پناهندگی در غرب؛ سوگند به منافع ملکه انگلیس!
خوارج تا وقتی شمشیر نکشیدند، از بیتالمال سهم داشتند
در اسلام، زور ولایت نمیآورد؛ حق ولایت میآورد
پدر مالک جان فرزند نیست؛ ولایت او در چارچوب تربیت است
شوهر حق دیکتاتوری ندارد؛ ولایت او ابزار مدیریت مصلحت است
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحثی که خدمت عزیزان داشتیم، زمینه ولایت و بردهداری بود و اینکه نظر اسلام نسبت به بردهداری چیست و سیر تاریخیاش. نکاتی مطرح شد. از آنجا که بنا داریم سؤالاتی که لا به لای بحث میشود را پاسخ بگوییم، باز سؤالی که دوستان دیروز داشتند [در مورد] روند بحث و لزوم مرز تعیین افراد و [تقسیمبندی به] داخلی و خارجی [مطرح شد]. جبهه داخلی [از] جبهه خارجی تفکیک شد و هر کدام، نوع تعاملش متفاوت شد.
[کسی ممکن است بپرسد:] "چطور تشخیص دهیم یک نفر جزو این مملکت و جزو این مجموعه هست یا نیست؟ مرزهای جغرافیایی را باید قبول بکنیم؟" نه، اسلام مرز جغرافیایی را به رسمیت نمیشناسد. [مثلاً] جغرافیاییِ دو تا ملتی که مثل ایران و عراق، یکی محسوب میشود؛ یک فرهنگ، از یک گوشت و پوست و خونیم. عرب این طرف را بهش میگوییم ایرانی، عرب آن طرف را بهش میگوییم [عراقی]. یعنی خرمشهری را بهش میگوییم ایرانی، اهل بصره را میگوییم عراقی. او دیگر جزو ما محسوب نیست. این تفکیک، تفکیک درستی نیست.
مرز تفکیک، مرز جغرافیایی نیست. مرز تفکیک چند چیز است:
در قدیم، قبیلهها بر اساس منافع شکل میگرفتند. منافع مشترکی بود و یک مجموعهای، تعدادی از افراد، یک سری منافعی داشتند. بر اساس آن منافع جمع میشدند و آدمهایی که در چهارچوب این منافع نمیگنجیدند، از آن منافع خارج میشدند. یا اینکه ریشهی همه به یک پدر و مادر و یک خانواده، یک قبیله برمیگشت. مثلاً عبد مناف پدر همه اینها بوده. بعد میآمده به هاشم میرسیده، بعد میرسد به عبدالمطلب، بعد میرسد به چند فرزندی که از او بوده و همینجور یک قبیلهای شکل میگرفته و مثلاً مردم قریش همه از نسل فلان آقا بودند. [این] بحث مفصلی است. اینها منافع مشترکی داشتند. بر اساس آن منافع با هم جمع میشدند. کسی که این منافع را تأمین میکرد، در خودشان راه میدادند. کسی که منافع را تأمین نمیکرد، دشمن میشد.
دستهبندی امروزی، قانون است. یک مجموعه، البته مرز جغرافیایی هم هست، با بستر قانون. شما الان میخواهید سیتیزن شوید در آمریکا، در کانادا، به چه شرطی شما را قبول میکند؟ حالا آنقدری که بلدید، میدانید، شنیدهاید، چکار میکنید شهروند بشوید در آمریکا؟ پناهنده شدن، پناهنده شدن را خبر دارید دیگر؟ جلسه پناهندگی دارد. جمع میشوند. یک چیزی شبیه دادگاه.
