تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و سه

00:32:26
114

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کتاب «آن سوی مرگ» را با هم می‌خواندیم و داستان آخر کتاب بودیم؛ بخش پایانی. توصیفاتی که این آقای دکتری که رفته بود آن طرف را دیده بود، از آن فضا، از عالم برزخ چیزهایی را نقل کرد. مروری داشتیم. به این بخشش می‌رسیم که می‌پرسد: «منظره حقیقی وادی چه شکلی بود؟» در وادی حق‌الناس، این‌ها گرفتار بودند. ایشان بود و یک مرد چشم‌آبی که می‌گوید: «ما با هم بودیم. با هم هم برمی‌گردند به دنیا. بعداً هم در دنیا هم با هم بودند.» یعنی آدرس این آقا را می‌دهد؛ این نویسنده، نویسنده آدرس را می‌دهد. این کسی که صحنه‌ها را دیده، این آقای دکتر می‌گوید:
«فضای وادی، وادی حق‌الناس، فضایی بسیار غم‌انگیز، کثیف، هولناک و بدبو بود. غم، مثل ابری تیره، مثل پوششی کلفت، همه فضای وادی را در بر گرفته بود. بوهای بد از هر سو به مشام می‌رسید؛ آمیخته تهوع‌آوری از بوی مدفوع، ادرار، عرق، کپک، چرک، مردار، زُهم ماهی فاسد شده... چه شکلی می‌شود؟»
ببینید، ما شامه حواس‌مان را آن طرف داریم. در عالم برزخ، بو مثل اینجا نیست. اینجا در اثر ماده، در اثر فعل و انفعالات است که بو (درصد ترکیب، تغییر، ک*** و فساد)، به قول آقایان، درصد اینکه یک چیزی دارد فاسد می‌شود، یک چیزی مثلاً یک غنچه‌ای گل می‌شود بوی خوش می‌دهد، یک نانی کپک می‌زند بوی بد می‌دهد، اینجا در اثر فعل و انفعالات تغییرات شیمیایی است. ما تغییر در عالم برزخ نداریم.
یک نکته این وسط (در پرانتز) بگویم؛ این نکته مهمی است. قبلاً به نحوی اشاره کردم، توضیح بدهم: ببینید، زمان آن طرف... همین امروز، یکی از دوستان طلبه من چند روزی، یکی دو روزی بوده که هی از ما وقت می‌خواهد سؤال بپرسد. سؤالش همین بود که این قبل خلقت چطور می‌شود؟ نور اهل‌بیت قبل عالم بوده. ما اول و آخر نداریم. قبل نبود. زمان نبوده که بگوییم اول قبل زمان بوده. قبل زمان بوده. زمان مال حرکت است. حرکت هم مال ماده است. یک دورانی بوده که ماده نبوده. آن دوران را اسمش را می‌گذاریم عالم ارواح، عالم نور. خب، حالا من مثال برایتان بزنم، یک کمی حل بشود. بعد از این هم این شکلی است؛ عالم برزخ همین شکلی است. زمان معنا ندارد. حالا می‌گوییم ده‌هزار سال، صد هزار سال؛ خود قرآن «ما تعدون» [نسبت می‌دهد]. اگر می‌خواهی با این زمانی که تو با آن مأنوسی ادراک بکنی، نسبت هم می‌دهد. زمان آن طرف معنا ندارد. قیاسش بین هر یک روزی که اینجا شما می‌گذرانی، آن ور می‌شود پنجاه‌هزار سال. نسبتش این است. قیاس را فقط می‌خواهد بگوید وگرنه زمان نداریم آن طرف. شما در یک روز چه اتفاقاتی را می‌توانی رقم بزنی؟ آنجا این اتفاقات پنجاه‌هزار سال طول می‌کشد.
عالم دنیا عالم مهمی است؛ خیلی ویژه است. وقتی از دنیا می‌روند، قرآن در سوره مبارکه منافقون می‌فرماید که می‌گوید که: «مرا برگردانید، «لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت». یک دانه کار ساده انجام بدهم، برگردم. یک ثانیه...» ثانیه‌ها تازه آنجا ارزش پیدا می‌کند! ما این ثانیه‌ها را با بازی و فیلم و ک*** حرام کردیم. غوغا می‌توانسته بکند! در یک ثانیه چه اتفاقاتی رقم می‌خورد؟ این‌هایی که خیلی ثانیه‌ها اتفاق ویژه‌ای است... زمان نداریم!
