برخی نکات مطرح شده در این جلسه
هگل و جبر اجتماعی در اندیشه مارکسیستی
اگزیستانسیالیسم و افراط در اختیار انسان
قرآن؛ هم فرد اثرگذار است، هم اجتماع
فرهنگ؛ بازتاب جمع و حاکم بر افراد
تضادهای فرهنگی و شکلگیری نفاق
جامعه کافر و مفهوم «امت واحده» در سوره زخرف
اربعین و دفاع مقدس؛ دو نمونه روحالاجتماع
رسانه طاغوت و جنگ فطرت با غریزه
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
درباره نظریه شخصیت جامعه یا روحالاجماع، سه نظر وجود دارد: یک نظر افراطی، یک نظر تفریطی و یک نظر معتدل که نظر قرآن است.
نظر افراطی، نظریه مارکسیستی است که خب زیربنای افکار مارکسیستی را هگل قرار داده است. هگل برای جامعه شخصیت قائل است و برای آن جبر هم قائل است. او زیربنای جبر اجتماعی را هم جبر اقتصادی میداند. این نظریه مارکسیستی که بر مبنای اندیشه هگل است، نظریه افراطی است.
نظریه تفریطی، نظریه اگزیستانسیالیستی است. اصطلاحات زیربنای اندیشه اگزیستانسیالیستی، اندیشه سارتر است و البته هایدگر هم خیلی روی این اندیشه اثرگذار بوده است. اینها مطلقاً قائل به اختیارند؛ یعنی حتی خدا هم نمیتواند اختیار انسان را محدود بکند. کاملاً دیگر اختیار، کلاً کلاً اختیار! و اینها هم باز به نحو دیگری، اجتماع را اصلاً کارهای نمیدانند؛ یعنی انسان اصلاً تأثیری از اجتماع نمیگیرد. هرچه که هست، خود اوست.
پس نظریه مارکسیستی میگوید: «هرچه که هست، اجتماع است؛ انسان چیزی نیست.» و نظریه اگزیستانسیالیستی میگوید: «هرچه که هست، فرد است؛ اجتماع اثری ندارد.» نظریه قرآنی این است که هم فرد [اثرگذار است]، هم اجتماع [اثرگذار است]. شما روی اجتماع اثر دارید، اجتماع روی شما اثر دارد. شما با هم اجتماع را میسازید، اجتماع هم شما را میسازد و اجتماع آثار انکارناپذیری دارد.
عرض کردم، واژهای که اینجا در مورد «روحالاجماع» گفته میشود، همان «فرهنگ» است. شما افراد وقتی با هم جمع میشوید، یک جامعه، یک جمع فرهنگی را تولید میکنید. این فرهنگ باز دوباره حاکم بر افراد میشود. بدیهی است، یک سری چیزها خیلی ساده است، یک جاهایی یک کارها خیلی سخت است. اینجا فرهنگشان این را درک نمیکند.
تو بحث روابط، مثلاً «رابطه» را نظرتان چیست؟ فرهنگ اینجا اصلاً این را قبول نمیکند، پس میزند؛ انجام دادن [آن] خیلی سخت است. بچۀ تهران هستم، زندگی کردیم و تحصیل کردیم. این تفاوت فرهنگی [بین] قوم و تهران، خیلی برای خود من بامزه بود. ۱۸۰ درجه اختلاف مثلاً روی فرهنگ تهرانی [در] آپارتماننشینی، در روابط خانوادگی، [در] بدیهیات! مثلاً حالا یک مثال برایتان بزنم، ارزشگذاری هم نمیخواهم بکنم: جدا کردن سفرهها. بر فرض، مثلاً آقایان و خانمها سفرههایشان را جدا [میاندازند]. ما میدانیم در تهران اصلاً توهین تلقی میشد [اگر] سفره [جدا] بنشینند.
[این فرهنگ] تولید میکند. چه چیزی باعث این دریافتها میشود؟ این فرهنگ را چه کسی ایجاد میکند؟ چه چیزی ایجاد میکند؟ برآیند افکار یک جمع میشود فرهنگ آن جمع. [اگر] اثر بگذارد، [اگر] انجام ندهی، [اگر] آن شکلی باشی، مؤمنی. خیلی برایت ساده است، خیلی بدیهی است. با خودم قشنگ برایم [جالب است] این دوگانگی. اصلاً دوگانگی فرهنگی، دوگانگی تربیتی، اینها که میگویند همین است. بحث تضاد علوم تربیتی که میگویند همین است.