وقتی که بحث رفتن ما جدی شده بود، روی همه اینها نشسته بودیم و کار کرده بودیم. الحمدلله خدا ما را نجات داد از همه ماجراها. یکی از دوستان که او خیلی اصرار – یعنی زمینهساز بود – برای رفتن ما به کانادا، پناهنده شدم و قسم خوردم. بعد، قسمنامه جلسه پناهندگی کانادا [این بود که] قسم بخوریم منافع ملکه انگلیس را تأمین کنیم. گفتش که: "من یک جوری این را پیچاندم. بین خودمان بماند. قسم را بخورید [که] نسبت به قانون و قوانین مملکت را قبول میکنم، میپذیرم و منافع ملکه انگلیس را تأمین میکنم. اگر ایشان خواسته چیزی داشت، من موظفم که..." آمریکا میخواند به همه با هم تکرار میکنند و یکییکی برای اینها، خلاصه حکمی صادر میشود و اینها شهروند [میشوند].
الان همین فضا هست؛ یعنی شما اگر قانون یک مملکت را نپذیرید، آن مملکت وظیفه ندارد [که شما را شهروند خود بداند]. شهروند آنجا به حساب نمیآیید، بلکه اصلاً حضور شما غیرقانونی است. با شما برخورد [میشود].
برای ما، داخلی یا خارجی [بودن]؟ الان کمی در فضای اسلامی ما، یک چیز قروقاطی است. ما هم گرتهبرداری از آن طرف داریم، هم یک سری مبانی خودمان را داریم. الان در مملکت ما، هر کسی که ایرانی باشد، در این مملکت به دنیا آمده باشد، در مملکت بزرگ شده باشد، شناسنامه داشته باشد، پاسپورت داشته باشد، این را ما به عنوان شهروند خودمان میشناسیم.
ولی نکته اساسی همان بحث قانون است. اگر کسی قانون را نپذیرفت، این مجموعه را، این سیستم را به رسمیت نشناخت، اجزای این مجموعه و سیستم را به رسمیت نشناخت، سیستم راه ندارد. [مثلاً بگوید:] "شورای نگهبان را قبول ندارم!" حالا امام که خوب جواب داد: "رئیسجمهور بشود!" لااقلش این است که دیگر نمیتواند بیاید رئیسجمهور بشود. فیلترها را قبول نداشته باشی و در رأس هرم هم عضو این مجموعه و عضو این نظام کسی بخواهد باشد، باید قانون این مملکت را قبول بکند. نسبت به قوانین باید [ملتزم باشد]. این را هم داریم. البته خب، البته این هم نیست. میبینید رسماً شورش میکند نسبت به خیلی از مسائل قانونی. طیفهای مختلف سیاسی [میگویند:] "مجموعه را قبول نداریم!"
در هیچ جای دنیا اینشکلی نیست دیگر. یک مجموعهای که خودش قانونی آمده سر کار، روزنامه دارد. با بودجه دولت، از بودجه دولت دارد روزنامه چاپ میکند. چه بسا آن روزنامهای که هست، چهار تا روزنامه، روزنامههاییاند که اینها مسئول آن تشکیلاتشان توسط رهبری انتخاب میشود. کیهان، خراسان هم همینطور. خراسان و کیهان و اطلاعات جمهوری [اسلامی]. روزنامههایی داریم که رسماً دارد مبانی انقلاب را میزند. مسئول را رهبری انتخاب کرده. بودجهاش را دارند میدهند. [او هم نسبت به] شورای نگهبان [و] مجلس خبرگان [شورش] دارد و آزاد هم هستند. [کسی که اینگونه است، نمیتواند] رکنی از آن نظام باشد. سیستم، این آدم را توی سیستم خودش راه نمیدهد. و حتی میتواند از حقوق شهروندی هم به یک معنا اینها را محروم بکند، اگر اینها شورش بر سیستم کردند.
امیرالمؤمنین با مخالفین و منتقدین و اپوزیسیون برخوردی نداشت. خوارج اینها قواعد ماهیانه خودشان را از بودجه میگرفتند، سهمیه داشتند، یارانه میگرفتند تا وقتی که دست به شمشیر بردند. [فرمودند:] "قتل عام نکنید! اینجوری نباشد که هر کسی را از این تشکیلات پیدا کردید [بکشید]." فضای جنگ، چون بعد از امیرالمؤمنین حکومت به شدت تضعیف میشد، حضرت میخواست فقط اینها... علامه تهرانی بحث خوبی دارد در کتاب "امامشناسی". امام حسن مجتبی این حق قانونیشان بود که با تمام تشکیلات خوارج برخورد [کنند]، ولی این کار را نکردند. بر اساس مصلحت، نه بر اساس قاعده فقهی. هر آن کس که از خوارج بود، باید با او برخورد میشد. جنگ تشکیلاتی، کل تشکیلات خروج کرده بود. هر کس هم که از این تشکیلات تبری نمیکرد، با او برخورد میشد. امام حسن بر اساس مصالح، به خاطر اینکه چند دسته نشود و فضا فضایی بود که فقط حضرت باید جمع میکردند. تازه اینی که حضرت آمدند، پاشید حکومت امام حسن مجتبی.
در صورت این، این میشود مرزبندی داخلی و خارجی که با داخلی چه شکلی برخورد کرد و با خارجی چه شکلی برخورد کرد. حالا در سیر قدیمی که این را بگویم، در سیر قدیمی اینجور بود که – یعنی از ابتدای زندگی بشر – اگر یک قبیلهای با یک قبیله دیگر درگیر میشد، [آن را] خارجی میدانست. توی جنگ بر او اگر بر او غلبه میکرد، مالک او میشد. [و میتوانست] از هستی ساقط بکند. اختیار مرگ و زندگی با او بود. مایملک آن شخص، مملوکات [آن شخص بود]. "هر آنچه من گفتم باید انجام [میداد]." روابط داخلی و خارجی قدیم.
البته اسلام این را به یک نحوی بعداً امضا کرد. شما میدانید در جنگ میرفتند، میجنگیدند، زنِ جبهه مقابل برده میگرفتند. مادر برخی از ائمه ما اینجور بودند؛ بردههایی، کنیزهایی بودند که مادر امام عصر اینطور بودند؛ کنیزی بودند که در جنگ با رومیان گرفته شده بود. پول دادند مخصوص [آن کنیز را خریدند]. الان در بازار فلان جا، از سامرا برو بغداد، آنجا یک ماجرای معروف [است]. این فیلم "شاهزاده روم" هم اینها را خوب توانسته بود بسازد. خلاصه این فضایی بوده است که رایج بوده بین اهل بیت. این هم اتفاقاً تمام نشده. برخی فکر میکنند تمام شده است. این بخش از بردهداری تمام نشده، ادامه دارد.
یعنی همین امروز اگر شما با جبهه کفار – جبهه کفار، نه مسلمین، مسلم نه، ایران و عراق نه – نه، با جبهه کفار اگر درگیر شدید و اصل جنگ هم جنگی به حقی بود، این حق را قرآن داده. مفصل که برای چه الان این حرف سنگین است. طرف مقابل برده [میشود]. این الان فعلاً در حد شبهه باشد، اشکال ندارد. میخواهم در طی چند جلسه حلش کنم. [مالک] او [میشوید].
یعنی همین امروز اگر امام عصر تشریف آوردند و ما جنگیدیم – خدا روزی بکند برویم فقط با این انگلیسیها و آمریکاییها و اینها بجنگیم – جنیفر لوپز، خلاصه این حق را داده توی درگیری با اینها که مملوک شما بشود. توضیح دارد که عرض کردم جلسه بعد انشاءالله بحث میکنیم.
قدیم به این نحو بوده که تار و پود هستی او در دست شما بوده و میتوانستی اسم و رسمش را محو بکنی و او را اصلاً نابودش بکنی. احترامی برایش قائل نباشی، کلاً حقش باشد. آن دو تای دیگرش را هم بگویم حالا. شبهه را قشنگ تکمیلش بکنم که باشد طلبتان، جوابش برای جلسه بعد.
دو تا دیگر هم داشت: یکی ولایت پدر بر پسر (فرزند) بود، یکی هم ولایت شوهر بر همسر. در مغز مبارکتان، مختان، قشنگ در مغز مبارکتان [جای گیرد].
بخش دوم این بود که پدر بچه خودش را مملوک خودش میدانست: "زورم به تو میرسد، چکار میخواهی بکنی؟" یعنی آنکه ولایت میآورد، زور بود. این را، این را قرآن قبول ندارد ها! آنکه ولایت میآورد، حق است. حق! حق ولایت میآورد، نه زور. نه هر کس زورش به هر کس [برسد]. هر کسی نسبت به دیگری حقی داشت، ولیّ اوست به نسبت حقش. [این] ولایت تام من نیست، ولایت مطلق هم نیست. حتی پدر هم اگر امری به بچه کرد، در حق تربیت [است]. به خاطر اینکه حق تربیت دارد، بلکه وظیفه تربیت دارد. در آن شأن تربیتی خودش اگر وظیفهای کرد، وظیفه را امر کرد، بچه باید اطاعت بکند. [اگر بگوید:] "اعتصاب غذا کن، دانشگاه نرو!" اینها در شأن تربیتی بچه اخلال وارد [میکند]. حق ولایت ندارد، بلکه ممکن است از ولایت ساقط شود.
دختری که میخواهد ازدواج بکند، اجازهاش را چه کسی باید به او بدهد؟ پدرش. [اما] دختر حق دارد برای خودش [تصمیم بگیرد]. شورش نشود؛ یک وقتی این حرفها سوءاستفاده نشود. این دختر حق دارد بدون اینکه اینجا دیگر اذن پدر باشد، ازدواج بکند [اگر] در طریق مصلحت او کارایی دارد. [مگر] اگر بله، در صورت صغیره [بودن].
خلاصه چیزی که هست، این است که او به خاطر این ولایت دارد که در جهت مصلحتشان رشد بدهد. اولاد خودش را ملک بداند و همتراز و همسنگ خودش هم نمیدانستند. معتقد بودند که فرزندان در مجتمع بشری از متعلقات پدرانهاند. کنیز بود که بحثش جداست؛ دارم از این دو تا [بحث میکنم]: کنیز، ملک من. پدرها در واقع حق میدادند که در فرزندان خودشان تصرف کنند. حتی کشتن، فروختن و تصرفات دیگر. "مال خودم؛ رضا قربانی میکردند بچهها را دیگر!" ماجرای معروف [قربانی کردن اسماعیل توسط ابراهیم] [مثل:] "برایتان قربانی کنم".
از شخصیتهای ممتاز هم این ملکیت را در طول تاریخ داشتند پدران و فرزندان که اسلام آمد و این را متوجه یک نکته مافوق افراد مجتمع کرد.
ولایت شوهر بر همسر هم همین بوده، چون زورش بیشتر است [میگویند:] "بدون اجازه شوهر نمیتوانی بروی بیرون، زور بگویی، تلفنی صحبت کنی؟!" تا در مشاورهها آدم میبیند، گفته: "شوهرم اجازه نمیدهد تلگرام نصب کنم!" ولایت هم دارد. [اما آیا] مرد زور بگوید که دیکتاتوری راهاندازی کند؟! نه! [ولایت] یک ابزاری برای مدیریت مصالح است. [مرد] مصالح را از جهتی ممکن است در برخی حوزهها بهتر تشخیص بدهد. ممکن است در بعضی حوزهها برخی مطالب را بهتر تشخیص بدهد و حسب همان، [او را] از هستی ساقط بکند.
"نماز بخوانم؟" این جمله را بگویم، بخندید، برویم. امام [خمینی] این را دیدم، خیلی برایم جالب بود. از چیزهای جالب امام که خیلی هم برجسته بود. یکی استفتاء کرده، استفتاء کرده که: "من جوان مؤمنی هستم. میخواهم در خانه نماز بخوانم. پدرم گفته که راضی نیستم در خانه من نماز بخوانی. وظیفه من چیست؟"
بسمه تعالی: "غلط کرده است؛ نمازت را بخواند."
غلط کرده. دیکتاتوری بخواهد همه چیز را [در اختیار بگیرد]؟! نه، غلط کرده است. [باید] برخورد مستحکم کند و موفق [گردد] در جهت رشد و حرکت به سمت [نور].
به برکت صلوات بر محمد و [آل محمد].