چشم امید شیطان به علاقه مندیهای ما است.
راهکارهای دروغین شیطان
عملیات رسانهای دروغ، عامل شهادت امام حسین علیهالسلام
ترساندن؛ شیوه شیطان برای اولیائش
بازیهای شیطان با ذهن ما
شیطان در برزخ دنیایی ما تصرف میکند!
شیطان اهل بیت علیهالسلام را هم وسوسه میکند.
مخلصین، شیطان را در هر قیافهای میشناسند.
نامی که شیطان بر امام سجاد علیهالسلام گذاشت.
هر چه شیطان گفت، بر عکسش عمل کن!
ترس، جنس وسوسههای شیطان
حالا چکار کنم؟ وسوسهای شیطانی
جواب شیطان، همین یک کلمه است!
قران با ادبیات جنگی در مورد شیطان صحبت میکند!
“خنّاس” آرام و بی سر و صدا میآید.
برای دیدن شیطان، “منوّر” بزن!
اگر کامنت منفی هم گرفتی، حق را رها نکن.
از همه بیشتر، پشت سر خدا حرف میزنند!
پروندههایی از جنس خباثت برای شهید بهشتی ره
اگر عسل می خواهی، باید نیش زنبور را تحمل کنی!
شیاطین از این لباس فرار میکنند.
شیطان قویتر را با ذکر قلبی فراری دهیم!
چکیده “لا حول ولا قوه الا بالله” این یک کلمه است.
خوابمان هم دست خودمان نیست!
به این ذکر، مقید باشیم.
شاگرد رانندهمان ملک باشد یا شیطان!
شیطان که شاگرد راننده شد، بزن و بکوب راه میاندازد.
چکار کنیم نه چشم بخوریم نه چشم بزنیم!
بلاهایی هست که با هیچ ذکری برطرف نمیشود.
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
شبهای گذشته مطالبی به عرض عزیزان رسید؛ گفته شد خدای متعال در قرآن فرمود: اگر کسی اهل توکل باشد، از شرّ شیطان در امان است. به دلایل مختلفی، توکل، انسان را از شرّ شیطان نجات میدهد. از یک جهت، در توکل، انسان از علاقهمندیهای خودش فاصله میگیرد، رشته تعلقاتش را میبُرد؛ به همین دلیل، ترس انسان نسبت به خیلی مسائل و طمع انسان نسبت به خیلی مسائل از بین میرود. شیطان چشم امیدش به این علاقهمندیهای ماست؛ با همین علاقهمندیهای ما میآید ما را فریب میدهد، وعدههای دروغین به ما میدهد، اطلاعات غلط به ما میدهد، محاسبات غلط به ما میدهد، به ما راهکارهایی دروغین میدهد؛ میگوید: «این کار را بکن تا این چیزی را که به آن علاقه داری، از دست ندهی؛ این کار را بکن تا آن چیزی را که به آن علاقه داری، به دست بیاوری؛ این کار را بکن اینی که داری، بیشترش کنی؛ اگه این کار را نکنی، فلان چیزی که میخواهی، کم میشود.» هیچ واقعیت خارجی هم این ندارد؛ میترساند.
عبیدالله ملعون به مردم کوفه گفت: «اگر بخواهید مقاومت کنید، در برابر بنیامیه سپاهی از شام برایتان میفرستم. سپاهی با اسبهای آنچنانی، شمشیرهای آنچنانی... اینها میآیند قتل عامتان میکنند.» سپاهی که اصلاً وجود خارجی نداشت، دروغ محض بود! مردم کوفه باور کردند، عقب نشستند، میدان را رها کردند، امام حسین علیه السلام را به کام مرگ فرستادند و حضرت آنطور مظلومانه و به طرز فجیع به شهادت رسیدند.
بر اساس عملیات رسانهای دروغ، یک گزارش دروغ، یک خبر دروغ، مردم ترسیدند، از این سپاه دروغین ترسیدند. ترس عامل مهمی است. شیطان، اولیای خود را — افرادی که به شیطان نزدیک میشوند و افرادی که شیطان به دام میاندازد — بر اساس تخویف، میترساند. امور را طور دیگری جلوه میدهد، در ذهن آدم علتهای الکی و دروغین به وجود میآورد که حالا به اصطلاح علما به آن میگویند "علت جعلی"؛ علتهای جعلی درست میکند. «فلان جا بری، اینطور میشود؛ فلان کار را بکنی، آنطور میشود.» «اسم بچهات را اگر زینب بگذاری، بلا از زمین و آسمان برایش میبارد.» گاهی شعرهایی میگویند افراد که آدم واقعاً نمیفهمد از کجا پیدا میکنند این حرفها را، این حجم از خلاقیت از کجا میآید؟ «قبرستان اگه بری رو به قبله [است،] اگر مریض را [رو به قبله نگذاشتهای،] میمیرد.» «مریض اینوری کردن، نماز را به آن طرف میخواند [۶ سال].» «طرف دیگه نماز خوانده، در بسترش که بوده، قبله را رو به قبله نمیکردن.» اینها بازیهایی است که شیطان با ذهن ما میکند. شیطان به ذهن ما راه دارد؛ این یک بحث علمی مفصل است که نمیخواهم واردش بشوم. فقط یک اشارهای میکنم: در جلسات خصوصیتر و تخصصیتر باید به این بحث پرداخت.
شیطان تجّرد برزخی دارد و در برزخ ما — همینجا، نه برزخ بعد — در برزخ ما همینجا نفوذ میکند. برزخ ما همینجا، قوه خیالمان، ذهنمان است. شیطان تصرف میکند، القائات دارد، به خیال ما چیز دیگری نشان میدهد، در خیال ما وارونه نشان میدهد، به خیال ما، یک چیز دیگر القا میکند. ترس خیلی مهم است؛ همه ما هم در معرض این القائات هستیم.
