‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم.
ادامه جلسه 4 کتاب، صفحه 105. به کتاب: "اگر فقط تصدیق و پذیرش در صدق کلمه ایمان کافی بود، من میگویم اول مؤمن به پیغمبر ابولهب بود یا ولید بن مغیرهی مخزومی بود." آن هوشمندان عرب خیلی خوب میفهمیدند که رسول خدا دروغ نمیگوید، خوب میفهمیدن که راست میگوید. دلیل میخواهید؟ دلیلش اینکه مینشستند با همپیالههایشان؛ تصمیم گرفتند پیغمبر را رسوا کنند. میگفتند "برویم بشنویم ببینیم چه میگوید؟ عیبهایش را بگیریم." بعدکه میرفتند و مینشستند فردا شب میآمدند میگفتند: "نه، این کلام بشر نیست. این سخن خدای بشر است." پس قبول میکردند، تصدیق میکردند که او از سوی خدا سخن میگوید. اما جنابعالی بعد از 14 قرن، جنابعالی بعد از 14 قرن، از آن تاریخ! او را مؤمن نمیدانیم. من میگویم اگر او مؤمن نیست به دلیل اینکه این ایمانش، این قبولش، این تصدیقش با تعهدهای متناسب همراه نبوده. آیا ما مؤمنیم در حالی که تصدیق ما هم با تعهدهای متناسب همراه نیست؟ چه میفرمایید شما؟ ایمان ذهنی رو بهش نمیگن ایمان. قبول داریم، قبول... قبول چی؟ قبول قرآنی که آیا خمسش رو قبول ندارم، آیا امر به معروفش رو قبول ندارم، آیا حجابش رو قبول ندارم و همینجور حج قبول ندارم، توسل قبول ندارم، ولایت... ولایتش رو قبول ندارم؟ قبولیه که توهم این ذهنیه. ذهناً یعنی ردش نمیکنم که. حالا بعضیها هم جرئتش رو ندارند چون میدونند که دلیلش رو ندارند، یعنی کم میآورند.
ایمان، ایمان یک فعالیت ذهنی نیست. یک فعالیت قلبی خالی امروز از قلب پمپاژ میشه به بدن، سرریز میشه، جلوه میکنه در زندگی مؤمنی. مؤمنی، مؤمن است که تو درس خوندنش این ایمان ظهور داره. از درس خوندنش، نماز خواندن شیعیان ما نگاه کنید پی ببرید به ایمان. معلوم میشه چقدر مؤمنه؛ از حالش، از تقیدش، اول وقت بودنش، محافظتش بر نماز. با هر وضعی، با هر تیپی. جلو دوربین میخواد وایسه 5 ساعت به لباسش میرسه و فرمش رو نمیدونم، تافت موش و فلان و اینا. موقع نماز با بیژامه. اینجا که میرسیم راحت. رفیقمون بخواد بیاد چقدر به سر و وضع و تیپ و به هم که میرسیم با گریه اینو میگفتن میفهمیدن. "من 40 ساله برای مردم دارم تو تلویزیون حرف میزنم. به شما و دوربین که میرسم حواسم جمعه." اسمش ایمانه! "رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ." چقدر فرق بین این دوتا! یه عده تو سجده که هستن دارن چک پاس میکنن، یه عده چک پاس میکنن تو سجده. فرقش خیلی سنگین. چقدر تفاوت بین اینا! سر کلاس که نشسته متوجه. تو نماز تو توجه. ماها یکمی که حال و روز عوض میشه و یه شهرتی و یه اسمی و دم و دستگاهی و دو نفر میشناسن و دو نفر جلو پامون بلند میشن. یه رزومهای و یه تحصیلاتی دیگه، دوره ارشد، دیگه اون اخلاق و روحیه و تواضع و منش و حال دوره کارشناسی رو نداریم. تو دکترا بدتر. هیئت علمی بشیم بدتر. ایمان هیچ بروزی نداره. هیچ رفتار مؤمنانهای تولید نمیکنه. چه ایمانی؟ ایمان ذهنیه. بله ولی صرف نماز که ایمان نشد. این رو خوندیم دیگه. 2، 3 بار شاید ما این سوره رو. "فَذَٰلِكَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ" تکذیب دین چیه؟ چه شکلیه؟ یتیم رو ول کرده. تکذیب الدین. آقا مسجد بگو. "مسجد نمیاد." بگو. میگه "من امام زمان، امام زمانی قبول ندارم." بحث پیغمبر و قرآن اینا نبوده. سوره مبارکه ماعون، قاسمزاده جلو عقب. حافظ... محافظ! قرآن ماعون به نظرم مکیه. اسم اهل بیت بگو. والا به اسم نمیدونم ولی اگه ببینم میشناسم. حالا ماعون مکه. عجیبه دیگه. تو مکه داره میگه. تو مکه دعوا سر اصل خود پیغمبره. هنوز دودستگی سر اینکه قبول کنن که این وحی قرآنه یا نه. چیکار کرد؟ از آیات عجیبی از سورههای عجیب قرآنی. خدا یهو عصبانی شده، خیلی عجیبه. صحنه تصور کنید. تکذیب کرد قرآن. "آتش. کلاش. امام جماعت. اون رو زد." مثلاً "به من چه بابا! این حاج آقای مسجد و اینا دیگه. پیش نماز مسجد، حاج آقا. امام جماعت، مداح جلسهمونه." حالا دیگه مصلحت ندیدن برای یتیم کاری بکنن اینجا. بعد ادامش خیلی بامزهست. "وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ." نه طعام مسکین نمیده. تشویق نمیکنه بقیه بدن. فقرا کمک کنه. خیلی عجیبه واقعاً. اگه شاخص دینداری اینه که دیگه کلاً من باید جمع کنم برم. ایمان این شکلیه. ایمان رو تشخیص میدن. شاخصش اینه. ایمانی که سرایت پیدا نکنه در اعضا و جوارح این، دچار بنبست شده. به بنبست خورد. یه تعبیر داره مرحوم صفایی. میفرماید که: "ایمان، کفر متحرک." قشنگ. و "کفر دینامیک." کفر دین. چهارشنبه. "ایمان استاتیک، کفر دینامیک." کفر متحرک ایمان راکد. پدر جد حفر است و کفر متحرک به ایمان میانجامد. کفر متحرک ایمان راکد به طلحه و زبیر میزنه. کفر متحرک به سلم... سلمان بیدین بود. کافر. آتشپرست. آتشپرست به این معنا نبودید. فضای آتشپرستی بود و یه باطن فطری خوبی داشت. در طلب بود. و در اخلاق در رفتارشم خیلی از اینایی که توفیق پیدا میکنند عوض بشن، پاک بشن، به خاطر همون رفتارهای مؤمنانهست. رفتار مؤمنانه انقدر قویه که گاهی خودش ایمان میجوشاند. ایمان نداره ها. در حسن خلق داره. "باید همین عاقبتبخیر." کجا خوندیم؟ اینجا خوندیم حرف میزنیم. ما رفتیم پادگان مشهد. رفتم. اومدم. توی یکی از جنگها پیغمبر اسیر گرفتند. بعد دستور اومد که سه تا از اینها را آزاد کن که حکم اینا اعدام. حضرت فرمود: "شما سه تا آزادی." خدای متعال فرمود که: "این حسن خلق داره. من از حسن خلقش خوشم میاد. و سخاوت خلق داره و سفرش پهنه." بابت این دو تا آزادش. گفت: "خدایا تو این خصلتها رو دوست داری." یعنی به خاطر اینکه این فعل رو دوست داشت به کسی هم که این فعل رو دوست داشت ایمان آورد. فعل او را به ایمان کشید. فعل او رو به ایمان کشید. "عمل، مؤمنان، رفتار مؤمنانه، ایمان میزاید." ایمان ازش میجوشه. فرمود: "میخوای تبلیغ دین کنی اول سر و وضع طرف رو یه نگاه بکنیم. تو چه فازیه." لباس فوقالعادهست که تا شما تو موقعیتی که ما هستیم قرار