‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی مصطفی محمد اللهم و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی یوم القیامه.
**هجرت:**
از سوی دیگر، هجرت یعنی برای بنای کاخ عظیم جامعه اسلامی، یک خشت بردن. کلاً تعاریف این کتاب نسبت به مسائل مختلف فرق میکند. کلاً نگاه این کتاب نسبت به دین و زندگی و اینها متفاوت است و همه چیز در افق ایجاد تمدن دیده میشود و تعریف میشود.
گاهی به شما میگویند: «هجرت». شما فکر میکنید هجرت یعنی اینکه از اینجا برویم فقط گناه نکنیم؛ آن وقت مثلاً به جاهایی برو که کسی گناه نمیکند. مثلاً اینجا هیچکس حجاب ندارد، شهری که همه حجاب دارند. معمولاً هجرت را ما اینجور تعریف میکنیم؛ بله، در حالی که آن وقت جعفر طیار کجا میرود؟ به حبشه. مملکت اسلام؟! هجرتِ ایشان بوده است. هجرت به این نیست که تو فرار بکنی. اصلاً مسائل دین را نباید شخصی دید. «فرد من، شخص من، مثلاً در نروم، آلوده نشوم، لکهای به آن نیفتد، کثیف نشود». شخص نیست! موج یک تمدن، یک جامعه است. تحرک، اینور و آنور رفتنی که برای جامعه یک نقشهی مفیدی دارد، در سطح کلان ایجاد اثر میکند، تحول ایجاد میکند؛ این میشود هجرت. یک خشت میبرد برای اینکه این کاخ عظیم بنا بشود.
الان ملاحظه کنید، اینجا بناست ساخته شود. فرض کنید قرار است که صد قطعه چوب دیگر یا هزاران قطعه آجر اینجا روی همدیگر گذاشته میشود. هر بچهای هم یک دانه بردارد و بیاید اینجا؛ اینجا ساخته میشود. هر انسانی یک دانه سنگ بگذارد، یک کاخ باعظمت به وجود میآید.
جامعه اسلامی که در مدینه به وجود آمده بود، محتاج بود به عناصر مؤمن، فعال، پرتلاش، پرتوان، سابقهدار، اسلامفهم، محب و معتقد به این راه. آخرین عبارات مهم است؛ برای نماینده مجلس همینها لازم است. عنصر فعال فرهنگی همینها لازم است: «مؤمن، فعال، پرتلاش، پرتوان، سابقهدار، اسلامفهم، محب و معتقد به این راه.» برای امتحان هم خوب است؛ بگذار من زیرش خطی بکشم. حیف! عنوان سؤال: سؤال با دلی سرشار از ایمان.
*آن کسی که هجرت میکرد (از مکه، از انس و محبت و خاطره و راحتی و عیش و نوش میگذشت، از مکه به مدینه)، این آدم در حقیقت یک گام بزرگی برداشته بود در راه بنای آنچنان جامعهای، به سهم خودش، به قدر خودش. لذا قیمت داشت، تعیینکننده بود. لذا ببینید این آیات چه میگوید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُو»؛ همانا آن کسانی که ایمان آوردند، «وَهَاجَرُو»؛ و هجرت کردند، «وَجَاهَدُو بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ با جان و مال در راه خدا مجاهدت نمودند، «وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُو»؛ و آن کسانی که پناه دادند به این درماندگان بی وطن و آوارگان از خانه به در آمده و آنها را یاری کردند، همه اینها، «أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»؛ اینها بعضی پیوستگان و بهمپیوستگان و همجبهگان یکدیگرند. اینها همه یک عنصرند. اینها خشت و آجر یک دیوار و یک سقفند. چقدر قشنگ آیه ترجمه کرده! «أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»؛ این مؤمنانی که هجرت کردند، آمدند یک جای دیگر، جمع شدند، به هم پناه دادند، جهاد با اموالشان کردند، با جانشان کردند؛ اینها بعضیشان اولیای بعضاند.
ایشان فرمودند که مثل این سقفی که اینجوری به هم پیوند خورده؛ خشت و آجری که یک دیوار را با هم شکل میدهد. چطور الان آن بالای دیوار، حقیقت هویت ماندگاریاش، ایستاییاش را از پایین دیوار دارد؟ پایین دیوار هم از بالای دیوار دارد. «أُولَٰئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ». خیلی تمثیل قشنگی: اینجور به هم پیوسته. تکی این را تو آن بحثهای «شذرات» مفصل توضیح دادیم.
ما اسلام فردی نداریم؛ کسی دیندار تکی نمیتواند باشد. دینداری تنهایی معنا ندارد. دینداری، معلول یک سری عوامل و عللی است که کنار هم باید جمع شوند و یکیاش ارتباط و اتصال ما با همه است. مگر تک نبودیم؟ تک و تنها بودیم؛ از دین هیچی نمیتوانستیم یاد بگیریم. یک کسی باید بیاید به ما یاد بدهد. اونی که یاد میگیرد خودش را یاد گرفته. کتابی هست و مدرسهای هست و درسی هست و همه اینها چی میخواهد؟ تشکیلات میخواهد، جامعه میخواهد. جامعه یعنی جمعیتی که کنار هم نباشند، جمعیتی با هم قیام نکنند، هیچ اتفاق و تحولی رخ نمیدهد. «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ كَمَثَلِ الْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»؛ مثل مؤمنین مثل دیوار است، بعضیهایش بعضیهای دیگر را شدید میکند. همدیگر را نگه میدارند. مؤمنان همدیگر را نگه میدارند.
رضا فرمود: «اگر کسی از مسجد جدا شد، این اولین نقطه انحرافش است.» اولین کاری که شیطان با یک نفر میکند، این است که او را از جامعه مؤمنین، از جمعیتها، از اجتماع جدا میکند.
از رهبر انقلاب پرسیده بودند: «از خود همین ساکنین که ما میخواهیم سرباز امام زمان باشیم، چهکار کنیم؟» پاسخ ایشان خیلی به نظرم عجیب بوده؛ من از هیچکس اینجور ندیده بودم. قبلاً ترک گناه و اینها. دو تا سه تا اینجوری گفتند، آخرش که: «از اجتماع مسلمین جدا نشوید.» معمولاً دستورات برای اینکه آدم با امام زمان متصل بشود، از سوره فردیه. یعنی شما تک و تنها باشی، دو تا باشی، پنج تا باشی، صد تا باشی؛ خیلی فرق نمیکند، هر کسی میتواند انجام بدهد. ولی امام زمان، امام جامعه است؛ امام افراد نیست که ظهور بکند. ظهور یک اتفاق اجتماعی، یک تحول جمعی، نظام مقدماتش هم اجتماعی و جمعی است. فرمود: «اگر اجتماع قلوب اینها نبود، اگر اجتماع قلوب شما شیعیان بود، دیدار ما یک روز هم به عقب نمیافتاد.»
