این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
گواهی عارفان: امام خمینی پیش از آنکه رهبر باشد، «عارف بالله» بود. [02:08]
پیشگویی تکاندهنده رهبر معظم انقلاب: آمریکا مانند کشتی تایتانیک غرق خواهد شد! [06:53]
انتصاب کلیدی امام در سال ۵۸: «بروید پیش آسیدعلی آقا، او جای مطهری را پر میکند.» [28:10]
نگرانی معنادار امام: «هر موقع به سفر میروی مضطربم تا برگردی؛ زیاد سفر نرو!» [26:30]
پیام معنادار امام پشت سفره افطار: همه گرسنه ماندند تا نماز نافله یک نفر تمام شود! [33:30]
اتمام حجت امام با هاشمی رفسنجانی: «شما در بنبست نخواهید بود؛ آقای خامنهای در میان شماست.» [54:23]
آخرین فرمان امام بر بستر احتضار: «آسیدعلی آقا داخل شوند، با ایشان کار دارم.» [44:45]
فرمان امام به رهبر انقلاب: ریاستجمهوری بر شما «تَعیُّن» دارد؛ فرد دیگری نیست! [59:00]
روایت آیتالله خزعلی از کلام امام: «کسی دلسوزتر از آقای خامنهای برای انقلاب پیدا نمیکنید.» [58:38]
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
یکی از بحثهای مهمی که بعد از این مطالبی که عرض شد مطرح است، خصوصاً بعد از این مقامات معنوی که برای حضرت امام، جملاتی که آیتالله بهاءالدینی فرمودند: «همه عالم در اختیار من است و من در اختیار خود نیستم.» آقای بهاءالدینی این جمله را از امام نقل کرده. آقای بهجت فرمودند: «اسراری از او میدانم که نگفتم و نه خواهم گفت. تو چه میدانی ما دیشب با هم چه گفتگوها داشتیم؟ خمینی را هم میدانم.» گفت: «بله که میدانند، ایشان هم میدانند.»
نامهای از مقامات بلند معنوی حضرت امام رضوانالله علیه، مطالبی که آیتالله پهلوانی فرمودند: «عارف بزرگ، محبوب خدا، محبوب اولیای خدا.» این تعابیر به هر حال حاکی از این است که امام را فراتر از یک عالم، یک مرجع تقلید، حتی یک رهبر سیاسی، بالاتر از اینها باید تصور کرد. ایشان را - ایشان - اول به عنوان یک عارف باید شناخت و فهمید؛ عارفی که سِمت رهبر سیاسی هم هست، مرجع تقلید هم هست، عالم دین هم هست و سیاستمدار هم هست. خوشفکر است، خوشدرایت است، فیلسوف هم هست، فقیه هم هست، و دیگر حالا بقیه کمالاتی که امام داشته؛ شاعر هم هست و از این قبیل. اول از همه عارف است، این خیلی مهم است.
بعضی حتی در حد تقوا برای امام قائل نیستند، عدالت، تقوا و عرفان و این حرفها. اینجور شخصیتهایی دارند مقامات معنوی امام را تأیید میکنند. امام جدا از آن بینش خاصی که داشت که به هر حال خیلی منحصر به فرد بود، به هر حال بعضی چیزها را با همین محاسبات عادی که افرادی که حالا کمی تجربیاتی دارند و کمی در مسائل به هر حال خوشفکرترند و تحلیلهای قویتر دارند میفهمند و میگویند؛ خصوصاً نسبت به آینده. ولی امام فراتر از اینها بود. مسائلی را میگفت نسبت به آینده که نمیشد آدم با محاسبات عادی به اینها برسد. حتی خوشبینترین آدمها با بهترین محاسبات به اینها نمیرسیدند و امام باور داشت، یقین داشت، مطمئن بود.
یکی پیروزی انقلاب بود که تقریباً شاید به اندازه انگشتان یک دست افرادی بودند که مطمئن بودند که انقلاب پیروز میشود. بزرگان عرصه نهضت امام میگفتند انقلاب پیروز میشود. حالا میگفتند میرود دیگر، حالا شاید نسلهای بعد به جایی برسد. شاید کمی رژیم شاه را بتوانیم کنترل کنیم برای اینکه بیرونش کنیم. حکومت خیلی دوست داریم، ولی حالا اینکه چقدر بشود، معلوم نیست. ولی امام معتقد بود که قطعاً خواهد شد. کمتر کسی مثل امام اینطور بود. و از باور امام بقیه انرژی میگرفتند و دلشان گرم میشد و در مسیر میماندند؛ وقتی میدیدند که این آدم معمولاً اونی که در رأس هرم است و فشارها متوجه اوست، در موقعیت ضعف، فشار و اینها، زودتر از همه او از میدان به در میرود. او همش نیاز دارد که بقیه بهش یک چیزی بگویند. چرا پادشاهها آنقدر دنبال منجم و فلان و این حرفها بودند، رمال و اینها؟ برای اینکه یک چیزی بگوید، یک بشارتی بدهد، یک حرفی بزند. بقیه هی نیاز به اینجور چیزها دارند. امام خودش جلوتر از بقیه بود. بله، نه اینکه بهش از کانالهایی از این جنس مطالب نرسد، قطعاً میرسید. بزرگانی از مطالب بهش میگفتند، ولی امام خودش مبدأ جوشش این انگیزه و این شور و این امید و این ایمان بود نسبت به این مسیر و خیلی سفت آمد پای کار و شانه را گذاشت زیر کار تا آخر و نسبت به آینده قضیه مطمئن بود و چیزهایی را فرمود که بعدها محقق شد به طرز عجیبی، حتی با زمانبندی.
مثلاً امام سال ۶۷ فرمود: «ده سال دیگر در مورد جبهه تشکیک میکنند تو همین مملکت.» دقیقاً سال ۷۷ قضایای اصلاحات و تشکیلات نسبت به جبهه و جنگ و شهدا و اینها مطرح شد تو مطبوعات و روزنامههای زنجیری آن قضایا، دقیقاً ده سال بعد. از این قبیل ماجراها امام زیاد دارد که حالا نمیدانم اسم اینها را کرامات امام گذاشت، پیشگوییهای امام گذاشت، محاسبات امام گذاشت، نمیدانم؛ ولی امام از این مطالب زیاد دارد که من حالا اینجا یک مقداری از این مطالب را دارم، پنجاه صفحه تقریباً مطلب است از پیشگوییهای امام نسبت به آینده. امشب که قطعاً وقت نمیشود، یعنی تو این جلسات وقت نمیشود. بعدها اگر فرصتی شد، مفصل، یک ده-پانزده جلسه فکر میکنم بحث میخواهد بهش بپردازیم. حضرت آقا هم از این جنس مطالب زیاد دارند، شاید ده-پانزده جلسه هم مطالب آقا میشود. یک بیست-سی جلسهای مطلب اینجوری دارد که آن افقهایی که اینها نسبت به آینده میدیدند و بیان میکردند، حالا چه آینده کوتاهمدتی که رخ داد، تمام شد و نزدیک ماست، چه آینده بلندمدت، مثل نابودی آمریکا.
«از داغون» عبارت صحیح: حضرت آقا میفرمایند: که: «آنطوری که کشتی تایتانیک نابود شد، آمریکا هم همینطوری نابود خواهد شد.» خیلی جمله عجیبی است. «مثل کشتی تایتانیک.» کشتی تایتانیک را وقتی ساختند، همان اولین سفرش هم بود که تایتانیک... آن کسی که ساخت گفت: «حتی خدا نمیتواند این را غرقش کند.» این جملهای بود که کسی که کشتی تایتانیک را ساخت و این کشتی را به دریا انداختند، تو اولین سفر غرق شد. حالا بعدها فیلمش را ساختند و خیلی ظاهرش باشکوه بود، کشتی تایتانیک. با همان ظاهر باشکوه رفت زیر آب، غرق شد. زمانی که آمریکا هم همین شکلی نابود میشود.
