هشدار قرآن به مؤمنان سستاراده است، نه منافقان نااهل [01:25]
*عقوبت سنگین دروغ در برنامهریزیها: وقتی روی شعار توخالی شما حساب باز میشود [02:30]
*پیمانشکنی با رهبری، مصداق بارز «آزار پیامبر» است [04:40]
*ریشهیابی قولهای بیعمل از نگاه رهبر انقلاب: برآورد غلط از «مشکلات» و از «خود» [05:55]
*توهمات و خیالبافیها، عامل اصلی ادعاهای بزرگ و عملکردهای کوچک است [07:20]
*واقعیت میدان، خاماندیشی و گزافهگوییهای انسان را رسوا میکند [07:20]
*خطاب به سیاستمداران: بر اساس برآورد دقیق از توانتان وعده دهید [08:00]
*خاماندیشی نسبت به خود، زمینهساز پیمانشکنی و غضب خداوند است [09:05]
خداوند در سورۀ مبارکۀ صف توبیخ میکند: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»؛ چرا حرفی میزنید که به آن عمل نمیکنید؟ این سرزنش، بهویژه زمانی سنگین است که حرف انسان، مبنای محاسبه و تصمیمگیری دیگران شود. کسی که وعدۀ حضور در میدان میدهد و رهبر جامعه بر اساس حرف او برنامهریزی میکند، اما در لحظۀ عمل، پشت او را خالی میکند، خشم بزرگ خدا را برای خود میخرد.
این دوگانگی در حرف و عمل، اغلب از دو چیز ریشه میگیرد: یا برآوردِ درستی از سختیهای مسیر نداریم، یا توهمی نادرست از تواناییهای خود داریم. گمان میکنیم کاری آسان است یا خود را قویتر از آنچه هستیم، میپنداریم.
اما امان از آن روزی که یک امت به امامِ خود وعده دهد و او را در میدان تنها بگذارد. کوفیانی که هزاران نامه برای یاری اباعبدالله(علیهالسلام) نوشتند، اما در روز واقعه، راه را بر او بستند و شمشیر به رویش کشیدند. آنگاه که امام در مقابل آن لشکر ایستاد و فریاد برآورد: «أَلَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ...»؛ مگر شما نبودید که به من نامه نوشتید؟ اما جز هلهلۀ دشمنان پاسخی نشنید. صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِالله.
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.
در ابتدای سوره مبارکه صف فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟»؛ ای ایمانآورندگان، ای مؤمنان، چرا کاری را که انجام نمیدهید، میگویید؟
یک توضیحی از مرحوم علامه طباطبایی -رضوان الله علیه- عرض شد که ایشان تفکیک بین اینکه "کاری که انجام نمیدهی را میگویی" یا اینکه "آنچه میگویی را انجام نمیدهی" قائل شدهاند. اولی از سر نفاق بود؛ ویژگی منافقین. آن که اصلاً اهلش نیستند، آن که بنایش را ندارند، آن که توانش را، انگیزه اش را در خودشان نمیبینند، *سابقهاش را* ندارند، ولی از آن حرف میزنند. اهل خدمت به مردم نیستند، ولی حرف از خدمت به مردم از دهانشان نمیافتد. اهل دلسوزی برای مردم نیستند؛ نه سابقه شان این را نشان داده، نه انگیزه شان این را نشان میدهد، ولی در مقام حرف، خوب بلبل زبانی میکنند در مورد اینکه باید به مردم رسیدگی کرد و خدمت کرد و دلسوزی کرد و این حرفها. این ویژگی منافقین است که "آنچه میکنند را میگویند".
ولی یک وقتهایی هست که اینجوری نیست؛ انجام میدهند، اما سستاند. هی باید صد بار یکی بهشان بگوید. علامه نظرشان به این است که این آیه خطاب به مؤمنین است، خطاب به منافقین نیست؛ یعنی آنهایی که اصلاً بنا ندارند انجام دهند، با آنها حرف نمیزند. آنهایی که بنا دارند انجام دهند، ولی سستی میکنند، خدای متعال میخواهد نهیب بهشان بزند و میخواهد بترساندشان از اینکه بدانید اینی که آدم حرف و عملش دو تا باشد، پیش خدا خیلی سنگین است: «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ».
