مراقبت در سخن گفتن و شنیدن
حقالناس، جلوه بروز حقالله
حق خدا بر بنده
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«عن علی بن الحسین علیه السلام قال: لَیْسَ لَکَ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ: وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ».
فرمودند که شما این اجازه را نداری، «لیس لک»، اجازه نداری که هرآنچه خواستی بگویی؛ چون خدای متعال میفرماید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ». متأسفانه رایج شده و زیاد هم شده، در فضاهای گروههای اجتماعی و جاهای دیگر، شبکههای اجتماعی، طرق ارتباطی گستردهای که هست، انگار اینکه یک نفر نقل کرده، میشود سند. اینکه سند نمیشود که فلانی گفته! سند وقتی است که آدم خودش حسبالحال به این نتیجه برسد که فلانی مرتکب این کار شده. شهادت حس کاربرد دارد نه حدس، ولو حدس قوی هم باشد. شما خودت باید تحمل شهادت کرده باشی. بحث فقهی مطرح میکند: خودت دیده باشی، باید قطع باشد بدانی که این آقا مرتکب این کار شده است.
یک خبری میآید که فلان کس، فلانقدر پول بالا کشیده. این هم کپی میکند واسه پنجاه نفر دیگر. پنجاه نفر به پنجاه نفر دیگر، و باید کمکم تواتر هم پیدا میکند. شیوع اینجا که تواتر حجت نیست. تواتری که تهش به خبر واحد بند است، اینکه حجت نیست. تواتری که به تواتر بند است و تواتر به تواتر و آخر هم تواتر آن هست. ماجرای غدیر را جمعیت کثیری دیدند و شنیدند. اینها به جمعیت کثیر دیگری منتقل کردند. تواترِ متواترینِ المتواترین، نسل به نسل رسیده، نه اینکه تهش معلوم بشود که یک عبدالله بن سبئی بوده مثلاً. علامه عسکری چقدر میتوپد به این شخصیت خیالی تو این کتاب. شبهای پیشاور هم در مورد شخصیتش صحبت شده که ایشان شخصیت خیالی بوده و واقعیت نداشته. بعضی دیگر گفتند که بوده، ولی مثلاً آدم کذّاب و جَعّالی بوده. در صورت تش، برگردد به ابوهریره یا به عبدالله بن سبئی، متواتر. پانصد نفر گفتند. پانصد نفر گفتند، ولی از اون یک نفر گفتند که نمیشود. ملاحظه بکنیم. دقت داشته باشیم. تا خودمان ندیدیم، تا خودمان نشنیدیم، سریع صرف اینکه یک کسی میآید نقل میکند «فلان استاد فلان چیز را گفته، فلان کس تو درسش این را گفت»، سند نیست، حجت نیست. مگر اینکه باز به تواتر برسد یا آدم خودش به نتیجه برسد. یا این آدم، ضابط بودنش دیگر برای آدم روشن است و میداند که ایشان یک کلمه جابهجا نمیکند. دقتی که دارد مراعات بکنیم. گاهی یک حرف یک خرده جابهجا میشود. به نفر دوم میرسد. بهقول استاد حاج آقای تهرانی، یک وقتی یک چیزی گفتند توی مدرسه معصومیه، درباره ظهور و اینها بود، یک سری حرفهایی که برخی بزرگان گفته بودند تو جمع خصوصی، این تا شبش مطلب صد برابر هاته شد. یعنی صبح جمعه گفتند، شام جمعه دوباره مبارک بود، سخنرانی داشتند. شامش که آمدند، سیلی از نامهها و اهانتها بود که به ایشان سرازیر شد که شما ادعای تعیین وقت کردی برای ظهور و اینها. گفتند که: «من ناراضیام، دیگر راضی نیستم کسی یک کلمه در مورد این مسئله حرف بزند.» آقا میگویم این آقا، نفر دوم بگوید، دوم به سوم، سوم به کل این مسجد پخش بشود. من به اولی که گفتم، بعد میآیم دوباره از آخری می پرسم. بعد همهتان ببینید. گفت که: «باور کنید که هفتاد، هشتاد درصد مطلب عوض شده. در گوش این آقا گفتم، تا به آن نفر صدام رسیده، از آن میشنوم یک چیز دیگر است.» خیلی وقتها اینجوری است. هر کس یک خردهای اضافه میکند. یک کلاغ چهل کلاغ. خیلی باید مراعات بکنیم. خیلی هم برای آدم محرومیت میآورد، مخصوصاً اگر بزرگی این وسط باشد. کسی که بله. یک وقت از یکی از بزرگان، حالا نمیتوانم اسم ببرم، سوال کردم. گفتم: «آقا گاهی آدم به نحوی است که احساس میکند که حالاتش کلاً قطع شده، اصلاً انگار آدم پنجرهاش بسته است.» ایشان فرمودند که: «برو نگاه کن ببین تو مجلسی به عالمی طعنهای، چیزی نزدی؟ یک چیزی توی مجلسی به کسی حرفی برداشتی؟ قضاوت زودی؟ اعتراض نابجایی؟ انتقاد.» خب، انتقاد دیگر. این هم که شد برای ما دیگر وجهش، وجه دینیش. "انتقاد". معصوم که نیست. انگار هرکه معصوم نیست باید با لجن یکسانش کرد. معصوم که نیست. میآیی نمیگویی. خیلی «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ». اینها همهاش شامل این است که وقتی علم نداری، دنبالش راه نرو.