و امام تعابیری که به کار میبرند در مورد شوروی که خوب فرمود و شد، از پیشگوییهای امام، گل بود با جفت و شوروی که مهم هم بود و هیچکس هم باورش نمیشد وقتی که این حرف مطرح شد. شوروی اتفاقاً در دوران اوجش... تایتانیک را بگذار آن را هم بخوانم، قشنگ است. ۱۲/۸/۹۷ میفرمایند: «آمریکای امروز از آمریکای چهل سال قبل که انقلاب پیروز شد، به مراتب ضعیفتر است.» ۲۹/۱۱/۹۸ میفرمایند که دیدار چهلم حاج قاسم بوده. این مال دیدار عاملیان است. میفرمایند که: «همچنان که شکوه و جلال کشتی معروف تایتانیک مانع از غرق شدنش نشد، شکوه و جلال آمریکا هم مانع از غرق شدنش نیست و آمریکا غرق خواهد شد، غرق خواهد شد. این کلمه را داشته باشید. آیندگان میآیند و این کلمه را تحلیل خواهند کرد. غرق خواهد شد مثل کشتی تایتانیک.» همچین آدمی، همچین جملهای به کار برده. این یکی از چیزهایی است که ایشان نسبت به آینده بیان کرد.
حضرت آقا خیلی دارد از این مطالب. میفرماید: «شما جوانها خواهید دید. من میدانم خدا برای این ملت بالاترین موقعیتهای تاریخی را در نظر گرفت. میدانم، خبر دارم، میدانم.» آقا! مهم است این دیگر. بحث اینکه مثلاً «امید دارم» و اینها نیست. «از کجا میدانید؟» این چه علمی است؟ چه کتابی خواندید؟ مثلاً با چی؟ با کجا درآمده این علم؟ «علم» این «نگاه» را دارم، این «امید» را دارم. آره، آن باز یک بحث دیگر است و همینطور حالا حضرت امام که اصلاً مطالبش خدمت شما عرض کنم که مطالبی که حضرت امام فرموده خیلی عجیب است، خیلی عجیب است. و آنهایی که تو کوتاهمدت رخ داد عجیب است.
از رحلت خودش که فرموده بود: «هم انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» شعر ایشان، و هم مطالبی که به دیگران فرموده بودند دال بر اینکه من آخر عمرم است، دارم از دنیا میروم و فلان وقت از دنیا میروم و اینها که چند تا قضیه تو این مضمون هست، تا نسبت به افراد: «فلانی اینطور خواهد شد. این هم عاقبتش مثل فلانی میشود. این هم بعد فلانی آنطور میشود. این چند سال دیگر آنجور میشود، این مسیرش عوض میشود، آن تو مسیر آنطور میشود. بعد از من شما مملکت را تحویل لیبرالها و منافقین خواهید داد.» بابا! منافقین بچهاش را کشته بودند. بعد شما میبینید قضیه اعدام منافقین و اینها. آدمی که بچهاش توسط منافقین کشته شده، خودش میشود سردمدار اعتراض بابت اعدام منافقین، که اصلاً این کلمه هم غلط است برای اینکه اعدام به این شکل نبود. یک مجازاتی بود، قصاص. قصاص منافقین بود. آن هم بعد از اینکه اینها را مدتها کار کردند، بهشان گفتند توبه کنید. بعضیشان توبه کردند، آزاد شدند. بعضی دست از تشکیلات و کار تشکیلاتی برنمیداشتند. تو جنگ، تو عملیات مرصاد هم مشارکت داشتند. «چیکار کنیم؟» الان دیگر قصاص شدند.
منتظری که بعد، بعد چند سال فایل صوتیاش درآمد و بعدها باز دوباره بعد از مرگش، هنوز بهش فکر نمیکرد و آتشافروزی میکرد، امام به ایشان فرمود: «در قعر دوزخ خواهی سوخت.» در قعر دوزخ، یعنی جهنمهای منتظر، جهنمهای معمولی عرقخورها و اینها را میبرند نیست، به طبقه ممتاز در جهنم که واقعاً ترسناک است و همان موقع هم تعابیری که امام برای منتظری به کار برده بود، خیلی سخت بود. برای عدهای عکسش تا چند روز قبل نمازهای جمعه همه جا بغل عکس امام، عکسهای منتظری بود. یکهو نامه مینویسند شش یک شصتوهشت، عزلش میکنند با آن تعابیر خاص. چقدر این آدم آدمشناس بود. بهش میگویند علمالفراست. طرف را یک نگاه میکرد، میگفت این کیست، چیست، چهکاره است. البته مصالح هم اقتضا میکرد. گاهی با همین آدمهایی هم که خیلی هم خوب میشناخت، از همان روز اول هم میدانست طرف چهکاره است، بنا به مصالحی تا مدتی خودش نگه میداشت، باهاش کار میکرد و گاهی به این مناسبت دفع فتنهها میکرد که این خودش داستانی دارد. از بعضی جملاتی که به بعضیها فرموده این مطلب درمیآید که فعلاً نمیخواهم بهش بپردازم.
این بحث مبسوطی است نسبت به آینده، چیزهایی را امام فرمودند نسبت به اینکه جنگ تمام میشود، پیروز میشویم. بعد از جنگ ما اوضاعمان بهتر میشود. ما رو به صعود میرویم، غرب رو به نزول میرود و اینکه غرب نابود خواهد شد. چند تا ما بحث مفصل این شکلی داریم که غرب نابود خواهد شد. آمریکا از بین خواهد رفت جدا از اسرائیل که ریشهکن خواهد شد، غرب نابود خواهد شد. وضعیت نابودی اسرائیل را الان باورشون نمیشود. الآن نابودی اسرائیل باورشون نمیشود. الانها دو سال بعد طوفان الاقصی که دو ساله دارد میگردد. اینها از کدام چاله میآیند بیرون؟ ما را میکشند. کل غزه را شخم زدند، نتوانستند اینها را پیدا کنند، چالههایشان را پیدا کنند. هنوز بعضیها نفهمیدند که اسرائیل نابودشدنی است.
بعد امام آن موقع گفته بود آمریکا نابود میشود. آمریکای کارتر. خیلی اینها حرفهای عجیبی است. البته خب ملت به امام اعتقاد داشت، علاقه داشت، میپذیرفت از امام، ولی یک دم بودن تو دلشان میخندیدند. تو قضیه سلمان رشدی مثلاً بعضیها تو دانشگاههایشان پس از ایرانیهایی که آنور بودند داد و بیداد کردند، گفتند: «این پیرمرد میخواهد همهمان را به کشتن بدهد. پدرمان را در بیاورد. این چه فتوایی بود داده؟ هر کی هرجا پیدا کرد بکشدش.» بعدها معلوم شد کد این فتوا چه عاملی شد برای قدرت، قدرت اسلام شد. چه آثار مثبتی داشت این فتوای امام. به هر حال اینها دوراندیشیهای حضرت امام است که فوقالعاده است.