نگیرید کنه روایت براتون محسوس نمیشه. که تو کار مشاوره و تبلیغ و سروکله زدن با افراد مختلف. طرف کلاً سرتاپا اعتقادی دیده نمیشه. ولی رفتارهای پاکی داره. رفتارهای ناپاک داره. تو اعتقاداتشم کفریات نداره. دیدما. دیدم که میگم. اینایی که آلودگی رفتاری دارند به مراتب دورترند از دین. عقیدهشون. یعنی طرف نه اینکه بی اعتقادها، نه اینکه منکره. چیزی نمیدونه. رفت تو رفتار یه سری اعمال واسه خودش اینا رو لحاظ کرده. رسیدگی به یتیم، همین. دستگیری از دیگران. آبروی کسی رو نبریم، پشت کسی حرف نزنیم. خدا اصلاً ایمان قرار میده. این محبت نصیبش میشه. از یه جاهایی یه کسایی میان دل میبرن از او. بله. اگر به عمل منجر نشه و خودم با عمل بارورش نکنم، همون از ایمان ذهنیه. ننه بابا قبول داشتن. ایمان ذهنی. شاهنامه فردوسی خوبه. خیلی. من حالا مواردی بوده، همین کتاب "آنسوی مرگ" و بسیاری از دوستان. چند روز پیش زنگ زدم به یکی از رفقا، 2، 3 سال بود ندیده بودمش. قم از یه مسئولیتی تو یکی از دانشگاههای قم داره. از رفقای روحانی. یه کاری باهاش داشتم. دانشگاهی که خانمها درس میخونه. مسئولیت. یه کاری برای خانواده داشتم و اینا. بعد گفتم آقا این چطور میشه؟ فلان اینا. بعد به خیلی از رفقا که گفتی؟ "گدا رفتن خوندن و حس و حال عوض شد و منقلب شدن." بعد یکی اومده بود پیش ما. مفصله نمیخوام خیلی شرحش بدم که این آلودگیهای رفتاری عجیب غریبی داشت. یعنی واقعاً من کم پیش میاد توی مشاوره به استیصال برسم که خدایا من با این چیکار کنم. مواردی بود که به اینجا رسیدم. آلودگیهای عجیب و غریب. بعد با افتخار این کارو کردم. با اون یکی این کارو کردم. اونجا این کارو کردم. بعد گفتم دیگه این کتاب رو بخونه. من که یه تذکری یه تنبهی چیزی بحث حق الناسش و اینا. خیلی هم چیزش کردم آب و تاب دادم. گفتم که: "آره این، من همین الان منتظرم تو بری کتاب بخونی پیام بدی. هر وقت پیام دادی ما با هم ادامه حرفمون فلان." بعد چند روز بعدش دیدمش. گفتم که: "کتاب نخوندی؟" "چرا؟" "کی بیایم صحبت کنیم؟" "کدام کتاب؟" همینه دیگه. این به اون رفتارا برمیگرده که این کتاب کتاب یکیه. چرا روی این اثر میکنه اون اثر نمیکنه. اعتقادات. استدلالش برای یکی شفافتره. اون یکی نقل واقع است. یکی رو تکون میده. یکی رو تکون نمیده. برمیگرده چون رفتار تعلق ایجاد میکنه. رفتار عادت میاره. عادت تعلق ایجاد میکنه. تعلق ایمان ایجاد میکنه. ببینید رفتار، رفتار آخرین اخبار از منطقه. رفتار عادت درست میکنه. چی چی؟ "تعلق." آفرین. تعلق چی درست میکرد؟ "ایمان." باور. آدم به چیزهایی باور داره که بهشون تعلق داره. آدم چیزایی که تعلق نداره باورشم نمیاد. دیدی باورشون نمیاد؟ باور اومدنیه. باور با استدلال درست نمیشه. استدلال آورد. دو تا چهار تا که همه حرف تو این بخش همینه دیگه اینا. "آقا خودشون مستقیم." اینا ما الان این استدلال رو تو دانشگاه میگیم. این بزرگترین سند حقانیت پیغمبره. یه آدمی که 40 سال زندگی کرده مثل مردم. اصلاً از این حرفا نمیزده. با هیچ کسی هم معاشرت نداشته. محیطشم که خبری از علم و کتاب و درس و این حرفا نبوده. شعر هم تو عمرش نگفته. شاعرانگیش یهو گل کرد. شعر هم نگفته. کسی یک کلمه از این حرفا نشنیده. یک کلمه با خط ننوشته. بالاترین سند برای حقانیت قرآنه. چهل سال بین اینا زندگی کرده. قبول میکنه با شنیدنش. اونا دیدن و قبول نکردن. عموی پیغمبره. زندگی میدونم از بچگی بزرگش کرده. میدونم این حرفا رو تا حالا نزده. میدونم که راست. ظاهراً ابوجهل، ابولهب. ابولهب اول که پیغمبر مداف نبی بود. کعبه که شنیدن اومدن تو خونه. خونه ابولهب. گفتن که: "شنیدی برادرزاده چی میگه؟ پیغمبر چی میگه؟ وحی شده؟ حتماً وحی شده! دروغ نمیگه." خیلی جالبه. باور تعلق. تعلق، تعلق چی؟ "عادت." عادت چی؟ رفتار. رفتار عادت. مدل تربیتی که برای مدرسه به دبیرستان داده بودیم که به حمدالله پیاده نشد. حالا دیگه گفتن قم داشتیم خیلی از بحثها جای خودش. خیلی استقبال. پیگیری نمیشه. بعد مثلاً میری یزد مدل دارن کار میکنن. مثلاً بحثهای شیطان. "تشکیلات؟" اینجا اعتکاف. نکات شیطون. تشکیلات بر ما بگو خودش. این طرح مدرسه که داشتیم. مدل تربیتی ما بر اصلاح رفتار، مبتنی از اصلاح رفتار و شروع کرد. رفتار شاخصههایی داره. یه سیری داره. قواعدی داره. کار به قول شما کار بسیار اصلاح رفتار. کن! "بسیار سخت." البته هرچی سن پایینتر باشه. تو سن پایین راحت میشه عادت و عادیسازی انجام داد. لذا گفتن که شما بچهها رو: "بچهها بیان وضو بگیرن. مدل بازی پانتومیم و تئاتر. فرمش تو ذهنش میاد. عادت میکنه به این رفتار." عادت که پیدا کرد تعلق پیدا میکنه. تعلق که پیدا کرد شارلاتان بازی نمیشه. نه، چون مبنا و پشتوانهاش حقه. خودش بره کم کم بفهمه چی درسته چی غلط. خیلی حرف مسخره و خندهداری. "تریاک." این حرف رو میزنی. سر سفره میذاریم. میگیم: "بچهها این تریاکه. اونم شکر قهوهای. هرکی دوست داشت از این بخوره." "من میخوام بچهام آزاد باشه. خودش تشخیص بده. خودش تشخیص بده آقا!" این وقتی عادت کرد به این رفتار تشخیص میده. مزه کرد. وقتی مزه تریاک اومد زیر زبونش تشخیص میده. بله. بخش عمدهای از این جمله رو داشته باشین. جمله طلایی از حضرت استاد اطلاع میرباقری. ایشون میفرمایند که این حرف، حرف بسیار درستی هم هست: "علاقهها تولید استدلال میکنند." و تمام این بازی. 5 دقیقه میخواد. رگ به رگ. علاقهها تولید استدلال میکنند. آدم چیزی که دوست داره براش استدلال میسازه. دیدی ایام انتخابات رو؟ اول کاندیداش رو انتخاب میکنه. بر اساس تعلقاتش. بر اساس رفتارهاش تولید میکنه. "اصلاً در زمان اینها ما یکم نفس کشیدیم." جواب بده. "بارون اومد در زمان اینها. در زمان شما بارون میومد." سراغ علاقه. علاقهها برمیگرده به تعلقات. علاقه. کتاب خوبی در آیت الله حائری شیرازی کتاب "تعلق" بخونید. کتاب "علاقهها". "علقهها." علقهها از کجا میآد؟ از عادتها. عادتها از کجا میآد؟ بله. استدلالی که استدلال هر قاعده منطقی نه. استدلال منطقی سر جای خودش. صغری میخواد. کبری میخواد. نتیجه. ولی اینکه کی حالا میخواد این صغری کبری رو کنار هم بچینه؟ هرکسی صغری کبری رو جوری میچینه چه اونایی که دوست داره ازش دربیاد. اونایی که بدش میاد. این بود تو بحث پردیس اندیشه هی داد میزدیم. میگفتیم که آقا اصل رسانه تو حب و بغضه. یه بحث هم دیروز داشتیم. "دوست داشتن گوش بدن. گامهای نخستین در سواد رسانه تربیتی." بود بحثمون که گفتم که اصلاً بحث سواد رسانه رو از اینجا شروع کنیم که کدوم پیام رو بگیریم کدوم پیام رو نگیری غلطه. اصلاً خندهداره. اصل ماجرا نهفته است. هر صاحب پیامی میخواد دل شما و ذهن شما رو به سمت یک چیزهایی سوق بده که دوست میدارد. بستم تو یه چیزایی فراری بده که بدش میاد. "من این کتاب رو یه جوری گذاشتم که شما ببینی خوشت بیاد بخری." پیام منو تحلیل کنی که این الان از کدوم تکنیک استفاده کرده. اصلاً کار نداریم که این چیه برای چی گذاشته. تحلیل تکنیکهای بزرگنمایی، کوچک نمایی مرحله اول مال بعد این ماجراست. حالا از چه شگردهایی داره استفاده میکنیم که به خورد من بده. مرحله دوم پیام کیه ولی اینجوری. که حب و بغضش چیه؟ قرآن میگه ببین فاسق نباشه. "بعد فاسق رو تو حب و بغضش تعریف میکنه. ﴿قُل لَّن کَانَ آبَاؤُکُمْ﴾" ﴿نَبَأٍ فَٱتَبَیَّنُوا۟﴾ درست؟ "بله." اگر فاسقی خبر آورد پیگیری کن، بررسی کن. فاسق کیه؟ فرمود سوره مبارکه توبه: ﴿قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوٰلٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّٰى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِی الْقَوْمَ الْفٰسِقِینَ﴾. بچهات رو از جهاد در راه خدا بیشتر دوست داری. تو یه جوری خبر میدی که بچهات رو حفظ کنی. جهادش بخوره و همه دردسر و بدبختی ما اینه که سراغ قرآن نرفتیم. همه حرفها رو شنیدیم. همه کتاب.
پس ایمان ذهنی، ایمان نیست. ایمانی که به عمل منجر بشه. اگه باور باشه رفتار پشتش داره. اگه باور باشه. بگیر دیگه یعنی چی؟ "آفرین." و خود باور هی رفتار رو امتداد میده. چون باور هی امتداد داره دیگه. دوباره سیکله. آره. مثل رابطه چی؟ درخت و دی اکسید کربن و اکسیژن. درخت هر چقدر میگیره تولید میکنه. هر چقدر تولید کرد باز میگیره. گره تولید میکنه. توی مسیری که هی داره هی اشتداد پیدا میکنه. مضاعف میشه. بذار آدمی که ایمان داره اول یه سطحی از رفتار داره. هرچی ایمانش قویتر شد سطح رفتارهاشم خالصتر میشه. بالاتر میره. راه کشف اینکه من در ایمان رشدی دارم یا نه، یکی از سؤالات جدی که بعضیها میپرسم: "از کجا بفهمیم داریم؟" به رفتارات نگاه کن. چقدر رشد کرده؟ هم کمیتش هم کیفیتش. جنس رفتارات چقدر عوض شده و خلوصش چقدر بالا رفته. تا قبلش انفاق نمیکردی. انفاق میکنی. جنس رفتار عوض شده. حالا انفاق. تا حالا انفاق میکردی. اثری که فقط وظیفه از گردنت برداشته بشه. علاقهای که به طرف داری. دینی که احساس میکنی خالصتر میشه. علامت رشد ایمان تو رفتار بروز پیدا.