ببینید آقا جان، مثال خوبی که می‌شود اینجا زد، مثالی علامه طباطبایی در «نهایة الحکمة» می‌فرماید. مثال متصل با مثال منفصل فرقی نمی‌کند. مثال متصل همین است که در ذهن عالم خیال خود شماست. مثال منفصل بیرون است؛ ملائکه، ارواح، این‌ها می‌شود مثال منفصل. مثال متصل، مثال منفصل، شبیه همه‌اند. راحت‌تر بحث را پیش ببرم. مفاهیم را می‌گویم، شما ببینید در ذهن‌تان هست یا نه: سیب، آب، شیر مادر، ترمودینامیک، دینامیک، استاتیک، سیگنال، مفاهیم مختلف انتقال قدرت... همه این‌ها در ذهن‌تان هست؛ درست است؟ الان اینی که در ذهن‌تان هست، من این‌هایی که گفتم شما مثلاً تقدم و تأخر چیدید یا این‌ها همه کنار هم بود؟ آشنایی شما با این مفاهیم تقدم و تأخر دارد ها! شما مفهوم آب را خیلی زودتر از مفهوم سیگنال یاد گرفتید؛ درست است؟ ولی الان در ذهن‌تان چطور بود؟ عقب جلو داشت؟ یک جا بود.
اعمال ما این شکلی است؛ کودکی ما با جوانی ما، ده‌سال پیش ما با ده‌دقیقه ما، هیچ فرقی نمی‌کند. حفظ می‌کنند. آدمی که حسرت کودکی‌اش را می‌خورد، آدمی که کودکی‌اش را از دست داده... فلسفیش را از دست نمی‌دهیم، ارتباط‌مان با آن قطع شده. نمی‌خواهم دیگر بحث عرفانی [بکنم]، چون فلسفه و عرفانش با هم فرق می‌کند. این دو تا بنا داشتم که در این بحث با یک شیب ملایمی با هم پیش برویم، اذیت نشویم.
پس چه شد؟ درست است، عمل شما ده‌دقیقه پیشه با ده‌ساعت پیش تو، با ده‌سال پیش تو فرق می‌کرد اتفاق افتادنش، ولی ملکوتش فرقی نمی‌کند؛ همه یک جاست. دکتر اصرار داشت، می‌گفت: «فکر نکنی من اعمالم را دیدم مثل فیلم بوده ها!» بنده خدا چون فلسفه بلد نبوده... ما بلد نیستیم، نقل قول فقط می‌کنیم. نبوده، نتوانسته حرف را برساند. مثال فلسفه (علامه طباطبایی فرمودند؛ آفریده ایشان کشف کرده، به زبان عقلی داده، رنگ و رونق داده، بالاتر برده، زبان قرآن و دین و این‌ها را اضافه کرده) خیلی مطلب بها داده‌اید. مثال متصل شما، مثال منفصل... هیچ فرقی نمی‌کند. زمان الان در محفوظات شما، در شما زمان معنا ندارد؛ درست است؟ همه یک جاست. عقب و جلو ندارد. این جلوتر، آن بدتر... نه! همین که آدم از دنیا می‌رود، همه را یک جا می‌بیند. همه با خود او هم هست. همه تشعشعات وجودی من است. من که یک جایی است [که] می‌روم، فیلمش را به من نشان می‌دهند؟ تصورات ما نسبت به قیامت چه شکلی‌هاست! تصورات کارتونی... می‌رود فیلم اعمالش را به او نشان می‌دهند. ایرانی هم که هستیم و برق هم قطع و فیلم هم پارگی دارد و خش دارد. سی‌دی‌ات در دستگاه امروز کار نمی‌کند و سیستم قطع است و [به او می‌گویند] حالا تا نوبتت بشود! آقا شما بیا جلوتر! اینجوری نیست. همه همان‌جاست؛ حاضرِ حاضر، با آثارش. از عمل نمی‌توانی، از اصلش هم نمی‌توانی در بروی. تفاوتش این است که ما اینجا یک چیزی به اسم نسیان داریم. در این عالم دنیا یادمان می‌رود. باید رجوع کنیم به سمت محفوظاتمان. اراده کنیم، محفوظاتمان حاضر شود. آنجا دیگر نسیان نیست؛ همه‌اش حضور است.
