توبیخ الهی از مدعیان بیعمل: چرا حرفی میزنید که به آن پایبند نیستید؟ [01:10]
*روایت قرآن از تاریخ: قومی که خود مشتاقانه درخواست جنگ کرد [02:50]
*ادعای گزاف بنیاسرائیل: ما را از خانهمان راندهاند، چگونه نجنگیم؟ [03:50]
*ریشهیابی فرار از جنگ: «ظلم» درونی، شوق به آخرت را نابود میکند [05:45]
*افشای یک نفاق: بیقراری برای جنگ، وحشت در هنگامه نبرد! [07:00]
*راز تمام پیمانشکنیها، دلبستگی به «متاع قلیل دنیا» است.[09:20]
خداوند در قرآن مؤمنان را خطاب قرار میدهد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ ای اهل ایمان، چرا چیزی میگویید که به آن عمل نمیکنید؟ قرآن کریم داستان اقوامی را بازگو میکند که پیش از نبرد، مشتاقانه خواهان جهاد بودند. به پیامبرشان میگفتند: «برایمان فرماندهی معین کن تا بجنگیم.» از اینکه امر به صبر میشدند، بیتابی میکردند.
اما همین که فرمان جنگ صادر شد و غبار میدان برخاست، همان مدعیان پرشور، هراسان شدند و حرفشان را عوض کردند. گروهی پشت کردند و عدهای دیگر چنان از دشمن هراسیدند که گویی از خدا میترسند و گفتند: «پروردگارا، چرا جنگ را بر ما واجب کردی؟»
اما میدان صدق و عمل، کربلا بود؛ آنجا که اباعبدالله(علیهالسلام)، وقتی همه رفتند و تنها ماند، نه تنها از عهد خود بازنگشت، بلکه استوارتر از همیشه ایستاد. یاران باوفایش نیز وقتی امام بیعت را از آنان برداشت، یکصدا فریاد زدند: «به خدا قسم اگر هزار بار کشته و زنده شویم، دست از یاری شما برنمیداریم.» سلام بر حسین و بر یاران باوفایش.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که به آن رسیدیم، در سوره مبارکه صف این بود که انسان گاهی وقتی با میدان نبرد مواجه میشود، ذهنیت قبلیاش این است که وقتی در این میدان قرار بگیرد، محکم و باقدرت خواهد بود. اما وقتی وارد میدان میشود، ناگهان احساس تنهایی میکند، ناگهان احساس فشار میکند، احساس میکند که از پس آن برنمیآید، زورش نمیرسد و علت این عدم توانایی را نمییابد. همین باعث میشود که زیر قولش بزند.
این آیه بعدی است که آیه دوم میفرماید: «یا ایها الذین آمنو لم تقولون ما لا تفعلون.» چرا چیزی را که انجام نمیدهید، میگویید؟ این توضیحاتی دارد که انشاءالله در جلسه بعد، خود این آیه و مضمون آن را کمی بررسی خواهیم کرد تا معنایش چیست؛ چرا که نکات دقیق و بخصوص نکته خاصی که علامه طباطبایی در «المیزان» دارند، باید به آن توجه شود.
قبل از اینکه وارد این آیه به این صورت شویم، به خود این مطلب توجه کنیم که چند بار در قرآن کریم به این نکته اشاره شده است. هم در سوره بقره و هم در سوره نساء، با دو بیان متفاوت به این نکته اشاره میکند که عدهای میگفتند اگر جنگ شود، ما هستیم. اصلاً خودشان درخواستش را داشتند؛ اینها آمدند ابراز آمادگی کردند، ولی همینکه در میدان قرار گرفتند و با جنگ و کشتار و دشمن مواجه شدند، حرفشان عوض شد.
