تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نود و یک

00:24:32
124

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
کتاب «آنسوی مرگ»؛ در وادی حق‌الناس گرفتار شده بودیم. یک هفته گرفتاریمان طول کشید و یک هفته‌ای هم از امروز باز می‌رود تا هفته بعد، شنبه. در این بحث خواهیم ماند و خب، بحث خوبی است. دوستان هم گفتند که کمی بیشتر پرورشش بدهیم.
چند نکته را عرض می‌کنم. چند نفر از دوستان پرسیدند که راهکار بدهیم برای نجات از این حقوقی که به گردنمان است؛ که این را هم عرض می‌کنم. روایت جالبی است که چقدر بحث حق‌الناس بحث مهمی است. نداشتن حق‌الناس چقدر مهم است!
پیغمبر اکرم فرمود: «أفضل الجهاد مَن أصبحَ لا یَهِمُّ بِظُلمِ أحَدٍ.» (کسی صبح می‌کند؛ اول صبح نیت ندارد به کسی ظلم کند. نه، نیت دارد ظلم نکند. فرق می‌کند؛ دقت کنید! ببخشید، نیت داری به کسی ظلم نکنی. دقت، دقت! نیت داری به کسی ظلم نکنی، نیت نداری به کسی ظلم کنی.) فرمود: همین که نیت نداری به کسی ظلم کنی، بزرگترین جهاد است؛ برای اینکه همین هم سخت است، نیت نداری به کسی ظلم کنی.
البته این «ظلم أحد»، خود ما هم یکی از همان «أحد»ها هستیم. دست و پا و گوش و این‌ها هم بهشان ظلم می‌شود، ها! روز قیامت این‌ها حقشان را می‌خواهند. چشم از آدم حقش را می‌خواهد، می‌گوید: «برای چه با من گناه کردی؟» حق‌الله را نداشته باش، حق‌الناسش حل است! همین گناهی که با دست انجام دادی، دست حساب می‌کشد. روز قیامت دست حق دارد، پا حق دارد، چشم حق دارد.
حق‌الناس، ظلم به أحد، ظلم نکردن این‌قدر مهم است! ظلم نکردن این‌قدر نورانیت می‌آورد! امام صادق فرمود: «مَن أصبحَ لا ینوی ظُلمَ أحَدٍ، غَفَرَ اللهُ لَهُ ما أذنَبَ ذلِکَ الیَومَ.» (حرام است!) اول صبح کسی روزش را این‌جوری شروع کند: یک روز با انرژی و شاداب، قصد ندارد به کسی ظلم کند، خدا آن روز گناهانش را تا آخر شب می‌بخشد، مگر اینکه خونی بریزد یا مال یتیمی را بخورد. راه بخشیده شدن گناه: ظلم نکن؛ نیت نداشته باش به کسی ظلم کنی. «أحد غفر الله له مُجتمعُ جُرمٍ»؛ (اگر گناهی انجام بدهد، خدا برایش می‌بخشد، همین که صبح نیت ندارد به کسی ظلم کند.) حق‌الناس این‌قدر مهم است و این‌قدر سخت است.
یک خاطره بگویم برایتان. خاطرات از این قبیل زیاد است؛ خیلی ماجرا داریم در این زمینه. خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله سید عبدالله جعفری تهرانی. چند سالی است از دنیا رفته‌اند؛ (۹۱ سال؟ ۷ سال؟ که از دنیا رفته‌.) ما توفیق داشتیم این مرد بزرگ را زیارت کردیم در منزلش. از شاگردان علامه طباطبایی بود و گمنام بود؛ یک عارف وارسته و در مراتب بسیار بالای معنوی. ماجراهایی هست از (ایشان)، مفصل است خدمت شما عرض کنم که مقام معنویش را بگویم؛ ولی وقت می‌رود، چون خیلی انسان بزرگی بود. احترام کرده بود (که) مشهد می‌آمد. این هم حالا خوب است دیگر، آن طرف حق‌الناس را بگویم، این‌ورش را هم بگویم.
ایشان یک وقتی از قم می‌آمده مشهد. بعد در اتوبوس خوابش می‌برد، کج می‌شود روی شانه این نفر بغلی (سید اولاد پیغمبر). (می‌گوید: شانه را خالی نکنم که این سرش بیفتد.) احترام شانه! (در) خوابش می‌برد. در خواب، امام رضا را (می‌بیند). حضرت می‌فرمایند که: «این سیدی که سرش افتاده روی شانه‌ات، یک جلسه خاص معنوی می‌رود. بهش بگو بهت معرفی کند.» شما یک جلسه خاص معنوی! امام رضا، جلسه علامه طباطبایی! (به خاطر) دزدکی احترام کوچک به این سید، شاگردی علامه طباطبایی بهش می‌دهند و به محضر علامه خصوصی راه پیدا می‌کند. (این) عبدالله جعفری، آیت‌الله مهدوی کنی از شاگردان ایشان بوده است.
