‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
خب، جلسه سوم کتاب بودیم. بخش اول از این جلسه سوم را خواندیم. امروز انشاءالله میخواهیم کنترات برداریم، کل جلسه ۳ را تمامش کنیم، اگر بشود، دیگر برویم برای سال بعد، برویم جلسه ۴. به طرف گفتند: چند وقتی نیستی، کجایی؟ گفت: بکوب دارم برای رهبری میخوانم.
حالا تا اینجا چه فهمیدیم از این آیات؟ کدام آیات؟ آیات ۱۹۰ و ۱۹۱ سوره مبارکه آل عمران. این نکته را که ایمان و باور، خاصیت وابستگان به دعوت اسلام است؛ یعنی آنهایی که قرار است رهبر باشند در فضای اسلامی، اینها خودشان اولین مؤمنان نسبت به حرفی که میزنند. گفتیم که رأس تشکیلات باید مؤمنترین و معتقدترین باشد در تشکیلات مؤمنانه. آدمهایی که ایمانی ندارند، باوری ندارند، فقط چون دیگران رفتند، اینها هم احتیاطاً دارند میروند. آدمهایی که دَهنبیناند. دکترها دهن وا میکنند، میبینند. دَهنبین یعنی هرچه بقیه میگویند. اینها نمیتوانند جریانساز باشند، مؤثر باشند. کسی جریانساز است که اهل توکل باشد، اهل ریسک باشد، مؤمن باشد، اول مؤمن باشد، جلوتر از همه. همه بگویند: نمیشود؛ او میگوید: میشود و سفت و سخت وامیایستد و اتفاقاً کار هم انجام میدهد. همه فکر میکنند، میروند یکتنه انجام میدهد. جریانساز این است. همه اینهایی که مخترع بودهاند، کسی نبوده جز مخترعین بگوید: یک لحظه احساس کردم همهچیز دارد درست میشود، گفتم بگذار دیگر درست بشود. نه آقا، هزار بار خراب کرده. همه بهش گفتند: نمیشود، ولش کن. همه آیه یأس خواندنی، سفت و سخت وایساده، عوض کرده، جریانساز بوده، مؤثر بوده. آدمهایی میتوانند جریانساز و مؤثر باشند که این جور ایمان و اعتقادی داشته باشند و پای کار باشند، جدی باشند، باورش بیاید. اینها در حوزه قلمرو فکر اسلامی داخل نیستند. رودربایستی هم ندارد. ایمان لازم است. ایمان یعنی باور به وضوح مطلب را پذیرفتن و قبول کردن؛ یعنی دنبال یک جاذبه حرکت کردن که خب البته اولش همهچیز راحت است. اول کششها میآید. تو بحث ازدواج هم همین است، تو بحث اشتغال هم همین است، تو بحث تحصیل علم هم همین است، تو بحث سیر سلوک هم همین است: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها.» اولش همهچیز راحت است، اولش آدم انرژی دارد، اولش انگیزه دارد، اول مانع ندارد، خیلی هم لذت میبرد، خوشش میآید. برای کنکور میخواند، برای «الف» شدن میخواند. اول همهچیز خوب است؛ بعد تو دستانداز میافتد و سخت میشود و «ما نمیآید» و اینها. آن موقع باید بتوانی ادامه دهی، آن موقع سخت میشود. «اَلَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا.» این گفت: «رَبُّنَا اللَّهُ» بعد استقامت کرد، استقامت بعدش. وایمیایستد پای کار، تازه از آنجا شروع میشود. «لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا،» در سوره مبارکه جن. اگر استقامت داشته باشد بر طریقت، یک آب گوارایی بهش میدهیم؛ یعنی تازه مشکلات میآید. آثار، آقا جان، عزیزان، آثاری که ما دنبالش میگردیم، مال بعد استقامت است. دفعه اول و دوم، کسی با دفعه اول و دوم به این چیزها نمیرسد. مادیاتش هم کسی با اولین معامله و دومین معامله پولدار نمیشود. وقتی افتاد تو ریل، همینجور معاملات را انجام داد و کاسبی کرد و فنون را بلد بود و حالا توی ماجراهایی که بعدش پیش میآید، توانست مدیریت بکند، آن میشود تاجر موفق. درست. یک کتابی ترامپ دارد، «هرگز تسلیم نشو.» از عوامل موفقیت این است. تسلیم نشو. شکست هم خوردی، ادامه باید داد.
استقامت برای رسیدن به دنیا هم استقامت لازم است. یکی میخواهد قهرمان المپیک شود. من همینهایی که تو این مسابقه برنامه تلویزیونی میآیند و کارهای عجیب و غریب انجام میدهند. یکی از اینها را نشان میداد، بچه بود. بعد یک لحظه من واقعاً دلم ریخت. گفتم: الان این بچه یک تخته بخورد، گردنش شکسته. مار توی هم میپیچید، گردن را میآورد، پا را از پشتش رد میکرد، دستها را از این وسط میآورد. پایش بالا نمیآید. خلاصه خب، این محصول تمرین است. با یک دفعه دو دفعه که آدم اینجوری نمیشود که. کلی زحمت میخواهد. وزنهبرداری رضازاده. مجموع وزنههایی بود که تو یک روز میزد که میرود آنجا وایمیایستد، ۳۰۰ کیلو ۴۰۰ کیلو یک ضرب میزند. محصول استقامت است. یک روز دو روز نیست، باید زحمت بکشد آدم. مسیر طولانی. برویم دیگر همهچیز درست بشود، حل بشود، درمان کند. با اینهاست، مگر؟ ۵۰ سال زحمت دارد، ۴۰ سال خون دل خوردن دارد، پدر آدم درآوردن. انبیا هم که انبیا بودند، پدر صاحب بچه درآوردند. تبلیغات رساندن، «حسنی به مکتب کار ماست، درآوردن پدر صاحب بچه کار ماست.» خلاصه پدر صاحب بچه در میآید تا اینکه یک اتفاقی بیفتد. حضرت ابراهیم، خدا میخواهد به امامت برساندش، چکارش که نمیکند! قشنگ به قول جناب خان «میبافتش، بیام ببافمت.» قشنگ میبافد. یک مقام امامت میخواهد بدهد. جانم، آن ره صدساله را رفته یکشبه، اثرش را دیده. ابتلاست. نتیجه نیست. ما در مورد نتیجه داریم صحبت میکنیم. آموزش انواع، آن هم علم ابزار است. یکشبه ابزار ممکن است بدهم، ولی یکشبه نتیجه نمیدهند، مگر اینکه یکشبه نتیجهای بدهند. انقلاب با امام حسین، ببینید یک زمینههایی از حر، یک علاقه به اهل بیت داشته، یک تواضعی داشته، یک احترامی داشته، یک محبتی داشته. بله، آن یکهو بروز پیدا کرده. بروز فرق میکند. یکهو ایجاد نمیشود، یکهو بروز پیدا میکند. تشخیص دادنش که یکی یکهو بروز پیدا کرده، یکی یکهو ایجاد شده. ولی مسئله این است که کار، کار استمراری است، کار تدریجی، آرام آرام. یکهو یک کسی مثل بهجت، یکهو یک کسی وزنه ۵۰۰ کیلویی نمیتواند بزند. یعنی هم تو دنیایش این است، هم تو آخرتش این است. نباید آدم ناامید بشود. بگوید: آقا، ما که آقای بهجت تو این سن اینجوری بود، ما تو این سن هیچی نیستیم. نه، سن پایینتر یک چیزهایی برایش فعال میشود. و این حالا نگه داشتنش خیلی سخت است. یکی هم مثلاً آقای بهجت تو سن خیلی پایین به موت اختیاری رسیده بود، به مراتب عرفانی. استاد ایشان، آقای قاضی، میگوید: من ۴۰ سال زحمت کشیدم، یک خواب نمیدیدم. خیلی جالب است. استاد، شاگرد، اینهمه تفاوت. شاگرد ۱۴ سالگی مراتب بودند، پشت سرش را میدیده. استاد ۴۰ سال زحمت کشیده، خواب نمیدیده. بستگی به آن هم که دارد دَم میکشد دارد. بعضی چیزها ۵ دقیقهای دَم میکشد، بعضی چیزها ۵ ساعت طول میکشد دَم بکشد. پس اونی که شرط است، اونی که رکن است در موفقیت، صبر است. مختلف، بله مختلف. اونی که لازم است؛ یعنی ما گول این را نباید بخوریم که آقا، این یکشبه این اتفاق برایش افتاد، آن ۱۰ ساله اتفاق افتاد. نه، اونی که مهم است، صبر است. اونی که مهم است، استقامت است. یکی مثل حضرت عیسی تو گهواره حرف میزند، یک کسی تو پیری تازه یک عنایتی بهش میشود، توجهی بهش میشود. پیری نه لزوماً. ببینید، یک سری، بله، اصل عنایت یک بحث است. عنایات خاصه یک بحث دیگر. عنایت خاصه برای هرکسی ممکن است توی دوره... ولی اصل عنایت بله، خب اگر کسی در مسیر ایمان باشد، در جوانی هم آثارش ظاهر میشود، برکاتش میآید، از همان اول نشانههایش دیده میشود. آن یک بحث دیگر است، در مسیر تقوا باشد، مخالفت با هوای نفس بشود، از همان سنین نوجوانی بلکه کودکی اتفاقات ویژهای برایش میافتد. بحث اینکه آن مقصود، آن غرض کی حاصل میشود. ۱۸ سالگی، تو ۲۰ سالگی زده که آقا، «سیر و سلوک تضمینی ۲ ساله، آپارتمان مثلاً واحد پیشخرید پیشفروش.» مگر اینجوری است؟ مگر اصلاً زمان دارد؟ مگر میشود یکساله؟ مثلاً شنیدم هستند واقعاً یکساله برسند. اسنپ مگر اینقدر کش دارد این ماجرا؟ اینقدر آسیب میآید سر راه؟ اینقدر یک قدم برمیداری، یکهو یک دسته جدیدی از اوبال و شیاطین تازه باخبر میشوند، حمله میکنند به یک زاویه دیگر که اصلاً فکرش را نمیکردی. ماجراهای تو این بحثهایی که صحبت داریم میرسیم. یک قدم و یک گوشه برمیدارد. مثلاً تو انفاق موفق بوده، دچار اوج میشود، دچار تکبر میشود، از صد جای دیگر میخورد. عین خیالش هم نیست. به همان یک گوشهای که یک قدم برداشته، دلش را خوش کرده. کار سخت ساده نیست. هر قدمی را برای خدا عنایت بکند، آدم رد بشود، واقعاً کار آدم نیست رفتن این مسیر. «گر میبرندت...» بله بله «گر میروی بیحاصلی، گر میبرندت.» رفتنی نیست، بردنی است. من دارم میروم. رفتنی نداریم. باید ببرند. کی ببرد آدم؟ کی برسد؟ آن دیگر با خداست. بله، این سحره فرعون بود، ساحران فرعون داشت و اینها، مؤمن شدند. اینها سنشان خیلی بالا بود. اساتید سحر بودند در جاهای مختلف دنیا. بعد طول جهدم، اینها یک عمر طولانی را انکار میکردند خدا را. یک جذبه، یک عنایت میآید. اولین شهدای پای رکاب حضرت موسی. بله، بله. یک مایههایی هست دیگر. ۴۰ سالگی تثبیت میشود. عدد ۴۰، عدد تثبیت است. در مورد اعداد اینجا صحبت کردیم. عدد سه و چهار و بعد ترکیب سه و چهار که میشود ۷. سه و هفت با هم باز جمع میشود، میشود ۱۰. بعد ضرب میشود، سه در ۱۰ میشود ۳۰ و چهار در ۱۰. خود عدد ۴، عدد بنیه، عدد ۱۰، عدد ثبات. ثبات درسته. ۴ تا ۱۰ تا دیگر تکمیل میشود، میشود ۴۰. هر چیزی به ۴۰ که برسد، ثابت بشود، مثلاً ۴۰ قطره خون تو بحثهای طبی و اینها بحث کردند، تثبیت میشود. مهم است. یک وقت است در باطنش حالا این کافر هم هست، ساحر هم هست، ولی اینقدر در وجودش هست که اگر کسی بهتر از خودش دید، کرنش کند. یک نوری تو وجودش است دیگر. بابت همین مثلاً خدا تو قرآن میفرماید که مسیحیها به شما نزدیکترند. خیلی آیه فوقالعادهای است. میگوید: مسیحیها از یهودیها به شما نزدیکترند. چرا؟ «ذَلِکَ بِأَنَّ قِسِّیسِینَ مِنْهُمْ وَ رُهْبانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ.» کشیشها بین اینها هستند. کشیشها هم دعوت به زهد میکنند. از دنیا دل بکن. حرف آخرت. درسته که آنی که میگویند جعلی است، آخرتشان جعلی است، زهدشان جعلی است. «رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ.» این رهبانیت که اینها دارند، جعلی است، فیگور است. ولی همان هم دعوای سر دنیا ندارند، رقابت سر دنیا. یک نورانیتی برایشان است، استکبار ندارد. «لَا یَسْتَکْبِرُونَ.» مسیحیها فیگور ندارند، برعکس یهودیها. متوازن است. خود همین مجرای فیض و کمکشان میکند، عنایت را جاری میکند، دستشان را میگیرد. مدارک اولین قشری که از بین ادیان به امام زمان ایمان میآورند، مسیحیاناند. خیلی زود ایمان میآورند، دلهای پاکی دارند، مگر اینکه آنهایی که آلوده به صهیونیستاند. بله، بله. خب، حالا بالاخره آنور هم یهودیها خیلی مسائل برایشان واضح میشود، ولی قبول نمیکنند.
بعد از اینکه این روحیات خیلی مهم است، این است که در درازمدت خودش را نشان میدهد. اگر این جاذبه در مکتب دین قرآن نباشد و دل تو را تسخیر نکرده باشد، یعنی اگر ایمان در این دل نباشد، این دل مرده است. زنده به اسلام نیست. نمیشود بهش گفت مسلمان. پس ایمان لازم است.
این مطلب اول. مطلب دوم این است که ایمان دو جور است. ایمان دو جور است. اینها را حالا که میخواهد پاک کند. یک جور ایمان مقلدانه، متعصبانه. چون پدران و بزرگتران باور کرده بودند، ما باور کردیم. چون در کتاب ما، در حوزه دین ما اینجور میگویند، ما هم اینجور میگوییم. ولو تو دلیل بیاوری، به خود آوردی حرف تو را قبول نمیکنیم. این هم یک نوع ایمان است. اما ایمانی است یا از روی تقلید یا از روی تعصب. دو جور است. یا از روی تقلید، مثل عامه مردم، از نوع مردم. اگر بپرسی: آقا، از کجا گفتی که پیغمبر اسلام بر حق است؟ هیچی. هیچ نمیدانم. چون پدرها گفتند، چون معلم تو مدرسه، چون مردم کوچه و بازار معمولاً میگویند پیغمبر بر حق است. این هم میگوید پیغمبر بر حق است. ایمان هم دارد. یعنی واقعاً باورش آمده که پیغمبر بر حق است. اما این باور از زبان این و آن و از روی تقلید و چشم بسته به دست آمده. مثل همین ایمان مقلدانه است. ایمان متعصبانه که بعضیها حاضرند -العیاذ بالله- به پیغمبرهای دیگر بیاحترامی کنند برای خاطر دلخوشی پیغمبر ما. خیال میکنند در ملکوت اعلی هم میان پیغمبران تناقض است. موسی موسی همان پیغمبر است. کی بوده بابا؟ پیغمبر. متاسفانه مخصوص طبقه ناآگاه نیست، گاهی در میان طبقاتی که انسان حادث شدهاند، انسان انتظارات بیشتری از آنها دارد. انتظار دارد که بیشتر فهمیده باشند، بیشتر درک کرده باشند. از این گونه اشتباهات به چشم میخورد که نمونههایش را گاهی گوشه و کنار دیدهایم و لزومی ندارد که بازگو کنیم. این را میگویند متعصبانه. چون دین اسلام چنین میگوید، این درست است و چون ادیان غلط. چون فلان عمل را ما مسلمانان انجام میدهیم، این درست است. چون دیگران فلان عمل دیگر انجام میدهند، غلط است. یک ایمانی دارد، اما این ایمان متکی به دلیل نیست؛ فقط از روی تعصب است. و تعصب یعنی جانبداری بدون دلیل، جانبداری از روی احساس، نه از روی منطق. این را میگویند تعصب. این ایمان مقلدانه و متعصبانه که تعصب بد است، مگر تعصب... جنس تعصب حضرت حمزه. تنها تعصب بهشتی این است که حضرت حمزه از اصل ایمانشان بود دیگر. اول به پیغمبر ایمان نیاورده بود. گوسفند پرت میکنند سمت پیغمبر. گفت: برادرزاده ما را شکم بندازین سمتش. آمد گرفت و با شمشیر افتاد به جان اینها. خود همین هم، خود همین هم موجب شد که هدایت. وقتی که آمد، رفت آنها را زد، ناکاوتشان کرد. بعد گفت: آقا، من بهت ایمان آوردم، دمت گرم. که گفتند: همین باعث هدایت. تعصب بر حق بود. تو نهج البلاغه خطبه... خطبه قاصعه. اگر میخواهید تعصب بورزید، نسبت به مکارم اخلاق. روحیه عرق ایمانش جوشید که مثلاً چرا باید همچین حرفی… آره، ضعیفکشی. کسی که دارد همچین حرفی میزند، چرا باید بگیرند، مظلومش اذیتش کنند که این تعصب همانجا جوشید و ازش ایمان... پس تعصب بد نیست. ولی اونی که مهم است، ایمان متعصبانه نیست.
