‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. والعن اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
فرمود علامه طباطبایی در جلد ۳: "اینها رو خدای متعال فرمود که ولشون کن، بگذار غرق همین بازیها و مستیهای خودشون باشن، یه روزی میفهمن، پرده کنار میره و سطح فهم اینها همینه." «ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ». کسی که «تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا». که نکته لطیفی هم اینجا هست اینه که تولی از ذکر خدا همراه با چیه؟ اینه که جز دنیا نمیخواد. کسی که چیزی جز دنیا نمیخواد، این از ذکر خدا اعراض کرده. ولو نماز هم بخونه، ولو ذکر بگه. همین دیگه، یعنی اون حقیقت ذکر رو نداره، توجه نداره. دلبستگی به دنیا با توجه به خدا و آخرت تضاد داره. البته به هر حال خود این ذکر ظاهری آثاری داره. حالا همین نمازی که میخونه، انشاءالله توی بزنگاههایی، توی انتخابهایی، یه جایی لازم میشه که پا بذاره رو دنیا، حلال خدا رو انجام بده. خود همین میشه ذکر واقعی، شرایط رو براش فراهم میکنه که از این احوالات دنیایی خارج بشه و به ذکر واقعی برسه.
بعد علامه میفرمایند که: «لَا يُسَفُّ لَهُمْ عَيْشٌ»؛ اینا هیچوقت خوشی تو این زندگی دنیا ندارند؛ «إِلَّا وَ هُوَ مَنقُوصٌ بِمَا يَعرُو عَلَيْهِ مِنَ الْغَمِّ وَ الْهَمِّ». هرچی که از این حیات دنیایی براشون حاصل میشه، فقط بر هم و غمشون میافزاید. همش دغدغه است، همش استرسه. شما رئیس جمهور که نشی، یه درد داری؛ ولی رئیس جمهور که بشی، صد تا درد داری، صد تا استرس داری، صد تا هم و غم داری، صد تا گرفتاری داری. به مراتب مشکلاتش بیشتره. ریاست به مراتب هم و غمش بیشتره. الان اسرائیلیها این همه جرم و جنایت، چند روز، همش استرس. نتانیاهو استرسش از همه اینا بیشتر. گفتنی پناهگاه تو اعماق زمین براش کَندَن. حالا انشاءالله که لاشه سگش رو به زودی پیدا میکنیم (پیدا کنند به درک واصل بشه این ملعون). اونقدی که قرائن نشون میده خیلی چیزی ازش نمونه، از این دنیا. انشاءالله عنقریب به اسلاف خبیث و کثیفش ملحق خواهد شد، انشاءالله. خوب، چیه این زندگی؟ زندگی نتانیاهو. واقعاً هیچ سگی اینجور زندگی نمیکنه، هیچ گرگی اینجوری زندگی نمیکنه. زندگی نحس و کثیف، همش اضطراب، همش استرس، همش دغدغه. تازه این اینجاشه، اون طرف که دونه به دونه این بچههایی که کشته، پدر او رو در میارن احمقا. خوشحالن که فرمانده ارشد حماس رو کشتن. نمیدونن این فرمانده رفته اونور با سپاهی که از شهدا اون طرف دارند، از این به بعد طراحی عملیات بکنه. تا حالا دست و بال اسماعیل هنیه بسته بود، تازه دست و بالش باز شد. همونطور که شهید سلیمانی از سردار سلیمانی خطرش برای دشمن بیشتره، شهید هنیه آسیبش از اسماعیل هنیه برای صهیونیستها بیشتره. نمیفهمن، حالیشون نیست. جز این زندگی دنیا و همین چهار تا چیز ظاهری و بمب و موشک و خمپاره و قتل و غارت و تحریم و دلار، جز این چیزا هیچی حالیشون نیست. و چون انقدر محدودن تو این دنیا، تو این هستی، فهمشون محدوده، وجودشون محدوده، ارتباطاتشون محدوده، واسه همین خوشی هم تو همین دنیا هم نخواهند داشت. هم دنیا رو ندارند، جدا از اینکه آخرت هم ندارند.
بعد علامه بعد از این میفرمایند که: «و من هُنا یَظهَرُ أنَّ الْإِدْرَاکَ وَ الْفِکْرَ الْمَوْجُودَ فِي أَهْلِ اللهِ، وَ خَاصَّةً الْقُرْآنَ، غَيْرُهُمَا فِي غَيْرِهِمْ مَعَ کَوْنِهِم جَمِیعاً مِن نَوْعٍ وَاحِدٍ هُوَ الْإِنْسَان». میفرماید که از همین جا معلوم میشه، ادراک و فکری که در اهل الله موجوده و خصوصاً اهل قرآن موجوده، غیر اون ادراک و فکریست که در غیر اهل خدا و اهل قرآن هست. پس اهل خدا و اهل قرآن یک درکی دارند، یه فکری دارند، یه نگاهی دارند، جهانبینی دارند، خدا رو همهکاره میدونن برعکس جهانبینی کفار و مشرکین. اینایی که فکر ضعیف و منحرف دارند، در حالی که همشون از یه نوعن، به همشون میگیم انسان. سطح فهم و فکر ترامپ کجا، فهم و فکر حاج قاسم کجا؟ بایدن ۸۱ ساله کجا، سید علی خامنهای ۸۵ ساله کجا؟ ۸۱ ساله با این کارای خل و چول، کمترین ادراک، کمترین فکر، کمترین قدرت تصمیمگیری. این طرف شما میبینید یه حکیم فرزانه، قدرت مطالعه، سطح فکرش، قدرت تحلیلش. تک و تنها مملکت، وسط درگیری با اسرائیل، ۲۰-۲۵ روز قبلش اسرائیل رو موشکباران کردیم، رئیسجمهورمون از دست رفت. مجلس هم نداشت، هنوز مجلس جدید شکل نگرفته. رئیسجمهور نداره. چه جور میشه؟ کجای دنیا اینو اینجوری رخ میده، بدون اینکه خون از دماغ یک نفر بیاد؟ یه گوشهای از مملکتی ترقه در بشه. عظمت این مرد، قدرت فکر این مرد، قدرت تحلیل این مرد، قدرت مدیریت این مرد. قدرت مدیریتش، چه کسانی رو توی ساختار مدیریتی و مدل مدیریتی خودش مهار کرد؟ به مراتب خطرناکتر از بنیصدر بودند بعضی از اینایی که رئیسجمهور ایشون بودن. چه خون دلها خورد، ولی مدیریت کرد. شما ببینید الان کار به کجا رسیده؟ این مملکت در چه قلهای از عزت و عظمت و پیشرفت و موقعیت جهانی؟ چی تربیت میکنه یک نفر رو؟ این سطح فکر، این قدرت فکر. شما در ۳۴-۳۵ سالگی ایشون در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی»، طرز فکر ایشون از زمانه خودش ۵۰-۶۰ سال جلوه. یعنی هنوز که هنوزه این کتاب بکر، مال اوایل دهه ۵۰، مال ۵۰ سال پیشه، ۵۲ سال پیشه، ۵۱ سال پیش هنوز بکره. هنوز بسیاری از مطالبی که تو این کتاب گفته شده، بسیاری از کسانی که اهل قلم و اهل فکر بودند نمیدونند. هنوز کسی که از آبشخور قرآن میگیره. علامه طباطبایی هم همینطور، امام هم همینطور، رضوان الله تعالی. اینها رو قرآن تربیت کرده. «هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم». حافظ میگه: «دارم میگم معارف ناب این ابیات زلال و عمیق، نه حرف حافظ نیست.» «بلبل از فیض تو آموخت سخن/ ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش.» اگه اشتباه نخونده باشم بعضی کلمات رو. «و بین الفریقین و سعت اهل الایمان من لم یستکمل تعلیم و تربیت الهیین».