بعد، یکی از شاگردان دیگر آیت‌الله جعفری تهرانی که الان در قید حیات‌اند و در تهرانند (کتاب‌های «سلوک با همسر»، «سلوک با فرزند» این‌ها را اگر دیده باشید، این بزرگوار نوشته است. اسم و فامیلش هم به صورت مقطعه نوشته شده: «جیم. سا»، برعکس است؛ یعنی اسمشان «ساد. جیم» نوشته، اسمشان اولش «جیم»، فامیلی‌شان اولش «ساده».)، (کتاب) همین صاحب این کتاب می‌فرمود که: این اواخر عمر شریف آیت‌الله [سید] عبدالله جعفری (خیلی ماجرای عجیبی است)، این اواخر عمر شریف آیت‌الله جعفری تهرانی به من فرمودند که: «آی فلانی! من یک دور نشستم از اول بلوغ تا حالا محاسبه کردم برای حق‌الناس، دیدم چیزی ندارم؛ یک چیزی دارم، حلالیت بطلب.» (گرفتار بود.)
یک وقتی ما ـ حالا مفصل دقیقش یادم نمانده، چون خود این هم چند سال گذشته ـ یک وقتی ما رفته بودیم با هم و مهمان شدیم بر آقای مهدوی کنی که به ما دمپختک داد و این‌ها؛ و ایشان در مجلس ختم پدر من آمده بود، کمک کرده بود و آنجا دمپختک... هرچی نشستم فکر کردم، هرچی نشستم فکر کردم، یادم نیامد من از ایشان تشکر کردم یا نه. (گفت: ) «از طرف من برو پیش ایشان، بهشان بگو که آیت‌الله جعفری را حلال کن؛ یادش نیامد تشکر کرده یا نه.»
در بیمارستان هم بود. آقای جعفری، فیلمش هست. (آقای) مهدوی می‌آیند عیادت. در بیمارستان بغل می‌کنند. (می‌گوید: ) «تشکر کرده بودید، تشکر نکرده باشم، گرفتارم!» واسطه شده بودند، آمده بود به ایشان بگوید که: «من رفتم حلالیت طلبیدم.» (می‌گوید: ) «دقیقاً چی گفتی؟ بگو!» (گفت: ) «گفتم که آقا، آن شبی که دمپختک درست کرده بودی، ما این‌جوری کردیم، آن‌جور شد این‌ها، تشکر... نمی‌دانم پختک...» شاید بنده خدا خجالت کشیده که: «آقا یک بار دمپختکی دادیم، کباب ندادیم، جوجه ندادیم، دمپختک دادیم!» اگر این را گفتی خجالت کشیده. چی؟ کی بودند این‌ها؟ واقعاً چی بودند این‌ها؟
خیلی مرد بزرگی بود آیت‌الله جعفری تهرانی، رضوان‌الله علیه. مرد بزرگ! ماجراهایی هست از ایشان، قبل از رحلتشان، بعد از رحلتشان. شخصیت عظیمی بود و گمنام. (یک بار) رهبر انقلاب می‌خواستند بروند منزل ایشان. (به ایشان) گفتند: «به آقا بگویید که من درخواست می‌کنم آقا تشریف نیاورند.» (گفتند:) «چرا؟» (گفته بودند:) «ایشان بیایند، در کوچه می‌پیچد که خانه یکی از اهل محل رهبری آمده. فکر می‌کنم من کسی‌ام.»
بعد از اینکه حق‌الناس این شکلی است، مسئله مهمی هم هست. اگر کسی نداشته باشد، خیلی بارش (سنگین است). حساب و کتاب دقیق (است). قیامت مراتبی دارد. ما یکی دو روز پیش که سوار هواپیما شدم، از مشهد (رفتیم). آسمان مشهد به شدت ابری بود. یک تجربه طول (پرواز): کامل هوا آفتابی، بعد یک لایه دیگر سایه بود بالای ما. باز دوباره یک لایه دیگر ابر. (بعد) کامل آفتابی شد؛ دیگر گرم شد، آفتاب در صورتم. این مراتب این‌جوری است؛ یعنی عالم برزخ این مدلی است. یک مرتبه حجاب کنار می‌رود، (و) فرد یک سری چیزها را داری می‌بینی ولی هنوز سایه دارد. بین دو لایه ابر بودیم. دو لایه ابر، از یک لایه ابر در آمدیم؛ یک سری چیزها معلوم است، هنوز یک لایه ابر دیگر هست. لایه اول مرگ که کنار می‌رود، لایه دوم با نفخ صور در قیامت کامل کنار (می‌رود و) جزئیاتش معلوم (می‌شود).
