اکتفا به حداقلها در امور دنیوی؛ ویژگی انسانِ زاهد [1:14]
ایجاد زمینه دلکندن از دنیا؛ نشانه غیرت خدای متعال نسبت به مؤمنین [3:11]
نقشه 'شیطان' در 'تزیین امور دنیوی' برای جلب رغبت مؤمن [5:00]
نگهداشتن دنیا بیشتر از رسیدن به آن انسان را دچار معصیت میکند! [9:24]
جهل و حماقت انسان؛ آشیانهی شیطان درون نفس ما [11:46]
حیات جاودانه حاج قاسم سلیمانی (رحمهالله)؛ اثرِ پیومدن مسیر بیرغبتی به دنیا [14:18]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. عن ابی جعفر (علیه السلام) فی حدیث ان علی بن الحسین (علیه السلام) قال: «الا و کونوا من الزاهدین فی الدنیا الراغبین فی الاخره. الا ان الزاهدین فی الدنیا قد اتخذ الارض بساطاً و ترابه فراشاً و الماء طیباً و قرضوا من الدنیا تقریراً.»
امام باقر (علیه السلام) حدیثی را از پدر بزرگوارشان، امام سجاد (علیه السلام)، نقل کردند که فرمودند: «حواستان باشد! در دنیا نسبت به دنیا بیرغبت باشید و نسبت به آخرت رغبت داشته باشید.» بعد فرمودند: «آنهایی که نسبت به دنیا بیرغبتاند، اینها زمین را بساط خودشان کردهاند.» یعنی برای اموراتشان به همین زمین قانعاند. زمین خشک، بسترشان است؛ یعنی خیلی دنبال تشریفات (تخت آنچنانی، تشک آنچنانی) نیستند، به آن حداقل چیزی که نیازشان را رفع میکند، قانعاند. اینها علامت بیرغبتی به دنیاست. کمترین ماشینی که مشکل من را حل بکند، کمترین خانهای که مشکل من را حل کند، کمترین غذایی که من را سیر بکند، کمترین نوشیدنی که من را سیراب بکند؛ همین یک چیزی باشد بخوابیم، فقط زمینی باشد که قابل خوابیدن باشد. خاک را فراش خودشان کردهاند و آب را تیب (عطر) خودشان قرار دادهاند، یعنی به همین خاک و آب قانعاند. «بر خاک میآرمت و با همین آب خوشهام و برایش تقریض داده شدهاند.» از این دنیا گویی "تقریضی" یعنی قیچی کردن از دنیا که البته این دست تکوین خدای متعال هم هست؛ هم همت خودشان است و تلاش خودشان و معرفت و فکر خودشان، هم از جانب خدای متعال است. خدا نمیگذارد مؤمن دلبسته به دنیا بشود، میشکند برایش. تا یک چیزی تو چشمش جلوه میکند، خدا از او میگیرد. گاهی میشنوم از بعضی دوستان که لطافتی دارند و اهل حرکتاند، تا میبینند مثلاً نسبت به یک چیزی علاقهمند میشوند، سریع نگران میشوند، میگویند: «خدایا، از ما الان میگیرد.» یک ترکی به این وارد میکند، از چشم میاندازد. یک ماشین صفری مثلاً خریده، یک چند روزی نمود دارد برایش، این ماشین یک تصادفی میکند، مشکلی پیش میآید، از جای دیگری از زندگیاش آسیب وارد میشود. نمیگذارد خدا این مزه کند تو کامش. لطف خداست این. همین قیچی است، "تقریض" شده، نمیگذارد دل ببندد. از هر مربی و باغبانی دلسوزتر و حواسجمعتر است نسبت به این انسانی که تحت ربوبیت و تربیتش است. خیلی مراقب است که این آفتها را از او پس بزند. یک ذره ببین! یک امری دارد گرفتارش میکند، مشغولش میکند، دارد میبرَدش، دارد دلبری میکند. البته غیرت او هم هست که نمیخواهد بنده او به کسی و چیزی غیر از خودش مشغول باشد. نفی آلهه میکند، بتها را میشکند. و چه بتی بزرگتر و سختتر و آسیبزنندهتر از دنیا؟ جلوهگری دارد دنیا، زینت دارد. شیطان هم که گفته من «إنَّنی لَأُزَیِّنُ لَهُم مَا فِی الأَرضِ» (آنی که روی زمین است را برای اینها آراسته میکنم در ذهنشان).
