ولایت انتخابی نیست؛ کشف است نه نصب
مجلس خبرگان؛ نظارت و تبعیت، نه عزل و نصب
شبهات درباره عزل قائممقام و پاسخ به آن
فتوای امام خمینی درباره شطرنج و موسیقی
حفظ نظام بالاتر از نماز و حج
ولایت؛ عقلانیت و نه استعباد
رهبر بهعنوان مجری حکم خدا نه شخص پرستیدنی
فقیه؛ بلندگوی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث بردهداری و نظر اسلام نسبت به بردهداری، به این نکته مهم رسیدیم که تفاوت ولایتی که در اسلام مطرح است، با بردهداری که در قبل بوده، چیست؟ آیا این مگر همان نیست که اختیار یک نفر در دست دیگری باشد؟ حتی تا جایی که میگویند میتواند زن او را بر او حرام بکند. حتی در نمازهای جمعه هم ولی فقیه میتواند همسر کسی را بر او حرام بکند؟ مگر بردهداری چیزی غیر از همین بوده است؟ حیات یک نفر، دست ملکیت یک نفر، قدرت یک نفر، تصرفات یک نفر [باشد]؟
علامه طباطبایی در پاسخ به این شبهه (صفحه ۹۴)، روی این حساب [پاسخ میدهد که]: زمامدار در حکومت اسلامی، ولایتی بر مردم، جز در اجرای احکام حدود، و جز در اطراف مصالح عامی که عاید به مجتمع دینی میشود، ندارد. ولایت او ولایت شخصی نیست که هر آنچه او خواست، شما انجام دهید. در بردهداری اینگونه است: آن مولای شما نسبت به این عبد خود، تصرفات شخصی دارد. هر آنچه او بخواهد، این انجام میدهد. دیگر پارامتری هم ندارد که [ببیند] آیا این با شریعت جور در میآید یا نمیآید. سنگ محک ندارد که شما بگویید تا اینجایش را میشود انجام داد، تا اینجایش را نمیشود انجام داد. ولی ولایت این شکلی نیست. ولایت قرار است که احکام و حدود الهی را اجرا بکند که نفعش به مردم جامعه برسد.
اگر آن ولی پا را از این حریم بیرون گذاشت، اگر یک معصیت انجام داد، عمداً حتی معصیت صغیره، خودبهخود و اتوماتیک، ولایتش باطل میشود. ولایت ندارد.
دیشب هم دوباره از برخی دوستان دانشجو میشنیدم: «مجلس خبرگان، رهبری را انتخاب میکند؟» خیر! خبرگان رهبری را انتخاب نمیکند. شأن خبرگان، شأن انتخاب نیست، اصلاً. ولایت انتخابی نیست؛ [یعنی] ولی انتخاب نمیشود، نه انتخاب میشود و نه انتصاب میشود. ولایت، کشف است. ولایت کشف است. یک نفر ولایت را دارد. یک جمعی به اسم خبرگان میروند و کشف میکنند که او کیست که این ولایت را دارد. من از این هم بدم میآید [که میگویند]: «فلانی با نقل خاطره، فلانی را رهبر کرد.» کسی کسی را رهبر نمیکند، کسی به کسی رهبری نمیدهد.
«این را قائممقام کردیم، آن را از قائممقامی عزل کردیم.» «امام خمینی فلانی را از مقام رهبری عزل کرد.» اولاً، رهبری قائممقامی ندارد. یا رهبری است یا گزینه دوم رهبری. من که [نمیتوانم] یک رهبر یا جانشین رهبری را الان انتخاب بکنم. یک کسی که میدانیم این آقای اول (الف) وقتی رفت، این (ب) صلاحیت را دارد؟ این را هم بدانید: حالا پانصد نفر که هیچ، پانصد میلیارد آدم هم جمع شوید و بگویید صلاحیت دارد؛ وقتی با پارامتر شریعت صلاحیت نداشت، ولایتی ندارد. وقتی ولایتی نداشت، گزینه دوم محسوب نمیشود. این هم باز از شبهات رایج است.