پیدا کردی بیتش رو بخون. «بلبل از فیض گل ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش». این بلبل انقدر که دور این گل چرخیده، اینجور زبانش عطرآگینه، این همه هنر در منقارش. خود همین بیت چقدر قشنگه: «بلبل از فیض گل آموخت سخن / ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش.» انقدر دور این گل چرخیدهست بلبل، از لطافت این گل، بلبل هم لطیف شد. خیلی قشنگه، تو برج خیلی قشنگه. چه تشبیه، چه تمثیلی داره میکنه؟ چقدر یه آدم باید لطیف باشه که از دیدن رابطه گل و بلبل و از قشنگی صدای بلبل به این منتقل بشه که این صدای قشنگ بلبل از خود بلبل نیست. چون دور گل زیاد چرخیده، صداش قشنگ شده، هنرمند شده. چقدر لطیفاند بعضیها! خوش به حال از این لطافتها، از این هنرها، از این حکمتها. به ما انشاءالله عنایت بفرماید. حق امام حسین علیه السلام. خیلی لطافت موج میزنه. اشعار حافظ از مولوی هم به مراتب لطیفتره. اشعار مولوی تشبیههای گاهی واقعاً بینظیری داره. این چند شب بعضیاش رو عرض کردیم. تو هم اگه دور قرآن بچرخی، مثل بلبل که دور گل چرخید، تو هم اگه دور قرآن بچرخی، دور نهجالبلاغه بچرخی، دور صحیفه سجادیه بچرخی، تو هم همه وجودت میشه نور. تو هم کلامت میشه کلام امیرالمومنین. تو کلامت آمیخته میشه با عطر قرآن. انس زیاد، آدم رو این شکلی میکنه.
یک کسی پیش یک کسی رفته بود، عکس به این عکس نگاه کرده بود. گفته بود: شما بوی آقای فلانی رو میدی. خیلی لابد باهاش در ارتباط بودی. این کس اول از کس دوم پرسیده بود که شما مگه فلانی رو میشناسی؟ این کس دوم گفته بود: نه، میشناسمش. نه تو عمرم دیدمش اصلا. گفته پس چطور اینجوری ماند؟ این شکلی انس زیاد با یک کسی، با یک چیزی، آدم رنگ میگیره، عطر میگیره، بو میگیره، شبیه میشه. در زوایای ناپیدای وجود خودش. به قول طلبهها در اون ارتکازات عمیق خودش، تو ناخودآگاه خودش، تو ضمیر ناخودآگاه خودش شبیه او میشه. سلمان. امام صادق فرمود: «جُعِلَ هَوَا وَ هَوَا عَلِیِّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ». سلمان دیگه نبود. انقدر دور وجود علی چرخید که همه وجودش شد علی. حرفاشم شد حرف علی، فکراشم شد فکر علی. رهبر معظم انقلاب انقدر گرد این خورشید وجود امام رضا علیهالسلام چرخیدهاند، همه وجودش عطر و رنگ و بو گرفته. تا جایی که سیمای ظاهریشم شباهت پیدا کرده، سیمای امام رضا علیهالسلام. خیلی شباهت زیادی دارند. اونایی که دیدند، به کرات ازش به من اینو شنیدم. از افراد مختلف. شاید پنج شش نفر، بلکه بیشتر، تا حالا اینو شنیدم، افراد مختلف، جاهای مختلف. میمیک صورت ایشون، فرم ریش ایشون، فرم بینی ایشون، فرم ابروی ایشون، فرم چشم ایشون، کاملاً شبیه امام رضا علیهالسلام. امام رضا علیهالسلام حول و حوش ۵۰ سال عمر کردند، رهبر عزیز انقلاب ۸۰ و خوردهای سالشونه. اینها در اثر اون انس و عشق زیاده که آدم رنگ میگیره.
در مورد اویس اینطور گفتن دیگه که بعد نقل کردن دندانش رو شکست. فکر کنم دندان حبیبم آسیب دیده. رسول الله که گفتن همون وقتی بود که دندان رسول الله در آسیب دید. اینها شدت اتصال دارند. الان تو روانشناسی اثبات شده که مثلاً یک آقایی یهو توی ناحیهای از بدنش، مثلاً پای راستش یهو تیر میکشه. با تجربه و آزمایشهای فراوان ثابت شده که مثلا خانمش همون لحظه، همون ناحیه دچار یک دردی شده. زن و مرد این شکلی میشن. نسبت به هم. خیلی عالم عجیبیه، عالم تعلقات و عالم عشق و عالم محبت. «همه غیرها را میسوزاند. شرکَت سِوز اَتَشَ». شریک برنمیتابه. عشق آتش میسوزاند. هرچه غیر، هرچی دیگریه، میسوزونه. اغیار رو میسوزونه. عشق عین وحدته، یکی میکنه. آدم شبیه محبوبش میشه.