خاطره بدی داری، یادش می‌افتد حالت بد می‌شود؛ درست است؟ یک عزیزی را جلو چشمت از دست دادی، فکر نکنی آنجا اینجوری نیست که سعی کنی فکر نکنی، همان‌جا حاضر است. نه اینکه هزار بار اتفاق بیفتد؛ خود واقعه حاضر است با همه آثارش. نمی‌دانم من توانستم برسانم. نهایت سعی خودم را کردم. به نظرم تا حد کلی بحث ۱۲۰ سال [طول می‌کشد]. می‌رویم می‌بینیم دیگر؛ بقیه‌اش دیدنی. فقط این را بدانید که ما ممکن است یک نفر صد سال (این نکته مهم و عجیبی است)، صد سال تولید کرده در عالم ملکوت، با یک لحظه همه آن صد سال را پاک می‌کند. مثل ساحرانی که به حضرت موسی ایمان آوردند؛ در پیری صد سال... آن هم سه سحری که معادل کفر است. یک‌هو یک آن، یک لحظه... ارزش لحظات آنجا فهمیده می‌شود، ارزش ثانیه آنجا فهمیده [می‌شود]. یک ثانیه، صد سال شست برد شد. شهید اولین شهدای پای رکاب حضرت موسی... ما که در فضای زمانی‌ایم، بیست سال گناه کرده، حالا دو روزه آمده آدم شده. شهدا می‌آیند... یک ثانیه، یک ساعته، یک دقیقه‌ای... عالم این شکلی است.
ساختمان... در مورد هندسه خلقت داشتیم صحبت [می‌کردیم]. هندسه خلقت این شکلی است: یک ثانیه، صد سال... صورتی که تولید کردی را پاک کنی، ملکوت دیگر برای خودت بسازی، یک شاکله دیگر برای خودت بسازی. البته همت می‌خواهد دیگر. نتوانی صورت، اراده صورت تولید کردن از تو بگیرد. این‌ها بالاخره هست؛ مفصل‌تر صحبت می‌کنیم.
پس این فضای عالم برزخ چیزی نیست که آنجا باشد؛ مکانی که حضور داشته باشد، نیست؛ مکانی که درستش کردی. عالم هست ها! عالم برزخ هست. یک عالمی است بالاتر از عالم، پایین‌تر از عالم قیامت. ولی خانه و سقف و شیروانی و روستا و دهکده و این‌ها همه جلوتر می‌آید دیگر. می‌گوید: «مادرم در شهری بود در بهشت. رفیق‌هایش، رفیق‌هایم را دیدم. از یک شهر دیگر آمدند. آن سه تا با هم بودند. یکی‌شان مال یک شهر بالاتر بود.» بالا شهر و پایین شهر چه شکلی است؟ مثل اینجاست؟ جبراً یکی می‌افتد؟ تقسیمات ارضی خورده؟ سربازی؟ مثلاً قر خودش ساخته؟ شهری که خودش ساخته؟ خانه‌ای که خودش ساخته؟
یک حرف سنگین بزنم؟ اشکال ندارد؟ خانه‌ای است که خانه خودش است؛ جلوه‌ای کرده، وجودش شده این خانه. سنگین است. خیلی سخت؛ دست به آن نزنید، فشار می‌آید. هرچه آنجا هست، خودمانیم؛ هیچی بیرون از ما نیست. همین حرف‌ها الان آن ور دارد می‌شود. خانه ان‌شاءالله می‌شود دریا، می‌شود رودخانه، می‌شود صحرا.
مجلس ذکر این شکلی است: ما الان در و دیوار می‌بینیم، ملائکه که در و دیوار نمی‌بینند. شما آمده‌اید نشسته‌اید نماز بخوانید، بعدش مثلاً چهار تا آیه و روایت گوش بدهید. مجلس شما مجلس ذکر. ملائکه آمده‌اند پَر و بال پهن کرده‌اند، لبریز از ملائکه است. در و دیوار برای ما در و دیوار است، در و دیوار نیست. اینجا یک باغ است. «مجلس‌الذکر روضة من ریاض الجنة». جایی که ذکر خدا می‌شود، خدا به یاد آورده می‌شود، باغی است از اینجا. باغ است. دار و درختش هم همین حرف‌هاست، همین توجه شماست، همین دل دادن شماست، همین لذت بردن از این شیرینی. این لذت بردن است. یک جنسش را اینجا لمس می‌کنی، یک جنس دیگر حقیقت ملکوتش است.
