‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آلالله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
بیست سال قبل، ویژگیهای مؤمنین در آیات سوره انفال چه بود؟ به ترتیب بگویید تا بنویسم؛ "وَجِلَ ازدیاد ایمان (هنگام تلاوت آیات)، توکل، اقامه صلات، و انفاق (مما رَزَقناهُم یُنفِقون)"
نشانه دیگر مؤمنان چیست؟ این است که از آنچه به آنان روزی کردهایم انفاق میکنند. انفاق یعنی چه؟ انفاق یعنی پُر کردن خلأها و نیازها. انفاق یعنی پُر کردن خلأها و نیازها. ما دنبال تعاریف این کتاب بودیم، یادَت هست؟ کُبرا میخواستیم از کتاب، انفاق یعنی خلأها و نیازها را پُر کنیم. نفقه میآید. نفقه یعنی کانال زدن، حفره کَندن، کاری که موش میکند؛ موش چاله میکند، میرود. روزنه زدن. پس نفقه چی بود؟ نفقه سوراخ زدن، روزنه زدن، کانال زدن، مثل موش. خب، "نفاق" و "انفاق" جفتشان از یک ریشهاند. این را از خود بچههای فردوسی پنج سال پیش در جزوهای روی سایت گذاشته بودند. عرض کنم که جنگ انفاق و نفاق، متن ادبی؛ دستور ملکه توبه کی یک مروری به صورت ملکه توبه با این رویکرد که درگیر نفاق و انفاق، ویژگی منافقین این است که اهل انفاق نیستند. مُنفِق با منافق فرق دارد. مؤمن مُنفِق است، انفاق دارد؛ منافق ندارد. یعنی مؤمن اهل هزینهکردن است. هر آنچه که دارد، به جریان میاندازد. نفقه میزند تا خیر به عموم برسد. منافق نفقه میزند برای اینکه آن چهره واقعی دیده نشود. هر جا گیر بیفتد، یک کانال میزند، یک تونل میزند، در میرود. هیچ جا گیر نمیآید؛ با لفاظی، زبانبازی، دروغ، فیلم بازی کردن، چهره مهربان نشان دادن، موضع انقلابی گرفتن. هر جا گیر بیفتد، یک کانال میزند، در میرود. اهل کانال زدنش برای در رفتن خودش است. کانال زده برای این نیست که خیلی به بقیه برسد.
پس دو جور کانال زدن است. یک روزنه از من به بقیه جاری شود، نفقه که میگویند مرد به زن میدهد، همین است دیگر. نفقه یک روزنه و دریچهای باشد، رِزق از آنجا جاری شود که میشود نفقه مرد به زن، نفقه مرد به بچه اش، نفقه مرد به پدر مادرش. نفقات مختلف میشود. نفقه یک روزنهای میزند که به اینها رِزقی برسد. پس چه شد؟ انفاق یعنی پُر کردن خلأها و نیازها. آن خرج کردنی که خلائی را پُر کند، نیازی را برآورده کند، این را میگویند انفاق. پس هر خرج کردنی انفاق نیست. سفره افطاری میاندازد، فامیلهای شکم سیرش میآیند سیرتر میشوند. یک دانه گشنه که هیچ، یک نفر روزهدار بین اینها نیست. دیدهام که میگویم، یکیشان روزه نیست. خرخرَش میکنید باقالی پلو با گَردَن. خدا قبول کند ازتان! خیلی خوب بود. انفاق نیست که. حالا بیشتر خودنمایی و کلکل و روکمکُنی و بیمارستان. سفرههای اطعامی که برای عروسی، اینکه آن ولیمهای که ثواب دارد و اینها نیست؛ بیشتر خودنمایی و تفاخر است. وقتی که واقعاً ما، یکی از الطاف خدا به ما این بود که در مراسم ازدواجمان، از اقوام ما که خب اکثراً متموّلاند، وضعشان خوب است و اینها، فقط خاله و شوهرخاله من در مراسم ازدواج من حضور داشتند. و مراسم ازدواج را دعوت کردیم که محل، محله نسبتاً مستضعفی بود و خلاصه هیئت گرفتیم، سخنران آمد، مداح آمد. خلاصه عرض کنم که آخر یک شام هیئتی دادیم و یک عدسپلوی یادم هست. بعد فضا کاملاً هیئتی، باصفا، قشنگ. مردم آمدند و با هم صفا کردند. حالا بنشینیم ده مدل غذا، یعنی میخواهید بگویید که من از جنس امام محمد باقرم؟ صوتش، بحث دو ساعته داشتیم، نود و چهار. نیازی را برآورده کند، این را میگویند انفاق. اگر چنانچه شما آمدی، دیوار این مسجد رنگ و روغن شده است، دیوار این مسجد رنگ و روغن کرده است، دارد رویش مجدداً پولی دادی، رنگ و روغن کردید، انفاق نیست. چرا؟ چون احتیاج نبود به این کار. رنگ و روغن بود اینجا. یا اگر رنگ و روغن نبود، اما جایی بود که رنگ و روغن احتیاجی روی زمینههای خاکی مسجد امام حسن، آمدید مبالغی رنگ و روغن پاشیدید. گفتید بعدش رنگ و روغن. اولش رنگ و روغن گفتم. بعد میگویند رنگ و روغن؟ جان امام حسن، چندین جعبه قوطی رنگ و روغن بردیم مسجد، مصرف کردیم روی خاکها، روی گلها، تمام رنگ و روغن کردیم. بله، این خرج هست اما انفاق نیست. انفاق عبارت است از آنکه خلأ و نیازی باشد در متن جامعه تا آن خلأ و نیاز را پُر کنی. انفاق یعنی این.
پس آدمی که میخواهد اهل انفاق باشد، باید عارضهیاب باشد، خلأشناس باشد، نقاط ضعف را و نقاط خلأ را پیدا بکند. کلاً ما از این جهات ضعیفیم. ما نگاه مسئلهیابمان خیلی ضعیف است. مسئلهیابی کند. الان مسئله کلاس ما چیست؟ مسئله دانشکدهمان چیست؟ مسئله دانشگاه چیست؟ مسئله سن شما چیست؟ مسئله جنس شما چیست؟ مسئله مشهد چیست؟ مسئله استان خراسان. یک لیستی از این آدم داشته باشد. آره، کمبودها یا چیزهایی که جا دارد ارتقاء پیدا بکند. میشود بهروزَش کرد. جاهایی که میشود به بهرهوری رساند، به بهرهوری نرسیده. اینها میشود همه مسئله. درس بخواند، قطعاً به جایی میرسد. اگر کسی با این نگاه خودسازی بکند، قطعاً به جایی میرسد. اصلاً همه مراقبه را گفتهاند یعنی بگردی نقاط ضعفت را پیدا کنی. همه مراقبه این نقاط ضعف کشف است. گفتهاند برای حضور قلب در نماز، بحث قبلی بود، اساتید میفرمودند برای حضور قلب در نماز، بگرد عیوبت را پیدا کن. با توجه به عیوبت وارد نماز شو. توجه به عیوب اظهار ضعف است دیگر. اظهار عجز است. آن «الله اکبر» آدم اثر ضعف میگوید. خدایا ما آمدیم. ببین! ملت نماز پرواز که نمیخوانند. الله اکبر! الله اکبر! اکبر استخر فرح در انتظارم. الله اکبر! الله اکبر! میبینم ضعفم را و عجزم را بهش واقف است؛ نمیشود.
نگاه مسئلهیاب انفاق همینجوری ادراک از این دارد که اینی که بهش دادیم مال خودش نیست. ما دادیم، ما بهش میگوییم کجا خرج کند. وقتی نسبت به خرج، خرج برای خودش برنامه دارد که نسبت به دخل فکر میکند از خودش درآورده. من چیزی که فکر میکنم خودم درآوردهام، نقشه میکشم چگونه خودم خرج کنم. وقتی فهمیدم من درنیاوردم، این را به من دادند. بله، «مما رزقناهم»، آنهایی که ما روزی کردیم. «مستخلفین حدید». از آنهایی که ما شما را خلیفه کردیم، دادیم دستَت. «خلیفهای مستخلفین»، خلیفه این گوشی، این کتاب، این کاغذ، این لباس. همه خرید از باب خلافت به ما رسیده. یعنی صاحب دارد، صاحبش امانت داده. من میخواهم باید مصرف کنیم. نگاه، نگاه توحیدی و متفاوت. ما مالک هیچی نیستیم. برای همین توی خرج کردن، توی اداره، جالب است یک استدلال عجیب و غریب برای یک سری کارهای مخالف عفت. میگوید: آقا، این تن خودَش مالک تن است. به شما چه؟ دیدهام به یک آخوندی پریده بودند، گفته بودند که این مالک تن است. به شما چه که تو این مسائل دخالت میکنی؟ اختیار اعضای بدنش را ندارد؟ مالک تنش؟ مالک هیچی نیستی. هیچی. هرچی که عنوان رِزق بهش اطلاق میشود، خدا داد. نداری؟ اگر داری مال خودت است، مال کشی. خیلی خوب، تو جوانی یک کار کن، پیر. بله، آقا، استدلال معقولی نیست. حفظش کن. زنده، یک کاکو نمیری. مالکش مریض نشود. قطع عضو، تیغ تو پات میرود، زخمی میشوی. مال خودمه، حفظش. نگذار. در اختیار تو نیست. از حیطه اختیار تو بیرون است. بله، تا ابد میماند. جای ایزوله اکسیژن بهش برسد، نور بهش برسد، غذا بهش برسد، هیچ کم و کسری نباشد. نمیماند تا ابد. آفرین! خودش یک اَجَلَی دارد، تاریخ مصرف دارد. منفی کالا. پس امانت کالا به من دادند. خود من نیستم. یک ابزاری است، یک کالایی که به من دادند. مهمترین سوءتفاهمی که پیش میآید در دین، اصل ماجرا همینجاست. اولین سوءتفاهم و مهمترین سوءتفاهم این است که فکر میکنم همین که میبینیم زندگی همین است. حیات همین است. من همینم. نه من همینم، نه حیاتم این است، نه زندگی و معیشت و رزق. مستمترین سطحی که میبینیم، باهاش زندگی میکنیم، قرآن بهش میگوید: حیات دنیا. کمترین زندگی که در اولین نگاه شکارت میکند. و «لا یَغُرَّنَّکُمُ الحَیاةُ الدُّنیا». این حیات دنیا، این کمترین سطح زندگی گولت نزند. کمترین سطح از رزق گولت نزند که به همه دادم. نفس کشیدن، آب و باران، آفتاب، کمترین حد رزق است. اصل رِزق کَریم. رِزق کریم داریم. رِزق، رِزق حَسَن. دریافت جلسه آخر تفاوت بالاتر از اینهاست.
بعد اتفاقاً راه رسیدن به رِزق بالاتر چیست؟ دقت! این نکته خیلی نکته قشنگی است. کسی الان ببندم. یکی میآید. طیبالله. راه رسیدن به مراتب بالاتر، به کار گرفتن مراتب پایینتر است. ناموس عالم است این، ناموس خلقت است این. از اسرار آفرینش است. عالم مخروطی است. به این مراتب میرود بالا. راه رفتن و گُذر از این مرزهای پایین به مرحله بالا، به کار گرفتن محل پایین است. خرج کردن و به جریان انداختن مرتبه پایین. جانم! حالا همین، همین! اولاً که خب یک بخشی از رِزق، رِزق ابتدایی است. اون بخش اکتسابش، اکتساب رِزق ابتدایی، بحث مصرفش را کار داریم. راه رسیدن به آن رِزق حَسَن و رِزق کریم چیست؟ رِزق حَسَن و رِزق کریم، انفاق امیر رِزق سطح پایین عام. البته این رِزق عام تو حلال کسب کرده باشی. دزدی نباشد. این رِزق عامَت حلال باشد. با قید حلال که کسب کردی، حالا میخواهی به رِزق کریم برسی، رِزق حَسَن برسی، رِزق بالاتر. چکار کنیم؟ به جریان بیندازی، انفاق کنی. رشد کنید. تو سطح رِزق بیا بالا. «لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ». آقا، «تُنْفِقُواْ» راضی نیستم. کرامتی که دیدی را «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ». از اینها که دوست داری و سطح پایین است، بگذر. بر به بر میرسی. درجه بالاتر بروم برای شکوفایی است. نیکوکاری که میگوییم. بر به آن زمینی که محصول میدهد. به خود گندم میگویند بر. به بیابان میگویند بر. بر بر، آنجایی که میگیرد. بذر محصول تحویل میدهد. به گندم میگویند بر. به محصول. بر یعنی به آن حوزه بهرهوری. به حوزه بهرهوری نمیرسی مگر اینکه از اینهایی که داری و دوستش داری بگذری. بگذریم، ولش کنی، به کار بیندازی، کانال بزنی. انفاق یعنی اینکه خلأ را باهاش پُر کنی. همین چاله چولههایی که هست، باهاش پُر کن. پُر شد، یک قدم میآیی بالا. بله، همین که داری پله کن برای خودت. پُلش به کار گرفتن است. همه مراتب این، همه مراتبی در حیات اینشکلی است. در رِزق اینشکلی است. در علم اینشکلی است. من عمل. چکار کنم؟ چی شده؟ من عمل به ماء. قاعدههای عجیب و غریب عالم است. «عَلَّمَکَ مالم یَعلم». آن مقدار علمی که داری به کار میاندازی، چیزهایی که نمیدانی بهَت میدهند. خدا یادت میدهد. این سیر مخروطی اینشکلی است. تایم به کار نینداختی، بعدی نمیآید. ساختمانسازی قدیم، کارگران بالا وایمیستادند. یکی از پایین آجر میانداخت. حسین ایرانی رفته ژاپن برجشان را دیده، گفته که کی آجرها را از پایین انداخته؟ من فقط دنبال اینم که آجر، آجر دستش بود. آجر بعدی را نمیانداختند. آجر باید بگذاری، بکاری یا تحویل بعدی بدهی تا آجر بعدی بیاید. نظام عالم اینشکلی است. آجر که داد، به کار نگرفتی. بعد تازه با همان آجره خودش بیچارَت میکند. وقتی به کار نگیری. «اوَلَمْ أَعْمَرَکُمْ مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ». جهنم. همان رِزقت. انفاق نکردی؟ «هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنفُسِكُمْ». مارک توبه. این رِزقی که دادم باید به جریان میانداختی. مثال قشنگش حالا دیگر مثال خوبی نیست ولی مثال خیلی دقیقی است. این خانمها، مادرانی که بچه شیر میدهند، این تا وقتی که شیر میدهد، تولید میشود. خیلی مثال دقیقی است. تا وقتی شیر میدهد، تولید میشود. اگر شیر نده، هم شیر تولید نمیشود، هم چرک عفونت میکند. مثل شیر است. تا وقتی میدهی، میآید. علم را تا وقتی به کار گرفتی، میآید. وقتی به کار گرفتی، میآید. به محض اینکه قطع کردی، به محض اینکه قطع کردی، هم دیگر نمیآید، هم چرک عفونت میشود و در جریان باشد، متوقف شود، میشود باتلاق. مثل رود باید جاری باشد. چند مدل حدیث اینجوری داریم: «آتَاهُ اللَّهُ عِلْمًا مَّا لَمْ یَعْلَمْ». دو سه مدل روایت، ساختار عالم است، فرمولش این است. بعد آدم میفهمد. میگوید من استاد میخواهم. پیدا میکنی. استاد این میروی، بهش میرسی. پیدا میکنی. استاد از اونی که روزیاش انفاق میکند، ذات عالم این است. بعد آن وقت مرتبه بعدی خودش را نشان میدهد. میفهمی باید چکار کنی؟ «وَ أَوْحَیْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ». سوره نحله. همین مقداری که بلد بودی را انجام دادی، بقیهاش را بهت وحی میکنم. «فِعْلَ الْخَيْرَاتِ»، مطلق خیرات. استاد داشتن خیرات نیست. استاد کی باشد؟ مگر خیرات نیست؟ دستور استاد چه شکلی عمل کنم؟ مگر خیرات نیست؟ آدم زحمت کشیده. آنهایی که کشیدهاند. پَرت خود را بگویید که چون باید رفت. از اینجا که راه افتادم کجا بپیچم؟ قوچان میخواهم بروم، ۴۵۰ متر یا ۴۵۲ متر. آقا، تو راه بیفتی، میفهمی کجا باید بپیچی. همین حرکت تو جاده قوچان که بیفتی، تا خود مازندران میروی. تو برو. سوال ندارد که. ریزهکاریهای جزئی دقیقی دارد. میگوید: آقا، من مثلاً میخواهم بروم گنبد کاووس، تو مسیر تابلویی زده. آنجا مستقیم داخل داخل شهر. بعد زده که آنجا امامزاده فلان، آنجا جزئیاتی. آن روز کارِیارم یکی آن صحرا پیدا میشود که ازش بپرسی. بیندازد. اینجا نشسته که آن حل شود. بعد راه بیفتد. خند، مسخره کردن دیگر! و راه بیفتی بروی و رِزق خصوصاً رِزق به کار بیندازی به فقرا و اینها. به کار بگیری به خلأ. ما خیلی وقتها دچار اعتراف میشویم. پول خرج میکنیم، مشکلی که ما داریم این است. مثلاً یک چیزهایی میخریم، پولش را داشتم. از کسی که نگرفتم. مثلاً بنده پاوربانک میخواهم مثلاً با مثلاً به شما کار ندارم چون خودم تازه گرفتم ۲۰ هزار میخرم. بعد با خودم استدلالم چیست؟ میگویم پولش را که از کسی ندزدیدم. قرض نگرفتیم. زیر دین و بدهی هم نرفتم. داشتم. ملاک مگر داشتن است؟ مصرف متناسب با نیاز باشد. من خودم گاهی واقعاً برایم چالش است. مثلاً ما اینترنت حجمی که داریم، سهامیهای که داریم تو دانشگاه ۱۰ گیگ، ۱۲ گیگ. چقدر این سهام شما؟ سهامیه دیگر. اگر تو این سهامیه استفاده کردم، حرام انجام ندادهام ولی متناسب با نیاز مصرف کردم. اسراف به این نیست که یکی دزدی کنی و اینها. متناسب با نیازت نبوده. تو یک گیگ لازم داشتی. پول میدهی بابتش. فکر کردی اگر واقعاً میسوزد یعنی هیچ، هیچ به هیچ میشود. اگر شما استفاده نکنی. شما به من بگویید اگر بچه اینجوری دارد پرداخت میکند بابت این، یعنی من اگر هرچی بیشتر مصرف کنم درست است. حقمه و سهاممه. بنزین. آقا، شما مثلاً در ماه ۱۰۰ لیتر بنزین داری. من خودم بیش از ۱۰۰۰ لیتر بنزینم. سوخت بفروشم دیگر. این سهامیههایی که میدادند، شریک باشم با این کارت سوخت. مصرف کارت سوخت ما ماند. دوره دو برابر شد. ۱۲۰۰ فکر کنم. بنزین بنزین بزن. لازم داشتند، سهامیه را داده. مملکت را فلج کنم؟ سهامیهام را مصرف کنم؟ پالایشگاه میرود، هزینه دارد. مملکت فلج میشود. مشکلات جدی ما این مصرفگراییمان است که پدر مملکت را درآورده.