یکی از آن ابعاد دوراندیشی ایشان نسبت به آینده نظام و آینده رهبری که به نظرم خیلی مهم است، یعنی تمام تأییداتی که نسبت به حضرت آقا هست از بزرگان یک طرف، این تأییداتی که از امام نسبت به ایشان هست به نظرم ممتاز است و منحصر به فرد. آن زمانی که کسی اصلاً تو این قد و قواره نمیدید آقا را برای رهبری نظام، بعد هی خورد خورد هی تو موقعیتهای مختلف. ما یک استادی داشتیم سال ۸۶-۸۷ بابا بحث میکرد. بعد آدم پاکی هم بود، اهل معنویت بود. حالا توصیف دقیقتر نمیکنم که معلوم نشود کی را میگویم. ایشان آن سالها به بنده میگفت که: «آقای خامنهای را من رهبر ما قبولش داریم، ولی اینکه بهترین باشد، بهترین گزینه و اینها را من تو کتم نمیرود، یعنی برایم چیز ثابتشدهای نیست. بعد هم از جهت علمی ایشان مثلاً من ایشان را اعلم نمیدانم، هم از جهت اینکه مثلاً بهترین گزینه است.» این هم خیلی مواردی را میگفت، میگفت: «خب مثلاً آقای فلانی، آیتالله فلانی، آیتالله فلانی، از کجا معلوم اینها بهتر نباشد؟» تو شد قضیه ۸۸. این استاد ما کامل نظرش عوض شد مخصوصاً یک سری قضایایی که با چشمش دید کف خیابانهای قم سال ۸۸.
منتظری تا قبلش میگفت که مثلاً بگو کی ایشان را تأیید میکند. بعد به حساب آن تأییدات میپذیرفت که مثلاً آقای فلانی جمله را در مورد ایشان گفته. یادم است بعد ۸۸ برایم قضایای فتنه ۸۸ و ۹ دی و اینها که تمام شد، چند ماه بعدش که مثلاً با ایشان گفتگو میکردیم، گفت: «امروز من دیگر نگاه نمیکنم کی آقای خامنهای را تأیید میکند، نگاه میکنم ببینم آقای خامنهای کی را تأیید میکند. ایشان مستغنی از تأیید دیگران شده و برایم ثابت شد که هر کی جز ایشان بود تو فتنه ۸۸ این مملکت نابود شده بود.» گفت: «تشخیص این کار شاقی نبود. میدیدم خیلی از آقایون ابتدائیات مسائل سیاسی را نتوانستند فهم بکنند تو فتنه. ابتدائیات موضعگیری را نداشتند. ابتدائیات برخورد با جبهه نفاق و فتنهگر را نداشتند. من فهمیدم، معلوم شد برایم.»
بعضیهاشان هم داشتند، ولی خب حالا به هر حال شلتر، سفتتر. این همهذیل این فتنه کمر میشکست. هر نظامی با این فتنه مواجه میشد نابود میشد. شوخی نبود. سیزده میلیون آدم را روبروی نظام قرار دادن تو تهران. سه میلیون آدم کف خیابان، سه میلیون آدم تو یک شهر خیابان آمد راهپیمایی ۲۵ خرداد میرحسین موسوی، راهپیمایی سکوت. سه میلیون نفر، سه میلیون خودش یک کشور است. ایشان کاری کرد که آن سه میلیون در ۲۵ خرداد ۸۸ تبدیل شد به چهل میلیون در ۹ دی ۸۸ در زدن تو دهان فتنهگرها. اینها، اینها معجزه است. این چه رهبری است که اینجور مدیریت میکند داستان را؟ همین صحبتی که امشب ایشان کرد و واکنشی که داشت، استدلالی که داشت نسبت به قضیه مذاکره و بعضی مطالب با چه آرامشی کار را مدیریت کرد برای مردم. تبیین کرد مسائل را، گفتن قضیه غنیسازی را ایشان توضیح داد، قضیه تحریم را توضیح داد، قضیه مکانیزم ماشه را توضیح داد، خسارت برجام را توضیح داد، مقصرین برجام را توضیح داد؛ بدون اینکه ذرهای تنش، تفرقه، درگیری، هیجان ایجاد بشود. خیلی اینها عجیب است.
برای ما عادی شده. از وقتی چشم باز کردیم، چهل ساله این سبک را داریم میبینیم. خیلی عادی بود. یکی دیگر آمد دیدیم، بابا ابتدائیات دیپلماتیک را نمیتوانند بفهمند و عمل بکنند. خیلی ویژگیها داشت، اصلاً به چشم خیلی ممتاز باشد. ده تا امتیاز تو این آدم پیدا نمیشود. بعد یکهو دیدیم بابا خیلی این آدم امتیاز داشت. مامان بس که دیدیم عادی شده برایمان، به چشممان نمیآید. اولین چیزی که اینجور وقتها مطرح میشود خودباختگی است. شما یک ذره احساس. بابا! فرماندههای مملکت را زدند توی چند دقیقه، چند ساعت. اینها را میزدند، آن یکی میرفتند جلسه بگیرند که اینها چرا خوردند، آن یکیها را میزدند. شوخی نیست. متلاشی میشود. اوکراین یک شب روسیه را غافلگیر کرد، تا مدتها روسیه با این همه هارت و هورت و سروصدا نتوانست بیاید بالا، سر بیرون بیاورد. طول کشید. کمی بتواند چهار تا جنگندهاش را صبح میزنند، شب حمله به تلآویو. همه فرماندهها عوض شدند. شوخی نیست. اینها چیز عادی، سادهای که میگوییم و میشنویم.
توی وضعیت عادی، بنده و شما پارسال همین موقع، همینجوری با همین حسی که همین الان نشسته بودیم صحبت میکردیم، نشستیم صحبت میکردیم در حالی که پارسال حسن نصرالله بود، بشار اسد بود، سلامی بود، رشید بود، حاجیزاده بود. و شما الان هیچ احساس نمیکنی این خسارتی که به بدنه امت اسلام وارد شده. یحیی سنوار بود، محمدرضا بود، مرداد به شهادت رسیدند. احساس نمیشود. چرا؟ اینها خیلی چیز مهمی است. تو یک مدرسهای شما پنجاه نفر کادر داشته باشی، پانزدهتاشان تلف بشوند، هیچ احساس نکنی که نحوه اداره، حتی در حد پنج دقیقه، نحوه اداره این مدرسه با خلأ مواجه شد.
دوازده روز مردم جنگیدند، هیچ احساس خلائی پیدا نمیکنند در حالی که بهترین فرماندهها، زبدهترین فرماندهها تو چند دقیقه به شهادت رسیدند. چه مدیریتی! سال ۴۰۳ در کوران درگیری با اسرائیل بعد از وعده صادق که هر آن منتظریم واکنش نشان بدهند. مجلس جدید هنوز روی کار نیامده، تازه آمدند جلسه گذاشتند، رئیس مجلس انتخاب کردند. رئیسجمهور هم به شهادت رسیده. نه دولت داریم، نه مجلس. وسط جنگ با اسرائیل. پنجاه روز مملکت اداره میشود. چطوری میشود؟ ساده است؛ خیلی طبیعی. نکنه توقع داشتی نشود؟ بله! توقع این است که نشود. شدنش عجیب است. برای ما نشدنش عجیب است. رهبری این را میگویند مدیریت. خیلی اینها مهم است. با چه آرامشی، با چه تدبیری، استخدام کلماتش، ورودش به مطلب از کیفیت استدلالش، کی وارد مطلب بشود، چه پیامی را بدهد، به کی یک چیزی شما بگویی که این همه طیفهای مختلف را خطاب قرار دهی، نه بشود ازش سوءاستفاده کرد، نه تشنج ایجاد کند، نه هیجان ایجاد کند، دست جبهه رقیب را از استدلال خالی کند، دست جبهه موافق را از استدلال پر کند. آب از آب تکان نخورد، کارها هم همینجوری راحت پیش برود. خیلی طبیعی است برای ما پل عادی در کوران جنگ. خیلی اینها فوقالعاده و بینظیر است.