سیب و گلابی و درخت... هر چه که تو بخواهی آنجا، هر صورتی که تو بخواهی می‌شود؛ همین‌ها! صورتی که تو بخواهی می‌شود. سنگین است. صورت اونی که... ببین، حقیقتش هست. صورتت را به آن بده. بالاخره این درختی که آدم از آن خوردند چی بود؟ گندم بود؟ یکی می‌گوید انگور بود؟ همه‌اش بود. مگر می‌شود؟ آنجا درختش نگاه می‌کند، می‌بیند تو چه می‌خواهی. از درخت سیب را می‌کنی، درخت مثلاً مرغ، مثلاً یک چیز دیگر بشود. جلوتر می‌رسیم. همه این‌ها را می‌خواهم مبانی علمی‌اش را بگویم.
برخی اساتید امروز... این حرف‌ها اتقان علمی دارد؛ همه حرف‌ها مستند است. خود این کتاب را نشر معارف چاپ کرده. الان ما یک کتابی (در) معارف داریم برای چاپ. این کتاب دیروز برای ما فرستادند. یک اشکالات علمی کردند. علمی محتوایی نبود؛ مثلاً ما از یک جایی نقل قول کردیم. در آن نقل قول دیگر، ارجاعات آن کسی که نقل قول کرده‌اند، نیاوردید. این‌ها از ما خواسته [بودند]: «آقا، رفرنس این کو؟» کارگروه‌های مختلفی در نشر معارف دارند کار می‌کنند. من اعتقادم به این کتاب بیشتر شد. اشکالاتی که به کتاب ما کردند، فرستادند. باعث [شد که] آدم‌های خبره و کارشناس نشستند آنجا. کارگروه‌های مختلف کلمه به کلمه‌اش را [بررسی کردند]. سندش کجاست؟ این کتاب هم که خب، زیر دست چندین کارشناس رفته و تأیید شده. تأیید هم نمی‌شد، مشکل نداشتیم؛ بالاخره با آیات و روایات مسائل.
پس این شد حقیقت عالم برزخ. عالم برزخ ماییم؛ خودمانیم و اعمالمان. دیوار نداری. یک جایی [هست که] ببرند تو را در یک خانه‌ای؟ خانه هم خودت هستی؛ جلوه‌ای از عملت است. درست شد؟ یک کم سخت است ها! صورت ساخته می‌شود از آن فضایی که ما در آن هستیم. اگر مؤمن باشیم، صورت متناسب با خواست ماست. مؤمن نباشیم، گرفتار اعمالمانیم، گرفتار صورت‌های اعمالمان. نمی‌توانیم از آن خلاص بشویم. خودمانیم. خدا بزند در گوشمان، بعد با رحمتش می‌گوید: «حالا بیا برو، رد شو!» تو گوش زدن خدا یک چیز، عمل شما یک چیز دیگر است. اینجا خود عملت می‌شود ضربه می‌آید در گوشت؛ خودِ خودِ خودِ عملت!
خیلی نکته مهمی است. من نمی‌دانم اگر جناب ملاصدرا نبود، می‌شد این حرف‌ها را فهمید و گفت؟ جناب ملاصدرا یکی از تفضلات خدای متعال بر بشریت است؛ از عنایات خداست. یعنی بشریت سیر کرده در تاریخ تا خدا این نعمتش را عرضه کرده. جناب [ملاصدرا] خودش هم از خودش چیزی ندارد. هر چه هست قرآن، اهل‌بیت. این حرف‌ها را او توانسته برای ما قابل فهم بکند با ادبیات عقلی. مثال یعنی چه؟ مثال متصل یعنی چه؟ مثال منفصل یعنی چه؟ تجرد یعنی چه؟ صورت یعنی چه؟ برزخ غوغایی است.