روایت بسیار عجیبی است؛ حتماً برای شما سؤالاتی را این روایت پیش خواهد آورد. در کتاب «محاسن» مرحوم، جلد ۲، صفحه ۴۹۸: حماد بن عثمان میگوید: «خدمت امام صادق علیه السلام بودم. پیرمرد عراقی داشت با امام صادق علیه السلام صحبت میکرد.» فقال له: «مالی اراک کلامک؟» روایت بسیار جالبی است. حضرت پیرمرد را میبیند: «حرف زدنت عوض شده.» گفت: «مقادم و فمی فنقصه کلامی.» «این جلوی دهانم، جلوی لبم یک کم افتاده [حالا چه اتفاقی افتاده بوده، کنده شده بوده]، این باعث شده که مثل قدیم نمیتوانم حرف بزنم.» آن پیرمرد عراقی به امام صادق علیه السلام گفت: «جلوی لبم کنده شده، حرف زدنم عوض شد.» امام صادق جمله عجیبی فرمودند. خیلی این جمله  "خودش یک دهه منبر میخواهد". حضرت فرمودند: «و انا ایضاً قد سقط بعض اثنانی.» «آره منم یکی از دندانهایم، چند تا از دندانهایم افتاده بود.» امام صادق: «منم چند تا از دندانهایم افتاد.» «افتاد این چند وقت دندانم، حالا یکی، چند تا.» «حتی انه لیوسوس الیه الشیطان.» سبحان الله! امام صادق فرمودند: «منم تازگی افتاد، حالا تازگی نه، خیلی مراعات میکنم تو ترجمه روایت، دندانم افتاد، حالا یکی یا چند تا، منم دندانم افتاد، آمده وسوسهام میکند.» امام صادق فرموده: «شیطان آمده وسوسه به من میکند.» «میگوید: اگه بقیه دندانهایت بیفتد، چه شکلی میخواهی غذا بخوری؟» شیطان آمده وسوسهام میکند، میگوید: «اگه بقیه دندانهایت بیفتد، چه شکلی...؟» میترساند من را از آینده، از بیدندان شدن.
ببین، یک ترس خیلی سطحی. برای شما ممکن است سؤال شود که مگر شیطان اهل بیت را هم... پاسخ چیست؟ بله، شیطان همه را وسوسه میکند. آقا، پس چی؟ «به مخلصین راه نداره»، «به عبد خدا راه نداره...» راه ندارد؛ به قول شما مشهدیها: «کَخشو که میریزد، کارشو که میکند، جواب نمیگیرد.» هر ترفندی که دارد، میزند. علامه طباطبایی میفرماید: «مخلصین» دقت بکنید این عبارات را. میفرماید: «مخلصین از چنگ شیطان درآمدهاند، به این معنا نیست که شیطان اینها را وسوسه نمیکند.» دقت خیلی باید مهم باشد. میفرماید: «به این معنا نیستش که شیطان اینها را وسوسه نمیکند.» معنایش این است: شیطانِ گمراهکننده، شیطانِ مُضِل، شیطانی که کارش گمراهکنندگی است، وقتی میآید اینها را گول بزند، سمت اینها که میآید، اینها چون برایشان همه چیز رو است، دست شیطان رو است، شیطان را میشناسند، با هر قیافهای هم که بیاید، با هر حرفی هم که بیاید، میشناسندش. هر سری که میآید اینها را گول بزند، به جای اینکه اینها گول بخورند، توسط حرف شیطان چه اتفاقی برایشان میافتد؟ هدایت میشوند. شیطان مُضِل برای اینها تبدیل میشود به شیطان هادی. این جمله علامه طباطبایی است.
شیطان، شیطان برنامهاش را دارد. شما امیرالمؤمنین، زینالعابدین... این اسم زیبای زینالعابدین را کی برای امام سجاد گذاشت؟ شیطان این شیطان برای امام سجاد گذاشته، برای اینکه حضرت در محراب بودند، به شکل اژدها ظاهر شد، دید حضرت نترسیدند، آمد پای حضرت را شست، حضرت را گاز گرفت. باز علامه طباطبایی میفرماید: «شیاطین نسبت به روح انبیا و اولیا تسلط ندارند. نسبت به تن اینها میتوانند آسیب بزنند.» این هم باز یک بحث مفصلی است. آمد انگشت پای حضرت را گاز گرفت در نماز، دید حضرت محل نمیگذارند، هر کاری کرد دیدن حضرت محل نمیگذارند، داد زد گفت: «أَنْتَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ». «به تو میگویم: بنده...»
این جملهای که شیطان گفت در مورد امام سجاد، نسبت به امام سجاد هم طمع دارد. نسبت به امام صادق هم طمع دارد. نسبت به امیرالمؤمنین هم طمع دارد. بقیه که جای خود دارند. میآید ولی حرفی که میزند تبدیل به چی میشود؟ الآن برای شماها، خیلیا [این] شکلی است: ترامپ یک موجود خبیثی است دیگر، دست ترامپ برای شما رو است، درسته آقا؟ همه میشناسیدش. ترامپ شیطان است. ترامپ کارش فتنهانگیزی است، خرابکاری، به هم انداختن. ولی تا حرف بزند، شما از جمله او چه نتیجهای میگیرید؟ برعکسش عمل میکنیم، درسته آقا؟ میآید به شما میگوید که مثلاً: «به فلانی کمک کن.» تا او میگوید، تا قبلش شک داشتی که من به این کمک کنم یا نکنم، تا ترامپ میگوید: «کمک کن»، میگوید: «الحمدلله [خلاص شدم] خب، پس نباید به این کمک...» چرا؟ چون ترامپ، به قول معروف، به قول قدیمیها، «لنگش پیش شما افتاده». میشناسیدش، میدانید کیست، میدانید چهکاره است. شیطان برای معصومین این شکلی است. برای مخلصین این شکلی است. میآید حرفش را میزند. امام صادق میگویند: «عجب! نه، شیطان آمد برای چی؟» میگوید: «حضرت فرمودند: میآید من را وسوسه میکند.» حالا شما ببینید وسوسهاش از چه جنسی است؟ برای امام صادق چقدر وسوسهایم که آنجا دارد نرم، خفیف، لطیف! بنده و امثال بنده را که دعوت به گناه میکند. امام صادق را دعوت به گناه نمیکند که.
