‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن الحسین بن مصعب قال: قال أباعبدالله علیه السلام: "نَفْخٌ فِي الرُّقَى وَ طَعَامٍ وَ مَوْضِعِ سُجُودٍ"
امام صادق (علیه السلام) فرمودند که فوت کردن در چند جا کراهت دارد:
1. در رقیه: این دعاهایی که بر روی صورت طرف (منظور اینها نیست)؛ آن دعایی که نوشته میشود و در آن فوت میکنند. "النفاسات فی العقد" میگفتند همینها بودند دیگر، سحر و جادو هم که از فوت میکردند. اینجا حالا کراهت دارد. دیدید که بعضی جاها درست بود که "لا رقیه الا فی ثلاث"؛ که جلسه قبل یا قبلترش خواندیم. ظاهراً مربوط به همان جاهاست که کراهت دارد که رقیهاش حق باشد؛ این فوتش کراهت دارد. اگر رقیهاش باطل باشد که دارد جادو میکند. ولی فوتش کراهت دارد.
2. طعام: در غذا خوردن فوت کردن کراهت دارد.
3. موضع سجود: در سجده، آدم مثلاً حرارت صورتش داغ است و فوت بکند به سمت پیشانی و صورت و اینها که از این حرارت کم شود. هر کدامشان هم یک وجهی دارد. شاید در سجود، بحث توجهش باشد که این فوت کردن با توجه و خاکساری تناسب ندارد. کسی وقتی در مقام خشوع محض است و نسبت به خودِ خدا دولا شده، مثل اینکه مثلاً یک کسی خادم است و در برابر ارباب خم بشود، بعد پایین پایش را دارد میخاراند. برای همین مثلاً بحثهای (شاید) صورتش گرم شده، داغ است، پیشانیش مثلاً حرارت گرفته. بعضی وقتها مُهر داغ میشود -خیلی زیر آفتاب- وقتی آدم چی میکنه، فوت بکند که مثلاً خنک شود؛ جنبه خشوع و اینها تناسب ندارد. دیگر اصلاً در تمامشان هم که خب از جهت بهداشت و اینها. در رقیه حالا وجه شما (شایسته تأمل است.)
روایت بعدی از امام صادق (علیه السلام): "اِذَا کُنَّ فِی الرَّجُلِ فَلَا تَحَرَّجْ اَنْ تَقُولَ اِنَّهُ فِی جَهَنَّمَ."
سه تا چیزی که وقتی در کسی باشد، خودت را اذیت نکن، راحت بگو جهنمی است. حرج نداشته باش نسبت به اینکه بگویی طرف جهنمی است و بهت فشار نیاید. اینها چیست؟ "الْجَفَاءُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ".
اول: جفا؛ بعد ترس؛ بعد بخل. یعنی کسی که اهل جفاست. جفا در برابر وفا؛ کم میگذارد نسبت به آن کاری که باید. وظیفه خودش را کم میگذارد؛ این میشود جفا.
جبن هم که ترس است، بزدلی. وقتی که باید در معرض خطر قرار بگیرد، فرار میکند.
بخل هم که وقتی که باید از جیب، از پول، مایه بگذارد، مایه نمیگذارد. جهنمی است.
"وَ ثَلَاثٌ اِذَا کُنَّ فِی الْمَرْعَه فَلَا تَحَرَّجْ اَنْ تَقُولَ اِنَّهَا فِی جَهَنَّمَ."
سه تا چیز هم وقتی در زن بود، دیگر راحت باش اگر خواستی بهش بگویی جهنمی؛ اگر خواستی او را جهنمی ببینی. "الْبَذَاءُ وَ الْخُیَلَاءُ وَ الْفُجُورُ."