امام زمان فرمود: «اجتماع قلوب». دلها باید اجتماع پیدا کند، اتصال پیدا کنیم، به هم وصل شوند. این بنیان شکل بگیرد، این دیوار شکل بگیرد، این سقف شکل بگیرد. بشود روی این سقف چیزی گذاشت. روی دوش این جامعه وظیفه گذاشت. معلومه معلومه؛ بازم خیلی جواب نداره اشکال! دیدی چطور در همدیگر رفته؟ در این «ضربیهای سقف». مشهدیها میگویند ضربی: «نوعی طاق محدب که در آن آجرها از قسمت پهنا به هم متصلاند.» همین که میگوید: «ابروهام از پهنا تو حلقت»، منظور همین است. بهترین ضربیهای سقف. هر آجری یک مؤمن است. هر مؤمنی یک آجر است. هر آجر یک مؤمن است، هر مؤمن یک عاشق. در هم فرو رفته و دهها آجر دیگر را نگه داشته است. در یک سقف ضربی، یک دانه آجر را، یک دسته آجر، دسته به دسته نظم و ترتیب. یک دانه آجر را با زحمت بکش پایین، ده تا آجر از اطرافش میریزد. این یکی نگه داشته بود آن ده تا را؛ همچنانی که آن ده تا هم به سهم خود این یکی را نگه داشته بود. «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»؛ بعضی به همپیوستگان بعض دیگرند.
*«وَالَّذِينَ آمَنُو»؛ اینجا را دقت کنید. اما آن کسانی که ایمان آوردند (باور قلبی هم هست)، «وَلَمْ يُهَاجِرُو»؛ از خانه مُلکی مشجّرهِ راحت (مُشجّر یعنی درختکاری شده) دل نکندند و هجرت ننمودند. حالا مشجّره هم که نبودند، خانههای آنجا. «وَلَمْ يُهَاجِرُو»؛ هجرت نکردند. ایمان آوردند اما به این تعهد ایمانی عمل نکردند. اینها چطور؟ اینها را میفرماید که: «مَا لَكُم مِّن وَلَايَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُو»؛ اینها به شما پیوسته نیستند، جزء شما نیستند. میان شما و آنها ولایت را، به همپیوستگی نیست، تا کی؟ «حَتَّىٰ يُهَاجِرُو»؛ تا وقتی که به تعهد ایمانی عمل کنند. ایمان خشک و خالی در دنیا هم اثر نمیدهد، برادر! در جامعه اسلامی هم منشأ اثر قرار نمیگیرد. در آخرت که جای خود دارد. «مَا لَكُم مِّن وَلَايَتِ»؛ نداریم، تا اینکه اینها هجرت کنند. ارتباط و اتصالی نیست. اون ایمانی که جامعه را متحول میکند، تحولات به واسطهاش رخ میدهد، آن ایمان، ایمانی است که هجرت بیاورد، تحرک بیاورد، حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر بیاورد. این میشود ایمان. هجرت بیاورد.
اگه اون ایمان نباشد، این جامعه ایمانی برایش تَره خرد نمیکند. به اسم و حرف و اینها که نیستش! جامعه ایمانی به تحرکش میشود جامعه ایمانی. تحرک چیست؟ «وَرُجْزَ فَاهْجُرْ»؛ کدام سوره؟ «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ». اول پاشو، بعد انذار کن. «وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»؛ لباسهایت را تمیز کن. بقیهاش؟ «فَاهْجُرْ». و «رَبَّکَ» قبلش بود. «وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ». ربّ تو بزرگ کن. لباسهایت را تمیز کن. «وَرُجْزَ فَاهْجُرْ»؛ از رُجز هجرت کن. این هجرت است. تو آلودگیها نمان. ولی چه جور فرار از آلودگی؟ فرار منفعلانه نیست، فرار ذلیلانه نیست، فرار مقتدرانه است. فراری است که میخواهد رُجز را از بین ببرد، کثافت و آلودگی را محو بکند. کثافتکاری میکنند؟!
هجرت. اسلام سكولار دقیقاً همین است: «همهاش مال شما! یک مسجدم به ما بدهید و هجرت کردیم آمدیم تو این شهر. یک شهرک مثلاً یک واتیکان ایران انداختن. واتیکان مال ماست، بقیهاش مال شما. بمانیم اینجا نمازمان را بخوانیم، عبادت کنیم.» حماقت، نفهمیدن هجرت است! هجرت یعنی اینکه از رُجز مهاجرت کن. اول برو اجتماع مؤمنی شکل بده. متمرکز بشویم، قدرت پیدا کنیم، بعد بیا اینها را صافشان کنی. این کاری بود که پیغمبر کرد. پیغمبر در نرفت از دست مردم قریش. «بای بای کنه و دیگه من دیگه شما را نمیبینم، برید گمشید!» اینجوری نبود. پیغمبر رفت مدینه، آدمهایش را جمع کرد، سپاهش را جمع کرد، آمد مکه را فتح کرد. این را هجرت میگویند. بله!
*دینداری تو غرب، تو اروپا راحتتر هم هست. کسی کاری به کارت ندارد. و مسجد هم بهت میدهند و آفرین! بسوزه پدر تجربه! باز در آنجا یک جملهای هست که آن جمله به درد ما خیلی بیشتر میخورد. آن جمله برای استشهاد مطلب ما خیلی جالب است. حالا همان جمله را برایتان میخوانم. یکی دو سه آیه بعد میفرماید که: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا» (که من ننوشتم در این ورقه) «وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ». آن کسانی که ایمان آوردند، هجرت کردند، مهاجرت کردن در راه خدا. «وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا». آنهایی که پناه دادند و یاری کردند، «أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا». مؤمن راستین اینها هستند! غیر اینها چه کسانیاند؟ مؤمن دروغین. مفاد آیه این است.
**ایمان و پایبندی به تعهدات:**
میرویم جلسه پنجم: «ایمان و پایبندی به تعهدات».
