تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه یازده : «واعتصموا بحبل الله»؛ نخستین قانون اجتماع الهی

00:16:16
95

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

علامه طباطبایی: بشر تا عصر پیامبر اجتماع را نمی‌شناخت

قرآن: اجتماع حقیقی بر محور عبودیت شکل می‌گیرد

وحدت، بزرگترین خط قرمز پیامبر اسلام

ابوسفیان؛ از پدربزرگ کفر تا پناهگاه اجتماعی در مکه

نهج‌البلاغه: عامل تفرقه را بکشید حتی اگر زیر عمامه من باشد

فلسفه افلاطون و ارسطو هرگز مبنای اجتماع نشد

تمدن اسلامی؛ عبور از قومیت و اقلیم به سمت عبودیت

خطر امروز جامعه اسلامی؛ دوقطبی و شکستن وحدت

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سیر تاریخی در شکل‌گیری تمدن در [کتاب] «المیزان» توسط مرحوم علامه طباطبایی، رضوان‌الله علیه، مطرح شده است. من این را خیلی سریع تقدیم می‌کنم. بحث، پایه مباحث جدی و چالشی است که ما با هم خواهیم داشت. این بحث از اینجا به بعد وارد بحث‌های امت‌های قبل از اسلام می‌شود؛ حالا چه آنهایی که به تمدن رسیدند، چه آنهایی که به تمدن نرسیدند.
[آنها] تابع موروثی‌های قدیمی‌ترین عهد انسانیت بودند؛ یعنی انسان از آن اولی که آمد، رو آورد به اینکه با هم زندگی بکند و همزیستی داشته باشد. این همزیستی همیشه یک همزیستی بدوی و آماتوری بوده، هیچ وقت یک قالب [مشخص] نداشته است. آنی که زور بیشتر داشته، قدرت بیشتر داشته، امکانات بیشتر داشته، [حاکم بوده]؛ بعد از او هم بچه‌هایش حاکم بودند تا اینکه مردم شورش می‌کردند، طغیان می‌کردند و این را کنار می‌زدند. باز آنی که زورش بیشتر بود، باز نسل او حاکم می‌شدند. باز یک طرف دیگر، یک عده شورش می‌کردند.
این قالب حکومت در میان بشر [به گونه‌ای بود که] افراد [در] استخدام [حاکمان] بودند. افراد، قبلاً «استخدام» را در جلسه اول با هم بحث کردیم و توضیح دادیم به چه معناست. همه با هم کمک هم بودند، کار می‌کردند؛ ولی ذیل یک حکومت و حاکمیت. این‌ها همه تحت یک حکومت جمع می‌شدند: حکومت استبدادی، سلطه پادشاهی.
این اجتماعی هم که دور هم داشتند، یک اجتماع قومی و نژادی بوده؛ [یا] اجتماع وطنی و اقلیمی. یعنی یا افراد همه از یک قوم بودند، از یک تبار بودند؛ یا اینکه نه، همه مال یک اقلیم بودند. دو تا مبنا برای وحدت و همزیستی این‌ها بوده: یکی از یک قوم بودن، مثلاً همه اقوام مختلف، [یا] همه مال یک منطقه جغرافیایی بودند، ولو تیره‌ها فرق می‌کرد؛ ذیل یک پرچم، یک شاهی را یا یک رئیسی را انتخاب می‌کردند و همه دور هم جمع می‌شدند. آنی هم که به این‌ها حکم می‌کرد، در واقع متن قانونی که اساسنامه این‌ها بوده، مانیفست این‌ها بوده، قانونی بوده که بین این‌ها اجرا می‌شده، عامل وراثت و اقلیم بوده است. خط قرمزهایشان این بوده که این وراثت آسیب نبیند، اقلیم آسیب نبیند. این‌ها نکات اساسی بین اینها بوده؛ دیگر شاخصه دیگری بین این‌ها مطرح نبود.
