این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
اصرار معنادار یک فقیه بر تعبیر «سلامالله علیه» برای آیتالله خامنهای.[21:30]
شهادت دادن عارف بالله، آیتالله مرتضی تهرانی: «ذاتیات» رهبر انقلاب را از ۱۶ سالگی میشناختم.[23:48]
راز یک رؤیای سرنوشتساز: «آیندهای فراتر از مرجعیت در انتظار شماست!».[34:40]
مقایسه تکاندهنده یک عارف: «بهشتی، موسی صدر و سید محمدباقر صدر در ذاتیات به پای ایشان نرسیدند.»[38:25]
ادعای شگفتانگیز سالک الیالله: «غلظت اخلاص رهبر را با چشم دیگری میبینم!».[41:15]
تحلیل یک فقیه از مشکلات کشور: فاعل کامل است، قابل قابلیت ندارد![43:00]
منطق تکاندهنده یک عارف: «خداوند ایشان را فرستاده تا امت را بیازماید که با کوچکتر چگونه رفتار میکنند».[47:00]
نعمت ویژه الهی به رهبر انقلاب: «خدا به ایشان شناخت دشمن را عطا کرده است.» [51:00]
بشارت مردی الهی: «این نعمت الهی نه برای ایران، که برای تمام بشریت است!».
روایت رؤیای یک شاهد عینی: پیامبر شمشیر را به دست امام داد تا حد الهی را بر شاه جاری کند![01:03:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
خب، مطالب در تأیید رهبران انقلاب، امام، حضرت آقا و خود انقلاب خیلی هست. حالا نمیدانم یه تعدادی از این مطالب چند جلسه شد، فکر میکنم حولوحوش بیست جلسه تا به حال مواردی را عرض کردیم. جلسات متعدد دیگری هم میخواهد که به این مباحث بپردازیم. و آنقدری که تازه در دسترس ما بوده، فقط یک درصد کمی از آن چیزی است که هست. و آنقدری که آنهایی که در دسترس بوده، ما به آن اطلاع پیدا کردیم، قطعاً خیلی بیشتر از این حرفهاست. هرچه هم میگذرد، هی به موارد فراوان و جدیدتری برمیخوریم و مواجه میشویم که درخور توجه است.
یکی از بزرگانی که اسم ایشان را آوردیم و ذکر خیر ایشان شد، مرحوم آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی، برادر مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی و فرزند مرحوم آیتالله شیخ عبدالعلی تهرانی بود؛ هم پدرشان از بزرگان بود، هم این دو برادر در زمره آن شاگردان درجه یک حضرت امام بودند.
یک وقتی ایشان رفته بودند برای دیدار امام. درمان ایشان شده بودند. به امام گفته بودند. امام گفته بود: «کی اومده؟» گفته بودند: «مرتضی تهرانی.» امام فرموده بود: «مرتضی تهرانی اومده؟ بگید بیاد تو، مرتضی را من بزرگش کردم.» همچین تعبیری برای ایشان به کار برده بودند. حضرت آقا هم در پیام تسلیتشان از ایشان بهعنوان «سالک الیالله و عالم ربانی» و تعابیر این شکلی یاد میکنند که به هر حال حکایت از این دارد که ایشان شخصیت ویژهای بودند. از جهت معنوی، آقا میفرمایند: «عالم ربانی و معلم اخلاق آیتالله آقای حاجآقا مرتضی تهرانی.»
ببینید، حضرت آقا کمتر برای کسی غیر از مراجع، تعبیر «آیتالله» را به کار میبرند؛ مگر اینکه خیلی شاخص باشد از جهت موقعیت علمی حوزوی، یا مثلاً جزء فقهای شورای نگهبان باشد، یا جزء مجلس خبرگان. برای خیلی از اعضای مجلس خبرگان هم حتی بعضیهایشان عبارت «آیتالله» را استفاده نکردند و نمیکنند. برای مرحوم مرتضی تهرانی تعبیر «آیتالله» را به کار بردند: «عمر بابرکت این فقیه عالیقدر و سالک الیالله، سرشار از نورانیت و صفا و خدمت به دین و اخلاق بود و جمع زیادی از جوانان پاکنهاد و فاضل از سرچشمه فضائل علمی و اخلاقی ایشان بهرهمند گشته و در صراط مستقیم ثبات یافتند.» که البته "ثابت" درست است. این پیام کسی در تیر ۹۷ است. پیامی که حضرت آقا برای ایشان میدهند، نشان میدهد که ایشان چه جایگاه ممتاز علمی و معنوی داشته.
ولی خب، ایشان بعد از انقلاب خیلی در تیررسِ بلندگوها و این هیاهوها و اینها نبود. حسینیه داشتند سمت تجریش، آنجا جلساتی را برگزار میکردند. خاطرهای بنده خودم نقل بکنم که نشان میدهد چقدر این حرفهای افراد بیاثر است. زمینه فراهم شده بود ما خدمت ایشان برویم، زمانی که ما در دانشگاه امیرکبیر با بچهها در ارتباط بودیم، از ۸۶ تا ۸۸، به دانشگاه و خوابگاهها و اینها میرفتیم. سال ۸۷ بود، به نظرم. خب، جوانهای نخبه، مخصوصاً المپیادیها و نخبههای این شکلی میرفتند و با ایشان خیلی در ارتباط بودند. یک بار گفتند به ما بعضی از دوستان که: «بریم اونجا.» یکی برگشت، گفت: «نه نه، نرید آقا. ایشون ضد ولایت فقیه است و با نظام و انقلاب و اینها مشکل داره.» و رأی ما را زد؛ درباره متنی که از ایشان میخوانم، شما ببینید این مرد که بود و چی بود و چطور معرفیش کردند و ما را محروم کرد آن آدم نادان و کجسلیقه از فیض حضور این مرد.
از این قبیل آدمها زیادند. با یک تحلیل غلط، با یک اطلاعات غلط، با یک گزارش غلط، گاهی باعث محرومیت یک جماعت کثیری میشوند؛ سنگینیای برای خودشان درست میکنند. خدا کند ما از اینها نباشیم و نه به اشتباه، کسی را تأیید کنیم و نه به اشتباه، کسی را رد کنیم. به هر حال، چقدر اثر داشت.
مرحوم آیتالله حاجآقا مرتضی...، ببینید، موقعیت علمی فوقالعادهای داشت و خیلی هم به ایشان پیشنهاد میشد در مسند امور قرار بگیرد، ولی قبول نمیکرد و اهل همین جلسات موعظه و تربیت بودند. ایشان خیلی رویکردشان تربیتی بود و دنبال تربیت نفوس. در مدرسه علوی و اینها هم که مرحوم کرباسچیان راه انداخت، جزء آن هیئت موسس مجموعه و جزء افراد شاخص آنجا بود، با مرحومین مفتح، آقای بهشتی و آقای مطهری و اینها. یعنی تو آن رده بود، ایشان از آن جنس بود. و شاگرد علامه طباطبایی و خیلی از علما و بزرگان در قم. موقعیت علمی ممتاز، و از جهت وضعیت معنوی هم آدم بسیار فوقالعاده و انسان ویژه، هم ایشان و هم اخویشان. خب اخویشان بیشتر شناخته شده بودند، البته هر دو اهل انزوا به یک معنا، یعنی جلوی دوربین نبودند.
مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی هم که خب مرجع تقلید بود. ایشان رساله امام خمینی را در واقع ایشان فراهم کرده و توسعه داده بود. او انقدر به امام نزدیک بود حاجآقا مجتبی و مورد اطمینان و اعتماد امام بود، و صاحب رساله بود. تقلید میکردند، ولی در قید حیات بودند. در مورد عکس، خصوصاً فیلم و صوتی را اجازه نمیدادند از ایشان منتشر شود. تو جلساتشان هم تابلو میزدند که کسی حق فیلمبرداری ندارد و صوت هم حق ضبط ندارد. همه اینی هم که هست، مال بعد از رحلتشان است که تلویزیون پخش میکند و اینها. و خیلی هم قابل استفاده است. باز حاجآقا مجتبی بیشتر شناخته شده بود. حاجآقا مرتضی همین جلسات روضه و سخنرانی و موعظه و اینها را برگزار میکردند، بسیار هم نورانی.
