تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

جلسه دوازده : امام؛ روح جامعه

00:17:18
96

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

جامعه همچون یک انسان؛ تفسیر علامه از اجتماع

مراحل رشد اجتماع شبیه علقه تا بلوغ انسان

امام صادق: روح جامعه امام است

مناظره هشام؛ پاسخ تاریخی به انکارکنندگان امامت

امامت؛ معیار تشخیص خطا و صواب در جامعه

ولایت، روح پیکر اجتماع اسلامی

نقش اعضا در پیکر اجتماع و مدیریت روح

جامعه بی‌امام؛ جسدی بی‌روح

متن جلسه

‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
اول درباره این جلسات نکته‌ای عرض بکنم. در این جلسات، کردیم، از دو جهت خودکشی به حساب می‌آمد. یکی از این جهت که بحثی را انتخاب کردیم که سلسله مباحث در این شرایط و مانند این‌ها، بحث‌هایی جذابیت بیشتری دارد که در ده دقیقه نکته‌ای گفته شود، تمام شود، قبل و بعد هم نداشته باشد؛ مال همین ده دقیقه. بحثی که سلسله مباحث می‌شود، چالشی می‌شود، در درازمدت اثرش را نشان می‌دهد. به قول امروزی‌ها تفاوتش می‌شود تفاوت طب سنتی و طب مدرن. طب مدرن آمپول می‌زند، شب خوب می‌شود. طب سنتی می‌گوید: «یک ماه که این را خوردی، به مرور خوب می‌شوی.»
برخی دوستان، باز به ما از همان اول، از مسئولین، کسانی که خلاصه دست‌اندرکارند، [گفتند:] «بحثی نداشته باش که نیاز به مطالعه داشته باشد.» احساس کردیم که بحثی باشد که [مثلاً] ازدواج و این‌ها، خیلی شیرین و جذاب است، راحت است، کاری ندارد. بافتنی هم الحمدلله زیاد دارد، خیلی مؤونه‌ای نداریم. ولی وقتی بحث چالشی می‌شویم، بحث عمیق و مبنایی می‌شود، سخت است. گاهی بنده برای این ده دقیقه که می‌خواهم صحبت بکنم، بیش از یک ساعت فکر می‌کنم؛ یعنی یک سخنرانی یک‌ساعته را گاهی ده دقیقه فکر می‌کنم. مطالب را منسجم‌تر و جمع‌وجورتر بگویید، کار برای شما سخت‌تر است و بیشتر. مخصوصاً وقتی که حالا تفسیر المیزان را قرار باشد شما بروید بخوانید، بفهمید، [و] بیایید بگویید. این دیگر در اعلی درجه سختی [است]. خلاصه این‌ها همه را گفتیم که شما با ما همراهی کنید در این بحث، که تا حالا همراهمان البته کرده‌اید. یک‌خورده بحث از تب‌و‌تاب می‌افتد، یک جاهایی‌اش مثل این دو سه جلسه‌ای که در پیش داریم، ولی بعدش به مرور خیلی مسائل حل می‌شود.
کسی اگر فلسفۀ اجتماعی زیستن را نداند، نه از ازدواج بدن حرفی خواهد زد، نه زندگی اجتماعی، نه اصلاً از ولایت، به معنای عام کلمه، چیزی می‌فهمد. بحث‌ها، بحث‌های بسیار ضروری [هستند]. می‌رسیم به این بخش: مرحوم علامه طباطبایی بعد از اینکه مطرح فرمودند که اسلام در میان وارد رابطۀ فرد و اجتماع می‌شود... ما بنا داشتیم در این جلسات بحث تخصصی نکنیم؛ در این ده دقیقه خدمت شما باشیم. اگر بخواهد بحث تخصصی هم باشد که دیگر خیلی بی‌مزه‌تر از آنچه که هست، خواهد شد.
اینجا بحث‌هایی که مرحوم علامه مطرح می‌کنند، بحث‌های فلسفی است. بحث‌های سنگینی هم هست. رابطۀ کل در فلسفه بحث بسیار مهمی [است]. تخصصی مطرح نشود. یک مثال خوبی که از یک جهتی مثالِ مثالِ مُقَرَّبی [است] به قول طلبه‌ها؛ مثال از یک جهت مقرب [است]، از یک جهت مُوَهِّم. وقتی مثالی گفته می‌شود، از همه جهات شباهت ندارد؛ از یک جهت وجه شَبَه. این مثال را با دقت تحمل بفرمایید. مثال، مثال خوبی است.
ببینید، این حتی بحث خاتمیت و این‌ها را می‌شود با همین [پاسخ داد]. بحث‌های روز ماست. بحث‌های روز دانشگاه‌های دنیاست. بحث‌های بسیار مهمی است. جامعه را علامه طباطبایی تشبیه می‌کنند به فرد. می‌گویند: «جامعه مثل انسان می‌ماند. هویت دارد، شخصیت دارد، وجود دارد، یک چیزی است، سبب پیدایش دارد، جسم دارد، روح دارد.»
