برخی نکات مطرح شده در این جلسه
جامعه؛ نه مرز جغرافیایی، بلکه مرز هنجارها
«إنما یجمع القوم الرضا و السخط»؛ معیار تشکیل جامعه
رضایت به ظالم؛ شکلگیری جامعه ظالم
جامعه عالم؛ وقتی مردم به عدالت راضی باشند
نقش خیاط و سوزنزن در جنایات بنیامیه
علامه طباطبایی: غرب، جامعه متوحش متمدن
متن جلسه
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در ادامه بحثی که جلسات قبل داشتیم، این دو سه جلسه اخیر کمی بحث انتزاعی شد. همیشه ترسم از این بود که این بحثها از قالبی که دنبالش هستیم، خارج شود. بیشتر بحث را با مختصات محسوس و ملموسش پیگیری میکنیم تا روشن شود دنبال چه چیزی هستیم. کلیت بحث ما، مهندسی خلقت بود. میخواهیم آشنا شویم با این هندسه آفرینش که خدای متعال بر چه مبنایی آفریده، چه مدلی آفریده است. فطرت عالم را میخواهیم بشناسیم. وقتی این فطرت را شناختیم، خود این میشود معنویت. نظامهای متناسب با این کشف میشود. انسان چه باید بکند؟ چه وظیفهای دارد؟
برای برخی دوستان سؤال باشد: «خب آقا، مگر ما جامعهشناسی داریم میخوانیم که این بحثها برایمان مطرح میشود؟» یکی از مشکلات، یکی از دردها و یکی از فاجعههای علوم جدید، همین تفکیک علوم از همدیگر است. امثال حضرت امام (ره) اصلاً تفکیک علوم از همدیگر را قبول نداشتند. این در مباحث علم اصول و مباحث فلسفی امام، آرای ایشان است. امام میفرمایند: «مرز مشخصی بین علوم نیست که ما بخواهیم اینها را از هم تفکیک کنیم.» امام خمینی [نیز فرمودند:] «مرز مشخصی بین علوم نیست که ما بخواهیم اینها را از هم تفکیک کنیم.»
شما ببینید، الان شما عزیزی که، شما جوان دانشجوی نخبه فرهیخته عزیزی که مهندسی میخوانید، شما تا جامعه را نشناسید، نمیدانید که نسبت به این جامعه، نسبت به صنعت این جامعه – حالا آن بخشی که مربوط به شماست بیشتر صنعت را – نمیتوانید از روح جامعه تفکیک کنید. مدرنیته وقتی گفته میشود، روح دارد. این روح است که در آن تکنولوژی وارد میشود و این تکنولوژی روح دارد. مفصل با هم صحبت بکنیم؛ نمیشود خروجیهای یک نظام را از مبادی و روح آن نظام جدا کرد. هر چیزی که در یک نظامی تولید میشود، روح آن نظام را حمل میکند. تولید علم مطرح است. «از اول اختراع کنیم...» اختراع کنی؟ کجا اختراع شد؟ در چه نظامی؟ متناسب با چه نیازی؟ متناسب با چه هندسهای؟
که میخواستم جلسات بعد بگویم، کمی باز «اسپویل» کنم: یک جامعه از یک جامعه دیگر چگونه تفکیک میشود؟ با مرز جغرافیایی؟ معارف قرآن است، عزیزان من، تاج سر من! کدام مسجد میشود اینها را بحث کرد؟ کدام هیئت میشود اینها را بحث کرد؟ مسجد این حرفها را مطرح کرد؟ اِلّا و لابُد این بحثها مال دانشگاه است. کدام دانشگاه معارف ماست؟ نه! همه حرفم همینجاست. کی فرصت میشود؟ کی مهلت میشود؟ یک جلسه، دو جلسه هم نمیخواهد؛ یک سال گفتگو میخواهد مطرح کرد. خیلی این حرفها مهم است. یک جامعه را از جامعه دیگر چگونه تفکیک میکنند؟ با مرز جغرافیایی؟ اصلاً آقا جان من، عزیز من، اسلام چیزی به اسم مرز جغرافیایی ابداً قبول ندارد. تا اینجا کرمانشاه، از آنجا عراق. ایران، عراق! تمام؟ مرز جغرافیایی معنا ندارد.
جامعه را چه شکلی میشود تفکیک کرد؟ جان به فدای امیرالمؤمنین! چقدر این نهجالبلاغه غریب است و چقدر عمیق است! فرمایش امیرالمؤمنین را ببینید: «إنَّما یجمعُ القومَ الرضا و السخطُ.» جامعه، جامعه بودنش با دو مبناست: رضا و سخط. چقدر این حرف عمیق است! اثباتهای آن افراد جامعه، [یعنی] رضایت افراد جامعه نسبت به چیزهایی [که] وسط جامعه [است]. افراد جامعه نسبت به چیزهایی [که در] جامعه [است]. مردم چیا را خوششان میآید و چیا را خوششان نمیآید؟ بر اساس این، جامعه [شکل میگیرد]. بهترین و بزرگترین دانشگاه دنیا، دانشگاه سوربون بوده [است]؛ [اما] در نهجالبلاغه [همین بحث آمده است].