از بیت فلان آقا میگویند که آری، این مثلاً آن یکی آقا دخالت داشت در اینکه این شخصیت را از قائممقامی عزلش کردند؛ مثلاً امام تحت تأثیر فرزندش [بود]. البته اینها را باید مؤسسه نشر آثار امام جواب بدهد، من نباید بیایم اینها را جواب بدهم. آن بودجههای میلیاردی که گرفته میشود بابت همین، رفاقت بکنم؟ اینها [خودشان] آنهایی هستند که با هم شبهه را تولید میکنند، با هم رفیقند. خیلی عجیب است، خیلی جالب است، از عجایب تاریخ! او دارد امام را میزند، بعد اینها با همدیگر رفیقاند!
امام خمینی که فلان آقا را از قائممقامی عزل کرد، آیا بر اساس شریعت [بود] یا تحت تأثیر حاج احمد آقای خمینی؟ اگر این است که شما میگویید، یعنی خود امام صلاحیت رهبری نداشته است! امام یا صلاحیت رهبری داشت، یا نداشت. اگر صلاحیت رهبری داشت... اینها همه حصر عقلی، تقسیم سُلّایی، به قول فلاسفه «تقسیم ثنّایی» است؛ یعنی یا این است یا آن. یا صلاحیت دارد یا ندارد. اگر شریعت عمل نمیکند، صلاحیت ندارد. اگر بر اساس شریعت عمل میکند و فلانی را عزل کرده، یعنی بر اساس شریعت عزل کرده است. [پس] خودش معزول است، منعزل است، ولایت ندارد.
چهجور میشود شما هم امام خمینی را امام خمینی بدانید، هم عزل قائممقامی فلانی را به ناحق بدانید، هم این رهبر باشد و هم آن [دیگری] میتوانست رهبر باشد؟ امام اگر عزل کرده، اولاً عزل شخصی نبوده؛ [بلکه] گفته این آقا صلاحیت ندارد. یا خودش صلاحیت داشته که گفته این صلاحیت ندارد، یا خودش صلاحیت نداشته است. اگر صلاحیت داشته که خب دیگر صلاحیت [ندارد]. [این] بابایی که حذف شده، خودش عزل بوده است.
«امام را نمیتوانم بزنم، حاج احمد آقای خمینی را میزنم!» تحت تأثیر حاج احمد آقا بود؟ آن نامه را حاج احمد آقا نوشت؛ خودش منعزل بود، اصلاً ولایت نداشته است. ولایت کاملاً [الهی است]. ما هیچ، هیچ چیز شخصی نداریم. عاشق هیچکسی نیستیم. فرد اصلاً ابداً موضوعیت ندارد؛ نه امام خمینی، نه مقام معظم رهبری، نه بالاتر، نه پایینتر [از ایشان]. احدی اینگونه [نیست]. خود رهبری بارها فرمودند: «جانم فدای رهبر» یعنی چه؟ شما میگویید: «رهبر مگر چیست؟» شما جانتان را فدای اسلام کنید! [رهبر] موضوعیتی ندارد.
زمان شاهنشاه آریامهر میگفتند: «جانم فدای مثلاً پهلوی و شاهنشاه و اینها.» الان میگویند: «جانم فدای رهبر.» چه فرقی کرد؟ تومانی دو هزار [تومان] تفاوت دارد، پدر آمرزیده؟ آنکه میگوید: «من جانم فدای فلانی»، آن از سر این است که میترسد از آن هوای نفس شخصی. [میترسد که] این آقا اراده بکند و او را از هستی ساقط کند، بیرونش کند. اگر تحویلش بگیری، راه میدهد.