خب، نکته اینجا: شامه این حواس پنج‌گانه ما... می‌بینیم، می‌شنویم، دیگر بگویید حواس را. لمس می‌کنیم، بو می‌کنیم. دیگر چه؟ این‌ها در عالم برزخ هست. همان‌جور که نسبت... دقت اینجا را داشته باشید؛ خیلی قشنگ. نسبت یک روز دنیا با نسبت یک روز آخرت... نسبت دنیا با آخرت چند هزار برابر بود؟ با برزخ پنجاه‌هزار برابر. نسبت همه چیزش پنجاه‌هزار. کشیدنی‌هایش پنجاه‌هزار برابر، دیدنی‌هایش پنجاه‌هزار برابر. مثل این می‌ماند که من بگویم عدد کثرت است. نسبت عالم دنیا به عالم جنین چند برابر است؟ شما بگویید عالم جنین، یک چندصد هزارم عالم دنیاست. یک هزار سال... یک هزارم. یعنی فرضیه عالم جنین با عالم دنیا قابل قیاس نیست.
امام حسین علیه السلام در وصیت‌شان می‌فرمایند. خیلی این تعبیر زیباست؛ کم شنیده‌اید: «ان الآخرة و ان الدنیا کعلم تکون دنیا». این قدر کوچک است انگار اصلاً نبوده. آخرت این قدر بزرگ است انگار اصلاً یک لحظه نبوده که نبوده باشد؛ برعکس، نبوده که نبوده باشد، لایزال. یعنی مثل دنیا و جنین... شما می‌گویید جنین این قدر کوچک است. شما دوره نه‌ماهه‌تان اصلاً به حساب نمی‌آید. [مثل اینکه در] عمرمان دست و پا می‌زدی دوره جنین را... بیست سال برزخ این شکلی است. اصلاً دنیا را به حساب نمی‌آوری. نسبت همین است. به همان میزان فهم و چه التذاذ [می‌برد] یک بچه. دقت بکنید، این حرف‌ها به دردتان می‌خورد یا نه؟ یک بچه در عالم جنین، آپشن‌های لذت که دارد چقدر است؟ لذت ببرد از حیات، از زندگی، از زنده بودن. حال می‌دهد. یک دستی تکان می‌دهد. خوراکش چیست؟ بوییدنی‌هایش چیست؟ دکترها بحث بکنند جنین شامه‌اش مثلاً کار می‌کند؟ نمی‌کند؟ چه شکلی؟ البته یک [بچه] از پنج ماهگی خواب می‌بیند. خواب می‌بیند... چه می‌بیند معلوم نیست.
قیاسش را ببینید. بویایی مال آنجاست. [مثل اینکه] سرما خورده بودی. عمل بو دارد. می‌فرماید: «وقتی یکی دروغ می‌گوید، از دهان او تا عرش بوی تعفنی بالا می‌رود که همه ملائکه متأذی [می‌شوند]؛ اذیت از یک دروغ.» این دیگر هست ها! تا ابد این هست. دنیا نیست. یک بادی می‌آید، می‌رود، درست می‌شود، عادی می‌شود. پنج سال گذشت، دماغ آدم کار نمی‌کند. این‌هایی که در کار تخلیه چاه‌کن و این‌ها هستند، آن اوایل اذیت می‌شوند، بعد دیگر راه می‌افتد، عادی هست که هست. اذیتش هم ابدی است.
شنیدنی مال آنجاست. بوی بد... فکر نکنیم بوی بدی که [کسی] دارد قیاس می‌کند با بوی اینجا، اصلاً بو مال آنجاست. قیاس کرد. بوهایی که اینجا احساس می‌کنیم، یک چیزی شبیه آن است. آتشی که در دنیا دارید، یک هفتادمِ آتش جهنم است. هفتاد مرتبه رقیق شده، فیلتر شده، یک جوری شده که بشود از آن استفاده کرد. تنها آتشی که در این همه این عوالم می‌شود از آن استفاده کرد [و] بهره برد، آتش دنیاست؛ «متاعاً للمقوین». غذا پخت، یک چیزی درست کرد... درست شد؟
هفتاد مرتبه. از اینجا که رد بشوی، هیچ آتش قابل استفاده‌ای ندارد. آتش، آتش واقعی مال آنجاست. عوالم این شکلی است؛ از بالا آمده پایین. ما برعکس نگاه می‌کنیم: «شبیه اینجاست؟» نه عزیزم! اصلش آنجا بوده. یک ماکتش را در این دنیا به تو داده‌اند تا باورت بیاید آن ور یک خبری است. درخت آنجاست، اینجا خدا دو تا درخت داده، وقتی می‌گویند درخت، بدانی چه می‌گوییم. دریا آنجاست، جنگل آنجاست، میوه آنجاست. خدا داده در این دنیا حال کنیم. درست شد؟ بمونه برای آن وادی.
