راه عاقبت بخیر شدن در دنیا و آخرت
آثار سوءظن به خدا
معنای حُسنظن به خدا
خوف و رجا نسبت به خدا
چرا روابط برخی با خدا خوب نیست؟
آخرین بندهای که وارد جهنم میشود!
زمینه تغییر یافتن تقدیرات انسان
به این روایت دلخوش نباشیم!
اثر یک لحظه خوشبینی به خدا
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی جعفر علیه السلام قال: «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلامُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ عَلَى مِنْبَرِهِ: وَالَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِيَابِ الْمُؤْمِنِينَ.»
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ما در کتاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را دیدیم که حضرت فرمودند: پیغمبر بر فراز منبر اینجور فرمودند: قسم به خدایی که غیر از او کسی نیست، مؤمنی هرگز به خیری از دنیا و آخرت نرسیده، مگر به این چند چیز: یکی، به حسن ظن به خدا، دو، امید به خدا، سه، حُسن خُلق، و چهار، خودداری از غیبت مؤمنین.» هر خیر دنیا و آخرت. دستوری از این کاربردیتر، کلیدیتر، جامعتر منعقد نمیشود: حسن ظن به خدا، امید به خدا، حُسن خُلق، خودداری از غیبت مؤمنین.
«وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يُعَذِّبُ اللَّهُ مُؤْمِنًا بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الِاسْتِغْفَارِ إِلَّا بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِيرِهِ مِنْ رَجَائِهِ لَهُ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اغْتِيَابِ الْمُؤْمِنِينَ.»
قسم به خدایی که غیر از او کسی نیست، خدا مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمیکند، مگر به سوءظنش به خدا؛ یعنی حتی اگر توبه و استغفار هم داشته باشد، باز با اینها عذاب میشود، به سوءظن به خدا و کوتاهی از امید به خدا و بدخلقی و غیبت مؤمنین.
«وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَا يُحْسِنُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ الظَّنَّ إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ.»
خیلی زیباست! قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست، گمان بنده مؤمنی به خدا خوب نشد، مگر اینکه خدا نزد گمان بنده مؤمنش باشد؛ هرچه تصور آدم باشد نسبت به خدا، خدا همانجور با آدم برخورد میکند. تصور توهّمی نه، تصور تصدیقی؛ تصوری که انسان باور کند اینجور مطابق با آن عمل بکند، وگرنه اینکه من تصورم به این است که اینجا گرم است و بد نشستهام، مثلاً امید به این هم دارم که اینجا گرم شود و ان شاء الله (گرم شود)، دقیقاً خلافِ آدمی است که دارد دقیقاً خلاف امیدش عمل میکند. کسی باور نمیکند امید داشته باشد.
«لَعَنَ اللَّهُ كَرِيمًا بِيَدِهِ الْخَيْرُ يَسْتَحِي أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يُخْلِفَ.»
خدای متعال کریمی که خیر فقط به دست اوست، خدا حیا میکند که عبد مؤمن حسن ظن به او داشته باشد و او خلاف عمل کند. خدا خجالت میکشد، یک سری جاها خدا خجالت میکشد؛ یکیش اینجاست. خجالت میکشد، وقتی اوج لطافت است. دیگر این حیا از اوج لطافت است، ضعف نیست. چون خجالت گاهی از ضعف و گاهی از لطافت است. اگر از ضعف باشد، جزو صفات سلبیه خدای متعال است؛ اگر از لطافت باشد، جزو صفات ثبوتی خداست. خدای متعال خجالت از سرِ لطافت دارد. آنقدر این موجود -جَلَّ جَلالُه و حضرتش- آنقدر لطافت دارد حق تعالی که کسی گمانی به او داشته باشد، او خجالت میکشد که این گمان خوب و توقعی که از خدا هست، مسابقه این توقع در عمل میشود؛ خدا این توقع را خراب بکند، خلاصه یک نحوی بخواهد عمل بکند که این گمان خوب خراب بشود.
«فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ.»
به خدا حسن ظن داشته باشید و رغبت به او داشته باشید.