آن نگاهی که حضرت امام دارد به ایشان، الان برای ماها قابل فهم است. بله، آن چیزهایی که در مورد ایشان میگوید ولی آن زمان گفتن این حرفها خیلی عجیب است. کی فکر میکرد یک همچین قوهای تو این سید باشد. در کوران حوادث هی به مرور جلوه میکند و خودش را نشان میدهد. عرض کردم تا قبل ۸۸ اینجور اساتیدی که جبهه رفته بودند، بسیجی بودند، همچین تصوری نسبت به آقا نداشتند. از قضیه ۸۸ این ادراک را نسبت به ایشان پیدا کردند. امام از روز اول این را در ایشان میدید و امام ایشان را بالاتر از اینها میدید.
مطالب را بشویم در روزنامه جوان ۲۶ بهمن ۱۳۹۰، صفحه ۱۴. آیتالله ابوالقاسم خزعلی خدا رحمتشان کند. در گفتگو با روزنامه جوان این خاطره را ایشان تعریف میکند. میفرمایند که: «یادمان است که لحظات آخر عمر حضرت امام بود. مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای به دیدار ایشان رفتند. خیلی سعی داشتند تا گریه نکنند، اما زمانی که وضعیت جسمانی حضرت امام را دیدند، گریه کردند. امام رو به آیتالله خامنهای کردند و گفتند: آقای خامنهای، خدا شما را نگه دارد. چرا گریه میکنید؟» بعد فرمودند: «این انقلاب به دست صاحب اصلیاش حضرت صاحبالزمان سپرده میشود.»
امام تو آن لحظه نگاه میکرده و نگران انقلاب که بعد امام چی میشود. امام داشته به ایشان نگاه میکرده و میگوید بعد امام چی میشود. تفاوتش این است. و از این قبیل مطالب زیاد و جالب و عجیب است. جای بحث و گفتگو. من یک چندتایی را میخواهم بخوانم، آنقدر که امشب وقت بشود، از مطالبی که امام در مورد آقا فرموده بودند. خیلی درخور توجه و جالب است.
روزنامه جمهوری، ۲۸ بهمن ۱۳۷۷، صفحه ۱۹؛ خاطره از آقای هاشمی رفسنجانی. در مکانیزم ماشین جای خالی ایشان را واقعاً احساس میکنیم. ایشان میگوید که: «خیلی برای من روشن بود که امام اعتماد و علاقه وافری به آیتالله خامنهای داشتند و حقیقتاً هم اعتماد داشتند، از لحاظ احساسی و عاطفی ایشان را دوست داشتند. امام هم اهل تعارف نبودند، خیلی خودمانی برخورد میکردند. به یاد دارم که آقای خامنهای از مسافرت آمده بودند. به همراه ایشان رفتیم خدمت امام. ایشان فرمودند: وقتی که شنیدم هواپیمای شما در فرودگاه نشست، خیالم راحت شد. مضطرب بودم چرا که آن موقعها ناامنی بود. این تعبیر برای من خیلی جالب بود و این علاقه امام به ایشان را نشان میداد.»
و توی نشریه ارزشها، بهمن ۷۶، صفحه ۹۴ و ۹۵ میگوید که این اضافه این خاطره اینجاست. میگوید بعد امام به آقا فرموده بودند که: «هر موقع که تو به سفر میروی، من مضطربم تا برگردی.» خیلی سفر داری. نگاهشان شعر امانتی را در نگاه امام آقا قرار بوده حاملش باشد و به ثمر برساند که اینقدر امام نسبت به ایشان هم علاقه داشته هم نگران بوده. برخورد توجه دیگر با آن توضیحاتی که عرض کردم با آن امام، امام عارف، باطنبین، نه فقط آیندهبین، باطنبین بهش توجه کرد.
حالا در مورد کد قضیه رهبری هم که مطالبی هست عرض میکنم. جالب است حالا اینها بحثهای مفصلی میطلبد. بعد شهادت شهید مطهری. شهید مطهری متولد ۱۳۵۸ و ۱۲۹۸، به نظرم ۶۰ سالش بوده شهید مطهری موقع شهادت ؟. شهید مطهری متولد ۱۲۹۸، حضرت آقا متولد چند است؟ ۱۳۱۸. چقدر تفاوت سنی میشود؟
شهید مطهری وقتی شهید شده، ۶۰ سالش بوده. ۶۰ سال خیلی تو سن علما چیزی به حساب نمیآید. آقا ۴۰ سالشان بوده آنهم با آن همه مراجع علما در آن زمان. صوت امام موجود است ۵۸. سروصدا هم از آن صوتی که هست. بعد آره مثل اینجا بوده جاشون. امام میفرمایند که: «این دانشجوها آمدند پیش امام که برای دانشگاه، برای بعد مطهری یکی را به ما معرفی کنید.»
ایشان میفرماید که: «باید به آن صوت باید گوش بدهید.» حالا رفقا اگر بتوانند صوتش را بعد این صحبت من بگذارند تو صوت که خیلی خوب میشود. الان نداشتم من این را پخش میکردم. امام میفرمایند که: «بروید پیش همین آقا سیدعلی آقا، آ سیدعلی آقا، آقای خامنهای. ایشان جای خالی آقای مطهری را پر میکند برایتان تو دانشگاه. ممکن است ایشان قبول نکند، از طرف من بروید بهش اصرار کنید. هم فکرش مثل مطهری است، هم بیانش مثل مطهری است.» تعابیر این شکلی میکند. «هم فکر و بیان و فلان.» و ۵۸ چهار پنج ماه بعد انقلاب. آقا ۴۰ سالش است همین ۴۰ سال دیگر فروردین ۱۸. چهل سال هنوز امام جمعه تهران نشده، هنوز آن داستانهای مجلس و نطقهای مجلسش پیش نیامده که حال بعد باز رئیسجمهور بشود و اینها. امام چه آدمشناس بوده. «این جای خالی مطهری را برای شما پر میکند.» که همین هم میشود.
داستان شهادت آقا، سخنرانی بوده که داشته. گاهی آدم احساس میکند بلکه پختهتر، بلکه عمیقتر، کاملتر، دقیقتر نسبت به شهید مطهری مطالب آقا. این امام حالا با آن همه مشغله و درگیری و بالا پایین کردن. گاهی طرف بابای بچه است، نمیفهمد این استعداد این بچه تو چیست. این همه مشغله امام تشخیص میدهد که این آدم میتواند آن خلأ فکری جامعه را، خلأ فکری نسل جوان و دانشجو را، این از پسش برمیآید بعد مطهری. این نگاه امام و این تیزبینی امام نسبت به حضرت آقا خدمت شما عرض کنم که یک جمله هم امام دارد آن هم خیلی عجیب است اگر بگذارید که میفرماید که: «این آقای خامنهای سلمه الله. کل دنیا را اگر بگردید مثل ایشان پیدا نمیکنید در بین این سلاطین و فلان و اینها که بنای قلبیاش به این باشد که بخواهد خدمت بکند و اینها.»
تعبیر میکنند میگویند: «تا آخر هم انشاءالله هست. تا آخرش معلوم ایشان را برای چه ترور کردند. این مرد مگر چه جرمی کرده بود؟ دست همین آقای محترم که اینجا نشستهاند. ایشان را به چه جرمی ترور کردند؟ مگر چه میگفت؟ چه گناهی کرده بود؟» حالا یا اینجا امام این جمله را میگویند یا آن تو آن صحبتشان. یکی این دو تا که میفرماید: «ایشان تا آخر هم هست.» آخرش که تا آخرش میمانی دیگر. آخرش کجای قضیه میشود؟ «تا آخر هم هست.»
بررسی میکنند، میگویند که امام به خاطر تقیدی که به نظم و انضباط داشتند تو کارها، همیشه بعد از خلاصه اخبار ساعت ۸ صبح که برای انجام کارهای دفتر و مهر کردن قبوض مقرر کرده بودند، تقریباً هیچ وقت تغییری تو این برنامهها نمیدادند. بعد از اتمام این بخش از کارها برنامه عقد و اینها بود که حالا خدمت امام میرسیدند و عقدی بود حالا این شکلی بود و اینها. بعدش اگر ملاقات خصوصی برای مسئولین و شخصیتهای مختلف پیشبینی شده بود انجام میشد.
با این همه چند برنامه استثنایی هم اتفاق افتاد که حضرت امام دستور دادند کل برنامهها تأخیر بشود که یکی از آن موارد مربوط به آیتالله خامنهای بود که وقتی امام مطلع شدند ایشان اول وقت یعنی ساعت ۸ صبح برای ملاقات تو دفتر حضور پیدا کرد، دستور دادند: «شما یعنی اعضای دفتر کارهاتون را بگذارید برای بعد و برخلاف معمول اول ملاقات آقای خامنهای انجام شد.» بعدش مشغول کارهامان شدیم.
خاطره معروف آقا رضا فراهانی که من هم چند بار گفته بودم. چند وقت پیش مینیسیتی تهران، شهید محلاتی سخنرانی داشتیم. بعد منبر دیدم ایشان آمد روبوسی و اینها دوباره باز از خودش آنجا شنیدم از آقا رضا فراهانی که خادم امام بود و راننده خانواده امام در بیت امام. خاطره مفصلی است. فیلمش را هم قبلاً تو کانال بود. یعنی به خاطر مستندی دارد عوارض فراهانی، بخشش همین خاطرات است. فیلم معروف نماز امام. امام چیزی انداختن گوششان، چی انداختن نه شبیه رضا، چی پارچه چی بهش میگویند؟ عبا ندارد. شبیه چفیه است. بعد شالی. آره، که امام نماز را میخوانند. خیلی هم تند میخواند امام. یعنی سه تا سلام آخر هم یکش را میدهد. یعنی نماز گلوله. دلیلش هم این است که ماه رمضان است، روزه هستند همه. خود امام هم روزه است. بقیه هم روزه هستند. برای اینکه به افطار برسند. فکر میکنم فقط مغرب را امام میخواند آنجا، عشا را نمیخواند. آره، آن تیکه هم نماز امام خیلی معروف است، هم تیکه که آقا پیش امام نشسته با هم نگاه میکنند به دوربین. نگاه آقا تو دوربین میافتد. یک لحظه بغل هم نشستند. بعد اینش دیگر معروف نیست. اینجای قضیه.
امام نماز را میخوانند گلوله، بدون تعقیبات، بدون نافله. تو خود نماز هم اکثر مستحبات را میزند امام که اینها به افطارشان برسند. افطار خیلی مهم است. ملت کشته است. بعد سفره هم پهن است آن عقب. همه هم نشستند. یعنی تا نماز تمام میشود همه نشستند سر سفره. امام بلند میشوند و چه جایی برای امام آن سر سفره. حالا جالب است که امام افطار هم با اینها نمیکند. خانمم منتظر است. «من میروم به حاج خانم افطار میکنم.»
حالا آنجا که همه منتظرند مسئولین و فلان و اینها. امام وایستاده، وایستاده به احترام. امام میگوید بنشینند دیگر. مثلاً یک حالت نیمخیزی دارند. «آقا نیامدند، آقای خامنهای هنوز؟» همه نگاه میکنند. بعد بعضی به ما میگویند: «آقا آقای خامنهای دارند دریایی از حرفها...» ملت گشنه، همه تشنه، نافله میخواندیم لااقل یک دو دقیقه چی کاری انجام یک تعقیباتی. عظمت آقای خامنهای، اینها آنهایی که اهل فن مسائل اخلاقی و اینان از این مسائل تو همین ریزهکاری این مسائلی که میروند تو برش خیلی نکته به دست میآورند.
سر سفره به هر حال دور امام یک جایی نزدیکتر پیدا کنیم دیگر. بچسبانیم خودمان را به امام دیگر. آقا نشسته دارد نافله ایستاده دارد نافله میخواند. دوباره وایستادند. دوباره آقا پا شد یک اللهاکبر، یک نماز دیگر. امام همینجور وایستا. اونی که از آقا رضا یادم است میگوید: «پنج دقیقه امام ایستاد. پنج دقیقه خودش دو تا نماز است.» میگوید: «آخر آقا رضا فراهانی میگفت: میگفت من دویدم آمدم در گوش آقای خامنهای گفتم که: آقا تموم. امام منتظر شما هستند، نمینشینند تا شما بیایید.»
«منتظر من باش!» رئیسجمهوری ایشان میگفتش که: «من آنجا احساسم این بود که میخواهد بگوید رئیسجمهورتون خیلی مهم است. رئیسجمهور مقام خیلی بالایی است.» اما رئیسجمهور میخواست بگوید: «این آدم باید پاش وایستید. پای آقای خامنهای وایستید.» پنج دقیقه وایستاد روی پا. همه هم وایستادند. هی هم بعضیها یک چیزی میگفتند: «آقا بنشین! حالا ایشان میاد. حالا حالا فلان.» تا آقا نیامد. آقا که آمد، بعد یک چیزی هم امام به آقا میگوید. آقا رضا به آقای خامنهای گفتم که: «آنجا امام در گوش شما چی گفت؟» گفت: «یادم نیست.» گفتم: «پسر پیغمبر! منو سرکار نگذار. شما خواب میبینی یادداشت میکنی. من خبر دارم من امام بهت یک چیزی بگه یادت نباشه؟» گفت: «آقای خامنهای لبخند زد و یک چیزی نگفت.» آخرش که امام آنجا چی گفته بود در گوش ایشان. غرض اینکه اینها مسئله دارد دیگر.
مهم اینکه از مستحبات نماز میزند به خاطر افطار ولی ولایت وقتی مطرح میشود به همه چی ترجیح دارد. شکم و سفره و غذا و میخواهد ولایت. بعد آنجا تعبیر برای من شد غدیر خم آقای خامنهای. امام اینجوری برای امثال ما حالی کردند که آقا! بعد از من ایشان، یعنی انگار امام تو آن فضای مسئولین هم این را به این شکل ابراز کردند به کرات. هم به نحو خصوصی، هم به آقا، هم به بقیه مسئولین این را گفته بودند که آقا اونی که صلاحیت دارد برای این جایگاه آقای خامنهای است.
یک تعبیرهای شالی دارد آیتالله شالی. مرحوم میگوید: «ایشان برای ما سنگین است برایشان.» آدم اهل معنویت فوقالعادهای بود آقای شالی. ازشان مطالعه کنید تو اینترنت احوالاتشان را. چیزهای خارقالعادهای که ازشان دیده شده است. ایشان فرمود: «آقای خامنهای توان اداره دنیا را دارد چه برسد به ایران.» جمله عالیه مرحوم آیتالله شالی که از شاگردان آقای قاضی بود ایشان. غرضم این است که به هر حال اینجور تعابیری، تعابیر منحصر به فردی است. بعدها میگوید که: «ما امتیازی که ایشان قائل میشد برای خامنهای را فهمیدیم.»
