علامه طباطبایی و نگاه نو به مسئله بردهداری
بردهداری؛ از جنگهای قبیلهای تا استعمار مدرن
نقش اسلام در فرهنگسازی برای آزادی بردگان
امام سجاد (علیهالسلام) و سنت آزادسازی هزاران برده
ولایت فقیه؛ تفاوت بنیادین با ولایت پدر بر فرزند
قاعده «لن یجعل الله» و منع ولایت کفار بر مؤمنان
بحث داغ: نمایندگی در مجلس، ولایت است یا وکالت؟
ولایت الهی؛ پایان سلطهگری و مهندسی عادلانه روابط انسانی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
دیروز وعدهای دادیم برای اینکه امروز درباره اینکه ولایت یک امر، امری اعتباری، اسمی و قصدی است، بحثی را داشته باشیم در مورد شیعیان اسمی و شیعیان واقعی؛ که خیلیها اسم شیعه هستند، ولی واقعاً شیعه نیستند و خیلی [از افراد] اسم شیعه نیستند، ولی واقعاً شیعه [اند]. از آنجایی که میترسم ورود در این بحث، شبهات و اشکالات فراوانی را پیش بیاورد، [و] فکر و تأمل کردم، دیدم که ورود ما الان در این بحث بیشتر شبههانگیز است. لذا این را گذاشتم بعد از اینکه یک دور دیگر در این بحث خودمان، بحث جدید داشته باشیم. بعد انشاءالله به این بحث [برمیگردیم].
بحث جدیدی که میخواهم خدمت عزیزان داشته باشم، بحث بسیار زیبای تفسیر المیزان است. همه مباحث المیزان زیباست؛ بعضیهایش هم خیلی زیباست، هم خیلی غریب است. آدم تعجب میکند. انگار یک دستی در کار بوده [که] این حرفها را طرح [کرده]. در جلد ۶ تفسیر المیزان، حول و حوش ۲۰ صفحه، مرحوم علامه طباطبایی یک بحثی در مورد بردهداری [مطرح کردهاند] که اتفاقاً شبهات روزم هست. از همین بچههای خود همین دانشکده میآیند از من سؤال میپرسند. و جالب [اینکه] تازگی یکی از این عزیزان آمد از من سؤالاتی را پرسید. من هم انصافاً جواب قانعکنندهای ندادم؛ یعنی خودم بابت جواب قانع نشدم. او هم گفت: «من قانع نشدم.» گفت: «از خوبیهای تو این است که وقتی قانع نمیکنی، لااقل آدم میفهمد که جواب بلد نیستی.» بعد این بحث را که نگاه کردم، دیدم علامه طباطبایی هم قانع میکند، [هم] آدم را در بحث بردهداری مات و مبهوت میگذارد.
مبحثی که ایشان دارد، مال سال دهه ۳۰ است. حساب کردم: ۱۹۳۳، تقریباً ۱۹۳۵؛ ۱۳۳۵ میشود، تقریباً ۱۹۵۰. بحثی را در آن دوره ایشان مطرح میکند در سوره مائده در مورد اینکه نظر اسلام نسبت به بردهداری چیست. اصلاً بردهداری خوب بوده یا بد؟ اسلام موافق بوده یا مخالف؟ الان هست یا نیست؟ یک بحث فوقالعادهای است. بعد یک بحثی را ذیل بردهداری مدرن مطرح میکند که آن دیگر غوغاست! آدم میماند؛ ۱۹۵۰، چیزهایی را گفته که الان کمکم دارد روشن میشود. بعد فکتهایی میآورد از گوشهگوشه اروپا. خیلی جالب است. حالا خُرد خُرد این [مبحث را] تقریباً شش، هفت جلسه ارائه بدهم خدمت عزیزان. اگر باز مثل بحثهای قبلیمان نشود [که] هر یک کلمه، خلاصه، ما را در خودش غرق نکند؛ چون خیلی نکته دارد. ایشان بردهداری در جنگ را مطرح میکند، استعمار زنان را مطرح میکند، استعمار فرزندان را مطرح [میکند]. همهشان مباحث روز [هستند]. ولایت شوهر بر همسر، ولایت پدر بر فرزند؛ همه را به عنوان شبهاتی که الان همین الان مطرح است، ایشان طرح میکند، جواب میدهد که اصلاً یعنی چه؟ آنی که ما در مورد ولایت میگوییم با این بحثهای بردهداری و استعمار چقدر تناسب دارد؟
عنوان کلی بحث ما «مهندسی طبقات اجتماعی» بود. در این فصل، کل بحث برش میخورد [به سمت] بحثِ عنوانِ کلیِ کل بحثمان، که تا وقتی ما در این دانشکده خدمت شما هستیم این بحث را داریم: «تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت». آدم مهندسی خلقت را اگر درک بکند، چه تأثیری بر معنویت [او دارد]؟ این بحث چند پارت دارد؛ هشت، نُه پارت دارد. پارت اول بحثمان «نظام تسخیر» است. یک سال است که نظام تسخیر را با دوستان بحث میکنیم؛ احتمالاً یک سال دیگر هم بحثش ادامه دارد. و اگر [این بحث] تمام شد، به «نظام تقدیر»، «نظام تقویم»، «نظام تقدیم»، به تکتک اینها میرسیم که آنها هر کدام یک سال، یک سال و نیم بحث [دارند]. این کلیاتی است که در ذهنمان است، چقدر بشود پیاده و ارائه بشود. قبلاً بحثش جایی ارائه نشده، بعداً هم جایی غیر از دانشگاه ارائه نخواهد شد؛ یعنی این بحث را فقط در دانشگاه طرح کرد [و] یک ذهن آماده و فعال و قوی میخواهد که این بحث را شکار [کند].
ذیل «نظام تسخیر» ما چندین بحث را مطرح کردیم: «مهندسی فطرت» را مطرح کردیم، سوره حجرات را با هم بحث کردیم. چندین بحث را داشتیم. یکی از این مباحث، «مهندسی طبقات اجتماعی» [است]. در «مهندسی طبقات اجتماعی» که تا حالا ۱۵ جلسهاش را رفتیم و هنوز ادامه دارد، به اینجا رسیدیم که جامعه طبقات فراوانی دارد. یک عده قدرتمندند، یک عده توانشان کمتر است. مهندسی این طبقات این است که باید سلطهگر و سلطهپذیر بشوند. همه این [نگاه] در نگاه ابتدایی [است]؛ ولی شریعت میآید [و میگوید]: نه [من] سلطهگر میگذارم کسی باشد، نه سلطهپذیر. همه باید بر اساس حق و حقوق و حد و حدودی که من تعیین میکنم، با همدیگر تعامل داشته باشند. کسی به کسی هم زور [نمیگوید]. ضامن اجراییِ اجرای این حد و حدود، ولایت الهی است. لذا در آن مهندسی خلقت، اولین اصل معنویت را شکل میدهد: ولایت. کسی [اگر] ولایت حقی نداشت، هیچ عملی از او قبول نیست؛ چون همه هندسهیِ این عبودیت و بندگی، وصل به ولایت اوست که دارد، خلاصه، تبیین و مدیریت میکند. این بحث ولایت را در چند شاخه میخواهیم انشاءالله پی بگیریم.
