برخی نکات مطرح شده در این جلسه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره اینکه حیاتیترین سؤال بشر چیست، اختلافی هست. یک عده میگویند حیاتیترین سؤال بشر این است که «من کیستم؟» یک عده میگویند حیاتیترین سؤال بشر این است که «من کجا هستم؟» یک عده میگویند حیاتیترین سؤال این است که «من کجا میروم؟» یک عده میگویند حیاتیترین سؤال بشر این است که «خدا کیست و خدا چیست؟»
به نظر میآید هیچکدام از اینها سؤال حیاتی ما نیست؛ چون بعد از هر کدامش، سؤالمان ادامه دارد. تازه بر فرض که بفهمیم خدا کیست، باز هنوز یک سؤال دیگری بعدش هست. بر فرض که بفهمیم خودمان که هستیم، سؤال دیگر داریم: «کجا میخواهیم برویم؟» سؤال دیگر داریم: «از کجا آمدهایم؟» سؤال دیگر داریم.
سؤال اساسی بعد از همه اینها این است که خب، حالا با این فرض من چه کار باید بکنم؟ با فرض اینکه من اینم، چه کار باید بکنم؟ با فرض اینکه خدا این است، چه کار باید بکنم؟ با فرض اینکه اینجا هستم، چه کار باید بکنم؟ اساسیترین سؤال بشر این است که «چه کار باید بکنم؟» این را که نمیدانیم چه کار باید بکنیم.
آن عملی که همه این مجموعه را، همه این هندسه خلقت را به ثمر مینشاند، همه این هندسه عالم را به نتیجه میرساند، من را با همه این مختصات تعریف میکند، فعال میکند و به حرکت میاندازد، همان عمل است. اصلاً خود تعبیر «صالح» که بعد از عمل میآید، یعنی همین. صالح یعنی چه؟ کشورهای عربی، مثلاً روی تانکر آب نوشتهاند: «غیر صالح للشرب». «غیر صالح للشرب» یعنی چه؟ غیر قابل شرب. و بهش میگویند چی؟ میگویند «غیر صالح للشرب». صالح به معنای «قابل» است. صلاحیت یعنی «قابلیت». عمل صالح یعنی عمل قابل؛ عملی که قابلیت دارد تو را در این عالم تعریف بکند، تو را در آن مسیر فعال بکند.
عمل صالح. دعوای ما سر خدا نیست اصلاً. شما هرچه دوست داری بگو. خدا را از هرجا که دوست داری بگو آمدیم. دعوایمان سر اینها نیست. دعوای ما دقیقاً سر اختلاف نظر، دقیقاً سر عمل است. تفاوت آنی که خدا را قبول دارد با آنی که خدا را قبول ندارد در چیست؟ سلیقهای دارد؟ خیلی خوب، سلیقه [را] قبول. اصلاً خدا کاملاً سلیقهای است. آن خدایی که قبول داری، بالاخره میخواهی بهش نزدیک بشوی یا نه؟ قواعد قرب به آن خدا، اصلاً هرچه اسمش را میگذاری بگذار، هرچه قبول داری.
دیگر آتئیستتر از این میشود؟ یک آخوند آتئیست! اینقدر دیدهاید یک آخوند آتئیست؟ اصلاً اسمش را هرچه دوست داری بگذار. خیلی خوب، سلام! حالا مرحله بعد میخواهی چه کار کنی؟ سؤال جدی این است: خیالمون را راحت نکنیم که ما خدا را قبول داریم و یکی است و نمیدانم اهل بیت را قبول داریم. این تازه اول اول ماجراست؛ اصل ماجرا این است: حالا میخواهی چه کار کنی؟
چقدر روایت داریم که میفرماید: «اکتفا به این نکنید که میگویید ما شیعهایم.» شیعه بودن به عمل است. شیعه بودن عملی یعنی چه؟ «اِنّما شیعتنا من أطاعنا» (همانا شیعیان ما کسانی هستند که از ما اطاعت کنند). اگر مخالفت بکند، عدوی ماست. خیلی جالب است، میگوید: «گناه میکنید؟ ولایت نداری؟» عنوان منفی میگذارد تا کدگذاری کند. [مثلاً] «مارکو دارم.» [در حالی که] ما که شیعهایم، ما که قبول داریم، ما که مسلمانیم!
