ترس از خدا، راس حکمت
معنای حکمت
تمام گناهان چه فردی بخشیده میشود؟
علامت انسان خائف
ترس از خدا تعجب ندارد!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
محمد بن علی بن الحسین (علیهالسلام) فرمود: از جملات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است که «رأس الحکمه مخافه الله عزوجل». پیغمبر فرمودند: "جوامعالکلم" به من داده شده که حالا گاهی یک کلمه پیغمبر – نه، گاهی نه، همیشه اینجوریه – یک جمله، یک کلمه پیغمبر معادل با کتابهاست. حضرت میفرمایند که رأس حکمت، ترس از خداست. حکمت، فهم تیز، فهم دقیق، فهم عمیق است که حالا گاهی معنای هنر هم میدهد توی اصطلاحات ما. یعنی آن برداشت و نگاهی که ما نسبت به هنر داریم، گاهی میبینیم در تعریف حکمت به کار رفته. یکجور دارد معادلسازی میکند بین هنر و حکمت. میگوییم هنرمند است، یعنی حکیم است. گاهی اینگونه است، گاهی حالا نوآوری است، گاهی آن برداشتهای محکم، گاهی سخن محکم است. حالا همه اینها را به یک معنا در برمیگیرد. رأس اینها را حکمتِ ترس از خداست، "مخافهالله".
حدیث بعد میفرماید که امام صادق (علیهالسلام): «مَنْ خلا بِذَنْبٍ فَرَاَقَبَ اللَّهَ تَعالی فِیهِ وَ اسْتَحْیا مِنَ الْحَفَظَةِ غَفَرَ اللَّهُ عزوجل لَهُ جَمِیعَ ذُنُوبِهِ وَ إِنْ کَانَتْ مِثْلَ ذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ». کسی خلوت کند، موقعیت گناه داشته باشد، ولی مراقبه داشته باشد؛ دقیقاً تعبیر مراقبه را به کار میبَرَد؛ نسبت به خدای متعال مراقبه داشته باشد، و از ملائکهای که محافظ اویند حیا بکند، خدا تمام گناههایش را میبخشد، ولو به اندازه گناههای جن و انس باشد. یک دانه گناه مراقبه! حدیث خیلی عجیب و فوقالعاده قیمتی است.
جای دیگر حضرت میفرمایند که: «الخائف مَن لم تدع له الرهبه لسان». اینکه از خدا میترسد کسی است که ترس، دیگر زبانی واسش نمیذاره که بخواهد حرف بزند. ساکت. کسی که از خدا میترسد، ترسو، آدم ترسو کسی است که دیگر جرئت حرف زدن نداشته باشد. دیگر ترس توی کلام فهمیده میشود. دیگر آدم ترسو توی نوع حرف زدنش... «الخائف مَن لم تدع له الرهبه لسان». زبانی برایش نمیگذارد که بخواهد حرف بزند. بله، دیگر حالا این از علائم آدم خائف است؛ دیگر حالا ماها با این پُرحرفیها – و خودمو عرض میکنم – دریدهبودن در کلام، ادعای اینکه حالا مثلاً خوف از خدا هم باشه.
جای دیگر میفرمایند امام باقر (علیهالسلام): «و اُمُّ المُنْجِیاتِ فَخَوْفُ اللهِ فی السِّرِّ و العلانیه و القَصْدُ فی الغنی و الفَقْرِ و کَلِمَةُ الْعَدْلِ فی الرِّضا و السخره». آنهایی که نجات میدهد انسان را، یکی ترس از خداست در سِرّ و علنیت؛ یکی میانهروی در غنا و فقر؛ یکی کلمه عدالت، کلمه عادلانه است در موقع رضایت و ناخشنودی.