به رغم تصورات یا دیده‌های اولیه و ناقص، هم یکنواخت نبود. درجه دما و نورش هم یکسان نبود. بخش‌هایی از وادی بسیار گرم بود. چرا؟ یک جاهایی گرم‌تر است؛ چون جلوه اعمالی است. از او. چنین مقیاس حق‌الناس شدیدتر. درست شد؟ سایه بشود، سایه‌اش هم خودت درست می‌کنی. دوز گرما و سرمایش را خودت دادی. هر چه از خودت تولید کردی، خودت [دیدی]. هیچی دیگر نیست.
بخش‌های معتدل اما خیلی نمناک. قسمت‌هایی از وادی کاملاً تاریک. قسمت‌های دودگرفته به نظر می‌رسید. قسمت‌های دیگر در نوری زرد، زشت و چرکین فرو رفته بود. منطقه‌هایی از وادی صاف بود. منطقه‌هایی پر از فراز و نشیب و پیچ و خم. به یاد دارم که عده زیادی در مسیرهای مارپیچ سرگردان [بودند]. کسی که کارش این است که بقیه را در دنیا دور می‌گرداند، تفریح می‌کند... روایت دارد که خدا هفتاد در به روی این‌ها وا می‌کند. از هر دری می‌رود، تا نزدیک در می‌رسد، بسته می‌شود. دوباره برمی‌گردد، یک در دیگر. سر کار، سر کار، سر کارش می‌گذارند. نه، یعنی به تلافی. ببین، این‌ها را باید روشن بشود دیگر. عملت باطنش این است: سرگردانی را می‌بینی، نه جزای سرگردانی را؛ تلافی‌اش را نمی‌بینی. سرگردانی تولید کردی، سرگردانی می‌بینی، سرگردانی که خودت ایجاد کردی.
خیلی دوست دارم این بحث جا بیفتد که اگر جا بیفتد، کلاً فانتزی داریم. «یک پیک عرق بدهند بخورد، حال کند، سرحال بیاید. خیلی باهات حال کردم!» شرابش را خودت تولید کردی. تازه درجه خلوصش هم به درجه عملت است. بعضی شراب‌ها خیلی خالص‌تر است، بعضی شراب‌ها یک کم ناخالصی داریم. بستگی به میزان خلوص عمل دارد. بهشت این شکلی [است]. نمی‌دانستند برای خروج از کدام راه بروند.
آن‌ها مردمی هراسان بودند با آرواره‌هایی گرسنه و دائم در حال در حال جویدن [هیچ]. خیلی زشت بودند. می‌گوید خیلی صورت گروهی از ارواح تا حدی شبیه حیوانات [بود]. این هم از آن نکات محشری است؛ اگر فهمیده بشود، خیلی آدم سرحال می‌آید. انسان وجودش وجود اشرف است نسبت به مخلوقات. وجود اشرف هر چه که پایینی‌ها دارند، دارد. باز می‌گویم، رضوان خدا به ملاصدرا که این حرف‌هایمان [از اوست]. ملاصدرا: اونی که می‌آید بالا، همه پایینی‌ها را دارد؛ کمالات پایینی‌ها را و نقایص را. می‌تواند فعال بکند؛ کمالات فعال کند یا نقایص فعال. مثلاً مورچه... کار تشکیلاتی‌شان با همدیگر، اتحاد و همبستگی‌شان جزء کمالاتشان است. حرص و طمعش، سطح کم وجودش است؛ چون ضعیف است. موجود ضعیف باید جمع کند برای خودش. به فکر زمستانش باشد چون ضعیف است. برای مورچه عیب محسوب نمی‌شود که حریص است. ساختار وجودش این شکلی است.