سفیان بن عیینه میگوید که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم: «حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لَا تَرْجُوَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا تَخَافَ إِلَّا ذَنْبَكَ.»
حسن ظن به خدا یعنی چه؟ حسن ظن به خدا یعنی اینکه به غیر خدا امید نداشته باشیم و از غیر گناهتان هم نترسید. این خوف و رجا فقط امید به خداست و فقط ترس از گناه است.
آدمی است انس بن مالک که میگوید: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَخَافَ اللَّهَ خَوْفًا كَأَنَّهُ مُشْرِفٌ عَلَى النَّارِ وَ يَرْجُوهُ رَجَاءً كَأَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.»
شایسته است از مؤمن که از خدا یکجوری بترسد که انگار مشرف بر آتش است و یکجوری امید داشته باشد که انگار از اهل بهشت است.
«ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ بِهِ إِنْ خَيْراً فَخَيْرٌ وَ إِنْ شَرًّا فَشَرٌّ.»
خدای متعال نزد گمان بندهاش به خودش است. اگر خیر باشد، خیر است؛ اگر شر باشد، شر است.
در وصیت امیرالمؤمنین به محمد بن حنفیه آمده است که: «وَ لَا يَغْلِبَنَّ عَلَيْكَ سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَنْ يَدَعَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ خَلِيلِكَ صُلْحًا.»
سوءظن به خدا بر تو غلبه نکند، فانه لن یدع بین و بین خلیلک صلحا. دیگر بین تو و دوستت صلحی نمیگذارد؛ یعنی بین خدا دیگر رابطه صلاحی نیست. روابط با خدا میریزد به هم. عمده اینکه رابطهها با خدا خراب است، به خاطر سوءظن به خداست. واقعاً احساس میکند خدا یک خورده حسابی با او دارد، میخواهد یکجوری تلافی بکند. واقعاً تصورش این است که خدا -اَلعیاذُ بِالله، پناه بر خدا- بیتدبیری کرده مثلاً فلان چیز را از ما گرفته، فلان عضو خانوادهمان را گرفته، فلان عضو بدن ما را (نقص جسمانی، نقص مالی)، خلاصه اینها همه سوءظن به خداست. چرا من را آفریده؟ چرا من را آورده؟ چرا دوست دارد همش بلا بشوم؟ سختی بکشم؟ چرا به دیگران خوب میرسد؟ جواب دیگران را خوب میدهد، به ما که میرسد همش میپیچاند، جواب نمیدهد حاجت؟ خب خدا هم اتفاقاً ظن. دیگر اگر شر باشد، شر است. اتفاقاً همین سوءظن باعث میشود که آدم هی بد ببیند. تو نگاهش به خدا این است که خدا همش برای بدی پیش میآورد. قاعده: نزد گمان بنده است. میگوید: «تو نگاهت به من این است که خب من، تصورش این است، نگاهش این است و واقعاً با این نگاه دارد زندگی میکند که خدا از تو چاهها در میآورد، آدم نجات میدهد، کمک میکند، دستگیر میکند.» آنها را برایش به آن نحو.
حدیث لطیف است: «عن ابی عبدالله علیه السلام: آخرین بندهای که امر داده میشود که این را بفرستیدش تو جهنم، این التفاتی میکند.» حالا این التفات یعنی توجه قلبی یا مثلاً برمیگردد مکثی میکند یا مثلاً برمیگردد به این اطرافش نگاه میکند، به ملائکه عذاب نگاه میکند. خدای متعال میفرماید که: «این را با شتاب بیاوریدش!» حالا وقتی که میآورند، میفرماید که: «بنده من! چرا التفات کردی؟» خلاصه این توجه و نگاه کردن اینها چی بود؟ «یا رَبِّ، مَا كَانَ ظَنِّی بِكَ هَذَا.» (خدایا! من گمانم به تو این نبود.) «فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: عَبْدِي، مَا كَانَ ظَنُّكَ بِي؟» (بنده من! گمان تو به من چی بود؟) «فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، كَانَ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي وَ تُدْخِلَنِي جَنَّتَكَ.» (گمان من این بود که شما گناه من را میبخشی و من را میبری بهشت.) «قَالَ: فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: مَلَائِكَتِي، وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ آلَائِي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي، مَا ظَنَّ هَذَا سَاعَةً مِنْ حَيَاتِهِ خَيْراً قَطُّ، وَ لَوْ ظَنَّ بِي سَاعَةً مِنْ حَيَاتِهِ خَيْراً مَا رَوْتُهُ بِالنَّار.»