یعنی یکی از مصادیق بارز جاهایی که حرف آدم عوض میشود و آدم زیر حرفش میزند، همین داستان جنگ است که واقعاً سُره از ناسُره در آن معلوم میشود و صادقین از کاذبین مشخص میگردند. آیات قرآن نیز به همین اشاره میکند که مشخص میشود چقدر راست میگفت و چقدر باور داشت این حرفها را.
در سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۶ میفرماید: «ألم تر إلی الملأ من بنی إسرائیل من بعد موسی»؛ بعد از حضرت موسی (علیهالسلام)، تعدادی از بنی اسرائیل آمدند و «إذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکاً نقاتل فی سبیل الله»؛ به پیغمبر زمان خودشان گفتند: «فرماندهی برای ما معین کن، به پیغمبرشان، فرماندهی برای ما معین کن، رئیسی برای ما تعیین کن تا ما در راه خدا بجنگیم. ما آماده جنگیم.»
حالا پاسخ آن پیغمبر به آنها جالب است: «قال هل عسیتم إن کتب علیکم القتال ألا تقاتلوا»؛ فرمودند: «اگر میدان جنگ شکل گرفت، دستور جنگ رسید، ولی نجنگیدید، آیا احتمال نمیدهید که اینطور شود که زیرش بزنید، جا بزنید و میدان را خالی کنید؟»
آنها برگشتند و با یک اعتمادبهنفسی گفتند: «و ما لنا ألا نقاتل فی سبیل الله و قد أخرجنا من دیارنا و أبنائنا»؛ «برای چه نجنگیم در راه خدا؟! مگر میشود؟! ما را از خانهوزندگیمان بیرون کردند، از زن و بچهمان دور کردند.» یک جورایی معنایش این است که ما اصلاً راهی جز جنگ نداریم. نجنگیم چه کار کنیم؟ وقتیکه همه زندگیمان مختل شده، وقتی آواره شدیم، کاشانه نداریم، خانه و خانواده نداریم، نجنگیم چه کار کنیم؟ مگر راه دیگری هم داریم؟ معلوم است که میجنگیم. شما فرمانده برای ما معین کن، ما در میدان هستیم، بسم الله، برویم.
«فلما کتب علیهم القتال تولوا إلا قلیلاً منهم»؛ وقتی فرمان جنگ آمد که بیایید در میدان، بسم الله، بجنگید، همه زیرش زدند، همه پشت کردند، مگر قلیلی، یک تعداد کمی بودند که اینها پای قولشان ماندند. «والله علیم بالظالمین»؛ خدا ظالمها را خوب میشناسد، معلوم شد اینها ظالماند و اینجا خودشان را نشان دادند. از قبل هم خدا میدانست اینها ظالماند. آنجا کسی که در وجودش ظلمی دارد، وقتیکه قرار است خودش را فدا بکند، وقتی با مرگ دستبهگریبان میشود، وقتی نفس حضرت عزرائیل را در صورت خودش احساس میکند، این ظلمی که از قبل کرده، مانع از این میشود که شوق نسبت به عالم بقا داشته باشد.
آیات دیگری هم در سوره بقره و هم در سوره جمعه به این نکته اشاره میکند که یهودیها از مرگ فرار میکنند بهخاطر کارهایی که کردهاند، بهخاطر ظلمی که در وجودشان است. آنجا هم همینطور است، میگویند: «جنگ و میدان و این حرفها.» ولی وقتی مواجه میشوند، آن ظلمی که در وجود آدم است، ناگهان آدم را در این میدان مینشاند و برمیگرداند؛ «تولا» از این مسیر برمیگردد، زیر حرفش میزند. اینها آمدند درخواست کردند، فرمانده برایشان معین شد، حالا پشت فرمانده را خالی میکنند در میدان جنگ.
قرآن یکی از چیزهایی را که به آن اشاره میکند و انسان حرفش دوتا میشود و زیرش میزند، موضوع جنگ است که اولش میگوید «هستیم»، اولش باقدرت میگوید «جنگ، پای جنگ هستیم، برویم بجنگیم، ما پیروزیم، راه دیگری نداریم وگرنه کشته میشویم و بیچاره میشویم.» ولی وقتی در کورانش قرار میگیرد، زیرش میزند.