او میآید خیلی نرم و نازک. همانی که جلسه پیش، عرض کردم، چهار گزینه، سه گزینه غلط. سه تا گزینه غلطی که میگذارد، باید تو آن سطح باشد. نه اینکه چهار تا گزینه بدهیم، یک گزینه درست فارسی بدهیم، سه تاشان انگلیسی بدهیم، هرکی نگاه میکند، میفهمد چی میخواهد. بیاید امام صادق را وسوسه کند. اینشکلی معلومه که برمیگردد به امام صادق میگوید که: «دندانهایتان اگه بقیهاش بیفتد، چهکار میکنید؟ غذا چه شکلی میخواهین بخورین؟» ترس از آینده! «پسفردا چی میشه؟ چهکار کنیم؟ حالا چهکار کنیم؟» به امام سجاد علیه السلام گفتند: «اجناس گران شده، وای، چهکار کنیم حالا؟» حضرت فرمود: «رازق عوض نشد.» «اجناس گران شده، رازق عوض نشد.» «همانی که دیروز نان میداد، امروز هم نان میدهد.» بحث من سر این نیست که آقا اگر اجناس گران شد، ما پس فحش ندهیم؟ آیا فحش ندهیم ما؟ من به آنش کار ندارم. میخواهید فحش بدهید یا ندهید، بحث من آنجایش نیست. به چه کسی نگران؟ برای چی میشی؟ این نگرانی از شیطان است. این نگرانی محصول نداشتن توکل است. «حالا من فردا چهکار کنم؟ خانه گران شد، حالا چهکار کنم؟ حالا چهکار کنم؟» امام صادق فرمود: «دندانم افتاده، شیطان آمده به من میگوید: حالا میخواهی چهکار کنی اگه بقیهاش بیفتد؟ میخواهی چهکار کنی؟» حضرت فرمودند: «من هم جوابش را دادم.» [خیلی تعبیر حضرت قشنگ است] نفهمیدن گفت، فرمودند: «میآید میگوید: «یوسوس الیه» میآید و فعل مضارع وسوسه میکند. هی میآید میگوید. من هم این را بهش جواب میدهم. «فَاَقُولُ» من هم این را میگویم: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ اِلَّا بِاللَّهِ.»
جواب شیطان یک کلمه است: همه چیز دست خداست، همه چیز به اراده خداست، هیچکس هیچ اراده و توان و اختیاری از خودش [ندارد]. همه مال خداست. «چهکار میکنی؟» دست خداست. «به من چه؟ پسفردا دندانهایت بیفتد چهکار میکنی؟» همان که تا الآن، مگر آن اولی که ما دندان نداشتیم، چهکار میکردیم؟ اول که به دنیا آمدیم، نه دندان داشتیم، نه شعور داشتیم، آن موقع نانمان را داد. حالا دندان نداریم، لااقل الحمدلله شعوری داریم، یک فکری به حالش میکنیم. بله آقا، آن وقت که هیچ توانایی نداشتم، هیچ، ضعیف، آن موقع ما را ول نکرد، از این به بعد هم ول نمیکند. لذا در روایات دارد برای دفع شیطان، این ذکر را باید زیاد گفت: «لا حول ولا قوه الا بالله.» این آقا اسم رمز عملیات است. تو شبهای عملیات، منور میزدند. آنهایی که قدیمیتر هستند، خاطرشان هست. آنهایی که جبهه رفتند، منور میزدند. تو ما که نبودیم، شنیدیم. منور میزدند، میدیدند دشمن الآن کجاست. منور که میزدند، چون دشمن وقتی میخواست بیاید شناسایی کمین بکند، حمله بکند، همش باید از تاریکی استفاده میکرد بیاید جلو. شب باید تو تاریکی از پشت بیاید، از نقاط ضعف بیاید، جایی که مأمون نگذاشتی بیاید. جنگ است دیگر آقا. ما با شیطان در جنگیم: «لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا.» ادبیات قرآن در مورد شیطان، یک ادبیات جنگی است، در مورد دشمن دارد صحبت میکند. دشمن وقتی میخواهد حمله کند، چهکار میکند؟ شب تاریک میآید، آرام میآید. گفتند: «خنّاس» کسی که یک جور پا ورمیدارد که رد پایش نمیماند، صدای پایش هم نمیآید. خنّاس این است، یکی از معانیاش این است. آرام میآید، بیسر و صدا میآید. منور که بزنی، یکهو آن وسط روشن میشود، میبینی: این وسط وایساده. این ذکر «لا حول ولا قوه الا بالله» اصلاً هر ذکری همین است. هر ذکری نور است، روشنایی است. روشن که میشود، شیطان را میبینی. آن مخلصین هم شیطان را میبینند. چون نورانیاند، چون به عالم نور راه پیدا کردهاند، سریع میبیند شیطان از کجا دارد میآید. میخندد: «نگاه کن دارد میآید، ما را [گول] میخورد.» یا نگاه میکند با پروژکتور انداخته روش. حالا فردا شب اگر انشالله فرصت بشود، روایتی برایتان میخوانم: ابلیس آمد پیش حضرت موسی، راهکارهایش را گفت و رفت. بعد آخرش گفت: «عجب غلطی کردیم و هرچی که راهکار داشتیم، گفتیم.» برای اینکه شیطان تو مشت حضرت موسی است. بخوانم توضیح بدهم این قضیهاش چی بوده. انشالله یادم باشد.
غرض این است آقا، شیطان روی ترسهای ما سرمایهگذاری کرده است، روی نگرانیهای ما سرمایهگذاری کرده است. وسوسهاش اینجاهاست. بعضی دوستان پرسیدند: «خب، باید چهکار کرد؟» راهکار اصلیاش این است. اولین راهکار، جدیترین راهکار، اصلیترین راهکار این است: تو همین چیزهایی که حلال و حرام است، اینجاها باید توکل کرد به خدا، زد جلو، نترسید. چقدر هستم، میگویی: «چرا پوششت عوض شده؟» «از وقتی دانشگاه رفته، همکلاسیهایش ازدواج کردهاند، فامیلیهای شوهرش؛ اینها اهل چادر نیستند، مسخره میکنند، متلک میاندازند.» به قول امروزیها، «کامنت منفی گرفته.» کامنت منفی پست میگذارد تو اینستاگرام. دو تا کامنت منفی که میآید، پاکش میکند. اگر یک چیزی حق است، یک چیزی درست است، یک چیزی واجب است، پایش وایستا. مسخره کنند. فحش بدهند. آیه قرآن میفرماید: «لَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ.» او وقتی از بندههای خوب خدا صحبت میکند، که اینها ویژگیهای اصحاب امام زمان... این آیه در سوره مبارکه مائده میفرماید: یکی از ویژگیهای اینها این است که تو راه خدا، از ملامت نمیترسند. آقا ملامت واقعا ترس دارد، اذیت میکند آدم را. متلک انداختن، تیکه انداختن، مخصوصاً دشمن. آن فلان فامیلت که حسودی میکرد، فلان کسی که دنبال سوژه میگردد، دنبال آتو میگردد، دنبال گزک میگردد، اینها وقتی زبانشان دراز میشود، آدم واقعاً تنش میلرزد. آدم خیلی حواسش را جمع میکند. کاری نکند که اینها پسفردا زبانشان دراز بشود. نه، اینجا و توکل کرد به خدا. نباید ترسید.