جامعه چه‌شکلی به وجود می‌آید؟ همان‌جوری که جسم به وجود می‌آید؛ یک پیدایش اولیه و خفیف و ساده‌ای دارد. به مرور یک محملی رشد می‌کند، یک نطفه آرام‌آرام رشد می‌کند. مراحلی که او در پیدایش خودش و رشد خودش دارد، مختلط است. مرحله اول... حالا این‌ها را دیگر شما بهتر می‌دانید؛ دیگر اول از این بچه، اول عضوی که شکل می‌گیرد چیست؟ قرآنی: اول علقه، بعد مضغه می‌شود، عظام می‌شود، بر این عظام لحم پوشیده می‌شود. مراحلی که در سوره مبارکۀ مؤمنون مطرح می‌فرماید: این علقه و مضغه و این‌ها خوردخورد که رشد می‌کند، اجزا در این بچه شکل می‌گیرد. مغزی پیدا می‌کند، قلبی پیدا می‌کند، پیکره کامل می‌شود. دستی، پایی، چشمی، صورتی، مویی، ناخنی، آرام‌آرام. حالا این بچه با همه این‌هایی که از جسم دارد، تحرک هم حالا دارد، حرکت دارد، فهم دارد. باز رشدش را ادامه می‌دهد تا به دنیا می‌آید. در دنیا باز دوباره یک قابلیت‌های جدیدی پیدا می‌کند. ولی روح هنوز در او هست و روح دیگر تثبیت است. روح دیگر تفاوتی نمی‌کند. آرام‌آرام رشد می‌کند، قابلیت‌های جدیدی پیدا می‌کند. کم‌کم راه‌ می‌رود، حرف می‌زند، کلمات دارد، جمله‌سازی می‌کند. سن بلوغ، سنی است که دیگر بچه از خودش می‌تواند تولیدمثل کند با قوایی که دارد؛ یعنی می‌تواند از این مجموعه ژن‌ها و بافتی که او دارد، ترکیبی جدید بیافریند [و] درست بکند؛ یک انسان جدیدی.
جامعه در اول کار مثل یک علقه بوده. یک جهت شباهت دارد، ها! حالا می‌گویم اشکال این تشبیه کجا است. عرض می‌کنم: شبیه شده، شکل گرفته، قالب پیدا کرده تا اینکه روح در او دمیده شده. روحی که در جامعه دمیده می‌شود، در این روابط انسانی چه نقش‌بندی می‌کند؟ که این اعضا تک‌تک هست، ولی یک روحی است که این اعضا را مدیریت می‌کند.
شما تصور کن: یک انسان یک پرتقال تازه‌رسیده‌ای را، مثلاً چه می‌دانم، یک سیبی را، یک گوشت تازه‌ای را در دست بگیرد. این دست وقتی این را لمس می‌کند، از لمس او لذت می‌برد. خود لمسش یک جذابیتی دارد. ولی روح می‌آید به او چه می‌گوید؟ «درست است که تو از لمس این لذت می‌بری، ولی تو این را باید ببری بپزی. حالا روح و عقل و این‌ها [می‌گویند:] ببری بپزی، بعد تحویل دهان بدهی. دهان و دندان و چه می‌دانم، بفرمایید، حلق و این‌ها، همه کار خودشان را انجام دهند تا به معده برسد، سوخت‌وسوز داشته باشد، فعل‌وانفعالات داشته باشد، تبدیل به قوه بشود که تو بهتر کار کنی. تو [به عنوان] یک دست، اگر می‌خواهی از این دست بودنت سهمت بیشتر بشود، اینجا باید رها کنی. لمسش برایت جذابیت دارد، مزه دارد، لذت می‌بری از لمسش؛ ولی وقتی رها کردی، تحویل دهان دادی. وقتی تحویل دهان دادی، تو [به عنوان] دست دیگر لذت نمی‌بری، ولی تو قوه پیدا می‌کنی. تو یک درجه بالاتر می‌آیی. توانایی‌ات بیشتر می‌شود.» مدیریت می‌کند به دست و چشم و گوش و دهان و همه این‌ها را. دارد مدیریت می‌کند در نقش‌های خودش برای اینکه همه این‌ها با هم رشد کنند. بفرمایید اینجا خبری نیست، اینجا اتفاقی نمی‌افتد. بله، حالا در فعل‌وانفعالات مادی، روح دارد می‌بیند. شما ببینید، الان شما دارید می‌بینید: چشم دارد می‌بیند یا روح دارد می‌بیند؟ بفرمایید: انفعالات مادی توسط چشم دارد انجام می‌شود. روح دارد اداره می‌کند. ولی فعل‌وانفعالات مادی در این فسفرهای مغز، سلول‌های خاکستری و این‌ها، دارد اتفاقاتی می‌افتد؛ ولی اصل کار را روح دارد انجام می‌دهد.
