‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ.
در محضر سوره مبارکه صف هستیم. به این عبارت رسیدیم: «وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ»؛ «و خداوند قوم فاسق را هدایت نمیکند.» به مناسبت این تعبیر در این آیه، مروری کردیم بر عبارتی که مشابه این عبارت در سوره مبارکه توبه، آیه ۲۴ وجود دارد؛ که خدای متعال جماعتی را معرفی میکند که اینها در دوراهی و دوگانگی زندگی مادی و جهاد، زندگی مادی را ترجیح میدهند. این وابستگیهای دنیایی، دستوپای اینها را میبندد؛ نمیگذارد اینها پرواز کنند به سمت میدان نبرد و مبارزه با دشمن، که البته آن جهاد هم برایشان، خاصیت آن جهاد فقط شهادت و کشته شدن و کشتن و اینها نیست؛ آبادانی دنیایشان هم اتفاقاً به همان جهاد بستگی دارد. دنیای ما بدون امنیت که تأمین نمیشود؛ هر کاری بخواهیم انجام بدهیم، امنیت میخواهد. امنیت نباشد، دانشگاهها تعطیل است، مغازهها و فروشگاهها تعطیل. کسی پارک نمیتواند برود، کسی مسافرت نمیتواند برود، حملونقل آسیب میبیند، تجارت خارجی آسیب میبیند، سرمایهگذار خارجی نمیآید، سرمایهگذار داخلی و واردکننده به مشکل میخورد، هزار و یک مشکل پیش میآید. اگر امنیت در یک کشوری، در یک منطقه نباشد، زندگی نیست؛ هیچ رشد و پیشرفت و هیچچیزی نیست، اصلاً زندگی معنا ندارد.
امنیت با چه چیزی حاصل میشود؟ با مجاهدت، با برق شمشیر، دست متجاوز را قطع کردن، دست طمعکار را کوتاه کردن. این بدون جهاد و مبارزه دائمی حاصل نمیشود. چه کسی میتواند جهاد بکند که در اثر جهاد او امنیت بیاید؟ که در اثر این امنیت، آبادانی بیاید؟ کسی میتواند جهاد بکند که از دام این تعلقات دنیایی رهیده باشد. پس آخر زندگی ما و دنیایمان را کسانی میسازند و تأمین میکنند که دل از دنیا بریدند؛ کسانی که خودشان گرفتار وابستگیهای دنیایی نیستند، دلشان به یک افق بالاتری، به یک ترانه برتری پیوند خورده، به آنجا علاقه دارد.
این شهدای عزیز ما، این شخصیتهای منحصر به فرد ما، امثال شهید حاج قاسم سلیمانی، امثال شهید سید حسن نصرالله، حالا در بین برادران فلسطینیمان، شهید یحیی سنوار؛ اینها افرادی هستند که از آن آلافوعلوف شخصی و دنیایی خودشان گذر کردند. اینها در بند عیش و تفریح و سفر و ماشین آنچنانی داشتن و خانه آنچنانی داشتن و ویلا داشتن و چند وقت به چند وقت به ویلا رفتن و اینها نبودند. اگر در بند اینها بودند، نمیتوانستند اینطور در خط مقدم مردانه و دلاورانه یقه دشمن را بگیرند، گلوی این غول جنایتکار را اینطور در چنگ بگیرند، خفه بکنند این دشمن سفاک را و اینطور امنیت تولید بکنند برای مردم خودشان. حالا هر کدام به نحوی؛ شهید سلیمانی به نحوی، شهید نصرالله به نحوی، شهید سنوار به نحوی که حالا هم امنیت در یک سطوحی ایجاد میکنند، هم قدرت ایجاد میکنند، هم شجاعت در بین دلها و بیداری ایجاد میکنند. همین شهید عزیزی که اخیراً این عزیز را از دست دادیم، شهید حاج رمضان. چهل سال کابوس رژیم صهیونیستی بود. احوالات این شهید را حتماً عزیزان، آنقدر که منتشر شده و گفته شده، خبر دارند. حالا بیشتر از اینها قاعدتاً انشاءالله در آینده گفته خواهد شد. معنویت و صفای این شهید، سجدههای طولانی، تهجد، روزهداریهای ایشان، سکوت، خلوت، انس با حق تعالی، انس با دعا، قرآن، مناجات، توسل؛ آن چیزی که یک مجاهد را قدرت میدهد، اینهاست.
مجاهدی که همه هوش و گوشش به این است که چه چیزی بخرم که هفته بعد گرانتر بفروشم، کاسبیام به هم نخورد، معامله زمین نماند، طرف معامله ول نکند برود؛ کسی که هوش و گوشش این است و احوالاتش اینطوری است، این نمیتواند کاری انجام بدهد. به تعبیر آن شهید همدانی: «تا وقتی از سیم خاردار نفست عبور نکنی، نمیتوانی از این سیم خاردار بگذری.» که این جمله را رهبر عزیز انقلاب اشکآمیز یادآوری میکردند. گذشتن از این سیم خاردار، گذشتن از سیم خاردارهایی را میطلبد. به تعبیر باز رهبر عزیز انقلاب میفرمودند: این خیلی جمله جالبی است، یعنی کمتر کسی این شکلی تحلیل میکند و بیان میکند در مورد حاج قاسم، همیشه میفرمود: «تا کسی جهاد اکبر نکرده باشد، اینطور در جهاد اصغر در میدان نمیایستد.» خب بله، ما روایت از جماعتی داریم که از میدان جهاد برگشتند. پیغمبر فرمود: «مرحبا به قومی که جهاد اصغر انجام دادند و جهاد اکبرشان مانده.» اینها گفتند: «آقا دیگر جهاد اکبر چیست؟ از این بزرگترم اگر میدانی بود که باید برویم بجنگیم؟» فرمود: «نه، این میدانی بود که با دشمن ظاهری جنگیدید. یک دشمن هم دشمن باطنی است که همین جاست، در همین خانه درونتان لانه کرده که آن هم نفس است، نفس اماره است. با این باید جنگید. این میشود جهاد اکبر.» آنجا در آن کلام پیغمبر، جهاد اکبر یک چیزی جدا بود که میشد کسی جهاد اصغر رفته باشد ولی جهاد اکبر را هنوز به جا نیاورده باشد. اینجا در کلام رهبر انقلاب، همان مطلب از یک زاویه دیگر دارد بهش پرداخته میشود که همین آدمی که الان آمد میدان جهاد اصغر فرار نکرد، ادامه داد. اگر میدانهای دیگری هم باشد، ولو فرسایشی باشد، طاقتفرسا باشد، ادامهدار باشد، زمانبر باشد، رها نمیکند، میآید. این دیگر بدون جهاد اکبر نمیشود. کسی که جهاد اکبر نداشته باشد، نمیتواند اینجا شرکت بکند.
این جهاد اکبر همین پا گذاشتن بر تعلقات و محبتهای دنیایی است. نه هر پا گذاشتنی. خیلیها ممکن است چشمپوشی بکنند از فرزند و خانواده و کاسبی، ولی با اهداف دنیایی و مادی این کار را انجام بدهند. آن چیزی که ارزشمند است و مهم، این است که با آن اهداف الهی و وظیفهگرایی، آدم وارد این میدان شود. خب مواردی بود، عرض کردیم: تعلقات خانوادگی بود، تعلقات اقتصادی بود، پول و درآمد و شغل. یکیش ماند؛ در این آیه بهش اشاره شده: «و مساکن ترضونها»؛ خانههایی که بهش دل خوش کردهاید. خود خانه و زندگی و اینها هم گاهی رهزن میشود. جهاد طبیعتش این شکلی است که مهاجرت میطلبد، حرکت میخواهد، سفر میخواهد، باید آدم از این آشیانه بکند، از این خانه و این محله و این منطقه و این حالا شمال شهر و جنوب شهر و مرکز شهر و این شهر و این روستا و این باغ و این ویلا و از اینها باید گذشت، میدان رفت، خط مقدم. آن کسی که لَنگِ این تعلقات است، آن روزی که روز واقعه و آزمون است درجا میزند و آسیب میبیند، میبیند که سنگین شده، نمیتواند پرواز بکند. خب این شد آیه ۲۴ سوره مبارکه توبه و توصیف اینکه اینها فاسقاند به خاطر این محبتها از تکلیف دست برمیدارند و وقتی از تکلیف دست برداشتند، از حدود بندگی خارج میشوند. وقتی از حدود بندگی خارج شدند، از رحمت و فیض و هدایت خدای متعال محروم میشوند. اینها از آن سعادت ابدی هم جامانند.
یک بحث میماند در مورد آزار که این آزار حضرت موسی چه بود و ربطش به پیامبر چیست که انشاءالله در بخشهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.
در حال بارگذاری نظرات...