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «إن قوماً أصابوا ذنوباً فخافوا منها و أشفقوا». یک قومی بودند، اینها در موقعیت گناه قرار گرفتن، ولی ترسیدند و زیر بار نرفتند. "اشفاق" یعنی زیر بار نرفتن. «فَجاءهُم قومٌ آخرون»، یک گروه دیگر آمدند، «فقالوا: ما لکم؟» (به شما چه؟) «شما چرا گناه نمیکنید؟» «فقالوا: إنّا أصابنا ذنوبٌ فخفنا منها و أشفقنا». (با گناه مواجه شدیم، ولی ترسیدیم و زیر بارش نرفتیم.) «فقالوا لهم: نحنُ نحملها عنکم». اینها گفتند: «آقا برو، گناهش به گردن من. برو انجام بده، آقا گردن ما.» «فقال الله تعالی: أَتخافونی و تَجْرُون عَلَیَّ؟» خدای متعال فرمود: «اینا میترسند، شما بر من جرئت پیدا کنید؟» بعد خدا بر اینها عذاب رو نازل کرد.
اینها دومیها بودند دیگر، آره؟ یا کلیت دارد؟ بر اینها. نه، دیگر بر همین که جرئت داشتن که تشویق... جرئت نسبت به خدا ندارند. بعضیها اینجوریاند دیگر، دلش میسوزد واقعاً که مثلاً ما به تازگی بوده، اتفاق افتاده. یک عروسی بود، یعنی عقدی رفتیم خوندیم، مال اقوام بود. بعد خب این بنده خدا با اینکه مال یک فضای خیلی هچلهفتی بود، ولی محیط اطرافش، آدمهای اطرافش روبهراه نبودند. خودش حالا پسر روبهراه. بعد این بنده خدا آمد اینجا ما عقدش را خوندیم، تو حرم و اینها. خب، بدون رقص و فلان و اینها. یکی داشت به یکی دیگه میگفتش که: «آره، این بیچاره، بنده خدا، دلم سوخت، مراسمش اینجوری بود! حالا بیاد تهران که نشد که»! با لحن تمسخرآمیز اینجوری، بنده حالت دلسوزی که واقعاً انگار این طرف یک چیزی از دست داده، یک موقعیت مناسبی، یک فوقالعاده. اینا خوف از این دارند که یک وقت نکنه کسی از خدا بترسه. ناراحتن که تو جرئت نداری نسبت به خدا. این خیلی چیز بدیههای است، یعنی چیز عجیبی است.
حدیث آخر امیرالمؤمنین (علیهالسلام): «الّا خائفٌ مؤمن». اصلاً حالش حال خوف است. صبح میکند با خوف، «و إن کان محسناً». حتی اگر آدم خوبی باشد. «الّا خائفٌ و إن کان محسناً». شب میکند باز. «لأنه بین أمرین». چون بین دو تا امر است. «بین وقتٍ قد مضی، لا ندری الله صانع». وقتی که گذشت، نمیداند خدا با این چه خواهد کرد. «و بینِ ما یُصیبُهُ مِن الهلاکات»، و بین اجلی که نزدیک است، ولی نمیداند چه مصیبت و هلاکتهایی برایش پیش میآید.
«الّا و قولوا خیراتٍ تعرفوا». حرف خوب بزنید تا با آن شناخته بشوید. «و اعملوا بهی تکونوا من اهل». به حرف خوب عمل بکنید تا از اهلش بشوید. «سلو أرحامکم و إن قطعوکم». صله رحم کنید حتی اگه آنها از شما بریدند. «و عودوا بالفضل علی من حرمکم». شما با فضل مراجعه کنید بر کسی که شما را محروم کرده. «و ردّوا الأمانة الی من اَمَنّکم». امانت به کسی که شما را امین دانسته، برگردانید. «و اوفوا بعهد من عاهدتم». با کسی تعهد کردید، به عهدتان وفا کنید. «و الا حکمتم فاعدلوا». اگه حکم کردید، حکم عادلانه بکنید.
الحمدلله رب...
در حال بارگذاری نظرات...