همین تعبیری که حضرت آقا به کار برد تا این اواخر که در سر قضیه ایشان، احساس وظیفه میکند. همان زمان دولت آقای روحانی و اینها، مطالبی را در مورد حضرت آقا میفرماید که خیلی اعجابانگیز است. این آدمی که سالها سکوت کرده بود و مطلبی نمیگفت و اینها، یکهو اینجور واکنشی و تعابیر عجیب و اعجابانگیز و شگفتانگیز داشته که اگر کسی ایشان را نشناسد، احساس میکند که اینها تملق است. اینها مال سالهای پایانیِ عمر این مرد بزرگ بود، در اوج کهولت و اینها؛ دیگر نه طمع قدرتی دارد، نه هوس ریاستی دارد. تعابیری که به کار میبرد، عجیب است.
مصاحبه ایشان کاملش را معمولاً کسی نشنیده، یک تیکههایش را اخبار همان ایام خونده و تلویزیون پخش کرد. یک تیکه کوچک است که وقتی هم همان تیکه را آدم مواجه میشود، اصلاً جا میخورد که این چه نحوه حرف زدن است. مصاحبه کاملش باید خوانده شود که من متن کاملش را آوردم؛ از اول از جلسه اول این بحثم. این جلسه انشاءالله به عنایت حقتعالی متنش را میخوانیم.
یک مجله... یک مجله «پاسدار اسلام» که خب، از مجلات قدیمی است دیگر. شاید قدیمیترین مجله فرهنگیِ اسلامی که الآن بین ما هست، همین مجله است. این مجله در دهه ۹۰، در یک برههای در اختیار آقای رحیمیان بود که ذکر خیرشان هم زیاد شد. ایشان در این مجله از اصحاب حضرت امام، کتاب «درسهای آفتاب» را نوشته. یک مدت هم تولیت مسجد جمکران بود به حکم حضرت آقا. در بنیاد شهید بود. ایشان مورد تأیید و علاقه امام بود، هم حضرت آقا. آقای رحیمی است. خدا بهشان طول عمر بدهد، انشاءالله موفق باشند.
این مجله «پاسدار اسلام» تحت نظر ایشان بود و این قضیه مطلبی که آقا مرتضی در آن منتشر شد، انقدر شگفتانگیز بود، خود آقای رحیمیان که مسئول این مجله بود، خودش پا شد رفت خدمت آقا مرتضی تهرانی. ازشان مصاحبه گرفت. một متن گفتوگوی مفصل است که خواندنی است، حقاً خواندنی است. خیلی مطالب جالبی دارد. تمام صحبتهایی که تو این جلسات کردیم یک طرف، این صحبتهای ایشان هم همان طرف؛ چون همهشان همینجور شگفتانگیز بود.
این مطالب در نشریه «پاسدار اسلام» شماره ۴۰۷ و ۴۰۸ که میشود دی و بهمن ۱۳۹۴ منتشر شده است، قبل از انتخابات خبرگان رهبری که انتخابات معروف مثلث «جیم، جنتی، یزدی، مصباح»... آن لیست را تکرار میکنم. همین طور آن اتفاقات بدی که در سال آخر عمر برخی آقایون رقم خورد. آقای مصباح یزدی را از مجلس خبرگان حذف کردند. بعد خود آن آقا از حیات حذف شد. بعداً برگشتم مجلس خبرگان.
بعد خدمت شما عرض کنم که مجلس تکراری هم که یکی از مجالس خسارتبار تاریخ جمهوری اسلامی است. به هر حال، قضایایی که شد، این مرد بزرگ قبل از آن قضایا این دغدغه برایش شکل گرفته بود که این مطالب مطرح شود و به هر حال بد شد دیگر. حالا من نمیخواهم به آن قضایا بپردازم.
آقا، وارد میدان شد. رادیو انگلیسی برای مردم لیست معرفی میکند. مردم تو دهان اینها... این اتفاق که معروف شد به لیست انگلیسی. هیچکس هم رأی آورد. آن لیست انگلیسی اتفاق خیلی بدی شد. یعنی سرآغاز یک سری از قبحشکن... یعنی تابوشکنیها، قبحشکنیها و هتک حرمتهایی شد آن قضیه انتخابات و نتیجهاش. این یک ماه قبل از آن قضیه است؛ یعنی دی و بهمن ۹۴. آن اسفند ۹۴ بود انتخابات.
خدمت شما عرض کنم که تو این مجله «پاسدار اسلام»، که شماره ۴۰۷ و ۴۰۸ میشود، صفحه و هشت صفحه متن این مصاحبه است که میخوانم انشاءالله. چون خیلی نکته دارد. اینجوری شروع میشود این گفتوگو. انشاءالله حوصله کنید، خسته نشوید، دل بدهید. مطالب جالبی تو این گفتوگو مطرح میشود. انشاءالله روح این مرد بزرگ هم شاد باشد.
وصیت کرد ایشان را کربلا دفن کنند. به نظرم آقا مرتضی کربلا یا نجف دفن شدهاند. پدرشان نجف نزدیک قبر آیتالله قاضی دفن است. ایشان هم آنجا، آنطور که یادم است، مشهد از دنیا رفت و کربلا ایشان را دفن کردند. آثار خوبی هم دارد. یک کتابی در مورد معرفت زیارت امام رضا علیهالسلام. دوستان بیارند معرفی کنم برای فروش بزنم از کتابهای خیلی شیرین در مورد امام رضا و زیارت امام رضا. بخوانید آن کتاب را. زیارت برایتان یک طعم دیگری پیدا میکند.
اصلاً کلاً این آدم، آدم جالبی است. یعنی مطالبی که از ایشان هست، صوتهایی که از ایشان هست، فیلمهایی که هست، ببینید و گوش بدهید. یک سری مباحث دشمنشناسی دارد ایشان، بسیار شگفتانگیز. و به نظرم میرسد که مطالب ایشان را اگر حوصله دارید پیگیری کنید. مطالب مرحوم حاجآقا مرتضی تهرانی. یک لحن «داشمشتی تهرونی»، (محسن: بالا!) ادبیات خیلی جالب، نحوه بیانش، استفادهاش از آیات و روایات، مثالهایی که میزند، خاطراتی که میگوید، خیلی جذاب است و خیلی قابل استفاده است.
یعنی هم ایشان و هم مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی، رضوانالله علیه، که ایشان هم به گردن بنده لااقل خیلی حق بزرگی دارد. از اولین سخنرانیهایی که بنده در نوجوانی گوش دادم و خیلی روی من اثر گذاشت، سخنرانی مرحوم حاجآقا مجتبی تهرانی بود که رادیو پخش میکرد، رادیو معارف پخش بحثهای اخلاق ایشان بود. من چهره ایشان را هم ندیده بودم. عکس و اینها هم در اینترنت که آن زمان نبود، زمان نوجوانیم به این شکل، نه عکسی بود و نه چیزی. تصور خاصی از چهره ایشان داشتم. بعدها دیدم قیافه دیگری است. خیلی نفس آقا مجتبی هم تأثیرگذار بود. این دو تا برادر واقعاً خدا، نمیدانم چه تعبیری به کار ببرم، ولی نفسِ پاک و الهیای به این دو تا داده بود و یک بینش و بصیرت عمیق.
صفحه ۱۱ مجله یک مقدمهای دارد که آن را هم میخوانم، چون مهم است. «عالم عامل و عارف واصل حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ مرتضی تهرانی، همراه با برادر کوچکترشان حاجآقا مجتبی، از ایشان کوچکتر بود، زودتر هم از دنیا رفت؛ ایشان ۹۷ از دنیا رفت، حاجآقا مجتبی ۹۱ از دنیا رفتند. مرحوم آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی از جمله برجستهترین و قدیمیترین شاگردان حضرت امام خمینی به شمار میآیند. ایشان دوران کودکی و نوجوانی را در دامان و مکتب پدر بزرگوارشان، مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی گذرانیدند؛ پدری که از اخیار روزگار خودش و تربیتشده بزرگان، مثل مرحوم آیتالله سید علی آقای قاضی بود. پدر ایشان باز خودش از شاگردان آقای قاضی محسوب میشد. خیلی خاطرات باز آقا مرتضی از پدرش تعریف میکند، آنها باز خاطرات نابی هستند.
آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی دوره سطح علوم حوزوی را تو نوجوانی گذرانید. سن ۱۸ سالگی با مهاجرت به قم، در زمره جوانترین شاگردان درس خارج آیتالله بروجردی، ۱۸ سالگی شاگرد آیتالله درس خارج آقای بروجردی بود، و حضرت امام خمینی قرار گرفت. وقتی ایشان عزیمت میکرد به قم، با وجود اینکه پدر بزرگوارشان با عموم مراجعِ وقت مراوده داشتند، ولی به مرتضی، پدر ایشان شیخ عبدالعلی، به مرتضی سفارش میکند که: «پیوند خاصت را با حاجآقا روحالله حفظ بکنی.» توصیه میکند به هر حال. حاجآقا مرتضی در طول سالیان اقامت در قم، همپای دوست صمیمیاش مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی، بهرهمند بوده از حکمت و معرفت و اخلاق امام خمینی. ولی انس و محبت متقابل بین حاجآقا مرتضی و امام خمینی، فراتر از استاد و شاگردی بود.