میخواهم بگویم، بگویم انقدر به اولیا خدا گفتم. روایت دارد: حضرت موسی علیه السلام به خدای متعال عرض کرد: «خدایا، پشت سر من خیلی حرف میزنند. تهمتهای عجیب و غریب میزنند.» به حضرت موسی، پول داد، قارون پول داد به یک خانمی، آمد وسط مسجد بلند شد، داد زد گفت: «معاذالله، حضرت موسی به من زنا کرده.» خب، الآن امام جماعت تو این مسجد، وسط سخنرانی، یک خانمی بیاید این حرف را بزند، شما چهکار میکنی؟ چقدر به اعتبار او آسیب میزند! به خدای متعال عرض کرد: «خدایا، خیلی پشت من حرف میزنند، خیلی به من بد و بیراه میگویند.» روایت دارد: خدای متعال فرمود: «برای من بیشتر از تو میگویند.» «غصه نخور، برای خدا بیشتر میگویم.» این همه به خدا بد و بیراه میگویند: «چرا بچهام را بردی؟ چرا حاجتم را نمیدهی؟ دیگه نمیآیم مهمانی. دعوت کردی، میگوید: هیچی نخور!» چقدر جوک میسازند برای خدا! چقدر مسخره میکنند! فرمود: «برای من بیشتر میگویند، غصه نخور.»
امیرالمؤمنین، صلوات الله و سلام علیه، هفتاد سال. آقا شوخی نیست اینها. یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم. شما شهید بهشتی رحمت الله علیه را نگاه کنید، چقدر حرف شنید شهید بهشتی! تهمتهای عجیب و غریب، پرونده برایش درست میکردند. خدا عذاب بنیصدر را بیشتر کند، انشاءالله. چه پروندهها درست میکرد برای شهید بهشتی! «این آلمان، اینطور است، خوراک سگش را از فرانسه با هواپیما برایش میآورند.» نانوایی که میایستادند مردم، بزرگترها، ما یادشان است، امام نبودیم اینها را خواندیم تو کتابها. میگوید: «تو صف نانوایی که میایستادند، نقل و نبات صف نانوایی، تاکسی...» حالا موقع تلگرام و اینها هم که نبود دیگر، تنها رسانه «امید» فقط تاکسی بود. بعداً دیگر دست زیاد شد، تلگرام آمد، تاکسی شد رسانه دوم. یک صلوات برای شهید بهشتی بفرست.
میگوید: «تو صف نانوایی که میایستادند، این برمیگشت به آن یکی میگفت: «که خبر داری این آقای بهشتی یک سگی دارد؟ خوراک ایرانی نمیخورد، باید واسش گوشت نمیدانم چیچی از فرانسه با هواپیما بفرست بخورد؟» «آره، تو خبر داری؟ تو آلمان هم یک خانه دارد لب آب کجاک؟ یک زمین چند هزار متری دارد؟» «آره خبر داری؟ خانهای که اینجا تو شمال شهر دارد، میگویند: از در که وارد میشوی، ۲۰ دقیقه باید بروی تا به ساختمان برسی با ماشین.» حالا ایشان یک خانه چند متری توی خیابان ایران تهران داشت. تهمتهای عجیب و غریب. جوری بود که یکی از شهدای بزرگ انقلاب، اسم نمیآورم این شهید عزیز را. عاقبتبخیر شد. خدمت یکی از علما چند وقت قبل، محل شهادت شهید بهشتی دعوت بودیم. ایشان دعوت بود، ما هم همراه ایشان رفتیم سرچشمه تهران. از آنجا آمدیم بیرون، قضیه را برایمان استاد نقل کرد. ایشان تعجب کرد. البته اسم برای ایشان آوردم. اینجا نمیتوانم اسم بیاورم، بالاخره تو محلهها و اینها، ممکن است خیابانی به اسم شهید باشد، دلخور میشوید. گفتند: «این شهید تا یک هفته، شهیدی بود جزء شهدای ۷۲ تن، کنار شهید بهشتی شهید شد. تا ۷۲ هفته قبل از شهادتش داشت مقاله مینوشت علیه شهید.» تکرار میکرد. «دو هفته قبل شهادت شهید بهشتی معلوم شد اصلاً هم ۳۱ خرداد بود که روز عزل بنی صدر بود.» یک هفته بعد از آن شهید بهشتی زنده بود. تو این یک هفته یک کمی بعضی باخبر شدند که قضیه چیست. مردم ما عموماً شما میدانید پایگاههای بسیج تظاهرات میکردند، به شهید بهشتی ناسزا میگفتند. بسیجیها، دیگر نمیخواهم بگویم [بالای منبر] جسارت به این روح این مرد بزرگ. به محض اینکه شهید بهشتی شهید شد، دیگر این حرفها تمام شد. ولی امیرالمؤمنین، صلوات الله و سلام علیه، شما مظلومیت ببینید یعنی چی. امیرالمؤمنین تو تمام زندگیاش یک نقطه خاکستری پیدا نمیشود. برادر رسول الله، داماد رسول الله، همسر فاطمه زهرا، اول مسلمان، اول کسی که به پیغمبر ایمان آورده، تو همه جنگها نفر اول بوده، به شهادت رسید مظلومانه تو محراب کشتند. شامیها گفتند: «مگر علی نماز میخواند؟» تا ۷۰ سال بالای منبر لعنش میکردند. شهید بهشتی را کشتند، دو روز بعدش همه مردم به سر میزدند. تا هفتاد سال بخشنامه حکومتی بود، نماز جمعه میخواهی شروع کنی: «بسم الله، الحمدلله، لعن علی ماز.» امیرالمؤمنین بالاترین [ما هستیم]. چهار تا جمله بهمان یک چیزی اینجا میگویند، یک چیزی آنجا میگویند، یک حرف، یک متلکی. خب، بگویند، به درک. چه ارزشی دارد؟ کی هستند اینها که بخواهند چیزی بگویند به من و امثال بنده؟ مگر کم حرف میزنند به عمامهبهسر؟ مگر کم چیزی میگویند؟ خیلیا میگویند: «ما طلبه نمیشویم به خاطر این چیزها.» بله، عسل اگر بخواهی، باید نیش زنبور هم تحمل کنی.