یعنی چه؟ یعنی وقتی مردم نسبت به یک سری چیزها رضایت دارند، این یک جامعه شد و یک روح پیدا کرد. هنجارها و ناهنجاریها [یعنی] رضایت و سخط هستند. این [موضوع] از کی جامعه را شکل میدهد؟ هر کس هر جای عالم باشد، این هنجارهای شما را رضایت داشته باشد [و] ناهنجاریهای شما را سخط داشته باشد، عضو جامعه شماست. بعد، از او حمایت کنید؛ واجب است بر شما حمایت کنید. او «عائله» شماست. بعد، چهار تا احمق پیدا [میشوند؛ میگویند:] «برو عراق!» نمیفهمد. تازه اگر هنجارش هم هنجار شما نباشد، گاهی ناهنجاریاش هم که ناهنجاری شما باشد، باز هم عضو خانواده شماست. تازه، یک وقتی هنجارش هم هنجار تو نیست، ناهنجاریاش هم ناهنجاری تو نیست، باز هم باید حمایت کنی از او.
۸۰ جلسه هم ادامه دارد؛ احتمالاً بیش از ۸۰ جلسه ادامه دارد اگر تمام بشود. در مورد این هفتاد صفحه، علامه طباطبایی ذیل این آیه صحبت کردند. هر صفحه ۴-۵ جلسه توضیح [نیاز دارد]. رابطه جامعه [را] بساز! بر اساس رضایت و سخط، جمع بشوید حول این معارف. جامعه یک روحی دارد؛ اسم آن روح را گذاشتیم: «ولایت». ولایت لزوماً واژه مثبتی نیست. قبلاً بارها عرض [کردم]؛ «والذین کفروا...» واژه ولایت، واژه مثبتی نیست؛ واژه خنثایی است. بستگی دارد که ولی کی باشد تا مثبت بشود یا منفی. همه عالم حول ولایت، حول ولایتهایی [جمعاند]. جمعاً هزار تا ولایت داشته باشیم، در نهایت [این] هزار تا ولایت در نهایت دو تا میشود: یا ولایتالله یا ولایت طاغوت. متنوع است. این را هم باید در نظر [گرفت].
عرض کنم خدمت شما که جمال، یکی از اصحاب امام کاظم (علیه السلام)، از شیعیان خُلَص بود که ماجرای مفصلی دارد. یک وقتی رفت [پیش] علی بن یقطین. علی بن یقطین، معاون اول هارون الرشید بود؛ نیروی نفوذی امام کاظم (علیه السلام). حضرت فرستاده بودند او را آنجا؛ گفتند: «تقیه کن، حتی مدل غیر شیعه بگیر.» حضرت فرمودند: «امضا کن یک سری مسائل و احکام و اینها را. امضا کن. باش! خودت را در تشکیلات نگه دار.» فرمود: «ما، خدای متعال، اولیایی دارد که به وسیله آن اولیای خودش در برابر دشمنان دفاع میکند. تو یکی از آنها هستی. روز قیامت، جایگاه فلان و این [جایگاه را داری].»
جمال میگوید که: «من رفتم خدمت علی بن یقطین. مرا راه نداد. سرش شلوغ بود یا به هر دلیلی. [او از] اصحاب درجه یک امام کاظم (علیه السلام) از بغداد بعد از حج [بود]؛ چون [بر اساس قاعده] «تمام الحجه لقام الامام»، معارف را از ما بگیرند. در مدینه بعد از حج، رفت مدینه خدمت امام کاظم (علیه السلام). حضرت راهش نداد. [با] شخصیتی [بود]!» یک وقتی جمال آمد پشت در خانه. [امام فرمودند:] «راهش ندادی. تو او را راه ندیدی، مرا راه. همینجا شبانه برمیگردی، میروی از او حلالیت میطلبی.» [جمال پرسید:] «از کجا تا کجا؟» [امام پاسخ دادند:] «مدینه تا بغداد. میروی حلالیت میطلبی، برمیگردی.»
میگوید شبانه [علی بن یقطین] راه افتاد، مخفیانه رفت، خود را رساند. در زد پشت در خانه. علی بن یقطین صورت گذاشت کف پای جمال. [سپس آن] معاون اول هارون الرشید گفت: «موسی بن جعفر مرا راه نداد به خاطر تو. حلالم کن.» [جمال] حلال کرد. [علی بن یقطین] دوباره برگشت [خدمت] موسی بن جعفر.