تا آنجا که حتی تو برخی تابستانها که امام میآمدند روستای امامزاده قاسم تهران مستقر میشدند، حاجآقا مرتضی از بیشترین انس و مجالست با مراد محبوب خودش برخوردار بود. با اشاره امام، بهطور شبانهروز در محضر ایشان ماندگار میشد. ایشان بسیاری اوقات میمانده پیش امام. عشق و علاقه به امام، حاجآقا مرتضی را در نیمه دوم دهه ۴۰ هم به نجف اشرف و... در همان فرصت این آیه لحیمیان که در این مطلب را مینویسد، ایشان میفرماید: «من توفیق پیدا کردم ۴۷ سال پیش، امسال که ۹۴ است. ۴۷ سال قبلش، بهطور خصوصی بخشی از کفایه را در محضر ایشان شاگردی کنم.» کفایهای که از سنگینترین کتاب های حوزه است. در نجف آن موقع آقا مرتضی در نجف کفایه درس میدهد و آقای رحیمیان از ایشان درس گرفت.
«در حال حاضر، هرچند آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی – این آقا مرتضی، آقا تهرانی اشتباه نگیریدها، ایشان نماینده مجلس، آن آقا تهرانی آیتالله مرتضی تهرانی، اشتباه نشود – در شمار برترین علمای تهران شناخته میشود، ولی به اعتقاد اهل نظر، اگر نبود گریز ایشان از عناوین مرجعیت و ریاست، و چنانچه در حوزه علمیه قم مانده بود، بیگمان اکنون از بالاترین مراتب مرجعیت برخوردار بود. ولی ایشان راه دیگری را برای خدمت به اسلام برگزیدند. با مراجعت به تهران، مشغول تبلیغ و تبیین معارف دینی برای مردم شدند. حتی در سالهای اخیر، علیرغم شرایط سخت جسمی ایشان، جلسات پرمغز و تأثیرگذار منبر و وعظ شب جمعه ایشان در منزلشان برقرار است؛ جلساتی که صدها و هزاران نفر از جوانان، دانشگاهیان و فرهیختگان را از معارف ناب سیراب میکنند. که از افراد بزرگ حکومت تو درس اخلاقشان شرکت میکردند و به ایشان نظر داشتند بهعنوان یک استاد، بهعنوان یک مربی اخلاق.
کسانی که این عالم بزرگ را در طول بیش از ۷۰ سال گذشته از نزدیک میشناسند، مهمترین ویژگی برجسته ایشان را در وارستگی و اخلاص ایشان یافتند. اخلاصی که در گفتار و رفتار ایشان موج میزند. اخلاصی که در عبادات، دعاها و باران اشکی که با یاد معصومین و ذکر مصائب آنها میدرخشد. روضهخوانی ایشان دلها را آتش میزند، نه به خاطر بیان مکشوف مصائب اهل بیت و تکیه به صوتش که باهایهای گریهای که از عمق جانش برمیخیزد، بر دلها مینشیند و میسوزاند. ایشان آنوقت که از قیامت، بهشت و جهنم میگوید، گویی از مشاهداتش در برزخ و قیامت سخن میراند. برخی از اهل معنا حتی از باز بودن چشم برزخی این بزرگوار سخن میگویند.
در همین مباحثی که در ادامه میخوانید، از رؤیت حقیقتی سخن میگوید که با چشم سر قابل رؤیت نیست و به خاطر اثبات قطعی آنچه درباره آن سخن میگوید، گوی اضطراراً به آن رؤیت اشارتی هم میکند. از شگفتیهای دیگر این انسان الهی این است که هرچند به ظاهر حضور مشهودی در جامعه و حاکمیت ندارند، ولی از میان اقران و امثال ایشان، کمتر کسی یافت میشود که به اندازه ایشان بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... و زیر و بم امور کشور و عملکرد مسئولان اشراف و آگاهی داشته باشد.
آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی اگرچه گنجینهای ناب از خاطرات شخصیتها، اعاظم علما و حوادث ۷۰ ساله گذشته را تو حافظه ذهن تیزبینش دارد، ولی به دلایلی که خودش میداند و شاید به خاطر گریز از شهرت همواره به درخواستهای مکرر اصحاب رسانه پاسخ مثبت ندادند. اصلاً اهل مصاحبه و اینها معمولاً نیست. تک و تو یک مصاحبه دارند.
ولی با این حال، چندی پیش که توفیق زیارت ایشان فراهم شد، به مناسبتی از ویژگیهای متمایز رهبر معظم انقلاب جملاتی را بیان کردم با این مضمون که: «آقا ذخیره الهی است. صحبت و تصمیمهای ایشان نمیتواند بدون تأییدات الهی باشد.» از آنجا که این نگاه، آن هم از منظر عارفانه این شخصیت الهی، افق متفاوتی را برای شناخت عمیقتر حضرت آیتالله العظمی خامنهای میگشاید، درخواست تبیین بیشتر آن مباحث را پذیرفتند. چند روز بعد در محضر ایشان، به دریافت حفاظت ایشان نشستیم. معظمله تو همان جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، به نکات بدیعی درباره مراتب اخلاص و خودسازی حضرت آیتالله خامنهای اشاره فرمودند. در شروع صحبت، اولین مرتبهای که به ایشان اشاره داشتند، بلافاصله تعبیر «سلامالله علیه» به کار بردند که ما تصور کردیم شاید اشتباه به زبانشان جاری شده: «آیتالله خامنهای سلامالله علیه.» ولی وقتی تا آخر دیدیم هر وقت ایشان میگوید «آیتالله خامنهای سلامالله علیه!» فهمیدیم که نه آقا، تعمدی توش است. تذکر... اصرار بر این دارد که بگوید «سلامالله علیه.»
یک آقایی گفته بود که: «ما مشکلاتمان از وقتی شروع شد از این آخوندهای رسانهای خندوانهای از رفقای رامبد جوان. مشکلات ما از وقتی شروع شد که به امام خمینی گفتند سلامالله علیه. روایت فرمود: «سلامالله علی اهل قم.» خود امام صادق: «سلامالله علی اهل قم.» ایشان هم که دیگر لااقل اهل قم که هست دیگر، جزو علما. سلامالله علیک. نمیدانم واقعاً بعضیها با خودشان پس فهمیدیم ایشان با توجه دارد این «سلامالله علیه» را استفاده میکند. در اینجا برای اینکه تا حد ممکن ادای امانت شده باشد، لازم به ذکر است که آنچه در لحن با حرارت و محکم در یکایک کلماتی که در توصیف و بیان ویژگیهای برجسته و متمایز رهبر معظم انقلاب متجلی است، مسلماً در مکتوب همان کلمات که ذیلاً اشاره میشود، قابل مقایسه نیست. یعنی خود آن چیزی که ایشان گفته، با آن لحن، با آن بیان، خیلی متفاوت با این چیزی است که ما میخواهیم بخوانیم. و تشکر میکنم از ایشان که این مصاحبه را ترتیب دادند. تو حسینیه ایشان رفتند و از ایشان مصاحبه گرفتند. خب، بسمالله.
آیا چیز میگوید آقای رحیمیان؟ مینویسد؟ حالا ایشان هم قلم قشنگی... ببینید، ضربان قلبم ۴۰ تا ۴۵ در دقیقه است. نرمالش چقدر است؟ ۴۰ تا ۴۵ ضربان قلبشان. «اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم میدانم. بنده اینطور فکر کردم که ابتدا اشارهای داشته باشم به ذاتیات آیتالله خامنهای سلامالله علیه که تقریباً از ۱۵، ۱۶ سالگی ایشان اطلاع نزدیک دارم.»
آقا، از ۱۵، ۱۶ سالگی میشناسم. «و تصورم بر این است که ایشان اگر از این صحبت مطلع شوند، یکی دو نکته را تعجب خواهند کرد که به حسب ظاهر جز خودشان اطلاع نداشتهاند.» میخواهم چند تا چیز بگویم که جز خود آقا کسی خبر ندارد. من هم که میگویم آقا تعجب میکند که من کجا خبر دارم. «و این در حافظه و اطلاعات من هست و بعد وارد تصمیمهای ایشان میشوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض میکنم که کدامیک از این ذاتیات است و بعد هم اشارهای میکنم به آنچه که بهعنوان نقیصه در جامعه دیده میشود و این را با استدلالی که تو ذهنم هست، بیان خواهم کرد.»