شیطان حساسیتش به این لباس از همه اینها بیشتر است. دشمن خونی به این لباس. این لباس را میبیند. آیت الله بهجت: «شیاطین از این لباس فرار میکنند.» عمامهگذاری کرده بودند برای طلبه. این جمله را فرموده بودند توی عمامهگذاری به صورت مبهم گفته بودند. برای نوهشان به صورت واضح گفته بودند تو عمامهگذاری برای طلبه. گفته بودند که: «این لباس حرز است در برابر شیطان.» بعد فرموده بودند که: «آقایی بود، روحانی... یک وقت دیگر برای نوهشان این داستان را تعریف کردند.» میخواستند تشویقش کنند طلبه بشود. آنجا فرموده بودند: «خودم»، نوهشان که کمسنوسال بود، بهش گفته بودند: «خودم این قضیه را دیدم.» تو عمامهگذاری فرمودند: «یک آقای روحانی یک وقت خواب بود. دید یک لشکری از این شیاطین جن دارند میآیند برای آسیب زدن.» «از در که خواستم بیایم تو، دیدم بالا سر این آقا عمامهاش است. این یکی به آن یکی گفت: «بریم، بریم، این آقا از لشکریان خداست. اینجا وارد نشویم. از لشکریان خداست.» از این لباس ترسیده بود. البته بعضیها هم هستند زیر این عمامه، دور از جان شما، هر شیطانی هم درس میدهند. تو این سالها دیدیم دیگر، خودمان. کار ندارم. خب، شیطان حساس است. فحش میدهد، تیکه میاندازد. ترس ندارد.
«آقا چرا طلبه نمیشی؟» «بدبختیاش، میترسم از متلکها. میترسم پسفردا با خانم، با لباس بخواهیم بیاییم تو خیابان، فحش میخوری.» «میترسم تو مترو با چاقو حمله کنند.» «تو حرم امام رضا حمله کنه.» خب، بنده خدا، شما نگاه کن! یک عنصر پلید که همه وجودش شیطان است، قمه دست گرفته، بیا تو حرم امام رضا. کثافت از وجود این آدم میبارد. وقتی میخواهد یکی را بزند، کی را میزند؟ بله، این لباس. نگاه میکند. خوش به حال آن شهید، خوش به حال شهید اصلانی و دوستانش که البته یکیشان الحمدلله به سلامت برگشت. خوش به حال اینها. با زبان روزه تو حرم امام رضا علیه السلام. امام رضا علیه السلام مهمان خاصش را خواست. پذیرایی خاص کنه. به این شیطان دستور داد: «بیا، این را بگیرش.» خدا خواست از امام حسین پذیرایی خاص کنه، به این شمر لعین دستور داد: «بیا، این را بفرست پیش من.» شیاطین تو امر خدا هستند دیگر. این شیطان وقتی خواسته بزند، کی را زده؟ اینها را ببینید. ترس ندارد. توکل بر خدا. شما فکر میکنی اگر مثلاً ما اینجا نیامدیم، جای دیگری رفتیم، مثلاً کمتر فحش میخوریم؟ نانمان بیشتر میشود؟ برکت کار لزوماً بیشتر است؟ چیزهای عجیب و غریبی دیده میشود. گاهی نام. وظیفهات را عمل کن. امیرالمؤمنین فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر نه رزق تو را کم میکند، نه مرگ تو را نزدیک میکند.» «میترسیم حرف بزنیم، اخراجمان نکند؟ بهشان برنخورد؟ دیگه ما را راه ندهند؟ معامله به هم بخورد؟» نه آقا، وظیفهات را انجام بده. ما فراوان داشتیم. بچههایی که تو جبهه، جاهای دیگر رفتند. پدرمادرها با نذر و توسل و دعا کاری کردند بچه برگردد تو نجفآباد اصفهان داشتیم. همین مشهد هم داشتیم. مشهد همین چند سال اخیر داشتیم، تو غذای مدافعان حرم نجفآباد، دوران دفاع مقدس. میگوید: «مادر نذر کرد، سفره حضرت ابوالفضل، حضرت رقیه، هرچی سفره بود، کنتراتی برداشته بود که این بچه من از جبهه سالم برگردد.» سرباز بوده ظاهراً در جبهه. «دو سالش تمام بشود، سالم برگردد.» میگویم: «دو سال تمام شد، برگشت. آمد از ماشین پیاده شد جلو در خانه، تصادف کرد؛ سرش خورد به این بلوکهای لب بلوار جلو در خانه، مرد.» مادر تو سرش میزد، میگفت: «ای کاش شهید میشد، یک عزتی بود، یک افتخاری بود. دو سال جبهه بود، یک تیر نخورد من جلو در خانهمان.»