بسم الله الرحمن الرحیم. «إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» کجا میروی برادر؟ آفرین، آفرین! «لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». چه کلاس خوبی! آدم تا آخر مینشیند، تکان نمیخورد. خیلی میچسبد. «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُون» آفرین! این: «اجلس ولا تنظر». «ولا تنظر» نگرفتن تو حوزه. غذا تمام شد!
بعد گفتم که: «أَوْ تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا لَّانفَضُّوا إِلَيْكَ وَتَرَكُوكَ قَائِمًا». این مسئله هم در زمینه بحث درباره ایمان، مسئلهای است مهم که تعهدات یک فرد مؤمن، آگاهی و دلبخواهی نیست. اینجور نیست آن کسی که میخواهد خود را مؤمن قلمداد بکند، هر جا که نفع و سود و بهره شخصی متجاوزانه خودش ایجاب کرد مؤمن باشد. دایره لغات آقا منو کشته! در دهه اول دهه پنجاهِ سن و سی و پنج سالگی، همین الانش این کلمات و این جملهسازیها بکر و فوقالعاده است. یعنی همین الان یکی اینجوری منبر بره! پنجاه سال پیش یکی واقعاً. خدا بعضیها را چهجور بهشون عنایت میکند که آدم قند تو دلش آب میشود. لحنشان هم لحن فلسفی بوده. دیگه آقا مدل منبر از آقای فلسفی یاد گرفته بوده.
«هر جا که نفع و سود و بهره شخصیکارانه خودش ایجاب کرد مؤمن باشد، هر جا به نام ایمان و به تظاهر به عمل توانست بر خر مراد سوار شود (اسم از ایمان و عمل بیاورد)، اما در آن مواردی که ایمان و عمل برای او سود شخصی، سود متجاوزانه و متعدیانه (دستت درد نکنه) تولید نمیکند، از نام اسلام و نام ایمان و از عمل به تعهدهای ایمانی رویگردان باشد.» اینجوری میشود.
*سبکش هم خوب است. کنایه از «به مقام رسیدن» است. «مراد؟ خر مراد!» گفتن، منظور به هدف رسیدن است. اونایی که هر جا یک نفعی، سودی است، خودشون را میچسبونن به خدا و پیغمبر و امام حسین و اهل بیت و انقلاب و ولایت و اینا. هر جا هم که کار و تلاش است، از زیر آن در میروند. اصل نفاق است. ولی برعکس علامت ایمان به این است که آنجایی که تلاش هست، آنجایی که سود امروز است، که وقت تلاش است، اول از همه است. آنجایی که وقت بهره بردن سود است، آخر از این است. این میشود علامت ایمان.
**تعهّد همیشگی و همگانی:**
یک جاهایی سود دارد، هست. یک جاهایی سود ندارد، نیست. من که حالا هزینه و تلاشم را به جای سودی ندارد. سود ظاهری. به قول آقا: سود متجاوزانه متعدیانه. اینجا دیگر با اسم اسلام و خدا و پیغمبر اینها کاری ندارم. هر جا شله میدهند در مجلس امام حسین. پسرم! از من به تو وصیت که هر جا «یا حسین» میگفتند، برو. هر جا «یا علی» میگفتند، نرو. چرا؟ چون هر جا که «یا حسین» میگویند، شله میدهند. هر جا «یا علی» میگویند «هول» میدهند! واسه همین «یا حسین» رو باش، «یا علی» یار و نَباش. رمز نفاق در همین عبارت نهفته است. اینجا ما این صفت را که در قرآن به صورتهای گوناگونی مورد تعرض قرار گرفته است، به «نفتطلبان» نسبت گفتیم. «نفتطلبان اینجورند.»
همه مردم دنیا نفتطلبند؟ چه کسی است که طالب زیان خود باشد؟ منظور ما از نفتطلبان آن کسانی هستند که برای نفع شخص خود حاضرند منافع دنیایی را فدا کنند. نفتطلبان متجاوز، سریاله آنها این است که ایمان و عمل را تا آنجا میخواهند و دوست میدارند که به سود شخص آنهاست. و به نام ایمان و تظاهر به عمل میتوانند بهرهای کام برده. اینگونه افراد از نظر اسلام مؤمن نیستند. آیه قرآن صریحاً اعلام میکند که اینها ایمان ندارند.
بنابراین، ما در بحث در زمینه ایمان، یکی از اولین مباحثی است که در سلسله شناخت فکری اسلام باید مطرح میشد و شد. به این نتیجه هم رسیدیم که اگر ایمان همراه با تعهد است، اگر ایمان بدون تعهد، بدون احساس مسئولیت، بدون انجام دادن تعهدها و به تعبیر قرآن بدون عمل صالح، ایمان نیست. و نتایج ایمان بر ایمان مجرد و خشک و ذهنی مترتب نمیگردد. علاوه بر این، این حقیقت دیگر هم باید مورد نظر باشد که تعهد همیشگی و همگانی است. آقا عمل ترجمه کردن تعهد. عمل صالح عملی که صلاحیت ایمانته. عملی است که ایمان صلاحیت آن عمل رو داره. این میشود عمل صالح. ایمان بدون عمل صالح مفت نمیارزه! ایمان نیست. ذهنی، صوری.
بنده هم قبول دارم که میمیرم. اعتقاد دارم حضرت عزراییل جان منو میگیره. ولی هیچ ترتیب اثر نمیدهم به این اعتقادم. انگار نه انگار که من همچین اعتقادی دارم. بین منی که این اعتقاد را ندارد با اونی که به این اعتقاد فحش میدهد، در عمل هیچ فرقی نیست. چه بسا بدتر هم هستم. برای اینکه اون ممکنه یک روزی مواجه بشود با مسئله و گوش بده و متنبه بشود. تو جهل مرکب دارم. این ایمان ایمان نیست. تعهد یعنی وقتی یک چیزی را قبول دارم، در عمل من بروز پیدا میکند. رفتار متناسب باهاش انجام میدهم.
الان ایامالله ولنتاین است. کی؟ آقا امشب واقعاً یا نه؟ روز میلاد الزهرا. جمعه شنبه. روز میلاد. تعطیلم است. تعطیل رسمی است یا نه؟ خوب مثل اینکه جمعه پس میشود ولنتاین، یومالله شده ظاهراً امسال. عربستان امسال بله. عرض کنم خدمتتون، تو ولنتاین اگه شما خرس قهوهای و اینها نخری، بعد میتوانی اعلام بکنی که من هنوز مثلاً پایبند به آرمانهای امام، شهدا و اینها هستم. میشود؟ اگر قبول کردید تولد امام هم هست دیگه. هیچی دیگه. یعنی شب تولد امام میشود شام ولنتاین. یاد امام و شهدا. و شما خرس قهوهای را بگیریم بیاریم ولنتاین! احسن. پس یومالله ولنتاین آنجا معلوم میشود که کی چهکاره است. چقدر! خلاصه عمل صالح اون خرسه. عمل صالح به حساب میآید در ابراز وفاداری شما. اگر کسی به کسی بگوید «من دوستت دارم»، نه روز تولدش یادش بود، نه سالگرد ازدواج. بگین روز زن برعکس. تو میدانی دیگر. این یکی برعکس دارد. روز که آن که به صورت جوراب برمیگردد. منطقه جغرافیایی هدایا مرد و زن. بعد یک اسکلت مردی. اسکلت زنه. اسکلت زنه مثلاً گردنبند و مچبند. و برای مردِ نیمتنه پایین جوراب، نیمتنه بالام یک زیرپوش. هیچی دیگر هم نداشت! منطقه جغرافیا هدایا اینجوری میشود. بدبختی اینه که از پول خودت هم برات میخرن جوراب میخرن. بعد از پول خودت باید طلا بخری. این خیلی چیز عجیبی است واقعاً. ولی همین است که زندگیها را نگه داشته. یعنی یک سال دعوا و درگیری به یک روز زن مسائل ختم میشود و همه چی برمیگردد به روال طبیعی. آن عمل صالح انقدر اثر دارد. ببینید یک سال گناه، یک شب عمل صالح جبران میکند همه را. جان! شبش بیشتر از اتاق فرمان منظور ما بودیم البته.
من برعکسش هم من روز زن میرفتم کتابهایی که لازم داشتم میخریدم به خانم هدیه میکردم. عمل صالح آن کسی که مؤمن است و میخواهد مؤمن بماند و از ثمرات مؤمن بودن بهره ببرد، در مقابل همه احکام خدا باید احساس تعهد کند و در همه جا باید احساس تعهد کند. پس این احساس تعهد همیشگی و همهجایی. این میشود علامت ایمان.
آن کسی که معتقد است ایمان به خدا و ایمان به رسالت تعهدی میآورد، آن تعهد این است که همگان باید بنده خدا بشوند. میگن: «آدم متعهدیه». یعنی چی؟ یعنی همین تعهد بندگی داره: «يَا بَنِي آدَمَ بَقِيَّةَ اللَّهِ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ». مگر ما با هم قرار نداشتیم؟ مگر ما با هم عهد نداشتیم؟ «نپرستیدش امشب». تعهد خیلی قشنگی دارد که خدای متعال به بنی آدم میگوید که: «آخه فلان فلانشده!» این فلان فلانشده از منه. فلان فلانشده من به خاطر تو با شیطون قهر کردم. میشود تعهد نسبت به عدو (نسبت به دشمن). خدا ساخت و پاخت نباشد. تعهد به اینکه پابند من باش، جای دیگری نرو، با کسی دیگر کار نداشته باش. و من تا آنجا که میتوانم، همه را باید بنده خدا بسازم. ایمان به پیغمبر و شهادت به اینکه من مُقَر به رسالت پیامبرم، این تعهد را میآورد که دنبال پیامبر و در راه او حرکت بکنیم. این تعهد است.
خیلی مهم است. آدمهایی به اهل بیت نزدیکترند که تعهد بیشتری دارند. ببین، آدم حسابی، آدم درست حسابی را زور نمیکنند با جریمه و چه میدانم فشار و فلان و اینها. اگر کسی بخواهد بیاید یک دوزاری برای خدا و اهل بیت کار بکند، این مفت نمیارزد. مفت نمیارزد. تعهد یک جوری است به پیغمبرش میگوید: «طه. مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ، لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ.» این تعهد است. این چه تعهدی است؟ خدا به پیغمبر میگوید: «آقا دیگه بس است! نمیخواهد!» میگوید: «حالا این را هم بگویم. جهنم! نمیخوام تو به این بگویی بس است. خودت را هلاک میکنی. من تو رو پیغمبرت نکردم خودت را بدبخت کنی، به خودت فشار بیاوری شاید بالاخره بیاید!» چه حسی است واقعاً؟ چه تعهدی است؟ خیلی عجیب است! فوق تکلیف عمل میکند. تکلیف فوقالعاده سنگین. ولی او باز فوق تکلیف عمل میکند. مثل حضرت ابراهیم. اینجا وقتی گفتیم، شاید وقتی که بچه رو برد سر ببره، تعهد رو ببین. اینجا فهمیده میشود. چاقو رو از پهنا میگرفتم میمالیدم کوچولو، قرچ قرچ آروم آروم. مدلی که خیار پوست میکنند، کشیدم مثلاً رو پوستش. عصر ابراهیم مدل قصابی مینشینه رو شکم بچه و این رو «تق» میزنه. خیلی حرفه ها! تو صد و خردهای سالگی، خدا بهت بچه بده، همانجا مأمور میشی بذاری بروی. ده سال بعد بهت میگوید: «برو به او سر بزن.» تو راه بهت میگوید: «وقتی رسیدی، سرش رو ببر.» فکر کنیم کدام کارایی میکنند ها! اصلاً خدا خدای عجیب غریبی است. خدایا پیامبرات را تحویل بگیری تو. اینها رو دیگه برای خودت باید نگه داری. اینها تبلیغات میکنند برات. ویزیتورند! آدم جمع میکند. اینها رو باید بهشون برسی. هرچی پول به اینها بده، بودجه و خرج اینها کنی. هرچی بلا ریخته برای انبیا. استدراج میکنم. پول میدهم، زن میدهم، بچه میدهم. اشغال کن، زخم دارد. پدرشون رو در بعد میاد میکشه. نمیبره. میزنه به سنگ دوباره محکمتر میاد میکشه رو گلوی اسماعیل. گفتن انقدر کشید که اصلاً این با اینکه تکویناً قرار نبود ببره، انقدر سفت کشیده بود که گلوی اسماعیل زخم شده بود که وقتی مادر زخم گلوی بچه رو... انقدر کشیده بود گلو داغون شده بود. چرا نمیبره؟ خیلی چیز عجیبی است واقعاً. خیلی عجیب. این میشود اوج تعهد: «من فقط تو رو میخوام.» این اوج عشق است دیگه. اوج عشق که میشود اوج تعهد. چرا کبود شده بود؟
*ایمان به پیغمبر و شهادت به اینکه من مُقَر به رسالت پیامبرم، این تعهد را میآورد که دنبال پیامبر و در راه او حرکت بکند. اگر من به این معنا مقّر و متعهدم، اگر این تعهد را قبول دارم، دیگر معنا ندارد که آن وقتی که مواجه میشوم با یک پدیده کوچک که برخلاف مَشي پیامبری است، برخلاف راه پیامبر خداست، در مقابل آن رگهای گردنم را آنچنان پُر کنم، مشتهایم را آنچنان گره کنم (واقعاً نمایش یک مسلمان). اما وقتی با یک پدیده بزرگتر ولی پردردسرتر که باز در خلاف مسیر و جهت نبوت و رسالت است روبرو شدم، مسئولیتم را فراموش کنم. این خوردهریزهها، کوچیک کوچیکا، سادهها، میکنه؟! هزینه ندارد، زحمت ندارد، تلاش ندارد! آنجایی که خسارت دارد، هزینه دارد، آبرو باید بدهی؛ آنجا کسی نیست. تعهدی نیست. آن فداکاری. آنجاها معلوم. آنجاها دیدید دیگر؟ خود این مرد بزرگ توی آبان ماه که شبانه بنزین را سه برابر کردند، دیدی چهکار کرد؟ فداکاری که کرد به خاطر حفظ مملکت و نظام. و ایشان انداخت خودش تک و تنها ایستاد وسط. همه بچههای بسیجی حزبالهی که دلشون به آقا گرم بود، اینها شروع کردن به لگد زدن! آقا خیلیهایشان لگد زدند. فداکاری است.
