‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
قرآن کریم در سوره مبارکه صف فرمود: «شما مؤمنینی که حرف زدید که به بیان علامه طباطبایی وعده استقامت در جنگ دادید، ولی بعداً حرفتان با عملتان یکی درنیامد، مرد میدان نبودید، مرد کار نبودید، فکر نکنید این یک حرفی بود و باد هوا بود و یک چیزی گفتید و رفتید و تمام شد! نه! "کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ".» خیلی پیش خدا سنگین است این وعدهها و این حرفهایی که شما میدهید. میشود _خدای متعال عقوبتی سنگین_ دارد. خدا بدش میآید از این رفتارها. به تعبیر علامه طباطبایی (در المیزان) میفرمایند که از بین همه اینهایی که معصیتاند و بدش میآید و خشم خدا را برمیانگیزد، نسبت به این گناه، آن گناهی که این تعبیر برایش به کار رفته که "خشم سنگین"، "خشم بزرگ" نسبت بهش خدای متعال نشان میدهد، خلف وعده است. آن هم این خلف وعده، خلف وعده نسبت به حمایت و جنگ. میآید تو میدان، ولی تعلقاتی، محبتهایی، یکهو مانع...
البته اساساً اینکه آدم حرفش با عملش جور درنیاید و اهل شعار باشد و اهل و اهل تعارف باشد، اینها چیز بدی است. خب، خیلی از ماها تعارفی میگوییم: «آقا بفرمایید ناهار، در خدمت باشیم!» ولی نه برنامهای برای پذیرایی داریم، نه خیلی رغبتی اصلاً برای این داریم. وقتی هم طرف گفت «میآیم»، بهمان برمیخورَد. اصلاً ناراحت میشویم که: «حالا ما گفتیم، تو برای چه پا شدی آمدی؟» اینها چیزهایی است که بوی دورویی میدهد، بوی نفاق میدهد و آدم را آرام آرام و قدم به قدم تو مسیر نفاق پیش میبرد.
اینی که آدم کلاً اهل حرف باشد، یعنی حرفزدن برایش راحت است، بدون محاسبات یا با کمترین محاسبات یا محاسبات آمیخته با توهمات، بدون بررسی دقیق، بدون نظر کارشناسی. مثلاً برمیگردد میگوید: «آقا، من صد روزه فلان جا را اینطور میکنم. من سه روزه فلان شغل را به پا میکنم.» (وعدههایی که خیلیهایش را هم از مسئولین شنیدهایم و برایمان آشناست.) بعد، بعداً میآید تو میدان، آدم میبیند صدروزه که صدساله هم درست نمیشود! چه بسا به همان صد روز هم ملت اعتماد کرده، به ما رأی داده، به خاطر همان کلمه صد روزش هم اصلاً اقبال به ما صورت گرفته. اینها اگر مصداق خود نفاق نباشد، چیزهایی است که آرام آرام به نفاق منجر میشود و شاید خود او نفاق باشد که «کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ». به نظر اینطور.
چون اونی که خیلی خدا ازش بدش میآید کفر، شرک... توی شرک یک وقتی یک صداقتی نهفته است. آدم ظاهر و باطنش مشرک است. ولی یک وقتی هستش که ظاهرش مؤمن است، باطنش مشرک است، باطنش کافر است. خدا همه ما را در امان بدارد از این ویژگیها. این را بهش میگویند نفاق. و خدا بهشدت بدش میآید از این رفتار، از این خلقوخو، از این صفات. اینجور رفتارکردن، اینجور وعدهدادن، اینجور حرفزدن، آرام آرام منجر میشود به نفاق.
البته علامه میفرماید که فعلاً اینجا اینها خودشان فعلاً منافق نیستند. تفکیک میکند علامه طباطبایی اینها را از منافقین. میفرماید که این آیات چون «یا ایها الذین آمنوا» دارد، مدل قرآن این نیست که منافقین را، آن هم منافقینی که اینقدر خدا ازشان بدش میآید، با عبارت «یا ایها الذین آمنوا» صدا بزند و خطاب بکند. خود این کلمه «یا ایها الذین آمنوا» بیشتر این را میرساند که به هر حال مؤمنان مخاطباند، ولی تو مؤمنان هم افرادی هستند که ایمانشان ضعیف است.
بعضیها که ایمانشان قوی است، آنها خودشان «بنیان مرصوص» و اینها صدیقاند، اینها حرف و عملشان کاملاً یکی است، بلکه عملشان از حرفشان جلوتر است. انجام میدهند و چیزی نمیگویند، وعدهای نمیدهند. بدون اینکه شعار بدهند، کار را انجام میدهند. بدون اینکه سروصدا بکنند، همه چیز را راه میاندازند. اینها اولیای خدایند، اینها مؤمنین درجه یکاند.
یک عدهای شعار هم میدهند، ولی عمل هم یک قدم دیگر... شعار میدهند، از عمل خبری نیست. اینها مؤمنهای ضعیفاند. یک عدهای شعار میدهند اصلاً بنا ندارند عمل کنند. اینها کارشان شعاردادن است، نه اینکه شعاری دارند و کاری... ببینید، دو حالت دارد: یک وقت شعاری هست و کاری. او شعار را در مرحله کار عمل، حالا یا کامل محقق میکند یا نصفه محقق میکند یا یکذره محقق میکند. این یک چیز. اینها مربوط به مؤمن. مؤمنین قوی کامل محقق میکنند، متوسط کمتر محقق میکنند، مؤمن ضعیف خیلی خردهریزه... به هر حال یک چیزهایی ازشان دیده میشود.
ولی منافق اونه که شعاری و کاری نیست، کارش شعار است. این منافق. اینی که آدم شعارش با کارش جور درنیاید و تو مرحله کار به فکر شعاری که داده و وعدهای که داده و حرفی که زده نباشد و یادش برود، بیمحلی کند، هی آرام آرام ایمان آدم را ضعیف میکند. خرد خرد منجر به نفاق میشود.
علامه طباطبایی میفرماید اینی که آدم تو مرحله کار شعارش را یادش میرود، این به ضعف اراده برمیگردد. اینجا همچون خطاب به مؤمنین است: «یا ایها الذین آمنوا». پس فعلاً مخاطبین خود منافقین نیستند، همان مؤمنیناند. ولی مؤمنینی که خیلی کارشان با شعارشان جور درنمیآید، فعلاً نمیشود به اینها گفت منافق. اینها ضعیفالنفساند، ضعیفالارادهاند. ارادهشان ضعیف است، عزمشان دچار وهن (سستی) میشود. تصمیم میگیرند، یادشان میرود. انگیزههای دیگری میآید. دوست دارندها! دوست دارند.
حالا امثال بنده، خب، حالا مثالهایی هست، باید جلسات بعد عرض بکنم. مثلاً بنده از قرآنخواندن میگویم، از انس با... شعارش هم میدهم: «ما ملت قرآنیم، هرچه داریم در قرآن است، قرآن کتاب سعادت است.» بعد وقتی که نگاه میکنم میبینم صبح تا شب هیچ کاری با قرآن ندارم. نه قرائتی، نه تلاوتی، نه تدبری، نه مطالعه تفسیری. بدم هم نمیآیدها! بنا دارم قرآن بخوانم، ولی الان که میآیم قرآن را باز میکنم، یادم میافتد که باید فلان پیام به فلانی بدهم. دوباره نیم ساعت دیگر میخواهم قرآن بخوانم، میگویم: «یک چهار تا کانال خبری چک کنم.» دوباره دوساعت دیگر میخواهم قرآن بخوانم، یادم میافتد باید بروم نان بگیرم. یک ساعت بعدش، بعد ناهار درست... و همینطور، هی انگیزههای مختلف، کارهای مختلف، پراکندگیها، تفرقهها، انگیزههای متعدد.
این انقدر قوت و قدرت ندارد که از پس آن انگیزهها و آن کارها بربیاید، غلبه کند به آنها، یا خودش را کنار آنها جا بکند. بگوید: «نانم سر جایش، قرآنم سر جایش.» ما داشتیم بعضی اساتید و علما را مثلاً برنامهریزی میکردند که فلان جا بروند، یکطوری برنامهریزی میکردند که مثلاً با مترو بروند. اگر راهی بود که با مترو میشد رفت، که این مسیر را توش قرآن بخوانند، قرآنشان را آنجا تلاوت بکنند.
یک دوستی داشتیم از تهران قم میآمدند برای کارهایی. چند بار میدیدم که ایشان با ماشین شخصی نمیآید. میآید ماشین (را) ترمینال میگذارد یا موتور (را) ترمینال میگذارد. از آنجا با اتوبوس یا با ماشین شخصی میآید قم، برمیگردد. به ایشان گفتم که: «خب، شما چرا اینجور میآیید؟» ایشان گفت: «خب، من به جای اینکه رانندگی بکنم تو مسیر، میتوانم یک ساعت قرآن بخوانم.»
ببینید، وقتی آدم انگیزه جدی داشته باشد، این خودش را تحمیل میکند. این کار خودش را ایجاد میکند. وقتی هم انگیزه جدی نیست، انگیزههای دیگر و کارهای دیگر میآید، هی این را به حاشیه میبرد. این یکی از نمونهها بود که شعار میدهیم، خیلی نیست. برمیگردد به ضعف اراده که خب این ضعف اراده یک بیماری است و آدمی هم که دچار ضعف اراده باشد، به سعادت نمیرسد. نه از آخرت چیزی گیرش میآید نه از دنیا. پیروزی دنیایی، پیروزی در نبرد، پیروزی در میدان جنگ با... از آن کسانی است که انگیزههای جدی و ارادههای قوی دارند. اگر میخواهی تو میدان پیروز بشوی، باید شعار و کارتان هم با هم تناسب داشته باشد.
ان شاء الله تو بخشهای بعدی بیشتر درمورد...
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...