حالا اینجا نکتهای را آیتالله جوادی آملی دارند که نکته قشنگی است. میفرمایند یک وقتهایی هست که انسان حرفش -البته بنده ساده میکنم، ایشان به این کیفیت نمیفرمایند، برداشتی که حالا به ذهن حقیر میرسد از مطلب ایشان و سادهسازی شدهاش این است- یک وقتی هست حرف انسان اثر دارد روی شکلگیری تصمیماتی. یک مشورتی دارد میشود، یک انتخابی دارد صورت میگیرد، یک برنامهریزی دارد میشود، از من یک چیزی میپرسند، از من یک نظری میخواهند، من یک حرفی میزنم، یک شعاری رو این حرف من، روی این شعار من، یک حسابی میشود. اینجا وقتی من شعار دادم و یک حسابی شد، بعداً زیرش زدم، این میشود مصداق اینکه: «عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا».
این همان نهیب است، برای چی؟ "وقتی که اینکاره نبودی، گفتی؟ چرا گفتی؟" آن حرف تو اثر داشت روی آن تصمیم، روی آن نظر، روی آن برنامهریزی. از من پرسیدند که "اگر جنگ بشود، هستی؟" من گفتم: "آره." ده نفر دیگر هم گفتند: "آره." قوه تصمیمگیر و تصمیمساز روی این حرف من محاسبه کرد و طراحی انجام داد، حرکتی انجام داد، آمد جلو، بعد من پشتش را خالی کردم. این خیلی پیش خدا عقوبت سختی دارد. خیلی خشم سنگینی در پیشگاه الهی دارد.
این بیانی است که ایشان دارند. به نظر میرسد شاید بشود این بیان را قبول کرد، خصوصاً که یک نکتهای هم مرحوم علامه طباطبایی در المیزان دارند که آن هم نکته قابل توجهی است. ایشان میفرمایند که از آیات بعد که بحث آزار پیامبر مطرح میشود، که "به ما گفتند مثل آنهایی نباشید که موسی را اذیت کردند، آزار دادند." علامه میفرماید که این آزار همین است که آدم به میدان نمیآید، مشارکت ندارد، حرف و عملش جور در نمیآید. گفته کمک میکنم، گفته اطاعت میکنم، گفته دریغی ندارم برای میدان جنگ، ولی وقت حادثه، روز معرکه، حضوری ندارد، میدان را خالی میکند. این موجب آزار پیامبر میشود. یعنی انگار جامعه روی حساب حرف این یک کاری انجام داد. امام جامعه، رهبر جامعه، روی حرف این حساب کرد. یک حرکتی در جامعه شکل گرفت، ولی آن وقتی که وقت عمل بود، حرف و عمل من دو تا شد، زیر حرفم زدم. این را مصداق همه میدانند که اینجا خدای متعال میفرماید "چرا چیزی میگویید که عمل نمیکنید؟"
رهبر عزیز انقلاب در تفسیر سوره مبارکه صف نکته قشنگی دارند. میفرمایند که معمولاً دو چیز عامل این میشود که حرف و عمل آدم باهم جور در نمیآید:
یکیاش این است که برآورد دقیقی از مشکلات نداشته.
یکی دیگرش این است که برآورد دقیقی از خودش نداشته.
میآید تو میدان، ولی فکر نمیکرد اینقدر سخت باشد. بعضی از جنگهای ما این شکلی بوده: «هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیدًا» که ازش تعبیر میکند به «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» در مورد جنگ احزاب. میفرماید که این دلها به حنجرهها رسیدند؛ به قول ماها قلبشان آمد تو دهانشان. زلزلۀ شدیدی بین مؤمنین افتاد، ابتلای شدیدی برای مؤمنین حاصل شد. «زِلْزالًا شَدِیدًا» تعبیر است؛ فکر نمیکردند اینقدر سخت باشد، اینقدر این امتحانات دشوار باشد، خدای متعال همچین تقدیری در نظر گرفته باشد، دشمن همچین حیلههایی تو آستین داشته باشد، اینجور ضرباتی بتواند بزند، اینجور آسیبهایی بتواند بزند. وقتی مواجه شدند، جا زدند.