یک حساب و کتاب کلی می‌کنند. ظلم‌های درشت، چیزهایی که قابل اندازه‌گیری است، این‌ها را اول در برزخ حسابرسی می‌کنند. برزخ! ما فقط بابت برزخ برای شما می‌ترسیم. برزخ را رد کنید، حل است! آن‌ور، شفاعت (هست). در مباحث حق‌الناس خیلی‌ها گرفتار می‌شوند؛ باید بایستند، طرف بیاید، حسابرسی شود، حساب‌کشی شود، داد و ستد کنند. خیلی‌ها این‌جا سقوط می‌کنند؛ دیگر چیزی نداریم که بخواهد به شفاعت برسد.
حق‌الناس یک الگوریتمی دارد. بگویم به رفقا. گفتم که سه‌شنبه ان‌شاءالله جواب می‌دهم. حق‌الناس یا مالی است یا غیرمالی: غیبت کردیم، یک حرفی زدیم، دستش انداختیم، حالا آبرو یا هرچه. وقتی ازش تلف کردی...
اگر مالی است: صاحبش را می‌شناسیم یا نمی‌شناسیم؟ مالی و صاحبش را می‌شناسیم؟ مقدارش را می‌دانیم یا نمی‌دانیم؟ نمودارش را طراحی کنیم.
حق مالی؛ صاحبش را می‌شناسیم، مقدارش را هم می‌دانیم: این‌جا به یک نحوی باید به طرف برگردانی. لازم نیست بروی. قرائتی می‌گفت: «من دیدم بچه بودم، یک دانه سیب خورده بودم قبل از بلوغم. بعداً خواستم بروم تسویه حساب کنم، یک‌جوری به طرف پول سیب را برگرداندم.» ولی ایشان گفت که لازم نبود من بروم آن‌جا در بزنم، طرف بیاید، «محسن قرائتی دزد!» به یک نحوی (مثل) مغازه آن یکی را. بعد حالا یک ماجرایی برایش پیش آمد، بماند... (طلبتان.) شاید بعد یک وقتی. خلاصه یک‌جوری به طرف برگردانی. (یک) تومان به طرف برگردانی. لازم نیست مستقیم بیاید بگوید: «آقا، این بابت فلان کاری که انجام دادم.»
حق مالی که صاحبش مشخص است، مقدارش مشخص است: (اگر) مشخص نیست، آن مقداری که احتمال می‌دهد، آن مقدار را برگرداند. صاحبش اگر مشخص نیست، بین آن چند نفری که احتمال می‌دهد، بهشان برگرداند. صاحبش کلاً مشخص نیست: این‌جا باید رد مظلمه بدهد. (به این) «رد مظالم» می‌گویند که حالا این را از طرف مرجع تقلیدش باید اجازه بگیرد، به فقرا و کسانی که نیازمندند (بدهد).
اگر آبرویی (برده)، مثلاً غیرمالی، اگر قابل بازگشت است، به طرف برگرداند. آبروی برده را می‌خواهد برگرداند؟ در یک جمع ۵ نفره تهمت زده، باید بیاید در جمع ۵ نفره اصلاح کند: «آقا، حرفی که من در مورد ایشان زدم، غلط بود. شما پنج نفر بودید.» اگر قابل بازگشت نیست، بعد حلالیت بطلبد. حلالیت طلبیدن هم اگر می‌داند (که) آدم برود جزئی‌اش را بگوید: «آقا، من این غیبت را در مورد تو کردم.» بیشتر (می‌فهمد.) لازم نیست این‌جوری بگوید. این‌جا گفتند که می‌تواند به جای طرف استغفار کند. این یک بخش.
بهجت: «حلالیت مطلق، استِحلال مطلق است.» مطلق حلالیت بگیرد: «آقا، ما داریم می‌رویم کربلا، داریم می‌رویم مکه، شب نیمه شعبان، هرچه... کلاً ما را حلال کن.» (این) الکی است! خیلی چیز مهمی است. حواسش باشد که غیبت این‌ها همه را دارد می‌شمارد. اداره (مربوطه) درخواست می‌کند: «کلاً من را حلال کن.» این یک بخش است.
