چرا جامعه ایران قانونگریز است؟
نترسی مردم؛ سرمایه یا معضل در اجرای قانون؟
پلیس در غرب؛ اقتدار همراه با ترس
آموزش قانون در مدارس؛ ضرورت فراموششده
رانندگی در ایران؛ صحنهای از حقالناس و قانونگریزی
جریمههای سنگین، بازدارنده نیستند
قانون عادلانه؛ حلقه گمشده نظم اجتماعی در ایران
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
مرحوم علامه طباطبایی در بحثی که درباره بردهداری مطرح فرموده بودند و اینکه بردهداری از کجا شکل گرفته و نظر اسلام نسبت به این [چیست]؛ اول بحث، بحث را بردم به اینکه ابتدای تاریخ، هر کسی زورش بیشتر بود و قدرتش بیشتر بود، قانون، قانون میشد. باز کسی زورش میرسید به اینکه قانونگریزی کند، از زیر بار قانون [شانه خالی میکرد].
یک فرد از انسان، با اینکه موجودی است اجتماعی، هر وقت در خود قوت و شدتی ببیند، پشت پا به همه قوانین اجتماعی و مدنی – که آن نیز طبیعی آدمی است – زده و شروع میکند به [تخلف]. آدم از کجا قلدری میکند؟ هر وقت که احساس کند زورش میرسد. زیر بار قانون [نرفتن]، عرض بکنم، افراد را زیر یوغ استعمار خود کشیدن و دعوی مالکیت کردن و به جان آنان و نوامیسشان به دلخواه خود دستدرازی کردن...
یکی از عوامل قانونگرایی و قانونگریزی (دقت کنید، نکته مهمی است، حرف عجیبی هم هست)؛ اولاً بگویم که این را به عنوان علت تامه نمیگویم؛ چون میدانم که الان یک عده موضع شدیدی میگیرند. به عنوان علت تامه نمیگویم، به عنوان یک علت، به عنوان یک «چرا غربیها از ما قانونگراتر هستند؟»، «قانون اهمیت بیشتری دارد و بیشتر مراعات [میشود]؟» [پاسخ این سؤال] علل و عوامل فراوانی دارد، خوب و بد. یکیاش را من میخواهم بگویم که این خیلی خوب نیست [و] توجیه قانونگریزی ما هم نیست.
یکی از علل قانونگرایی جامعه، ضعیف بودن افراد و قوی بودن آن اهرمهای کنترلکننده است. کسی جرئت نمیکند قانونگریزی کند. در غرب این فضا هست. قانون یک امری است که کسی جرئت مخالفت با آن را ندارد؛ چون هزینههای مخالفت با قانون خیلی بالاست. این کارهایی که کردهاند، این جریمهها و اینها...
من به مسئول وقت راهنمایی و رانندگی آن دورهای که جریمههای سنگین شروع شد (مسئول وقتش هم بعداً سر از فوتبال درآورد، [و حتی] زندان [هم رفت])، خلاصه به مسئول وقتش گفتم: «بابا این چه کاری است؟ شما با این جریمههای سنگین میخواهید رانندگی را کنترل کنید؟» جریمهها را مثلاً از ۱۰ هزار تومان آوردند (با پول آن موقع، دهه ۸۰) مثلاً ۵۰ هزار تومان؛ اثر نکرد. شد ۱۵۰ هزار تومان؛ اثر نکرد. الان شده ۲۵۰ هزار تومان؛ اثر نمیکند. بیشترش کنم، باز اثر نمیکند! آقا، مردم ایران یکجوریاند!
خیلی از مردم ایران – بگویم، مردم ایران – نترس و بیباک [هستند]. حکومت توی این بیباکی اثر داشته؛ چون ما همیشه دشمن داشتیم، در معرض حمله بودیم. تربیت ما، متد تربیتی ما، متد آموزشی ما، مبتنی بر این بوده که ما باید مردم را همیشه شجاع بار بیاوریم، مردم نترس بار بیاوریم. مردم را که نترس بار میآوری، یکی از آثارش این است که مردم زیر بار قانون نمیروند.
دقت کنید! خیلی مهم است، به هم ربط دارد. [من] هم از قانونگریزی مملکتمان دفاع نمیکنم [بلکه دلایلش را میگویم]. به نظر شما (بفرمایید) قشنگ حمله بردیم [به موضوع]. قانونگریزیها [زیاد است]. وضعیت مراعات قانون در مملکت ما افتضاح است، تعارف هم نداریم. ولی با چه قیمتی ما میخواهیم مردم را قانونگرا کنیم؟ پایبند به قانون کنیم؟ میشود مردم را ترسو بار آورد؟ بزدل بار آورد؟ یک قوه انتظامی قاهره و غضبناک و شدید، مثل پلیسی که توی غرب است، [وقتی] اسمش میآید مردم میلرزند.