قشنگ تو برخی اساتید و بزرگان میبینیم شدت عشقشون، انسشون با بعضی اساتیدشون. حتی مدل خندیدنشون، مدل هوُناست، مدل نگاه کردنشون، مدل مدل شوخی کردنشون، مدل اونهاست. حتی خوابیدنشون. عشق این شکلی میکنه. آدم واقعاً محو میشه در یک نفری که رو واجد کمالات میدونه. تو زندگی خودمونم همینه. یک کسی انقدر عاشق کریس رونالدو، عاشق مسیه، عاشق نمیدونم دیکاپریو. آدم خواه ناخواه شبیه او میشه. صداش، خوندنش، نمیدونم بازی کردنش، فرم راه رفتنش. این پوتین و اون یکی معاونش کیه؟ مدودف دیگه. الان دوره پوتینم طولانی شد دیگه. ریاست جمهوری دوره اون یکی چهار سال پاسکاری میکردند که این بیاد. انقدر محو در پوتین و مدل راه رفتنش، مدل نشستنش، مدل حرف زدنش. همش پوتین بود. پوتین ثانی بود. حلول کرده بود در جان مدودف. معروفه اون قضیه. شنیدید دیگه که طرف اومد. پیغمبر اکرم جایی هستند و اینها. رد پا رو گرفته بود، اومده بود. وقتی رسید دید سلمانم هست. گفت که «مگه رد پا مونده.» به سلمان گفته بود که چه جور اومدی که یه رد پا بیشتر نبود؟ گفته بود نه. دقیقاً پامو گذاشتم اونجا که پای رسول الله بود. اونجوری اومدم. «هَلْ نُجَرِّمُ» این شدت عشق و تبعیت که رشد میده. «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی». این انس با قرآنه که بالا میبره. انس با معارف اهل بیت، ذوب بودن در کلام اینهاست. برای حرف هیچ کسی جز اینها تره خرد نکردن. حرف دیگرانم اگه ارزشی داره، اهمیتی داره، اونقدیش اهمیت داره، اونجاییش اهمیت داره که مطابقت داشته باشه با حرف این ذوات مقدسه. این البته به معنای آن چیزی که بعضی متحجرین فکر کردند که برای هر چیزی باید یه روایتی پیدا کنیم، این به این معنا نیست. بعضی چیزها امر عقلیه، بعضی چیزا امر عقلاییه. بعضی رسماً تعطیل میکنند بالاخانه رو به اسم اینکه روایت اینو گفته، روایت اونو گفته. بعضی حرفهای مفتی که سر و ته نداره، به اسم روایت، به اسم تعبد برای روایت.
علامه طباطبایی شما نگاه کنید اونجور غرق در روایات. به قول استاد جوادی میفرمودند: ما هیچ کس رو ندیدیم که هم قرآن رو ببوسه به پیشونی بزنه، هم نهجالبلاغه رو، هم اصول کافی رو، هم بحارالانوار. همه اینا رو میبوسید به پیشونی میزد. انقدر این کتابها در چشمش مقدس بود. در عین حال ببینید در المیزان چه کرد؟ روایتی میرسه که عقلاً جور در نمیاد، سازگاری نداره با شواهد تاریخی، سازگاری نداره با احکام فطرت، سازگاری نداره. رد. این نمیتونه اینجوری باشه. این روایت رو کنار. حالا خود معصوم بیاد توضیح بده. این احتمالاً یه جایی از روایت عبارتی جابجا شده، فهم غلطی شکل گرفته. نمیخونه.
بعضیها نه، هرچی هست دیگه همینه. دیگه این متن این شده است: تحجر. نه، این کلمه همین، همینو گفتن به ما. سراغ غیر اهل بیت هم نرو. تو اون بحثهایی که در مورد فلسفه داشتیم، میخوندیم دیگه. در مورد فلاسفه، بعضی روایاتی که داریم. تو همون روایتی که در توحید مفضل حضرت یه «بدی» گفته بودن از فلاسفه که بعضی به شدت با جمود برخورد کردند نسبت به این عبارت، تو همون روایت حضرت چند خط بالاترش ارجاع میدن به فلان قول ارسطو. میفرمایند که بهترین پاسخ رو ارسطو داده تو این موضوع. «ارسطو تالیس گفته فلان جملهای که گفته پاسخ به اون موضوع رو میده.» خیلی جالبه، یعنی روایتی که متن همون توحید مفضل که داره ارجاع میده حضرت به ارسطو، بالاترش رو نخوندیم. پایینترش رو یه کلمه فلاسفه داره، همون رو «صفر چسبیدیم» که «ببین اهل بیت با فلاسفه لجند و دشمنند و ای لعنت به فلاسفه و ای فلان به فلاسفه». اینجوری تعطیل کردن عقل. پس اهل بیت تنها راه نجاتند. عقل هم موافق با اهل بیت. اهل بیت موافق با عقلا.
اگر نباشه تبدیل به جمود و تحجر میشه. که شما به بعضی از الفاظ، خب اونم تازه برداشتی که خود من دارم، خندهدارش اینه. برداشتی که یه آقایی برداشته یه روایتی داره، باید جمود داشته باشیم به همین برداشتی که این شخص داره. کلمه شطرنج مثلاً تو روایت اومده. نگاه به شطرنج فلانه. ولو آقای خمینی گفته، آقای خمینی اشتباه کرده فتوا داده که شطرنج اشکال نداره و فلان. «معصوم وقتی گفته خمینی کیه؟» خوب آقا این شطرنج، اون آقای خمینی تعبدش به مراتب از شما قویتر و شدیدتر بود. او میگه من از این شطرنج، شطرنج نمیفهمم. ابزار قمار میفهمم. شطرنجی که قمار رسم بود رو میفهمم که اگر یه روزی شطرنجی بود که قمار نبود، این مسائل بار نمیشه. نه، اینا دیگه مندرآوردیه. اینا دیگه دکون باز کردن در برابر معصومه. معصوم گفته شطرنج. نه، اینا تعطیل کردن عقله. معصوم گفته شطرنج، معصوم گفته عقل. دو تا گفته. معصوم هم گفته شطرنج، هم گفته عقل و شعور داشته باش. قرآن گفته «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ». عقل داشته باش، دو دو تا چهار تا داشته باش. مصلحت و مفصلشونو میفهمیم. ممکنه یه مسئلهای هم باشه که نمیخوایم درشم وا کنیم، بشه روشنفکری. از اونور در برابر جمود بزنیم بریم روشنفکری؟ همه چیو تحویل کنیم.