بذاء: اینجا بیحیایی و عللتی که طرف چاک دهن درست حسابی ندارد. خب مخصوصاً در زنها، حیا، خدای متعال نماد مستوری است و خیلی کارها برای آقایان، طبع اولیهشان انجام دادنش راحتتر است تا خانم. مثلاً آقایان عطسه بلند میکنند. بعد اگر او دیگر شکست، دیگر هزار تا مرد اینقدر بیحیا نمیشود. مثلاً آقایان راحت عطسه بلند میکنند؛ یک خانم معمولاً عطسه بلند و اینها، ساختار زنانه لطیفش که خیلی اصلاً خجالت میکشد جلوی جمع مثلاً صدای عطسه خودش را بروز بدهد. یک آقا سر دانشگاه، از توی کلاس، سر کلاس میخواهد وارد کلاس بشود، راحت در میزند، راحت اجازه میگیرد، میآید مینشیند. معمولاً خانمها نه، همیشه سختشان است در جمع، وسط کلاس وارد بشوند، اجازه بگیرند، بروند بنشینند، سؤال بپرسند، جواب بدهند، وارد چالش بشوند، وارد بحث بشوند با استاد. اینها همه طبع اولیه است. البته با این فضای مجازی و اینها. در روایت دارد که خانمها یک سوم حیایشان را بعد از اینکه از دوشیزگی درمیآیند، از دست میدهند. یک سوم. یک سوم دیگر را بعد از اینکه باردار میشوند، از دست میدهند. یک سوم دیگر بعد از طلاق از دست میرود. بیحیا، یعنی یک مقداری از آن شرم اجتماعیاش کم میشود. طبعاً آن خانمی که باردار است، بارداری دلالتی دارد بر یک وقایع پیشینی دیگر که خب تا قبل از این خیلی هراس داشت از طرح این وقایع پیشین، حتی با مادرش. با چه شرم و خجالتی، با چه لفافهای میآمد یک چیزهایی جزئیاتی با مادرش مطرح میکرد که مثلاً اگر این (الان) دیگر عالم و آدم میدانند که این یک ماه دیگر زایمان دارد، نسبت به آن قضیه که خب دیگر کامل لو رفته، دیگر همه فهمیدهاند که معلول یک علتی است که همه میدانند علتشم چیست؛ یک شرم اجتماعی اینجا به هر حال بار روانی ازش برداشته میشود. اینها جنبههای طبیعی کم شدن حیا (و) روال است، به معنای لزوماً رذیلت هم نیست. آن بخشش که دیگر طرف برایش عادی میشود یک سری چیزهایی که اینها جنبه اجتماعی ندارد. واقعاً مقداری از حیا فضیلت است. مثل مثلاً بد و بیراه گویی یک زنی مثلاً وایستد با یک مردی فحش و فحشکاری، کما اینکه آدم میبیند همین تازگی مواردی تجربه شده که مثلاً یک خانمی در رانندگی مثلاً میآید بغلت وایمیستد، شروع میکند به فحش کشیدن. زن جوان مثلاً، خواهم وقتشان شد. بیا منو بخور. شلوغ شده بود، میخواستند قبض بگیرند، از پذیرش به هم خورده بود و چه طور شده بود؛ یکیشان به یکیشان مثلاً گفته بود: "بکش کنار." یکی: "خودت بکش کنار." بچهها اینها دیگر جلوه بذاء است دیگر. قشنگ در کسی دیدی، راحت در موردش بگو جهنمی است.
دومیش: خویلا. خیالات. و این خیالات اینجا معنای خیالات تکبرآلود: "از دماغ فیل افتادن". خویلا همچین فکر میکند کیست. خیلی دیگر فکر کرده کیست. اگر کسی همینجوری بود، خب حالا گاهی مشهور میشوند اینجوری میشوند. گاهی یک موقعیت علمی دارند، این شکلی میشوند. هیئت علمی مثلاً، لحن در صحبت کردن با آن کارمند، با کارمندش، با آن مثلاً آبدارچی، فلان کردی، لحن تحقیرآمیز، از موضع بالا. این هم اگر در کسی بود، بدان که جهنمی است.
و الفجور. فجور همان فجوره دیگر. که طرف دیگر پردهدر، دریدگی. فجر به معنای همین دریده شدن این ظلمت که میشود فجر. فجور هم از همین دریدگی و پردهدری است. وقتی کسی پردهدر است، بیمبالات نسبت به این مسائل، نسبت به گناه، نسبت به مسائلی که حالا جنبه بندگی و عبودیت و طاعت و اینها را دارد. یعنی وقتی باهاش مطرح میکنی، قشنگ دست میاندازد، اصلاً به شوخی میگیرد این قضیه. مصداق هم زیاد دارد دیگر متأسفانه. مثلاً یک کسی دوستدختر دارد (بر فرض) حالا خجالتی هم میکشد، حالا جنبه حیا و اینها هم برمیگردد. البته بعضیها بیشتر در گفتارند، بیشتر جنبههای گفتاری است. در گفتارش بیحیا. اینها دیگر حالا در جنبههای شخصیتی درونی. دوستدختر دارد، پرهیز دارد از اینکه کسی بفهمد. یک وقت میآید برای افتخار هم میکند و بهش هم که میگویند: "آره، با اون که کات کردم، این یکی رو دیدم الان اینجوری فلان." و "طرف من گفته من دوست میشی؟" "من گفتم آره." راحت است نسبت به این قضیه. هیچ چیزی ندارد از اینکه بخواهد (بله)، بیمبالات، پرهیز از مخفی کردن. این هم اگر در کسی بود، بدان که این جهنمی است. یعنی آن پرده عطر الهی را برای خودش دریده و دیگر چیزی به عنوان محافظ ندارد که بخواهد از او دفاع بکند بعد از مرگ. خدا در پرده او را نگه بدارد. جالب و خاصی بود.
والحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...