یک آیه در قرآن داریم، از آن آیات [که مورد پسند] پلورالیستها [است.] پلورالیستها خیلی حال کردند با این آیه سوره بقره. [که میگوید:] من با اسم کار ندارم. یهودی، نصرانی، مسلمان. اسم به درد من نمیخورد. «چکارهای؟» ای جانم، خدا هم با ماست! [اینگونه معنا میکنند:] پلورالیستی و پلورالی یعنی هرکس هرجا هست، همان بر حق است. [میگویند:] حقیقت یک تکهای بوده که یک آینه، به تعبیر خودشان یک آینهای بوده که شکسته؛ هرکس یک تکهاش را برداشته، هرکس دارد حقیقت را در همان دریچه میبیند. خیلی اینها علاقهمند به مولوی هستند؛ چون برخی ابیات مولوی خیلی دلالت به این [موضوع] دارد؛ مخصوصاً آن ماجرای موسی و شبان. [که میگفت:] «تو حال خودش بود و میخواست چهارقد خدا را بدوزد و سر خدا را شانه بکند.» و اینها. خودش بود. حرف مولوی این نیست. اصلاً چیز دیگری میخواهد بگوید. [میگوید:] «ما درون را بنگریم و حال را، نی برون را بنگریم و قال را.» [مولوی] نمیخواهد بگوید که تو هرچه گفتی درست است، مهم آن دلی است که پشتش است، هرچه هستی باش. [بلکه میگوید:] «عملت چیست؟»
دقیقاً برعکس [این معنا را] میگوید: «عمل تو چقدر صلاحیت دارد؟» ادعا داری، شور نداری، علاقه نداری؟ همان خدای خیالیت را آنقدری برایش ارزش قائل نیستی که موهایش را شانه کنی؟ [اما اگر] به درد همان خدای خیالیت را آنقدری برایش ارزش قائل هستی که موهایش را شانه کنی، تو عارفی. برای همان خدای خیالی چه کار کردی؟ حرف مولوی این است: «چه کار کردی؟ کارت چیست؟ جنس اعمالت چیست؟» اصلیترین مسئله، مسئله عمل است.
تو این عالم با چه جنس اعمالی میخواهی بروی؟ مقدمات میخواهد که ما قبول بکنیم در حرکتیم. بعد قبول بکنیم حرکت یک غایتی دارد؛ به یک جایی میخواهیم برسیم. بپذیریم که در حرکتیم، بخواهیم یا نخواهیم، داریم میرویم. قرآن میگوید: «همهتان در حرکتید.» (الیالله المصیر: سیرورتتان به سمت خداست.) «الیالله ربک المنتهی.» (منتها به سمت خداست.)
تو از خدا چه میخواهی ببینی؟ خدا مشت آهنی به تو نشان بدهد یا آغوش گرم؟ بعضیها میآیند، من «شدیدالعقاب» را بهشان نشان میدهم. عزیزان، «انتقام» را نشان میدهم. بعضیها میآیند، «رئوف و رحیم» را بهشان نشان میدهم. انتخاب خودت است که از من چه ببینی. با چه انتخاب میکنی؟ با عملت. با عملت نشان میدهی.
یک آیه داریم در قرآن، فوقالعاده است. همه آیات فوقالعاده است. هرکدام تو یک زاویه دیوانه میکند آدم را. [مثلاً این آیه:] «بدی کرده؟ ببخش!» چقدر قشنگ است! چقدر قشنگ است آیات! چرا نمیبخشی رفیقت را؟ «الا تحبون ان یغفر الله لکم؟» (آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟)
تو وقتی مظهر مغفرت نیستی، تو حرکتت به اسم «غفور» نمیرسی. وقتی از خودت عمل غفورانه بروز ندادی، در عمل هیچ مغفرتی از تو دیده نمیشود، اسم غفور را نمیبینی. این حرفها گمشده خیلیهاست. یک وقتی دانشگاه امیرکبیر، ده-یازده سال پیش، رفقا این حرفها را گفتند، ما دیوانه شدیم. و این حرفها بالاتر بود، یکم بحث سنگینتر بود. بحث اسماءالله را داشتیم. خود گوینده بیشتر [میخواست] سنگینتر برود. اصل جذابیت اینهاست.