جنگ لبنان بود که هنوز جنگ لبنان نشده. چند ماه دیگر جنگ لبنان شروع میشود. بعد فرمودند که دامنش ممکن است به ایران بکشد، ولی برخی بزرگانی که در جریان هستند، رفتند متوسل به امام شدند. مجدداً این را از ایران برداشتند به خلاف رضایت ایشان. حرف چند سال گذشته: دخالت دارد در تسریع امر ظهور. این جنگ، جنگ سیوسه روزه، در صورت اینکه بزرگان، «فقط یقین، فقط یقین». جایی که محل شبهه است، احتیاط آدم دست بکشد، همین است. واقعاً یقین داریم بین خودمان و خدا اثبات شده که فلانی دزد است، فلانی خائن است، فلانی آدم بیخودی است، فلانی منافق است، فلانی قصدش ضربه زدن است. فلانی... خیلی از اینهایی که قرائنی هست، آن هم آدم جار نمیزند، میآید به خود طرف میگوید. این نه، خواهش میکنم، نه. میخواهم بگویم که اصلش هم بر این است. آدم وقتی احتمالی، چیزی میدهد، حل بکند. ولی وقتی آدم یک چیزی دید، به محض اینکه یک عکسی در آمد، یک اساماسی در آمد، پیامی در یکی از سخنرانیهای طرف، ولی فیلم طرف را دیدیم، دلیل نمیشود. آنقدر الان شگردهای مختلف هست. اصلاً تو چه مجلسی بوده؟ این آقا به کی گفته؟ خود اینکه «المجالس بالامانه». این یک امر حساس است. مجلسی بگویم. مجلس هم امانت است. اینکه بخواهی تو این حرف من را برداری جای دیگری ببری، بگویی، این مشکل دارد. یعنی اسنادش هم به من حقیقت دارد. واقعاً این را گفتم، ولی راضی نیستم که یک جای دیگری گفته بشود. اینی که گفتم برای دو تا از دوستان خودم بوده، شاگردهای خودم بوده. آدم معتمدی این مطلب را جای دیگری بگوید که آن دوست طرف میخواهد چه برداشتی بکند؟ چه بفهمد؟ این حرمت پیدا میکند. دروغ که نمیگوییم. گفته. صرف گفتنش که نیست. یک کتاب خوبی هم اتفاقاً نوشته شده تو کتابخانه گناهان زبان. چند صدتا مورد از گناهان زبان ایشان جمع کرده. واقعاً هم همین است. یعنی بیشتر بدبختی ما و اینکه تو روایت فرمود که اکثر آدمها را به جهنم میاندازد «فَمَّ وَ فَرْج». این دو تا عضو درون تهی. اکثر جهنمیها از تو همین در آمدند. دهان. دهان و شهوت. الکی نیازی هم نیست، تکلیفی هم نیست، حرف میزنیم، هرچی دلمان میخواهد میگوییم، هرچی دوست داریم درباره هر کی دوست داریم، هر جور قضاوت. شما وظیفه نداری، حق نداری هرچی دلت میخواهد بشنوی. نباید شنید. به محض اینکه پیامش پاک بکند. حالا از فلانی شنیدم. انگار این هم سند میشود! فلانی گفت که اینجوری شده. مثل اینکه دلیل. یا تو بشنوی از این آقا. در حد شنیدنش هم اشکال دارد. مسئول. واقعاً سخته. حسابش را بکنید. خدا میخواهد از اینهایی که شنیدیم حساب بکشد. این را برای چی شنیدی؟ شنیدن دیگر. حالا خودمانم که نگفتیم. اینها. آقا داشت میگفت چرا دفاع نکردی؟ که اقل وظیفه در برابر کسی که دارد غیبت میکند، این است که شما دفاع بکنی از آن که دارد غیبتش میشود. کمترینش این است. که باب مفصلی دارد تو بحار جلد هفتاد و دو، در مورد نصرت مومن. حالا غریبه، به این مضمون که کسی نصرت داشته باشد، وقتی کسی از مومنی بد میگوید، دفاع بکند. خدا هفتاد و دو در نصرتش را به روی این باز میکند. اگر این کار را نکند، حالا هفتاد تا، هفتاد و دو تا طریقه تو ذهنم نیست. خدا هفتاد تا در خزی را به رویش باز میکند. از زمین و آسمانهایی که دارد رسوایی و بدبختی و ذلت برایش میبارد.
