‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
به مناسبت مطلبی که در آیه پنجم سوره مبارکه صف بود که فرمود: «والله لایهدی القوم الفاسقین»، در مورد این صحبت میکردیم که فاسقین کیستند و در میدان جنگ این فسق چه شکلی خودش را نشان میدهد و باعث میشود که انسان از آن هدایتهای خاص حق تعالی محروم شود.
بر اساس آیه ۲۴ سوره مبارکه توبه دیدیم که خدای متعال یک دستهبندی میکند: یک طرف حلقههای دنیایی و تعلقات مادی را قرار میدهد، یک طرف تعلقات الهی، تعلق به خدا، پیامبر و جهاد در راه خدا. و میفرماید که اگر کسی این تعلقات دنیایی برایش محبوبتر است تا آن علقه به خدا و پیغمبر و جهاد، این «صبر کند تا امر خدا بیاید.» یک جور تهدید است این بیان. میفرماید: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»، «صبر کنید خدا امرش را بفرستد.» اینجا لحن، لحنی است که: «وایسا برات حکم کنم، وایسا تکلیفت را معین کنم.» گاهی ما خودمان در فارسی میگوییم: «هر کی که از اینجا خوشش نمیآید، مثلاً یک رئیس کارخانه میگوید: آقا! هر کی که فلان شغل را از شغل اینجا بیشتر دوست دارد، هر کی مثلاً حقوق فلان جا از حقوق اینجا بیشتر خوشش میآید، بیاید من بیاید کارگزینی مثلاً تکلیفش را معلوم کنم.» این لحن، لحن تهدید است؛ یعنی اینجا دیگر جای مماشات نیست و من همچین خیلی رغبتی به حضور این افراد ندارم. اینجا هم خدای متعال دارد اینطور صحبت میکند و بعداً میفرماید اینها فاسقند، من هدایتشان نمیکنم.
یکی از این دوگانهها، دوگانه علقه به خانواده و علقه به جهاد بود. محبت به خانواده خیلی خوب است، محبت به پدر و مادر، برادر و خواهر، فرزند، همسر خیلی خوب است، خیلی سفارش شده، خصوصاً نسبت به پدر و مادر که انسان وظایف ویژهتری هم دارد؛ ولی این علقه و محبت نباید به اینجا کشیده شود که اگر یک وقتی لازم بود در یک میدانی من وارد شوم، جهاد بکنم، این محبت به خانواده دست و پای من را ببندد، مانع من شود. نه، اینجا جای کندن است، جای رفتن است. اینجا محبت خدا و رسول باید بر دل من حاکم باشد. اگر اینجا به خاطر این علقهها و محبتها پشت بکنم به خدا و پیغمبر، به خدا و پیغمبر آزار رساندهام. این خیلی مهم است. دل کسی را میخواهم نشکنم، حالا اینجا دل پیغمبر را دارم میرنجانم، پیغمبر را دارم ناراحت میکنم. این خیلی مهم است و این آزار دادن پیغمبر موجب لعن انسان میشود، محرومیت از رحمت خدای متعال میشود که در سوره مبارکه احزاب بهش اشاره شده، انشاءالله یک مروری بهش خواهیم کرد.
خب مورد دیگر چیست؟ مورد بعدی «اموالٌ اقْتَرفْتُموها». پولهایی که کسب کردید، پولهایی که جمع کردید. پول شیرین است. خدای متعال هم صحه گذاشته روی مطلب. در جاهایی از قرآن، مال را با عنوان «خیر» ان ترک خیراً، جایی که میخواهد بفهماند مثلاً از مرده اگر مالی به جا مانده، میفرماید که اگر از این مرده «خیری» به جا مانده. یک جای دیگر میفرماید: «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ». بعضی روایات تفسیر کردند به حب مال. مال خیر است، مال خوب است. مال نباشد آدم زندگیش متوقف است، هیچ کاری نمیتواند بکند، هیچ حرکتی نمیتواند داشته باشد؛ ولی مسئله این است که مال هدف یا وسیله است؟ خیلی نکته مهمی است. اساساً به همه امور دنیایی باید این شکلی نگاه کرد: اینها هدف یا وسیله است؟ قرار ما زندگی بکنیم که به اینها برسیم یا قراره که اینها را استفاده بکنیم که زندگی بکنیم؟ این خیلی نکته مهمی است. مجاهد کسی است که منطقش این است: دنیا برای بهرهمند شدن است، برای ساخته شدن است، برای تلاش و کار تا به زندگی برسیم. البته یک بخشی از زندگی اینجاست که خب این حیات دنیاست، پایینترین سطح و کوچکترین و سطحیترین مرتبه حیات. مرتبه عالی حیات هم در عالم ابدیت است که اتفاقاً مژدهای است که خدای متعال به مجاهد در راه حق داده که تو اگر تلاش بکنی و جهاد بکنی، ثمره جهادت حیات ابدی است، خصوصاً اگر شهید بشوی در مسیر این جهاد در راه خدا، «أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»، پیش ربت زندهای و بهرهمند میشوید از رزق خاص، بهرهمندید.
زندگی آن وقتی حاصل میشود که من اینها را در آن جهتی استفاده بکنم که مأموریت دارم، وظیفه دارم. پول را، امکانات را، همراه توان بدنیام را، آبروم را، حلقههای خانوادگیام را، همه را باید بیاورم در یک بستری، ببرم به سمت یک هدفی. آن هدف چیزی نیست جز جلب رضایت خدای متعال، اطاعت حق تعالی، تسلیم خدای متعال بودن، تسلیم پیامبر بودن که رضایت خدا و پیامبر به واسطه همین حاصل میشود. اگر هر کدام از اینها بخواهد مانع شود، من را متوقف بکند، مشغول به خودش بکند، اینجا من دور میشوم، محروم میشوم از رحمت، دور میشوم از هدایت، دور میشوم از آن خط و خطوط حیطه و حدود بندگی خودم، خارج میشوم، فاسق میشوم و «والله لایهدی القوم الفاسقین» برای من صدق میکند. جزء فاسقینی میشوم که از هدایت محرومم.
اموال میآید رهزن میشود برای آدم. آدم نمیتواند از اینها بگذرد، سختش است از پول گذشتن. حالا یک وقتی از این پول گذشتن به معنای این است که هزینه بکنم برای جهاد، هزینه کنم، مجاهدین را تأمین بکنم. یک بخشش این است. یک بخشش این است که دارایی خودم را برای جهاد مصرف بکنم؛ اسبی دارم، شمشیری دارم، بیاورم توی خط جهاد. یک وقتی هم به این است که یک میدان مبارزه است، کی میدان؟ میدان جهاد. باید توی میدان حضور داشت، از این میدان عقبگرد کنیم به خاطر اینکه تو این میدان که هستیم، از افتادیم از درآمد و پول و مغازه و همه چی افتادیم. مثل مردمانی که امام مجتبی علیه السلام را رها کردند به خاطر همین مسائل، همین گرفتاریها، همین مشکلات. به بهانه اینکه ما زندگیمان مختل شده، از کاسبی افتادیم، از نان خوردن افتادیم. همین میشود یک میدانی که باید اینجا جنگید تا به یک هدفی رسید، به یک نتیجهای رسید، دشمن را سرکوب کرد، دشمن را دست و بالش را قطع کرد، دیگر جرئت نکند دستدرازی کند، تجاوز کند، پایش را از گلیمش بیشتر دراز بکند. آدم عافیتطلب میشود، مماشات میکند، کوتاه میآید، راه میآید: بگذریم، ولش کن، نمیخواهد، چه کاریه؟ عقبنشینی میکند. چرا؟ برای اینکه ادامه این میدان و این مجاهدت همراه با چشمپوشی از کاسبی و درآمد و پول و اقتصاد و این حرفهاست. این یکی از آن مواردی است که انسان را از مسیر بندگی خارج میکند و از هدایتها و رحمتهای خاص الهی محروم میکند.
مورد دیگری هم میماند، انشاءالله در جلسه بعد بهش میپردازیم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...