تو عملت نشان میدهی چقدر ستار بودی. تو اسم «ستار» را همانقدر خواهی دید، به میزان عملت. عمل صالح؛ این عمل صلاحیت دارد برای اینکه تو را ببرد به اسم «غفور» برساند. این عمل صلاحیت دارد برای اینکه تو را به اسم «ستار» برساند. چقدر رئوف بودی؟ همان مقدار رأفت را حس خواهی کرد.
زیارت که میروید، مرحوم علامه طباطبایی فرمود: «رأفت امام رضا (ع) حسیه است.» همه اهل بیت رأفت دارند، ولی رأفت امام رضا حسیه است. هرکس با [هر] درصدی از درک و معرفت بیاید، حس میکند، ولی همه در یک سطح [حس نمیکنند]، نه. چقدر رأفت نشان دادی؟ به همان میزان از رأفت سهم خواهی داشت.
استاد ما میفرمود. تو حرم فرمودند که: «با خانواده آمدی؟» گفتم: «نه، تنها آمدم.» ایشان فرمودند که: «فقط امام رضا [مال] توست؟ امام رضا [مال] خانوادهات نیست؟» [اگر] آمده بودم [تا] برداری و بیاوری، رأفت [است]. دیگر آدم اذیت میشود [وقتی] با زن و بچه میرود. رأفت نشان میدهی، رأفت بهت نشان میدهند. صلاحیت پیدا کردی برای اینکه رأفت را درک کنی.
حالا البته خود قواعد عمل یک بحث مفصلی است. ما انشاءالله از این جلسه، چندین جلسه مفصل میخواهیم در مورد اعمال صحبت بکنیم؛ تکتک و جزئی، که چه کارهایی حالا باید انجام دهیم. چون کلیات زیاد بحث شده: «عمل صالح، عمل خوب، فلان.» نه، جزئی؛ یکی یکی: «آقا این کار، این کار، این کار...»
یکی از رفقا پیشنهاد خیلی خوبی داد: «معرفی کن از این سبک زندگی مبتنی بر عمل صالح.» خیلی پیشنهاد خوبی [بود]. تو کربلا بودیم، یا خود کربلا، چند روز قبل. این دوستمون به من گفت: «روزی زدیم.» [یعنی] من فکر نمیکردم اینقدر بگیرد [یعنی مورد استقبال قرار بگیرد] فضای مجازی. گفت: «آقا، من دچار این مشکلات شخصیتی و اینها، بیانگیزه شدن، دیگر دست از نماز میخواهم بردارم.» [من به او] گفتم: «این مجموعه از صحبتها، فایلهایش هست.» دیروز گفت. صبح پیام داده، میگوید که: «من حالا این ۲۰ جلسه که تقریباً رفتیم، همه را گرفتم، یکجا گوش [دادم]. زندگیام زیر و رو شد.» [او گفت:] از خوبی خودت [است، این] اثر حرف ما نیست. [الان] انرژی [من] دو برابر [است]. میخواهم بروم.
بعد گفت: «[آن] مسابقه را میخواهم شروع بکنم که ملکوت هر عملی را [برایش] بگو.» حالا مثلاً لبخند زدن در چهره مؤمنین. روایت عجیب [است]. ثواب دارد. ثواب یعنی چه؟ کارگری؟ مگر ما اجیر هستیم؟ این کار را کردی، بیا [انگار] رستورانها دم در مثلاً حساب میکنند: «دو تا لبخند داشتی، دو تا بوسه میرود بالا.» اینجوری که حساب نمیکنند! این اثر خود عملت است؛ ملکوت عملت است.
ملکوت لبخند در چهره مؤمنین. «تبسمک فی وجه اخیک صدقه.» (لبخند تو در چهره برادرت صدقه است.) لبخند میزنی در چهره برادرت، این صدقه است. صدقه [یعنی] یک آدم ضعیفی را کمک میکنی، این صدقه است. یک خاری را از سر راه برمیداری، [در] سطل زباله میاندازی، اینها صدقه است.