نه. گفتن سگ، منظور سگهای اون موقع بوده. سگ اتفاقاً خیلی هم چیز خوبیه. ویژگیهایی داره که انسان نداره. منم که خودم قبلنا آخوند بودم، الان خلع لباسم کردم، سگ دارم خودم. سگبازی میکنم کنار دریا با سگ بازی میکنم. نه، اینا بافتنه. گفته سگ، سگ. الان توی غرب یکی از مشکلاتی که داریم اینه. مسلمونایی که میرن، دست به بافتنشون خوب میشه. چون سخته اونجا زندگی. ضوابط اسلامی. میره میگه آقا نه گفتن حرام نخورید. گوشت حرام باشه. «خوک نمیخوریم». خوب آقا گوسفنده دیگه، حالا ذبح شرعی رو به قبله، بسم الله، اینا نبوده. اون موقع بوده. گوشت گوسفند دیگه حلالگوشته. آقا گوزن حلالگوشته، دیگه حله دیگه. این همه بدبختی ما رو میاندازی. باید برم ۲۰۰ کیلومتر اونورتر بدم ذبحش بکنن و بعد فلان بکنن. بعضی کشورها تا ۵۰۰ کیلومتر باید برن برای ذبح شرعی. و راه برن. از یک کشور باید بره کشوری که تو آمریکای جنوبی گاهی این شکلیه. از یک کشور باید بره یه کشور دیگه. تازه شرعی نیست. و باید خودش بلد باشه. تازه اونم که اجازه بهش نمیدن که بخواد گوسفند بکشه. دولت اجازه نمیده. باید یه جاهای مخصوصی برای ذبح داشته باشه. اونم اجارهاش چقدر بخواد اجاره بکنه؟ بعد یک ماهش رو اجاره بکنه، یه دونه گوسفند میخواد سر ببره. مثلاً بله دیگه، چیزایی که ما واسمون خیلی ساده و ابتداییه.
بله، حالا غرضم اینه که اونور که میریم، دیگه دستمون به بافتن میافته دیگه. که آقا اینکه فلان و اینم که اشکال نداره و اونم که منظور اینها نیست. به افرادی که خوب میبافند مشتری دارند اون طرف. چون اینجوری بخوای زندگی کنی که خیلی سخته. پدرمو در میاری. لقمه صبحونه میخوایم بخوریم، ۶۰۰ بار باید اینشو اونشو هی پیگیری کنیم، بررسی کنیم، فلان کنیم. بله. حالا پس نکتهاش اینه که در واقع عقلانیت هم تعبد. نه تعبد مانع عقلانیت باشه، نه عقلانیت مانع تعبد باشه. عقلانیتی نباشه که از تعبد عبور کنه. تعبدی نباشه که رو عقلانیت پا بذاره. و به نظرم در زمانه ما واقعاً نمونههای برجستهای از این هستند که یکیش علامه طباطبایی، خود حضرت امام، رهبر معظم انقلاب. از دو طرفم اگه کسی خارج میشه همینایی که روبرو امیرالمومنین بودند. یا «قاسطین» میشه، یا «مارقین» و «ناکسین». افراطش میشه خوارج، تفریطشم میشه بنیامیه و معاویه و اینها. دو سر این بردارن. علامه اینجا میفرمایند که «بین فریقین وسعت اهل الایمان». این دو سر این بردارند که یه سرش افرادین که اهل خدا و اهل قرآنند. یه سرشم تربیت شدگان غیر قرآن و منطقه وحی. اینا دو سر این بردارند. این وسطم یه عدهای هستند که اهل ایمان هستند، وسعتاند که از اهل ایمانند. مومنین ضعیفند، از مومنان معمولین. هنوز تعلیم و تربیت الهیشون کامل نشده.
اینم نکتهایست. مخصوصاً تو این انتخابات باز بیشتر فهمیدم که ما در جنبه تربیت سیاسی دینیمون خیلی ضعیفیم. با اینکه خیلی کار کردیم، به قول خودمون یعنی ما اصلاً هرچی داشتیم تو این ۴۵ سال، ۵۰ سال فقط گذاشتیم برای تربیت سبک زندگی. اینا که خود رهبری هم بجنورد که رفتند گله کردند که ما خیلی رشد چندانی در حوزههای سبک زندگی تو این سالها نداشتیم. یکم دلمون خوش بود که رشد سیاسی خوبی داریم. حالا سبک زندگی اینامون مثلاً ضعیفه، تو این انتخابات رشد سیاسی اونم تعطیله. یعنی اساساً مفاهیم ابتدایی که دین روش تاکید داره. رضا رهبری آخرش منم فرمودند که هرکی رای آورد از کسانی استفاده کنیم که اهل تشیع باشند، اهل خدا و پیغمبر باشند. که اهل تشیع میتونن. الحمدالله گشت پیدا کرده. طرف اصلا به خاطر عدم التزام به اسلام رد صلاحیت شده، گفته تو آدم منی بیا این دولت مال تو. تربیت الهی، فکر باید فکر الهی باشه. فکر و رشد بکنه تا سعادت پیدا کند. اینها رو. «شماره علامه طباطبایی». صلوات بفرستید. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
جهاد تبیین که گفته میشه اینه. یعنی کار فکری لازمه، کار فرهنگی لازمه. فقطم اطلاعات دادن نیست. با صرف اطلاعات کسی مشکلش حل نمیشه. فقطم جدل نیست، قیاس نیست که مثلاً حکومت پهلوی اونطور بود، حکومت ما اینطور. یه ضعفی هست که عرض کردم جلسات قبل. انتخابهای غلط از ادراک غلط و تعریف غلط نشئت میگیره. تعریف غلط از خودم، از زندگیم، از خوب و بد، خیر و شر، نفع و ضرر، هزینه و فایده، از خود واقعی و خود ناخودم، از دوست و دشمنم. وقتی من خود و ناخود رو اشتباه گرفتم، دوست و دشمن را هم اشتباه میگیرم. ببینید این کلام پیغمبر چقدر عجیبه؟ ریشه جهاد تبیین اینجاست. ریشه تربیت دینی اینجاست. «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَیْنَ جَنبَیْكَ». دشمنترین دشمنت خودتی. کی اینجوری فکر میکنه؟ محبوبترین محبوبمون خودمونیم برای خودمون. و هر کسی که اینو «چاق بکنه»، دوسش داریم. هر کسی که مانع این باشه بدمون میاد. هرکی به این برسه، دوسته. هرکی ما رو گرفتار بکنه، اینو گرفتار بکنه، دشمنه. وقتی شما نگاهت این بود، بین فرعون و موسی، وقتی تحلیل میکنی میبینی زمان فرعون هم مصیبت و سختی داشتیم، زمان موسی هم داریم. حالا میکشت، مشکلاتی بود. ولی خداوکیلی فرعون به ما بیشتر میرسید. آزادی زمان فرعون بیشتر بود. به ما یعنی کی؟ یعنی حیوانیت ما، یعنی نفس ما. تا این اصلاح نشه، تا این ارتقا پیدا نکنه، تا این تعالی پیدا نکنه، هیچ چیز دیگری در او نمینشینه. ممکنه یه جاهایی تو یه چیزایی با شما هممسیر بشه. ولی روی تحلیلهای غلط و خیلی هم کشدار نیست. بله چهار روزی هم با جمهوری اسلامی هست. چون احساس میکنه که مثلاً جمهوری اسلامی نباشه، مثلاً تجزیه میشه مملکت. خیلیا سر همین با جمهوری اسلامی هستند. بالاخره اینا هستند، اینا نباشن کی بیاد؟ ایرانمون چند تیکه میشه و جنگ میشه و فلان میشه و... وقتی بیفتیم به یه چالشی که خودمون درگیر این مسائل بشیم، اون وقت دیگه دلیل نداره که من میخوام حمایت بکنم. من تو رو به خاطر آب و نونم میخواستم، به خاطر آشیونم میخواستم. تو هم اگه بخوای کاری بکنی که آشیونه من به خطر بیفته، دلیل نداره که حمایتت کنم. موسی رو میخواستی ما رو از چنگ فرعون در بیاره. حالا داره چیزایی به ما میگه، تحمیل میکنه. سخته، فشاره، اذیته، آزار داره. «أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأتِيَنَا وَ مِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا». قبل اینکه بیایی اذیت بودیم، بعد اینکه اومدی از هم چه فرقی کرد؟ تازه زمان فرعون ما اگه دم فرعون رو میدیدیم یه چیزی به ما میرسید. اینجا تو یه تورات برام آوردی، همش قانون. اسم کتاب تورات، تورات به عبری یعنی قانون. همش قانونه، همش بکن نکنهست، همش دستور، دستورات سخت. معنی کتاب تورات، قوانین زمان حضرت موسی، قوانین سفت و سختی. عمو شریعت سهله سمحه مال پیغمبر اکرمه. «لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ». این آیه رو تفسیرش رو ببینید دیگه. «لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ». اقوام قبلی چیزهایی بود که واقعاً تکالیف سختی داشتند. پدر روزههاشون. همون اول اسلام، روزه. شما اگه سر اذان افطار کرده بودی، افطار نکرده بودی تا افطار فردا دیگه نمیتونستی چیزی بخوری، سحری نداشتی. پیرمرده سه روزه گرفته، افتاد. که بعد دوباره آیه نازل شد، آیات مربوط به روزه و تخفیف در روزه و اینهاست. امتهای قبلی اینجوری روزه میگرفتن، هم زمانش طولانیتر بود، هم کیفیتش سختتر بود. ما را از چنگ فرعون درآوردی به اینکه نگاه نکن به اون رابطه. نداشته باش با این معاشرت نکن. پولت رو هم باید اینطور خرج کنیم، انقدر باید خرج کنیم. اون به این پول نده، از اون پول نگیر. همش دستور دستور دستور. البته زمان شاه مشکلات بود ولی اینجوری دیگه نبود. الان طرف رنگ آمیز بهتر میدونه. به این دولت جدید گفتن که شما حاملهای انرژی رو گرون کن، ولی برای اینکه مردم فشار نیاد، متمرکز شد به قضیه حجاب و فیلترینگ. اونجا به مردم آزادی بده. مدل مصر که ما قبل انتخابات گفتیم به اینها رای بدید، مصر میشه. باور نداری میبینی مصر میشه. غصه نخوریم، مصر رو با هم وجودتون لمس میکنیم. اونجا عرقخوری هست، بیحجابی هست، فیلترم نیستند. بدون شک شبشون هم محتاج انتفاضه الخبز راه میاندازه. انتفاضه برای نان، نون ندارن بخورن. کم کم غصه نخور بعدیهاشم نه. انشاءالله مملکت امام رضا علیهالسلام و ما اگر واقعاً از عمق جان از خدا بخواهیم خیلی از این تلاطمات برداشته بشه. ولی مسئله اینه که تو گرفتار نشیم.
حالا خیلیا بر اساس همین آرامش ظاهری که حاکمه، شروع کردن به تحلیل و پرت و پلا گفتن که مثلاً اینایی که در مورد این دولت میگفتین دیدین چقدر دروغ بود، تهمت بود. به آنها عذرخواهی کنید از آقای پزشکیان، ما رو حلال کن. بهت تهمت میزنیم. انقدی مرد باشن که اون روزی که معلوم شد دیگرانی که میترسیدند و حرفایی میزدند که «انذار» بود، وقتی حرفشون به واقعیت پیوست اینام برای ابد این مردونگی رو داشته باشن بگن: آقا ما شعور سیاسی نداریم، نمیفهیم، حالیمون نمیشه، تحلیل سیاسی به ما نیومد، حالیمون نمیشه. «هالویم». اگه شدیم همینه. ما مگه آنچه میگفتیم نشد؟ ما موظف به این بودیم. ما شور سیاسی نداریم. از همین تریبون اعلام میکنم اگه واقعاً اینایی که میگفتیم تو تحلیل ما نشد، متأسفانه شد. از اول گفتیم آیا پزشکیان رای میاره؟ اینجوری هم رای میاره. این شقاق بین بچه حزباللهیها اینطور میشه. ثمراتش به بقیه حرفایی که زده میشد. ما بعدشم گفتیم آقای ظریف همیشه رئیسجمهور اصلی همه کارای دولت ایشون بود. بعد اینم که خوب خیلی خطرات بیشتر از این حرفاست. ما هم اگه بعدش اینجوری نشد، اگه واقعاً دولت، دولت موفقی بود و وفاق ملی بود و رفاه مشکلات رو حل کرد، من تا ابد دیگه تحلیل سیاسی نخواهم کرد، دهنمو میبندم. چون واقعاً مشخص میشه من در عرصه سیاست «سفیهم». اگر اون یکی هم جور شدن، مرد باشن بگن ما «سفیهم»، هیچی نمیگیم. گردن بگیرن. آره، هنوز گردن نمیگیرن. خیلی عجیبه. خدا به دادمون برسه.