و یک آیه دیگر در سوره مبارکه نساء داریم، آیه ۷۷: «ألم تر إلی الذین قیل لهم کفوا أیدیکم و أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة»؛ «ندیدی اینهایی را که ما بهشان گفتیم فعلاً دست نگه دارید، نمازتان را بخوانید، زکاتتان را بدهید، فعلاً وارد جنگ و میدان نبرد نشوید، فعلاً وقتش نیست و شرایطش فراهم نیست.» ولی یک وقتی هم که وقتش شد، «فلما کتب علیهم القتال»؛ آن وقتی هم که وقت جنگ شد و به اینها گفتیم که «پاشید بیایید در میدان»، «إذا فریق منهم یخشون الناس»؛ این «دست نگه دارید» یکم به این میخورد که اینها آماده بودند یا شاید هم درخواست داشتند که «آقا پس چی شد؟ ما برویم بجنگیم.» برای همین به اینها گفته میشد: «دست نگه دارید.» یعنی «دست نگه دارید» بیشتر به این فضا میخورد که اینها مطالبه جنگ داشتند، ولی خدای متعال به اینها فرموده بود: «فعلاً دست نگه دارید.»
اولش ما گفتیم: «دست نگه دارید.» بعد گفتیم: «خب، حالا وقتشه.» وقتی گفتیم وقتشه، «إذا فریق منهم یخشون الناس کخشية الله»؛ ناگهان یک تعدادشان یکجوری از مردم هراس در وجودشان بود که آدم از خدا باید اینجور هراس داشته باشد. آنجوری که آدم از خدا باید بترسد، اینها از بقیه میترسیدند. «أو أشد خشية»؛ بلکه چهبسا ترس بیشتر، یعنی یک ترسی که همه وجود اینها را پر کرده بود، از خدا اینقدر نمیترسیدند که از اینها ترسیده بودند.
«و قالوا»؛ حالا برگشتند گفتند: «ربنا لِم کتبت علینا القتال»؛ «خدایا، برای چی به ما دستور جنگ دادی؟» «لولا أخرتنا إلی أجل قریب»؛ «خب، یکم دیگر میانداختی عقب.» انگار بهشان مزه کرده بود اینکه گفتند: «دست نگه دارید»، دیگر عادت شد برایشان. «خب، یک مدت دیگر هم وقت میدادی. چرا الآن؟ الآن چه وقت جنگ بود؟!» از مردم ترسیدند وقتی تعداد را دیدند که «آقا، اینهمه آدم، این لشکر دشمن، این تجهیزات، این ارتش مجهز، این سربازهای دستبهسلاح.» خب، فقط در ذهنشان این بود که یک میدانی میدهیم و خیلی محاسبهای و برنامهای از طرف مقابل نداشتند. حالا که آمدند مواجه شدند، میبینند و زیرش میزنند، حرفشان دوتا شد.
عاملش هم این بود که آخر آیه به آن اشاره میکند: «قل متاع الدنیا قلیل و الآخرة خیر لمن اتقا و لا تظلمون فتیلاً.» که حالا یک اشارهای باید به انتهای این آیه داشته باشیم که انشاءالله در بخش بعدی، این آیه و آیه بعدیش را یک مروری میکنیم و برمیگردیم به آیهای که در سوره مبارکه صف در محضرش بودیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
-----------------------------
[آیه قرآن] سوره صف، آیه ۲ — «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»
[آیه قرآن] سوره بقره، آیه ۲۴۶ — «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»
[آیه قرآن] سوره نساء، آیه ۷۷ — «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا»
[داستان/حکایت تاریخی] به نکتهای که علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در مورد آیه «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» بیان کردهاند، اشاره شده است. المیزان،ج19، ص248.
در حال بارگذاری نظرات...