بحث اولی که اینجا داریم این است که ولایت نمیگذارد بردهداری شکل بگیرد و با استعمار مخالف است. حالا در مورد بردهداری، [این] جالب است که بعداً یک نوع بردهداری را تأیید میکنیم: بردهداری در جنگ؛ بردهداری کفار را اتفاقاً به آن میرسیم. من اول میخواهم بگویم، [که] قشنگ تعجب! در جنگ با کفار شما میتوانید اینها را به بردگی بگیرید. این اتفاقاً شبهه روز است که چرا اسلام [چنین حکمی] داده است. مرحوم علامه طباطبایی یک بحث منطقی و علمی مفصل و عالی کردهاند اینجا که انشاءالله به آن [خواهیم پرداخت]. اول در مورد اصل بردهداری یک صحبتی بکنیم. چرا اصلاً بردهداری شکل گرفت؟
ایشان میفرمایند که آنقدری که از تاریخ دست ما رسیده، بردهداری از اول بوده است؛ تا ۷۰ [سال] پیش، یعنی ۱۸۸۰ [میلادی] که قرارداد بروکسل امضا شد و بردهداری مطلقاً جمع شد؛ یعنی قرار شد هیچکسی در هیچ جایی از عالم به عنوان برده شناخته نشود و کسی مالک برده [نباشد]. هفتاد سال قبلش، پس میشود ۱۹۵۰؛ که مرحوم علامه اینها را در سال ۱۹۵۰ مطرح [کرده است]. افرادی خرید و فروش میشدند؛ بشر بشری را میخرید به اسم غلام و کنیز. این از اول تاریخ رایج بوده است. البته انبیا دخالتی نداشتند و اتفاقاً این مسیری بوده که مسیر غیر انبیا بوده است. انبیا از اول همیشه مخالف با این عبودیت بودند. ما هیچ پیغمبری نفرستادیم، مگر برای اینکه این را بگویند: «جاءَ نَعبُدُالله». حرف تمام انبیا این بوده: با طغیان و طاغوت مبارزه میکردند. این عبودیت و بردهداری هم یک شاخهای از طاغوت بوده که انبیا با آن مخالفت میکردند.
ولی وقتی به دوران اسلام میرسد، اهل بیت یک موضع نرم و کنترلکنندهای را [گرفتند]؛ یعنی خودشان هم برده داشتند. امام سجاد علیه السلام چند هزار برده داشتند. به مناسبتهای مختلف برده آزاد میکردند. نظام قضایی و جزایی که گذاشته شد، به عنوان کفاره [بود]. کسی اگر یک عملی انجام داده [بود]، یک بنده باید آزاد بکند؛ برخی اعمال، ۱۰۰ بنده را باید آزاد بکند. بعد، تشویق آزاد کردن برده و از این قبیل فرهنگسازی اسلام بود که کار را به اینجا رساند که ۱۸۸۰ [میلادی] این قرارداد بروکسل تنظیم شد. وگرنه آن رویه سابق اگر ادامه پیدا میکرد، هنوز هم بردهداری بود. اسلام فضا را به سمتی برد که این بردهداری کلاً جمع شد. ولی یک بردهداری دیگری هنوز هست که حالا انشاءالله به آن میرسیم. پس چه شد؟ [ایشان] هنوز هم میفرمایند که شاید بعضی جاها هنوز مانده باشد. در یک گوشههایی از آفریقا و آسیا و در قبایل دورافتاده هست که این را جناب آقای تیجانی در یک کتابی دارند: «گشتم در جهان». این کتاب، کتاب خیلی [جالبی است]. این کتاب را اگر توانستید بخوانید. خاطرات ایشان از سفر به ۸۳ کشور [است]. تیجانی، که کتاب «آنگاه هدایت شدم» و اینها [را نوشتهاند]، که بنده در نوجوانی تقریباً تمام [آنها را خواندم]. و این کتاب «گشتم در جهان» وقتی که دست من رسید، دیگر نتوانستم زمین بگذارم، [و] نشستم کامل [آن را] خواندم.