حالا خود صدقه یک پکی دارد؛ دوباره یک ملکوتی دارد. صدقه یعنی چه؟ ادخال سرور میکنی. یک نوری ایجاد میشود. آن نور ویژگیهایش این است: بعد از آن نور، یک همچنین بهشتی تولید میشود. همه با هم این سر را به این ستون خواهیم کوبید، انشاءالله.
روایت عجیب و غریبی میگوید. [میگوید:] «تو بهشت، اصلاً باورنکردنی است.» اصلاً کلاً بحث ملکوت باورنکردنی است؛ چون ما ابزار درکش را نداریم. ما تو عالم پایینتریم. از عالم پایینتر که نمیشود عالم بالاتر را دید. از عالم بالاتر میشود پایینتر را دید. ما فقط میتوانیم یک رگههایی را احساس بکنیم بالاتر چه خبر است.
بهشت هرچه [پیش] میروی، تمام نمیشود. چهل هزار سال نوری حرکت میکنی [در] این عرصه. [میپرسی] چقدر راه آمدهای؟ میگوید: «یکدهم باغ را تازه آمدهای.» لبخندی که زدی در چهره فلان مؤمن، این باغ [یا] ملکوت آن است. عجیب و غریب! بعد اهل بیت اینجور گفتند که ما بفهمیم دیگر. با همین باغ و درخت و حوری و اشتهایمان نسبت به چیست؟ اینجوری به ما گفتند. ملکوت امام رضا یک چیز دیگر میبینند.
غذا به [کسی] بدهند، [و] نخوری، نمیتوانی بازی کنی، مشت بزنی تو صورتمان. باید این کبابه را بخوری که جان داشته باشی مشت بزنی. بابایش هم دارد کباب میخورد که جان داشته باشد مشت بزند. از این [مثالهای] ساده گفتند به ما.
یک آیه قرآن برایتان بخوانم و یک روایت را. یک آیه عجیبی داریم در قرآن. میفرماید که بعد از مرگ، اصلیترین تقاضا به نظر شما چیست؟ برگشت. که چه کار کنیم؟ آیهاش را بخوانم. سوره مبارکه مؤمنون: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون...» (حتی هنگامی که مرگ به یکی از آنان فرا رسد، میگوید: «پروردگارا، مرا بازگردان...»)
مرگ که میرسد، اولین درخواست، درخواست برگشت است. دنیا میرود. هم خوشحال [است]، هم ناراحت، با مزهاش! هرکس از دنیا میرود، هم خوشحال است، هم ناراحت. مؤمن و کافر هر دو خوشحالاند. مؤمن خوشحال است که زودتر رسید: «زودتر میآمدم بیشتر کتک میخوردم.» از یک طرف، هر دو درخواست برگشت میکنند. کافر میگوید: «برگردان.» حالا کافر و ضعیف الایمان میگوید: «برگردان، یک کاری انجام بدهم.»
مؤمن (مانند صاحب یاسین) [میگوید:] «ناراحت نباشید!» [و سپس آرزو میکند:] «یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین.» (ای کاش قوم من میدانستند که پروردگارم مرا آمرزید و مرا از گرامیداشتگان قرار داد.) سوره مبارکه یاسین. گریه نکنید. «لعلی اعمل صالحاً.» نه صالحات، نه از صالحات! قبلاً تفاوت اینها را گفتیم. یک صالح انجام بدهم. خیلی حرف است. ارزش [عمل] تازه اینجا فهمیده میشود. دقیقاً لحظه مرگ میفهمیم ارزش هر عملی را.
یک ماجرا میخواستم بگویم، دیگر وقت نیست. یک آقای اصفهانی. این فایل صوتیاش را من دو-سه سال پیش منتشر کردم. باز اگر خواستید، حالا یک جوری برسانم دستتان. فایل قشنگی است، یک نیم ساعتی. یک آقا [است که] حالت احتضار بهش دست میدهد، تصادف میکند، میمیرد. یک چند دقیقهای میرود و خلاصه آنور را میبیند و آمده. از جالبیش هم این است که یادش مانده؛ چون همه میبینند. اصلاً هرکس که تو کما میرود، میرود وارد برزخ میشود، موقع برگشتن یادشان میرود.