سادهتر بگویم که خسته نشوید، خیلی کتابی نشود، البته نقیصهای که... نقیصه: نقصان، کمبود. «نقیصهای که تو جامعه وجود دارد، منحصر به زمان ایشان نیست. از زمان امیرالمؤمنین صلیالله علیه و بلکه از زمان رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم بوده است. تو زمان امام هم بوده. مواردش هم تو ذهنم هست که اشاره میکنم. یعنی فاعل در فاعلیت خودش تامه ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد.»
یعنی آقا، اگر کمبودی نسبت به ایشان هست، از جهت این نیست که خودش کم گذاشته و کم دارد. از جهت این است که جامعه نه کشش نداشته که بفهمد این مطلب را. که حالا این نقایص هست و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آنطوری که صحیح است ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا میشوند. یعنی خوب نمیتوانند مشکلاتی که تو جامعه هست را بفهمند، به کی باید نسبت بدهند. به جای اینکه به آن خودش مرجع ضمیر اصلی نسبت بدهند، به ایشان نسبت میدهند. این تحلیل اشتباه. زمان پیغمبر هم بوده، زمان امیرالمؤمنین هم بوده. مشکلاتی تو جامعه بوده، مشکلات تو حکومت بوده که ربطی به پیغمبر نداشته، ربطی به امیرالمؤمنین نداشته. نسبت میدهند به پیغمبر. نسبت به ایشان هم همینطور. مسائلی است که به اشتباه به ایشان نسبت میدهند. در حالی که ربطی به ایشان ندارد.
«بنده در حدود ۶۲، ۶۳ سال پیش، یعنی ۹۴، ۶۳ سال قبلش میشود ۳۱، به تبعیت از مرحوم والدم، مرحوم آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی، از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسه مروی تهران حجره داشتم و مشغول تحصیل سطح حوزه بودم. تو مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لمعه خیلی مسلط است، مرحوم حاج سید احمد مدرس یزدی. یک فرزندی هم داشت به نام آقا سید جلال که بعد پدر بزرگوارش، مرد فاضلی شد، در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان میشناختند. من اخوی بزرگ آقا را، حضرت آقا، اخوی بزرگترشان سید محمد خامنهای، اخوی ایشان را تو درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده... معلوم بود که به هر حال من با پدرم از تهران آمدم. در معیت من حاجآقا از تهران آمدم و مشهد نیستم. میفهمیدم که به هر حال ایشان اظهار لطف کرده و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد با برادر آقا. گاهی اوقات پنجشنبهها ایشان به منزل ما تشریف میآوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچهای بود به نام کوچه بانک شاهی، آنجا بود. آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان سید محمد یک پنجشنبه آمدند منزل ما تشریف بیاورند.»
حالا چه حافظهای! خدا رحمت کند. «عمرش حدود ۱۶ سال داشتند. آقا ۱۶ سال. در همان جلسه اول توجهم به ایشان جلب شد. علتشم این بود که شواهدی را در چهره مبارک ایشان دیدم. ۱۶ سالگی جذب نظرم را گرفتند، این آدم یک چیزی است. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت با تقوا بود. طوری که من هر وقت میخواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمیرفتم، بلکه میرفتم نماز مرحوم سید جواد خامنهای، ابوی بزرگوار ایشان، تو بازار سرشور، مسجد آذربایجانیها. ایشان مرد بزرگواری بود در منزل لمعه تدریس میکرد. بنده لمعه را تهران خوانده بودم، ولی درس مرحوم استاد احمد مدرس یزدی خیلی پخته بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت. برای همین به این درسِ ایشان رفتم. در تهران رسائل هم خوانده بودم. یک مقدار از مکاسب مانده بود که درس مرحوم میرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم. بعد آمدم قم. ایشان هم مشرف شدم حضرت آقا و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان میکردیم.
خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری سوق داد که آقا میآید قم و میرود شاگرد شیخ مرتضی حائری میشود؛ پسر شیخ عبدالکریم موسس حوزه. شیخ عبدالکریمی که فتحعلی سلطانآبادی بهش گفته بود که: «عبدالکریمی، رئیس حوزه نکنه تویی؟» پسر ایشان آقا شیخ مرتضی. آقا میرود شاگرد ایشان خیلی هم عاشق مرتضی به ایشان علاقه و قدرت برایشان قائل بود و میگفت که: «این خیلی فهمش فوقالعاده است و آیندهدار است.» هرچند من از اول هم کممعاشرت میکردم. تو ۱۳ سالی که قم بودم، معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی بود، ولی سیادت، تقوا و پاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم.
یک چیزی شنیدم از آقای جاودان. فرمود: «آقای خامنهای همان نوجوانیاش ممتاز بود، چه برسد به الانش.» همان، همان سن و سال که بود، مثل او کم بود. بنده ایشان را آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم. یعنی ویژگیهای ذاتی در ذات او بود که دیدم اینها منحصر به فرد است. و مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم، خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر میکند، عرضه کردند. و جوابی که آن شخص داد، خدا رحمتش کند، آدم خوبی بود، در تهران هم به منزل ما میآمد. یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که: «این رؤیای صادق است و نشان میدهد آینده فوقالعادهای دارید.»
آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر چنین تعبیری نیامده بود که بالاتر از مرجعیت هم هست. گفته بود: «یک چیزی بالاتر از مرجعیت.» نمیدانم چیست آن. «تو به همان میرسی. بالاتر از مرجعیت میرسی.» پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتن و اجمالاً دقت کنید، مطلب خیلی... یک مجتهد دارد حرف میزندها. یک مجتهد پخته. یک اوستای فن دارد حرف میزند. «پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حقتعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود.» فهمید که آقا، ما مسیری داریم که با بقیه نباید مقایسه کرد. اینکه عرض میکنم از اول اینها که منحصر به فردند، خدا یکجوری حالیشان میکند که از اول بار راه را ببندند و آماده شوند. خودشان را در معرض اطلاعات سنگین قرار بدهد.
«یکی از ذاتیات ایشان که اشاره میکنم، بلندهمتی ایشان. یعنی انقدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است.» روی کلمات دقت کنید: «پاکیزه، لطیف و بزرگ.» «که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، که آن تعبیر خوابی که آقا کرده بود، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و زین حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ وقت غفلت نورزید. خصیصه دیگر ایشان این بود که نسبت به والدین تعبد، تواضع، فروتنی و اطاعت بسیار زیادی داشت.»
رهبری: «و خدا بابت چی به شما داد؟ من که صلاحیتی نداشتم. ولی فکر میکنم به خاطر احترامی که به پدرم میگذاشتم.» که خیلی منحصر و بین همه بچهها... ببینید، آبا نوشته. اوّلی بوده، نه آخری بوده، وسطی بوده. ولی پدرشان به هیچکس مثل ایشان نه علاقه داشته، نه انس داشته. پدرشان نمیدیده، آقا برایشان کتاب میخوانده، زیاد. هر روز چندین صفحه. و وقتی که قم میروند، میروند. پدر نیاز به کمک دارد و اینها. بدون اینکه پدر چیزی مطرح بکند، ببینید، برادرهای دیگر هم بودند، برادر و خواهرها بودند. ایشان خودش میگوید که: «من احساس میکنم پدرم به هیچکس مثل من انس ندارد.» همین میشود که برمیگرد، به بعضی از بزرگان که از شاگردان شیخ محمدتقی آملی هم بودند. آقا میرود، میگوید که عرض میکنم که: «من علما به من گفتند (این مضمون) که شما اجتهاد هم استعدادش را داری، هم واجب است بهت. اساتیدش هم قم. ولی احساس میکنم پدرم میلش به این است که من کنار ایشان باشم. چه کار کنم به نظر شما؟» آن آقا به زبانش جاری میشود، به لطف خدا، میگوید که: «خدایی که در قم است، در مشهد هم هست. هرچی بخواهند همانجا بهت بدهند.» یعنی مسیر دیگری میافتد. ایشان به هر حال این تعبد ایشان نسبت به پدر و مادر، و خصوصاً پدرشان که حالا با آن... تو این کتاب «خون دل» که منتشر شد، خیلی آقا توصیفات جالبی دارد. وعدههای آن کتاب جداگانه است.