خاطرات جزایر کومار که آنجا میگوید هنوز بردهداری بود و خاطرات جالبی هم دارد؛ بعضیهایش را نمیشود اینجا گفت که حالا خاطراتی که تعریف میکند یک چیزهای عجیب و غریبی [است و] اتفاقاتی که افتاده. ۸۳ کشور رفته، همه مقامات و شخصیتها را دیده. تعبیرش این است: میگوید وقتی رهبر انقلاب را در آغوش گرفتم، احساس کردم دنیا را با تمام اسرارش در آغوش [گرفتم]. و تلخترین خاطرهاش مربوط به شهید صدر [است]. وقتی شهید صدر را در حصرش دیدم، همه عالم بر سر من خراب شد. خیلی خاطرات قشنگ و جذابی دارد. این کتاب را خلاصه، یک بخشش همین بردهداری است که هنوز هم در یک جاهایی از آفریقا رایج است.
من الان میفهمم که تاریخ ابتدایی برای بردهداری نمیشود معین کرد که بردهداری از کی بوده است؛ ولی مشخصاً از ابتدای تاریخ بوده و بین همه ملتها بوده، و مقررات مخصوصی هم داشته که نمیشد هر کسی هر که دلش خواست به عنوان برده انتخاب بکند. بیشتر در جنگ بوده؛ یعنی بر سر یک سری منافعی درگیری شکل میگرفته بین دو قبیله، بین دو امت، بین دو طایفه، بین دو ملت. اینها که با هم درگیر میشدند، یک عده قویتر بودند، غلبه میکردند؛ یک عده شکست میخوردند. اینهایی که غلبه میکردند، آن طیف مغلوب را به بردگی میگرفتند. آنقدری که از تاریخ فهمیده میشود، نظام بردهداری از جنگها شروع شده است.
حالا جالب است که تنها بردهداری درستی هم که آخر میخواهد اثبات بشود، همین است که در جنگ اشکال ندارد. حالا به آن میرسیم. مثلاً این انسان را میگرفتند، آزادیاش را سلب میکردند. قابل ملکیت بود. مثل سایر اجناس میفروختندش؛ مثل حیوانات، نباتات، [و] جمادات. و اگر انسانی مملوکِ یکی دیگر میشد، اختیار از خودش نداشت. اعمال و آثار او هم به ملکیت در میآمد، و هر طور هم که آن شخص میخواست در اعمال و آثار او تصرف میکرد. سنتی بوده که ملتها در مورد بردگان اجرا میکردند. علیالاطلاق هم نبوده. اینجوری نبوده که بدون قید و شرط باشد؛ [یعنی اگر کسی] میخواست به بردگی بگیرد، [بگیرد]. البته قوانینی داشته؛ قوانینش هم ظالمانه بوده، ولی بالاخره قانون داشته. [نمیتوانست] بیندازد و بعد برَش دارد، به قول امروزیها «خفتش کند»، بگوید: «حالا دیگر تو برده منی.» در خیابان هرکیهرکی نبود. هر امتی متناسب با آرا و عقاید خودش این بردهداری را جاری میکرده است.
عرض کردیم که قالبش هم در جنگ بود و یک بخشش هم پدرسری بوده: ولایت پدر بر پسر. قهر و غلبهای بوده که پدر نسبت به فرزند داشته، و پدر را از نظر اینکه فرزند را تولید کرده، [مالک] او میدانسته. اینها در بحث ولایت خیلی به درد ما میخورَد.