«ببین خونه رو، ببین کابینتها رو، تو چرا نباید داشته باشی؟ این چه وضعیه که تو داری؟ چه زندگیای که داری؟ اتاق خواب رو ببین، تلویزیون رو نگاه کن، نمای خونه رو ببین، محله رو نگاه کن.» هی اینها را آراسته میکند تو ذهن آدم، دل را مشغول میکند، رغبت ایجاد میکند، هی میل ایجاد میکند. این بشود برای من هدف مطلوب که باید بیشتر کار کنم تا به این برسم. حالا اولش با حلال است، بعد کمکم میبیند با این نوع کار کردن نمیرسد، کمکم حرام هم قاطیاش میشود. بدترش میشود. اژدهای هفتسری مثل این علی کریمی ملعون، خواهرش را زیر پا میگذارد و زندان میفرستد و اینها. الان دیگر رسماً یک تروریست جهانی. و این مسیر برای همه ما هست دیگر. یعنی خطی است که همه ما توش قرار داریم. و هر چقدر خودمان را رها کنیم، شکلی میشود جلو چشممان دیگر. اینها نماد بارز سوء عاقبت است که خدا دارد به ما نشان میدهد. اگر در مسیر تقوا و عقلانیت، تدین، زهد و مراقبت و اینها نباشیم، تهش این است. برده پست، تو مشت شیاطین، بوی زندگی نکبتبار. عنقریب هم با ذلت سر به گور میبرد، با خفت، با بدبختی، با نکبت و یک ابدیت کثیف. چقدر آدم را این به کشتن داد سال گذشته؟ الان هم که تو خون بچه یک ساله دارد میرقصد. ببین! جنایتکار میشود انسان وقتی که با این هوسها و طمعها نسبت به دنیا حرکت میکند؛ به هوس دیده شدن و به هوس پول داشتن و به هوس زندگی آنچنانی داشتن، ویلای آنچنانی در لواسان داشتن. اینها از حلال که معمولاً حاصل نمیشود که. خیلی کم است. خیلی سخت برای کسی از حلال این حاصل بشود و اینها محصول است. خب، آن قلب تربیتنشده، مهارنشده، هی بیشتر، بهتر، قشنگتر. خواهرت را داری با این چکاوای فلان، طمع و اینها به باد میدهی. زندگی دو سال... بچهاش را ندیده، یک ساله، دو ساله زندانیاش میکند. تا کجا آدم همه را فدای خودش میکند؟ همه چیز را زیر پا میگذارد که برسد به آن چیزی که دوست دارد. الان که دیگر میبینی. الان آن یکی: «من ۸۰ میلیون را زیر پا میگذارم که بچهام خوب خوش باشد.» همهشان با هماند دیگر. همه خروجیهای یک مکتباند. همه تربیتشدگان ابلیساند، کاسهلیسان ابلیساند. سلوک شیطانی است این مسیر. مسیری است که وقتی انسان دل داد به دنیا و رغبت نشان داد به دنیا، تا این جاها میرود. «هلو لا بدم؟» همینه. این نیست که نه، من حالا تا این جاش نه. رغبت نشان بدهی، اولش کششها به اسم خطوات است دیگر. قدم اولش به این است که حالا تو با حلال. میدانی با حلال که نمیشود به این رسید. هی باید از وظایف چشمپوشی کنیم. کمکم باید ندید بگیری، مقاصیر راه بدی که بتوانی برسی. بعد میبینی دیگر تمام نمیشود، حد یقف ندارد. بعد تازه رسیدن چه؟ نگه داشتنش از رسیدنش سختتر است. نگه داشتن دنیا از رسیدن به دنیا سختتر است. آنقدری که نگه داشتنش آدم را وادار به معصیت میکند، شاید رسیدنش آدم را وادار به معصیت نکند. «دروغ میگویم ولی برای اینکه در این مسند بمانم، ۴۰۰ تا دروغ باید بگویم.» برای اینکه مشهور بشوم، چهار تا خیانت و جنایت میکنم ولی برای اینکه هر روز دیده بشوم و شنیده بشوم، فالوورهایم را از دست ندهم و بیشتر شوند، هر روز باید جنایت کنم، هر روز باید خیانت کنم، هر روز باید پاچه بگیرم. تا کی؟ چقدر؟
دیگه هستی خبیث، شیطانصفت، روحالله زم را ببین؛ چی شد؟ این همه جنایت که تو این عمر کوتاه یزیدی خودش. سن و سال یزید بود دیگه. به جهنم رفت. چقدر آدم به کشتن داد؟ سر فتنه بود سال ۹۶. چقدر هتک حرمت علما، بزرگان، شهدا، تمسخر شهدا، تمسخر بزرگان، اهانت. شهید حججی را، به حاج قاسم، امام خمینی، رهبر انقلاب، مراجع، علما. چی شد؟ کو؟ سه ساله رفته، تن لشش زیر خاک، روح کثیفش هم در وادی حقالناس آن طرف. کو؟ کی اصلاً یادش بود؟ الان من نمیگفتم یادتان میآمد؟ کسی میشناسد این را الان؟ الان که سه سال گذشته، ۳۰ سال بعد کی میشناسد این را؟ این چرا تو جهنم میشناسندش تا ابد؟ حساب این دروغها و تهمتها، آزارهایی که داشته، آسیبهایی که زده به اموال عمومی، جانهای پاکی که به واسطه حرف او آسیب دیده، کشته شده. خب، ثمرش چی شد؟ میخواست اگر انقلابی شد بشود رئیس صداوسیما. بدبخت بود. طمع پادشاهی میداشت. «این همه جنایت کردی، رئیس صداوسیما دولتی که بعداً بعد سقوط جمهوری اسلامی، شهبانو میخواهد تشکیل بدهد.» اینها توهمات و شیطان سرمایه است، خریت آدمیزاد است. این خریتهایی که تو اینها هست که تو ما هم هست البته. اینها آب از دهن شیطان راه میاندازد. میگوید: «من میتوانم با این آدمیزاد کار بکنم. من جا دارم. تا وقتی این همه حماقت و نفهمی او هست، من هم هستم. من هم خانه دارم.» آشیانه شیطان در نفس ما همین جهل و حماقت ماست. فکر کردی مثلاً میشود لیدر انقلاب؟ این فکر کرده میشود رئیس صدا و سیمای بعد انقلاب؟ شاه فکر کرده میشود چیچیه بعدی؟ همه خیالات، توهمات. تازه به همینش هم نمیرسند. نمیدانی که اگر به همین برسند که باز اول بدبختی است. از لطف خداست که نمیرسند. باز بازی مرحله لطف خداست. به همین چو برسند که باز خیلی بیشتر از اینها جنایت بکند. اینها همش محصول رغبت نشان دادن به دنیاست: «دیده بشوم، شناخته بشوم، کف بزنند برایم، هورا بکشند، توپول بغلتم، ماشین آنجوری داشته باشم، کاخ آنجوری، ویلای فلان، هواپیمای شخصی نماز.» و تهش آخر که زیر خاکی، خوراک مور و ملخی. موش کور میخوردت تو قبر. سوسکا در جنازهات راه میرود. ویلا و کاخت هم که دست چهار نفر دیگر است، عیش و نوشش مال آنهاست. ماشینت هم که آن یکی برداشته برده. اسم و رسمت هم که بعد دو سال، اصلاً باید کلی توضیح بدهی: «اینی که الان گفتی کی بود؟ این روحالله زم را گفتی، منظورت کیه؟» الان برای دو سال کلی توضیح لازم است که بشناسنت.
خدا انشاءالله ما را از این توهمات و از این کثافات، از رغبت دنیا خالی کند و به ما بفهماند که ما اینجوری نیستیم. دل بکنیم، "تقریض" کند، خودش قیچی کند دل ما را از این دنیا. مثل این سردار عزیز، حاج قاسم سلیمانی، که دلبستگی به اینجا نداشت. خونش جای دیگر بود، کاشان و آشیانه. واسه همین جانفدا بود، فداکار بود، دریغ نداشت از خودش. و این هم شد عزت او، که انگار همین امروز است که حاج قاسم دفن شده. اینطور زنده است، اینطور حاضر است. تازه این قضایا که شد، زندهتر کرد حاج قاسم و سالگرد شهادت او را بیشتر در اذهان تثبیت کرد. حقانیت او روز به روز بیشتر ثابت میشود. روز به روز بیشتر ثابت میشود عظمت او. روز به روز بیشتر فهمیده میشود. دنیا بهتر میفهمد روز به روز قاسم سلیمانی کیه و چه کرده. مسیر بیرغبتی به دنیاست. آن هم مسیر رغبت نشان دادن به دنیاست. «مالکم کیفَ تَحکمونَ؟» دیگه من و شماییم که قضاوت کنیم، انتخاب کنیم و برویم. انشاءالله که خدای متعال کمکمون کند در مسیر حق حرکت بکنیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...