ترس ندارد. هر وقت قرار باشد بمیری، میمیری. کارمان را انجام بدهیم. شیطان وسوسه میکند. راه در رفتن از شیطان همین است: «لا حول ولا قوه الا بالله.» گفتند: «این ذکر شیاطین را دفع میکند. شیاطین از این کلمه میترسند.» البته شیاطین هم مراتب دارند. یک مرتبه از شیاطین از ذکر لفظی فرار میکنند. اینها را دقت بکنید، مطالب مهم است. توی سؤالاتی هم که بنده اینجا یک چندین صفحه سؤال در مورد شیطان دارم، به مناسبت آن بحثهای مستند و شنود پرسیده بودند که فرصت نبود جواب بدهیم. تو این بحث سعی کردیم یک مقداری از آن سؤالات را جواب بدهیم. یکی از سؤالات این بود که آقا: «توی مستند گفته شد این ذکر را که میگفت، شیاطین فرار میکردند ولی آن ابلیس، آن شیطان بزرگ هنوز بود آنجا. چطور میشود؟ چرا او فرار نمیکرد؟» بله، برای اینکه شیاطین مراتب دارند. بعضی از شیاطین با ذکر لفظی فرار میکنند. بعضی از شیاطین فرارشان فقط با ذکر قلبی است، از لفظ دیگر فرار نمیکند. آن شیطان قویتر است. او را باید با همه وجودت «لا حول ولا قوه الا بالله» بگویی تا بتوانی از دستش دربیایی. شیاطین ضعیفتر، این لفظ را که میگویی، فرار میکنند. یا امام صادق فرمودند که: «اللّه» خالی بگو. «دست بگذار روی قلبت. وسوسهها و خطورات که میآید، دستت را روی قلبت بگذار، اللّه، اللّه، اللّه.» چند بار تکرار. آیت الکرسی بخوان. دائمالوضو باش. اینها همه اثر دارد توی دفع شیطان. «لا حول ولا قوه الا بالله» ذاتش توکل است، عصاره توکل، چکیدهاش توکل. چقدر این تعبیر قشنگ است. مرحوم کاشفالغطاء میفرماید: «توی نماز یک عبارتی که میگوییم: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ أَقُومُ وَأَقْعُدُ.» میگوید: «چقدر این عبارت زیباست.» حول و قوه الهی بلند میشوم. یعنی بلند شدن من در اختیار خودم نیست. انقدرها بودهاند، نشستهاند، نتوانستهاند بلند شوند. با حول و قوه الهی مینشینم. نشستنم دست خودم نیست. بلند شدنم، او بلندم میکند. نشستنم را هم او من را مینشاند. خوابیدنم، او من را به خواب میبرد. مورد داریم تصادف کرده، ۱۲ ساله خواب ندارد. آسیب وارد شده به سرش. ۱۲ ساله پلکش را هم نمیآورد. معلوم میشود خوابمان هم دست خودمان نیست. انقدرها خوابیدند، بیدار نشدند. اینها که به کما رفتند، ۱۵ سال، ۱۲ سال، ۱۰ سال. رفته تو کما، هوشیار نمیشود. نه خواب رفتنم دست خودم است، نه بیدار شدنم، نه حافظهام، نه حرف زدن. همین آبی که میخوریم، تا حالا آب نپریده تو گلوتان؟ آب دیگر چیست؟ یک قطره اینور آنور جابهجا میشود. به جای اینکه برود پایین، میرود تو مجرای تنفس. چقدر بچههای کوچک با آب خوردن خفه شدند. آدمهای بزرگ با آب خوردن خفه شدند. اینها همش نشان میدهد قدرت دست خداست: «لا حول ولا قوه الا بالله.»
من چند تا روایت برایتان بخوانم و عرضم را امشب تمام کنم. میخواستم مطالب دیگری هم بگویم که دیگر حالا فرصت کم است. انشالله فردا شب، شب آخر این جلسه، آن مطالب را عرض خواهم کرد. چند تا روایت در مورد این ذکر شریف «لا حول ولا قوه الا بالله» که انشالله بهش مقید باشیم. از همینجا شروع کنیم، خصوصاً بعد نماز صبح. دستوراتی که از اهل بیت رسیده، از امام رضا علیه السلام روایت داریم. حضرت فرمودند که: «از خانه که آمدی بیرون، چه خواستی تو شهر بری، چه خواستی سفر بری، این جمله را بگو.» این را حفظ بکنید. میخواهید یادداشت بکنید، میخواهید حفظ بکنید. تو اینترنت هم سرچ بکنیم، میآید: «بسم الله آمنت بالله توکلت علی الله.» هر بار از خانه میخواهی بیایی بیرون، بگو: «توکل میکنم به خدا. بیرون دارم میآیم، هرچه بادا باد، هرچه خدا میخواهد. خودم را سپردم به تو. توکلت علی الله، ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله.» حضرت فرمودند: «این جمله را که میگویی... یادگاری داشته باشید.» «شیطان میآید، َفَتَلْقاهُ الشَّیْطَانُ.» شیطان که میآید سمتت، «فَتَضْرِبُ الْمَلَائِکَهُ وُجُوهُهُمْ.» ملائکه میزنند تو صورتش. با این ذکر میروی تو حس ملائکه. «وَتَقُولُ» ملائکه به شیطان میگویند: «مَا سَبِیلُکُمْ عَلَیْهِ.» «راه ندارید به این.» «وَ قَدْ سَمَّا اللَّهَ.» «اسم خدا را آورده.» «وَ آمَنَ بِهِ.» «ایمان به خدا دارد.» «وَ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ.» «توکل بر خدا کرده.» ذکر را دوباره بگویم: «بسم الله، آمنت بالله، توکلت علی الله، ماشاءالله، لا حول ولا قوه الا بالله.» «راه نداری.» خب، این یک روایت.