بعد بدن متنی که از آقا منتشر شد، فرمودند که: «رهبری اصلاً برای همین وقتهاست که فداکاری کند.» خیلی جمله عجیبی بود. چه بود؟ بله، بالاخره حساب کتاب اینجوری دارد که ببینیم کی چی ماشین ولی بعضیها روزمرگیها رو هستن دیگه. خوردهریزهها را هستند، پای نظام و انقلاب و اینها. ولی دیگر بنزین سهتومنی و اینهاشو دیگر نیستم دیگر. بچهاش را بخواهد بدهد، از همسرش بخواهد بگذرد و این. همسر شهید حاج قاسم سلیمانی. واقعاً من تعجب میکردم. این عکسی که منتشر شده صف ایستاده میاد. گفتم: «آقا بعد شهادت هم از این حاج قاسم به خانوادهاش چیزی نرسد!» آخه معمولاً دیگر بعد شهادت دیگر میرسد دیگر! قبر برای آنها میماند. چهل سال تو کوه و کمر و بیابون و از این کشور به اون کشور و هر لحظه منتظری که یک خبری بیاد. بعد جسد برمیگردد. جسد متلاشی و تکهتکه و پاره پاره. یک قبری میماند. همان را هم به تو نمیرسد. باید بیایی صف وایستی بین این جمعیت به صورت ناشناس. بله بله! گفتم: «پاشو نوبت ماست!» بله. اوج فداکاری است. اوج اخلاص. از جنس کار مادر وَهَب که وقتی سر وَهَب را پرت کردند برایش، آمد تو میدان. سر برگرداند: «ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم!» بعضی از این شهدای مدافع حرم همینطور بودند. پیکر یکی از اینها را میخواستند با چند تا اسیر (حالا یادم نیست اسم شهیدش، سرچ بکنی میاد) پیکر شهید را میخواستند بیارن با چند تا اسیر داعشی طاق بزنند. به خانواده شهید گفته بودند. گفته: «من راضی نیستم داعشی آزاد کنیم به خاطر پیکر همسرم که در راه خدا دادیم.» خیلی حرف است! اینها یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم. جان؟ بله! اسیرهایشان چندتایی آزاد کنیم. اینها قبول نکردند. خانواده شهید قبول نکرده. داعشی آزاد کنیم به خاطر پیکر شهید. اینها آقا یک چیزی میگوییم، یک چیزی میشنویم. اینها اینها تعهد است. اینها ایمان است. خدا محک میزند اینها را در ما ببیند. پای خوشیها و انقدر از احکام دین هست که بعضیهایش خیلی شیرین است و همه هم پایشان. همه بلدند. مثل چی؟ مثل چی رو تو نمیشه بگین یا دارین چی میکنین؟ من من خانم با این بخشش مشکل ندارد، اون بخش نَفَقهاش. چه خانومه میگیره. نفقه تو دین شما نیومده. ننه بابای اطاعت از پدر و مادر. هر جایی که یک چیزی برای من دارد اسلام یقه جِر میدهد: «این تو اسلام شماست یا نگفته اطاعت از پدر و مادر واجب؟ تو اون دین نگفته باید نفقه بدی؟ تو اون دین نگفته حق حقالناس فلانه؟» تا جایی که حق منه از دین میکشد (حالا تکالیفی که دارد). اینجوری است: تعهد و مسئولیتم را فراموش کنم.
گفت: «أَسَدٌ عَلَىَّ وَ فِي الْحُرُوبِ نَعَامَةٌ؛ رُبَّدَا تَنْفَرُ مِنْ صَفِيرِ الصَّفَرِ.» من نمیدانم وقتی این را خواندم چرا مسئول بزرگوار افتادن؟ خیلی جالب است: «أَسَدٌ عَلَىَّ وَ فِي الْحُرُوبِ نَعَامَةٌ». بر من همچون شیری هستید و در جنگها همچون شترمرغی خاکستری که با یک صدای سوت میگریزد. با ضعفا شیری. با آدمهای بد، ولی کَمبَده، مثل شیرِ نَر میغَّری! اما با بِدّهای بزرگ، با بِدّهای بدآفرین، اصلاً حالت ستیزه نداری. اصلاً مذاکره کن، دادنش! «مذاکره قمار بزنیم بازی کنیم». از کربلا وقتی درس مذاکره بگیری! از قاسم سلیمانی درس مذاکره بگیری! که کاری ندارد دیگر. از کربلا درس مذاکره گرفتیم! «أَسَدٌ عَلَىَّ وَ فِي الْحُرُوبِ نَعَامَةٌ». این یک شعر عربی است که به عنوان مثل سائر به کار میرود. سائر یعنی مثل رایج. میگوید: «به ما که میرسند شیرند، در جنگها که با دشمنهای گردنکلفت شمشیر به دست مسلح روبرو میشوند، شترمرغند.» شترمرغ با کسی جنگ دارد؟ شترمرغ چنگ و دندان دارد؟ موسمی نیست. تعهد گاهگاهی نیست. تعهد نسبت به زمانی که نه، زمان دیگر نیست. البته اینها شترمرغ اگر بودند که خوب بود. شترمرغ میرود، وایمیسته مثل خربزه نگاه میکند، میاد. ولی اینها شیر نرند برای دریدن خود ما!