اگر فقط تشخیص ایمان قلبی و باور کافی بود، عمروعاص باید اول شیعه عالم باشه. بحث گفتیم کلیتش رو دیگه. تطبیق و مثالش. عمروعاصی که ماجرای غدیر خم را یا با چشم دیده یا از کسانی که به چشم دیدن شنیده. من و شما بعد از سیزده قرن ماجرا در کتابها فقط میخونیم. عمروعاصی که درباره امام علی شعر میگه و "عین الحصا من نجوم السماء و این معاویه من علی." و "این معاویة من علی." باشه. شعر گفته. گفته که شن کنار ساحل کجا، ستاره آسمون کجا. معاویه کجا، علی کجا. در مورد امیرالمومنین. عمرو ایمان دیگه آدم خیلی باید تعطیل باشه که تو ذهنش هم نپذیری که امیرالمومنین بهتره. خداییش دیگه خیلی آدم باید تعطیل باشه. هرچی ازش سؤال میکنه جواب میده. تشخیص نمیده. قابل قیاس. عمروعاصی که در دم احتضار در اون حساسترین ساعت و لحظههایی که برای ذهن یک انسان مطرحه اظهار ندامت میکنه. اظهار پشیمونی میکنه. "معاویه رو فروختم. با علی که میدونستم حقه جنگیدم." پس عمروعاص به نظرم عمیقتر و علمیتر از شیعه چهاردهم هجری به ولایت بلافصل امیرالمومنین پی برده و تصدیق کرده بود. "همایش یزد." شما میگید نه. "چرا شیعه نیست؟" چرا؟ برای خاطر اینکه اعتقاد به امامت امیرالمومنین تعهدهایی میآورد. اولین تعهد. "نکن با معاویه بن ابوسفیان." اولین رفتاری که باید شما درست کنی که به اون بیعت نکن دیگه. مگه نمیگی با معاویه هم دست میشه. با علی. با همین علی! میجنگه. یعنی به تعهدهای تشیع، به مسئولیتها و تکلیفهایی که این باور به انسان متوجه میکنه پایبند نمیمونه شیعه نیست. واسه همین خیلیا گفتن: "مأمون چی هست؟" حالا یه بحث تاریخی داریم در مورد تشیع مأمون که خودش گفته: "شیعهام." الرشید گفته: "من اگه شیعه شدم هارون الرشید من رو شیعه کرد." مأمون گفتهها. "بله." شهر بوده. خاصیت گفتنش مصرف داخلی. رسانه گفت. "شایان رشید." بعد داستانم این بود. گفتش که: "من یه روز نشسته بودم تو دربار دیدم یه مرد لاغر اندام آوردن. تکیده بود. آوردنش از شتر پیاده کردن. پدر من از تخت اومد پایین رفت به استقبالش. در آغوش گرفت و بالا نشون داد. خلاصه پذیرایی و فلان و اینا تموم شد رفت." گفتم: "پدرم ایشون کی بود؟" فرمود: "فرمود رشید." فرمود: "اسب دندان گرفت سوار بر مشک شد." گفتش "مگه نشناختی؟" گفتم: "نه." گفت: "ایشون موسی بن جعفر بود." "همین که زندان میندازی شما؟" "بله." زندانت چیه؟ اینجا تحویل گرفتن. "گفت اینا مرکز علمن. اینا معدن حکمتن. فلان." کلی یه نا مفهوم. خون یا "بنی ملکی عقیم." پسرم سیاست پدر مادر نداره. تو که پسرمی عزیز دلم. به این تخت چشم داشته باشی چشمات رو در میاره. "شیعه شدم." بامزه. شیعهای که امام کش باشه. اینکه ما میگیم شیعه انگلیسی شیعه نیست. به بعضیها برمیخوره. نیست. هیچ تعهدی که باید در رفتار یک اقل تعهدی شما جون بقیه شیعیان برات. ابراز تشیعی میکنی که هزار تا شیعه رو به باد میدی. ادعای چیه؟ نیست آقا. فرمودن: "چیه انگلیسی، شیعه نیست. سنی آمریکایی، مسلمان نیست." هیچ تعهدی نداره. این اصلاً مبانی. در میآد این حرفا مال همین حرفهای 40 سال پیش اون بوده. 40 سال بعد به اون خروجیها رسیده. وقتی تعهد نبود ایمان ذهنیه. اسلام ذهنی. اسلام ذهنی میخوایم چیکار؟ ایمان ذهنی به چه درد میخوره؟ به تعهدهای تشیع، به مسئولیتها و تکلیفهایی که این باور به انسان متوجه میکنه پایبند نمیمونه شیعه نیست. این حرف درسته. چون درسته. من روی سخن باز به خودمون برمیگردونم. میگم: "با همین دلیل آیا مطمئنیم که شیعه هستیم؟"