من آن کتاب را نخواندم متأسفانه. «به روایت آقا از خاطرات آقا از پدرشان.» حالا انشاءالله فرصت بکنیم آن را هم بخوانیم. یک تیکههایش را دیدم، آن هم جذاب است. مطالب کلاً هرچی به آقا ربط داشته باشد، من روی هوا خواهانش هستم، از شدت علاقه به این مرد بزرگ. یکی آمده بود بعد از آن مستند «شنود»، دو سه صفحه آچآر فحش داده بود، آخرش هم گفته بود: «انشاءالله با خامنهای محشور بشی.» احمق نمیدانست آرزوی ماست. فکر کردند نفرین میکنند ما را. از خدا میخواهیم انشاءالله نفرینشان را در حق ما مستجاب کند. «خیلی زیاد که از عرفیت خارج است.» میگوید: «انقدر تعبد آقا نسبت... ادب ایشان نسبت به پدرشان، پدر مادرشان زیاد است. دیگر اصلاً از عرفیت خارج است. از عرف. عرف دیگر اصلاً این را دیگر ادب نمیداند دیگر. یعنی چی؟ دیگر شورش را درآورده دیگر. این آدم تو ارتباط با پدر و مادرش، به خصوص نسبت به پدر بزرگوارشان، عجیب بود. آنها هم حتماً اثر وضعی دارد.»
«و پیدا بود که حقتعالی تعبیر همان خواب را برای ایشان تقدیر کرده و باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.» معلوم میشود آن بالاتر از مرجعیت حتی رهبری هم نبوده. «نگفتم و نخواهم گفت. فقط آرزو دارم محقق شود.» چیست آن قضیه که تعبیر کردند برای ایشان؟ چیزایی به ذهنم میرسد، ولی خب دیگر انشاءالله، انشاءالله همین است. «باید منتظر باشیم که خدا ایشان را به آن منزلت برساند.» یعنی حتی رهبری هم نیست که الان رسیده باشد ایشان.
«ایشان قم هم که مشرف شد، از جمله درس مرحوم حائری که میرفتند، کمال دقت را داشتند و کار میکردند و در وقتی ایشان از درس خارج، یعنی فهمش از مطالب درس خارج، به خصوص درس خارج مرحوم حائری که خارج دقیقی بود و خارج مکاسب بود، اگر کسی مانند آقا سلامالله علیه، شش ماه درس ایشان میرفت، کافی بود که روش استنباط و تلاش و کار و کوشش در فقه و مبادی فقه را کاملاً بیاموزد. من معتقدم که اینگونه است و شاید سایر ارادتمندان ایشان اطلاع نداشته باشند و خود ایشان هم شاید اطلاع نداشته باشد که خدا این دریافت را به من لطف کرده است.» خبر دارم خدا چه فهمی به این مرد داده بود و تو آن درس حائری خدا چه جور این مرد را ساخت و آماده کرد و مبانی و پیچ و مهره استنباط در او سفت کرد و کسی خبر ندارد. خدا به من حالی کرده. خبر دارم که خدا تو آن درس به ایشان چی داد. اسراری است.
«آره، اسراری. میدانم آنچه که من در ایشان ادراک کردم، تصمیم و همت ایشان بود. قیمتش خیلی بلند بود. بلندای گلدسته حضرت عبدالعظیم رفتن بالا. که به حسب فضایل انسانی، ایشان دو کار را شروع کردند: یکی زحمت کشیدن در فقه و اصول، مسلط شد به مبانی و معارف. و دیگری زحمت کشیدن برای تهذیب نفس و ایجاد اخلاص در اعمال. زور زد، خودش را ساخت، نفسش را ساخت و خودش را خالص کرد. تو این دو مسیر تا الان متحرک بودند، یعنی حرکت کردند. چرا میگویم تا الان؟ برای اینکه بنده فرمایشات ایشان را مرتب گوش میکنم. هر وقت به هر مناسبتی ایشان صحبت میکنند، من گوش میکنم. ایشان وقتی نماز مغرب را شروع میکنند، نگاه میکنم، من میبینم روز به روز غلظت اخلاص ایشان تو باطنشان بیشتر میشود. در مراجع قطعاً چنین فردی با این جامعیت نداریم.»
جرئت میخواهد اینجور حرفهایی! «یعنی وقتی به سراغ مسائل سیاسی میروند و مطالعه و جمعآوری و مقایسه میکنند، یک نفر غیر از ایشان نیست. تو مسائل فقهی که وارد میشوند و جواب میدهند، کاملاً پیداست که سراپا اخلاص و تقواست. آنقدر احتیاط میکنند که یک سر سوزن برخلاف تقوا و احتیاط حرکت نکرده باشند. این را من تا الان لمس کردم و معتقدم دیگران به این صورت به ایشان نگاه نمیکنند. در این جامعیتی که خدا این بزرگوار را رشد داده است، هیچ در بین علمای شیعه و اسلام نداریم. آدم پیدا نمیشود. کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند.»
این از آن جملات فوقالعاده ایشان است. خیلی خیلی صفا کردم با این جمله: «کسانی که به نظر بنده خیلی جالب و استثنایی میآمدند، مرحوم آقا موسی صدر بود، مرحوم آقای بهشتی بود، مرحوم سید محمدباقر صدر بود. اینها را از نزدیک دیده بودم. مرحوم آقای بهشتی با من مأنوس بود. ولی هیچ کدام در ذاتیات به این بزرگوار نمیرسند و نرسیدند.» حتی سید محمدباقر صدر، اعجوبهای بود، نابغهای بود. ولی ذاتیات، یعنی آن چیزهایی که به هر حال کمالاتی که یک آدم در ذاتش دارد. سجیات اخلاقی، کمالات، ملکات. چیزی که دیگر جزء ذات طرف است. از خودم سؤال آخوندیهای هست. هم ذاتیات فلسفی، ذاتیاتی که جزء ملکات شده با استمرار در عمل و اینها. آدم این را دیگر یک بخشش هم البته موهبت الهی است. یک بخشش هم بر اساس تلاش، همت و پیگیری مداوم.
«ذاتیات من اینجور فکر میکنم. دقت کنید، عجیب. جمع هنوز تازه اول مصاحبه است. من اینجور فکر میکنم که حقتعالی اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند. اراده فرموده است که وجود ایشان را از دیگران متمایز کند.» تمایز ایشان با بقیه چیست؟ مرجعیت. خب، بقیه هم داشتند. رهبریاش را هم امام داشته. چه تمایزی که هیچکس دیگر ندارد؟ مال خودِ خودِ ایشان است. حتی اگر زبانم لال شهادت هم باشد، آخر کار، آن هم باز بعضی داشتهاند. نه مرجعیت، نه شهادت، نه رهبری.
«و با این همت عالی در این مسیر قرار بگیرد.» امام رضواناللهتعالیعلیه راست میگفت: «همت ایشان عالی و غیرعادی بود.» قبل انقلاب بنده پای منبر امام نشسته بودم که امام فرمود: «والله من به عمرم نترسیدم.» این از روحیه عادی نیست. از روحیه است که به قدری عظمت دارد که دیگر موجودات مادی را، دیگر موجودات مادی را، کوچکتر و ضعیفتر خودش میداند. «این بزرگوار هم خدای متعال اراده فرموده است که مسئولیت سنگینی را به ایشان عطا کند.» که عطا کرده است. «با ظرفیت فوق ادراک اشخاص عادی. این ذاتیات ایشان است. ایشان کار کرد و من اطلاع داشتم که در فقه و اصول و رجال و لغت و غیره کار میکرد. در کنار همه اینها کار روحی میکرد. حتماً الان هم همینطور است.»
حالا این جمله را داشته باشید. این دیگر آن دیگر گل سخنرانی است. «من حتی چند شب پیش آثار حرکت در تهذیب نفس و تشدید اخلاص را وقتی ایشان داشت نماز میخواند، در ایشان دیدم! میپرسید: «چگونه دیدی؟» میگویم: «خیر. با همین چشم میگویم. با آن چشم دیگری که خدا به من عطا کرده است و یقین دارم.» لا اله... «شب و روزی نیست که من از ایشان ۲۰ مرتبه یاد و برای ایشان دعا نکنم و به خدای متعال التماس نکنم که خدایا این نعمت را برای شیعه مستدام بدار.» کدام از ما اینجوری هستیم؟ روزی ۲۰ بار، روزی یک بار، سالی یک بار. بعضیها میگفت: «روزی نیست که ایشون نفرین نکند!» چقدر حیوانات با انسانها تفاوت دارند!
«معتقدم شکر و سپاسگزاری نعمت الهی را شیعه، اعم از علما و غیر علما، به جا آوردهاند. شکر نعمت را شیعه به جا نیاورده، حتی علمایش. چون درک نکردند. ولی خدای متعال چنانچه بخواهد با عمل من و امثال من نعمت بگیرد که دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند.»
«ایشان در مقطعی که خودشان مستقیماً مسئولیت الهی را به عهده داشتند، کارهای بزرگی انجام دادند. آنقدر بزرگ که نمیشود حجمش را تعیین کرد. اگر خدای متعال این بزرگوار را در این سمت قرار نداده بود، هیچ یک از علما تا سالهای طولانی هم این همت و اراده را نداشتند که آن...» چرا؟ «من خیال هم نمیکردم که در عمرم آن ابعاد معنوی، الهی، شرعی و انسانی را ببینم، شاهد باشیم. این عرایض من به بحث سوم منتهی میشود که باید برای مردم حل شود. مردمی که دین و شعور و ایمان دارند و تاریخ میدانند، در زمان ایشان وقتی کمبودهایی را احساس میکنیم، باید بفهمیم آنها را به چه کسانی باید نسبت بدهیم. عین این کمبودها در زمان امیرالمؤمنین صلواتالله علیه هم بود. آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که حضرت ـ نعوذبالله ـ تقصیر کرده؟ نمیتوانیم. حضرت در فاعلیت، عصمت، علم و قدرت خودش بینظیر بوده و انسان عادی نبوده. پس چرا تا وقتی که زنده بود، شریح را نتوانست از کوفه بیرون کند؟»
این شوری بود که در قضیه کربلا فتوا داد. «نبود. این را به چه کسی نسبت بدهیم؟ مسئول در حکومت امیرالمؤمنین، بعداً شد قاتل امام حسین. مسئولیت او به کجا برمیگردد؟ متوجه امیرالمؤمنین میشود؟ کم و کسریهای امثال شریح، بدیهای امثال شریح، نقایص اینها، رذائل اینها، خباثتهای اینها، خیانتهای این ها به امیرالمؤمنین برمیگردد؟ مقصرش امیرالمؤمنین است؟»
خیلی مهمها! حتی گاهی خیلی وقتها همین بچههای حزبالله خودمان این حرفها، این نگاهها را ندارند نسبت به... «نمیخواهیم کسی را به حد عصمت ببریم، ولی قرار نیست وقتی کسی معصوم نیست، لجنمال بشود. خیلی تفاوت منطقی، عاقلانه، عادلانه، منصفانه تحلیل بکنیم ببینیم کی مقصر است؟ چرا؟ چه جور مقصر است؟ چقدر مقصر است؟ اصلاً ربطی به حجت الهی، اعم از معصوم و غیر معصوم، ندارد. غیر از کمال فاعلیت فاعل، قابلیت قابل هم باید به کمال برسد که نرسیده بود.»
«الان علت غیبت چیست؟ آیا امام زمان ـ نعوذبالله ـ نقصی در وجود مقدس حضرت بقیةالله ارواحنالهالفدا هست؟ ایشان همینطوری نمیدانند دلیلش چیست و منتظر ماندهاند که خدای متعال اراده بفرماید؟ این حرف غلط است. جامعه هنوز قابلیت ندارد. خیلی مهم است. جرئت میخواهد کسی بیاید و بخشی از مشکلات را متوجه عموم مردم و جامعه کند.» خیلی جرئت میخواهد. «ایشان جرئت مطلب را که عرض کنم، مطلبی را عرض کنم که قصه است، ولی حکمت دارد.
فردی نقل میکرد: «شب خواب بودم، حضرت تشریف آوردند. فرمودند: «خیلی منتظر ما بودی؟» عرض کردم: «بله.» فرمودند: «من آمدم و حکمم را بگویم. این زن تو، با اینکه پنج تا بچه ازش داری، زنت نیست. همه بچهها ولد شبهه. پولهایی که به دست آوردی شرعاً مال تو نشدند. کارهایی که کردی صحیح نبودند.» حضرت یکی یکی موجودیت مادی این مرد را زیر سؤال برد. «در این قصه نقل میکند، این شخصی که تو این قصه انقدر منتظر قدوم ایشان بود، دید هیچ راهی ندارد الا اینکه دستش را روی گوشهایش بگذارد و چند بار فریاد بزند: «آی دزد!» جوری فریاد زد که خودش از خواب بیدار شد.»
مرحوم شیخ محمدتقی آملی مدتی شاگردی مرحوم آقای قاضی را کرده بود. از اصحاب نجف و علمایی که هم خودش هم پسرش درس مرحوم میرزا نائینی میرفتند. ایشان هم غیر از فقه و اصول چیزهایی داشت که از طریق مرحوم آقای قاضی به دست آورده بود. یعنی چون لیاقت داشت، خدا به ایشان عنایت کرده بود. «از ایشان نقل شد که فرموده بود: «خیلی نسبت به زیارت حضرت بقیةالله ارواحنالهالفدا مشتاق بودم. دائماً در خواب و بیداری از خدای متعال میخواستم. یک شب خواب دیدم به من گفتند: «آن نور، از دور حضرت دارند به آنجا تشریف میآورند.» میگوید که: «من آنقدر نگاه کردم تا آنجا که شبح یک اندام را در نور دیدم، ولی چهرهاش را ندیدم. آنقدر به من فشار آمد که لرزه در بدنم افتاد. بیدار شدم، دیدم خیس عرق هستم. متوجه شدم من توان زیارت ایشان را ندارم.»
«عوام آنطور که باید از مقام امامت و ولایت آگاهی ندارند. این آقای بزرگوار سلامالله علیه از طرف حقتعالی مأمور است.» چه جملاتی! این جملات چی میگوید ایشون؟ «این آقای بزرگوار سلامالله علیه از طرف حقتعالی مأمور است که این مردمی که انتظار مصلح را میکشند، ببینم که با کوچکش چگونه برخورد میکنند؟» خدا این را گذاشته، ببینیم با این چه کار میکند؟ اصلی را بفرستد. خیلی حرف سنگینی است.
بسیجی و علاقهمند و اینها: مرد الهی است. یک عمر استخوان خرد کرده در معارف و فقه و اصول و معنویت. و آخر عمر تو پیری با محاسن سفید. عظمت. مثل حضرت مسلمی که حضرت سیدالشهدا از مکه به کوفه فرستاد. حضرت مسلم که معصوم نبود. فاصله بین مقام عصمت و غیر عصمت خیلی زیاد است. به حسب نوشتهها، امام فرمود که: «اگر زمینه را مساعد دیدی، برای من نامه بنویس.» حضرت مسلم سلامالله علیه همین کار را انجام داد و آن شد که همه بارها شنیدیم.
«انسان باید خیلی مواظب خودش باشد که فریب شیطان را نخورد. بنده یکی از کارهایی که بر دوش خودم میبینم این است که با کسانی که در شک و شبهه و پایشان میلنگد، یک جلسه و چند جلسه بنشینم و آنها را روشن کنم که تو تکلیف شرعی استقرار پیدا کنند. هر کسی این حوصله را ندارد، ولی من برای افراد زیادی این کار را کردهام. آثاری که بهعنوان برکات الهیه از آقا به جا مانده، خیلی بیش از زمان امام خمینی است. نه اینکه امام نمیتوانستند. خدای متعال از آن بزرگوار آنچه خواسته، ایشان عمل کرده. از این بزرگوار هم آنچه خواسته، دارند عمل میکنند. ما الان زیر این آسمان نداریم انسانی را که مثل آقا در مسائل سیاسی بهصورت ریز این مطالعات و نظرات تصدیقی، اعم از اثباتی و نفی را داشته باشد. این مقدار توفیق را که خدای متعال به ایشان داده، به خاطر این است که شایستگیاش را داشته. هر کسی که دلش بخواهد که به این نمیرسد.
آنچه که بنده در این عرایضم بهعنوان محور دارم، مسئله اخلاص ایشان است. مرتب دارد زحمت میکشد که این اخلاص بیشتر، پررنگتر، لطیفتر و حساستر شود. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را میزنم، عرض میکنم من همه بحث اخلاص «محجهالبیضاء» مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحثهای اخلاص مطالعه کردهام. خصوصی برای ۶۰، ۷۰ فارغالتحصیل خارج درس خارج، یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کردهام. آن مقداری که شریعت برای تبعیت از شخص شرط دانسته، گفته که: «این آقا ولایت دارد، دنبالش راه بیفت.» آنقدری که خدا گفته برای اینکه صلاحیت داشته باشد دنبالش راه بیفتی، خدا بیش از آن به این بزرگوار عطا کرده است. فقه، اصول و سایر علومی که به آن ارتباط و بستگی دارد، آگاهیهای جنبی که خدای متعال به ایشان داده، بنده گمان ندارم که تاکنون کسی این مقدار آگاهیهای ریز داشته باشد، بهخصوص در دشمنشناسی.