یک قضیه دیگری که دارد در روزنامه قدس به نقل از آقای حجتالاسلام محمد صادقی، ۲۴ آذر ۷۸، میگوید: «یادم میآید که تمام هدف دشمن قلب تهران یعنی جماران بود. یکی برایم نقل میکرد که یکی از روزها صدای آژیر خطر بلند شده بود تو جماران. حالت خاصی به وجود آمده بود. همه دوستان امام به التماس افتاده و از امام میخواهند که بروند جای امن به زیرزمین خونه. امام میفرمایند: چرا زیرزمین؟ مگر همه مردم پناهگاه دارند؟ من هم مثل بقیه مردم بیپناه و چون التماسها اثر نمیکند به فکر چارهجویی میافتند که ظاهراً حاج احمد آقا میفرمایند که حضرت امام رو حرف یک نفر حرف نمیزنند.»
همه میپرسند رو حرف کیست که امام حرف نمیزند؟ ایشان میگوید رو سخن آقا سید علی آقا خامنهای. ایشان اگر به امام بگوید امام نه یک نفر است به امام بگوید گوش میدهد. همه دست به کار شدند با آقا تماس بگیرند که آقا! چیزی به امام بگویید و آقا با یک دنیا متانت و بزرگواری گفته بودند: «من برای امام تکلیف معین کنم؟ هیهات! امام بزرگ همه ما هستند.» ولی اصرارها و خواهشات باعث میشود که آقا تماس بگیرند از قول خود این آقایان مطالبی را بیان کنند. بگویم که: «این آقایان با من تماس گرفتند که از شما بخواهم که به زیرزمین بروید.» بعد از اتمام تلفن امام به زیرزمین میروند. ساعاتی بعد صدای انفجارها از فاصله دور به گوش میرسد. افراد تو خونه امام فوراً دکتر خبر کردند تا امام معاینه کند، مطمئن بشوند برایمان مشکلی پیش نیامده. امام وقتی دکتر را میبیند میفهمد: «من سالم هستم. هیچ مشکلی ندارم. این آقایان را معاینه کنید.»
یک قضیهای هم هست این هم بعدها باید وقت بشود بگویم از امدادهای الهی در حفظ جان حضرت آقا. یکی تو همان قضیه مسجد ابوذر که به چه طرز عجیبی جان آقا حفظ شد. آن رادیو را دقیقاً روبرو قلب ایشان گذاشته بودم. آره که ایشان سرفهاش میگیرد. به اینور یعنی بلندگو که میکروفون که اینجا بوده، آقا اینوری میشود که به این طرف سرفه کند. منفجر میشود. اینجایی شما منفجر میشود آن ترکش صاف باید میرفت تو قلب. ترکشهای ریزی البته تو آستانه قلب ایشان وارد میشود ولی عمل نمیکند. یکیش آن است که خب خیلی عجیب است و ایشان البته میگوید: «من از دنیا رفتم، میبیند چیزهایی را.» حالت احتضار و اینها بوده. تو جبهه هم چند بار به نحوی وقتی که ایشان میرفته جبهه و اینها دوران ریاست جمهوری جوری بوده که چند بار تا آستانه شهادت ایشان رفته بوده به طرز عجیبی. حالا همراهان ایشان که خاطراتی دارند به صورت غیرعادی ایشان زنده میماند و آنجا شهید نمیشود. جوری که دیگر همه مطمئن بودند که تو این حملات بعدشان شهید بشود. آن هم خودش یک بحثی است حالا بعدها اگر فرصت شد عرض میکنم.
یک قضیه دیگر که دارد در کتاب «سیرت آفتاب» آقای حسن فتحعلیان از محافظان حضرت آقا، صفحه ۵۶، میگوید: «من با چشمهای خودم بارها و بارها از نزدیک شاهد دیدار آقای خامنهای و حضرت امام بودم. تو تمامی برخوردها امام خمینی کاملاً میایستادند و به طرف آقا میرفتند. کاری که درباره هیچ یک از شخصیتها انجام نمیدادند یا به ندرت انجام دادند. البته مقصودم شخصیتها و اهل حکومتند. شاید حضرت امام با مراجع تقلید رفتار دیگری داشتند، اما امام همواره در دیدارها آقای خامنهای را در آغوش میگرفتند.»
«یک روز آقا را برای انجام عمل طحال به بیمارستان شهید رجایی بردند. ما دوربین را روشن کردیم و از بیرون مراقب احوال ایشان بودیم چون میخواستیم باز و بسته شدن در مزاحمتی برایشان ایجاد نکند و دمای اتاق دستخوش تغییر ناگهانی نشود. حاج احمد آقا، حاج احمد آقای خمینی از اول تا آخر عمل تو اتاق نشسته بودند و نگاه میکردند. ایشان با توجه به نگرانی امام خمینی لحظهای از آقای خامنهای چشم برنمیداشت. بعد از عمل هم حدود ساعت دو و نیم، دو و سی دقیقه بامداد به من اطلاع دادند حاج احمد آقا با لباس شخصی، لباس سفید و بلند روحانی، حالا طلبه بگیریم و طلبگی و بدون محافظ آمده بودند بیمارستان که جای شگفتی بود چون ایشان همیشه با گارد محافظانشان رفت و آمد میکردند، ولی آن شب برای رفع نگرانی امام و خانواده امام همراه راننده با پیکان آمده بود دیدن آقا.»
«وقتی دوربین را روشن کردیم، آقا را در حال استراحت دید. آرام نشست رو صندلی، نفس راحتی کشید. میفرمودند: امام نگران بودند. پرسیدم: آیا آقای گلپایگانی یعنی محمدی گلپایگانی - از اول ایشان رئیس دفتر آقا بوده یعنی از وقتی آقا آقا بوده ایشان هم رئیس دفتر آقا بوده - آیا آقای گلپایگانی و آقا مصطفی فرزند آقا را بیدار کنم؟ فرمودند: نه، نمیخواهم مزاحم کسی بشوم.»
این یک قضیه. یک قضیه دیگر هم تو همین کتاب، صفحه ۴۸ و ۴۹ میگوید: «روزی که امام در آستانه ارتحال قرار داشت، در دفتر ریاست جمهوری مشغول کار بودیم. به محض شنیدن اخبار فوراً با ماشین اسکورت راهی جماران شدیم. شرایط اوضاع پیچیده و ازدحام مسئولین و شخصیتها همراه محافظان کاملاً آشکار بود. با فشار زیادی روبرو بودیم و به هر حال از ورودیهای اصلی وارد شدیم. برای ورود به بیمارستان مشکلاتمان چند برابر بود. آنجا را به طور کامل بسته بودند. آخرش دو نفر همراه آقا به داخل راه پیدا کردیم. تنها کسی که آن زمان قبل از خاندان امام مراحل دیدار به اتاق پذیرفته شد، آقای خامنهای بود. اینها از صحنههای تلویزیون هم هست.»