نه! [آنچه] که دارم می‌خوانم از جلد صفحه ۴۹ [یا] ۱۴۹ [است]. [آیا] به اهمیت مسئله اجتماع پی برده بودند؟ [آیا] دور هم نشسته بودند، یک بحثی کرده باشند، یک مبنایی قرار داده باشند برای حاکمیت؟ ایران و روم هم که بر همه دنیا سیادت و حکومت داشتند، [آیا] اجتماع تشکیل می‌دادند؟
بشر تا دوران پیغمبر اکرم – این حرف علامه طباطبایی است – بشر تا دوران پیغمبر اکرم اصلاً نمی‌دانست اجتماع خاصیتش چیست. حرف بسیار عجیب[ی است]: برایش تعریف نشده بود، نقشی در برابر نقش دیگران [نداشته]، کارکرد و وظیفه‌ای در برابر دیگران [نداشته]. جایگاه کسی در اجتماع جایگاه نداشت. مهندسی نشده بود اجتماع که افراد بخواهند هر کدام تأثیرگذار و تأثیرپذیر باشند، [یا] از یک سری مؤلفه‌ها [پیروی کنند]. و بشر داشت بدوی زندگی می‌کرد.
حتی نظام قیصری و کسروی هم هیچ مبنایی نداشت و یک امپراتوری و دیکتاتوری بود و مردم همین که یک کسی قدرت داشت، حرفش را گوش می‌دادند، حکومت پیش می‌رفت. ما هیچ متنی که بخواهد ساز و کار تعریف کرده باشد برای اجتماع در طول تاریخ سراغ نداریم که بگوییم اصلاً بشر یک متنی داشته، یک اساسنامه‌ای داشته که بر اساس او بخواهد زندگی کند.
چرا [که] مراجعه که می‌کنیم، می‌بینیم سقراط و افلاطون و ارسطو می‌فرمایند (در واقع، فلاسفه می‌فرمایند): در نوشته‌های این سه تا چیزهایی پیدا می‌شود، بحث‌های اجتماعی یافت می‌شود؛ ولکن [آنها] تنها نوشته‌ها و اوراقی [بوده‌اند] که هرگز مورد عمل واقع نشده‌اند. ولی کسی اعتنا به این‌ها نمی‌کرد برای حکومت‌داری. بشر هیچ‌وقت بر مبنای آنچه افلاطون یا ارسطو گفته‌اند، گرد هم نیامد تا زندگی کند.
نه! [آنها] یک سری حرف‌ها و نوشته‌هایی بود. فلاسفه، اسمشان رویشان است دیگر؛ آدم‌های دانشمندِ منزوی. به قول امروزی‌ها خودشان هم نمی‌فهمند! ماجرای میرداماد را شنیدید دیگر؟ لطیفه‌ای که نیما یوشیج تعریف می‌کند، لابد شنیدید. حالا امروز بگوییم لبخند بر لبان شما بنشیند، هرچند عین کفر است! حالا اگر از عدالت ساقط نشویم، بله... می‌گوید که مرحوم میرداماد که استاد ملاصدرا بوده، شبی که از دنیا رفت، ملائکه نکیر و منکر آمدند. [میرداماد] گفت که: «اِستِقصاء فوق کلّ اِستِقصاءات حقیقت، اِستِقصاء بالاتر از همه اِستِقصاءات!» این‌ها یک خرده به هم نگاه کردند، گفتند: «چی می‌گه؟» آمدند پیش خدا، گفتند: «خدایا!» خدا فرمود که: «این وقتی در دنیا بود، من هم نمی‌فهمیدم چی می‌گفت!»
حالا فلاسفه اصلاً جایگاهشان این بوده، کسی اعتنا به حرف این‌ها نداشته برای اینکه بخواهد مدنیت خودش را بر اساس فلسفه این‌ها بنا بکند.