بنده ۵۰ سال پیش، خیلی قبل از انقلاب... خب، این یک داستان دیگر است. این هم فوقالعاده است. نمیدانم خودتان هستید؟ برگاتون هست؟ خودتان ریختید؟ یا برگاتون به هر حال یا هیچ کدام؟ سبحانالله. نه خودتان هستید، نه برگاتون. روح مردم شاد باشد انشاءالله. «بنده ۵۰ سال پیش، یعنی ۴۴، خیلی قبل از انقلاب، بعد از فوت مرحوم حاجآقا والد (پدرشان)، آیتالله میرزا، ـ والِد پدر ـ ۱۲ شب محرم در منزل ایشان منبر میرفتم. یکی از حرفایی که زدم این بود که همانطور که انسان باید دوستشناس باشد و بعد ارتباط برقرار کند، باید...»
صوتهای دشمنشناسی از ایشان هست. خیلی هم قابل استفاده است. خیلی قابل استفاده است. گوش بدهید، پیدا کنید. کانالی از آقا مرتضی تهرانی هست، مطالبش را میزنند. خیلی زیباست مطالبشان. فوقالعاده است. اگر حوصله دارید مطالبش را گوش بدهید. ارتباط برقرار کنید، خیلی باصفا است. «بعد تصریح میکردم که بهخصوص مراجع و علما باید اینگونه باشند، بدانند کجا چه مقدار باید فاصله بگیرند، چه مقدار باید صلابت به خرج بدهند، خودشان را به دشمن نزدیک نکنند. این جمله در بسته ای است که به نظر من خیلی عمق دارد و خدا به این بزرگوار این نعمت شناخت دشمن را عطا کرده است. کسانی که خیال میکنند ایشان دارد تند میرود، اشتباه میکنند. خدا این شناخت را به ایشان عطا کرده و دارد جلو پای خودش و جلو پای ملت چاهها و چالهها را میبیند.»
«به فرمایشهای امیرالمؤمنین صلیالله علیه و آله به زبیر بعد از اینکه جدا شد، دقت کنید. اینها در کلمات امیرالمؤمنین صلیالله علیه و آله است. این عالم بزرگوار را، اگرچه میگوییم در مقام عصمت نیست، جملات را ببینید، اگرچه میگوییم در مقام عصمت نیست، اما وقتی مؤید عندالله شد، خدا تأییدش کرده و آثار و علائم تأیید الهی را در ایشان دیدیم، آن هم نه یکی، نه دو تا، نه صد. میدانیم که انقدر لطف خدای متعال شامل حال ایشان است. وظیفه ما این است که قدردان ایشان باشیم. وظیفه بنده این است که آنهایی را که در شبهه هستند و میخواهند احتیاط کنند، روشن کنم. به آنها بفهمانم در اینجا احتیاط معنا ندارد. این شبهه و احتیاط را شیطان تو کله شما کرده.»
طرف میگفت: «چون فلانجا سر فلان چهارراه فلانی رشوه گرفته، من از خامنهای حمایت کنم؟ از نظام حمایت کنم؟ تو گناه آن یارو شریک شوم؟» بعداً میروند از قبرش میآورند.
«مهمترین وجهه همت بزرگ ایشان که فوق متعارف و فوق بیان است، فوق بیان است، توجه و باور و آماده کردن خود و روح خود برای آن منزلت است. در این صورت است که انسان دیگر خستگی را نمیفهمد. رؤیای پیغمبر امیرالمؤمنین مسجد گوهرشاد.» گاهی شایع میکنند که ایشان بیمار شده یا شیطنتهای دیگر. «اما ایشان کسی نیست که با این چیزها نقصان و ضعفی درش به وجود بیاید. تا نفس داشته باشد کار میکند.»
خود آقا فرمود: «من خودم را تشبیه کردم به اسب اصیل عربی که انقدر میرود که دیگر نمینشیند. اگر افتاد، یعنی مرده.» در مورد خودم اینطور خودم را توصیف میکنم. کسی گفتند این جمله را. خنده حاج حسین یکتا. بعد آقا مثل اینکه دیده بودند که ایشان سوءتفاهم شده در مورد ایشان (به اصل داریم تشبیه میکنیم). «خودم تا نفس داشته باشد کار میکند. علتشم آن دید و رؤیت است که از واقعه دارد و به حسب آن واقعه ما هم باید قدرش را بدانیم. باقی میماند مسئله سوم که مسئله خلاءهایی است که به نظرمان میآید. عرض میکنیم در زمان امیرالمؤمنین صلواتالله علیه، مشابه اینها بوده. در زمان امام رضواناللهتعالیعلیه مسائل بوده. هنوز گاهی رسانهها فرمایشات امام را که پخش میکنند، ایشان میفرمایند: «سال گذشته اینجور گفتم، اسفند عمل نشده. اسفند، یعنی با تأسف. انجام نشده. اگر انجام شده بود که ایشان میفرمود بحمدالله، نمیفرمود اسفند.»
آقا، از امیرالمؤمنین صلیالله علیه و آله، جد مطهرش که بالاتر نیست، پایینتر هم هست. «در عین حال تا آنجایی که قدرت عقلی دارد، ایشان دارد عمل میکند. آمادگی در قابل بهصورت کامل وجود ندارد.» تو هر انتخاباتی ایشان مصالح آن مملکت را، گزینههای خوب را، چیزایی که باید مد نظر همه را گفته. خب، چند انتخابات درست صورت چقدر از آن چیزایی که ایشان بهعنوان دستورالعمل گفته، انجام شده؟ دیگر با دولتها، با مجلسها، شخصیتها، مسئولین دیگر چه کار باید کرد؟
آقا، نه میخواهیم اینها همه را جاسوس و خائن معرفی کنیم، نه میخواهیم بگوییم که آقا همه الحمدلله مطیع رهبری و همه درجه یک و بله مورد حمایت رهبری هستند. مورد حمایت بودن معنایش این نیستش که همهشان هم مورد تأیید به معنای اینکه درست عمل میکنند. نه. «ایشان حمایت میکند روی مصالح. روی جه...» در مورد شهید رئیسی ایشان فرمود که: «من از همه دولتها حمایت کردم، ولی میخواهم از این دولت تمجید هم بکنم.» معمولاً ایشان تو دیدار دولتها توصیه میکرد. تو دیدار دوم دولت شهید رئیسی که کلاً دو تا دیدار ایشان با دولت شهید رئیسی هم بیشتر، دیداری که خود شهید رئیسی حضور داشته باشد. دیدار سوم بعد از شهادت شهید. دیدار اول البته سه تا شد دیگر، ۴۰۰، ۴۰۱، ۴۰۲. دیدار اول توصیهها بود. دیدار دوم هم یک سری توصیهها و حمایتها بود. دیدار سوم تقریباً دیگر توصیه نبود، همش گزارش کار دولت. هیچ وقت این کار را نکرد. در مورد یک دولت که تو جلسه با دولت گزارش بدهند کارهایی که این دولت کرده به گوش همه برسد. جدای از حمایت، تمجید میکنم. بله. حمایت با تمجید تفاوت خیلی فرق است.
«این کمبودها به اینها برمیگردد. چه کار باید بکنیم؟ آقا، یک آدم برای اینکه امور را پیش ببرد، رهبری بکند، با آرامش به تلاطم نیفتد، کشور چنددستگی پیش نیاید، تشویش پیش نیاید، دیگر چه کار باید بکنیم؟ همیشه هم خودش را فدا کرده تو همه این قضایا.»
صحبت بکنیم. ساعتها باید نشست و تحلیل کرد. یک کتابی من یکی دو سال پیش گرفتم، فقط روی سخنرانیهای آقا کار کرده و فقط وجوه بلاغی سخنرانیها که خودش یک کتاب آموزش بلاغت است. یعنی تو حوزه که بلاغت درس میدهند، فقط سخنرانی آقا. از هر تیکه از صحبتهای آقا چند تا مثال درمیآید برای یک گوشه از علم بلاغت. انقدر این مرد سخنرانیاش بلیغ است. تمام صناعتهای بلاغی را چه در علم معانی، چه در علم بیان، چه در علم بدیع که سه تا علم بلاغت است. انقدر که تو سخنرانیاش استفاده میکرد، اصلاً خودش میشود شاهد مثال علم بلاغت. یعنی علم بلاغت بخواهد قیافه پیدا کند و سخنران بشود، میشود ایشان.