«همه آقایون بعد از آن نماز امام که با خون دستشان خواندند و اندکی راز و نیاز بنا به نظر پزشکان بیرون رفتند. آنها اطمینان داشتند دیگر نمیشود برای ایشان کاری کرد و خانواده میتوانند با ایشان دیدار کنند. حاج احمد آقا در کنار بستر پدر بودند. لحظاتی بعد سید علی آقا داخل شدند. امام با ایشان کار دارند. آقای خامنهای رفتند. از آنجا که صدای امام بسیار ضعیف بود، دستهای خودش را با تکیه بر تخت به شکلی قرار دادند که بتوانند با نزدیک شدن به دهان امام سخن ایشان را بشنود. ما از پشت پنجره این صحنه را میدیدیم ولی چیزی نمیشنیدیم. فقط خوب به یاد دارم که چهره آقای خامنهای هر لحظه افروخته و سرختر میشد. دقایقی بعد ایشان حاج احمد آقا را صدا زدند و چیزی گفتند. حاج احمد آقا فریاد بلند کرد: حاج خانم و همه محارم بیایند. تمام این صحنهها و فیلمبرداری شده و موجود است. بعد از این همه منسوبان با امام روبوسی و دیداری تازه کردند. در اینجا هم فقط آقای خامنهای تا لحظه آخر حیات امام در اتاق و کنار محارم بودند.»
این هم یکی. یکی دیگر بگویم. چند تا بگویم. مطالبی که امام در مورد آقا فرموده بودند وقتی به تدریج فردی شدن رهبری در دستور کار خبرگان قرار گرفت، منتظری از اوج تا فرود آذر ماه ۷۶، صفحه ۲۲. «همه نگاهها متوجه آیتالله خامنهای شد چون که برخی از اعضای برجسته خبرگان و از اعضای هیئت رئیسهشان خودشان شاهد بودند که امام خمینی ایشان را مجتهدی مسلم و رهبری میدانند. به همین امر در جمع خبرگان شهادت دادند افرادی مثل آیتالله علی مشکینی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی - آن زمانها ایشان همیشه علی اکبر میگفتند بهش، علی ندارد اکبر هاشمی رفسنجانی- و حاج سید احمد آقا خمینی خودشان شاهد مستقیم تأیید صلاحیت آیتالله خامنهای برای رهبری از سوی امام راحل با شهادت این بزرگان و با صلاحیتهایی که خبرگان در وجود ایشان پیدا کردند امر رهبری را به آیتالله خامنهای محول کردند. ایشان هم بعد از اینکه اتمام حجت کردند و تضمین گرفتند از خبرگان مبنی بر اینکه امر و نهیهای حکومتی ایشان پذیرفته بشود این مسئولیت سنگین را پذیرفتند.»
این قضیه ماه رمضان هم که عرض کردم توی هفتهنامه ولایتالحسین، ۹ خرداد ۸۶ هم یک اشارهای بهش شده ولی خب مستندش تصویر و صوت موجود است. میگوید که مرحوم حاج احمد آقای خمینی در تاریخ ۱۶/۳/۶۸ در بخشی از نامه خودش که بعد از انتخاب آیتالله خامنهای برای ایشان ارسال کرد اینطور مینویسند که مجله زن روز ۲۰ خرداد ۶۸، صفحه ۵ این را منتشر کرد: «حضرت امام بارها از جنابعالی به عنوان مجتهدی مسلم و نیز بهترین فرد برای رهبری نظام اسلامیمان نام میبردند.» بارها. امام بارها: «مجتهدی مسلم، بهترین فرد برای رهبری نظام اسلامی.»
یک چند تا قضیه هم هست که حالا بعضیهاش را قبلاً یک اشاره کردم اینجا هم بگویم برایتان که جالب است. خدمت شما عرض کنم که خب میدانی برای رهبری شرط مرجعیت بود دیگر. این هم از دوراندیشی امام بود که قبل از رحلت امام خودش کار را درآورد. کلاً خیلی اینها کرامات امام است. شرط مرجعیت را نامه داد فرمود: «این را برشدارید، فقاهت کفایت میکند.» آقای منتظری نامه داد گفت: «این را هم ورش دارید.» همه کارهای رهبری را کرد رفت وگرنه به چالش میخوردند اینها. اینها خودش قضیه فقاهت رهبری را حل کرد و آنور هم آقای منتظری را ورش داشت و آب و جارو کرد برای خامنهای ایشان بیاید در رأس که حالا تو نامهنگاریها مطالب که مطرح شده مطالب شرط مرجعیت بعداً آسیب میزند به شما. بعدها گرفتارتان میکند. مرجع باشه هم رهبر.
نگاه میکردم زمان خودشان آقای مرعشی بود ؟، گلپایگانی بود. مراجعی بودند. گفتم خب داریم مثلاً بعدها چی؟ بعدها. این هم از دوراندیشی حضرت امام. بعد تازه خود قضیه اعلمیت را هم ایشان اعلم هم باشد نه مرجع باشد نه اعلم باشد نه فقیه. ولایت فقیه دیگر. ولایت اعلم که نیست. خلاصه نکتهای که اینجا هست این است که فرموده بود که ؟ کی گفته؟ کلنجار گفتگو میشود، امام میفرمایند: «کی گفته رهبر باید مرجع تقلید هم باشد؟ مجتهدی که قدرت اجتهاد مطلق داشته باشد کافی است. مصداقش هم آقای خامنهای است.» یعنی فرمود: «ولی فقیه باید آقای خامنهای باشد.» حالا ببین آقای خامنهای چیست؟ همان را درستش کنید. ایشان که مرجع نیست پس لازم نیست ولی فقیه مرجع باشد. آنها داشتند از آنور قضیه کاربن میگذاشتند، امام اینور کاربن گذاشته بودند.
میگوید که آن زمان که جلسه مجلس خبرگان از صدا و سیما پخش میشد و امام سخنرانی آیتالله خامنهای را گوش میدادند، چند بار تکرار کردند: «این آقا شایسته رهبری است.» عمو منتظری از اوج تا فرود صفحه ۵۹ به نقل از آیتالله مشکینی.
آیتالله عباس واعظ طبسی خدا رحمتشان کند به بیان نقل قولی از دوران ریاست جمهوری آقا گفتند که ایشان یعنی آیتالله خامنهای - روزنامه قدس ۲۹ آبان ۷۶ صفحه آخر - «ایشان یعنی آیتالله خامنهای فرمودند که: دعا کن که خدا ما را محفوظ بدارد از هواها و هوسها و اونی که شایستهاش نیستم در جایگاهش قرار نگیرم.»
بعد فرمودند: «در جلسه ای خدمت امام بودیم.» خب آقا با آیتالله واعظ طبسی خیلی رفیق بودند. یکی از رفقا برای بنده تعریف کرد که داستان تدفین هم فکر میکنم بود خودش یا از یکی از افرادی که نزدیک بود نقل کرد که خب آقا پا شدند تهران برای دفن آمدند مشهد. بعد رفتند کنار پیکرش قرآن خواندند و اینها. از معدود افرادی که موقع تشییع جنازهاش آقا بودند تو خود قبر که گذاشتند آقا بودند. خیلی کم قضیه دیگر اینجوری نهایتاً نماز طرف را میخواندند. آن دوست تعریف میکرد حالا یا خودش بود آنجا یا با واسطه میگفت که: «آقا سر قبر گفت:رفیق! شاهد باش تا اینجا کنارت بودم.» رفیق بودند اینها، یعنی حق رفاقت به جا آورده بود. انشاءالله یک رفیق مثل علی خامنهای نصیبتان بکند.
فرمودند: «جلسهای خدمت امام بودیم. حاج احمد آقا، یکی دو نفر دیگر هم بودند. وقتی بحث عزل آقای منتظری شد از قائم مقامی، من با حالت التهاب و اضطراب به امام گفتم: تکلیف آینده چی میشود؟ امام فرمودند: جنابعالی هستید. چون من انتظار همچین جوابی را نداشتم، حالت عجیبی به من دست داد. کمی سکوت کردم در فکر فرورفتم. امام دو مرتبه فرمودند: جنابعالی هستید.» احمد آقا از یکی دو نفر نام بردند که: «آنها به شما کمک خواهند کرد.» اما امام فرمودند: «خیر. خود شما هستید.» سه بار یعنی احمد آقا گفتند که: «خب آقا فلانی هم کمکتون میکند، آقای فلانی هم کمکتون میکند.» امام دوباره گفتند: «نخیر، خود ایشان.»
