‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد فاسقین و محرومیتشان از هدایت، گفتگو میکردیم. عرض کردیم بر اساس آیه ۲۴ سوره مبارکه توبه، فاسقین کسانیاند که گزینههای دنیایی را در قیاس با جهاد ترجیح میدهند. هر جایی که یک امر دنیایی باشد و یک طرف هم جهاد باشد، آن امر دنیایی برایشان محبوبتر است، دلنشینتر.
جهاد در راه خدا –البته جهاد فقط جنگ نظامی نیست. جنگ نظامی را قرآن معمولاً از آن تعبیر به "قتال" دارد– جهاد هر جایی که در مسیر حرکتمان به سمت خدا با موانعی مواجه شویم، وقتی که حرکت میکنیم، تلاش میکنیم که این موانع را برطرف بکنیم، از آن تعبیر به جهاد میشود. مجاهدت یعنی با آن چیزهایی که ما را متوقف میکند، آن چیزهایی که ما را منحرف میکند، با اینها برخورد بکنیم، مقابله بکنیم، کنار بزنیم، به مسیر خودمان ادامه بدهیم. در مسیر حرکت به سمت خدا، دشمنانی هستند، موانعی هست. اینها میخواهند چیزهایی را به ما دیکته بکنند؛ اینها میخواهند ما را از یکسری امور جدا بکنند. قاعدهاش این است که ما با اینها مبارزه بکنیم. "وجاهدهم به جهاداً کبیرا". اطاعت نکنیم. این اطاعتنکردن را قرآن از آن تعبیر به جهاد کبیر کرده است؛ جهاد بزرگی است اینکه آدم زیر بار حرف کفار و منافقین و دشمنان نرود. این میشود جهاد در راه خدا.
خب، این سختیهایی دارد، هزینههایی دارد، محرومیتهایی دارد. این طرف ما تعلقاتی داریم. معمولاً اینطوری است که جهاد با این تعلقات سازگاری ندارد. من میل به خوشنشینی دارم، من میل به این دارم که بهرهمند باشم، اوضاعم خوب باشد، برای خودم بچرخم، در امنیت کامل باشیم و در رفاه باشیم، در امنیت باشیم، در گشتوگذار باشیم. ولی یک آدمی مثل شهید سید حسن نصرالله به همه اینها پشت پا میزند. حتی شاید مثلاً در یک سال یکبار بتواند فرزندش را ببیند. هر چند ساعت باید محل اسکانش را تغییر بدهد. نمیتواند در امنیت و آرامشی که دیگران هستند، برود مسافرت، لَبِ آب برود تفریح بکند، حتی راحت روی زمین راه برود. اینها سختیهای کار است دیگر. یک کسی وقتی مجاهد در راه خدا میشود، این سختیها را باید تحمل بکند. ولی وقتی آنطرف تعلقات دنیایی برای آدم جذاب و دلنشین و شیرین است، کمکم غلبه میکند. این تعارض باعث میشود که آدم میبیند این جهاد آنقدر هم برای من شیرین نیست، منفعت ندارد، نمیصرفد.
حضرت امام حسین (علیهالسلام) میفرمایند که مردم "ابناء دنیا" هستند، بچههای دنیا. همه هوش و گوششان دنیاست. بچه کسی وقتی آدم هست، به مادرش هی توجه دارد. مادر انسان وقتی دنیا شد، همه هوش و گوش انسان میشود دنیا. به این میگویند فرزند دنیا. "ابناء الدنیا". فرمود: مردم ابناء دنیا هستند و "دین لعق علی السنتهم". دین مثل یک آدامس است در دهانشان. تا وقتی که طعم دارد، مزه دارد، خوشایند است، آدم این آدامس را میجود. هر وقت که دیگر دید نه، مثلاینکه این طعمی ندارد و دیگر این فک ما هم خسته شد و از حوصله افتادیم و یک کار مهمتری الان من دارم، میخواهم مثلاً صحبت بکنم، آن کار مهمتر میآید. این هم که دیگر مزهاش را آنقدری که داشت، گرفتیم، آدم این آدامس را تف میکند، پرتاب میکند بیرون. امام حسین فرمود: مردم با دین و دنیا این شکلی برخورد میکنند. در تقابل دین و دنیا، آنقدری که از دین مزه و خاصیت و منفعت و اینها هست، میگیرند. هر جا که دیگر به دنیایشان بخواهد آسیب بزند، "فاذا محصوا بالبلاء قلّ الدّیانون". آن جایی که بلا میآید، گرفتاری میآید، فشار میآید، آن جایی که باید آدم انتخاب بکند بین دین و دنیا، دیندار دیگر کم میشود. هزینهها وقتی بالا میرود، میبینید نه، دیگر کسی پای این حرفها واینمیایستد. این میشود این تقابل و دوراهی جهاد با دنیا، دین و دنیا.