این یکی از جلوههای این مرد بزرگ، یکی کوچیها که اصلاً به چشم نمیآید. که خیلیا دیگر هم ممکنه با او شریک باشند تو این. «دیگر آن مدیریت این آدم، دید بلند این آدم، افقهای بلندی که دهها سال قبل دیده، درک کرده، بیان کرده. چقدر شاکر این نعمتیم؟» آقا، نعمت چیست؟ نعمت آب و نون گوجه و سیبزمینی و اینها هم البته نعمت است. نعمت عظما این است: تربیت این مرد خدا. این آدم را به تعبیر ایشان، ذخیره الهی بوده. این مردی که باید به بشریت عطا میشده، خدا قرنها نگه داشته به این دوران برسد. چقدر از ماها شاکریم که خدا ما را تو این دوره قرار داد که این آدم را ببینیم؟ نه اینکه زیر سایه رهبری زندگی کنیم. این حرفها خیلی دشوار است برای ذهن خیلیا شله فهمیدن. ذخیره قبر و قیامتمان باشد. خدا ما را با ایشان محشور کند. شما را هم. هر کدام با هر کی دوست دارید محشور بشوید.
«ایشان دارد کار خودش را میکند. کسر هم نمیگذارد. تا آن وقتی که انشاءالله خدای متعال اراده بفرماید به حضرت بقیةالله ارواحنالهالفدا ظهور کنند یا برنامههایی که ایشان تنظیم کردهاند، قابلیت اجرا پیدا کند. خدا را شاکرم. قدری موفق شدم درباره این موضوع صحبت کنم. بنده در حق ایشان مبالغه نکردم. عین اعتقاد قطعی من ایشان همه شرایط شرعی را دارد. خصوصیاتی که ایشان دارد، در عالم بینظیر و این نعمت بزرگی است که خدای متعال نه فقط به همه مسلمانها و شیعیان، بلکه به همه انسانها عطا کرده است. این نعمت مال جمهوری اسلامی ایران نیست، مال شیعیان نیست، مال مسلمانها نیست. این نعمت به بشریت است. امروز یک کم بشریت میفهمد تو این قضایای عملیات طوفانالاقصی که ایشان یک نفر تو این عالم است که زد تو سر اسرائیل.»
اگر این نبود، همهمان باید تاپاله اسرائیلیها را لیس میزدی. همهمان. کل خلایق، شیعه و سنی، ایرانی و عرب و ترک و کرد و اروپایی و همه باید تاپاله یهود را لیس میزدند اگر نبود این مرد. «با اعتقاد قلبی میگویم، خونم را میزنم، مینویسم روی کفنم، مینویسم قیامت در پیشگاه رسولالله شهادت میدهم به این حرفی که دارم میزنم. من آن وقتی که کسی در این مسیر نمیآمد، کار خودم را کردم و خودم را به خطر انداختم. حالا که الحمدلله نظام روی روال خودش هست و خدا دارد این نظام را پیش میبرد. این پیشرفتها الهی هستند و خدا دارد این نظام را پیش میبرد. عادی نیستند آنچه این ملت را پیش برده، اعتقاد و ایمانش بوده، به اضافه رهبر شایسته الهی. بدون رهبر نمیشود. امکان ندارد یک کشور ۱۰۰ سال هم دائماً کشته بدهد، بیرهبر موفق نمیشود. تو تاریخ دیدیم. الجزایر ۲۵ سال کشته. رئیسجمهور روی کار آمد. حداکثر ۴ سال توانست رئیسجمهور مستقل داشته باشد. بعدش تمام شد. چرا؟ چون رهبر نداشت.
این باور قطعی من است. همواره در انتظار قسمتهای آخر رؤیا هستم که فعلیت پیدا کند.» میگوید: «خود آن رؤیا را نفرمودید.» «نه، نمیشود گفت.» میخواهم آن ته خواب ایشان محقق بشود. آخرای خوابش چی بوده؟ نمیگوید آن را. نمیگوید. «ولی یک رؤیا از امام میگوید.» نه. «نمیشود گفت، ولی خوابی را مربوط به امام رضواناللهعلیه نقل میکند.» «خواب آقا را شاید راضی نباشند. لذا نمیگویم چی بوده که راضی نیستم.» این همه در مورد آقا صحبت کردید، اینها راضی بودند، آن را نمیگویم که راضی نیستم دیگر. چی بوده؟ برد خود آقا دیده و آن معبر بهش گفته. ولی آقا خبر ندارند که آقا مرتضی خبر دارد از آن خوابی که ایشان دیدهاند، برای آن... «آره، میگویم فقط آرزویم این است که محقق بشود. چی بوده که تا سال ۹۴ محقق نشده بوده؟» محقق بشود. ما هم آرزو داریم محقق بشود هرچی بود، ندیدم. ندید.
«اما امام چون مرحوم شدند، عرض میکنم. بزرگوار نزدیک به ۸۰ سال سن داشت. در منزل یکی از منسوبین ما که خوزستانی بود، حضور داشت. روز چهل و یکم رحلت مرحوم آیتالله بروجردی بود. وارد شدم که آن منسوب او را ببینم و بعد هم به قم مشرف بشوم. صاحبخانه بنده را معرفی کرد که پسر فلانی است، شاگرد فلانی است.» «این اولاد پیغمبر که از شاگردان مرحوم آیتالله حائری بود، گفت: «من ۳۰، ۳۵ سال پیش خوابی دیدم.» چهلم بروجردی ۴۱، یعنی ۳۰، ۳۵ سال پیش خوابی دیدم. میشود اوایل قرن ۱۳۰۵، صد سال پیش. «آن زمان این آقا، یعنی امام، تو حوزه آیتالله حائری که میآمد، از نظر من خیلی تلخ و میگفت. میدانستیم فاضل است، ولی جوری بود که باهاش ارتباط برقرار نمیکردم. تو همان ایام صد سال پیش، تو همان ایام، یک شب خواب دیدم که بیابانی است و جمعیت کثیری، مثلاً یک میلیون نفر، دایرهوار ایستادهاند و در مرکز این دایره هم کارهایی انجام میشود که من از دور جمعیت را شکافتم تا مرکز دایره پیش رفتم. در مرکز دایره دیدم بهاندازه ۱۰، ۱۲ متر جا هست. در یک طرف رسول اکرم صلیالله علیه و آله و سلم تشریف دارند و شمشیری در دستشان است. مقابل ایشان هم محمدرضا پهلوی ایستاده.»
آن زمان رضاشاه. زمان محمدرضا نیست. «محمدرضا صادق ۳۲۰ آمده است.» «روی این خواب مال ۱۳۰۵ است.» «دیدم پیغمبر شمشیر از ایشان روبرو محمدرضا پهلوی ایستاده. حضرت رسول چند بار فرمودند: «آیا کسی هست بیاید و این شمشیر را از من بگیرد و حد خدا را بر این مجرم جاری کند؟» هیچکس نیامد.» «این کسی که داشت این حرف را میزد، خودش با امام رحمةاللهعلیه موافق نبود، با تعبیر تلخ و نچسب ازش یاد میکرد. سال ۴۱ام دارد تعریف میکند برای چهلم آقای بروجردی، دارد تعریف میکند برای تهرانی.»
«گفت: «حضرت دو سه مرتبه فرمودند. کسی نیامد. یک وقت دیدم جمعیت دارد شکافته میشود. کسی دارد جلو میآید. از دور نمیدیدم. نزدیک که آمد، متوجه شدم حاجآقا روحالله جلو آمد و به حضرت سلام عرض کرد: «یا رسولالله، من آمادهام.» بعد هم شمشیر را گرفت. گفت: «حاج روحالله شمشیر را بلند کرد و با یک ضربت سر شاه را پراند. ولی تن بیسر جلو آمد، یقه ضارب را گرفت و یک مقدار با هم دست به یقه بودند تا سرانجام حاجآقا روحالله که دیدیم تن بیسر نمیافتد، دست راستش را انداخت امعا و احشایش را کشید بیرون.» از خواب بیدار شدم. اطلاعیهها، بیانیهها و مطالبی که امام مینوشت، با دست راست بود.» میگوید: «امام با دست راستش بیانیه و اطلاعیه مینوشت و به وسیله آنها امعا و احشای شاه را از داخل این مملکت بیرون کشید.»
«این را چون امام مرحوم شدند، عرض کردم. انشاءالله خدای متعال هرچه بیشتر به این بزرگوار عمر بابرکت عطا بفرماید. الهی هر چقدر خدا به ایشان عمر طولانی عطا فرماید، باز عرض میکنیم که: «خدایا کم است. یا ما را ببر یا جامعه را خالی از ایشان نبینی.» و صلیالله علی محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...