اجتماع این بچه [را میسازد]. اجتماع [اثر میگذارد]. [وقتی] عصر میآید خانه، خانه [هم] اجتماع دیگری است. این [بچه] درگیر میشود، با اجتماع درگیر میشود. تضاد شخصیتی پیدا میکند که معمولاً اینجور تضادی هم به نفاق کشیده میشود. چرا یک جامعهای در آن منافق اصلاً معنا دارد؟ این تضادها را ببینید! اولاً ما اصلاً جنگ روحالاجماعی را باید بپذیریم.
یک جامعه مؤمنانه، درگیر یک تشکیلات و تشکل مؤمنانه، باید خود را درگیر کند با روحالاجماع کافرانه و غلبه کند. تا وقتی غلبۀ کامل حاصل نشده، تضاد ایجاد میشود و نفاق معنا دارد. چرا وقتی امام زمان تشریف آوردند و تمدن غلبه کرد، دیگر نفاق معنا ندارد؟ چون روحالاجماع عوض میشود و دیگر مجالی برای عملیات منافقانه نیست. وقتی دو تا روحالاجماع با هم درگیرند، نفاق معنا دارد.
اینور یک روحالاجماع [است که] مدافعین حرم را قبول دارد، شهدا را دوست دارد. [اما] منِ مسئول باید بیایم ریش بگذارم، تسبیح دست بگیرم [در حالی که] اجتماع عاشق مکدونالد است. [در مقابل، یک گروه دیگر] عاشق [امر] قرآنی، لهو و لعب و بازی و مثلاً دارم میگویم، [اینها را] میپذیرند. یک فضایی است که بالاخره اشرافیت برای یک طایفهای، برای یک طیفی از مردم، ارزش [است]. بالاخره اینجوری است دیگر. یک طیفی سادهزیستی را دوست دارند، یک طیفی اشرافیت را. بنیصدر در مناطق مثلاً پایینشهر و اینها عکس خود را با نماز منتشر میکرد. نفاق این شکلی است. روحالاجماع تضاد دارد، هنوز هیچ کدام غلبه نکردهاند. اینها درگیرند. این وسط است که منافقین شکل میگیرد.
مجال نفاق نیست در آمریکا، حزب منافقین آمریکا مثلاً در سیستم سکولار و سیستم کافر. باز به تعبیر قرآنی، تو غلبه کردهای. ملت کافر است، امت واحد است به تعبیر قرآن. سورۀ مبارکۀ زخرف را بخوانید؛ خیلی جالب است. در مورد جامعهای که کلاً کافر باشد، میگوید: «امت واحده». دیوانهکننده است!
در سورۀ مبارکۀ زخرف میفرماید که: «من میخواستم (خدا میفرماید) انقدر به این کفار از مال و اموال دنیا بدهم که اینها سقف خانههایشان را طلاکوب کنم، نردبان رفتن به سقف را هم نقره کنم.» لِبُیُوتِهِمْ ذَهَبٌ (آیه ۳۲، اگر اشتباه نکنم). بعد در خانههایشان چطور باشد؟ سقف خانههایشان چطور باشد؟ اینها اصلاً پولشان از پارو بالا برود! یک دلیل بود که این کار را نکردم: مردم امت واحده میشدند؛ یعنی همه از دم کافر میشدند، یک امت واحدۀ کافر. لذا من باز با این حال به کفار رسیدگی کردم، مؤمنین را [هم] گذاشتم، یک پولی هم بالاخره ته جیب اینها باشد.
امت واحدۀ [کافر]شان خیلی جالب است. جامعۀ کافر کاملاً وحدت دارد. البته «تحسبهم جمیعاً» [قرآن میفرماید: پنداری که جملگی با همند]. ظاهری که نگاه میکنی، یک امت یکپارچه است، [اما] دلها با هم درگیر است، مسلماً نمیتوانند با هم کنار [بیایند]. شما به ظاهر تفرقه دارید، اختلاف الوان و السن دارید، ولی باطن یکی است و هنرتان این است که این اختلافات ظاهری را با آن حقیقت باطنی برطرف کنید؛ یک امت واحدۀ جدید خلق بکنید، بر محور عبودیت. روحالاجماع شما را بر عبودیت شکل بدهد.
من مثال بزنم. مثال زیاد زدیم این ایام، ولی چه بکنیم واقعاً؟ مثال، مثال طرفهای [است]. شما پیادهروی اربعین را نگاه کنید. حالا ما دو تا ما به ازای تاریخی دم دستی داریم دیگر برای یک ایدهآل و ممتاز؛ یکی جامعۀ اربعینی خودمان را داریم، یکی هم دفاع مقدس. آقا چرا در دفاع مقدس هرکه میآمد آدم میشد؟ تحلیل کنیم، تحلیل جامعهشناسانه کنیم، طلای کشف [شده را] نکنیم، بسازیم جامعهشناسانه. چرا اینجوری میشود؟ چرا فضای دفاع مقدس یکجوری است [که] هرکه میآید معنویت پیدا میکند؟ معنویت نور را هنوز دارد. چرا پیادهروی اربعین این شکلی است؟
برمیگشتم از پیادهروی چند سال پیش. در فرودگاه نجف منتظر بودم که کارهایمان انجام بشود و اینها. بچههای دانشگاه هنر تهران [که] خیلی فعال در لبنان مشغولیت و فعالیت و اینها دارند، در ایران و تهران خیلی فعال [هستند]. خاطرهای شد، بامزه بود. [یکی از آنها] سیب داد. تنها میوهای بود که با من بود. گفت: «من داشتم از اینجا میرفتم، دیدم من یک ایثار دیگر باید بکنم. این ایثار [است، یعنی دادن این سیب]. نمیتوانم [این کار را] انجام ندهم. اربعین اینجوری است: من نمیتوانم این را به کسی ندهم.» دیدی بعضیها عاشق میشوند؟ بعد مثلاً به بابایی میگوید: «بابا، من زن میخواهم، عاشق شدم.» [این به] کجا میخورد؟ در مورد چیست؟
ازدواج دقیقاً یک کارکرد رسانهای است. [این] ذهنها را فقط درگیر شهوات میکند. رسانه وقتی دست طاغوت است، من یک توضیح بدهم، بیشتر فردا صحبت بکنیم. روحالاجماع محصولی است از تلقینات جامعه، تعلیمات جامعه. تکتک اینها دقیقاً محصول صدها صفحه مطالعه و فکر است، صدها ساعت فکر. تعلیمات جامعه، تلقینات جامعه، احساسات جامعه، ارتکازات جامعه و دغدغههای جامعه. [اینها] تعلیم و تربیت را این کار [را] میکند.
[پس ای] فرهنگیان! بفرمایید چه کار کنیم؟ اجتماع را بسازید. برای روحالاسلام باید چه کار کنیم؟ باید ارتکازات جامعه را عوض کنیم، دغدغههای جامعه را عوض کنید، سطح دغدغهها را بالا بیاورید. ادبیاتش را آخوندی و حزباللهی کنیم. فالوور جمع کنیم! حالا آنها مثلاً با عکس دختران مثلاً چطور فالوور جمع میکنند؟ منِ آخوند بیایم عکس دختران مانتویی و محجبه و اینها را بگذارم، با اینها آدم جمع کنم؟
حس زیباییشناسانه و آن لذتهای کامجویانۀ عمیق یک آدم که آخر به فطرتش برنمیگردد، به غرایزش برمیگردد؛ چون جنگ غریزه و فطرت است. شما فطرت را فعال کن، هنر داشته باش، فطرت را فعال کن. روحالاجماع را این شکلی شکل بده. بعد این جامعه ساخته میشود، بعد اتوماتیک ساخته میشود؛ یعنی نسل بعد شما قطعاً با همین مبنا ساخته خواهد شد. رسانۀ شما اصلاح خواهد شد، مدارس شما، دانشگاه شما. ببینید، شما دانشگاه اگر یک ساختار درست داشته باشد، هر آدمی که میآید در این ساختار، آن روحالاجماع را میگیرد به خودش. لازم نیست تکتک بروی کار کنی.
اینها خیلی حرفهای مهمی است و الان روحالاجماع ما بدون تعارف مریض است، بلکه بالاتر، سرطان دارد. ما از جهت فرهنگی با سرطان فرهنگی مواجه هستیم. آدم خوب زیاد داریم، ولی فرهنگ بیمار سرطان دارد، در کما است. [باید] کمک بکنیم، با هم صحبت بکنیم، درددل بکنیم، به راهکار برسیم، یک کارهایی را انجام بدهیم. [با] هم انشاءالله [همینطور] برسیم به خروجیها اینکه چه کارها میشود کرد در صحنۀ جمعه. انشاءالله.
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل [فرما] و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
جلسات مرتبط

جلسه ده : امر به معروف؛ ولایت متقابل مردم بر یکدیگر
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده : «واعتصموا بحبل الله»؛ نخستین قانون اجتماع الهی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دوازده : امام؛ روح جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سیزده : جامعه؛ انسانی بزرگ با روح واحد
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهارده : فرهنگ، تجلی روح جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شانزده : جامعه حقیقی در نگاه قرآن و اهل بیت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفده : آیا انسان محکوم به روحالاجتماع است؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هجده : فرد جسم است، جامعه روح است
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نوزده : کمال روح؛ عالم شدن فرد و جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست : شکلگیری جامعه بر اساس رضا و سخط
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت