غریزه انسان؛ میل بیپایان به استعمار و سلطه
المیزان و تحلیل ریشههای بردهداری در تاریخ
قانون، تنها مانع استثمار و هرجومرج اجتماعی
مشکل اصلی کشور؛ بیعملی به قانون، نه فقط اختلاس
حتی جامعه لاییک با قانونمداری آباد میشود
تقوای اجتماعی، راهحل بحرانهای اخلاقی و اقتصادی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
با سؤالی مواجه بودیم و در پی پاسخش بودیم. سؤال این بود که اگر اسلام بین طبقات اجتماعی تفاوتی قائل نیست و فرودست و فرادستی را به رسمیت نمیشناسد، پس نظام بردهداری چه میشود؟
در مورد بردهداری، بحثی با هم داشته باشیم از تفسیر شریف المیزان، جلد ۶، آخرین بحثی که در سوره مبارکه مائده کار کردهاند. در فضای مجازی دوستان به ما پیام میدهند، حالا محبت دارند. از استانها، دانشجو، طلبه و شهرستانهای مختلف پیگیری میکنیم. خدمت شما عرض کنم که اشکال و ضعف مال بیان بنده است و واقعاً هم درش تعارفی نیست.
ثانیاً اگر کسی از این بحثها لذت میبرد و میخواهد دعای خیر بکند، برای مرحوم علامه طباطبایی دعای خیر کند که ایشان اینقدر زیبا و دقیق آن مطالب را فرمودهاند. من هم دیروز یک اشتباهی کردم، گفتم که سال ۱۹۵۰. به اشتباه گفتم؛ [حدود] سیزده [سال] سرانگشتی حساب کرده بودم. دقیقش را دیشب حساب کردم: ۱۳۲۹. این بحث را مرحوم علامه طباطبایی سال ۱۳۲۹ مطرح کردهاند. چقدر از زمان جلوتر است این شخصیت! حرفهایی که دارد میگوید را کی قرار است حوزه و دانشگاه ما به این نکات و این مطالب بفهمند؟
بهطور کلی، مسئله مالکیت در مجتمع انسانی، مبنی است بر غریزهای که در هر انسانی [وجود دارد]؛ تمام قدرت بر انتفاع از هر چیزی که ممکن است به وجهی از آن انتفاع برد. وجود آدم غریزهای دارد؛ هر آنچه که نیاز دارد، میرود سمتش و برطرف میکند. قدرت دارد برای انتفاع از اطراف و از عالم و انسان که مسئله استخدام جبلی و طبیعی اوست. در راه بقای حیات خود، هر چیزی را که بتواند، استخدام نموده و برای اینکه زنده بماند، چارهای ندارد جز اینکه استخدام کند؛ همه چیز را به خدمت بگیرد؛ باید تسخیر کند هر چیزی که در عالم هست. «سَخَّرَ لَکُمُ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ». هر آنچه در عالم هست، باید تسخیر بکند تا بتواند زندگی کند، به حیاتش ادامه بدهد، از منافع وجودیاش استفاده کند؛ چه از مواد اولیه عالم (برای مهندسین مواد هم خوب است).
خب، پس مواد اولیه عالم را ما تسخیر میکنیم، چه از عناصر و چه از مرکبات گوناگون جمادی و چه از حیوانات. این عناصر در تسخیر ماست. مرکبات جمادی، جامد، در اختیار ماست. حیوانات، نباتات و حتی انسانها؛ و چه انسانی که همنوع خود او بدن و در انسانیت مثل اوست. ما حتی انسانها را هم استخدام میکنیم و تسخیر. و اگر احساس احتیاج به مسئله اشتراک در زندگی نبود، [آرزوی جبلیاش این بود] که همه افراد را استثمار نماید. طبع آدم به سمت استکبار است، به سمت استثمار است، به سمت استعمار است. دوست دارد همه آدمها، هر یک نفری، این را دوست [داشته باشند].