روایت دیگر این است که پیغمبر اکرم فرمودند: «اگه کسی سوار مرکب شد، بیشتر از اینها بگیم، بیشتر از اینها بخونیم. دیگه به هر حال کمکاری بنده و امثال ماست دیگر، این روایتها، اینها سبک زندگی است، ذکر، دستور است. باید همه بلد باشند، همه بخوانند، از بچگی یاد بگیرند. کمتر گفته میشود متاسفانه.» حضرت فرمودند: «اگه یک کسی سوار مرکب شد، َفَسَمَّى بِسْمِ اللَّهِ.» «اگر گفت...» سوار ماشین که میشوی، «بسم الله» بگو. «بسم الله اگر گفتی، حالا اینجا خب مرکبهای آن موقع یعنی شتر، اسب، قاطر.» «سوار کجا است؟ شاگرد بغل نمینشیند، شاگرد عقب مینشیند.» درسته آقا؟ آنجا شاگرد عقب، درِ شاگرد میشود درِ عقب درسته؟ میفرماید: «اگه سوار مرکبت شدی، بسم الله گفتی، این شاگردی که باید پشتت بیاید بنشیند، مَلَک است.» «فرشته میآید مینشیند.» «ملائکه رَهَفَهُ مَلَکٌ یَحْفَظُهُ.» ملک که جا نمیگیرد که. ملک میآید پشتت برای محافظت ازت. محافظت میکند «حَتَّى یَنْزِلَ» تا پیاده بشوی. «فَانْ رَکِبَ وَ لَمْ یُسَمِّ.» «چقدر این روایتها عجیب است.» «اگه سوار مرکب شد و بسم الله نگفت...» «شَیْطَانٌ رَدَفَهُ.» شیطان، شیطان میآید مینشیند. «فَیَقُولُ لَهُ.» چی بهش میگوید؟ بسم الله که نمیگوید. یاد خدا که نمیکند. تو ماشین که مینشیند، مرکب که مینشیند، شیطان میآید بغلش، پشتش مینشیند، میگوید: «قنا رو روشن کن.» «تقُن.» آن موقع که خب مثلاً "سی دی" به دهن شتر که نمیگذاشتند. آن موقع که سی دی ۹۶ سوار شتر میشد، قناش چی بوده؟ «خودت غنا بخوان.» اگه آلات غنا داری، بنواز. شعر غنایی داری. چون غنا همش موسیقیاش که نیست. خود شعر هم گاهی غنایی است دیگر. اشعار بیسر و ته و چرت و پرت. شیطان که مینشیند، میگوید: «غنا را بیار. ضبط را روشن کن.» «فَانْ قَالَ: لَا أُحْسِنُ.» ممکن است این بگوید: «آقا، بلد نیستم.» «قَالَ لَهُ: تَمَنَّى.» میگوید: «خب، بلد نیستی؟ نداری؟ شعر بلد نیستی؟ ابزار نداری؟ اشکال نداره. این را الآن تو دلت نگه دار.» «فَلَا یَزَالُ مُتَمَنِّیًا حَتَّى یَنْزِلَ.» این میل را تو دلش میگذارد، میگذارد، میگذارد تا از مرکب پیاده شود، آنجا سراغ غنا. روایتهای عجیبی است. اینها همش در کتاب «محاسن برقی» جلد ۲ است. این روایت قبلی صفحه ۳۵۰، این صفحه ۲۸. میگوید: «این با این هوس غنا است تا پیاده بشود.» فرمودند: «اگه خواستی این اتفاق نیفتد، سوار مرکب که شدی، این ذکر را بگو.» حالا انشالله بنویسیم تو ماشینهایمان بزنیم و یادم باشد اگر بگذارد این شیطون نامرد که یادمان بیفتد، یادمان بماند. سوار که شدی، این را بگو: «بسم الله لا حول ولا قوه الا بالله، الحمدلله الذی هدانا لهذا، سبحان الذی سخر لنا هذا وما کنا له مقرنین.» یک بار دیگر: «بسم الله لا حول ولا قوه الا بالله، الحمدلله الذی هدانا لهذا، سبحان الذی سخر لنا هذا وما کنا له مقرنین.» فرمودند: «هم خودش حفظ میشود، اگر این ذکر را بگوید، هم مرکبش حفظ میشود تا موقعی که برسد به مقصد.» این یک روایت.
روایت دیگر از امام صادق علیه السلام در «کافی» میفرماید: «هرکی بعد نماز صبح...» اینها را انشالله باب بشود بین ما. روایت فراوانی داریم. بنده سهچهارتاش را آوردم، کلی روایت داریم با این مضمون. ذکر «لا حول ولا قوه الا بالله» آثار عجیب و غریبی دارد. فرمود: «غم و غصهات برطرف میشود.» هفتاد تا خاصیت دارد. ذکر بسیار عجیبی. فرمود: «بعد نماز صبح، اگه کسی صد بار لا حول ولا قوه الا بالله بگوید...» «تو بینالطلوعین...» «لَمْ یَرَوْا فِی یَوْمِهِ ذَلِکَ شَیْئًا یَکْرَهُهُ.» «آن روز امر ناخوشایند نخواهد دید.» بعد نماز صبح صد بار. «ماشاءالله کان.» دقت. «کان» اش نیفتد. امر ناخوشایند. میگوید: «آقا، روایت ماشاءالله کان، لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.» صد بار. فرمود: «آن روز امر ناخوشایند نمیبیند.» باز روایت از امام صادق. فرمود: «آقا، العین حق.» «چشم زخم حقیقت دارد. چشم میخورید.» «چشم میخوری.» به قول آن بنده خدا گفته بود: «آقا من اصلاً به حجابت کار ندارم. اینجور سر لخت آمدهای با این موهای خوشگل و این آرایش، اصلاً به حلال و حرامش کار ندارم، چشم میخوری.» «خوشگله؟ اذان به جهنم و شیطونش کار ندارم، چشم میخوری.» الان دیگر با این اینستاگرام جهیزیهها را همه خبر دارند و همه زیر و بم زندگیمان را همه میبینند و چشم میخوری بنده خدا.
نشان نده خب بعضی چیزها بالاخره تو زندگی ما میبینند. «چشم میزنند. آقا شوهر خوبی دارد، آقا این چه خوشاخلاق است، آقا بچهاش چقدر باادب است.» اینها همش چشم میآورد. چهکار کنیم چشم نخوریم؟ فرمود: «هر وقت ترسیدی که چشم بخوری، یا چشم بزنم، یا چشم بزنی، َتَقُولُهَا حِینَ خِفْتَ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ.» «اگه ترس از چشم زخم داشتی، این ذکر را بگو.» «ماشاءالله.» این دیگر «کان» ندارد. «ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.» سه بار این را بگو. هر وقت احساس کردی که الآن ممکن است چشم بخوری، از چیزی خواستی تعریف کنی، تعریف کردم، «ماشاءالله لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.»