باید برای شما، برای توجه شما دوستان عرض کنم. آن ایمانی که در اسلام ارزش دارد، ایمان مقلدانه و متعصبانه نیست. یعنی ایمان مقلدانه و متعصبانه قیمتی ندارد. دلیل میخواهید؟ از دهها دلیل یکی را بگویم. و آن دلیل این است که ایمان وقتی از روی تقلید و تعصب بود، زایل شدنش هم با آسانی... خود ایمان تقلیدی آسان است. دیدید بعضیها تابع بعضی علما. کلاً همین کشک یکی از آقایون یک خادمی داشت. این خادم، شاید گفته باشم قبلاً. خادم گفت که این آقای ما تشرفات دارد خدمت امام زمان. گفتند که: ایکس ایگرگ زاده مثلاً ایکس ایگرگ زاده ضدپرور. میگویند که شما با امام زمان ارتباط دارید، درست است؟ گفت: نه آقا، والله بالله ارتباط ارتباط ندارم. ایکس ایگرگ زاده ضدپرور گفته که ارتباط ندارد. گفت: از حرامزادگیش است، ارتباط دروغ میگوید. یکجوری طرف ایمان دارد که خود آن بابا اگر بگوید: آقا، این نیست. قبول نمیکند. یعنی اینقدر در تقلید مَفانی در تقلید است که خود آن هم. پیغمبری کرد و روایت امام صادق فرمودند. عجیبی هم هست. یک کسی ادعای پیغمبری کرد، دین آورد، زمان بنیاسرائیل بوده. همه بهش ایمان آوردند. آدم آمد گفت که: آقا، من پیغمبر نیستم. گفتند: کشکی. خارج شد از شهر پر خلاصه. فرمودند که: این گفت: خدایا، من میخواهم توبه کنم. وحی نازل شد به پیغمبر که برو به او بگو. به پیغمبر زمانش برو بهش بگو که توبهات قبول است به شرط اینکه همه اینهایی که منحرف کردی از تو قبر درآوری، دوباره به دین بر حق برگردانی و از دنیا... این کار را بکند. تو باید قبول... توبه ندارد. به خاطر همین هم توبه ندارد رفته با این اعتقاد بدعت و انحرافی که آدم ایجاد بکند. خلاصه این بخشش عجیب خلاصه. آن تیکه اولش این بود که خدایا، بابا من نیستم، گفت: تو از پیغمبر آمدی. بله، این میشود تعصب. با کسی که تعصب دارد، واقعاً نمیشود. هیچ راهی ندارد برای ارتباط و خیلی هم بد است. خیلی هم ما باید مراقب باشیم. بین ماها تعصب دیده میشود، در حزباللهیش، انقلابیش، شیعه، عارفمسلک، فیلسوفش، اخبارش، تفکیکیش، هرنوعش باشد، بد است. آدم باید تابع دلیل باشد. هرکی هم گفت: منطق و استدلال فلانی گفته، قبول است. آن آقا چون گفته قبول نیست. جانم آن هم قبول نه. نکته خوبی گفتید. احسنت. تعصب نداشته باش، نه یعنی تابع حق نباشد. تابع حق باشد، تابع خود حق. ببینید یک وقت میگوید آقا: دو دو تا چهار تا. ۵ تا. آقا، تعصب نیست. اگر دو ضرب هم، اگر ضرب دو در دو، اگر ضرب بشود، بدیهی است دیگر، هیچ نتیجه ۴ نمیتواند داشته باشد. ۲ در عین حالی که ۲ است و ضرب در ۲ شده، میخواهد بشود ۵. این خلاف بدیهی است. بدیهی آدم پا میگذارد. یک وقت یک مسئلهای است که استدلال دارد، آن را دارد پا میگذارد، اینجا دیگر تعصب معنا ندارد. بله، بله، بله. حالا ما حالا یک وقتی تقلید میکنیم از مراجع ما، که خودمان استدلالش را نداریم که چرا این شکلی وضو. ولی آن استدلالی که برای تقلید داریم بدیهی است. یعنی برمیگردد تقلید ما، برمیگردد به تبعیت از امام معصوم. برای امام معصوم هزار تا دلیل. راههای راههای مختلف برای رسیدن به حق هست، ولی حق اگر در تقابلی باشد که دو تا چیز نقیض هم باشند، یکیش قطعاً درست است. یعنی شما الان یا هستی یا نیستی. بله. قرآن عطف که میکند، اینها به آن کلمه دورتر. دیگر بحث تخصصش را نمیخواهم بگویم. باید زمین را به قریب برگردانند. بعید، یعنی آن مرجع ضمیری که نزدیکتر است، اینها به بعید برمیگردانند. این خلاف همه قواعد ادبی خلاصه ضابطه دارد. هر چیزی عکس ضابطه خودش را دارد. بعدش هم ما تابع اهل بیتیم. حتی وضو که از پیغمبر نقل شده، هم همین است. مبانی اهل سنت هم خودشان همین را نقل کردند. غرضم این است که یک وقت است یک چیزی استدلال دارد پشت بندش. آدم تابع استدلال. البته حرف دیگران را میشنود ها. میآید عرضم میشود اشکال ندارد. میآید به اونی که اهل فن است عرضه میکند. حالا قرار نیست که خود ما همه جا اجتهاد کنیم. یکی از اشتباهاتی که ما میکنیم همین است. تو هر موضوعی ورود میکنیم که خودمان نظر بدهیم. ما نظر بدهیم. آگاه عالم دانا به او عرضه میکند: آقا، شما چی میگویی؟ استدلالت هم بگو. نکتهاش تناقض دیگر. حالا بحث تخصصی فلسفی نمیخواهم بگویم. یک وقت تناقض، یک وقت تضاد است. ببینید الان این اتاق میتواند گرم باشد، میتواند سرد باشد، میتواند هم گرم باشد، هم سرد باشد. پس اینها را باید خلط نکرد با هم. اگر منظورتان این است که همه اتاق در عین حالی که گرم است، سرد باشد. این یک بخشی گرم باشد، یک بخشی سرد باشد، میشود. حق و باطل نمیشود همزمان با هم یک جا جمع بشود. ولی میشود یک عقیدهای باشد که یک بخشش غلط باشد، یک بخشش درست باشد. طواف نساء بحث عقاید، یک وقت بحث فروع است.Fروع خیلی فرق میکند فضایش، چون بحث جهل میآید، نسیان میآید. اگر کسی جهل و نسیان داشت، حکمش فرق میکند. بعد ممکن است جایگزینش مثلاً گفتند: آقا، همینقدر که یک طوافی هم انجام بدهد به عنوان طواف نساء کفایت میکند. لذا خیلی از این اهل سنت این مسئلهشان حل میشود. اکثر بعد از حج یک طواف لااقل به جا میآورند. یک طواف به جا بیاور، یک دو رکعت نمازی هم بخواند، گفتم به عنوان طواف نساء. آنجا بحثش فرق میکند. بحث ما بیشتر سر اصول است. یعنی نمیشود که پیغمبر یکی بگوید: آقا، راست میگوید. یکی بگوید: دروغ میگوید. جفتش درست. یکی بگوید: قرآن بر حق است. یکی بگوید: قرآن باطل است. جفتم درست باشد. سر اولیات فعلاً بحث بکنیم. اصولمان بالاخره امام معصوم حجت خدا کیست؟ خب، حضرت زهرا سلام الله علیها، سیدة نساء عالمین. امیرالمؤمنین. یک استدلال ساده و شفاف گوهر اهل سنت. این را میتوانی طرح بکنی، ببین چه جوابی میدهند. خیلی است. تمام چکیده الغدیر همین یک خط است. استدلال حضرت زهرا سلام الله علیها سیدة نساء عالمین. قشنگ همه این را قبول شیعه و هیچ کسی شک در این ندارد. درست است. شیعه و سنی را قبول دارد که «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً.» تازه نشناسد، مرگ جاهلیت مرده. اگر بشناسد و انکار بکند چی؟ یک نکته سوم قبول داریم. همه نقل کردند شیعه و سنی که حضرت زهرا در حالی از دنیا رفتند که وای، ساقطند، خشمگین بود نسبت به آن دو نفری که خلیفه اول و دوم بودن و وصیت کرد اینها سر مزار من حاضر نشوند. شبانه دفن کردند. وهابی مناظره کردهام تو مکه. میگوید که: مثل پدر بودند برای امت. چه شکلی میشود که دختر پیغمبر با کسانی که جای پدرش نشستند... جواب ش یا صاحب ... این سه تا را کنار هم بگذارید. چطور میشود حضرت زهرایی که امام زمانش اگر خلیفه اول و دوم بودند، حالا اصلاً آقا، همه قبول دارند که او که نپذیرفت این دو تا را. این که دیگر همه قبول دارند. آمد تو مسجد از دنیا رفت. همه قبول دارند حضرت زهرا تحت بیعت این دو نفر نرفتند. خلافت اینها را نپذیرفتند. انکار کرده امامتشان را. چطور میشود سیدة نساء عالمین باشد و مرگ جاهلیت از دنیا رفته. روشن است. تعصب نمیشود این. ایمان آگاهانه است. این را که پذیرفتیم، این «الف» است که تا «ی» میرود. بعد امامت امیرالمؤمنین اثبات میشود. بعد امامت اهل بیت اثبات میشود. بعد حکم فقها اثبات میشود. ولایت فقها اثبات میشود. بله، کمترین حدش هم در بر میگیرد امام زمان. نه، معرفت. کمترین حد معرفت. چون میدانی که نه اصلاً آن مهم نیست. شما میدانید فرزند امام حسن عسکری. با این اوصاف حتی کمترین حد اگر ندونم مثلاً دو تا امام، سه تا امام بعد از شما زنده باشم، ندونم چون دوریم ما از شما، دسترسی نداریم. ندونم بعد از شما کی امام شده، میگویم: خدایا، کافی است. میگویم: خدایا، هر آن کس که امام بر حق است از نسل پیغمبر، من او را به عنوان امام قبول دارم. حضرت فرمود: کفایت در همین حد هم کفایت. گم نیست. میداند که از این نسل است، تو این سیکل است. پس این میشود ایمان آگاهانه. این دیگر تقلیدی نیست.
تو نماز زن نمیتواند جلوتر از مرد وایستد تو نماز جماعت، روایت گفته. برادرم استدلالت را فلسفهاش را نمیدانیم چیست. ممکن است حالا یک سری چیزها بشود. بنده به شرعیت. حکم امام احراز شده دیگر، کلام امام احراز شده. کلام امام کلام امام باز خودش مسیر دارد. از کجا بفهمیم که این امام معصوم گفته؟ کشکی که نیست که. شما الان شهری به اسم واشنگتن تو آمریکا هست. میدانید شما گفتی یا نگفتی هست یا نیست؟ از کجا میدانید؟ رفتی خودت؟ پدرم از واشنگتن زندگی میکند، عمو آنجا بوده. بعد به کدام نقشه؟ از کجا به این نقشه اعتماد داری؟ گوگل مپ مگر حجت است؟ قسمت تهاجمی دارم میآیم. از کجا معلوم؟ احتمال میدهیم واشنگتن هست. احتمال زیاد بوده واشینگتون باشد. واشنگتن باشد. اسم پدرتان چیست؟ مهربان. شیخ محمود. این شیخ محمود تو که ندیدی. مهدی. شیخ حسن علی. ولی میدانی که اسم پدربزرگش شیخ حسن نامی است. از کجا میدانید؟ احتمال. احتمال. موهای سرم ریخت. یا صاحب. فردوسی که اسم دانشگاه است، بوده یا نبوده؟ یقینی. دانشگاه فردوسی؟ که احتمالاً بوده. میروم. خیلی آقا در مورد اینکه فردوسی بوده شک داری شما؟ باشد یا نباشد. دانشگاه فردوسی چند تا دانشکده دارد؟ کمتر؟ دانشکدههای فردوسی رفتی شما؟ دانشکده منابع طبیعی رفتید؟ هست یا از کجا؟ درست است. دانشگاه نو. خلط میشود. مسائل گمانی و مسائل یقینی دارند خلط یقینی داریم. قرآن اصل قرآن مسئله یقینی است. همانجور که واشنگتن یقینی. ما واشنگتن نرفتیم، ولی واشنگتن هست، یک جایی هست به اسم واشنگتن. یک فردی در تاریخ بوده به اسم فردوسی. یک کتابی دارد به اسم شاهنامه. برای ما واضح است. فردوسی بوده و شاهنامه. واضح است که پیغمبری بوده، قرآنی. فردوسی و شاهنامه را بیشتر میخوانده یا قرآن را؟ چند تا حافظ شاهنامه تو عمرت دیدی؟ چند تا حافظ قرآن تو عمرت دیدی؟ روشنایی حوایی میگویند. انگیزه برای حفظ کدامش بیشتر بوده؟ کدامش بیشتر فدایی داشته؟ واضح است که فردوسی و شاهنامه بوده. واضح نیست که قرآن پیغمبری بوده. به اینها میگویند از ۶ قِسم بدیهی داریم، یک قسمتش متواترات است. به اینها میگویند متواتر. همینهایی که گفتم یعنی اینکه اینقدر از کانالهای مختلف میرسد که آدم شک نمیکند. یک شخصی به اسم ارسطو بوده است در تاریخ. افلاطون بوده است در تاریخ. یک کسی به اسم بوعلی سینا بوده است در تاریخ. ممکن است در جزئیات شک کنم که آقا ۸۰ کیلو بوده یا ۸۵ کیلو. اعتماد کردی. خلط میشود. اصل تواتر. حدیث متواتر. کار نداریم ها. اصل تواتر اینکه پیغمبری بوده. اصل تواتر اینکه قرآنی بوده. اصل تواتر اینکه این قرآن مال این پیغمبر است. تمام شد. خود قرآن، تواترش اثبات شد، بدیهی شد. حالا دیگر میآیم روی خود قرآن. قرآن چی به همه مباحث در اسلام برمیگردد به قرآن؟ حقانیت پیغمبر اثبات میکند. حقانیت اهل بیت اثبات میکند. احادیث را حقانیتش را اثبات میکند. ما احادیث را برمیگردیم به قرآن. زنی باشد یک حدیثی مثل حدیث غدیر متواتر است. تو قرآن نیامده که بعد از پیغمبر امیرالمؤمنین. این همه مجلداتی که الغدیر نوشته، ایشان از طرق مختلف اثبات کرده، همه گفتند. تعداد بسیار زیادی. این همه آدم آنجا بودند. این همه آدم نقل کردند. یعنی هم تواتر بوده در آن دسته اول، دستههای بعدی، یعنی هر نفری رفته برای چند هزار نفر گفته که باز همه متواتر متواتر در متواتر به ما رسیده. مثلاً بروند یک ظلمی خیارا رسیدگی بشود، درست بشود. بعد از آنور مثلاً دشمن شاد راه درست چیست؟ یعنی حالا از لحاظ دینی بخواهی بررسی اجرایی. ببینید همیشه حالا آن بحث تعیین اولویت میشود اینجا که همیشه انسان در مسیر پیش بردن حق باید ببیند که چطور حق را پیش ببرد که یک حق بزرگتری آسیب نبیند یا در مسیر مبارزه با ظلم چه جور مبارزه کند که یک ظلم بزرگتری رخ ندهد. مثلاً شما یک مگس را کشتی. این به آن مجازاتی. بله، حرفی دارم. عدالت درجاتش متفاوت. الان مثلاً حفظ نظام جمهوری اسلامی خودش هم عدالت است، هم مصلحت. هر عدالت و مصلحتی که به این آسیب بزند، کی از همه آنها عدالت و مصلحتش بیشتر؟ چون ظرفی است که میشود همه عدالتها و مصلحتها را باهاش پیگیری کرد. این نباشد، دیگر دنبال عدالت و مصلحتی نمیشود بود. چون بستر میخواهی برای اینکه باهاش، عده و عده میخواهی برای اینکه دنبال مصلحت باشی دیگر. درست است. نظام جمهوری اسلامی وقتی این را از دست دادی، آسیب دید، دیگر کاری چی میخواهی بروی؟ دستم را میبرم، میخواهم با شمشیر بزنم. اول شمشیر را دستم تست کنم. ببینم میبرد. خود همین ابزار اصلی را زدی دیگر. با چی میخواهی شمشیر بزنی؟ شمشیر به هرجا زدی و حواست باشد به این دسته نخورد، شمشیر نمیتوانی بزنی. تعیین اولویت این در حفظ این دسته عین مصلحت و عدالت است. هدف وسیله را توجیه نمیکند. از طایفه بعضی از پرندگانی هستند که زمستان یادشان میرود. جانم. کسی سئوالی، نکتهای. خب، برویم.