ملائکه من! به عزت من، به جلال من، به نعمات من، به جایگاه بلند من قسم، در تمام عمرش یک لحظه به من گمان خیر نداشته. میگویی: «من گمانم این نبود که تو من را جهنم.» تو دنیا این گمان را نداشته اینجا این گمان را دارد؟ اگر یک لحظه از حیاتش تو دنیا به من گمان خیر داشت، من اینجوری به آتش جهنم نمیسوزاندمش.
«أَجِيزُوا لَهُ كَذِبَهُ.»
اجازه بدهید دروغش را یعنی هموار بکنید مسیر چیزی که با دروغ ادعا کرد.
«وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ.»
ببریدش بهشت.
«ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنْ أَحْسَنَ بِاللَّهِ الظَّنَّ كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ.»
هرکی به خدا امید خیر و گمان خیر داشته باشد، خدا نزد همان گمان است.
«وَ مَا ظَنَّ بِهِ سُوءاً إِلَّا كَانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ.»
و کسی هم گمان بد نداشت به خدا، مگر اینکه خدا نزد همان گمان بدش بود.
«وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ ذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
این آیه شریفه سوره مبارکه فصلت را حضرت اشاره فرمودند که این همان ظن بدی است که به خدا داشتید، شما را هلاک کرد و از خاصرین شدید. این نشان میدهد که خودِ ظن بد، زمینه را فراهم میکند برای اینکه خدای متعال تقدیرات انسان را عوض بکند. تقدیرات با بخش اعظمیش وابسته به گمان ما به خداست، اینکه در مورد خدا چه تصوری داریم، چه جور فکر میکنیم، نگاهمان چیست. خود اینها باعث میشود که خدا، تقدیرات ما را به آن نحو بنویسد. نوع برخورد و معامله خدا با ما همان است. این خیلی مهم است و واقعاً هم هنر میخواهد آدم در همه چیز حسن ظن داشته باشد به خدای متعال. بچهدار میشود، نمیشود. زود بچهدار میشود، دیر بچهدار میشود. پسردار میشود، دختردار. بچه سالم، مریض. تو همسرش، تو کارش، تو معیشتش، نظام اجتماعی، نظام رابطهای با دیگران، گاهی آدم ضربههایی که میبیند، ارتباطات، همه ابعاد، واقعاً حسن ظن به خدا داشته باشد. نگاهش این باشد که خدا این آدم را فرستاده تو زندگی من، حتماً خیریه، حتماً منفعتیه. خدا میخواهد یک رشدی به این واسطه به من بدهد. واقعاً نگاهش نسبت به امسال (مسائل) اینگونه باشد، یعنی شاید عمده بحث تسبیح هم همین باشد که آدم هرچی که بدی تو این عالم (میبیند) به گردن خودش بندازد. این سوءظن اینکه انسان باید زمین به خودش باشد، نسبت به خودش سوءظن داشته باشد و نسبت به خدای متعال حسن ظن داشته باشد. این کار اگر دست من باشد خراب میشود، موقعی که نگاهمان این است که اگر تو آن مجموعه من وارد بشوم کار درست میشود، من که نباشم میخورد زمین. خب این گمان ماست. خدا اگر باشد کار درست میشود. من اگر باشم خراب میشود. منم که مایه خرابی کارها میشوم. هر وقت خرابی بود، اول از همه آدم به خودش نگاه کند: «میگوید تو چه کار کردی؟» ولی ماها تو خرابیها اول از همه باز چی شد، باز چرا من را زنگ میزدی؟ باز چی بود؟ متهم خدا –اَلعیاذُ بِالله–.