خوب این میشه اون نکته اصلی که تربیت الهی، تعلیم الهی، برای اینکه کسی این چنین درکی از سعادت و شقاوت داشته باشه، منطبق با آنچه که قرآن گفته. نیاز به تعلیم و تربیت دارد. تربیت میخواد. تربیتیم آخه. تربیتمون چیه الان؟ آقا معلم مدارس چه خبر؟ چقدر ما معلمی داریم که خودش تربیت شده باشه؟ خودش حالیش باشه؟ معلم دینی داریم میاد سر کلاس همه چیو میزنه از «بیخ». معلم دینی، معلم قرآن. خوب ما تو این دانشگاه فرهنگیان چیکار کردیم تو این ۴۰-۵۰ سال؟ ما الان چند تا طلبه داریم که بتونه یک ساعت از منطق انقلاب حرف بزنه و دفاع کنه؟ یک ساعت. اگر شما تونستید ۱۰۰ تا طلبه معرفی کنید جایزه، جایزه نفیس بهتون میدم. دیالوگم نه، مونولوگ. مناظره. نه، یک ساعت صحبت بکند. چرا ما انقلاب کردیم؟ به کدام دستور دین؟ و چرا بعد از انقلاب محافظت کنیم؟ و حفظ نظام که اوجب واجبات یعنی چی؟ مشکلات جدی. طلبهمونو نساختیم، دانشجو نساختیم، بسیجیمونو نساختیم، عنصر حزب کنشگر فرهنگیمونو نساختیم. خودمونو باد کردیم، گفتیم که بلاگر و نمیدونم فعال فضای مجازی و فلان. واسه خودمون بافتیم. و هرکی هم که تو این فضا اومد، «إِلَّا شَذَّ وَ نَدَرَ». هرکی که به اسم دفاع از انقلاب و فلان و اینا اومد، مگر موارد تک و توکی، همه چپ کردند توی بازی. هفت هشت ساله، ۱۰ ساله، اکیوکی بگیرید برین تا جلو. از مجری و از نمیدونم آخوند و از زندان و مداح و فلان. مگر اگر موارد نادری. انقدر این پایهها سفت نیست که تو بخوای طوفانها در برابرش حفظ بشی. و هزینه بدی بابت آن چیزی که اعتقاد داری. یه باد که میاد، اوه اوه، آقا مردم اینو نمیخوان، مردم اونو میخوان. اصلاً موضوع کار تو همینه که باید آنچه مردم میخواهند رو اصلاح کنی. مردم چی میخوان؟ «تَتَّبِعُونَ» چیه؟ آیهش تو سوره مبارکه نجم هم هست. خب: «وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسَ». خوب از قبلش بخون: «إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِن رَبِّهِمُ الْهُدَىٰ». بابا هدایت ایناست. بین هدی و هوا، هوا رو انتخاب میکنند. فصل بحث مکالمهمون انتخاب بین هوا و هدا است. شما وقتی رها کنی که همه هوا رو انتخاب میکنه. همه از ظن تبعیت میکنند. اکثریت تبعیت از ظن میکنند. «وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ». اکثرتون نسبت به حق کراهت دارید. اکثریت اگه رها بکنی، در انتخاب، حق رو انتخاب نمیکنه. چرا در دوگانه هوا و هدا، هوا رو انتخاب میکنه؟ از چی نشئت گرفته؟ از درک غلطش نسبت به خودش. نمیداند که «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَیْنَ جَنبَیْكَ». همین خود تو، همین همین هواها، همین اشتهاها، همینا بزرگترین مانع برای رسیدن به اون قلههاست. هرکی که اینها رو داره تحریک میکنه، دشمن توئه. هرکی به اینا ضریب میده، دشمن توئه. هرکی میخواد از اینا عبورت بده، دوست توئه. «صَدِیقُكَ مَنْ یُبْکِیكَ وَ عَدُوُّكَ مَنْ یُضْحِكُكَ». اونی که میخندونتت، دشمنته. اونی که اشکتو در میاره، دوستته. چند کلام امیرالمومنین فوقالعاده است در «غررالحکم». آره، دیگه. انقدر به مردم فشار نیار. اینقدر اذیت نکنین. یعنی یکی هم که داره زحمت میکشه که هدایت بکنه، اینجور تارگت میشه. اینجور «تگ» میخوره، اینجور بازنمایی میشه که اومده جدال کنه با شماها. اومده آزارتون بده. اومده هی سرک کشیدن تو زندگی مردم، هی انگولک کردن، هی اذیت کردن، هی وَر رفتن با مردم، هی رو اعصاب مردم «ریش» کردن. ولی فرعون ببین چقدر برا شماها ارزش قائله، برای هواهاتون.
الان سعودیها چیکار کردن؟ یکمی خاص. مملکتشون به هم بریزه. کاباره رو رواج دادن. کاباره، قمار. تو مکه سالنهای شب عربستان سعودی به دست بن سلمان افتتاح شد. که دیگه دنسینگها شروع میشه، کازینوهایی که قمارخانههایی که شلوار.