کجا تو فرهنگ ما خلأ کجاست؟ نیاز را باهاش پُر کن. نیاز خودت، نیاز دیگری. خیلی ضعیف است. کمک کن. فقط اینها نیست مسئله. جایی خرج کن که نیاز برطرف بشود. به فقیرم پولمو دادم، رفتم یک ویلا اینجوری هم خریدم. دو تا ماشین دارم. زدم خیریه. زدم. آنها نیست وصل بغل دریا. این روایت را تو استرالیا روی در آب معدنی نوشتند. روایت پیغمبر تو استرالیا روی در آب معدنی نوشت. که پیامبر اکرم از کنار یکی رد میشوند، کنار نهر آب داشت وضو میگرفت. عشقی. کار ندارم. آب را اسراف نکن. ولو بر نهر آبی. استرالیا روی آب معدنی. آب را اسراف نکن. نه اینکه مثل ما باشی که میگویم با مذاکره حل میشود و بریم گدایی کنیم آب بدهند. آبی باشی. مشکل آب نداشتی. آب هست. مصرف کردم. مصرف متناسب با نیاز، متناسب با دارایی. مشکل اینجاست. مصرف متناسب با دارایی شما. مالک نیستی. کتاب اقتصادشان سر همین دارند. وقتی تو مالک نیستی، من چون دارم مصرف کنم. تو مال کسی. امانت دستت. امانت مصرف کنی که نیاز به ضرورت، ضرورت دارد. نیاز. اصل عبودیت اینجاهاش است که زخمی میکند آدم. حالا پول رفتی زحمت کشیدی. حالا نه پولهای بادآورده. با یک تماس ۸۰۰ میلیون میآید. زحمت بکشی. مثل امیرالمؤمنین شب خونه نمیرفت مگر اینکه پول میداد و تهاش به مقدار ضرورت که باهاش باید لازم بود خونه برود، میرفت. بهلول فرموده بود که بهلولی که پول شب مانده مثل نان شب مانده میماند، بیات. پول شبمانده بیات. پولم از شب بماند، چه حسی است این واقعاً؟ ما از الان غصهمان است که من الان ۵ میلیون تو حسابم است، برای ماه بعد چکار کنم؟ نتیجه دارند الحمدالله. بخورند، باز هم استرس دارند. نتیجه هشتمیه چکار کند؟ یعنی چه؟ یعنی مؤمنان کسانی هستند که از آنچه ما به آنها روزی کردهایم، اسم مال در آن نیست. از پولهایی که به آنها. نه فرق نمیکند. از پولی که دادیم، از عمری که دادیم، از فرزندی که دادیم، از آبرویی که دادیم. هر آنچه که آبروی سطح پایینت را خرج کنی، آبروی سطح بالا بهت میدهم. عمر مادی ترک مصرف کنی، عمر بالاتر بهَت میدهند. همین مقداری که داری. وقت. واقعاً تجربه کردهام. تجربهاش که ببینید واقعاً میشود. ببین خدا به یک آدم هچل هفت اینجوری مثل من وقتی میدهد، به شما که خوبید حتماً هزار برابر بیشتر میدهد. با ماشین میرفتیم. من یک همایشی بود سخنرانی داشتم امروز شنبه. بعد واقعاً لطف خدا را آدم چقدر محسوس وقتی میبیند، لذتبخش است. باید با خودت آدم با خودش. مگر آدم نیستم؟ خدا اینقدر محبت دارد. آدم بشوم چی میشود؟ بعد یک ماشینی جلو بغل ما بود، فکر کردم دیگر ذهنیت داغون شده دیگر بس که شنیدیم. آماده بودم که ماجرای در میآورد. بعد دیدم آمد رفت کنار اینور. من سمت راست بودم. گفت لاستیکت مشکل دارد. میخواستم بگویم حواست را جمع کن. اینقدر لاستیک ورم کرده، با یک سر سوزن میترکید. که خیلی واقعاً خدا رحم کرد. میترکید، قشنگ چپ کرده بود. لاستیک اینجوری. اینقدر ورم. عوض کنم، ممکن است دیرتر برسم. لاستیک اینجوری شده. شاید بترکد و اینها. آرام میآیم. رسیدیم آنجا. همه چی قشنگ، تمیز، مرتب. آمدید، نشستیم، رفتیم باقیه کار. یعنی وقت را که میدهی، وقت بهَت میدهد. وقت ندهی، دیگر میشود. وقت ندهی، ۱۰ برابر جای دیگر خرج کردهای. وقت میدهی، ۱۰ برابر از جای دیگر وقت میآید. فقط رزق اینها نیست. آدم وقتش توسعه پیدا میکند. یک کاری که باید وقت میگذاشتی ۱۰ ساعت، سه دقیقه حل. دو دقیقه حل. «حسن و یسره للیسراه». آیه قرآن است دیگر. فرمود کسی تو مسیر ایمان و تقوا باشد، کارها واسش راه میافتد. گره. دیدهام تو بعضی آدمها دست به طلا میزند، خاکستر میشود. یعنی یک مسیر طبیعی که هرکی میرود ۵ دقیقه کارش را انجام میدهد، مال این میخورد به ما. چهار ماه ۱۰ سال، هی پیچ میخورد، تاب میافتد از اینور از آنور. مسئله ازدواجش است، مسئله اشتغالش است، سربازیش است. یک حساب کتابهایی جام بلایی که رُشدت بیاورد. نه جام بلایی که تیکه تیکهات کند، از دست بدهی. بلایی نیستش که. جام بلایی که از کار و زندگی و مطالعه و آن جام بلا که گفتند ۱۰۰ تا مصیبت میبیند، معرفتش هم میرود بالا. اخلاص میرود بالا. تشدد پیدا نمیکند. این جامعه بلا. جام بلایی که یک سر سوزن میآید، «مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ». این از طرف شیطان. بلای شیطانی داریم، بلای الهی. راهت میاندازد، موتور محرک صبر کنی. فرق. پس هرچی که روزی داده، انفاق کن. از زبانی که دادیم، از توان جسمی که دادیم، از فکر و مغزی که دادیم، از همه امکاناتی که دادیم. فرمود: «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ». از هر آنچه ما به آنها روزی دادهایم، چه میکنند؟ «يُنفِقُونَ». انفاق میکنند. یعنی به جا خرج میکنند. نه هر خرج کردنی. یکی از نشانههای مؤمن این است. ای برادر مؤمننام، مؤمننما! ای برادری که اگر بگویند مؤمن، خوشت میآید. با صدای آقا بشنویم. اگر اندک تزلزل و تردیدی کسی در ایمانت بورزد، بدت میآید. ممکن هم هست بگویی بله. عکسی از خدا بگو که چه فایدهای دارد که ماها را بیدین و بیایمان قلمداد میکنی در صحبتهایتان. ای برادر مؤمننام. نمیخندی. نمیگویم خرج میکنی یا نه. بله، خرج خیلی میکنی. چقدر در این روزهای ماه رمضان پول میدهی. غذای لذیذ میپزی، سفره رنگین میگستری و دعوت میکنی. چقدر خرج میکنی؟ اما آیا انفاق هم میکنی؟ ای گوینده عزیز! چقدر حرف میزنی؟ چقدر نفس میزنی؟ چقدر از سینه و از ریه و از وجود خود، از جسم و اعصاب خود مایه میگذاری؟ چقدر از نیروی بیانت خرج میکنی؟ اما آیا از این نیرو انفاق هم میکنی؟ پر گفتن هنر نیست. گفتن آنچه مورد نیاز است، هنر است. آن انفاق نیست. این انفاق است. ای کسانی که از آبروهاتان، از حیثیتهاتان خرج میکنید. به یک نفر نامه مینویسید. یکی را برای کاری میبینید. میبینی تا فلان عمل انجام بگیرد، فلان شغل به فلانی داده بشود، فلان احترام شایان از فلان کس به جا بیاید. دارید حیثیتتان را خرج میکنید. اما انفاق چطور؟ انفاق هم میکنید؟ پس یک وقتی آبرو دارد مصرف میشود ولی انفاق. سلامت دارد مصرف میشود، انفاق نمیشود. وقت دارد مصرف میشود. کجا داری مصرف میشوی؟ انا تُصَرِّف. کجا داری مصرف میشوی؟ این انرژی که رفت، جایش چی آمد؟ این دقایقی که رفت، جایش چی آمد؟ الان شماها مثلاً سنا بین ۲۰، ۲۲، ۲۵. این ۲۰ سالی که رفت. یکی از بزرگان گفته بود چند سال دارید؟ ایشان فرمود ۷۰ سال ندارد. ۷۰ سال دارم غلط است. ۷۰ سال ندارم، ۷۰ سالم سوخت. دیگر رفقا. گفتم شما از فلانی یک سال بزرگتری. گفت اگر بخواهی از جهت مصرفی حساب کنی، یک سال کوچکتر است. بیشتر مصرف کردن خوشحالی ندارد. بله، آنقدر که از دست دادیم. نگاه نمیکنیم قیام. ۷۰ سالمه. ۷۰ سال نداری که. ۷۰ سال رفت. آن ۲۰ سال است. بله، خوب پس هر کدام از اینها وقتی مصرف میشود، اگر سر جایش یعنی مصرف بشود در عالم بالاترش به شکوفایی برسد، این مصرف درست. وگرنه «أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ». میگوید قیامت خداحافظ. مردم میفرمایند که شما طیباتتون را به باد دادید در دنیا. داشتی. همین نفس و همین انرژی. سرگرمی. سرگرمی یعنی چی؟ دیشب اجبارا یعنی کار و خستگی و اینها تلویزیون روشن بود. این مسابقه. طرف آمد، مرد، دوباره زنده شد. آخر هم رای هم نیاورد بدبخت! بمیری رای هم نیاوری. آقا، من یک دور میمیرم. حواستان باشد برمیگردم ۱۳ ثانیه. بنده خدا مرد و برگشت. آن یکی نمیدانم با دماغ و دهن و گوش و از هرجایی که صدا میشد تولید بشود صدا. بندگان خدا چقدر سروکله هم زدند. آخر نینجا. زحمت این همه کار. لذت نبری. عقل مؤمن مؤمن نمیشود مگر اینکه مردم را دیوانه بداند. حالا یک کسی از این برنامه لذت نبرد، بهش میگویند خَل. دیگر آدم تُند بیعقل. طرف دارد میمیرد، باید حال کنی. خب که چی؟ صداها. که چی؟ میگوید دو سال وقت گذاشتم به این رسیدم. این دو ساله آدم به کجاها میتواند برسد. ریتم این را پیدا کردم که این چه شکلی دماغ و دهنم صداشون با هم هماهنگ میشود. استاد، یکی از اساتید ما میفرمود که سن سیر و سلوک سه سال است. با قرآن اثبات میکرد. گفت تمام مراتب معنوی را طی سه سال آدم میتواند برسد. یعنی سه ساله آدم میتواند آقای قاضی بشود، آقای بهجت. گفت از کجا میگویم. سن بلوغ در پسران چند سال است؟ ۱۵. تا قبل انقلاب زودتر بگیرند، اذیت نکن. آیه قرآن فرمود که از دنیا که میروند: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ». آنقدر عمر ندادیم که اگر میخواستی حواست را جمع کنی، بس باشد. تو روایت فرمود این مقدار عمری که گفتند چقدر است؟ تا چند سال است که معاف میکنند؟ معافیت. معافیت سربازی. معافیت سربازی از این روایت فکر کنم گرفتند. فرمود تا ۱۸ سال. یعنی خدا میگوید که خب تا ۱۸ سال بچگی کردی و نمیدانستی و نخواندی و اینها. ۱۸ سال. ما به ۱۸ سال که خوب ۱۵ سالم که بلوغ است، ۱۸ سالم که میگوید دیگر از آنجا دیگر خدا حساب کتاب را جدی میکند. معلوم میشود که سه سال بس است. سه سال برای اینکه آدم کُل این راه را برود. ب. عمری که قرآن گفته. آقا، آنقدر عمر دادم که بس باشد. سه سال است. سه سال بس. عدد سمی. عدد تثبیت است. سه روز مثلاً تو اعتکاف میمانند. سه عدد تثبیت است. اعداد رمزی دارد. ۳ و ۴. اصل اعداد ۳ و ۴. سه عدد تثبیت، ۴ عدد رکن. یعنی روی چهار تا رکن ثابت میشود. ۷. هفت که شد هم تثبیت هم رکن میشود. هفته. ۱۰. تثبیت و رکن توی مرحله را دارد. با دو تا یک تثبیت اضافه میشود. در کتاب شریف تخصیص روشن، علم جفر و رمل و اینها را همه را خلاصه کردی. بعد ۳ و ۷ میشود ۱۰. سه تا ده تا میشود ۳۰ تا. دیگر آن مُضَرّبا دیگرش را حساب. سه تا ده تا میشود ۳۰ تا. یعنی ده بار تثبیت میشود، میشود یک ماه. چهار تا ده تا میشود چهل تا. یعنی ده بار رکن پیدا میکند که تو ۴۰ ملکه میشود. کسانی که ۴۰ سال یک کاری را کرد، ۴۰ روز یک کاری را کرد، ملکه. یعنی ده بار چهار رکن را گذرانده. جمع اینها ضرب اینها. ۷۰ باز مثلاً چیست؟ ۷۰۰ چیست؟ هزار باز مثلاً چیست؟ رکن. ارکان هر چیزی ۴ تا رکن دارد. سه روز تثبیت. تصویر توی مستقر شدن است، مستقر که میخواهد بشود، رکن میخواهد دیگر. چهار تا میشود رکن. حالا از کجا به اینجا رسیدیم؟ عدد سه سال عدد تثبیت است. سه سالها چه کارها که نمیتوانستیم بکنیم. سه سال بس است برای اینکه آدم حافظ قرآن بله. مجتهد بشود. سه سال بس است برای اینکه آدم دکتر بشود. سه سال بس است برای اینکه الگو تو چه مهارتی داری؟ دابسمش. تقلید صدا. بزنما مهارتی است ولی دارد میسوزانیم عمر را. خود ماها تو فضای مجازی میسوزانیم. دیروز به کی میگفتم. یکی از رفقا آمده بود دفتر. سوال برای بچهها مثلاً مصاحبه کردند. حالا چاپ میشود برای بچهها. تشکر ندهیم، حیف است. ما هیچ، هیچ چیزی به اندازه عمرمان نیست. ۴ ساعت گذشت، بدانی این بازیکن چکار کرده، آن چی گفته. جریان کلی که کدام وری داریم میرویم فرهنگ. آن هم خیلی بودنش دخالتی ندارد. شما جریان. جریان حکایت میکند از جریانها. اخبارم هستم که مثلاً وقتی میروم ماهی یک بار شاید مثلاً سر بزنم ۱۲ هزار تا پیام آمد. یک نگاه اجمالی. سد ۳۰ ثانیه. پیامی که یعنی حضورم کمتر شده. بانک فعالیتم بیشتر است ولی حضور کمتر. حضور و فعالیت ربطی به هم ندارد. میشود اصلاً آدم نباشد و تو این عرصه فعال جریانساز هم باشد. میتوانی موج ایجاد بکنی. یک کلمهای که گفتی، از زبان هزار نفر میشنوی. به اینها نیست. وقت را تلف نکن. خیلی ما کار داریم. خیلی کار داریم. بحث خودسازیمان، از بحث علممان هست. بحث معیشتمان هست. هزار تا کار داریم. وقت نداریم. الان تو این دور و زمونه با این همه مسئله و نیاز و این همه وقت کم و این همه آدم کم. یکی از رو دورتون همه کارهاش را انجام میدهد میرود. ولی یکی از همش یک نکته به نظرم اساسیمان هم اخلاص است. آدم به هوای خودش کاری نکند. هوای خودش. نکته اساسی اینجاست. برکت میآید، حمایت میآید. شَر دفع میشود، منفعت جلب میشود. هرچی که لازم است میآید. هرچی لازم نیست، میرود. اخلاص کیمیاست. غوغا میکند. خالص عبادت است. «أَحَبُّ الْعِبَادَةِ إِلَى اللَّهِ الْإِخْلَاصُ فِی الْعَمَلِ». عبادت خالص بفرستی بالا، بهترین مصلحت خدا برات میرسد. یک رکن خالص. همین کاری که دارم میکنم. قصدم خالص. پول توش هست؟ اسمم هست؟ خب به درک. برای خدا پولم نبود، اشکال ندارد. اسمم نبود، اشکال ندارد. این غرض آخریه حاصل. حالا پولم بودم، اشکال ندارد. خداش باشد، نباشد، باشد. به شرط شیعه. خداست. اخلاص این حتماً باید باشد. این نمیشود نباشد. اخلاص را رعایت. سر کتاب، نه لزوماً. خیلی وقتها ممکن است درست بشود ولی باز لزوماً در اثر آن دعا نبود. الان خیلیها تو ژاپن و کره و اینور آنور هستند، به ب متوسل میشوند، بچهدار. استدراج است. حالا آن هم بحث دعانویس و اینها. ممکن است واقعاً یک نفس حقی باشد. بعضی یک قندی میدهند. واقعاً یک اثری دارد. بنده دیده بودم و خدمتشان رسیده بودم برخی بزرگان را در همین مشهد. شیخ عباس حجتی. کوچه رضویها مینشستند. سال ۹ از دنیا رفت. روزهایی بود که تو اتاق پشت منزلشان صحبت میکردیم. ایشان محضر نخودکی درک. اولین بار که رفتم خدمتشان گفتم شنیدم که شما یک دستوراتی دارید برای درمان مریض و اینها. یک دعایی از محمود نخودکی خواندنش ۴۵ دقیقه طول میکشد که به انجیر. یک انجیر خاصی اگر بخوانی آن درمان بیماری است. یک سری. بعد که حالا بعد چند وقت رفتم، ایشان گفت انجیرش را هم پیدا کردم، خواندم برات، کنار گذاشتم. پلاستیک را آورد و این هم هست. حالا بستگی دارد که آن نفس چی باشد. آن طرف کی باشد. اینها همه حساب کتاب دارد. نه لزوماً. آتیش بزن، پرت کن تو دیوار تولید بکند. یادآوری شد که بگویم که نکته مهمی است. خیلی از مردم، یعنی اکثر مردم این را بهش توجه داشته باشید. خیلی مهم است. اکثر مردم سِدی ۹۹ چوب اعمالشان را میخورند ولی ما حق نداریم با این نگاه بهشان نگاه کنیم. نسبت به خودمان نگاه کنیم. هر وقت تو مصیبت و بلا افتادیم، من چوب گناهم را دارم میخورم. نسبت به بقیه افتاد، فاجعه است یا پیش خودمان فکر کنیم این چکار کرده که اینجوری چوبش را میخورد؟ حقَت است. دل شکوندی. گناه. هرچقدرم طرف گنهکار است و دارد چوب میخورد و کمک. گناهها. همه کتکهایی که ملت میخورند بابت گناههاست. با این حال دلسوزی میکردند، محبت میکردند. خب من این دو صفحه را خیلی سریع ام پی تری بروم. گوینده عزیزم که چرا حرف میزنی. خواندیم و انفاق هم میکنید. ای کسانی که پول خرج میکنی در جاهای مختلف با نام دین و با نام غیر دین، بله، گاهی هم انسان با نام دین پول خرج میکند در حالی که انفاق نکرده است. وحشت نکنید از این سخن که واقعیتی است و چه واقعیت تلخی. چقدر پولهایی که به نام دین مصرف میشود، خرج میشود اما انفاق نیست اینها چون خلَعی را پُر نمیکند، چون دردی را به درمان نمیرساند، چون نیازی را از این جامعه مستمند برطرف نمیکند. آنچه که مایه مؤمن بودن است، آنچه شرط و نشانه ایمان است، انفاق است و «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ». بعد از این اگر خواستید وقت صرف کنید، اگر خواستید آبرو مایه بگذارید، اگر خواستید پول خرج بکنید، خوب فکر کنید ببینید آیا با این مایه گذاشتن دارید انفاق میکنید یا خرج بیهوده میکنید. بخش آیه آخر این آیه که این جلسه تمام میشود اینانند مؤمنان راستین. «لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ». ببین درجات پیدا میکند وقتی جاری میکند. درجات میروند بالا. «لَهُمْ دَرَجَاتٌ». اگر خیلی بالا برود، این را داشته باشید. خیلی قشنگ. یکی میفرماید: «لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ». یک جای دیگر داریم: «هُوَ دَرَجَاتٍ عِندَ رَبِّهِمْ». بعضیها درجات دارند، بعضیها درجات هستند. خودش یک کلاس است. کلاس سلمان. سلمان خودش درجه است. یعنی درجه سلمان. کلاس اویس قرنی. کلاس آقای بهجت. کلاس آقای قاضی. خودش یک کلاس است. خودش بیست است. از خودش شاخص است. میپرسند چقدر بهجت بودی. چقدر سلمان بوده که روز قیامت همه ما حسرت میخوریم. ببینیم که هر کدام از ما سلمان بالقوه بودیم و سلمانمان را فعال نکردیم. همه حسرت میخوریم. ما سلمان داشتیم خودمان و سلمان نشدیم. «هُوَ دَرَجَاتٍ عِندَ رَبِّهِمْ». سطح یک کلاسی آمدند مستقر میشود، خودش میشود نماد آن کلاس. فلانی تو کلاسی شرکت میکرد که شهید مطهری شرکت میکرد. کلاس شهید مطهری بودن. اینها کلاسش کلاس شهید مطهری است. رتبه است. انگار بعضی از اختراعات، بعضی از مکتبها را به اسم صاحب و مکتب میشناسند. فرویدیس مثلاً این خودش یک کلاس. «دَرَجَاتٍ عِندَ رَبِّهِمْ». برای آنان است رتبههایی، درجات. رتبهها، مرتبهها. «عِندَ رَبِّهِمْ»، در نزد پروردگارشان. و «مَغْفِرَةٌ». غفران هم از آن اینهاست. همان مغفرتی که دیروز معنا کردم برایتان. امیدوارم کاملاً در ذهنتان و یادتان مانده باشد. بله، احسنت. چی بود؟ گفتم حفرهای که التیام جراحت. اگر خدا بناست به کسی مغفرت بدهد، بناست جراحتی را که از گناه در روح کسی به وجود آمده، التیام ببخشد. جراحت گناه این چنین افرادی را التیام خواهد بخشید. و مغفرت. روایات عجیب غریب در مورد انفاق داریم دیگر. من وارد آن نشدم که شما امتحان وقتی میکنی، پول وقتی میدهی، دست خود خدا میدهی. دست فقیر نمیدادی. امام سجاد علیهالسلام دست فقیر را میبوسیدند بابت اینکه احترام فقرا مثلاً آفرین! چکار خوبی بکنی عزیزم! گدایی میکنی؟ دمت گرم! از این باب نبوده. دست، دست خداست. برای همین گفتند دستت را بالا نگیر وقتی میخواهی انفاق کنی. دست را پایین بگیر. او بردارد. دست خدا. این دست الان تجلی دست خداست. تو دست گدا نبین. «وَ الْمِسْكِينُ رَسُولُ اللَّهِ». یک سائِل داریم، یک مسکین داریم، یک فقیر داریم. کلاس ما آنی که میدانیم است ولی اهل بیت آنی که میدانستند حتی نیاز ندارم کمک. امام کاظم علیهالسلام آمده. طرف پول رفته بود ذخیره کرده. امام کاظم علیهالسلام: به من کمک کنید. میدانم فلان مقدار اشرفی و دینار یا اشرفی که آن موقع نبود، دینار. آن ۵۰۰۰ دیناری که زیر آن درخت تو آن چاله گذاشتی، آن را میدانم آنجاست. این پول را بگیر. پسرت هم میآید به زودی آن پول را برمیدارد. دارد. این سریع رفت آنجا و پول را جابجا کرد. کی پسر؟ رفته. با اینکه میدانستم طرف نیاز ندارد، دادم. آن کلاس اهل بیت است. ما نه مصرف میکند مواد میکشد. آن که هیچی اصلاً اعانه به اسم. گفتند که به دلت مراجعه کن. واقعاً به دلت نشست و احساس کردی که واقعاً مستمند است و اینها. آن بخش خوبش این است که آدم دست خالی رد نکند بالاخره. احتیاط کند بالاخره هرچی هست دست خالی رد نشود. ولی آنی که جدیتر است، آدم میخواهد که پول را حسابی کمک بکند و اینها. تحقیق بکند بین فقیر و مسکین و سائِل هم فرق است. سائِل هرکی یک درخواست میکند، سائِل است. درخواست نمیکند. فقیر قدرت فعالیت اقتصادی ندارد. مسکین اصلاً تو مایحتاج اصلی زندگی مانده. فقیر قدرت قیام ندارد. ستون فقرات شکسته. مسکین در سکونت اصلاً تکان نمیتواند بخورد. این شدیدتر است مسکین از فقیر. «وَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ». هم سائِل هم محروم. حق المعلوم اصلاً مال خودش است. علامه طباطبایی در المیزان میفرماید که قرآن میگوید کیسه مالکیت. ماعون که یک سوره خیلی سوره مهمی است. «وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ». تشویق نمیکند نسبت به اطعام مسکین. فقرا در مال من حقّ دارند. تمام غذا خودش است. اطعام نمیکنی. امانت دست شما. کار را سخت است. تمام کنیم این چند خط را. روزی شرافتمندانه، رِزق کریم. «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ». آخرش چی میشود؟ کریم میآید. گوسفند و شتر و پلنگ و به همه داده بودند. آب و نان و آفتاب و از این علف همه میخورند. از این درخت همه سهم دارند. خرما را گوسفندها چطور میخورند؟ دیدید؟ خرما زاهدیها خوشکار بغل دندان. فیلم گوسفندان هم داده. «مَتَاعٌ لَّكُمْ وَلِأَنْعَامٍ». خودَت با گوسفندت بنشین با هم بخورید. درست شد؟ خودت و گاوَت. خواص درمانی دارد دیگر. علفها را اصلاً خیلی شاید روی گاو کشف میکنند. میگویند گاو مثلاً اسهال که میشود، این را میخورد برای رفع اس. رِزق کریم آنی که به گاو و گوسفند که هیچ، به آدمی هم نمیدهند. رِزق سطح پایین رِزق عامت را بده، رِزق کریم بهت میدهند. یکی از علما ازش پرسیدم از کجا به این درجه رسیدی؟ از حرم، حرم امیرالمؤمنین آمدم بیرون. زمستان سرد بود. منم داراییام از دنیای کتاب مکاسب بود که درس میگرفتم. دیدم یک سگ گرسنه مادهای توله دارد. میخواهد به اینها شیر بدهد. خودش به شدت لاغر است. شیر هم این بچهها میخواهند شیر بخورند. گریه میکرد، زوزه میکشیده. چیزی نبود. رفتم حرم. جلو در حرم وایسادم. کتابم را فروختم. رفتم شیر گرفتم. آوردم جلوی سگ گذاشتم. از این شیره بخور. یک مقدار شیر پیدا کند، بگویم بچهها بدهید. رفتم منزل. در عالم معنا هرچی میخواستم به من دادند. علم و معرفت و حقایق جرأت. یک پا گذاشتن جدی میخواهد ولی آن پا گذاشتن است. بزنی زمین، هوا میروی. بگذاری صفر که بگذاری، رفتی آسمان. روزی کریمانه. بیذلت، بیعسرت، بیسرافکندگی. این چنین روزی خدا به اینها میدهد. هرجا جامعه مؤمنی پیدا کردید، یک نفر را نمیگویم. نگو ما الحمدالله یک لقمه نان را به دست میآوریم، راحت هم هستیم، غم هم نداریم، از کسی هم منت نمیکشیم. اگر درست لابلای کارش را نگاه کنی، میبینی همش بدبختی و منت است. همه آن کسانی که ننگآمیزترین کارها را دارند، احساس این عملی که دارند ننگآمیز است و این یک لقمه نان لقمه ننگ است. یک جامعه را من دارم میگویم. یک جامعه آن وقتی لقمه نانش پاکیزه، شرافتمندانه، توأم