این خاطرات را بخوانید. بعضیها هم جالب است، قبولم نمیکنند، باورم نمیکنند. عجیب هم هست. خاطراتی برای من نقل [کردند] از وضعیت شاه. [یکبار جایی] نماز خواندیم، نمازخانه کمی فضایش معنوی است. گفتم چطور؟ گفتم: «اینجا بار [بوده]، روبهرو [هم] بار [بوده]، اینجا دیسکو پهلوی بوده است! محمدرضا در [این] ولایت، اینجا خلاصه بساطش اینجا بود.» [نتیجه شد:] «خیلی نماز باحالی! حالات محمدرضا [در] نماز ما سرایت کرده!» خیلیها قبول نمیکنند.
آن همسر نصیری [ساواک] برمیگردد به او میگوید که... این عجایب در تاریخ آمده، اینها خاطراتشان آمده. [برگشته به او میگوید]: دعوایشان میشود؛ یک شب نصیری [به همسرش میگوید]: «از خانه من برو بیرون!» [همسرش] میگوید: «من از خانه تو بروم بیرون؟! من کم کنار شاه خوابیدم که تو به اینجا برسی؟!» فکر کنید! خاطرات را باورشان نمیشود. اشکال ندارد، خیلی مهم نیست. مهم این است که منی که این [حرفها را] میخوانم، بین خودم و خدا حجت دارم. [اگر کسی] قبول نکرد، مگر [ما] شأن شخصی داریم؟ شأن شخصی ندارم. من مجری حکم خدا هستم.
مجلس خبرگان کارکردش کارکرد نظارتی است. [تا] تخطی نکند از حکم. [مجلس خبرگان] حکم [را] میبیند. [اما] مجلس خبرگان ولایت [شخصی] ندارد. آقا، الان رهبری در دیدار اخیر فرمودند که: «آقا، بروید به سمت نظامسازی. چند تا راهکار دادم.» رهبری برای مجلس خبرگان، مسئولیت و مأموریت تعریف کرد. ولی آمدنیوز احمق برگشته و زده است که: «خبرگانی که باید کارکرد نظارتی بر رهبر داشته باشد، مأموریت میگیرد از رهبر!» نمیفهمد!
تکتک این افرادی که اینجا حاضرند، بهحیثِ اینکه یک عالمِ وجیه و اثرگذار در منطقه هستند، اینها خودشان مولیعلیه و تحت ولایت ولی فقیه هستند. نظارت و کشف است دیگر. چند مرحلهای تبعیت است. حالا، دقت کنید! حالا منی که شأنم، شأن نظارت است، اگر نظارت کردم و دیدم این آقا پایش را کج نمیگذارد و تأیید کردم که صلاحیت دارد، حالا باید چهکار کنم؟ مرحله بعد، حالا [باید] تبعیت کنم! یعنی من با شأن نظارتی خودم دیدم این آقا پایش را کج نمیگذارد. حالا باید بگویم: «شما چه میفرمایید؟ هرچه بگویید، من عمل [میکنم].»
خلط میشود با هم. نه اینکه مجلس خبرگان را گذاشتیم فقط برای اینکه به رهبری دستور بدهد، رهبری را انتخاب بکند، [یا] عزل بکند. نه! [اینطور نیست.] رئیس خبرگان یک کارکردش این است. [ولی] رهبر، کارکردهای مختلفی [برای] خبرگان [تعریف کرده است]. راکد گذاشتید که جمع بشوند و یک بیانیه علیه دولت، مثلاً، صادر بکنند؟ معمولاً این شده [که] خبرگان اولتیماتوم به دولت میدهند و حجاب و این مسائل هم مطرح میشود و سخنان پیش از دستور [مطرح میکنند] و یک بیانیه هم صادر میکنند و میروند.
این همه بودجه مملکت و وقت و بازوی فکری و اتاق فکر نظام [میتوانست] مجلس خبرگان باشد! مجلس خبرگان خیلی ظرفیتها دارد. در کنار آن شأن نظارتی، [مجلس خبرگان] یک شأن تبعیتی هم دارد.
پس ولایت در جامعه، جایگاهش این نیست که بخواهد کسی را به استخدام شخصی بگیرد. «هرچه تو گفتی، انجام میدهم.» نه! اول من کشف میکنم صلاحیت تو را. وقتی صلاحیتت کشف شد، حالا یک جایی تو را اولویتبندی میکنیم. این نکته را داشته باشید! حالا [اگر لازم باشد] اولویتبندی میکنیم. منِ [فقیه را] بر اساس مبنای فقهی که دارم، حرفی که شما داری میزنی، غلط است در نگاه من.
در مورد موسیقی، خیلی از آقایان با امام اختلاف نظر داشتند. در مورد شطرنج... اهمیت این نکات روشن است دیگر. دوستان، یک تلمباری از شبهات فضای مجازی را دارم، با هر جملهای جواب میدهم. امام فتوایی که در مورد موسیقی و شطرنج داد، در نظر برخی آقایان، اصلاً خود این فتوا موجب فسق برخی مراجع و علما بود. شطرنجی که روایت دارد: «نگاه به صفحه شطرنج مثل نگاه به عورت مادر است.» روایت این است. بعد امام فتوا داد که موضوعیت شطرنج، وابسته به قمار بودن آن است. حکم به قمار منوط است؛ [یعنی] ببینی که قمار باشد.
الان هم در اصل موضوعیت پیدا کرده. [در زمانه ما] قمار اگر جایی به نحو قطع، قمار محسوب میشود، حرام است؛ وگرنه در فضای نوعی و عمومی ما چون قمار نیست، اشکالی ندارد. از خود بیت امام، خدا رحمت کند مرحوم آیتالله قدیری را که مسئول استفتائات امام بود، خود او به امام نامه داد و گفت: «آقا! نمیتوانیم بین مردم جواب بدهیم، بین علما جواب بدهیم. این چه فتوایی است؟» [کنایه به] پیمانه به رگبارِ غدیرِ آخوندهای متحجر که میگویند (منظورم همینهاست): «از معصوم [هم میآید].»
یک بنده خدایی با بچهاش (بچه کوچک داشت)، آمده بودند زیارت قبور علما. کنار هر قبری یک توضیح میداد. خاطره خیلی جالب بود. بعد رسید [کنار] قبر آیتالله قدیری. ایشان یک بار از امام بد خورده [بودند]. خاطره [داشتند] که از امام [خمینی] حیثیت برایشان [نمانده بود]. [این] روحانیت متحجری که شرایط زمانه را نمیفهمد، فقط سؤال داشتم: فقط این فتوای امام [را چگونه توجیه میکنید]؟
خب، حالا شما باید چهکار بکنید؟ الان امام از مرجعیت و ولایت ساقط شد؟ یا شما باید تبعیت بکنید؟ شما فقیه هم باید تبعیت بکنید. کدام است؟ بفرمایید. منِ فقیه اگر کشف کردم امام بر اساس فقاهت، با اسلوب فقاهت، با روش و متد صحیح فقاهت به این نتیجه رسیده و عدالت هم دارد، انگیزه و شائبه شخصی هم نبوده؛ اولاً به فتوای او احترام میگذارم. اگر فتوای او به حکم برسد، حکم از جایگاه حاکم شرع، از جایگاه ولایت [صادر میشود]. حالا منِ فقیهی که اصلاً این را قبول قبول ندارم. [اگر] امام فتوا داد: «آقا! امروز شطرنج بازی کردن واجب است.» در صورتی که تا دیروز [در نگاه من] حکمی [دیگر] داشت! [باید] بازی کنیم! غلط نباید کرد. باید دقت کرد.