«قَالَ عَلِیٌّ دِرْعٌ فِي خُطْبَةٍ لَهُ: أَحْسِنْ ظَنَّكَ بِاللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي فَلَا تَظُنُّوا بِاللَّهِ إِلَّا خَيْراً.»
این از امام رضاست: «احسن بالله فان الله عزوجل یقول: انا عند ظن ب عبدی. من، نزد گمان بنده ام به منم. فَلَا تَظُنُّوا بِاللَّهِ إِلَّا خَيْراً.» پس جز گمان خیر به من (نداشته باشید).
حدیث آخرم، ابن رعاب میگوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم حضرت فرمود: «يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِمٌ.»
«بندهای که ظالم به خودش بوده روز قیامت میآید. فَيَقُولُ اللَّهُ أَ لَمْ آمُرْكَ بِطَاعَتِي وَ لَمْ أَنْهَكَ عَنْ مَعْصِيَتِي؟»
مگر من خودم امتحان میکنم؟ مگر من امر به اطاعتم نکرده بودم؟ مگر من از معصیتم نهی نکرده بودم؟
«فَيَقُولُ بَلَى يَا رَبِّ.»
لحاظ داشت که اینها مال قیامت است. خود این درسته که حدیث امیدبخشه ولی انزجار پنهانی هم توش هست دیگر. که این ابر تو برزخ، اون مواقف، خلاصه کتلهای سنگین و فراوان را همه را تو اون حالت اضطراب و تشویش بوده که قیامت با من چه جور میخواهد برخورد بشود؟ آدم دل خوش نکند به این روایات که خب مثلاً قیامت اوضاع ما چه میشود و اینها. هنر این است که آدم تو برزخش هم بلکه از همان لحظه اولی که از دنیا میرود، خلاصه مسیر مسیر همواری باشد و جایگاه خوبی داشته باشد برای اینکه بخواهد بماند و اگر واگذار بشود -به تعبیر قرآن ارجاع باشد- اینکه حالا طرف توی برزخی بماند که حالا آخر چی بخواهد بشود و قیامت و اینها، این خودش خیلی وضعیت بدی است.
میگوید: «بَلَى يَا رَبِّ.» (چرا، شما امر کرده بودی به طاعت و نهی کرده بودی از معصیت.)
«وَ لَكِنْ غَلَبَتْ عَلَيَّ شَهْوَتِي.» (ولی شهوتم بر من غلبه کرد.)
خدا امر میکند که این را ببرند سمت آتش.
«فَيَقُولُ مَا كَانَ هَذَا ظَنِّي بِكَ.» (برمیگردد میگوید: خدایا! این گمان من به تو نبود که من را بفرستی جهنم.)
آدم بتواند آنجا بگوید من یک همچین ظنی دارم و یک همچین ظنی داشتم و اینها. خود اینها هم با حساب و کتاب است. الکی نیست که هر کسی بتواند آنجا ادعا بکند.
«ظَنُّكَ بِي مَا كَانَ؟» (ظنت به من چی بود؟)
«قَالَ: كَانَ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذَنْبِي وَ تُفْسِحَ لِي فِي جَنَّتِكَ.» (ظن من به تو خیلی بهترین ظن بود که گناه من را میبخشی و من را به بهشتت فراخ میکنی.)
«يَأْمُرُ اللَّهُ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ.» (خدای متعال امر به بهشت میکند.)
«فَيَقُولُ اللَّهُ: ظَنَّتْ بِهَا خَيْراً فَإِنَّهَا خَيْرٌ.» (یک لحظه حسن ظنت به من به دردت خورد؟)
خدای متعال یک لحظه، نظام عالم اینجوریه، یک آن آدم توجه داشته باشد اثر دارد. یک آن حسن ظن به خدا داشته باشد اثر دارد. گم نمیشود. خلاصه در رابطه با خدا یک آنش، یک لحظه، یک ثانیه، گم نمیشود. خدا ان شاء الله توفیق حسن ظن این شکلی و دائم و در اعلا درجه نصیب ما کند.
در حال بارگذاری نظرات...