«ذِی الْحِجَّةَ الْإِسْلَام». اماراتی، اینجا مردم گفتن ما به دوبی رای دادیم دیگه. دوبی بشویم. اینجوری خوابید تو عربستان. هالوین میگیره عربستان. ۶ سال پیش سوسمار میخوری. آخه گوشت خوک رو هم الان حلال میزنند. گوشت مردار خوک. این خیلی قشنگه دیگه. آقا چندی وقته اسلام قشنگه واقعاً؟ شما باعث بشی که ما بتونیم گوشت خوک هم بخوریم. من واقعاً به اون آخوندی که بکنه گوشت خوک رو رای میدم. من پشت دستش بازی میکنم. تا کی بسههی نخورید و نکنید و نگید و نرید و این حرفا. خسته شدن مردم. بسهیکمی آزادی. مردم نفس بکشن. هی میبینی مردم بهتون نه میگن. تا کی؟ تا کجا؟ به خودتون بیاین. ببین هی مشارکتتون کمتر میشه. تو ۵۰% هم رای ندارین. ۵۰ درصد ۱۶ رقیبتون رای میدن. گروگان گرفتین. اصلاح کنید روشهاتونو، خودتونو. قبول دارم، مشکلات هم باید اصلاح بشه. ولی این بازیهایی که بعضی از این وسط بازها، بعضی از این زردنویسا، بعضی از این شیادا تو عرصه رسانه دارند، اصلاحش چیه؟ اصلاح اینه که برگردیم به قرآن. عبور کنیم از قرآن. برگردیم به خدا. نه اینکه برگردیم به هوا. نه اینکه همینقدریم که بر اساس خدا رفتیم، برگردونیم به هوای مردم. هوا مگه حد یقف داره؟ تو مگه به این هوا، این هوا رو پروار بکنی، مگه اصلاً طرف این هوا مگه پروار شد؟ پای جمهوری اسلامی میمونه؟ نکات مهمیها. این هوا وقتی پروار شد پای جمهوری اسلامی نمیخواد. ما فکر میکنیم این هوا رو که پروار بکنیم، برای جمهوری اسلامی میتونی نگه داریم. حرفایی که ما همیشه میزنیم که آقا با ماهواره رقابت نکنیم. تو وقتی با ماهواره رقابت میکنی، تازه میفهمه ماهواره چه برنامههایی داره. میکشه سمت ماهواره. میگه: خوب این که تو «فیکمُن» استعدادیابی که تو داری که فیک من. تازه با برنامه تو فهمیدم که برنامهتون فیک اونا بود. خب اینم اصلش رو نگاه. هی مخاطب تلویزیون کمتر میشه. کی میفهمی این حرفا رو؟ متحجر، تندرو. آقا خلاقیت از خودت نشون بده. خب نداریم. بدبختیتون همیناست. تو یه چیزی رو دست بقیه بزن. تو بلد باش خلاقانه و هنرمندانه بدون اینکه هواها رو بخوای پروار بکنی، هدای قرآن «لِیَذکُرَ» ساده کنی این حقایق رو، این مفاهیم رو به عرصه محسوسات بیاری. اینا هنر میخواد، اینا جهاد میخواد. این برنامه کپی میکنیم. تا لب مرزش هم میریم. هر «شرووِر» و «کهنه و مسافتی» که هست. تا مرز مسجد که گاهی اونایی که معصیتش رو میکنن، انقدی جاذبه و کشش حیوانی نداره که اینایی که میخوان مرزها رو دور بزنن. الان برنامه جوکری که ساخت «علیخانی»، واقعاً فاجعه است. از رو دست اونا. نهادهایی هم که باید نظارت بکنن که تعطیلاند. و چون خلاقیت ندارند و میدان دستشون نیست، میخوان با این برخورد هم که بکنم. اونم همین میشه که این میخواد؟ بهترین تبلیغ برای اینکه ما رو سانسور کرد و فلان کرد. خودش میره اپلیکیشن میزنه، ۱۰۰ برابر اینا خواهان و بیننده داره. دیگه الان شرایط جوریه که دیگه درگیر مجوزهای جمهوری اسلامی هم نیستن. دیگه هرجایی بخوان برن کار بکنن. حمیدان میبازیم و تو، تو این فضا هی داری هواها رو پروار میکنی. او چقدر من تو این بچه مذهبی حزباللهی طلبهها اینا میبینم. هی سمت همینا، مشتریان برنامه سه ساعت میشینن جوکر میبینن و دو ساعت میشه فلان میبینن، صداتو میبینم، کوف میبینم، فلان میبینم. زندگی جدید بود. فازا.
ما اون نکته اصلیش پس همین بود که تا خودم خودم رو دشمن اصلی نگیرم، دوست و دشمن اصلی رو پیدا نخواهم کرد. خود واقعیمو وقتی پیدا نکردم، وقتی هوای خودم را واقعیت خودم پنداشتم، هر کسی که این هوا رو تقویت میکنه و ارزش قائل و به رسمیت میشناسه، میشه دوست من. هرکی که تو سر این میزنه، میشه دشمن من. این میشه که بین علی و معاویه، معاویه رو انتخاب میکنه. بین موسی و فرعون، فرعون. بین حسین و یزید، یزید رو انتخاب میکنه. بین حسین و یزید. «از ده نزلنی ثم نزلنی ثم نزلنی حتی یقال علی و معاویه». کار به کجا رسیده که انتخابات برگزار شده دور دوم علی و معاویه. تازه تو دعوای علی و معاویه، علی تو دور دوم انتخابات به معاویه میبازه. علی و معاویه. علی نفس پیغمبر، معاویه فرمانده قریش و کفار در جنگ بدر و احد. حالا بین علی و معاویه، علی رای نمیاره. کار به اینجا رسیده که بین حسین و یزید، حسین رای نمیاره. موبایل بیعت بکنه. چه ربطی آخه ما به من بیا، برم زیر بلیط امیرالمومنین، یزید منو انتخاب کند. حرف از انتخاب گذشته. مردم که انتخابات رای دادن. تا همین ما ته و الانف.
تا اینو کسی نفهمه، دشمن. خب چند نفر دشمن میگیره؟ چند نفر پیدا میشه باورش بیاد؟ اینه که دور و ور اشرذمه قلیله میمونه. «إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ». تک و توکی پیدا میشه بکشن با ما بیاد. «لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعِلْمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ». به مواضع حق. «وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ». اکثراً که حق رو دوست ندارند. میخوای با من بکشی بیای، باید پای حق بمونی. «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالْصَّبْرِ». هوای هوای اینا رو دارن. هم اینا رو به خاطر هوای خودشون میخوان. مردم حکام به خاطر هوای خودشون میخوان. اونا میبینن که آن چیزی که به اینا قدرت میده اینه که هوای اینا رو برسن. هی هوا تو هوا میشه، اوضاع بدتر میشه. آره. خوب عبارت آخر رو دیگه نمیرسیم، باشه. این دو خطش که مونده انشاءالله فردا شب این بحث «عذاب» رو در المیزان تمام بکنیم. بله. این میشه آقا داستان مظلومیت اهل بیت، گرفتاریهای این ذوات مقدس که خیلی واقعاً عجیب و دردناک. من حالا تو اون جلسه دوم دیشب در روضه عبارتی رو خوندم، کاملترش رو امشب اینجا عرض بکنم. این مظلومیتها ببین میشن اقلیت مطلق. اقلیتم که شد حرفش به جایی نمیرسه، قدرتی نخواهد داشت.
امیرالمومنین به زینب کبری فرمود که لحظات آخر که وصیت کرد، زینب کبری سوال کرد: بابا جان ام ایمن به من حدیثی گفته از اینکه پیامبر نسبت به آینده چیزهایی فرمودند. شهادت شما، شهادت مادرم، شهادت امام حسن، شهادت امام حسین. مفصل تعریف کرد زینب کبری برای امیرالمومنین که حدیث چی بود. امیرالمومنین فرمود: دخترم «الْحَدِیثُ کَمَا حَدَّثَتِكِ أُمّك». آره دخترم همینطور که برا تو حدیث کردن همینه، واقعیت همینه. بعد آخرش امیرالمومنین فرمود که همینطور میشه، حسین رو هم اینطور میکُشند در کربلا. اینم اضافه کن به آنچه که من به تو گفتم. که میبینم آن روزی رو که با دست بسته تو رو وارد شهر کوفه میکنند، اسیرت میکنم و میچرخانم در این شهر. فرمود: دخترم در آن روز جز تو و چند نفری که همراه تو در این کاروان هستند، مسلمانی روی زمین نیست. اون اسلام واقعی، اسلام ناب. همین خانوادهاند. رو کل کره زمین همین چند تا. کی باور میکند! رو کل کره زمین خدا همین چهل پنجاه تا ولی ناب رو داره. به شما بگن آقا تو آسمانها بگن روی زمین، خدا ۵۰ نفر داره ولی مطلق. تو این ایام به شما بگن دوست داری ببریمت این اولیای ناب خدا رو روی زمین زیارت کنی؟ بگی آره. بیارنت کجا؟ ببرنت مجلس یزید در شهر شام. با این دستای بسته، با این غل و زنجیر. اینا اولیای مطلق خدا علی «اَرْضُ». این زینبی که مندرسترین لباس عالم را پوشیده. زین العابدینی که رد آهن به استخوانش، خانه مبارکش آسیب زده. اینا اولیای مطلق خدایند.
در لهوف سریع بخونم این عبارات را. سید در لهوف نقل میکنه: «فَلَمَّا قَرُبُوا مِنْ دِمَشْقَ دَعَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ شِمْراً». نزدیک دمشق که رسیدند، خواهر مکرمه اباعبدالله به شمر نزدیک شد. «فَقَالَتْ إِلَیْكِ حَاجَةً». فرمود: حاجتی دارم. همه عالم اینجا بمیره. جان! داره دختر علی به شمر گفت من ازت درخواست دارم، حاجت دارم. «فَقَالَ وَ مَا حَاجَتُكِ؟». چیه حاجتت؟ «إِذَا دَخَلْتَ بِالْعِدَّةِ فَمَهِلْ بِنَا فِي دَرْبٍ قلیل النورارة». اگه میخوای ما رو وارد شهر کنی، از یه دری وارد کن تماشاچی کمتری داشته باشه. «وَ تَقَدَّمَ عَلَيْهِمْ أَنْ یُخَرِّجُوا هَذِهِ الرُّؤُوسَ مِنْ بَیْنِ الْمَحَامِلِ وَ یُنَحُّوا عَنْهَا». خودت شمر برو جلو به اینها دستور بده، بگو که این سرها رو خارج کنن از بین این محملها، جلوتر ببرند از ما جدا بکنند. «وَ یُصْرَفُ عَنْهَا الْعَدُوُّ». از ما جدا کنند که وقتی وارد میشیم بیشتر حواسها مشغول دیدن این سرها باشه، این شهدا.
«مَنْ خَوْفٍ لَا یَحْدِثُونَ». ببین مظلومیت به کجا رسیده که حاضر شدن این سرها نمایان بشه در برابر دشمن. خوب دشمنی که میخواد سنگ بزنه، دشمنی که میخواد... میفرماید: این سرها جلوتر باشه. عبارت خیلی عجیبه. «فَقَطْ خِزْيِنَا مِنْ كَثْرَةِ نِزَارَتِهِ.» خیلی به ما نگاه کردند، خیلی خار شدیم. ما این شکلیه. نه روپوشی داریم، نه حجاب کاملی داریم. جواب سوالها را بدهم. این ملعون نقطه ضعف پیدا کرد. دستور دادند سرها رو به نیزه بزنن. «فِي أَوْسَاطِ الْمَحَامِلِ». دقیقاً بغل زنها بگیرن این سرها رو. «بِقِيَّةِ مَنِ الْعَدُوُّ وَ الْكُفَّارُ». سرکشی و کفری که داشت ملعون. «وَ سَلَّكَ بِهِمْ بَیْنَ الْمَنَازِلِ». اتفاقاً برد اونجایی که بیشتر از همه تماشاچی شلوغتر بود. «حَتَّى الْبَابِ دِمَشْقَ». اینها رو رسوند به باب دمشق. عبارت آخر خیلی شرحش نمیدم، یه گریز و یه اشاره. «عَلَى دَرْجِ بَابِ الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ». جلوی در مسجد دمشق اینها رو متوقف کرد و نگه داشت این زن و بچه رو. چرا اینجا؟ عبارت سید: «حَیْثُ یُقَامُ الصَّبُّ». اینجا جایی بود که اسیرا رو میفروختن، اینجا بازار بردهها بود. «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ الَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ الْبَیْتِ وَ سَتُرَىٰ مَا بِأَيِّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار بده. اسرائیل و آمریکای جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رزمندگان اسلام بر لشکر کفر، بر این لشکر صهیونیستهای کثیف و ظالم، غالب و فاتح بفرما. رهبر عزیزمون را تا روز ظهور امام زمان موید و محفوظ و منصور بدار. هرچه گفتی و صلاح ما بود و هرچه نگفتیم ما میدانی برای ما رقم بزن. «وَ النَّبِيَّ وَ آلَهُ رَحِمَ اللَّهُ مَنْ قَرَأَ فَاتِحَةً مَعَ الصَّلَوَاتِ».
در حال بارگذاری نظرات...