پس بحث شخصی نیست. او حاکم و مجری است. تعیین اولویت هم میکند. [او] میگوید: «آقا! فلان واجب با فلان واجب تزاحم پیدا کرده، الان فلان واجب در درجه بالاتری از [آن است].» امام فرمود: «حفظ نظام اوجب واجبات است.» حج و حفظ نظام، کدامش واجبتر است؟ نماز و حفظ نظام... شما سربازید. به شما میگویند که: «موشک میخواهد بلند بشود، آمریکا میخواهد مثلاً بزند. شما ده نفر رصد بکنید، ده ساعت پای این دستگاه دقیق!» [این] مثالش، مثال قشنگی است. «ده ساعت پای این دستگاه رصد میکنیم این موشک را.» گفتم: «بین فلان ساعت تا فلان ساعت میخواهیم بلند بکنیم.» و ده ساعت دائم رصد میکنید. نترسید! [حتی اگر] ده [ساعت هم طول بکشد].
حالا بحث نماز خوف اینجا میشود خواند. نماز در هر صورت فوت که نمیشود! شما غریق هم که باشی، باید با حرکت چشم بخوانی! تنها چیزی است که فوت نمیشود، بدل ندارد؛ [حتی با] چشمش نماز میخواند. بله، حفظ نظام واجبتر از نماز [است]، عقلاً. یک پزشکی دارد جراحی میکند. اینجا هم همین است. یک دفعه وضعیت بیمارش وخیم میشود. یک ساعت، یک ساعت و نیم اضافه شد به وقت عمل. اینجا باید چهکار بکند؟ [آیا] نماز [میخواند]؟ جراحی با حرکت چشم و صورت و ابرو و میمیک صورت و اینها... [آیا میگویند] «نمازت را بخوان»؟ اولویت دارد، مشخص است.
پس ولایت در جامعه، جایگاهش استعباد نیست که بخواهد [عقل] یک تعدادی را [محدود کند]. [بلکه] فکر مردم را [نمیگیرد]؛ ولایت [مبتنی بر] عقل مردم میخواهد تصمیم بگیرد. بنده خدا! عقل فعال و منفصلی که قبلاً مفصل بحث کردیم، شاید ۲۰ جلسه بحث کردیم از فارابی. [عقل] فعال و متصل که پیغمبر اکرم است؛ زبان گویای پیغمبر اکرم، فقیه است. با دسترسی به پیغمبر که نداریم، [ولی] دسترسی به مبانی نظری، مبانی فکری و مبانی عملی او داریم که این هم کار هر کسی نیست. یک متدی دارد، متد فقاهت. [فقیه] کشف میکند، بر اساسش فتوا میدهد. میشود ولایت فقیه، ولایت رسولالله. فقیه کارهای نیست، [بلکه] بلندگوی پیغمبر است. ما با آن کاری نداریم.
عقل مردم [را] نمیگیرد [یا رد نمیکند]. آن عقل تکاملیافته مردم است؛ یعنی مردم اگر عقلشان در مراتب عقل نبوت میرود بالا [استفاده میشود]، نه اینکه بگویم آن را تعطیل کن و هرچه میفهمد، این را جایش [بگذار]. عینالیقین خیلی جالب است. [مثلاً] چشمت باز بشود [و] جهنم را بدانی. حرف من را گوش بده؛ چشمت باز میشود، پیدا میکنی جهنم را. اتحاد ادراکی ماهوی پیدا میکنی. حالا دیگر دقیق [تر از] فلسفه. یعنی همان ادراکی که یک جهنمی در جهنم دارد را شما پیدا میکنی. میشود عینالیقین. [کسی که] ادراک جهنم دارد، آتش را او دارد ادراک میکند. [به او] میگویی: «تو [از آتش] نخورد[های]!» [او] لطافت پیدا میکنی، رشد میکنی، میبینی. حالا فقیه لزوماً به این مرتبه رسیده [است]؟ نه! پیغمبری که ادراک کرده، ادراک وجدانی به شما میگوید: «این قطعه من النار [است].» پیغمبر. حالا ممکن است فقیه یک آقای بهجتی باشد، بالای شهود است. عدالت مراتب اول را دارد، گناه نمیکند.
پس این ولایت در جامعه، غیر از آن بردهداری کاملاً متفاوت است. اصلاً ربطی هم به همدیگر [ندارند]. این هفته بحث با قوت ادامه خواهیم داد. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.