بچههای کوچک هم میبینند. نمیدانم در مورد بچههای کوچک صحبت کردیم یک جلسه یا نه. روایت دارد که بچه کوچک تا وقتی زبان باز کند (تقریباً دوسالگی)، ملکوت را میبیند. علت گریه و خندهاش هم همین است. ملائکه میآیند باهاش بازی میکنند.
بعد روایات زیادی داریم که تو خونتان پرنده داشته باشید. پرنده داشته باشید [چون] این جنیان که میآیند تو خانهها رفتوآمد دارند (حالا یکم بترسانمتان، اشکال [ندارد]). بعد اینها خب بالاخره خوب و بد دارند. مؤمنین [یعنی] خوبهایشان میآیند. [وقتی] ختم صلوات میگیری، اینها میآیند. بالاخره دوست دارند، علاقه دارند. اینها بالاخره روضه کجا بروند؟ مفت و مجانی شام میآیند میخورند.
بعد میگوید: [اگر] بچه کوچک [جن را] میبیند، میترسد؛ حالا بالاخره گوشهای آن شکلی و بالاخره عجیب غریب [هستند]. میگوید: «تو خانهات پرنده داشته باش؛ این جنها که میآیند با پرنده بازی کنند، با بچه کوچک تو بازی نکنند.»
روایت [دارد] جن میآید، مَلَک میآید. بعد مَلَک را میبیند، خوشحال میشود. بعد روایت دارد که امام را میبیند، امام زمان را میبیند. به محض اینکه زبان باز میکند، روایت است، به محض اینکه بچه زبان باز میکند، هرچه دیده، یادش میرود. به تعبیر استاد: «چشم بسته میشود، زبان که باز میشود، چشم بسته.»
حالا بعضیها قویاند. [شاگرد] آیتالله بهاءالدینی به بنده میفرمودند (خود آیتالله بهاءالدینی، من با یک واسطه دارم برایتان میگویم. بهاءالدینی به من فرمود که...): «من بچه بودم، شیرخواره بودم، مریض شده بودم. من را بردند دکتر. مادرم گریه میکرد. دکتر نسخه پیچید برای من. نسخهاش غلط بود. میخواستم به دکتره بگویم این نسخه غلط است، من مریضیام فلان مریضی است؛ زبان نداشتم بگویم. میخواستم به مادرم دلداری بدهم، بگویم من خوب میشوم، اینقدر گریه نکن؛ زبان نداشتم بگویم.» [گویا] به واسطه امام زمان پیدا کرده. حالا ماجرا دارد، بگذریم. «من شیرخواره بودم، اینجور بوده.»
حالا بعضیها یادشان میماند. نفوس بعضیها قوی است. ماجرایی را گفتند. گفتند که گفتگو (که آن «آسمان تیکهتیکه» شنیدهاید یا نه؟) مادرش طلایش را گم میکند. بعد چند سال صادق ما در آن روزی که بچه بوده، شیرخواره بوده، گریه میکرده، یک دانه سبد آبکشی روی صورتش که آفتاب نخورد تو صورتش. [میگوید:] «آسمون تیکهتیکه بود. طلایت را گذاشتی بغل حوض، زیر فلانجا، مثلاً بغل چی، مثلاً چال کردی.» «آسمان تیکهتیکه»، [اشاره به] سبد آبکشی بوده است. بعضی نفوس قوی است. اینها یادشان میماند. آن طرف هم بعضی نفوس قوی یادشان میماند. تو کما که میروند، چیزهایی که دیدهاند را منتقل میکنند. [این] اصفهانی [بود]. حالا بقیهاش بماند، فردا میگویم.