میگوید: «اطلاعات میداده به آمدنیوز علیه رقبا.» خیلی جالب است. آمدنیوزی که داشته خودش اطلاعات حاج قاسم رو میداده که ترور کنه. قاسم سلیمانی رو رصد میکرده. عملیات خانطومان و کجا و کجا و کجا. این همه عملیاتهایی که لو رفته و این همه شهدایی که ما دادیم، اینها محور روحالله زم بوده که ایشون بیست بار اعدام حکمشه! بله، بیست بار اعدام. یعنی به دلیل قطعی اعدام، اعدامش واجب. بله! اینها با اون زد و بند داشتن برای حذف رقیب.
نسبت به شخصی و به شخص دیگر نیست. تعهد همگانی و همهجایی و همیشگی است. قرآن کریم از یهود نام میآورد: آن کسانی که یکجا میگفتند باید برادران ما (منظورشان یهودیهاست) همچون عزیزانی محفوظ بمانند، اما آنجایی که پای منافع شخصیشان به کار میآمد، همین برادران را در جنگها میکشتند و اسیر میگرفتند و میفروختند و پولش را میخوردند.
قرآن در مقام توبیخ بنیاسرائیل میفرماید: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ». به بعضی از دین ایمان میآوری، ایمان دارید به آنجاهای بیدردسر راحتش، مؤمنید و متعهد. به بعضی دیگر از دین بیایمانید، بیعقیدهاید. مگر میشود اینجور چیزی؟ مگر میتوان تفکیک قائل شد میان دو سخن و دو فرمان که از یک مبدأ و یک نقطه سرچشمه گرفته است؟ داستان یهودی، فکر کنم این ماجرای بنیقریظه و بنیقینقاع اینها باید باشه. احتمالاً مال اون دوره. حالا باز باید بررسی بشه. بله!
نیروهای... حالا اینکه خود یهودیها را گرفتن و اسیر کردن و اینها. امام عظیمالشأن ما، امام باقر علیه السلام، در آن حدیث معروفی که اولین حدیث باب امر به معروف و نهی از منکر است، در کتاب شریف وافی (البته این حدیث در کافی هست، در کتب معتبر شیعه هست، اما وافی که جامع کتابهای چهارگانه اصلی ماست) از مرحوم فیض کاشانی، وقتی که کتاب امر معروف نهی از منکر را باز میکنید، به نظرم چنین میآید، حدیث اولش این است. چند سال پیش دیدم. تازه اشاره میکند به همین جور مردمی: اینها کسانی هستند که به نماز و روزه که بیدردسر و کَم رو میآورند. به امر معروف و نهی از منکر که پردردسر و به ظاهر پرضرر است، اقبالی ندارند، اعتنایی نمیکنند. اونجایی که شام میدهند و هیئت و چایی و یک نونی است و اینها، معمولاً شلوغ پلوغ است دیگر. همان جایی که هول میدهند، خبری نیست. اینجا امام دیگر نمیگوید اینها مؤمناند یا مؤمن نیستند، نمیگوید فاسقاند یا منافقاند. اما آیه قرآن اینجا صریح میگوید آن کسانی که آنجا که پای منافعشان در میان است، دین را نمیخواهند، اینها مؤمن نیستند.
*آنهایی که اگر حق به جانبشان هست در یک ماجرایی (این آیه را آقا اشاره کردم): «يَأْتُونَ إِلَيْهِ مُزْعِنِينَ»، در یک ماجرایی به قضاوت و حکومت پیامبر تن میدهند. اما آنجایی که حق به جانبشان نیست و میدانند که علیه آنها حکم خواهد شد، تن به حکومت و قضاوت پیامبر نمیدهند. «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» که ادامه آیه است که خیلی جالب بود. رهبری اولین بار اینجور موضع سفت و سختی علیه اینها گرفتن. ما چند سال پیش اینها را سر کلاس میخواندیم، سال نود و شش همین مشهد. آیات سوره توبه و اینها. تطبیق واضح نمیدادیم، توضیح میدادیم. میگفتیم بالاخره اینهایی که تو عرصه جامعه این کار را میکنند، اینها منافقیناند. بعضی از دوستان اعتراض به دفتر نامه و چی و فلان و این مسئول مملکت منافق میدونه و تفسیر به رأی میکنه، میگه: اینها همش در مورد اینه. و رهبری اون بابا هم الان شده جا افتاده. بعد چند سال توجیه شده. اونایی که ما اون موقع میگفتیم؛ «جرم بعضیها اینه که زودتر میفهمن.» این جرمی است البته. اینها را قرآن میگوید: «آیا ترسیدند؟ آیا در اینها شکی پیدا شد؟ آیا اینها تردید پیدا کردند در حقانیت و صحت دین؟» شق دیگرش این است: «أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ»؛ چیزی در حد کفر! یا ترسیدهاند که خدا و رسولش به آنها ظلم کنند؟!
در همه قضایا، در همه مسائل، در همه گوشه کنارهای زندگی آدم مؤمن متعهد است. نه آنجایی که صرفش ایجاب میکند. وقتی مذاکره که میشود، رهبری به ما گفته: به این مذاکره کنیم. دستور رهبری بوده. خود آقا فرمودند: «ما خودمان را فدای نظام کردیم، انداختیم بریم مذاکره کنیم.» جاهای دیگر که میرسد، تلگرام فیلتر میشود. میآید استوری میکند، میگوید: «من نبودم، این مقامات عالی بوده. خودشان را انداختن اون پشت.» ما تلگرام خودت را فیلتر کردی! این است. اینها بالاترین درجات نفاق است. خوردهریزههایش هم نفاق است.