فطرت انسان (امام هم در مباحث فطرتشان قبلاً با هم خواندیم): آدم اگر تمام عالم مال او باشد، قانع نمیشود. آیه قرآن که عجیب است، میفرماید که اگر شما «لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَأَمْسَكْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفَاقِ». اگر تمام گنجهای زمین و آسمان مال شما بود، باز سیر نمیشدید، باز خرج نمیکردید. طبع انسان طوری است که سیر نمیشود، سیرناپذیر است. اگر یک نفر را به استخدام و تسخیر درآورد، قانع نمیشود به اینکه یک نفر است. اگر یک دهکدهای را بهش سپردند، دهخدای یک دهکدهای شد، کدخدای دهکده دوست دارد بیاید کل مثلاً آن منطقه را. من نمیدانم بالاتر از ده چیست؟ شهر؟ بخشدار شود. بخشدار دوست دارد —حالا نمیدانم شهردار بالاتر از بخشدار است یا نه— بالاتر، شهردار شود. شهردار دوست دارد استاندار شود، فرماندار شود. او دوست دارد وزیر شود، رئیسجمهور شود. بعد امام میفرماید که اگر رئیسجمهور شد، به ریاستجمهوری قانع نیست. کل دنیا مال او باشد. [آن را] توضیح میدهد. امام دارد با همین مبنا میرود جلو. کل دنیا را گرفت، باز به این قانع نیست؛ میخواهد جای دیگر را بگیرد، کرات دیگر را ببیند، اگر آنجا کسی هست، آنها را تسخیر کند. این طبع انسان است. انسان قانع نمیشود به یک نفر و دو نفر و استخدام چند نفر.
ولکن همین احتیاج مبرمش به اجتماع و تعاون در زندگی، او را مجبور به قبول اشتراک در عمل و تحصیل منافع هر چیزی و انتفاع از آن نموده است. [او را] قانع کرده [است و] میبیند که نیازش برطرف نمیشود؛ [پس] یک چیزهایی را باید بپذیرد.
گفتم بقیه گوش بدهند. بالاخره [هم] دانشجو شدم؛ مثلاً حالا یک جایی مسئولیتی دارم و نسبت به یک جایی هم باید پاسخگو باشم. زدوبندها و گاوبندیهایی که در مجلس میشود را دیدهاید دیگر. یک چیز فوقالعادهای است، خیلی! مثلاً این آقا رأی میدهد به آن وزیر، بعد یک حقی در دستش است به اسم سؤال. خب، این شده وزیر آب. حالا این وزیر نیرو در هر استانی مسئولی را میگذارد برای آب، برای برق. حالا مثلاً بنده مال کدام استانم؟ سوءتفاهم نشود، بعضیها اینجوریاند. بعضی جاها در ایران نیست، مثلاً در قطر، مجلس قطر و اینها. [میگوید:] «رئیس اداره آب پسر دایی من هست، فلانی هست. اداره آبی که فلان جا داری، گله دارد. اگر این رئیس اداره آب اینجا [را] پسر دایی من گذاشتی، من رد میکنم؛ وگرنه در کمیسیون تخصصی طرحش میکنم، علنی [سؤال،] استیضاح فلان جا را میخواهی دیگر؟ فلان قولی که دادی، رأی میخواستی بیاوری، قول دادی که فلان جا را آسفالت میکنی.» [این است] عصاره فضایل ملت، عصاره فضایل ملت!
[انسان برای نفع خودش راضی میشود تا] تسخیر خودش در بیاورد. یک جاهایی راضی میشود به اینکه تعاون و همکاری بکند. آن هم به خاطر [اینکه] مجتمعی تشکیل دهند که هر جزئی از اجزای آن و هر طرفی از اطرافش اختصاص به عمل [داشته باشد]؛ یا هر که مسئولیتی پذیرفته، کاری انجام دهد و تمامی افرادش [نیز] از مجموعه منافع حاصله برخوردار میشوند. بعد نفعش به همه میرسد. با یک نفر آب و برق، با یک نفر بخورد. یعنی نتایج اعمالشان تقسیم شده [است]. هر کسی به قدر وزن اجتماعیاش از آن [بهره میبرد].
بعد حالا در ازای کاری که انجام میدهد و اهمیت کارش، حق دارد و سهم [دارد]. خیلی جالب است، نکاتش را باید دقت بکنید. و تن در دادن به چنین تشکیلات، همانطور که گفتیم، برخلاف طبیعی و جبلی [انسان] است و صرفاً از روی اضطرار است. اینکه آدم قبول میکند در جمع بیاید، با جمع کار بکند، این خلاف طبع اولیه آدم است. قبول اجتماعش شب اولیهاش نیست. هر کسی دوست دارد خودش رئیس تام باشد؛ او فقط دستور بدهد، همه گوش بدهند. ولی چه بکند؟ یک نیازهایی دارد که نیازها را باید بقیه برآورده بکنند. برآورده کردن [توسط] بقیه هم منوط به این است که یک سری حرفها را [انسان] گوش بدهد.
قانون. قانون. خیلی با هم حرف داریم؛ خیلی نکات هست. کلیت قانون وقتی پذیرفته شد، بعد حالا باید بگوییم که قانون را کی وضع بکند؟ بعد دیگر جامعه که طبق قانون قرار است اداره شود، دوگانه درست بکنند: این اهمیتش بیشتر است یا آن [که] مطرح تلویزیون هم نشانش میدهد؟ [مردم] میافتد که حالا این همه خوردند و بردند، تو گیر دادی به این ۵ درصد، ۱۰ درصد، ۵۰ درصد؟
قانون. قانون اونی است که جامعه را جمع میکند؛ مانع استکبار میشود. قانون. این اصل اولی [است]. کی وضع بکند؟ حالا [میگویند] خود من چون زورم بیشتر است، قانون [میگذارم]. خیلی جالب است دیگر. الان فضای بینالملل این است دیگر. اسناد بالادستی سازمانهای معتبر جهانی نشستهاند، تنظیم کردهاند، باید عملی کنیم. الان قانون مبارزه با پولشویی [است که] جامعه ما [را FATF میگوید]. سیستم اقتصادی شما [را FATF میگوید در] گردش با تروریسم، خودش تعریف میکند. حزبالله لبنان میشود [تروریست]؛ خودت قرار میدهی. این میشود نقض مصوبات FATF. اتومات [تحریمها] برمیگردد، تحریمها را برمیگرداند با اهرمهایی که خودت داری. کسی [که] تسلط و یک هژمونی بالای سرش [دارد، این را] یک کار قانون و کاری که الان داری میکنی، غیرقانون [میداند]. ترسی از مبارزه با پولشویی نداری؟ [این] تصویب شود. [ترسی] از کسانی که در همین مردم [هستند]، نداری؟ چرا نمی [پذیری]؟ [این از] اول تاریخ پیاده شده [است]. مدل بدوی [است این]، داستان [انسان] مدرن.
پس جامعه را چه چیزی جامعه میکند؟ قانون. وگرنه همه میخواهند همدیگر را بدرند. الان در جامعه ما که خیلی جالب است، همه هم مینشینیم از هم و از همه جا گلایه داریم. یک مسیری [بود که] من را برد. کرایهاش مثلاً ۸۰۰ تومان [بود]، مال زمان شاه [بود]. بعد شروع کرد در مورد سیاست خارجی صحبت کردن. گفتم: «آقا بیا در مورد فوتبال صحبت کنیم.» گفت: «نه، این تاکسیدار تحلیل فوتبالی دارد!» خلاصه، نشستیم صحبت کردن. این هی حرف زد: «پسر! کی چقدر خورده؟ آن یکی چقدر برده؟ این وضع اینجا اینجوری است، آن اداره رفتم آنجور است.» پیرمردی درد کشیده، دستی برنگشت. گفتم: «آقا، کرایه ۸۰۰ تومان نیست؟» گفت: «خُرد ندارم، حلال کن.» گفتم: «ببین، آن هم که آنجا دزدی کرده، خورده؛ یکی مثل تو بوده بنده خدا! حالا تو امکانات ضعیفی در تاکسی [داری]، [او] امکانات [بیشتری] دارد و [در] نشست اداره وزارت یک جایی را گرفته [است].»
اینجا وقتی که قانون مطرح نباشد، مملکت ما این است: هر کسی هر جایی بتواند از بقیه ببرد و بدزدد و بخورد. حالا نه همه، [بلکه] یک عمومی، یک اکثریتی از کارش میزند. یک چیز دردآوری هم هست. رفتم یک جایی، کاغذ به من نشان داد در مورد تخلفات ماشینش. گفت: «من رفتم تخلفات ماشین گرفتم. ماشینی که من فروختم، آن [شخص]...» حالا این دوست ما خودش استاد حوزه، مسئول آموزش [است]، «...ماشین را به من به اسم ۱۰۰ کیلومتر فروخته. رفتم تخلفات رانندگی اینها را گرفتم. یک چیز گردشی است برای چک [کردن]؛ میکنند ماشین معاینه فنی. معاینه فنی رفتم، به من نشان داده، گفته: "آقا! سری قبل که آمدی، ماشین ۱۹۵ تا کار کرده بود، این سری ۲۱۰ تا. کیلومترش دست برده [شده است]."»
نشسته بودم، آن بابا شروع کرد در مورد آخوندها صحبت کردن و [گفت]: «طلبه [به این وضع] فروخته! قیمت [را] چه کار کنم؟ خیال عیبداری [از ماشین] هم خیال [نداشتم که] قبل [اً عیبی] داری! این خیالاتی که [راجع به] تفاوت قیمت [گفتی]، [باعث میشود که اگر] راه بیفتم بروم، دوباره من فحش میخورم!»
از سمت شهریار به کرج، ماشین من تصادف کرد. یک ماشین از پشت به من زد. پیاده شدم؛ مقصر او بود. سر پیچ از پشت زد. پیاده شدم که ببینم چیست. دیدم همه [مردم] وایستادند، بوق [میزنند و] فحش [میدهند]. [میگویند:] «تقصیر آخوندهاست! تقصیر آخوندهاست!» گفتم: «آقا! خیلی جالب است دیگر. یعنی شما دیگر متهمی و هیچ حرفی هم نمیتوانی بزنی؟ حکومتم که حکومت آخوندیه!»
حتماً دردِ دل زیاد دارم. شاید یک روزی [با هم] گفتگو بکنیم. اگر هجمهها یکم بیشتر شود، یک روز میآیم اینجا با همدیگر درد و دل میکنیم؛ وضعیتی که ما طلبهها داریم چیست؟ رگبار این حجمی هم که به ما هست.
خلاصه، هر که هرجایی [امکانی] دارد، میتواند، دارد میدزدد و میخورد و قانون پیاده نمیشود. بعد هر که هم میخواهد صدایش دربیاید، [میگوید:] «تقصیر روحانیت [است] یا آنهایی که اختلاس کردهاند!» حالا [ببینیم] چقدر مشکلات مملکت به اختلاس برمیگردد؟ یک سؤال جدی [است]: مشکلات مملکت ما چقدر به اختلاس برمیگردد؟ اعدامش کنند! مشکل اصلی، عمل نکردن به قانون است؛ همین قانونی که الان داریم. من عمل نمیکنم، شما عمل نمیکنید، دیگری عمل نمیکند. خب، وضعیت اینجوری است.
حریم خودش [را] اگر مراقبت بکند، مواظبت بکند، مملکت آباد میشود. حتی اگر "لاییک" باشد. یک چیز واضحی است: یک جامعه، حتی اگر دین نداشت، [اما] قواعد و قوانینی که با همدیگر مینشینند [و] تنظیم میکنند، اگر عمل بکنند، لااقل مملکت آباد است. اینطور [که من میگویم]. حالا من خیلی موارد و شواهد و مثالهای فراوانی دارم. دیگر فرصتمان گذشت. از جاهای مختلف، چه کارهایی که آدم نمیکند! کارهای جزئی که یک آدم جزئی که یک کاری سپرده شده [به او]، از کار چه شکلی دارد میزند و چه شکلی دارد میخورد! خب، همینجوری سلسله میرود بالا دیگر. آن بچه تو دارد با همین نان بزرگ میشود، این کار را دارند تو [از او] یاد میگیری. پس آن [بچه که بزرگ شود] وکیل میشود، وزیر میشود، مسئول [میشود]، میخورد و میبرد.
خدا عاقبت ما را به خیر بکند و ما را اهل تقوای اجتماعی قرار بدهد. ما را قانونمدار بکند. و انشاءالله به برکت این ایام و میلاد امام رضا (ع)، فرج فرزند حضرت ولیعصر (عج) را برساند. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.