یکی از دوستان ما که متخصص اورژانس است، روز اربعین کربلا آمد. چند تا خاطره گفت. بعضی دوستان بودند، خاطرات عجیب و غریبی گفت؛ یک هفت هشت ده تا خاطره گفت. حسابی خیلی جالب [بود]. بعد یکی دو تا از خاطراتش این بود، در مورد قرص برنج بود. میگفتش که: «ما حالت احتضار را در اورژانس از نگاه آن آدم تشخیص میدهیم.» آنهایی که در حالت احتضار قرار میگیرند، نگاهشان، نگاه خاصی میشود؛ هی روی یک چیزی زوم میکنند، یک چند ثانیه مکث، نگاههای کشدار دارند. روایت هم هست، همش که لحظه احتضار آن چیزهایی که میبینند چیست. حالا اگر خواستی یک روزی [بیشتر میگویم.] [کسانی] یک [باری] میمیرند و میروند.
بعد گفت: «قرص برنج که میخوری، میگفت مثلاً معمولاً همه در این حالت ۱۰ ساعت طول میکشد به این حالت میرسند، بدن ضعیفتر میشود و اینها. تا به این حالت میرسد. کسی [که] قرص برنج میخورد، دوساعته به این حالت میرسد، خیلی سریع.» بعد [ویژگی] قرص برنج این است که طرف هم میبیند، هم حرف میزند. [قرص] برنج! بعضیها میتوانند این را منتقل بکنند. تو کما، چیزهایی که دیدهاند را منتقل میکنند.
غرض اینکه، حالا این آقایی که اصفهانی بوده، میگوید: «من بعد از آن حالتی که قرار گرفتم و مردم (عنوان پزشکی هم دارد، اثبات شده در پزشکی)، که تو یک الی ۱۰ دقیقه آدم یک دور کل زندگیاش مرور میشود، برایش ارزش یک عمل را دیدم.» میگوید: «یک گلی را...» حالا فقط همینقدرش را بگویم، اگر یادم بود، بقیهاش را فردا میگویم. «یک درختی را یک روز من آب داده بودم، این صحنه را دیدم. بعد دیدم [همان] آب دادن که یک درختی را آب دادم، همه عالم به من سلام میکرد.»
عمل صالح یعنی [اینکه انسان] با همه عالم در جهت موافق قرار بگیرد. فشار قبر یعنی همین. فشار قبر یعنی چه؟ [یعنی] قانونی که تو آب غرق شده، [پس] جنازهاش پیدا نمیشود، بیا تو خاک بعد با سنگها فشارش بدهی؟ فشار قبر این نیست که فشار [بر] قلب [فرد باشد]. فشار قبر، آن سِلمی است که [انسان باید با] همه عالم [داشته باشد]، [اما ندارد].
یک آیه تو قرآن داریم، آیه عجیبی است. خلاصه، یک آیه تو قرآن داریم، خیلی عجیب است در مورد فرعون. اخ، تف، نکبت، گور به گور بش! خدا در سوره مبارکه دخان بدی فرعون را این [گونه] گفته: «فما بکت علیهم السماوات والارض...» (آسمانها و زمین بر او گریه نکردند.) میگوید آدم آنقدر نکبت [بود]، این وقتی مرد، آسمان و زمین برایش گریه نکردند. [یعنی] آدم میمیرد، برایش گریه نکنند آسمانها و زمین! (علیهم السماوات والارض).
بدی فرعون در نگاه خدا این است که آسمان و زمین برایش گریه نکردند؛ در جهت سِلم نبود و اینها. [اما] در مورد هر مؤمنی دارد که آسمان و زمین برایش گریه میکنند تا چهل روز، خصوصاً جاهایی که عبادت میکرد و تعلقی بهش دارد. خلاصه، این میشود عمل صالح. آدمی که اهل عمل صالح است، همه عالم با او در موافقت است.
آن بزرگ میفرمود: «در حرم امام رضا (علیهالسلام) پرده کنار رفت. وجود نازنین امام عصر را دیدم. دیدم همه عالم دارند به او سلام میدهند. السلام علیکم یعنی همه عالم به او در سِلم [هستند].» چون وجود او یکپارچه عمل صالح است.
عمل صالح؛ اولین حسرت و بزرگترین حسرت بعد از مرگ، نداشتن این عمل صالحی است که هیچی با او موافق نیست، [او] عملی از جنس عالم نیاورده، خصوصاً عالم ملکوت.
خدایا، در فرج امام عصر (عج) تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلیالله علی سیدنا محمد.
جلسات مرتبط

جلسه هفده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هجده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نوزده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و یک
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت