سه مدل تاریخی بردهداری؛ اسلام کدام را لغو کرد؟
قیام امام خمینی علیه کاپیتولاسیون؛ نقطه کانونی نهضت
«نفی سبیل»؛ اصل فراموششده در سیاست امروز
کوفیان نمازخوان چرا مرتد شدند؟
منافقین به کفار عزت میجویند؛ قرآن پاسخ میدهد
احد؛ شکست مسلمانان با وجود برتری عددی
حساسیت به حجاب در برابر بیحسی نسبت به سلطه
ایمان یا مذاکره؛ کدام راه رهایی از تحریم است؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
جمعبندی بحث قبلی این شد که سیر تاریخی بردهداری به این نحو بوده است: هر وقت کسی احساس میکرده نسبت به دیگری تفوّقی دارد، غلبهای دارد، قدرتی هم بر او مسلط میشده است و هم اگر میتوانسته، مالک او میشده، ملکیت پیدا میکرده است. یعنی مرتبه اول حکومت، مرتبه دوم ملکیت. قوی و زورمندی نسبت به ضعیف، این حکم را داشته و کسی هم مستثنا نبوده؛ مگر اینکه میتوانسته قدرت پیدا بکند و بایستد روبروی این قدرتمند.
از ابتدا سه نوع بردهداری بوده است: یکی بردهداری در جنگ بوده، یکی بردهداری قوی نسبت به ضعیف بوده، و یکی هم بردهداری پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به همسر. این سه مدل را حالا با آن کار داریم که چقدر تأیید شده یا تأیید نشده است. سیر تاریخیاش را هم گفتهاند: ما تاریخ دقیقی نداریم که بردهداری از کی شروع شده است.
مرحوم علامه طباطبایی اینجا میفرمایند که این سنت در بین همه ملل و امم متمدن قدیم، مثل هند، یونان، روم و ایران، حتی در بین ادیان آسمانیِ یهود و نصارا، آنطوری که در تورات و انجیل گفته شده، رایج بوده است. اسلام که ظهور کرد، اول اساس این اصل را امضا کرد؛ بعد هی تضییقش کرد، هی به آن قید زد، هی محدودش کرد و اصلاحاتی را در احکام و قوانین آورد.
در اثر آن تضییقات اسلام، سرانجام این سنت به اینجا کشید که در حدود ۷۰ سال قبل در کنفرانس بروکسل به طور کلی لغو شد. هفتاد سال قبل که میشود ۱۸۹۰. مرحوم علامه این را کی نوشتهاند؟ ۱۹۶۰. ۱۹۶۰ میشود تقریباً ۱۳۳۹، اواخر دهه ۳۰.
فردیناند توتل در معجم خودش... من یک دو صفحه میخواهم خیلی سریع بخوانم. از فردا (فردا شنبه) بحثمان خیلی مهم میشود؛ مباحث مربوط به ولایت را داریم. بحثهای بسیار مهم و جدیای است. این بحثهای امروزمان هم بحثهای مهمی است. حالا خیلی سریع این دو صفحه را من یک اشارهای بکنم در این چند دقیقه.
در معجم خودش، درباره اعلام شرق و غرب، در صفحه ۱۹ میگوید: «مسئله بردهداری در بین ملل قدیم شایع بود. این بردهها از همان اسرای جنگی بودند؛ طوایفی بودند که شکست میخوردند. این روش در بین یهود و یونانیها و عرب جاهلیت و اسلام دارای نظام معروفی بود. رفتهرفته رو به زوال و لغویت گذاشت. اول در هند سال ۱۸۴۳، بعد در مستعمرات فرانسه ۱۸۴۸، در ایالات متحده آمریکا بعد از جنگ انفصال ۱۸۶۵، برزیل ۱۸۸۸. اینها لغو شد تا اینکه در ۱۸۹۰ در بروکسل به کلی لغو شد.»
در گوشههایی از دنیا هنوز رایج است؛ بعضی از قبایل آفریقا و بعضی از نقاط آسیا. و این هم از این جهت بود که گفتند: «آقا! حقوق بشر و تساوی بشر، و دیگر دست از بردهداری برداریم. همه با هم مساویاند.»
حالا نظر اسلام چیست؟ این را داشته باشید؛ خیلی بحث خوبی است.
اسلام از بین آن سه مدل بردهداری (یکیش جنگ بود، یکی زور و قلدری بود، و یکی هم ولایت پدر و ولایت شوهر)، این دوتای آخر (یعنی زور و قلدری و ولایت شوهر و پدر) را ابداً دلیل بردهداری نمیداند؛ یعنی این دو تا را کامل لغو کرد. ولایت هست ولی مالکیت نیست. ولایت با مالکیت فرق میکند. شوهر مالک زنش نیست؛ پدر مالک فرزندش نیست؛ کسی که زور دارد مالک ضعیف نیست؛ ولی در جنگ فرق میکند. چرا؟ در جنگ شما وقتی بر دشمنت دسترسی پیدا کردی، مالک او میشوی که حالا در مورد این قرار شد با هم مفصل صحبت کنیم.
پس اولین تضییق اسلام این بود که این دو تا را لغو کرد. حقوق جمیع طبقات بشر را – این همان بحث مهندسی طبقات اجتماعیمان است – از شاه و رعیت، حاکم و محکوم، سرباز و فرمانده، خادم و مخدوم را به طور یکسان محترم شمرده است. نه اینکه حقوقشان یکسانها! حقوقشان به صورت یکسان محترم است. فرق میکند؛ با هم خلط نشود. هر کدام حقی دارد، همان حقی که دارد محترم است؛ نه اینکه همه حقوقشان یکی باشد.
خب، امتیازات و اختصاصات زندگی را لغو کرد. هیچ کسی هیچ امتیاز اولیهای نسبت به کس دیگری ندارد؛ اختصاص اولیه نسبت به کس دیگری ندارد. در احترام جانها و عرض و مال همه، حکم به تساوی فرمود. خیلی جالب است!
امام در برابر کدام حکم طاغوتی قیام کرد؟ امام خمینی. کاپیتولاسیون چه بود؟ درجهبندی اینکه توی جامعه که شما زندگی میکنی، اگر یک سگ آمریکایی را کشتی، دادگاه و محاکمه و اینها...؛ اما اگر یک آمریکایی گرفت تو را کشت، خیلی جالب استها! ببینید نقطه حساسیت امام خمینی نسبت به چه بود؟ امام مثلاً علیه کابارهها و عرقخوریها و قماربازها و قمار و اینها قیام کرد. نقطه کانونی و حیاتی، به قول علما، «بیضه اسلام»، این نقطه حیاتی و کانونی کجاست؟ تعبیر، تعبیر فقهی است. آن نقطه حیاتی و کانونی کجاست که بابتش باید داد زد؟ میرزای شیرازی آنجا حکم صادر میکند که دیگر کار به محاربه با امام زمان و اینها میرسد. بحث «نفی سبیل»، آن بحث «تسلط»، آن بحث «هژمونی» و اینکه ما این همه در موردش بحث کردیم؛ حرفهای غریبی است.
شما میبینید: دیروز یک آقایی سالیان سال است که از قبلِ اسم پدر مرحومش دارد نان میخورد و مسئولیت بلندی هم در جمهوری اسلامی دارد؛ نسبت به یک سری مسائل هم حساس است، نسبت به بحث حجاب حساس است، نسبت به نشان دادن یک خانم با مینیژوپ در وسط والیبال ایران و فلان حساس است. بعد آمده میگوید که: «آمریکا خواست، ندادیم که الان این ماجرا پیش نیاید.» درست یا غلط این تحلیل، وارد این بحث بشوم: مسائلی که الان پیش آمده، به خاطر آن کسانی است که موشک هوا کردهاند، تقصیر آنهاست.
حالا تناقضات نهفته در خود این عبارت، تناقضات نهفته بین عبارت ایشان با سایرین. خلاصه، توافقی که امضا شده، ربطی به موشک ندارد. موشکی که هوا کردید، توافق را نقض کرده است. از آن طرف، بعضی بزرگان فرمودند که: «برجامِ موشک و پولش را ما دادیم.» موشکی که هوا شده، پولش را ما دادیم. اگر کسی که موشک را هوا کرده، برجام را نقض کرده، آن بزرگوارانی که میآیند میفرمایند «موشک و پولش را ما دادهایم»، پس ما هوا کردیم. تناقضها در هم آمیخته است؛ آدم نمیفهمد چه به چه میشود. حساسیتش نسبت به حجاب جالب است؛ بعد نسبت به هژمونی آمریکا و سلطه... خیلی عجیب است؛ آدم میماند.
یعنی شما تدینتان در چه حدی است؟ در چه سطحی است؟ ما مسلمان را چطور آدم متدین تعریف میکنیم؟ آدمی که مثلاً گیر حجاب است و آن وسط والیبال، یک پای لخت دیده میشود، زنگ به رئیس صدا و سیمای وقت میزند؛ بچههای صدا و سیما نسبت به این اینقدر حساساند؛ بعد نسبت به سلطه حساسیتی نیست؟! خیلی عجیب است؛ آدم واقعاً میماند.
من دیگر حرفی برای گفتن ندارم؛ بس که اینجا گلویم را پاره کردم، دیگر خسته شدم واقعاً. این بحث سلطه و اینها، اینها ابتداییات دین است؛ اینها ابتداییات مسلمان بودن است. بعد وقتی میگوییم کسی این را قبول ندارد، هر چه آنها را قبول داشته باشد، دین ندارد، یک عده بهشان برمیخورد و باورشان نمیآید.
شما مردم کوفه را مسلمان میدانید؟ مردم کوفه را متدین میدانید یا نمیدانید؟ مردم کوفه مشکلشان چه بود؟ «ارتد الناس بعد النبی.» مرتد شدند بعد از پیغمبر. مگر مردم چکار کردند که مرتد شدند؟ نمازشان که به راه بود؛ ۵ وعده هم میرفتند مسجد نماز میخواندند. حجاب هم که اصلاً مشکل بیحجابی نداشتند آن موقع. عرق هم کسی نمیخورد. «ارتد الناس بعد الحسین، الا ثلاث و اربع.» بعد از پیغمبر همه مرتد شدند، اگر سه یا چهار نفر؛ بعد از امام حسین همه مرتد شدند، غیر از ۳ یا ۴ نفر. در کوفه که مساجد قلقله بود، این همه مسلمین نماز میخواندند؛ این ارتدادشان پس به چیست؟
البته ارتداد فقهی نیستها! که دیگر نجس بشود و اعدامش واجب باشد و ارثیهاش تقسیم بشود. ارتداد فطری و مِلّی و اینها نیست. ارتداد به این معناست که آن اصل اساس دین را قبول ندارد. سلطنت با کیست؟ کی حرف آخر را باید بزند؟ رسماً درجهبندیها را قبول میکند؛ او درجه یک، ما درجه دویم. تعهداتی که کرده، عمل نکرده. میگوید: «ما تعهداتی که قول داده بودیم (بیشتر از این، بیشتر از اینی که نوشتیم میشود، از اینکه نوشتیم) انجام بدهیم، شما نگذاشتید انجام بدهیم، تقصیر توست.» درجه ۲۰ حساب میکند.
ترس از کفار. قرآن خیلی دقیق میفرماید: «و بَشِّر المنافقین الذین...» قرآن (در موردشان) میگوید: «الذین یبتغون العزه، أیبتغون عندهم العزه؟» چرا یک آدم منافق میشود؟ بنده اگر منافقم، چرا منافقم؟ قرآن میفرماید که اگر «ابتغاء عزت» داری پیش کفار (دست برتر است، آبروی من بسته به اوست، زندگی من بسته به اوست، مال من بسته به اوست)، او باید تحریم را بردارد، دست من را بگیرد. اگر اینی: «بَشِّر المنافقین بأن لهم عذاب الیم.» نه، منافق هم بهش بشارت بده به عذاب الیم.
سوره مبارکه منافقین را بخوانید؛ خیلی آیه جالبی است. اصلاً بحث تحریم در مورد منافقین آورده است: «لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا من عنده.» (یعنی) انفاق نکنید، تحریم اقتصادی (کنید) دور پیغمبر خلوت بشود. بعد آیه را ببینید! این تکه خیلی عجیب است. نه، شاخصه! دیگر شاخص نیست. مگر قرآن برای چیست؟ قرآن برای چی باید بخوانیم؟ «لله خزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یعلمون.» خیلی جالب است آیه! از این شفافتر میفرماید: «اگر حرف از تحریم شد، تو بدان خزائن آسمان و زمین مال من است.» منافق این حرف حالیش نمیشود. معادلات سیاسی را درست کرد به کار بیاندازی (که) نفاق نقلِ منافقانه. بعد قرآن تندترین تعابیر را در مورد منافقین به کار میبرد. چند بار: «و لکن المنافقین لا یعلمون.» «و لکن المنافقین لا...» دستگاه محاسباتیاش فرق میکند با تو. اصلاً روی حرف آنها حساب نکن. گوش بدهم، دیوانهای!
در یک همچین روزگاری، در یک همچین دورانی، باز حرف از مذاکره؟! آخه آدم میماند واقعاً! دین نداری، لااقل عقل داشته باشی، فهم داشته باشی دیگر. دین هم نمیخواهد اصلاً؛ قرآن را قبول نداشته باشید، به درک که نداری، قبول ندارید. قرآن چاپ کرد، تفسیر آن مرحوم استاد چاپ کرد، پول درآورد؛ (ولی) اعتقادی به قرآن نیست. قبول داشته باشید: مسائل ظاهری، قشری، سطحی؛ مسائل بنیادین و عمیق، فهمش نمیرسد به این حرفها. عقل سیاسی داشته باشی. معاهده قبلی را زده زیرش. میداند وقتی تحریم کند، فشار به خودش میآید.
جدی گرفته مذاکره شیوخی که یک دورانی نماد انقلاب و حزباللهیگری بودند. وای بر ما که برای اینها گلو پاره کردیم! بعد اینها آمدند سردمدار شدند، با عبا و عمامه سردمدار این شدند که ما باید برویم مذاکره کنیم. نمیشود، راه ندارد. از قرآن چیزی فهمیدید؟ من حاضرم پول بدهم؛ حاضرم کلیههایم را بفروشم، تفسیر المیزان بخرم، بدهم اینها بخوانند، تا بخوانند و تجربه کنند.
یک کسی که به هیچ جا پاسخگو نیست، هیچ چیز را قبول نمیکند، زیر بار هیچ حرفی نمیرود، بدون پیششرط. خودش میگوید بدون پیششرط؛ وزیر امور خارجه ۱۲ تا شهر (یک ساعت بعد) میگوید: «شروط ماست برای مذاکره.» چه فرض کردیم خودمان را؟ الان شرایط... حالا ما میگوییم اوضاع بد است، قبول هم داریم اوضاع بد است، شرایط اقتصادی بد است؛ ولی فکر نکنیم دست برتر با طرف مقابل است.
اوضاع یمن کاملاً به نفع ماست. شرایط یمن شرایط فوقالعادهای است؛ خیلی صدایش را در نمیآورند. شرایط یمن، شرایط پیچیدهای است. حاج قاسم سلیمانی میفرمود: «ایران نمیخواهد، من خودم حریف توام.» یعنی اصلاً لازم نیست ما بازی را بیاوریم در زمین ایران؛ اینقدر در منطقه ما زمین داریم برای اینکه با تو درگیر بشویم. کار به اینجا نمیکشد. تو در آن زمینه اگر راست میگویی، حریف ما شو. همچین اوج اقتداری.
مشکلاتی هم داریم؛ مشکلاتمان هم عمدتاً به بیعرضگی مسئولین برمیگردد. نه فهم مدیریتی دارند، نه فهم اجرایی دارند، نه تجربهای دارند. «من بلدم»؛ نه اهل مشورتم. همه بازیهای سیاسی یک دایره تنگ را گرفتهاند: ۱۰ نفر این را میفرستد آنجا، یک رده بالای ۶۰ سال هم بستهاند؛ این را ۶۰ ساله، ۶۱ ساله جایش میآورد. یک فضای محدود بسته؛ و تا این میآید، ۴ تومان میرود روی دلار، برمیگردد. مذاکره کردیم؟
امروز یک تحلیل میخوانم از آتئیستها؛ جالب بود. این بقیهاش باشد طلبتان فردا. خیلی جالب بود این تحلیل آتئیستها را اینجا دارم، در یکی از این کانالهای آتئیستها. مذاکره کردیم، مشکلات ما با مذاکره... خیلی جالب است؛ این را باید بیاییم با هم بخوانیم. این را برایتان بخوانم. مشکلات مثلاً فروش نفت و مذاکره با آمریکا را حل کردیم. مشکلات زیستمحیطی چکار میکنیم؟ مشکل آب چکار میکنیم؟ اینها که با مذاکره حل نمیشود؛ اینها به مدیریت برمیگردد. حالا نتیجهگیری آخرش هم از آخوندها مدیر در نمیآید؛ تغییر نظام! من خیلی خوشم آمد از مقدماتش؛ (ولی) نتیجه مقدماتش نداشت. کاری نکردند تا حالا.
شما میدانید دیگر، اگر مسئولین فعلی سفر استانی که رفتند، تنها شهری که نرفتند قم بود. همه استانها رفتند. ایام انتخابات ما سکوت میکنیم، هی هرچه نمیگوییم، هی به خودمان فشار میآوریم؛ فایده ندارد. تنها شهری که این حضرات نرفتند، قم بود. سه تا کاندیدا داشتند؛ هیچ کدام از سه تا کاندیدا نیامدند قم. برای چه؟ بالعکس، فضای روحانیت کاملاً علیه اینهاست. درد دارد برای من که هم ایام انتخابات فحشش را بخورم، الان فحشش را بخورم. یکیاش را بدهم، هم ماها نمیگذاریم اینها کار بکنند؛ عقب برگردانید. چکار کنم دیگر؟ بخورم؟
این اصل بحث طبقهبندی به این برمیگردد. قرآن میفرماید... من کاری به این آقایان بگویم دوباره، من اصلاً کاری به این ندارم از این بحث سیاسیمان. قرآن میفرماید منافقین مشکلشان این است که آن دست برتر را کفار میدانند. «أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین.» اگر برتری هم باشد، با آن کسی که مؤمن است، شما دست برترید. ایمان میخواهد، باور میخواهد. بله، آدمی که غرق در مادیات است و غرق در این تعلقات، نمیفهمد. طبیعی هم هست.
ده تا شمشیر دارم و جبهه مقابل هزار تا بمب؛ من با ده تا شمشیر چطور میخواهم با هزار تا بمب روبروش بایستم؟ یک چیز بگویم، عرض من تمام. جنگ بدر و ماجرایش را میدانید دیگر؟ چه بود؟ جنگ بدر چه بود؟ پیغمبر به چند نفر از اصحاب فرمودند برویم لشکر تجاری ابوسفیان را بگیریم. یک دانه شتر داشتند کلاً این ۳۰۰ نفر؛ یعنی دو سه تا شتر داشتند. آنجوری که جناب آقای عامری در «صحیح من سیرة النبی الاعظم» در این کتاب نقل میکند، دو سه تا شتر داشتند، ده دوازده تا شمشیر داشتند، چهار پنج تا چله کمان. آن ور ۵۰۰۰ تا سرباز بود که چند صد تا سلاح داشتند. فقط روزی دو تا شتر میکشتند، غذای اینها را میدادند. اینها آمدند از بالا نگاه کردند، یک لشکر وایستاده، لخت و پتی، هیچی ندارد. چند تا شمشیر دست بعضیهایشان است، دو سه تا شتر. اینها گفتند: «آقا! یک حمله کنیم، یک لقمه کنیم اینها را.»
پیغمبر اکرم مأمور شد به اینکه یک مشت سنگریزه... اینها عجیب است دیگر! ما اینها را باور داریم یا نداریم؟ اینها شعار است؟ خرافات است؟ به پیغمبر: «یک مشت خاکریزه دستت بگیر، پرت کن سمت اینها.» «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی.» سوره مبارکه انفال. پیغمبر پرت کرد، این چند تا دانه خاکریزه رفت خورد تو چشم هر کدام از اینها. یک باد و باران شد. بعد باد و باران که زد، زیر پایشان گل شد، همه در گل گیر کردند. اینها که این ور بودند، باران زد، گرد و خاک را برد، زمین سفت شد. ۳۰۰ نفر، ۵۰۰۰ نفر را شکست دادند. یک نفر به ۱۰ نفر دیگر؛ ۳۰۰ نفر هم در برابر چقدر حریف باشد؟
بعد در جنگ بعدی، بقیهاش بامزه است. جنگ بعدی که جنگ احد بود، تعداد مسلمین بیشتر از کفار بود؛ ولی مسلمین شکست خوردند. ۹۰۰ نفر آمده بودند، ۳۰۰ نفر از آنها منافق بودند. همین که صدا پیچید که «آقا! غنایم را دارند میخورند و میبرند»، ریختند تنگه را رها کردند. آنها از پشت آمدند، قیچی کردند، اینها را زدند. کار تا جایی رفت که نزدیک بود پیامبر اکرم به شهادت برسد. امیرالمومنین زخمهای سنگین برداشت؛ پیغمبر دندان مبارکش شکست. منطقش قاعدهی «قدرت را من میدهم» است. «و لکن الله سلم.» من قدرت میدهم، من حمایت میکنم. اگر داری این را، این ایمان را داری، من پشتت هستم. نداری هم، برو هر کاری. چارهای جز بردگی نداری، چارهای جز ذلت نداری. این منطق قرآن.
خدا انشاءالله به حق امام زمان، ما را با این منطق عجین بکند. فهم ما، منطق ما، رهایی از این فضای سیاسی و این حرفها و این بازیهای سیاسی. واقعاً برگردیم به قرآن، ببینیم حرف قرآن چیست. چقدر این حرفهایی که گفته میشود، چقدر با قرآن تطبیق دارد؟ چقدر قرآن صحه میگذارد بر این تحلیلها و این حرفها و چقدر قبول دارد؟ خدا برساند فرج امام موعود ما را و خدا نزدیک بکند.