اینها دستوراتی است برای اینکه از شرّ شیاطین در امان بمانیم. البته این به این معنا نیست که دیگر اگه انجام دادیم، دیگر هیچ شیطانی به هیچ نحوی نمیتواند به ما آسیب بزند. تقدیرات الهی هم سر جای خودش. اینها به هر حال یک محافظتهایی ایجاد میکند، یک حصارهایی ایجاد میکند. بعضی چیزها [را] خدای متعال در تقدیر نوشته، هرچقدر ذکر و دعا و این حرفها داشته باشیم، اطلاعات [آنها را] بعضیشان علی ای حال سرمان میآید. همانجور که شهدای کربلا، خب مثلاً امام حسین علیه السلام اهل ذکر نبودند؟ این بلاها برشان نازل شد. بقیه اهل بیت مثلاً نمیتوانستند دو تا ذکر بگویند این بلاها دفع بشود؟ اینها بلاهایی نبود که با ذکر و دعا و اینها برطرف بشود. اینها چیزهایی بود که خدا نوشته بود و امام حسین علیه السلام در خواب پیامبر اکرم را دیدند. حضرت فرمودند: «إنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا.» «خدا اراده کرده کشته تو را ببیند.» «و اراده کرده خانواده تو را اسیر، اسیر ببیند.» این اراده خداست. او هم تسلیم خدای متعال بود. او هم اهل توکل بود. این ذکرها هم به این معنا نیست که بگوییم توکل... اینها جای توکل. اینها اصلاً خود ذکرش توکل است. من که ما باز فکر کنیم ذکر گفتیم، این ذکرهای کاری برایمان میکند، باز جای توکل را بخواهد بگیرد. نه، اصلاً خود ذکرش توکل است. «ماشاءالله» یعنی: هرچه خدا... خودم را سپردم به خدا. هرچه اراده او، هرچه تقدیر اوست. امام حسین علیه السلام در کربلا این شکلی بود. خودش را سپرد به چه بلاهایی، چه ابتلائات عجیب. یکی از یکی سنگینتر، یکی از یکی سختتر.
یکی از ابتلائاتی که دل اهل بیت را بسیار غم وارد کرد، یکی از شیاطینی که در کربلا واقعاً از اهل بیت دل سوزاند، شیطانی که واقعاً جگر اهل بیت را سوزاند، حرملۀ ملعون بود. خدا عذابش را بیشتر کند. در زیارت ناحیه، امام زمان به طور خاص حرمله را لعن میکند. گفتند که: «بعد از عاشورا، منحل بن عمرو گفتش که من قضیه کربلا گذشته بود، مدتی سفری داشتم به حج رفتم حج و بعدش از آنجا رفتم مدینه. چون اهل کوفه بود، اخبار کوفه را میدانست، امام سجاد علیه السلام ازش اخبار کوفه را گرفتند: «در کوفه چه خبر؟» به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: «آقا، مختار قیام کرده و دارد انتقام قاتلین شما را میگیرد.» میگوید: «من گفتم: انتقام قاتلین شما را دارد میگیرد.» حضرت فرمودند: «از حرمله چه خبر؟» بعد حضرت نفرین کردند. فرمودند که: «خدایا، او را آتش بهش بزن. بسوزان و بکش.» «بسوزان و بکش حرارت آتش و حرارت آهن را بهش بچشان.» وقتی که دستگیرش کردند، مختار دستور داد، طبق این نقل، دست و پای حرمله را قطع کردند، بعد هم در آتش سوزاندنش. منحل بن عمرو که خدمت امام سجاد رسیده بود، برمیگشت به سمت کوفه. وقتی رسید به کوفه، باخبر شد که مختار دست و پای حرمله را قطع کرده و او را آتش زده. به مختار گفت: «بگذار بهت بشارت بدهم. این نفرین امام سجاد علیه السلام بود که این شکلی برای حرمله نفرین کرد.» دعای امام سجاد بود که محقق شده بود و مختار سجده شکر کرد بابت اینکه این نفرین امام سجاد را محقق کرد. البته مختار حالا این قضیه را که اجرا کرده، به چه نحوی بوده، اجازه داشته، نداشته؟ من به آنش کار ندارم. اصل این قضیهای که حرمله آتش زد به قلب اهل بیت، این اصل حرف بنده است. آتش زد به قلب اهل بیت. هم به قلب اباعبدالله آتش زد، هم به قلب رباب آتش زد. این بچهای که خودش سر تا پا آتش بود. اباعبدالله سر دست گرفتند. فرمودند: «أَلَا تَرَوْنَهُ کَیْفَ یَتَلَوَّى عَطَشًا.» «تَلَوَّى» عبارتی است که برای آتش به کار میبرند: «نَارًا تَلَظَّىٰ». قرآن میفرماید: «آتش شعله، آتش گداخته.» حضرت فرمودند: «ببینید، این بچه در آتش تشنگی دارد میسوزد.» «اگه به من رحم نمیکنید، این بچه...؟» کجای عالم بچه را تو میدان مورد هدف قرار میدهند؟ آن هم بچه تشنه! کجای عالم برای بچه تشنه شیرخواره، تیر سهشعبه میاندازند؟ عذر میخواهم از شما، نمیخواهم خیلی روضه را باز بکنم. به هر حال دهه دوم، باید با ملایمت روضهخوان، آرام روضهخوان. نمیخواهم اذیتتان کنم. همینقدر بهتان بگویم: «تیر سهشعبه تیری است که از سه طرف سرنیزه دارد.» و این تیر را وقتی استفاده میکنند که شکار حیوانی باشد، موجودی باشد که تحرک دارد و سرعت دارد، مثل آهو. چون تا تیر بخواهد پرتاب بشود، به او برسد، احتمالاً جابهجا میشود. این تیر یک جوری تعبیه شده که اگر یک کمی جابهجا شده بود، از کنار بهش بخورد. یک چند قدم، یک کم این طرفتر و آن طرفترش هم بهش بخورد. تیر سهشعبه را اینجور وقتهایی استفاده میکنند. این بچه سر دست اباعبدالله جابهجا میشد؟ تیر سهشعبه آمد: «فَضَمَّ مِنَ الْوَرِیدِ إِلَى الْوَرِیدِ.» «دیدند گوش تا گوش بچه بریده شد. دیدند سر از عقب افتاد.» الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین، یعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا، در ظهور آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل را الساعه سر سفره با برکت حضرت علیاصغر مهمان بفرما. شب اول قبر حضرت علیاصغر به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت را اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت [عنایت بفرما]. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتی ما صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن، بِنَبِیهِ وَ آلِهِ. رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...