پس این شد ایمان متعصبانه. همانطور که بچه بدون هیچ زحمتی و شاگرد بدون هیچگونه تلاشی از پدر و مادر یا اولیای مدرسهاش یک ایمانی را مفت گرفت، به همین صورت هم دزدان ایمان، ایمان را از او مفت میگیرند. آقا، نمیفهمند. ایمان متأسفانه به درد نمیخورد. میگویند: ایمان فعالش کنی، ایمان آگاهانه بشوی وگرنه در معرض خطر. با یک تقه میرود ایمان متأسفانه خوب است. اصلاً همهاش متعصبانه است دیگر. هر بچهای که ایمان پیدا میکند، کدامش با آگاهی؟ بازی کند با بازی. کمکم وضو یاد میگیرد. بعد بیاید نماز به صورت بازی، نماز میآید میخواند. بعد کمکم صلوات یاد میگیرد. بعد کمکم ذکر یاد میگیرد. همه اینها تقلیدی است دیگر. پس سیراب کلاً تغییر نه. از همان اول بچه را با استدلال. بچه، ببین پسرم، یک وحدت وجود داریم که از اصالت وجود نشئت میگیرد. نگاه میکند. آره نه عزیزم. تو الان زود است برایت. توانستی توضیح بدی شبهه آکل و مأکول را نتوانستی جواب بدی، عزیزم برو روی ایمانت کار کن. اصل تناسخ هر وقت توانستی رد کنی.
دو قسم. یکی ایمان متعصبانه است و ایمان مقلدانه. یکم ایمان آگاهانه. حضرت ایمان آگاهانه از مسیر ایمان مقلدانه و متعصبانه شکل میگیرد. به تعبیر علامه حسن زاده آملی: آدم باید یک بار از دین دربیاید، دوباره به دین وارد شود. من مسلمان، «از اسلام درآمده به اسلام درآمدم.» قشنگ. «من مسلمان، از اسلام درآمده به اسلام درآمدم.» از آن اسلامی که ننه بابا گفتند که خیلی هم خوب بوده. با همان راه افتادم. یک دور درآمدم، آن اسلامی که قرآن گفته وارد شده، تحقیق میکند. بله، و ناگهان اروپا اینجوری است دیگر. یکی از مصیبتها این دوستان که اصرار داشتند ما همین بحث کانادا پیش آمده برویم آنجا مستقر بشویم. استدلال حرفشان این بود. میگفتند که نسل سوم مسلمانها توی غرب از دست رفتند. نسل اول که پدربزرگ است، مثلاً سه نسل قبل پدربزرگ مادربزرگها که رفتند، اکثراً نمازشان را میخوانند، ولی خب دیگر لیبرالاند. بچهها یک نشانههای مؤمنانهای درشان دیده میشود در حد اینکه مثلاً قبر و مثلاً جنازه و اینها را مثلاً با آداب اسلامی دفن بکنند. در این حد قبول داشته باشند. اینها. نسل سوم هیچ نشانه مؤمنانهای درش نیست. هیچ اسلام، خدا و پیغمبر. هیچی ندارد. تقلیدی تقلید همهچیز خورده میشود. اینجاست که نقش علما معلوم میشود که علما باید با بدعت مبارزه کنند. همین است دیگر. بله، یعنی واقعاً به اسلام درآمده باشد. با استدلال برایش احراز شده باشد. بعد از اسلام دربیاید. به صحبت میکنی این موضوع را بشناسم. بفهمانیم نقطه شروع نقطه شروع ببینید بحث مربوط به انسانشناسی به نظر من خیلی مباحث خوبی است برای نقطه شروع. کیم و چیم؟ یک تعریفی از خودمان، چون بدیهیترین چیز برای ما خودمان. وجود با وجود خودمان هم خدا اثبات میشود، هم پیغمبر اثبات میشود، هم معاد اثبات میشود. ما یک طرح بحثی و یک سیر بحث تو همینها داشتیم. بحث کلامی که پنجشنبهها داریم. دوستانی که اینجا کلاس عرض کنم که شروع کردیم. خیلی شستهرفته و جمعوجور خدا و بحث نفس خدا را تا حدودی معاد و بحث نبوت را از تو دل اینها همه درآورد. یک کلمه هم آیه، روایت نداریم برای اثبات، همهاش بدیهیات است. رفقایی بودند که فلسفه غرب کار کرده بودند، ما قانع قشنگ با این سیر بحث کاملاً استدلالی و عقلی. همهاش دو دو تا چهار تا. که من اصلاً هستم یا نیستم و اینی که هستم عین هستی یا بعد میرسد به این هستی. حالا گوش بدهید و این ربط بعد حالا این عین ربط نیاز دارد. بعد به چی نیاز دارد. مسیر تأمین نیاز او چیست؟ که همینجور میآید قوه فعل عالم ماده. بعد عالم ماده کجاست؟ کجا میخواهد برود؟ کی باید بهش بگوید؟ همه را با شاخص عقلی آمدیم بحث کردیم. چکیدهای در واقع بحثش خیلی اگر بخواهد درست حسابی طرح بشود، خیلی مباحث. از اینجا ورودش به نظرم ندیدم نوشته شده، شستهرفته ندیدم. یک ترکیبی بود مباحث مختلف. بله، اینجور بحثهای خیلی خوب است. یعنی اول نفس، بعد خدا. خدا که اثبات بشود، همهچیز از تو دلش در میآید. به نسبت ما با خدا اگر فهمیده بشود، همه مباحث اعتقادی از توش و میآید به پیغمبر. پیغمبر به قرآن، قرآن نسبت بشود، دیگر نصف بحث تمام شده. میآید دیگر بحثهای عقلی تمام شده. بحثهای نقلی شروع میشود. قرآن و روایات و اهل بیت. فقها و تقلید و دیگر بحثهای دیگر بسته فرعی. ناگهان وقتی نگاه میکنیم یک نسل بیایمان، ایمانها همه غارتزده از بین رفته، ایمانها همه پوچ شده. در مقابل اشعه، در مقابل شعله مادیت، ایمانها مثل برفی در چله تابستان آب شده و به زمین فرو رفته. چه کسی را خیلی عادی و معمولی است که بگویم نسل جوان. لکن باید عرض کنم که من نمیگویم آن نسل بیایمان نسل جوان است. برای خاطر اینکه باز اگر شکوفههای ایمان را ما داریم از گوشه و کنار به صورت جلوهای مشاهده میکنیم در نسل جوان، داریم مشاهده میکنیم. باز مرجع به نسل جوان که دنبال ایمان غیرتقلیدی و غیرمتعصبانه از روی آگاهی آگاهی. جوانان بیشتر از همه دنبال ایناند که یک چیزی نو باشد و تقلیدی نباشد. کمترین ایمان تقلیدی تو جوانها دیده میشود. بیشتر تو پیرمرد پیرزنها است که ایمان تقلید. بیشترین حد مطالعه تو این است دیگر دیگر شکل گرفته دیگر. همین که هست. ایام انتخابات بود، یک شهرستانی بودیم، نشسته بودیم برای