یکی از شبهات رایج الان این است که [میگویند]: «آقا، ولایتی که شما میگویید، همان قیمومیت پدر بر فرزند است؟ مگر ما طفل صغیریم؟» کدیور در فایل معروفش میگوید که [گفتند]: «ما را در کلاس مغالطات آوردید. هر ۳۰ ثانیه، ۱۰ مغالطه؛ [در] ۱۰ دقیقه ایشان صحبت کردهام، [یعنی] حدود ۱۵۰ مغالطه در این ۱۰ دقیقه به کار [بردهام].» خلاصه میگوید: «مگر ما طفل صغیریم که شما بخواهید بر ما قیمومیت داشته [باشید]؟» ما باید بحث ولایت را خوب تبیین بکنیم؛ این ابعادش جدا بشود، روشن بشود که: ولایت فقیه که گفته میشود با ولایت پدر و فرزند چه فرقی میکند؟ ولایت محجور و سفیه چه فرقی میکند؟ ولایت با وکالت چه فرقی میکند؟
بعد، شبهات روزمان هم الان جواب داده میشود که [مثلاً] شما یک نماینده زرتشتی اگر انتخاب کردی... بعد، یک کار به مجمع تشخیص نمیرسد، [چرا که] خود شورای نگهبان میتواند این را تنظیمش بکند. اگر یک کار فقهی خوبی در شورای نگهبان و آن عقبه آکادمیکی که باید شورای نگهبان داشته باشد که ندارد، متأسفانه، باید یک تیم نخبگانی بنشینند [و] موضوعات را بپزند [و] عصای فقهی بکنند که نیست متأسفانه. یک بحث که هست اینجا، این است که شما نماینده و مسئولی که انتخاب میکنی، بر شما ولایت دارد یا وکالت دارد؟ تفاوتش چیست؟ اگر ولایت داشت، عدالت در آن [شرط است]؛ اگر وکالت داشت، عدالت در او شرط نیست. غیرمسلمان را به عنوان وکیل میشود گرفت؛ به عنوان ولی نمیشود گرفت. «لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلاً» [این] قاعده نفی سبیل است که هم در قواعد فقهی است، هم در آیات قرآن. نمیشود غیرمسلمان را سبیل داشته باشی، [و] بر شما مسلط باشد. حالا میگویند: «آقا، نماینده شورای شهر بر شما ولایت دارد یا وکالت دارد؟ این یک سؤال. نماینده مجلس بر شما ولایت دارد یا وکالت دارد؟ این یک سؤال [دیگر].» برخی علما قائل بودند [که] نماینده مجلس ولایت [دارد]، چون دارد تصویب قانون میکند. خب اگر ولایت پیدا کرد، حالا یک شعبه دیگر [از مباحث را] میاندازد [و] کولهباری از شبهه [پیش میآید]. و بعد دیگر فلانی این حرف را زد به عنوان طرح سؤال: «زن ولایت میتواند داشته باشد یا نمیتواند؟» اگر نمیتواند، بر مبنای کسی که نمایندگی را ولایت میداند، زن حق ورود به مجلس شورای اسلامی ندارد؛ که برخی فتوا دادهاند. اگر وکالت دارد، خب زن هم میتواند. و بعد یک بحث جدی صورت میگیرد روی ولایت یا وکالت. پس چندین [نکته مطرح شد]: پدر ولایتش از چه سنخی است؟ ولایت با وکالت چه فرقی میکند؟ این دو جمله را بگویم، عرض من تمام است.
پدر حتی میتوانسته بچهاش را بفروشد یا به دیگران هبه بکند؛ ببخشید، بر اساس ولایتی که داشته [است]. [مثلاً] مالک [بوده]. یا با فرزندان دیگران تبدیل (Exchange) میکرده. [مثلاً میگفت:] «۵۰ کیلویی دارم، فعال، شاداب. بیشفعال دارم، زندگیمان را ریخته [به هم].» خلاصه، «دو تا [بچه] میگیرم، یک دانه میدهم؛ [مثلاً] بیشفعال [که] اذیت زیاد دارد.» و یا به طور موقت [آن را] عاریه دهد، و یا بلای دیگری بر سرش [بیاورد]. هر بلایی دلش میخواسته، بابا میتوانسته سر بچهاش [بیاورد]. مالکِ [او] برای فردا. غریزه استخدام که قبلاً هم بحث کردیم، غریزه و قریحه استخدام اینجا بشر را برده به این سمت؛ ولی چون کنترل شده نبوده، مهار نشده، اینها همدیگر را به خرید و فروش [کشاندهاند]. هر که زورش به آن یکی میرسیده، هم زور میگفته، هم مالکش [میشده است]. این [موضوع] انشاءالله باشد [برای] بیشتر در موردش بحث [کردن].
خدا در فرج امام عصر تعجیل بفرماید! قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرماید! و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.