بعد دیگر اساتید ما که قبل [از این] بودند و خارج را دیدهاند، بهتر میتوانند اینها را برای شما تشریح بکنند. پلیس توی غرب: «بزن کنار!» شما باید بزنی کنار، ماشینت را خاموش کنی، پیاده شوی، نه خم بشوی، نه هیچ [حرکت اضافهای]. یعنی خم شدنت ممکن است به این معنا باشد که دارد سلاح برمیدارد؛ یعنی اگر ببینم شما خم شدی، با گلوله میزنمت. [اینها] دست به سلاح میشوند. این ترس از پلیس [را] انداخت [بین مردم] و دیگر کسی جرئت نمیکند.
[اما اینجا] پلیس را میزند، فیلمش را منتشر میکند، چکش میزند؛ نمیترسد! خب، خوب است! ما بچههای نترس میخواهیم. پلیس بالاخره باید جایگاه داشته باشد، قانون باید عمل بشود. اولاً مملکت [باید کاری کند] که مردم دلشان آرام بشود. اگر قلدر قلدران/قلدرها را برداری، قانون را برایشان جاری کنی... مردم نترسند، خوب است. [ولی اگر] زیر بار قانون نمیروند، [و] نترس هم هستند، قلدرتر [هم] هستند، بیشتر زیر قانون نمیروند. بقیه [هم] هیچکس کاری به کارش ندارد. این مشکل اینجاست! دردسر است!
شما دانهدرشتها را با آنها برخورد کن، نه اینکه آن بدبخت زبانبستهای که زورش نمیرسد [را جریمه کنی]. ما را توی این پاسگاه/پلیسراه (کجا؟ از سمت سرخس میآمدیم مشهد، یکی از دوستانمان همسرشان عقب ماشین ما نشسته بود، کمربند نبسته بود. ماشین ما آن موقع پرایدی بود و اصلاً معلوم نبود کمربند دارد یا ندارد عقب). گفت [پلیس]: «نفر عقبی، کمربند!» بعد یک خانمی آمده بود آنجا، یک پیرزنی رشیده. بعد این [خانم] پیاده شد، آمد سر پلیس، گفت: «فلان فلانشده! به چه حقی میخواهی من را جریمه کنی؟» یک داد همچین برگریزانی، دو تا داد زد. این افسر یک نگاهی کرد: «مادر من! غلط بکنم!» بفرمایید حاج آقا مدارک.
آرام و خیلی نرم گفتم: «کمربند عقب، قانون [است].» [اگر میخواستم] آن روی دیگرم را به منصه ظهور برسانم، مثل آن خانم یک برخورد اینجوری بکنم، برخورد سفت و سخت و بعد پارتی و زنگ بزنم فلانی و... اینجا خیلی کار میکند دیگر! یک شماره اصلاً داشته باشید همیشه توی گوشیتان از اینها برای جریمه؛ اینها خیلی به درد میخورد. زنگ بزنم سردار فلانی: «من پسرخاله فلانیام!» یک تهدیدی، یک چیزی، از آثار تهدید استفاده کنیم!
توی جاده لرستان بودیم، ۱۴۰ [تا سرعت داشتیم]، زد ۱۴۰ [جریمه]. گفتم که: «ببخشید، شما کمین کردید؟» [گفتند:] «کمین، جرم است. نوش جانت!»
[این] اذیت قانونگرایی مملکت ماست. داد میزند! «دادی دویست میارزد کلاً!» [میگوید:] «داداش راحت باش!» وضعیت بد است، این جنگل است اینجوری! «جنگل ایران، جنگل مولا!» خیلی زشت است. [اینکه] گندهتر باشد و پشتش گرم باشد و یک بابایی کتوکُلفت داشته باشد، یک داداش کتوکُلفت داشته باشد، [برای] آبروست.
بله، من توی این قضیه، این خانمی که رقصیده بود، به این بخش ماجرا اعتقاد دارم که این بدبختی که پشتش به جایی/بند "پ" نیست، سهسوت دستگیر میکنند، باید هزینههایش را پرداخت بکند. ولی اینکه این را سریع میگیری، بعد آن یکی را [نمیگیری، و میگویی:] «فلانی کجاست؟» [این برای رشد] قانونگرایی را بین مردم [خوب نیست].
[آیا] مردم را ضعیف کنیم؟ [نه!] شجاع نگه داریم، نترس نگه داریم!
سر پیچ این پل چیچی [بود]؟ روبهروی دانشگاه، روی گُذر که میرود بالا، [سمت] فلکه پارک. این زیر این پل (که از روی پل نمیخواهی بروی، از پایین میخواهی بیایی)... واقعاً آدم حالش بد میشود وقتی این را میبیند. خیلی صحنه زشتی است. همه توی لاینهای خودشان ایستادهاند، دارند میروند. این زرنگها از آن بغل میآیند، یک لاین اضافه میزنند. ممکن است آخوند باشد، استاد دانشگاه باشد؛ [این] حقالناس است، ظلم است!
مردم ما آموزش ندیدهاند. ما قانون آموزش نمیدهیم. توی مدرسه کجا ما این قوانین آموزش داده میشود؟ بلد نیستم. خیلی از این بندگان خدا قصد و غرضی هم ندارند. حالا توی تهران قانون گذاشتهاند، میگوید: «اگر لاین سوم [استفاده کنی،] جریمه میخوری.» پیادههایی که رد میشوند، حقالناس [بر گردنشان است]. اصلاً ظرفیت نیست، [و] نمیشود مطرح [کرد]. خلاصه به هیچی حساب نمیآورند دیگر. حقالناس؟ راحت! چراغ قرمز؟ [میگویند:] «دانشگاه نمیخوره!»
من یک چیزی تازگی توی اخبار دانشگاه دیدم: برخورد دوربین کنترل سرعت و دوربین ثبت تخلفات. دارند میزنند توی پردیس دانشگاه! زشت است به خدا! استاد دانشگاه میخواهد جریمه کند؟ چرا با صد تا رفتی؟ خیلی زشت است! ما اینجا اگر نتوانیم قانون را عمل بکنیم (جمع فرهیخته و جامعه فرهیخته)، دیگر هیچ جا نمیشود [قانون را] پیاده [کرد]. هر چه زورش برسد میزند [و] میرود. «زورم میرسد، ماشینم میرود!»
نحوه اعمال [مجازاتها]. از تخلفات نان میخورند. جریمهها این شکلی نیست. یعنی دولت لزوماً از این جریمهها نان نمیخورد. یک محل بودجهای ندارد. یک جایی ما را به ناحق جریمه کرده بودند، ماشین را برده بودند، دعوایمان شد. گفتم: «آقا این تابلوی پارک ممنوع تا ۱۵ متر اطرافش است دیگر!» این [یعنی بعد] یارانهای که [دولت] میخواهد بدهد، روی این حساب میکند... روی اینکه سرباز/افسر جریمه کند که یارانه جور بشود.
اگر تصادف کردی و سرعت بیش از حد مجاز بود، من از بیمهات منافع و سوبسیدها و اشانتیونهایی که به تو تعلق میگیرد در بیمه، این را برایت حذفش میکنم؛ بیمه به تو نمیدهم. این هم بازدارنده است، خیلی هم ترس ایجاد میکند. چون آنجا اگر کسی بیمه نداشته باشد، مثل اینکه یک آدم لخت میآید توی خیابان؛ هیچی ندارد، هر لحظه در [معرض خطر است]، مثل یک نارنجکی که ضامن [آن برداشته شده و در آستانه] انفجار [است]. خیلی چیز ترسناکی است بدون بیمه زندگی کردن.
حالا بحثمان رفت به سمت قانون و اینها. البته قانون خیلی عوامل دیگر دارد. یک بخشش آموزش است. ما یاد ندادیم: «آقا، از این خیابان که میخواهی رد بشوی، این چراغ قرمز است، این چراغ سبز. این مال عابر هم هست.» [بلکه] هر کسی بتواند رد میشود! «ماشین دارد از آن دور میآید، میتوانم رد شوم!» [یا اینکه] میرود به حال خودش. [برای] مخاطب باید نگاه بکنی، این به حال خودش [است]. پس یک بحث اصلی اینجا این است که در قانونگریزی و قانونپذیری، زور خیلی دخالت دارد.
حالا بحث بعدیمان انشاءالله جلسه بعد. تملک میکنند، استثمار میکنند؛ آن یک بحث دیگری است که به آن خواهیم پرداخت.
در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله. ط.