خب، حالا در ادامه می‌فرمایند که اولین ندایی که از بشر برخاست و برای اولین بار بشر را دعوت کرد به اینکه به امر اجتماع اعتنا کند و اهتمام داشته باشد، [دعوت به] اجتماعی زندگی کردن بود؛ با هم زندگی کنند، بر اساس یک مدلی با هم زندگی کنند. این را پیغمبر اکرم آوردند. ندایی بود که [پیامبر] اسلام و خاتم انبیاء سر داد و مردم را دعوت کرد به اینکه... حالا آیاتی آمد که اصلاً مردم را دعوت کرد به تمدن‌سازی، به اجتماع برای اینکه بر یک...
تمام بحث امروز یک خرده بحث همچین نچسبی بود، قبول دارم؛ چون این مبنای بحث‌مان را می‌خواهیم وارد شقوقات و مباحث اصلی [شویم]. مستقیم [به آیه] «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ» در سوره مبارکه انعام، آیه ۱۵۳ [می‌رویم]. می‌گوید: «همه با هم بر محور صراط مستقیم جمع شوید.» خاطرتان هست؟ در مباحث قبلی صراط مستقیم را تعریف کردیم. صراط مستقیم چی بود؟ [مثلاً آیه] «هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» در سوره مبارکه یاسین. اینکه عبودیت داشته باشید، این صراط مستقیم است. صراط مستقیم چیست؟ عبودیت.
می‌فرماید: «همه بر محور صراط مستقیم جمع شوید.» تبعیت از [چیزی] نکنید، به هیچ ماده قانونی، به هیچ اساسنامه‌ای اعتنا نکنید. بر محور عبودیت دور هم جمع شوید، بر محور بندگی خدا. این حرف اصلاً در هیچ دینی، در هیچ کتابی سابقه نداشته؛ نه به بنی‌اسرائیل گفته، نه به حواریون گفته، نه به [هیچ] امت [دیگری]. [اینکه] همه با هم می‌خواهیم عبودیت داشته باشیم و نقش داشته باشیم در برابر همدیگر.
آیه بعد در سوره مبارکه آل عمران: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا...» حالا باید بیاییم در مورد اینکه «آقا، تفرقه نندازید، وحدت داشته باشید»، این حرف‌ها مفصل صحبت بکنیم. هنوز بعد از ۱۴۰۰ سال، پیغمبر، روز اول، این‌ها همه را با همه اختلاف‌های عجیب و غریبی که با هم داشتند، این‌ها را دور هم جمع کرد. با [وجود] هشتاد درصد اشتراکات، نمی‌توانیم دور هم جمع بشویم! دو تا مذهب از مذاهب اسلام... نه، حتی خود شیعه با هم! از عجایب عالم است. یکی می‌گفت: «آقا، فعلاً به وحدت شیعه - شیعه بپردازید؛ وحدت را درست کنید.» راست هم می‌گوید.
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا». پیغمبر چه کسانی را دور هم جمع کرد؟ در مسجد پیغمبر، اگر به صف اول نماز می‌رفتید، این رنگین‌کمان [صف اول بود]! این [کسانی] که نشسته بودند [در] صف اول، این یک چیز عجیب و غریبی بود. پشت پیغمبر، آدم‌های متفاوت ۱۸۰ درجه [بودند]. یک طرف علی بن ابی‌طالب را می‌دیدید، یک طرف خالد بن ولید. آدم‌هایی که هیچ تناسبی با هم ندارند! این‌ها شش ماه پیش در جنگ فرمانده بودند؛ خالد بن ولید فرمانده آن‌وری‌ها بود، داشت مسلمان‌ها را می‌کشت. علی بن ابی‌طالب فرمانده این‌وری‌ها بود، داشت با قریش می‌جنگید. شش ماه بعد، هر دو صف اول نماز جماعت بودند پشت پیغمبر!
پیغمبر به ابوسفیان چه جایگاهی داد؟ پدربزرگ کفر! پدرش هم نه، پدربزرگ [کفر]! جنگ بدر را او انداخت، جنگ احد را او انداخت، جنگ احزاب را او ساپورت کرد. تا می‌توانست زد! تا سال دهم هجری که پیغمبر آمد مکه را فتح کرد، [گفتند] «این را بگیرند، بکشندش». [ابوسفیان] آمد، افتاد به زانو جلوی پیغمبر. عباس هم، عموی پیغمبر، رفیق بود با ابوسفیان. از آنجا دیدند اگر بخواهند این را مجازات بکنند، خب تبعاتش بیشتر است، بدتر است. شقاقی که در جامعه می‌افتد، تفرقه یکی از خط قرمزهاست. [آسیبی] که در جامعه می‌افتد، خیلی بیشتر است.
«آزاد... آزادی با منت»! [این] پیشانی [نشان می‌دهد]. این‌ها که بعداً زینب کبری در مجلس یزید فرمودند: «أَمِنَ الْعَدْلُ یَا بْنَ الطُّلَقَاءِ؟» [یعنی] «ای فرزند آزادشدگان!» صدا زد زینب کبری! [یعنی] «بچه ابوسفیان! بابابزرگ من آزادتان کرد، [حالا شما ما را] اسیر کردید؟» تعریف کرد: یک [لکه] اِتیکت اجتماعی [است که] خوردن [به آن می‌گویند]. ولی در عین حال وحدت [را] رسول‌الله حس کرد. بعد فرمود: «هر که برود در خانه ابوسفیان، خانه ابوسفیان دارالامان است، دارالسلام است. هر که برود آنجا پناهنده بشود، در امان است. ما با او جنگی نداریم.» ابوسفیان شد یکی از موجهین پیغمبر، یکی از معتمدین پیغمبر. خیلی این‌ها عجیب است!
یک عده واقعاً ضرورت‌ها را نمی‌فهمند؛ نه ضرورت‌های در عالم اسلام، نه ضرورت‌های داخل جناح‌های داخل کشور. [می‌گویند:] «عقاید [را] برداریم؟ کوتاه بیاییم؟ عقب‌نشینی کنیم؟» ابداً! «انتقاد نکنیم؟» ابداً! سازمان اجتماعی [را] به هم نریز! دوقطبی درست نکن! کاری ندارد بگوید: «ببین، من آن نیستم. داداش‌های من، داداش‌های آن [یکی] نیستند. ننه بابای من، ننه بابای او نیستند. اگر من بدم، اگر من خوردم، شما صد برابر خوردید!» از کمترین [شمّ] سیاسی برخوردار نیستند [که بفهمند] مملکت [در خطر است].
بزرگترین خط قرمزی که پیغمبر در اسلام داشت، تفرقه بود. درد کفر است آقا جان! من این روایت را بخوانم برایتان. تمام.
امیرالمؤمنین فرمود: «اگر کسی دعوت به تفرقه [کرد]، [بسیار] عجیب است [در] نهج‌البلاغه... اگر کسی دعوت به تفرقه کرد، فَاقتُلُوهُ، وَلَوْ کَانَ تَحتَ عِمَامَتِی!» [یعنی] «بکشیدش، حتی اگر عمامه من سرش بود!» [«وَلَوْ کَانَ تَحتَ إِمَامَتِی»]. نهی از منکر می‌کنید؟ با این خط قرمز نهی از منکر کنید. چه کسانی دارند تفرقه می‌اندازند؟ دوقطبی درست می‌کنند؟ در هر فضایی، اصل منکر این است. اصل امتیاز اسلام نسبت به همه عمر این است. جلسه [بعد] بیشتر در این موضوع با هم صحبت بکنیم. این بحث را ادامه بدهیم، اگر خدای متعال [بخواهد].
بالاترین سلام‌ها و تحیت‌های خودت را به محضر نورانی حضرت امام عصر (عجل‌الله فرجه) واصل و نائل بفرما و در فرج موفورسرورشان تعجیل بفرما. و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00