خب، مردان جهاد آن روز بیش از ۸۰ تا نبودند. همین حول و حوش ۸۰ نفر یاران امام حسین (علیهالسلام)، مردانی که بین دین و دنیا، دین را انتخاب کردند، از دنیا گذشتند، از رفاه و امکانات و خوشگذرانیها و از اسم و رسم ظاهری و کنار زن و فرزند بودن و حتی گاهی مجبور شدند با برادرشان مقابله بشوند. همراهیان امام حسین (علیهالسلام) افرادی بودند، گاهی نزدیکانشان در جبهه مقابل بودند. بعضیهایشان از فرزندشان گذشتند. فرزندشان اسیر شده بود، میتوانستند بروند آزادش بکنند. امام حسین فرمود: برو آزاد کن. عرض کردند: کربلا بودن، گفتند: نه آقا، ما شما را رها نمیکنیم. چیزی فرستادند با کسی که برود آزاد بکند این فرزند را. این طور میشود آدم وقتی که در این دوراهی قرار میگیرد، کدام را ترجیح میدهد؟ جهاد در راه خدا سخت است. دانه به دانه اینها میتواند مزاحم و مانع جهاد بشود که هر کدامش مانع جهاد بشود، عامل فسق میشود، آدم را جزو فاسقین میکند.
اولینش تعلق به خانواده است: پدر و فرزند و برادر و همسر. ماها در زندگیمان برایمان پیش میآید، گاهی نزدیکانمان خط فکریشان با ما فرق میکند، گاهی ملامتمان میکنند، گاهی حتی ما را از حقوقی محروم میکنند، با ما مقابله میکنند. اینها همهاش یک آزمون است برای اینکه معلوم بشود ما چقدر متدینیم و دین داریم، چقدر باورمان شده، ایمانمان چقدر جدی است. گاهی هم در جایگاهی مثل جایگاه پدر که خود دین اجازه داده و دستور داده که ما حرفش را گوش بدهیم، پدر جایگاهش جایگاه ولایت است. خود همین گاهی آدم را فریب میدهد، یعنی زمینه فعالیت شیطان میشود که پدر، حرفش را گوش بده. بله، پدر را باید حرفش را گوش داد، ولی من وقتی که بین حرف پدر و حرف خدا تعارض صورت گرفته، دوگانگی و تقابل صورت گرفته، تا جایی که تقابل ندارد، گوش میدهیم. نه اینکه پدر میگوید نماز نخوان، خدا میگوید نماز بخوان؛ خدا میگوید حج برو، پدر میگوید حج نرو.
مثلاً یک جایی است که انسان یک وظیفهای دارد، حالا این اقسام جهادی که این روزها مطرح است: جهاد تبیین، جهاد فرزندآوری، جهاد اقتصادی. پدر من، مادر من خوششان نمیآید مثلاً نسبت به اینها. این موارد و نهی میکنند، دلسردم میکنند. اینجا چهکار باید کرد؟ اینجا باید به تکلیف عمل کرد. این تعلقات نباید آدم را زمینگیر کند. همسر من مثلاً خوشش نمیآید، دوست ندارد این فعالیتی که من دارم. من میخواهم بروم میدان جنگ، مثلاً همسر من دوست ندارد. خب، وقتی که تکلیف واجب است، شرایط طوری است که دیگر راه چارهای نیست، اینجا نمیشود گفت که من میدان را خالی میکنم به خاطر اینکه دل همسرم را به دست بیاورم. دل خدا را باید به دست آورد، دل پیغمبر را باید به دست آورد. اینجا رها کردن میدان و خالی کردن پشت پیغمبر، آزار دادن پیغمبر است. این آزار دادن اینجا اینجور میشود: تو حاضری دل پیغمبر را بشکنی، پیغمبر را برنجانی به قیمت اینکه مثلاً همسرت نرنجد؟ این نمیشود. بین خدا و پیغمبر و جهاد و همسر، بین خدا و جهاد و پدر و مادر، آدم باید خدا و پیغمبر و جهاد را انتخاب بکند وگرنه از حدود بندگی خارج میشود، فاسق میشود و از هدایت الهی محروم میشود.
تا انشاءالله ادامه آیه را باز با همدیگر مروری داشته باشیم. وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...