خب، اینجا به مناسبت بحث حضرت وارد. مرحوم شیخ عاملی باب سومی را آوردند. باب حقوق واجب و مستحبی که آدم باید به رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام را آوردند. من یکی، دو خطش را میخوانم. بقیهاش باشد، انشاءالله از جلسات بعد. فکر کنم دیگر تو این ماه مبارک حالا بیش از این هم نرسیم. حالا انشاءالله که برسیم بیشتر از این را بخوانیم.
«السَّیِّدُ الْعَابِدِینَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قال: حَقُّ اللَّهِ اَلْأَکْبَرُ عَلَیْکَ أَنْ تَعْبُدَهُ وَ لاَ تُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً.»
اول حق خداست. به تعبیر حضرت استاد، حق الناس نداریم. اینها همه تجلیات حقالله است. برعکس یک آدم نادان که میگوید حالا حقالله را که خدا میبخشد، حقالناس مواظب باش. اصلاً چیزی به اسم حقالناس نداریم. ناس خداست که حق برای او طراحی کرده و در نظر گرفته و خود آن خدایی که حقی در نظر گرفته، خودش در حقوق، یعنی حقوق خود او، و خودش، خودش اصلاً حق خود اوست. «ان الله هو الحق» به خود اوست که حقانیت میدهد، تکلیف میدهد. هر کسی یک بهرهای ببرد و در برابرش بهرهای برساند. شِقّ و تکلیف که تو حقوق بیشتر روی حق و تکلیف بحث میشود. علم حقوق. در صورت حق خدا، اصل حقوق. بقیه هم شعب حقالله. لذا تو برخی روایات دارد که شما وقتی حق مردم را رعایت نکنی، خدا شما را سوال میکند، مجازات میکند. چرا فلان جا حق من را به جا نیاوردی؟ مثل بحث مثلاً عیادت از مریض. میگوید که روز قیامت خداوند متعال سوال میکند: «چرا من مریض بودم، عیادتم نیامدی؟» مریض میشود. میگوید فلان مومن مریض شد. حقالناس پرتو حقالله. و او چون حق دارد، ما نسبت به همدیگر حقی پیدا میکنیم. حق او هم این است که عبادتش بکنی، شریک برایش نیاوری.
«فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ بِإِخْلاَصٍ جَعَلَ لَکَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.»
اگر همین حق را با اخلاص انجام بدهی، همه آنچه که درگیرشی از امر دنیا و آخرت، برایت کفایت میکند. جاهای دیگر ما پرسه میزنیم و میگردیم دنبال «امشب چه ذکری بگویم؟ فردا شب چه کار بکنم؟ هفتاد تا فلان جا را، فلان جا بیندازم، فلان چیز را از فلان جا». و اصل کار را ول کردیم، که حقالله. چسبیدیم به چیزهای فرعی.
حق بعدی، حق خودت است. به خودت. «و حق نفسک علیک ان تستعملها بطاعه الله عزوجل.» شما خودت به گردن خودت حق داری. حق خودت به خودت چیست؟ حق نفست بر شما چیست؟ حق نفس چقدر تعبیر لطیف است. حق نفست این است که به کارش بکشی در مسیر طاعت خدا. نه وظیفهاش، حقش است. حقش را بده. غیر از این بهکار نمیکشی تو مسیر عبادت خدا. حقش را ندادی بهش. داریم ظلم میکنیم، گناه دارد. مثلاً اذیت میشود. حقش است، باید برویم تو مسیر طاعت خدا. مسیر طاعت خدا باید به کارش گرفت. بعد دیگر حضرت حق گوش، چشم و اینها را دیگر واردش میشوند. انشاءالله جلسات بعد بهش میپردازیم. الحمدلله رب.
در حال بارگذاری نظرات...