با سربلندی و کرامت. از آن وقتی عزیز و شرافتمندانه روزی میگیرد که مؤمن باشد و دارای این صفات. اگر اینجوری بود، همه آن شعارهایی که امروز احزاب سیاسی دنیا دارند در گوشه و کنار پشت بلندگوها به راست یا به دروغ مطرح میکنند در میان ملتهای عالم. همه آن شعارها در جامعه ایمانی محقق خواهد شد. صلح، آزادی، رفاه، راحتی. بدون جنگ، بدون خونریزی. با برادری، با صمیمیت. سطح فرهنگ عالی، سطح سواد عالی، سطح روزی عالی. و از همه این الفاظ و لفاظیهایی که زیر بعضی معنا هست و زیر بعضی نیست. مجموعاً در جامعه ایمانی تحققپذیر است و رزق کریم و روزی کریمانه و بزرگوارانه. تماشا. میگویند که بیت قرآن بخواند. توپولاکوپی دستتون را بگیر از روش بخوانی. خب مختصر جلسه دوم خیلی سریع مرور کنیم. کدام آیه را خواندیم تو جلسه دوم کتاب؟ ۱ تا ۴ سوره مبارکه شاه میلاد. بگویم. گفت که یک مداحی رفت یک جا میخواست مولودی بخواند. حالا مثلاً میلاد حضرت زهرا. دفترچه داشت. جلسه مینشیند و مداح اول شروع میکند. این شعر گلی که آماده کرده را میخواند. رو میخواند. این ناراحت میشود. میگوید اشکال ندارد. دو تا شعر دیگر دارم. حالا آن را میروم. شعر دومش را آماده میکنم. زیر و نفر دوم یک شعر دوم. این هم میخواند. یکی دیگر دارم دیگر. این دیگر انصافاً کسی نخواند. من میخوانم. سومی آماده میکند. سومی میآید. این هم میخواند. میخواستی میکروفون تحویل این بده. نفر سوم خاموش کند. الان انفال. «الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ». «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ». «يَا حَافِظِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ». «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ»، «وَجِلَتْ». «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ». «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ». در مورد ایمان. مسائل زیر در قرآن مورد توجه و دقت قرار گیرد. یک: نقش در روان مؤمن، در زندگی جامعه و غیره. دو: که اینها میشود احتمالاً بحثهای احتمالاً که نه واقعاً بحثهای لزوم آگاهانه بودنش. نه مقلدانه یا متعصبانه. تعهدات عملیاش از قبیل تعهدات یاد شده در آیات بالا و در اول سوره مؤمنون و دهها نمونه دیگر. سوالی، نکتهای، چیزی. نان حلال آهان. فرق حلال و طیب. حلال در برابر حرام است. طیب در برابر خبیث است. حلال و حرام مربوط به یک حوزه مشخصی است که ورود در آن حوزه جایز است یا جایز نیست. حریم. یک حریمی اگر باشد، میشود حرمت. شما فرض کنید که باغ مش قنبر انار خیلی خوبی دارد. باغ مش قنبر مال مش قنبر است. شما وارد حریم نمیتوانی بشوی. درست است؟ انارش خیلی خوب است. طیب است ولی حریم دارد و حریم نگه دارد. بحث حرامش. حلال و حرام اینجاست. یک وقت باغ خود انار دارد ولی انارها گندیده است. خبیث است. مال خودت هم هست. حلال است ولی خبیث. حالا این خبیث بودنش یک بخشش به همان سلامت جسمی و مادی و ظاهریاش است. یک بخشش به آن اثر معنوی و ملکوتیاش است. طاهر با ظاهر فرق میکند. طاهر در برابر رِجس و نجاست و اینهاست. یعنی آلودگی معنوی و حجاب معنوی ندارد. با خبیث فرق میکند. خبیث یعنی اینکه تو ساختار وجودیاش تناسب با همدیگر نیست. کارکردی که باید داشته باشد را ندارد. انار را شما میخوری، باید یک اثری داشته باشد. یک کارکرد داشته باشد. اناری که این کارکرد را ندارد، میشود خبیث. ولی طاهر دیگر به آن کارکرد کار ندارد. به اینکه این ممکن است کارکرد داشته باشد ولی آن سلامتش از آلودگی را ندارد. آلوده است ولی کارکردش را هم دارد. سخت بود. حلال. حلال هم نجس است هم حرام است هم خبیث. انشاالله دور و زمانهای است که به هیچی اعتماد نیست. مال اهل بیت به این معنا نیست که جمهوری اسلامی صحنه را از این مغازههای ملت به زور از چنگشان درآوردند. من تو این صحنه نماز نمیخوانم. چنگ درآوردن به حق بوده، به ناحق بوده؟ اگر از باب ضرورت بوده، قواعد ثانویه بوده، واقعاً لازم بوده حرم توسعه پیدا کند و رفتند واقعاً پیشنهاد معقول و منطقی دادند، طرف قبول نکرده. ما نمیدانیم واقعاً. خدا رحمت کند یک آقایی را. کفاش بود در قم. چند ماه پیش از دنیا رفت. از دوستان ما بود ایشان و صاحب تشرفات بود. خدمت امام عصر. خود ایشان برای بنده تعریف میکرد. یکی از مساجد معروف قم را که یکی از مراجع امام جماعتش بودند. گفت امام زمان من را بردند تو مسجد. فرمودند که اینجا خواستی نماز بخوانی تو بخش خواهرانش بخوان. بگو. بعداً فهمیدم که این بخش برادرانش توسعه مسجد بوده. مغازهها را گرفتند خراب کردند. به اسم مسجد هم باشد. گفت بخش خواهران. حضرت من را بردند پشت پرده. گفتند اینجا کسی نبود که مسجد نبودند اینها. این هم هست. به اسم مسجد و پیغمبر و حرم و اینها ماجرا اتفاق میافتد. و الحمدلله رب العالمین و صلیالله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دوازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سیزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهارده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پانزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هجده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نوزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و یک
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...