معاویه بن ابیسفیان آنجایی که لازم میشود حتی قرآن را به صورت ورقی بر روی نیزهها میکند که همه شنیدید. آنجایی که صرفه ایجاد میکند، دم از قرآن و نماز و دیانت هم میزند. آنجایی که باید دل یک نفر دوست علی را به سوی خود جلب کند، دم از فضائل امیرالمؤمنین هم میزند. مرد و پهلوی پول میداد، خرج حرم امام رضا میشد. رسیدگی میکردند. تولیت داشت. بالاخره بودجه داشت. هیئت راه میانداخت. قرآن چاپ میکردند. وقتی که از فضائل علی میگویند، اشک تمساح هم میریزد. چقدر شنیدید شما که معاویه نشسته بود، عبدالله بن عباس هم نشسته بود، دیگران هم نشسته بودند. بعد گفت که مثلاً ای فلانی، ابن فلان! از فضیلت علی چه بلدی؟ گفت: «در امانم؟» گفت: «بله، در امانم.» بعد بنا کرد گفتند. او هم بنا کرد هِایهِای گریه کردن. آنجا که لازم است دم از محبت علی هم میزند. آنجا که لازم است خود را بنده خاص خدا هم معرفی میکند. آنجا که حکومت کردن بر مشتی مسلمان، عواطف آنها را حفظ بکند، احساسات آنها را جریحهدار نکند، دم از محبوب مردم یعنی قرآن و اسلام اینها جاهایی است که دین به سود اوست. طبق نفعهای شخصی و هوسهای متجاوزانه اوست.
*اما آنجا که دین و پایبندی به احکام دین به زیان اوست، آنجا دیگر دین نمیشناسد. آنجا که حساب عدل میآید، مراعات عدالت اجتماعی، مراعات طبقات مظلوم و محروم، برابر قرار دادن نزدیکان و دوران. اینها برای دین است. از اسلام است. اینها بالا آوردن سطح فکر و اندیشه مردم که هدف رسالتها و نبوتها و بعثتهاست. وقتی پای اینها به میان میآید، معاویه از دین اطلاعی ندارد. در مقابل دین تعهدی احساس نمیکند. من معاویه را مثال میزنم، تا باشد که من و شما خودمان را مطرح کنیم در این میدان. با این محک بیازماییم. بگذار کسی را مثال بزنم که از نظر همه روشن و مسلم است بد بودن او. میخواهم بگویم اگر قرار است مقداری از دین را متعهدانه بپذیریم، یک مقدار دیگرش را نپذیریم و خودمان را مؤمن بدانیم، اگر یک چنین بنایی است، بگذارید اول مؤمن معاویه را مؤمن بدانیم. چون معاویه هم همینجور بود، نسبت به یک مقداری از دین به شدت اظهار پایبندی میکرد: اصل پنجاه و نهم قانون اساسی، رفراندوم واجبات. این احکام محکمات. مگر نگفتم مکرر در بحثها که معاویه نماز میخواند. به جماعت میخواند، اول وقت هم میخواند. امام جماعت هم میشد! که فضیلت نماز جماعت برای امام جماعت بیشتر از تو برای مأمومین. آن مقدار اجری که پیش خدا امام جماعت دارد، بیشتر از آن مقدار اجری که مأمومین دارند، به حساب روایتی که در این باب هست. ایشان امام… خب، اینجا دین بسیار خوبی است، دینش لذتبخش. خوب دینی است. بیضرر. دین نیست. محبت جلب کن. عاطفه جذب کن. مردم را متوجه کن. اینها که خوب است. اما این دینی که میگوید پیغمبر برای تعلیم و تربیت مردم مبعوث شده: «کِتَابٍ وَالْحِكْمَةِ». پیغمبر خدا برای بشریت فرستاده تا به آنها بیاموزد، تا بشریت را ترقی بدهد، تا بینش و خرد را در انسانها قوی و نیرومند کند. هر چیزی که با عقل مردم مبارزه میکند، دین با او مبارزه میکند. هر چیزی جلوی چشم و درک و عقل و فهم مردم را میگیرد، دین جلوی تجاوز او را میگیرد. هر عاملی به هر صورتی که نمیگذارد مردم بیندیشند و بفهمند و درک کنند، دین نمیگذارد آن عامل زنده بماند.
*آن دینی که گفتند: «مخدّر و افیون ملتهاست»، چیزی دیگری است. در قرآن ما نشانههای آن دین نیست. در عمل پیامبر ما، در عمل رهبران ما نشانههایی از آنچنان دینی وجود دارد. اسلام که با کفر میجنگد، با آنچنان دینی هم میجنگد. امیرالمؤمنین ما، رهبر بزرگ اسلامی میگوید: «خدا فرستاد تا گنجینههای عقل و خرد را در درون مردمان و انسانهای به انسانها بر شورند و برانگیزند.» «وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». پس هر چیزی که این دفینهها را «دفنتر» کند. دقت اینجاش مهمه. پس هر چیزی که این دفینهها را دفنتر کند، نیروی خرد و فکر انسانها را زیر خروارها خاک، یا زیر خروارها عصبیت یا پندار باطل، یا اختناق یا خفقان، یا هر چیز دیگر مخفی و پنهان بکند، هر عاملی که اینجور باشد، درست نقطه مقابل فلسفه بعثت انبیا. فرقی نمیکند هرچه میخواهد باشد و در هر زمانی میخواهد باشد. هر کس که مردم را از تفکر نگه میدارد، حواس مردم را از حقیقت پرت میکند، مانع عمیق شدن مردم میشود، این میشود کار ضد دینی.
بعضیها نانشان تو نفهمیدن مردم، تو ساده بودن مردم است. مردم هرچی سادهتر و عوامتر باشند، اینها بیشتر کاسباند. هرچی فهمیدهتر باشند، بیشتر مچ منو میگیرند. درست شد؟ هر کس مردم را سطحی بار میآورد، دارد کار ضد دینی میکند. این مؤمن نیست. مؤمن کسی است که عمق میدهد. هم خودش عمق دارد، هم عمق میدهد به بقیه. وقتی بقیه عمیق شدند، کار من هم سخت میشود. مچم را میگیرند. انتقاد میکنند، میفهمند. دین را میفهمند. درست شد؟ این اسلام آمریکایی شاخصهاش این است. اسلام آمریکایی، اسلام آدمهای نفهم، اسلام سطحی، اسلام تقلیدی. هر کس هر چی میگوید، گوش میدهد. یا الله، طیب الله. دست شما درد نکنه. خدا خیرت بده. ممنون. مصادیق پنهانش مثل مثلاً امام جماعت یک مسجد، خطیب یک منبر. سطح مردم در یک سطح میاد. بعد احکام و همینطور نگه میدارد. چون اگر بیشتر بدانند، باید بیشتر مطالعه کنند.
*نکته بسیار ضخیمی اشاره فرمودید. خلاصه آقا جان، بعضی از این حضرات سیاسی ما که خیلی «مردم مردم» میکنند، آن سر وقت سر جایی که باید مردم تحلیل پیدا میکردند، اینها نمیگذاشتند مردم تحلیل پیدا کنند. «مردم شریف ایران! یادتان میآید؟» هی «مردم مردم» دهنشان نمیافتد. شبانه مینشینند تصویب میکنند، شبانه اجرا میکنند. صد تا سند مخفیانه میآورند تو این مملکت. همش مخفیانه. هیچکی هیچی نمیتونه بگه. اگه صدا و سیما چیزی بگه، بودجهاش قطع. اگه کسی چیزی بگه، پدرشو در میآرن. دستبند. گفتن: «آقا تو ماجرای بنزین ما میخواستیم یک ماه زودتر اقدام کنیم، خبرش لو رفت. یک ماه انداختیم عقب.» مردم چی فرض کردن اینها را؟ رفراندوم. بعد میگوید که: «رژیم پهلوی به انتخاب مردم احترام نمیگذاشت، سقوط کرد.» «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد». بعد حرف از مردم و طرفداری از مردم و اینها. چقدر بعضیها وقیحاند واقعاً! آدم میماند اصلاً. آدم تعجب میکند واقعاً. شدت خبیث بودن بعضیها. خدا به دادم برسه. دو خط دیگر بخوانم یا نه؟ حال نداریم بخوانم. همه؟ خیر.
یکی: نبوتها با فکر مردم و با عقل مردم سر و کار دارند. هرچه این فکر و این عقل دقیقتر باشد، نبوتها قابل قبولترند. اتفاقاً اگر مردم عمیقتر شدند، دقیقتر شدند، متفکر شدند، فیلسوف شدند، نفعش به انبیا میرسد. دقیقاً چیزی که خلاف تبلیغات بینالمللی این آخوندها است. «شما رو عوام پاپتی بار آوردن که بتونن بچاپن از جهل مردم، خرافات مردم.» اینها نان میخورند! برعکس مسئله است. انبیا همه زورشان را میزنند برای اینکه مردم حالیشون بشه. به عنوان «آینده انقلاب کردیم»، اگر حال و حوصلهای داشتید بخوانید. هم صوتش هست، هم متنش مکتوب شده. آنجا رو توضیح دادیم که «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ». کار فرعونی بود که مردم، اغلب مردم را خفیف میکرد. کیک تمدن غرب میخره با مسکرات، موسیقی و پورن و کوفت و زهر مار. اولین هدفش اغلب از کار میاندازه، بعد به کارت میگیره. «فقط اونایی حق دارن از این عقل استفاده کنند که عقلِ برا من باشه.» «سر سگ توش بجوشه.» سر سگ توش بجوشه! دیگر برای من بجوشه. تو اگر متفکر و عاقلی، میزنی میکشیمت. حاج قاسم چی گفته بودند؟ گفتن که: «آرزوی آمریکا این بود که یک ژنرال مثل او میداشت در منطقه». عجیب! اگر قاسم سلیمانی مال اونا بود، حلوا حلواش میکردند. حالا که مال ما نیست، قیمه قیمهاش میکنیم. متفکرین، آدمهای فهمیده و عاقل و اینها همینجوری رفتار میکنند. اگر بشه بخریش مال ما باشه، تو تور بیفته، میبرند. در حد مراجع عظام در تاریخ اسلام بیسابقه بوده. و خدا حفظشون کنه. رأی میدهیم از مشهد به ایشون. کاریکاتور میکشند، فحش میدهند. زمان اصلاحات اونجا که یادمه دوازده هزار صفحه به ایشون توهین کرده بودند روزنامههای اصلاحات. حالا اون که دیگر. این ترور شخصیتی که بدتر از ترور فیزیکی. دوازده هزار صفحه آیتالله مصباح.
**فکر و خرد در اسلام:**
«میکوشم تا این فکرها را بالا بیاورم.» هر کسی، هر عاملی، هر قدرتی، هر انگیزهای که در وجود خود انسان، چه در خارج وجود انسان، موجب گردد که فکر و عقل و خرد انسان از رشد و نمو باز بماند، امکان فعالیت به او داده نشود، مردم نتوانند در سایه مشعل فکر و بینش خود چیز بفهمند، راه پیدا کنند و این راه آزادانه بپیمایند، هرچه مانع این شد، ضد دین است. برخلاف دین است.
معاویه اینجوری بود. اینجا که پای روشن کردن افکار مردم به میان میآید، معاویه اصلاً نمیفهمد اسلام چه هست. آنجایی که اسلام به او حکم میکند که گرسنگی را از مردم بگیر، اختلاف طبقاتی را از میان جامعه بردار، تبعیض روا مدار، ستمگران بیوجدان را بر مردم مگمار. مشاوران و دوستان و نزدیکانت را از جنایتکار (مردم) انتخاب نکن. مردم را به سوی جهنم مکشان (در مورد الان دارم صحبت میکنم) و دچار عذاب خدا و عذاب دنیا منما. آنجا که پای این حرفها به میان میآمد، آنجا که به او گفته میشد: «فشار را از مردم بردار، بگذار بفهمند»، آنجا دیگر معاویه با دین فرسنگها فاصله داشت. درست شد؟
امام خمینی تا اونجایی که ازش یک چیزی به ما میماسد و از بیت امام، از حرفهای امام و صحیفه امام و حرم امام و اینها عالی. امام اگر بخواهد دیگر اونوری برود، خود خود امام خمینی باشد، دیگر اصلاً اینجا تحریف کردی امام خمینی نیست. خدا به دادمان برسد و ما را اهل ایمان قرار بدهد انشاءالله. متنش زیاد است، مجبوریم که همینجوری بخوانیم. و من میل خودم به این است که بیشتر فضای کلاس، فضای گفتگو باشد. «درس انداختن گردن ما»، چارهای هم نداریم و ندارد دیگر. متن بالاخره بخوانیم چون همه مطلب تو متن است. اگر داشته باشند همه کتاب را که خوب است. همه دارند کتاب را؟ بله. این جلوها که ندارد. و کتاب، کتاب بیارید انشاءالله. پیشمطالعه جلسات بعد با پیشمطالعه بیان که ما تندتر نکات را بگوییم و پیش بریم انشاءالله.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هجده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نوزده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و یک
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه بیست و هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه سه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه چهار
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه پنج
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه شش
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هفت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه هشت
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه نه
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه یازده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه دو
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
جلسه ده
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
در حال بارگذاری نظرات...