قیمت موسی بن جعفر [این بود]: حضرت [درباره] این جمال که حالا اینقدر جایگاه دارد پیش موسی بن جعفر، [فرمودند:] شتردار بود؛ چند قافله شتر، مثل، مثلاً، آژانس مسافرتی امروز. شتر بود. بابت خروج از کشورش دو برابر، سه برابر عوارض نمیگرفتند. آن دوران امکانات هنوز نبود. [فرمودند:] «رشید [یعنی هارون الرشید] محشور بشوی [روز قیامت]؟ خودم که با او نمیروم! چند تا شتر است [که] میرود مکه، برمیگردد. پول داشته باشی، روابط اقتصادی چی شد؟»
حضرت فرمودند که: «شترت را که به او کرایه میدهی، منتظر هستی که برگردد، شترت را تحویل بدهد دیگر؛ درست است؟» گفت: «بله آقا جان!» [امام فرمودند:] «معارف ما این حرفها [را میگوید]: تو که دوست داری [شترت] برگردد، شترت را تحویل بدهی. یعنی دوست داری تا فلان تاریخ که باید شترت را تحویل بدهی، درست است؟» گفت: «خب طبیعتاً درست است.» [امام فرمودند:] «یعنی مثلاً اگر قرار است که ۲۵ آذر [یک نفر] زنده باشد، «مَن أحبَّ بقاءَهم فهو مِنهم». هر چه زنده بودن اینها را دوست بدارد، ولایت اینها را دارد. ولایت هارون الرشید [یعنی تو] دوست داری زنده باشد؟»
«إنَّما یجمعُ القومَ الرضا و السخطُ.» جامعه، جامعه بودنش به رضایت و سخط است. [یعنی] کی را دوست داری؟ از کی بدت میآید؟ به چی راضی [هستی]؟ مراتب دارد. کما اینکه ولایت مراتب دارد. این است که جامعه را شکل میدهد.
بعد یک جامعهای که هنجارها و ناهنجاریهایش یکی است – این را بگویم، عرض امروز من تمام [میشود]. باز بحث را باید ادامه بدهیم؛ جلسات [را] مقایسه کنیم که بحث بسیار مهمی است – وقتی این یکی شد، هنجارها و ناهنجاریها، یک روح کلی پیدا میکند. چون سؤال پرسید [بودید،] عزیزان، ببینید: الان یک جامعهای که مردم به این ظلم، اولاً به اینکه هد [یعنی] رأس این جامعه یک ظالم باشد، راضیاند، درست [است]؟
امام باقر (علیه السلام) فرمود که: «اگر کسانی که سوزن نخ میکنند برای بنیامیه، اگر اینها نبودند، یک روز حکومت بنیامیه دوام پیدا نمیکرد. همه اینها شریکاند در ولایت و در جنایات او ظالم، ولو آن آقایی که دارد سوزن نخ میکند.» حالا اگر یک جامعهای، مردم راضی بودند به اینکه رأس این جامعه یک عالم باشد، یک عادل باشد، همه این جامعه میشود جامعه ظالم؟ اینجا میشود جامعه عالم. ولو افراد رضایت دارند به ولایت این شخص، این میشود یک جامعه. بعد این روحالاجماع را شکل میدهد. بحث بسیار مهمی است.
نقد غربشناسی و نقد غرب را مرحوم علامه با همین تکه شروع میکند که میفرمایند: «جامعه غربی یک جامعه متوحش متمدن است.» عبارت ایشان این است: «یک جامعه متوحش متمدن است.» به خاطر اینکه روح این جامعه ظالم است؛ راضیاند به ظلم سران، ولو منظم، خیلی مؤدبند، ولی ظالم.
در فرج آقا امام زمان (عج) تعجیل بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد.
جلسات مرتبط

جلسه پانزده : جدال سه نظریه درباره شخصیت جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شانزده : جامعه حقیقی در نگاه قرآن و اهل بیت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفده : آیا انسان محکوم به روحالاجتماع است؟
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هجده : فرد جسم است، جامعه روح است
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نوزده : کمال روح؛ عالم شدن فرد و جامعه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و یک : وحدت در کثرت؛ جامعه در نگاه المیزان
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و دو : نقش اجتماعی؛ مهمتر از عیار فردی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و سه : سوره حجرات؛ مانیفست جامعهسازی قرآنی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و چهار : ولایتمداری؛ مرز اطاعت و عقل اجتماعی
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه بیست و پنج : دو جریان اصلی مخالفت با ولایت در قرآن
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دو
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه سه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه چهار
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه پنج
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه شش
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هفت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه هشت
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه نه
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه ده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده
تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت