوباره نشون به من گفت دیدی تو عراقم کسی کمک نخواست برا رضا خدا قیام نکرده بود همه دنبال خودشونه مثل اون اعمال من بود که دیدم همه اعمالم برای خودم بوده اونجا همه پای درخت خودشون منیتشون آب شروع کردم گریه کردن به ایشون گفتم که آقا میشه بریم ایران ایران که دیگه مال خودمونه من که برای حق ماموریت نرفتم ماموریت که من که این مریضی که برام ماموریت بود من که خانومم سرطان داشت دو تا بچه کوچک دارم من که برای حق ماموریتو برای اینها نرفتم بجنگم که رضا خدا رفته بودم مثل من پیدا میشن خوب بریم مثل زمین گشت و من بالای سر اصفهان مثل اینکه ایستاده بودم و من گفتم بریم فلان شهر اسم بردم و من دیدم یک تویوتای هارلوکس سپاه از سمت مشهد یا تهران شمال اون رفت سمت اون منطقه عملیاتی یه کاری کرد یک اقدامی انجام داد و دیدم دو تا ملک از اون سپاهی که مال من نبودن رفتم کمک کردم و برگشتم از اون چند میلیارد خودشون رفتن یه کمکی کردن به اون ماشینه و و برگشتم اون بالا و اون ماشینم برگشت بعد خب من گفتم خب بقیه‌اش گونه همینه در همین حد بود هر از گاهی یکی دو نفر میرن یه کاری انجام میدن اونو ملائکم خودشون انجام میدن و میرن بقیه جنگ جهاد قیام رضای خدا در همین حد محدوده دیدم تمام افرادی که خیلی سخته این تیکشو گفتم ولی نیایم بگیم که یمن اون بود عراق اون بود غزه اون بود خودمون خیلی خوب بودیم دیدم خیلی افرادی که خوب بودن خوب هستند خوبن فقط خواب دیدم همشون خوابن من سر کار خیلی از افرادو دیدم محل کارهاشونو دیدم خوب خوبامونو دیدم به اسم تو خیلی از لباس‌های مقدس تو خیلی از ارگان‌های مقدس دولتی لشکری کشوری همه خوابن منتظر بودند ساعت بشه مثلاً خونه تا فردا دوباره خبری از رضا خدا جنگ جهاد قیام کارمندی کارمندی بهم گفت که دیدی اینجام خبری نیست گفتم خاک بر دلم چقدر من به خدا حرف زدم چقدر من به خدا گفتم این چه وضعیه ما که هستیم تو نیستی کلا داستان عوض شد خدا قیام نکرده همه دنبال اینن که بگن من قوم من حزب من جناح من نفر من ارگان من لباس من فلان من شغل من من من من من من چیزی از خدا وسط نبود که خدا بخواد بیاد کمک کسی سنگ خدا رو به سینه نمی‌زد تازه فهمیدم چقدر من احمق بودم فکر می‌کردم من تو صحنم ما تو صحنه‌ایم خدا نیست حماقت خودم تازه فهمیدم و من بردن اینا رو نشونم دادن گفتن که دیدی بعد اشاره کردن ۵۰ هزار رفتن سر جا خودشون گفتن دیدی کسی برا رضا خدا بلند نشده قیام نکرده بجنگ همه دنبال کسی برای خدا قیام نکرده بعد گفتم که خوب یعنی اینو صبح تا شب اینا بیکارن این همه ملک مسلح آماده جنگ همه چی همه چی مهیاست انگشت مبارکشون اینجوری کردن اشاره کردم گفتم به والله قسم این ملائ از صبح تا شب از شب تا صبح بین زمین و آسمان می‌گردند دنبال شخصی که برای رضای خدا بلند شه قیام کنه جهاد کنه کسی نیست مثل اونایی که دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتند نمیشه که زمین از خوبا خالی باشه گفتم خب آماده بودن می‌گفت بین زمین و زمان می‌گردن حتما شما نیت رضای خدا داشته باشی بری قیام کنی جهاد بنیاد جهادی وسط میدون جنگ آماده بودن نه ملائکه که به صورت عادی کمک می‌کنند اینا ملائک خاص جنگ بودن ملائکه برای خدمتگزاری و اینهاست من اونا رو شاید هستند ما به کار نمی‌گیریم ما استفاده نمی‌کنیم اصلاً غائب سربازان ما سربازان غائب میدان سربازی که میدان و سربازان بعد بهش گفتم که گفتم که خب یعنی این‌ها اگر کسی بلند نشه قیام کنه بجنگه اینا همینجور بیکاره همینجوریش کاری نمی‌کنند اینو که گفتم یه دفعه سه چهار تا ملک از اون جمع ملائک ۵۰ هزار از اون خیلی زیاده چند میلیارد ملک از اون گوشی آسمون جدا شدن یک فاصله گرفتن لشکر خودش و پرچمی بیرق یک صفحه‌ای باز شد از مخمل سیاه مثلاً اینجوری باز شد خیلی قشنگ عکس مبارک تمثال مبارک امام خمینی اول بود چهرش بسیار نورانی و پشت سر ایشون تمثال مبارک حضرت آقا و ایشون پشت سر من اشاره کرد گفت این‌ها ولی امرن در زمین اینها بخوان اینها بخوان اون ملاحظاتی کسی نباشه و اینا به فرمان این‌ها میرن انجام میدن ملائک میرن اقدام می‌کنن یعنی باید افرادی باشند صلاحیت داشته باشند که این ملائکه کمک اگر اون افراد با صلاحیت هم نباشند به دستور بنا به شرایط به دستور این‌ها انجام اقداماتی بعد من پیش خودم گفتم که مگه میشه مثلاً کسی هم نباشه و کسی هم کار جنگی بشه بعد اینا خودشون برن دفاع کنن بعد یه دفعه به قلبم الهام شد یا فهمیدم یا هرچی ایشون دیگه به من نگ ولی خودم فهمیدم مثل واقعه طبس واقعیت طبس ما همه خواب بودیم اونا نقشه‌هاشونو چیده بودن تو مصر کاراشونو کرده بودن هواپیم ماشین آوردن نشوندن همه جنود شیطان باهاشون همکاری کردند چراغ باند رود و همه چی براشون جنود الهی زدن لت و پارش می‌کرد و اینا برگشتن بدون کسی که بیاد دخالت کنه قشنگی کار اینه اونو تازه وسط جنگ با جنود الهی فهمیدم با کی طرفن این عکسی که دیدم چهره مبارک حضرت آقا و امام خمینی رو که دیدم مثل اینکه یک سکینه یک آرامش یک آب خنکی به من دادن گفتم بابا همه چی دست ماست اصلا ما وسط شبکه الهی هستیم خودمون قائلیم خودمون نمی‌فهمیم ما کجاییم چه وظیفه‌ای داریم چیکار باید بکنیم ماها اصلاً نمیفهمیم کجای کاریم اگه کوچکترین پرده جلو چشم ما باز می‌شد یک لحظه کنار جایگاه حقیقی تک تک ما شیعیان ما سپاسدارا ما سربازهای گمنام امام تو وزارت اطلاعات تو ارتش تو ناجا تو واجا تو ارگان‌های دولتی تو هر جایی جایگاه واقعی تو تو اون شبکه الهی بهت نشون می‌دادن می‌فهمیدی چه قدرتی داری و چقدر حماقت تو این قدرت بخوای فکر اینو بکنی که خودم چی اونجا تازه فهمیدم همه عالم دست ماست عالم هستی در اختیار ما همه ملائک الهی در اختیار ما هستند و غائبیم ماها نمی‌فهمیم چه قدرتی داریم وقتی ایشونو دیدم فهمیدم ولی امر بالاسر ماست بعد تازه می‌فهمم آیت‌الحسن زاده چی میگه در مورد حضرت آقا گوشتون به دهان مبارک حضرت آقا خامنه‌ای باشه که ایشون گوشش به دهان مبارک امام زمان بهجت در مورد حضرت آقا چی می‌فرماید این‌ها مقام و منزلت حضرت آقا رو دیدن که اینجور میگن البته لزوماً به معنای مرسوم بودن این افراد معصومیت نیست اصلاً بحث اینکه نیت شما من اون قدرتی که ۵۰ هزار ملک در اختیار منم بود دفتر منم بود و این‌ها برای هر کس که برای رضا خدا قیام کنه در اختیارش قرار می‌گیرند اینکه ایشون با حضرت آقا هیچی از این عالم برای خودش نخوسته زندگیشو نگاه کن چه بزرگی چه امتیازی برای خودش برداشت بنده‌ای که سطح سواد و تحلیل اون پایینه پیش بیاد اینه که خب چرا رهبر انقلاب دستور نمیده به این ملائکه بیان اختلاس‌ها رو جمع بانکداری رو درست کنن و گرونی‌ها رو حل کنن و جوابش مشخصه ولی حالا شما بفرمایید ببینید اگه خدا می‌خواست باز کلامی که من ایشون پشت سری به من گفتن من میگم خدمت شما جریان خدا می‌خواست اینا رو اینجوری جمع کنی که با اراده خدا همه رو ملک می‌آفرید همه جور به اجبار خوب میکرد امیرالمومنین اینی که پس ماها چی ما کجا کاریم دنیا رو که تبدیل به آخرت نمی‌کنه برای اینکه ۴ نفر خیلی از ماها تو شبکه هستیم میایم مثل حاج قاسم میایم با اخلاص میریم می‌جنگیم خدا قدرت الهیشو در دستش قرار میده ملائک جنودشو در من بعضی وقتا با بچه‌های حزب الله لبنان جلسه دارم صحبت‌هایی که می‌کنیم از خاطرات جنگ ۳۳ روزه براتون بگم خودشون بیان بگن که مثلاً تو مقراشون بین جنوب لبنان و اسرائیل مناطق اسرائیل نفوذ پیدا کرده بود اومده بود تو خاک لبنان گرفته بود تو محاص این‌ها بودن و خاطرات بشینم براتون بگم این‌ها بعضیاشون مات می‌مونن خودشون می‌گفت که ما جشن حالا جلسه بعد باید خودشون بگن از زبان من نشنوه زبان خودشون اون‌هایی که تو اون جنگ بودن براتون بگم اصلا انباره خالی از سلاح یه دفعه پر می‌شد یک دفعه می‌گفت ما تو محاصره گیر کردیم تو جنگل جنوب لبنان یک دفعه می‌دیدیم اسرائیل اومد تو منطقه داره میاد به سمت ما یه دفعه دیدیم از پشت سر ما داره به سمت اینا شلیک میشه اینا دارن فرار ما خودمون می‌دونیم پشت سر ما هیچکس نیست خیلی از مجرای اسرائیلی رو نگاه می‌کردی از عقب مشکل روانی پیدا کردن سرباز اسرائیلی فیلماش پخش شد این‌ها می‌گفتن سوارهایی دارن میان سمت ما شلیک می‌کنن نمی‌تونستیم بزنیمشون از می‌خوردن ضربه می‌خوردن یه فیلمی پخش شده حرم حضرت سکینه در سوریه که داعشی‌ها حمله کردند حجم سنگینی تی‌ان‌تی گذاشتن و حرم رو با خاک کردم که این ضریح رو بشکافن و برن چی بشکافن و این جسدو در بیارن فیلمش موجوده گنبد با همه اومد رو قبر به طرزی که آهن اونجا همه چی متلاشی شد آهن‌ها تو هم رفت و اینا دیدن اصلاً نمی‌تونن از این آهن‌ها رد بشن کی اینا رو میاره اونجا مستقر ببینید اون‌هایی که تو جنگ آلمان درست نیست بگم ولی ماهایی که وسط جنگ با الان شاید شما صدای تیر و ترکش جنگ اطلاعاتی رو نشنوید ولی الان ما وسط جنگ مستقیم با آمریکا و اسرائیل و سعودی و اینا هستیم اون‌ها میان شهید فخری زاده رو می‌زنن میان شهید صیادو می‌زنن میان اقدامات خرابکاری تو نطنز تو فلان فلان انجام میدن جنگ اطلاعاتی و ما هم اقداماتی انجام میدیم حالا صداشو در نمیارن ولی جنگ موها به وضوح مشارکت ملاکو اونهایی که الان پاور کاوه حاج قاسم بودم برید ازشون بپرسید خاطراتی که اونایی که با حاج قاسم بودن یا به بچه‌های نیرو قدس تو منطقه بودن یا بچه‌های به عنوان مستشار تو عراق تو یمن تو اینا بودن عنایات ویژه اهل بیت میگن

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات مستند صوتی شنود

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00