امیرالمومنین روایت زیاد داریم دیگه. حالا امام رضا که یه طایفهای اومدن و از مدینه. چه روز بودن و حضرت اینا رو راه نمیدادن. شنیدی دیگه. معروف. عباس پشت در اینا میومد. ما از شیعیان مدینه هستیم. دیدار آقامون نه. 40روز رفتن اومدن. عدد خاصی هم ذکر نشده. چند روز رفتن اومدن. آخر اومدن با اشک. آقا ما داریم برمیگردیم مدینه. "مدینه تا مرو خیلی." شلمچه تا اینجا اومدیم. کل اجدادمون رو یاد کردیم. سه روز تو راه بودیم با ماشین بصره رو نصف میشه. از مدینه بیای عراق بصره. بعد بیای شلمچه از اونور بیایی. خیلی راهه. این همه راه اومده از مدینه. گریه و زاری. گفتم: "ما الان برگردیم بریم به بقیه شیعیان مدینه بگیم چی بگیم؟ این همه راه رفتیم آقا حاضر نشد ما رو ببینه." خیلی اصرار و التماس کردن. به ابوالصلت گفتن که آقا برو به آقا اینو بگو. خیلی عجیب بودیم. هر روز اومدیم رفتیم. حضرت فرمود: "شیعه شمایی؟ من دروغگو رو نمیتونم تو خونم راه بدم." یه روایت سلمان اباذر. یه روایت دیگه اینه. فرمود: "شیعه حسن، حسین، سلمان، اباذر." شیعه علی. حسن، حسین، سلمان، اباذر. از اونجا شروع کرده اومده پایین. از حسن و حسین. امیرالمومنین شب بود حرکت میکردم. یه طایفه پشت حضرت. "شیعیان شماییم." حضرت نهیب زدن: "شما شیعهای؟ چرا رنگتون زرد نیست؟ چرا قیافه هاتون جوریه؟ چرا خستگی درتون دیده نمیشه؟ چرا تلاش دیده نمیشه؟" این حس، این فعالیته، این اضطراب برای کار دیده نمیشه. شیعه نیست. چیه؟ آروم قرار نداره. همش درگیره. همش در حال حرکته. تکاپو داره. شیشه تشیعی وقتی بروز نداره اسم شیعه بهش البته مجازاً گفته میشه. لیست میخوایم برای گذرنامه. محبت مذهب محب. محب اهل بیت. شافعیها و اینا میگم اونا محب اهل بیت کجا پیدا. مگر ما به تعهدهای شیعه بودن عاملیم؟ مگر ما پایبندیم؟ و سخن قرآن در این باره روشن و بیتردید و بی ابهام است. "ایمان را از اون کسایی که به طور مطلق پایبند هر وقت پایبند به تعهدات ایمانی خود نیستند بنابراین ایمانی که در اسلام معتبر است اینها از اصول ایمان زاینده و تعهد آفرین است آن ایمانی است که با تعهدهای عملی همراه باشد." اگر همراه نبود منتظر نتیجههاشم نباش. منتظر نصرت دنیا نباش. منتظر امنیت در دنیا نباش. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾. "الذین آمنوا." اینایی که ایمان آوردن. "لم یلبسوا ایمانهم بظلم." با ستم با ستمگری ایمان خودشون نیامیختن. امنیت برای ایناست. اون ایمانی که با ستمگری همراهه امنیت برنمیداره. اون ایمانی که تعهد در کنارش نیست نصرت به مؤمن نمیده. پیروزی او را تضمین نمیکنه. یاری خدا و یاری ذرات طبیعت و تکوین برای او به ارمغان نمیاره. خوشبختی. رستگاری دنیا. خلاصه یک کلام. بهشت دنیوی اخروی رو بهش نمیده. چرا ما ادعای اسلام مسلمین و این حرفا داریم؟ وضعمون بدتر از کفاره مطلقش که حالا حرف غلطیه. وضع اقتصادیمون و خیلی از مسائل ساختارهای اجتماعی و مدیریتی و اقتصادی. چرا اینجوریه؟ مشکل از کجاست؟ "آفرین." یعنی اون باور نیومده تبدیل بشه به رفتار. در یه اصطلاحاتی چیزی داریم اینجا توی کامپیوتر. "آی قاسمزاده عقب. تو کامپیوتر میگن یه تبدیل بکنن. تخصصی نداره." مثلاً یه برنامهای رو وقتی میان بهش فرمول میدن و بعد پیاده میشه و اجرا میشه. کامپایل. کامپایل. کامپایل نشده ایمانمون. درست شد. درسته. الان یه عبارتی که گفتم. درسته. ایمان کامپایل نشده. ایمان رو کامپایل بشه یعنی تو عرصه اقتصاد ایمان کامپایل نشده. تو عرصه فرهنگ کامپایل نشده. الان انقلاب ما فقط در حد سیاسی بوده. اونم در حد هرم قدرت. رأس هرم قدرت. توجه ندارنا. عوض شد گرم خورده. مند و تقصیر انقلاب. "آقا اصلاً انقلاب هیچی عوض نشده. الان ما نسبت به سال 56 چه تغییری داشتیم تو مملکت." تغییر بنیادی 40 ساله زحمت کار کردن. جلوههای نمود عینی انقلاب. کار ندارم که مثلاً خدمات پزشکی، تجهیز بیمارستان فلان. به ایناش کار ندارم. تو حوزه نرمافزاری. و اون بخش سختافزار که مباشرت داره با نرمافزار. این بخش سختافزار که مباشرت ندارد کار ندارد. پزشکی مباشرت با نرمافزار نداره. شما انقلابی باشی نباشی بالاخره. پزشکی ممکنه تو یه کشور رشد بکنه. "وقت تموم شده." لبخند. با نوع لبخندت میرسونی وقت تموم شده. یه لبخند ملی میگیری. گفتم اعلام مسئله اینه که ما فقط جلوه مؤمنانه در نرمافزارمون فقط در رأس هرم قدرت بوده. حتی تو اختیاراتشم اونقدی که تعریف ولایت فقیه در فقه ماست اختیار نداره الان ولی فقیه توی حاکمیت. حالا این بحث بحث مفصلی در موردش باید بیشتر صحبت کنیم. ما ایمانمون به همین میزان بروز. حوزه نرمافزاری مدیریت نیتمونه و ساختار نظامیمونه. اونجا هم خودشو نشون داده. تو مدیریت اقتصادیمون کجا تحول ایجاد شده. حوزه نرمافزار نظام بانکداری ما اصلاح شده. نظام مالیاتی ما عوض شده. بودجه رو بر این اساس مینویسند. تحول بر این مبناست. اون حوزه نرمافزاری کجا اینجا سرریز کرده. جلوه کرده. نظام علمیمون، آموزشیمون کجا این سیستم آموزشی ما مبتنی بر اون نرمافزاره. نرمافزار سیستم آموزشی ما عوض شده بعد انقلاب قبل انقلاب. نرمافزار سختافزار کار ندارم. نرمافزار عوض شده. "کتاب عکس رهبری زدن. بسم الله و کلاسها هم دختر پسر و مثلاً خانم و محجبه باشن و درس دین و زندگی داریم معارف داریم آخوند داریم تو دانشگاه. آیا این برای شما کافی نیست؟" موز نرمافزاری که تغییر نکرده. تو حوزه آموزش. تو حوزه اگه میخوای حوزه نرمافزاری تغییر تحول صورت بگیره، طرح ولایت دارید. روبیکا را نصب کنید. ستاره داوود نارنجی مربع. "و جونم بخرید." سؤال بپرسه. نکاتی رو بگن دوستان حضور داشته باشند. یه 5 دقیقهای خوبی انشالله. من توصیه میکنم دوستانی که میتونن و شرکت نکردن برن. خیلی خوبه طرح ولایت. واقعاً یه دور ساختار ذهنی آدم رو از نو میسازه.
و الحمدلله رب العالمین و صلی الله.
در حال بارگذاری نظرات...