یک بخشی هم هست که ما در مورد بعضی‌ها حرف زدیم که دیگر راهی برای حلالیت ندارد؛ که حالا الان در این داستان می‌گویم. قومیتی تهمت زدیم (مثلاً): «این‌ها خانوادگی این‌طورند.»، «آخوندها این‌طوری‌اند.» این از الطاف خداست. تنوع معمولی در حسابمان می‌آید، وقتی (که) مسئول (فرد) قبل یا بعدی‌ها زنده (باشند یا) مرده. «آخوندها این‌جورند.» از حضرت آدم که آخوند بوده و شروع کند تا قیامت هر که می‌آید، چه کار کند؟ این دیگر به نظرم باید از الان مشغول اعمال شود. دیگر اعمال ام‌داوود را از همین الان شروع کند تا دم مرگ. حواسش باشد پایش به کفش کسی نخورد. می‌خواست بیاید نماز، گفتند: «آقا، این‌ها که دیگر چیزی نیست.» ایشان فرمود: «روز قیامت کفشمان خورده به کفش (یکی).» زیارت عاشورا بخواند، قرآن بخواند، ثواب زیارت‌هایش را هدیه بدهد به این‌هایی که حقی به گردنش دارند. حرفی زدیم، تهمت زدیم (مثلاً درباره): خانواده، قومی، قبیله‌ای، فلان دانشگاهی‌ها، فلان شهری‌ها، فلان دانشکده‌ای‌ها، فلان رشته‌ای‌ها، مکانیکی‌ها این‌جورند، برقی‌ها این‌جورند. راه خلاصی از حق‌الناس که انصافاً سخت است.
خدا! (یک نفر) آمد به امام صادق عرض کرد: «آقا، (من) در بنی‌امیه بودم، دستگاه بنی‌امیه بود.» گفت: «می‌خواهم توبه کنم.» (امام صادق قبلاً به) اهل بیت (فرموده بودند) که: «طرف شراب می‌خورد، (ولی) فرمودند: تو هیچ حالتی به ما پشت نکن، ولو مستی، پیش ما بیا.» خودش آمد، گفت: «می‌خواهم توبه کنم، قبول می‌شود؟» می‌گوید حضرت سکوت کردند. (دوباره می‌پرسد:) «قبول می‌شود؟» فرمودند: «اگر تمام حق‌الناس‌هایی که به گردنت است را برگردانی...» روایت عجیبی است. فرمودند: «اگر تو این کار را بکنی، من ضمانت می‌کنم تو بهشتی شوی.» (گفت:) «در بصائر (الدرجات) توبه کردم و هرچه داشتم دادم. آن‌ها که می‌شناختم، برگرداندم. آن‌ها که نمی‌شناختم، به صورت (رد مظالم) من آمدم در خانه‌شان، به من گفتند که: «من حتی لباسی که بپوشم تو بیایی داخل، برایم نمانده.» هرچه داشتم دادم، رفت. لباس می‌آورند و این‌ها. لحظه مرگش داشت از دنیا می‌رفت. رفیقش کنارش نشسته بود (به او گفت:) «مولای تو، جعفر بن محمد، به وعده‌اش وفا کرد.» موقع مرگش، الان آمد رفت خدمت امام صادق، خبر بدهد. حضرت فرمودند که: «مولای تو، جعفر بن محمد، به وعده‌اش عمل کرد.»
نجات شوخی نیست. حسینیه راه نجات چیست؟ راه نجاتی نیست. این حرف، حرف حساسی است. بعضی‌ها اگر بد بفهمند، ممکن است خیلی آوار شود سر اسلام و مسلمین. (من) حرف (را) با دقت (گفتم). شما که اگر (می‌)ترسیدم که این‌جا درست فهمیده نشود، نمی‌گفتم.
ایشان فرموده بود که: «من دلم خوش است به این گریه‌هایی که بر اباعبدالله کردم؛ چون هر یک قطره‌اش این‌قدر (ارزش دارد که) از پس این‌هایی که حق‌الناس دارند، می‌توانم باهاش بربیایم.» خیلی تعبیر عجیبی است! این‌قدر ارزش دارد که می‌توانم با تنها چیزی که دیدم، باهاش می‌توانم حتی حق‌الناس را درست کنم؛ این است. این توسل به امام حسین خیلی گره‌گشایی می‌کند؛ ولی بالاخره آدم باید بدهد، از این سرمایه معنوی که برده، باید بدهد.