می‌گوید: «نیش عقرب نه از سر کینه است، اقتضای طبیعتش این است.» برای دفاع، خدا این را به او داده. نیش عقرب هم در بدن خودش خیر محض است. وقتی بیرون می‌آید به مهاجم می‌زند، می‌شود شر. درست است؟ در وجود دیگری ضرر است، نقص است. نیش مار در تن خودش اصلاً حیاتش بسته به این است. زنبور دیده‌اید وقتی نیش می‌زند می‌میرد؟ در بدن خودش خیر است، بیرون که می‌آید می‌شود شر، می‌شود نقص. انسان همه کمالات و نقایص موجودات پایین‌تر را می‌تواند داشته باشد. مثلاً سگ ویژگی‌های خوبی دارد، ویژگی‌های بدی دارد. اگر انسان، انسان شد، در مسیر کمالات رفت، کمال سگ را دارد؛ وفاداری و حمایت و این [ها]. از انسانیت خارج شد، نقص سگ را دارد. حالا این چون نقص سگ را دارد، سگ یک نقص است که برایش نقص ذاتی به حساب نمی‌آمد، ولی برای این مغز به حساب می‌آید. سگ بدتر از سگ کمتر. چون او پارس که می‌کرد، نقص وجودی نبود برای او. این پارس کردن برای او نقص وجودی است. مورچه حریص بود، برایش نقص وجودی نبود. این حرصش برای او نقص وجودی است. عقرب نیش می‌زد، برایش نقص وجودی نبود. این نیش زدنش نقص وجودی است. این نقایص همه حیوانات را می‌تواند داشته باشد و به شکل همه حیوانات با هم در بیاید. ملاصدرا... یک نفری می‌شود. حالا دیگر این دیگر می‌شود عجیب‌وغریب و وحشت‌آور.
بعد آدم خودش، خودش را می‌بیند: «من اینم!». تا در دنیا بودیم، دکتر، مهندس... هر جا می‌رفتیم، احترام می‌کردند. می‌رود آن ور، صورت خودم را می‌بینم. می‌بینم ترکیبی از عقرب و مورچه و سگ و خوک و همه با هم. همه هم نقایصشان. همه نقایصش. درد اینجا [است]. اگر این تبدیل به حیوان می‌شود که دیگر بد نبود. گرگ از گرگ بودنش خجالت می‌کشد؟ تا حالا دیده‌اید یک گرگ از گرگ بودنش خجالت بکشد؟ انسانی که می‌داند انسان است و حد وجودی‌اش در حد سگ است، خجالت می‌کشد. حد وجودی‌اش در حد خوک است، خجالت [می‌کشد]. این خجالتش هم ابدی است. عادی نمی‌شود برای او. موارد بحث جدی است. ما شوخی می‌گیریم. اصل ماجرا این‌هاست؛ صورت می‌سازی از خودت. ساده بودیم دیگر.
ببینیم، هماهنگی می‌خواستیم برویم. این‌ها همه گفتند: «آقا ما نمی‌ترسیدیم!» یک چیزی می‌بیند. اینجوری هم نیست. شخصیت داری. تا پیش آن آقا با صورتی که قرار است به خودت نشان بدهی چه کار می‌کنی؟ چهره [است]؛ همه دستورات خدای حلال و حرام چهره است.
دانلود نظام اعتباری... یادتان [می‌آید] صحبت می‌کردیم؟ نظام اعتباری صورت می‌دهد. نماز آدم را زیبا می‌کند، روزه آدم را زیبا می‌کند، قوت می‌دهد. روزه ظاهرش ضعف است، باطنش قوت. قوت آدم‌ها در ملکوت به حسب میزان روزه‌هایی که گرفته‌اند. بعضی قوی‌تر. قوتی که [خدا] داده به خودش. جلوتر باز بیشتر در موردش صحبت بکنیم. یک کمی امروز سعی کردیم چند قدمی بزنیم اطراف عالم برزخ با عقل‌مان. ببین [که] چه خبر است. ان‌شاءالله توضیحات جلوتر [را] می‌خوانم. نکات خیلی جالبی از اینجا دارد؛ چیزهایی دیده که عجیب‌وغریب [است]. توضیحاتی که دادم، یک کم ذهنمان پذیرایی‌اش بیشتر می‌شود برای اینکه وارد این بحث بشویم.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00