قریحه استخدام؛ فطری اما نیازمند مدیریت ولایی
بردهداری مدرن در قالب رفاه غربی
استعمار آرام؛ انسان در نقش کبوترخانه میبد
اسلام؛ مهندسی برای جلوگیری از زورگویی و زورشنوی
روایت میبد؛ خلاقیت ایرانی و استعمار غربی
امام خمینی: نه گرگ باشیم نه میش
قرآن و نظام اقتصادی بدون ظلم
نقد ساختار جهانی مبتنی بر سلطه و استثمار
ولایت؛ تنها راه رهایی از مدل بردگی مدرن غرب
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بخشی که دیروز از متن تفسیر شریف *المیزان* خوانده شد، علامه طباطبایی فرمودند که قریحه استخدام یک قریحه فطری است. انسانها با هم تفاوت دارند؛ تفاوتهایشان فطرتاً آنها را به سمت استخدام همدیگر میکشاند. من تواناییهایی دارم که دیگران ندارند؛ دیگران تواناییهایی دارند که من ندارم. من میخواهم تواناییهای دیگران را به استخدام بگیرم برای اینکه غرض خودم تأمین شود و طبعاً تن میدهم به اینکه آنها هم از تواناییهای من استفاده بکنند برای اینکه نیازهایی از آنها تأمین شود.
یخچالی را من میخواهم اثاثکشی بکنم؛ توان من نمیرسد که این یخچال ساید بای ساید را خلاصه جابهجا کنم، چه برسد سه طبقه بیایم بالا. میبینید بعضی از این عزیزان را در اثاثکشیها لابد دیدهاید؛ میآید خلاصه چادر رنگی به کمر میبندد، یخچال ساید بای ساید دو در را روی کمر میگذارد، چهار طبقه میرود بالا! من تا ندیده بودم باور نمیکردم؛ دیدم که میگویم: چهار طبقه جابهجا میکند! روی کمر مبارک میگذارد، بعد میگوید: «فقط تعادل مرا به هم نزنید، جلو مرا تعادل من به هم نخورد.» یک راست میآید بالا. یک پول شیرینی هم بابت فقط همان یخچال میگیرد.
استخدام پولی که من... البته من که پول ندارم؛ آنی که پول دارد، پول را از آنِ او میگیرد و این هم کار دارد. او پول دارد، این کار. این توان دارد، روی دوش این. استخدام فطریه این است که ما روی میآوریم به اینکه همدیگر را به استخدام بکشیم. این را عرض کردم. هیچ جامعهشناسی غیر از مرحوم علامه طباطبایی... یعنی تا دوره علامه طباطبایی، شاگردان علامه طباطبایی این نظریه را پذیرفته بودند؛ تا زمان علامه طباطبایی کسی این را نپذیرفته بود. از مارکس، ماکس وبر، عرض کنم خدمتتان، همینجور اینور و آنور، شرق و غرب، هرچه که مطالعه میکنیم، کسی بحث فطری بودن این استخدام را مطرح نکرده است. حتی به غریزه و شهوت و غضب و اینها برگرداندهاند، به فطرت برنگرداندهاند.
مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: عین حق این روحیه استخدام فقط باید مدیریت بشود. یک ابزار، یک اهرمی به اسم ولایت میخواهد استخدام را مدیریت بکند. کسی به آن یکی زور نگوید، کسی را له نکند، طبقات مشخص باشد، سهم مشخص باشد.
دیروز یکی از دوستان از من پرسید: «آقا، قیمتگذاری نرخ سود و اینها مثلاً چند درصد است؟» گفتم: «یک چیز جالب برایت بگویم: اکثراً این روایت را نشنیدهاید.» یک کتابی دارد جناب آقای ریشهری به نام *توسعه اقتصادی بر مبنای قرآن و حدیث*. من خیلی کمسنوسال بودم، شاید ۱۵ سالم بود که این کتاب را گرفتم و خواندم. کتابی بسیار عالی است؛ دو جلد، *توسعه اقتصادی از قرآن و حدیث*. یک بابی دارد این کتاب در مورد قیمتگذاری. قیمتگذاری به عهده امام معصوم است؛ یکی از شئون امام معصوم، ولایت نرخ، تعیین نرخ بازار است. تعیین نرخ تعبدی است. خیلی جالب است!
امروز قیمت مرغ چقدر است؟ باید ببینیم آقا میگوید چند است! خیلی عجیب است ها! چه کارکردهایی دارد ولایت و امامت؟ شما کدام درس امامشناسی این حرفها را شنیدهاید؟ کجا در مورد امام معصوم، در مورد امام زمان حرف زدهاند؟ ما به امام زمان نیاز داریم. یکی از نیازهایمان این است که بیاید تعیین نرخ کند. در بازار این «هپل هپولو» و این «بخور بخوران» نشود که با ماشینحساب بزند بگوید: «الان قیمت...» میگوید: «آقا این سبد چند است؟» میگوید: «الان! یا الان تو این دو ثانیه تفاوت پیدا کرد.» این از هم گسیختگی بازار است.
تعیین نرخ میکند، نظارت میکند، مدیریت میکند. کسی به کسی زور بگوید: «نمیخواهی؟ برو! میخواهم بروم بخرم، پول بدهم.» خب به من چه که شما وقتی میخواهی بروی بخری اینقدر باید پول بدهی؟ من باید پول توجیبی تورم بدهم که میخواهی بروی بخری؟ اینقدر خریدم، اینقدر قیمتش است، اینقدر باید بروم بخرم؛ آنقدر سود. آنقدری که باید بخرم، آن سود! آنی هم که باید بخرد، دارد. روی کت و شلوار بود، بیست و پنج هزار تومان. خودش مثلاً هجده هزار تومان خریده. بر فرض مثال، شما فکر کنید زمان اعلی حضرت. بعد میبیند قیمت باز زنگ میزند، میگوید: «الان برای من میخواهی بفرستی، چقدر میشود؟» میگوید: «سی تومان.» از او میپرسند: «آقا، پنجاه تومان؟»
پس اصل روحیه استخدام فطری است، ولی باید مدیریت بشود. همه میخواهند همدیگر را از همدیگر بهرهبرداری کنند. اگر مدیریت نشود، میشود نظام سلطه، استکبار، هژمونی. تعبیر علامه طباطبایی برای رفع برخی هوایج خویش به سوی سلطهگری و سلطهپذیری کشیده میشود. کارگری؟ حمالی؟ از من نان، آب از تو. بردهداری چیزی غیر از این است؟ بچگی دم ژست میگیرند در مورد بردهداری و چه باکلاس صحبت میکنند! خیلی بردهداری عوض شده. الان بردهداری عوض شده، الان بردهداری نداریم.
مثال کبوترخانه میبد را گفتم. اینجا کبوترخانه میبد، از من شنیدید. اینجا رفته بودیم، یک سری برنامه داشتیم برای صداوسیما به اسم *گنجنامه*. نویسنده و طراحیش ما بودیم؛ سه تا شش تا (۱۸ قسمت) ساختیم و پخش شد از شبکه یک. بعد خدمت شما عرض کنم که ما سه تا استان را رفتیم برای این مستند: سال ۹۵، استان یزد، استان کرمان، استان هرمزگان. بعد خلاصه رفتیم و قرار شد که اول من یک تحقیق جامعی کردم در مورد ظرفیتهایی که در این سه تا استان هست؛ ظرفیتهای مختلفی که هست، از ظرفیتهای گردشگری، اقتصاد، سیاسی، چیزهای مختلف. تحقیق خیلی مفصلی بود. استان یزد خیلی ظرفیتهای عجیب و غریبی داشت، شهر میبد هم خیلی. حالا ما چون از هر شهری باید یک چیزی را میگرفتیم و درست میکردیم، میساختیم؛ یک اپیزود داشتیم از هر شهری. شهرستان میبد، ما روی کبوترخانهاش کار کردیم. کبوترخانه! مجوز گرفتیم و رفتم داخل. یک چیز عجیب و غریبی بود!
یک کبوترخانه است، مال سیصد سال پیش است. بعد ایرانیهای سیصد سال پیش تولید کود حیوانی داشتند. کود کبوتر بهترین نوع کود حیوانی از جهت مواد و خلاصه غنیسازی شده و اینها خلاصه همهچیزش فوقالعاده است. کود کبوتر را روی ماشینتان حتماً تست کردهاید دیگر، دیدید چقدر قوی است؟! حالا آن هوش خلاق و ذهن فوقالعاده ایرانی سیصد سال پیش یزدی که آب نداشته، باید خرج زندگیاش را در میآورده. آب نداشته، آب!
ما رفتیم چشمه زارچ در همان یزد؛ یک چشمهای که هجده کیلومتر مسافت دارد. بعد من زیر مسجد جامع یزد از اینها مجوز گرفتم بروم ببینم. چیزی حولوحوش صد، صد و پنجاه تا پله رفتم پایین، به چند قطره آب رسیدم. یک مقداری ته آبی آنجا بود. بعد قبرستانهای مازندران میگفتند که: «آقا، این قبر را ما بیش از نیم متر نمیتوانیم بکنیم. قبر همهاش با هم، جنازه در نزدیکیتان است.» قبرستانهای مازندرانی که میرویم، خیلی فاصله با یک قدم، یک آجر نهایتاً فاصله داشته باشد با شما آن زیر است. حالا آن استان یزدی که آب ندارد، شما ببینید چهکارها که نکرده این ذهن خلاق ایرانی! کبوترخانه میبد ساخته.
کبوترخانه میبد چیست؟ البته ما چندین کبوترخانه داریم جاهای مختلف؛ یکی از معروفهایش کبوترخانه میبد است. کبوترخانه میبد این است. الان من کلاس غربشناسی گذاشتهام برای شما؛ با دقت گوش دهید. بهتر از این نمیشود تعریف غربشناسی کرد. تمدن غرب، کبوترخانه میبد... بعضی از دوستانی که خارج بودند، گفتند: «این مقاله خیلی دقیقاً زدی تو خال! دقیقاً همین است. چهکار میکند؟ امنیتت را تأمین میکند، رفاهت را تأمین میکند، امکانات بهت میدهد، یک جای تر و تمیز و شیک بهت میدهد. دخالت نکن. ساعتت هم همین است. این کبوتر هیچوقت هوس نمیکند بشود رئیس کبوترخانه.»
عرض کردم خدمتتان، اکثر مردم اروپا و آمریکا ازشان پرسیدند که: «آقا، پنج تا از وزرا و مسئولینتان را اسم ببر.» اکثراً (حالا آمار دقیقش را شنیده بودم، دقیق یادم نیست، دقیقش عجیب و غریب است) اکثراً در حد پنج تا مسئول نمیتوانستند اسم ببرند. غرفه را به من داده، تر و تمیز، شیک، مرتب. یک گاوداری مدرن به تعبیر مرحوم صفایی حائری. قشنگ علوفه میآید؛ تر و تمیز. اصلاً شبنم زده روی علفها، خوشمزه، تازه، بارانخورده. یک ساختمان مدرن! باد میآید، کولر، بخور عزیزم، بدو شیر. اسلام را آنجا دیدم، *المیزان* پریده به این حرف. اسلام را فهمیده چیست! نه مسلمان میداند کیست.
مفصل علامه دو صفحه بحث میکند. اسلامی که دیدید چیست؟ دیکتاتوری مدرن، استعمار مدرن با نظم و ترتیب و خیلی شیک و شق دارند ملتی را میچاپند، صدایش در نمیآید. هیچکس دردش نمیآید؛ بدونِ راحت، آرام، غرفههای شیک و تر و تمیزی (که) استخدام است. به کار گرفته، دارد از او محصولش را میکشد، ولی این حقش را نمیگیرد. مشکل اینجاست: این راضی شده به اینکه حقش را نگیرد. نهایت توقعش از این حکومت: عرقم را بخورم و با این دوستدخترم هم یک دوری بزنم و آزادی مدنی به من بدهد.
امیرالمؤمنین میفرماید که شما قانع نشوید به کمتر از بهشت. «من مسئول وظیفهام این است که شما را به بهشت برسانم. هم ششقبضه ازتان کار میکشد. شما حق تربیت دارید؛ بزرگترین حق، حق عبودیت که این هیچجا تأمین نمیشود.» حق داری عبد باشی، چون همه استعدادهای انسانی شما پرورش پیدا میکند. (دانسیو سایت پورنیو به کازینویی) همه لذت دنیا را هم دارد میبرد، اصلاً کاری هم به هیچی ندارد.
کبوترخانه میبد، درس امروز ما. کبوتر... اگر من کتابهای آموزش و پرورش دستمان بود، کبوترخانه میبد را یکی از درسها میکردم. هم از آن جهتش که مغز ایرانی چهمغزی بوده، سیصد سال پیش چهکار کرده؛ از یک منطقه بیآبوعلف رکن اقتصادی میسازد. هم از اینکه این مغز غربی چهمغزی است که از آدم کبوتر میسازد، آدم کبوتر میکند، بعد به شاه میدهد و قشنگ مدیریتش میکند. با چی از این رها میشویم؟ با ولایت. مدل مدیریتی که نمیگذارد نه زور بگویی، نه زور بشنوی.
رحمت خدا بر امام راحل! فرمود: «ما میخواهیم نه گرگ باشیم، نه میش. دنیایی که شما تقسیم کردهاید به گرگ و میش، ما قبول نداریم.» «ما یک آدمی مثل بقیه. بازرسی بشود. غلط میکند کسی! همچنین دانشگاه مملکت را توی آزمایشگاهش آمدهاند، میگویند: «ما باید چک بکنیم ببینیم غنیسازی اینجا نداشته باشد! غنیسازی چند درصد؟ این M.P.T درست میکند! تو چهکاره هستی؟» «تندروهاست! قرآن است!» حالا اگر دلواپسم، حرف قرآنی میزنم؛ خوش به حالش! اگر نمیزند، خاک بر سرش! قرآن است!
نه، میخواهیم: «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ.» چقدر زیباست این آیه! «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ.» انتهای آیه رباست. نظام اقتصادی که من طراحی کردم، نه ظلم میکنی، نه بهت ظلم میکنم. «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ.» الان دنیا این است که یا باید ظالم باشی یا مظلوم. کلاً قبول نداریم؛ نه این سرش را، نه آن سرش را. یک شعبه دیگر قبول داریم: همه حقوقی دارند. یک مهندسی و مدیریتی هم هست به اسم ولایت، این حقوق را تأمین میکند، تکالیف را هم مشخص میکند.
خدایا، مهندسِ آن ابرمهندس ما که در پرده غیبت است و هرچه خسارت و بدبختی داریم، از غیبت اوست، حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) را به فریاد ما برسان. در فرج حضرتش تعجیل فرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.