حالا روح کیست؟ خیلی شسته‌ورفته مقدمات را حذف می‌کنم. دو سه دقیقه می‌خواهم بحث را اینجا به یک جایی برسانم. جلسات بعد با هم بحث کردیم. روح یک جامعه کیست؟ دیگر نمی‌گویم «چیست»، [بلکه می‌گویم] «کیست»؟
روایتش را برایتان بخوانم. بحث نمی‌کنیم چقدر مباحث و معارف از دست می‌رود. هشام، شاگرد نوجوانی بود. امام صادق علیه السلام داشتند. یک آدم عجیب‌وغریبی بود؛ مناظره، مناظراتی می‌کرد؛ عجیب‌وغریب. حالا فرصت نیست برایتان بگویم. [با] رئیس خوارج مناظره کرده بود. بعد، از خود او یک جمله گرفته بود، حکم اعدامش را با جمله خودش صادر کرده بود. خوارج اعدامش کرده بودند. برگ. [گفتند:] «تازگی بصره بودی؟ آنجا یک ماجرایی داری، تعریف کن همه بشنوند.» [هشام گفت:] «آقا، شما که دیگر خبر بهتر از همه خبر دارید! کتاب آورده‌ام ولی الان اسمش یادم رفت.» ایشان می‌گوید که من رفتم فلان مسجد (اسمش یادم رفت) دیدم دارد صحبت می‌کند و در مورد امامت [این‌گونه می‌گفت]: «قالب امامتند. آدم وقتی عقل دارد، دیگر امام می‌خواهد چه‌کار؟ از این حرف [که] خودمان می‌فهمیم و قرآن هست و این‌جور چیزها!» ساکت بودم. خوب حرف‌هایش را که زد، دستم را بردم بالا. گفتم که: [سکوت]. گفت که: «بفرما بگو پسر جان عزیزم.» گفت که: «من سؤال دارم، فقط نخندید.» گفت: «بگو! شما چشم دارید؟ سالمی؟ خوبی؟» گفت که: «با چشمتان، ببخشید، چه‌کار می‌کنی؟ مشکلی داری؟» «خب می‌بینم دیگر.» «بعد چشمتان هم ممکن است اشتباه کند. چشمتان اشتباه کند؛ چیست که تشخیص می‌دهد چشمتان اشتباه کرده؟» «خطای چشم را روح می‌فهمد. خطای چشم اندازِ واضحات است دیگر. پرسپکتیو و این‌ها را قشنگ آدم که نگاه می‌کند، قشنگ واضح است که این‌جوری نیست. درست است کشتی دارد می‌رود، یک‌خورده که می‌رود، کوچک می‌شود. دور شد؛ تشخیص می‌دهد.» «ببخشید، شما در جامعه، افراد، آن‌هایی که می‌فهمند و این‌ها، چیزهایی که می‌فهمند [آیا] یک معیاری هست برای اینکه تشخیص بدهند اشتباه فهمیدند یا درست؟ روحی در جامعه هست یا نیست؟ روح جامعه چیست؟» شاگرد امام صادق [گفت:] «قیافه‌ات را من ندیدمت، حالا اسمت را شنیدم. روح جامعه امام است.» امام صادق که این را شنیدند، در مجلس که هشام داشت تعریف می‌کرد، [هشام] می‌گوید: «حضرت یک لبخندی زدند، دندان‌های حضرت مشخص شد.» «مشتی! کجا گرفتی؟ فکر کردم ادبیات برایش درست کردم که چه‌شکلی در مناظره بگویم.» والله ان هذا لفی صحف ابراهیم؛ و به خدا قسم، تعریف از ولایت و امامت در صحف ابراهیم و موسی همین است. امام روح جامعه است.
درست انجام بدهد، نقش خودش کار کند که این پیکر رشد کند، پیش برود. همه وابسته به آن روح است که امام تعریف کردند. امامت را این‌شکلی تعریف کردند: «خطا نکند، عالم باشد.» خب حالا! غلط است. آدم‌هایی هستند که نه خطا می‌کنند، هم خوبند، هم علم دارند. حالا دنبال همه که راه‌ نمی‌افتیم. ولایت، روح جامعه [است]. جلسات بعد، ان‌شاءالله بحث بکنیم. حالا امروز روز سالگرد شهید شهریاری تذکر دادم: وقتی یک نفر در نقش خودش خوب وارد بشود، کار بکند، جامعه را پیش می‌برد. یک نفر آدم است، یک جامعه را پیش می‌برد. یادم است روزی که ایشان شهید شدند، روز دفنشان، حضرت استاد آیت‌الله جوادی آملی در درس اعلام کردند که: «حالا برای شهید دکتر شهریاری، این دانشمند برجسته که نماز شبش ترک نمی‌شد و چه ویژگی‌هایی... آن‌ها چه تعاریف و تعابیری! رحمت باشد و ما هم یاد بگیریم از این‌جور شخصیت‌ها برای جامعه مفید باشیم.» به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات تاثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00