یا نه، نسبت به خودشان یک محاسبهای داشتند برای توانشان. خب ماها از این چیزها در توهماتمان پیش میآید که مثلاً آقا بله، بریم دوازده ساعت یکسره رانندگی میکنم. دو ساعت که رانندگی میکند میگوید: "نه، من تو شب نمیتونم برم. چشمم اینطوری میشه، نور از روبهرو میخوره. نمیدونم خسته شدم، اینطور شدم، اونطور شدم." و این دو ساعتم مرد رانندگی نبود، ولی در ادعای خودش میگفت من تا هجده ساعت هم یکسره رانندگی میکنم. اینجور قضایا برای ما زیاد پیش میآید.
رهبر انقلاب روی نکتهای تاکید میکنند که آدم یک خیالاتی دارد، یک توهماتی نسبت به خودش دارد، یک برآورد غلطی نسبت به خودش دارد. تو میدان واقعیت که قرار میگیرد، میفهمد چقدر اینها خاماندیشی بوده، چقدر اینها الکی فکر کردن بوده، گزافهگویی بوده. واقعیت آدم آنجا معلوم میشود و میفهمد که خیلی چیزهایی که میگفته، فراتر از آن واقعیتی بوده که در توانش بوده. این میشود آن داستانی که "چرا میگویی چیزی را که عمل نمیکنی؟" یعنی بر اساس یک برآورد درستی نسبت به خودت وعده بده، شعار بده، حرف بزن.
حالا تو این مسائل سیاسی و اینها هم خب خیلی این را داریم دیگر. افرادی وارد میدانهای انتخابات و اینها میشوند، وعدههایی میدهند، شعارهایی میدهند و بعد یک مدت هم میگویند: "من توان نداشتم، اختیار نداشتم، نگذاشتند کار کنیم، فلان جا آنجور شد، اگر اینطور نمیشد آنطور میشد." خب چرا برآورد دقیق؟ "با برآورد دقیق حرف میزدی." چرا نسبت به توان _مثلاً آن مدیری که میخواهد این مجموعه را دست بگیرد_ تحقیق نکردی که این چقدر توان دارد، چقدر ظرفیت دارد؟ البته خیلیهایش هم دروغ است، به خاطر اینکه واقعاً ظرفیت و توانش را دارند. مثلاً کسی که رئیسجمهور میشود، واقعاً بخش عمدهای از مملکت در اختیار اوست، یعنی در توانش است، اینکه بگوید نگذاشتند و نخواستند و اینها، زیر حرف زدن است و «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ»؛ پیش خدا هم خیلی سنگین است.
این خاماندیشیهای ما نسبت به خودمان، زمینهساز این میشود که چیزهایی را میگوییم که عمل نمیکنیم. حرف و عملمان با هم تطبیق پیدا نمیکند و این خشم خدا را بر میانگیزد. میدان را خالی میکنیم و دچار غضب خدای متعال میشویم. ان شاء الله نکات دیگری را پیرامون این آیات در جلسات بعد با هم مرور خواهیم کرد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
-------------------------------------
[آیه قرآن] سوره صف، آیه ۲ — «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»
[آیه قرآن] سوره صف، آیه ۳ — «كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»
[آیه قرآن] سوره احزاب، آیه ۱۱ — «هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا»
[آیه قرآن] سوره احزاب، آیه ۱۰ — «...وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ...»
[داستان/حکایت تاریخی] مرحوم علامه طباطبایی میان «گفتن کاری که انجام نمیدهی» (ویژگی منافقین) و «انجام ندادن آنچه میگویی» (ویژگی مؤمنان سستایمان) تفکیک قائل شده و آیه را خطاب به دسته دوم میدانند. المیزان، ج۱۹، ص۲۴۹.
[داستان/حکایت تاریخی] آیتالله جوادی آملی بیان میکنند که اگر حرف یا شعار کسی مبنای یک تصمیمگیری (مانند برنامهریزی برای جنگ) شود و او بعداً به آن عمل نکند، این مصداق «أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ» است و خشم سنگین و عقوبت سختی در پیشگاه الهی دارد
. https://javadi.esra.ir/w/%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%B5%D9%81-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-03-1396/12/21-
[داستان/حکایت تاریخی] مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند آزار پیامبر که در آیات بعد مطرح میشود، همین است که فردی قول همکاری و اطاعت میدهد اما در میدان عمل و روز معرکه، رهبر جامعه را تنها میگذارد و این دوگانگی حرف و عمل موجب آزار پیامبر میشود. المیزان، ج۱۹، ص۲۴۹.
در حال بارگذاری نظرات...