یکی از کاندیداها کار میکردیم. ستاد این کاندیدا و ستاد آن کاندیدا روبهروی هم بود. یکی از شهرهای استانهای غرب کشور. گفتم که: آقا، آنوریها آهنگ گذاشتن و اینها، خوب است. اینورم یک آهنگ انقلابی بگذاریم دم ستاد تبلیغ. یک پیرمرده وایساده خیلی بهش خب، ما داریم برای سید آخوند تبلیغ میکنیم. آهنگ اینجوری است دیگر. یکمی فضاها مثلاً خیلیها بگوید: آقا، جمود و تحجر همینهاست دیگر. ذهنش را بسته. یکی از چیزهایی که آقا توی بیانیه گام دوم گفتند، بحث جمود بود که خیلی بحث مهمی است. ما ذهنمان را نبستیم و بنبست انقلاب و قتلگاه انقلاب تحجر. همین که فکر کنی دیگر انعطاف ندارد. نمیکشد مسائل را. نتوانستی منعطف تغییر بدهی. تیکههای بسیار مهم بیانیه همین بخشش است که خیلی نیاز به توضیح دارد. عبارت اگر یادتان است که ما نه متحجریم که روی چیزی سفت بسته باشیم، نه اینجورم هستیم که از هر تغییری هرچی بود تجدید نظر کنیم. همهچیز زیر آبش را بزنیم. ضابطهمان تغییر و انعطاف داریم. مدتها بحث آب چاه، یکی از مباحث فقهی بود. چاه اگر نجس شد، باید با سطل ازش این مقدار آب دربیاورند که پاک بشود. به دوران یکی از فقها که میرسد، ایشان میآید میگوید: آقا، فلان روایت گفته که آب چاه میجوشد، یعنی وقتی میجوشد، خودش پاک میکند دیگر. تمام شد. در بین فقها همه مباحث قبلی در مورد موسیقی جمع میشود. غنا. گفتند: برمیگردد به آن آیه. آیه فرموده: «لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ.» محور همه اضلال. موسیقی هر چقدر تند باشد و چی باشد و اینها، اگر اضلال نداشته باشد، حرام نیست. دیگر اجتهاد است دیگر. پس زمینه مثلاً یک کلیپهای کوتاهی که میگذارند اثرگذار میکند. آن باعث پس تغییر انگار؟ بله بله. خودش میشود اضلال دیگر. اضلال یعنی طرف را بدون استدلال و بدون مبنای حقی راه انداختن. صرفاً میخواهم فقط متقاعد کنم. فی.
یک جور عملیات فری. امام در مورد حاج آهنگ چی داشت؟ از تلویزیون پخش میشد. خیلی جالب است. امام فرمودند که: اینی که دارد از تلویزیون پخش میشود، اگر سعودی پخش بکند، میگویم حلال است. ملاکش این است که تو آن کانتکسش و کمپلکسش چی دارد عرضه میشود؟ یک وقت یک آهنگ من خودم یک آهنگ کامل برایم غنا بود و اصلاً گوش نمیدادم. مادران شهدا و اینها ساختند. مینشستم روز پنج بار نگاه میکردم. آهنگ نه لزوماً شور و هیجان تهییج کردن اشکال ندارد. بستگی به مبنایش چیست؟ مبنای عقلانی و مبنای استدلالی و اینها دارد یا ندارد؟ اشکال خود دوران اهل بیت همه احساسات بود. پیغمبر شعار درست میکرد، به هیجان میآوردند. روضه بخوانید. نوحه بخوانید. خلاصه میخواهم بگویم که خیلی چیزها را ما رویش بستیم، در حالی که مبنایی ندارد. حتی خود ماها موسیقی اگر یعنی فضای نوآوری را بعد البته این خیلی مرزش باریک است ها، که چطور بدعت نشود، که زیر آب همهچیز خورده نشود. یک مرز خیلی باریکی دارد. اینی که کسی در عین حالی که ذهن بازی دارد، ذهن خلاقی دارد، ذهن شکوفایی دارد، مقید و معتقد هم باشد به مبانی. جمع این دو تا خیلی سخت است. آهنگ گوش میکند. نوع مردم واکنششان چیست؟ از اتاق فرمان. ولی خب بالاخره یک مبانی او ممکن است یک برداشتی داشته باشد. بله، آن یک بحث دیگر است. بحث سر این است که آدم برای خودش یک سری چیزها را مسلم ما گاهی یک چیزی را برای خودمان خودمان مسلم گرفتیم. هیچ پایهای ندارد. «رب مشهور لا أصل له.» چیزی که مشهور باشد، هیچ پایهای هم ندارد. الکی شهرت پیدا کرده. اعتقاد پیدا از کجا آمده؟ کی گفته؟ برای چی؟ شکاکانه نگاه بکند. هیچ اشکالی ندارد. خیلی هم خوب است. هرچی هرکی گفت، آدم قبول نکند. برای چی باید این کار را کرد؟ آره. نمیگوید: تمام ۱۵ همسر پیغمبر، اسمش را همه میدانند. بله. گوشی به اسم جگر و قلوه و اینها آخر سیو میکند. عکس همسرت را توی کیفت داشته باش که هر وقت بدبختی مشکلی برایت پیش آمد، به این عکس نگاه کن. یک دانه بدبختی بزرگتر هم داریم اینجا.
میگویند که نخیر، بنده نسل قبل از جوان را میخواهم بگویم. این نسل قبل از جوان اجتماع ما، اینهایی به صورت یک ایمانهای کوری اعتقاد دارند، عقیده دارند. البته که مجلس روضهخوانی میروند. البته که به نماز جماعت اگر پا بدهد، میرود. اما چون از روی منطق نیست، چون از روی آگاهی و شعور و درک نیست. خیلی آسان حاضر است مسجد را هم به آتش بکشد، امام حسین را هم پامال کند و برای آن چیزی که برایش ارزش واقعی دارد، همه اینها را فدا کند. کما اینکه میکنند. کما اینکه میبینی میکنند. و ما امروز یکی از بدبختیهایمان مواجهه با نسل قبل از جوان است، نوجوان. آنهایی که از آگاهیها و روشنبینیهای خاص نسل جوان امروز مسلمان محروم ماندند. اغتشاشات پارسال دی ماه، این دهه هفتادیها را همینجور میگرفتند تو خیابان، پایگاه بسیج بخندیم. امام و رهبری هم آمده. به عشق آقا. او هم آتش میزد. آن ایمان عمیق راسخ معصوم مانده از آسیب زمان، دو نسل قبل هم متأسفانه محروم ماندند. نه آن شعور و آگاهی هست که بتواند درسهای آن درک، یک ایمان مستقری در خود به وجود بیاورد. به قید پول و مقام و شهرت و محبوبیت و رفاه و آسودگی را بزند، نه یک صندوقچه محکم و حصار قوی مستحکمی مثل دوران گذشته در اطرافش هست که ایمانش را در صندوقخانه اقلاً حفظ کند، ولو همان ایمان مقلدانه را.
حالا الان سختیهای دوره ما این است که عصر رسانه یکی از خوبیهایش این است که کلاً تقلید و تعصب زیر آبش خورده. نمیشود بر سر چیزی جمود داشت. مقلدانه، خوبیهای عصر رسانه، از بدیهایش هم این است که کلاً نسبت به هیچی سفت نمیشوی. به هیچی آدم نمیتواند پابند باشد. چون از همه طرف همه هر مطلبی دارد از طرف مقابل میآید. به هیچکس دلش بند نمیشود. این یکی از آفات است. و از خوبیهای نسل گذشته این بود که در عین حالی که مقلدانه بود، ولی مقیدانه هم بود. نجف، نماز شب که پا میشدیم حرم میرفتیم، هفتاد نفر در قنوت نماز شب دعای ابوحمزه را میخواندند. الان کسی پیدا میشود پیرمرده از بچگی بهش یاد دادند و خورد خورد خودش مؤمن شده و هیچ حرفی هم از هیچ جا نشنیده. لااقل همان را که دارد. حجم اطلاعاتمان زیاد است، ولی پابندیمان به اطلاعاتمان کم است. عصر رسانه کاری که میکند این است: پابندی به اطلاعات را کم میکند. حجم اطلاعات را میبرد بالا. اطلاعات نباشد. خیلی خوبی دارد. بحث رسانهشناسی. مدیولوژی. تو بخش مدیولوژیش همین است که چرا الان کار رسانه چیست؟ کار رسانه تجارت است. وقتی تجارت محقق میشود که شما در سیبل تبلیغات باشی. وقتی در سیبل تبلیغات قرار میگیری که به هیچی بند نباشد. اگر به هیچی بند بشود که دیگر تبلیغات اثر ندارد. بعد هی تنوع و تنوع در شکل بگیرد. این را هم یکم تجربه کنم، آن را هم یکم تجربه کنم. یکم از این بخرم، یکم از آن بخرم. عرض کنم که بیزینسش پیش. ما میتوانیم انبوهی از اطلاعات را به زبانهای مختلف بدهیم که آخر یک سری مفاهیم بدیهیسازی بشود. فیلم مرز بیشتر کارکردی که برای ما تو رسانه تعریف میکنند، عملیات متقابل میخواهد. انبوهی از اطلاعات را بندازد برای اینکه با از زبانهای مختلف یک شبهه و شایعهای را بندازد. حداقل کاری که از ما بر میآید، نافرمانی رسانهای. نافرمانی رسانه یعنی هرچی که گفته میشود، هر اطلاعاتی که داده میشود، لزوماً پذیرفته نشود. کمترین کاری است که تو فضای رسانه میشود کرد. غرضم این است که این حجم انبوه از اطلاعات یک همچین بلایی را سر ما در میآورد. یعنی آدم بند به هیچ جا نیست. آن خطر تحجر به ظاهر دارد از بین میرود، ولی پابندی دیگر نیست. هیچ حرفی نمیتواند باور کند. این آسیب جدی است ها. ما الان از خطر تحجر تا حد زیادی فاصله گرفتیم، ولی اینکه تقیّدی نسبت به هیچ چیزی نیست، خیلی آسیب جدی برای ما و خصوصاً کسانی که تو فضای رسانه و فعالیت دارند یا مصرفکننده یا تولیدکنندهاند. من از صبح دارم درس میدهم. از ۸ صبح، از هفت صبح. یکسره از ۶ صبح. چکار میکردی؟ کلاس چهارم از سال مطالعه. عرض کنم که نه آن درک و شعور آگاهی هست که خب اینکه گفتیم. آخر در صد سال قبل این همه راهزن فکر و ایمان و عقیده وجود نداشت. آن روز هنوز دستهای دشمن، دشمن ۵۳، حالا انگشتهای خائن در داخل پیکره جامعه ما آنچنان راه نیافته بودند. هنوز نقشهها به این نتیجه نرسیده بود که باید ایمان مذهبی اصیل مردم را از آنها گرفت تا بتوان هر بلایی سرشان آورد. اینها بد شد. این نسل ماقبل جوان. این نسلی که امروز جوان نیست و جوان دیروز است. امروز در معرض یک سیل بنیانکن ایمان و عقیده قرار دارد و در مقابل این سیل یک ایمان مستحکمی هم اقلاً ندارد. خوشا به حال آن کسانی که ایمان خودشان را از روی آگاهی، از روی درک، از روی شعور، از روی فهم انتخاب میکنند. سیل میآید، درختهای تناور را میبَرَد، اما آن گیاهی که اگرچه باریک و نازک و لطیف است، اما دو برابر خود ریشهاش زیر زمین است، او همچنان سالم میماند. پس به این درخت تنومند نیست. ممکن است یک نهال خیلی سبک و باریک باشد، در عین حال ریشه محکمی دارد و میماند. جانم. توی بحث یک نهال مثل «کلمة طیبة» که «شجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء.» توتی. اگر اصل ثابت باشد. اکل اسب. مقابل شبهه قرار میگیریم، چی میشود؟ به استدلال و بحث و نمیدانم. یک روایت دارد که حالا لپتاپ تو کیف. فرصت نیست بیاورم بهتان. قشنگ. «رحم الله شیعتنا.» خدای شیعیان ما را رحمت کن. اینها ضعیفاند. هرچی ما میگوییم سریع رو هوا قبول میکند. توضیح از من خواست. نه، جزئیات خواست. البته آن حس طاعت خوب است ها! ولی بعضیها که اهل فهماند. نه نه. استدلال از امام نمیخواهد. ظرایف اونی که اهل فهم است، ظرایف از امام میگیرد. آیتالله آملی، شیخ محمدتقی آملی، استاد آیتالله جوادی، فرموده بودند که امام رضا (ع) گفت: آقا، چرا به پیغمبر میگویند ابوالقاسم؟ حضرت فرمودند که چون یک پسری در کوچکی داشته پیغمبر به اسم قاسم از دنیا رفته. عرب هم رسم دارد پدر را به اسم پسر معرفی کند. آقا بیشتر. بیشتر. حضرت فرمودند که: علی بن ابیطالب (ع) قسیم الجنة و النار، قاسم بهشت و جهنم و چون در دامن پیغمبر بزرگ شد بهش میگویند ابوالقاسم. آیتالله آملی فرمود: اگر تا ۸۰ تا سؤال دیگر میکرد، حضرت تو عمقش مطلب بهش میگفت. خدا رحمت کند. همین است. همان اولی که برویم. اگر علامه طباطبایی بود، میدانست چکار کند با امام. همچین حرفی آمده. اشکال ندارد. به حسب ظاهر، پیامبر پدر امیرالمؤمنین. به حسب واقع یک نفس، یک حقیقت در عالم ماده. یک کسی نقش داشته در تربیت. کف ماجرا بوده. حضرت عمقش را آمد. پیش امام صادق (ع) به نظرم زراره بوده. حضرت فرمودند که: یعنی ناخنهایتان را بگیرید. ضریح محاربی آمد پیش شما پرسیدید چیست؟ فرمودید که: یعنی بعد از حج به لقاء امام. به ما که میرسد، میگوید ناخن بگیرید. آن که میآید میگوید امام حسن (ع) فرمودند که: من یحتمل مثل ضریح. کی مثل ضریح حالیاش میشود که ما بخواهیم معارف را بهش بگوییم. سطح آدمها فرق میکند. دقت میکنی؟ لذا بله، یک روایت یکی در یک سطحی میگیرد. اشکال ندارد. «رحم الله شیعتنا.» خدا رحمت. لیگ عمیقتره. میگوید: آقا، اصلاً امام اینجوری حرف نمیزند. نشسته بودند. حالا «تحویل» یکجوری است. امام صادق علیه السلام. این آمد و بعد آمد بیرون. گفتند: چی پرسیدی؟ گفت: فلان چیز. جواب سطح جناب نوره. این تاسهایی که تو حمام میگذاشتند برای عرض کنم که مواد بهداشتی و اینها، اینها گفتند که: آقا، از توی این تاس دارو نظافت یک چیزی به این زدند، رفت. میفهمیدند دیگر حضرت دارند چی میگویند. سطح طرف. سلمان از پیغمبر سؤال میکند. ابوذر سؤال میکند. عمار سؤال میکند. ایمان تو نهج البلاغه عمار از امیرالمؤمنین در مورد ایمان. حضرت چه جوابی دادند؟ پرسیدن گفتند: آقا، از اینجا تا آسمان چقدر راه است؟ یا مثلاً سؤالهای مختلف. حالا یکیش این است. حضرت فرمودند که: «مدالبصر و دعوت المظلوم.» کدام آسمان را میگویی؟ اگر آسمان دنیا را میگویی، تا جایی که چشم کار میکند. اگر آسمان معنویت را میگویی، ملکوت را میگویی، دعای مظلوم. اینقدر فاصله. خدا. یک تخم مرغی را کل دنیا را تو تخم مرغ قرار بده. حضرت فرمودند که خدا بزرگتر از دنیا را در کوچکتر از تخم مرغ قرار دارد. بازی. یکی دیگر هم میآید. آن چیزی که میخواهد مخلوق بشود، باید مقدوریت داشته باشد، شیئیت داشته باشد. فاعل فاعل از قابل باید قابل باشد. مثلاً کتاب روایاتش را. ربات بسیار سنگین. چند نفر میفهمند مباحث توحیدی نهج البلاغه را؟ چند نفر میفهمند خدا یکیه به این دلیل. توحید مفضل روایت درجه ۲ و ۳ و ۵ ماست. آقا توحید مفضل عالی است. توحید مفضل خیلی معمولی. ابتدایی. خود مفضل شخصیت معمولی ابتدایی بوده. خیلی شخصیت فوق العادهای. مفضل تو مسجد نشسته بودند. تو مسجد پیغمبر، قبر پیغمبر. اینهاست. اینها چقدر عقب ماندهاند. خداش را ما قبول نداریم. اینها میگویند پیامبر خدا کشید. بچههای انقلابی بود و خلاصه خیلی این جمله قشنگ است. من خیلی از این تعبیر با اینکه این ملعون این حرف را زده، ولی خیلی خوشم آمد. میگوید که: تو شاگرد جعفر بن محمد نیستی؟ گفت: چرا؟ گفت که: چرا تو رنگ و بویی ازش نداری؟ گفت: برای چی؟ گفت: ما همین حرفها را جلو آن هم زدیم. تا حالا ما توهین نکردیم. خیلی متین و مؤدب جواب ما را میدهد. شیعه امام صادق (ع). خدا و پیغمبر همه را زد. منم جواب نداشتم. بیا برویم تو. رفت تو. سه روز حضرت فرستادندش بیرون. مفضل به آسمان نگاه کن، به زمین نگاه کن، به حیوانها نگاه کن، غذا نگاه کن، به مرغ نگاه کن، به شتر نگاه کن. سطح پایین از روایت است. بعد آخر روایت: دنیا برو قلبت را پاک، ملکوت بهت بگویم. آخر روایت سطح راوی این است. خیلی سطح بالاتری است. بیشتر دعواهایی که هست، به خاطر همین مباحث سطوح مختلف است. این هم حرفش درست است. آن هم حرفش درست است. این مال کلاس خودش درست است. چون خیلی از مطالبی که تو اول ابتدایی، دوم ابتدایی خواندیم، بعداً دانشگاه میخندیم. آن حرفهایی که اول ابتدایی. ولی برای اینکه درست است، نمرهاش هم بیست است ها! ولی نمره ۲۰ کلاس اول است. نمره ۲۰ کلاس دوم. یکی نمره ۲۰، یکی نمره ۲۰ پایاننامه. قابل قیاس با هم نیست. ابوذر بداند در قلب سلمان چه میگذرد. یا خودش میکشدش یا میگوید: خدا رحمت کند هرکس سلمان را بکشد. باند این دو تا رفیق فابریک هم بودند. هرجا میرفتم با. خیلی فرق میکند دیگر. حالا یک روایتی را سلمان اگر بگوید، ابوذر میکشت. خیلی مباحث این شکلی است. یک چیزی را علامه طباطبایی از روایت و قرآن میفهمد که وقتی به من بگویی من میگویم: هر «رحم الله قاتل علامه طباطبایی.» علامه را بکشی پیش من شیرینی دارد. خیلی مسائل.
یک دو سه دقیقه این را تمامش کنیم. به هر صورت یک حقیقت و یک نکته مسلم است در اسلام. برادران، ایمان ارزشمند، ایمان آگاهانه است. ایمان توأم با درک و شعور است. ایمانی است که از روی بصیرت و با چشم باز و بدون ترس از اشکال به وجود آمده باشد. آن ایمانی که فلان مرد مسلمان دارد، برای نگه داشتنش باید بگوییم: روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، در کوچه و بازار راه نرود، با فلان کس حرف نزند، سرما گرما نخورد، آفتاب مهتاب نبیند تا بماند این ایمان. متأسفانه نخواهد ماند. خیلی قشنگ. ایمانی لازم است که آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سختترین شرایط همان ایمان از او گرفته نشود. تلگرام نرو، سایت نرو و دانشگاه نرو و که ایمانت بماند. خیلی بد است که قرص باشد که برود تو دل اینها جواب بدهد همه را. ایمان آگاهانه و ایمان فعالانه. اونی که اهل بیت میخواهند این است. مثل هیشامیها را میخواهم. دانلود هیش زیاد. جلسات مختلف صحبت. هیشام را میخواهم. برود تو شکم طرف. شکمش را سفره کند بیاید. بچه ۱۶ ساله حرف ناشنوی وقتی دینت به خطر نیفتد. خیلی بد است که ایمان آگاهانه این است. خوب است همه را بخوانیم. اگر در زیر شکنجه برای خاطر آنکه دشمن را از لحظهای منصرف کنی یک جمله گفتی، بگو. ایمان تو ایمانی نیست که با شکنجه از قلبت زائل بشود. عمار زیر شکنجه که گرفتند، گفتند: از پیغمبر دست بردار. بعد این هم تبری کرد. بعد خیلی حالش بد شد. طاقت دو تا کتک نداشتی. روی شکمت میزنم. دست از همهچیز کشیدی. خیلی ناراحت آمد پیش پیغمبر و غصهدار. آیه نازل که آن کسی که مکره میشود و دلش مطمئن بماند، اشکال ندارد. و جالب است که این خیلی عجیب است ها. یک چیزی میگویم در گوشی، بین خودمان بماند. قول بدهید. در مورد میثم تمار خیلی روایت داریم در فضیلت میثم. امیرالمؤمنین به خود میثم گفتند: تو به شهادت میرسی. چه حالی داری وقتی اینجوری به شهادت برسوننت؟ بهش محل شهادتش را جارو میکرد، دو رکعت نماز میخواند. یک همچین شخصیتی. علم منایا داشت. تا قیامت هم خبر داشته. اتفاقاتی میافتد، نگاه میکرد طرف هفت نسل بعد فلان کس میشود. یک همچین شخصیتی. امام صادق (ع) فرمودند: چی میشد میثم هم مثل عمار تقیه میکرد؟ این کلاسها متفاوت است اینها. میثم با همه بله. میثم با همه عظمتش، باز کاری عمار کرد. اهل بیت بیشتر او تو کلاس خودش نمرهاش بیست است. خیلی مقام میثم بالاست. خیلی امث. بعد هی برویم به سمت ایمان آگاهانهتر، فعالانهتر. هی ایمان را تقویت اینجوری کنیم. ایمان تو ایمانی نیست که با شکنجه از قلب زائل بشود. آن ایمانی که خباب بن ارث دارد، آهن را داغ میکند، به گردنش میگذارد. شوخی نیست. آهن گداخته را به بدنش نزدیک میکردند و به پوست بدنش میچسبانیدند. این به خاطر آن ایمان آگاهانه عمیقش دست برنمیداشت. ایمان این است. ایمان از روی روشنی این توضیحاتی که میدهند که یادتان باشد. انشاءالله در فروردین سال ۹۸ انشاءالله اگر زنده بودیم، نظام جمهوری اسلامی برپا بود، ادامه میدهیم. و صلی الله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه سیزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهارده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پانزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شانزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نوزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و یک
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...