خب، یک صفحه از این بخوانیم و بقیه‌اش بشود برای جلسه بعد. یک جمله قشنگی می‌گوید این‌جا در کتاب، در مورد (حقوق). می‌گوید که: «من آن طرف دیدم که همه چیز موکل دارد و حقوق مختلفی هستند: آزردن دخترم، تحقیر همسرم، فریاد کشیدن بر سر پدرم، ایجاد مزاحمت برای همسایه‌ام، رعایت نکردن نوبت در صف نانوایی، غیبت کردن، سکوت در برابر ظلمی که به یکی از دانشجوها شده بود، خلف وعده.»
(نویسنده) فکر می‌کردم که مثلاً یک کار خیلی شاخی است، این سنگ نان سنگک را برگرداندن. فکر می‌کردم دیگر کسی این کار را بکند، (فقط) ادعای نبوت بکند! سنگ را برگرداندم، گفتم: «الان می‌گوید: حاج آقا، بیا من سر تا پایت را ببوسم! قدیس کی بودی تو؟ این را برگرداندی؟» گفتم: «این یک دانه سنگ در نان سنگک بود؛ بفرما، پول می‌دهیم، می‌خرید.» (ببینید چقدر) حساس است! خیلی ساده می‌گیریم گاهی.
این آقای دکتر یک سرفه‌ای کرد، گفت که: «یادتان هست امروز موقع صرف صبحانه من چه گفتید؟» این را گوش بدهید. (خدا حفظشان کند!) خیلی مسئولین هم یک چیزی دیده‌اند، جلوتر می‌گویند. یکی از مسئولین دیده، اسمم را نمی‌آورد، یک چیز خیلی خاصی دیده. حالا می‌خوانم برایتان ان‌شاءالله. (به من) گفتید: «وقتی کتابتان چاپ شد، نسخه‌ای از کتاب را برایم می‌آورید؟» به طرف گفتم: «کتاب چاپ بشود، یکی بهت می‌دهم.» (آن آقا به من گفت:) «به خاطر دارید که من چه گفتم؟ آمار جدیدی دیروز دستم آمد، خیلی جالب بود. رفقای یزدی، (به آن‌ها) گفتم که این کتاب را بخوانید، گفتند که نویسنده‌اش میبدی است. هر سه نفر هم ساکن تهرانند.» (میبدی) گره‌هایی برای آدم باز (می‌کند.) (او به من) گفتید: «کتاب چاپ بشود، یکی برایت می‌آوریم.» یادتان است من چه گفتم؟ عرض کردم: «اگر واقعاً این کار را خواهید کرد، می‌توانید به من وعده بدهید، در غیر این صورت هیچ قول دیگری به من ندهید.» می‌دانید چرا این را گفتم؟ چون اگر شما به کسی وعده بدهید، در واقع برایش حقی ایجاد کرده‌اید. به تعداد افرادی که شنیدند و باور کردند، حق ایجاد می‌شود. چنانچه به وعده خود عمل نکنیم، این حق را از او گرفته، در نتیجه در عالم برزخ معذب خواهید بود. (مثل) بهترین کاندیدا، (که) گفت: «وعده می‌دادی، رأی می‌آوردی.»
لازم است که این مهم را هم تذکر بدهم: از لطیفه ساختن، از لطیفه گفتن، از بدگویی درباره اقوام و نژادهای دیگر بپرهیزید. زمانی می‌رسد که باید به خاطر توهین به افراد یک قوم یا نژاد، جوابگو باشید. از شما می‌خواهم که تک‌تک آن‌ها را راضی کنید و فکر نکنید (که) خواهید توانست؛ شما هرگز قادر نخواهید بود حرمت بر باد رفته‌شان را برگردانید.
نکات دیگر (که) می‌شود از وضعیت افرادی که در عالم برزخ دیده (است)، که ان‌شاءالله برایتان جلسه بعد باز می‌خوانم. این‌جایش باز هنوز کمی غم دارد و سنگین است تا (اینکه) می‌آید (و) بعد یک اتفاقی یک‌هو برایش پیش می‌آید و کمی از آن فضا خارج می‌شود و یک سیری دیگر. حالا فقط بخشش را برایتان (می‌گویم) که جذب بشویم، بیاییم. کمی نجات پیدا می‌کند و بعد دوست دارد مادرش را ببیند. می‌برندش در برزخ مادرش که مادرش به واسطه این کاری که این برای مادرش کرده، بهشتی شده و دیگر آن‌جا دیگر اتفاق خیلی ویژه‌ای می‌افتد و خیلی شیرین است آن بخش‌هایش. ان‌شاءالله به بهشت می‌رسیم.
خدایا! به آبروی امام عصر، ما را از گرفتاری‌های در دنیا و برزخ و قیامت، نجات و خلاصی عنایت بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00