حاج احمد آقا نقل کردند: «وقتی که آیتالله خامنهای در سفر کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر از تلویزیون میدیدند. آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم یا سخنرانیها و مذاکرات ایشان در آن سفر خیلی برای امام جالب بود. فرموده بودند: الحق که ایشان شایستگی رهبری را دارد.» روزنامه خراسان، شماره ۱۳ خرداد ۷۵، صفحه ؟ به نقل از آقای هاشمی.
مطلب بعدی هم بله، فیلم خانم زهرا مصطفوی دختر امام. «منتظری از اوج تا فرود» آذر ۷۶ صفحه ؟ میگوید: «من مدتها قبل از برکناری قائم مقام رهبری شخصاً از محضر امام درباره رهبری پرسیدم و ایشان از آیتالله خامنهای نام بردند.» قائم مقام آقای منتظری مهمان بودند. «میگویند بعد شما آقای خامنهای. پرسیدم که آیا شرط مرجعیت و اعلمیت در رهبر لازم نیست؟ ایشان نفی کردند: نه، لازم است.» «مراتب علمی ایشان پرسیدم. ایشان مجتهد است.» یعنی باسواد است. صریحاً فرمودند که: «ایشان اجتهادی را که برای ولی فقیه لازم است دارند.» که بعدها بدم تو مجلس. مرجع بودن، مرجع دارای رساله داشته باشد. آثار فقهی شاخص.
آقای هاشمی رفسنجانی میگوید که در نشریه ارزشها، بهمن ۷۶، صفحه ۹۴ و ۹۵، روزنامه خراسان هم ۱۳ خرداد ۷۵ میگوید: «من به طور خصوصی خدمت امام رفتم یک روزی چون مقداری روی بازتری داشتم و مسائل را بیپرده میگفتم. در مورد قائم مقامی رهبری و مشکلاتی که احتمالاً پیدا میشد صحبت کردم. ایشان صریح گفتند: شما در بنبست نخواهید بود. چنین فردی آیتالله خامنهای در میان شما هست. چرا خودتان نمیدانید؟» این جلسه مربوط به اواخر عمر حضرت امام است. تو همان روزها امام برای مقام معظم رهبری کلمه «برادر» را به کار میبردند. امام به آقا میگفتند: «برادر.» فاصله سنی چقدر بود؟ آقا ۱۲، ۸۱، ۱۳۱۸، ۳۷ سال. نزدیک ۴۰ سال فاصله سنی. قطعاً این تعبیر بیمعنا نبود.
ما آن روزها از این تعبیرات به موضوع رهبری آیتالله خامنهای منتقل نشدیم ولی گفتههای امام خمینی نشانگر این است که معظمله آیتالله خامنهای را شایسته این کار میدانند. یکی از بحثهای ما خدمت امام راحل این بود که: «کی جانشین ایشان بشود؟ آقای منتظری که...» امام فرمودند: «همین آقای خامنهای.» تو همان دیدار هاشمی که آقای امینی و آقای مشکینی هم تو آن جلسه حضور داشتند که اینها بعد نامه شش یک شصت و هشت میروند پیش امام که منصرف کنند امام را از انتشار نامه. آقا آقای هاشمی، آقای امینی، آقای مشکینی که: «آقا مصلحت نیست ما را منتشر نکنیم.» بعد یک بحثهایی آنجا میشود. یکیش این است که خب حالا شما میخواهید این را بردارید، کی میخواهد ایشان رهبر بشود؟
تعریف کند برای کسی بگوید که امام این را گفته در مورد قطعاً فیلمش را از خود دفتر میگرفتیم میدادیم خبر ۲۱ کار بکند. تو پیجمان کار میکردیم لایک شده توسط رهبر انقلاب فالو توسط امام. در جلسهای با حضور سران سه قوه، آقای نخستوزیر و حاج احمد آقا محضر امام بحث شد. حرف ما با امام این بود که: «ما بعداً با قانون اساسی مشکل خواهیم داشت چون ممکن است خلأ رهبری پیش بیاید.» ایشان گفتند: «خلأ رهبری پیش نمیآید، شما آدم دارید.» گفتم: «کی؟» ایشان در حضور آقای خامنهای گفتند: «این آقای خامنهای.»
چند تا قضیه دیگر هم باز تو این فضا هست. یک جملهای دارد این خیلی جالب است. این هم باز نقل قول از آقای خزعلی است در مراسم تشییع پیکر سردار رشید اسلام شهید عبدالحسین برونسی، حرم مطهر رضوی، ۱۷ اردیبهشت ۹۰ که روزنامه قدس ۱۸ اردیبهشت ۹۰ صفحه ۳ این را منتشر کرد. تو گفتگو با آقای خزعلی این حرفهای عجیب خیلیهاش را از آقای خزعلی بود تو این جلسات که خواندیم روحشان هم شاد باشد. ایشان میگوید که امام راحل در مورد ایشان میفرمایند: «اگر دنبال شخصی دلسوز برای انقلاب هستید، کسی دلسوزتر از آقای خامنهای پیدا نمیکنید و حتی تأکید کردم تا آقای خامنهای هست دلواپسی نداشته باشید.»
«من از این ناصرآقا به رهبری بهتر نمیدانم.» آیتالله مسلم ملکوتی میفرمایند که جلسه خبرگان ۱۴ خرداد ۶۸. آقای محمد گیلانی برای اطلاع و اطمینان حضار چند بار قسم خورد. موقعی که آقای منتظری عزل شد، ایشان به امام عرض کرده بود که: «حالا چی میشود؟» امام گفته بودند: «سیدعلی که هست، نگران نباشید.» محمدی گیلانی.
خانم زهرا مصطفایی میگویند تو مصاحبهای که میکنند برای خاطرات امام که هفتهنامه صبح صادق ۱۶ خرداد ۹۰ صفحه ۳ منتشر کرده میگویند: «به خاطرم هست سه چهار روز بعد از جریانهای منتظری که ایشان از قائم مقامی کنار رفتن. پیش امام نشستم گفتم: زشت است من این حرف را بزنم ولی بالاخره آدمیزاد از دنیا میرود. من به نظر میرسد فردی را نداریم که جانشین شما باشد. بهتر نیست شورایی باشد؟» تا این حرف را زدم گفتند: «چرا نداریم؟» گفتم: «به نظر میآید چنین فردی نیست.» ایشان فرمودند: «چرا، آقای خامنهای.» که به هر حال این هم یک نقل دیگری است که تو قضیه ریاست جمهوری هم که آقا خودشان فرمودند: «من دور اول دیگر میخواستم برای دوم ثبت نام نکنم.» «به ریاست جمهوری در شما تعیین دارد.» یعنی فقط تویی که میتوانی رئیسجمهور بشوی تو این مملکت تعیین دارد. یک نفر اگر لیاقت داشته باشد رئیسجمهور بشود تویی. که این هم باز دوباره از آن خاطرات جالب است و مطالب دیگر هم هست که دیگر حالا به آن نمیپردازیم.
انشاءالله که خدا این نعمت را برای ما مستدام بدارد و ایشان را هم انشاءالله از گزند بلایا محفوظ بدارد. خب، این جلسه ما تمام. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...