
جلسه نوزده
کتاب آن سوی مرگ کوششی کمسابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهرهگیری از گفتههای افرادی که پیش از این تجربهای نزدیک به مرگ را داشتهاند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.
برخی نکات مطرح شده در این جلسه
در برزخ مرگ و فراری نیست.
جلوه ی کار زشت در برزخ
درگیری در برزخ بخاطر جدی نگرفتن گناهان
پاک نشدن حق الناس با هیچ چیزحتی با شهادت
ماجرای بی آبرو کردن دبیر ریاضی
فقط به خاطر یک غیبت
همیشه در برزخ، گاهی در دنیا
حق الناس در فضای مجازی
جلوه ی حسادت به مادیات
ماجرای شوخی دکتر با مقاله همکارش
قضاوت ها حق الناس است.
قضاوت امام حسن برای نقاشی دو کودک
دنیا زندان مومن و بهشت کافر است.
متن جلسه
هوش مصنوعی :سلسله مباحث مصطفی امینیخواه با موضوع شرح و بررسی کتاب آنسوی جلسه نوزدهم سلام علیکم و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم در داستان سوم کتاب ماجرای این آقای دکتر که گفت منو ۱۳۵ هزار سال در وادی حق الناس نگه داشتن و مسائلی که دیده مقدارشو عرض کردیم مقدار مربوط به امروز نکات خیلی خوب و جالب و تاثیرگذاری داره واقعاً بنده دوبار خوندم هر بار میخونم واقعاً آدم منقلب میشه و به نظرم جا داره ده بار ۲۰ بار صد بار بلکه هر روز باید آدم اینا رو بخونه و مرور کنه یادآوری کنه به خودش و خیلی دوست داشتم که ای کاش این بحث رو همینجا متوقف میکردیم یکی دو ماهی همین بحث رو با هم ادامه میدادیم ولی خب چون باید کتاب رو تموم بکنیم یعنی با هم بنا داریم که کتاب رو تموم کنیم بحث کتاب رو با هم پیش خواهیم رفت بعداً اگر فرصتی شد و شرایطی فراهم شد در مورد این بحث حق الناس یه بحث مفصل و مبسوطی جا داره که داشته باش بقیه ماجرا بعد از مدتها آوارگی بعد از مدتها رنج روحی آن صورتها ظاهر شدند صورتهای انسانی سایهای از خوف و اندوه لبها و تمام چانهاش را پوشاند آن صورتها صورتهای وکلا بودند مترجمانه گفتم وکلا آقای دکتر گفت وکلای کسانی که در دنیا به آنها ظلم کرده بودم سوال این به قول شما صورتها در وادی حق الناس چه کار داشتند پاسخ وکالت داشتم تا حق موکلین خود را از من بگیرند سوال خشمگین به نظر میرسیدند پاسخ حالت بازخواست کننده حالت طلبکار داشتند سوال میدانستید که هر کدام وکیل چه کسی است پاسخ چهره هر کدام درست مانند چهره موکلش بود به عبارتی المثنی او بود ببینید من در آن عالم به درجه بالایی از آگاهی رسیده بودم بنابراین همه موکلین را با تمام خصوصیات ظاهری و باطنیشان میشناختند حتی اگر بعضی از آنها را در دنیای خاکی ندیده بودم عجیبه نه خوب پس قطعاًم وکلا به صورت عادی با شما صحبت نمیکردند درست است اونا حرفاشونو به طرز زجر به ذهن من القا میکرد در بینشون وکلای از طرف اعضای خونوادهتونم دیده میشدند بله یکی وکیل همسرم بود خود همینا حق الناس حالا الان میگم این سر و صدا گفتگو اینی که منجر بشه به تذکر وکیل داره اونور وادی حقالناس منتظر وایم بله یکی وکیل همسرم بود دیگری وکیل دختر سومین وکیل پدرم چهارمی وکیل برادرم و غیره در کنار اینها وکلای اشخاص دیگری به چشم میخوردند وکلای همکارام همسایههام همشهریام دانشجوهام حتی وکلای تک تک افراد یک قوم یا ملت نمیشد شمردشون خیلی زیاد هر کدوم از وکلا جداگانه منو مواخذه میکرد طلبکار پشت در میریزه از در نمیتونه بیاد بیرون اینجا راه در رو داره آدم ابزار قدرت داره ابزار فریب داره راه فرار اصلاً فرار تو دنیا ممکنه اونجا فراری نیست راه دررویی نیست از چنگال قدرت در بیاد خلاص میشه خودکشی میکنه از دست طلبکارا مرگی نیست فراری نیست به خاطر ظلمی که در مورد موکلش انجام داده بودم به من میگفت تا حد موکلش رو پس ندم رها نمیشم و همچنان سرگردان خواهم ماند همچنان سرگردان و در عذاب سخت روحی خواهم بود چه گرفتاری بزرگی حتی نمیتونستید گناهان خودتونو حاشا کنید پاسخ چگونه حاشا کنم در آن ابدیت بیرحم هر کدام از اعمال زشتم مثل آب بینی ته آوری ولو بود تعبیر حضرت زینب سلام الله علیها تو خطبه به مردم کوفه فرمود کارتون اینجوریه نمیتونی ازش فرار بکنی این مثل دندانی که روی لب میاد تعبیر حضرت مثل چرکی که رو صورت آویزونه نمیشه ازش فرار کرد نمیشه انکارش کرد میمونه این تبعات میمونه تا قیامت حالا تازه اینو ببینید بابت چه کارهایی حالا دو سه موردشو میگه دو سه موردشو میگه که بابت چه چیزهایی مواخذه کردن حالا کشتن امام معصوم اینا چیه اونا که دیگه اصلاً فقط تهوع آور نبود نوعی دهان کجی و سرزنش دائمی هم محسوب میشد ما عذاب حلیم داریم عذاب مهین داریم اینا همه رو قرآن فرموده بعضیاش درد داره بعضیاش تحقیر میکنه بعضی دوستان گفتن آقا ما جلسات اول این بحث بیشتر دوست داشتیم یکمی ترسناک شد و اونجا رحمت خدا بود و اینجا همش غضب و اتفاقاً من این حالا اون سر جاش درست اینم درست من این خدا رو خیلی دوست دارم خدایی که انقدر از حق بندههاش دفاع میکنه واقعاً دوست داشتنیه تا قرون آخر حق بندشو میگیره این خدا رو باید عاشقش شد این خدا رو باید پرستید اون خدایی که عین خیالش نیست کی به بندههاش ظلم میکنه پشیزی ارزش نداره رحیمیه هکر ظلمی کرد هک اذیت کرد آزار رسوند انگار نه انگار بترسم اینجا دیگه حساب کتاب اینجوریه خدا نمیگذره از این مسائل حالا میخونیم میبینیم خدا در عین اینکه خیلی رئوف و مهربان بود تو اون صحنه میدیدم به شدت پای حق بند حق الله اباعبدالله فرمودند شب عاشورا هرکی حق الناس داره بره شهادت پای رکاب منم حقالناس تو حل نمیکنه بدهی داری دین داری شهدای کربلا رضا مسلم بن عقیلو وقتی میخواستن بکشن وصیت کرد گفت من فلانقدر بدهی دارم به یکی تو کوفه شهید کربلایی دیگه این حرفا چیه طرف میگفت که اومده تو مسجد جلوی مسجد ببره برای حسینیه گفتن آقا این زیلوی مسجده گفت ابوالفضل دو تا دستشو برای خدا داد خدا دو تا زیلوشو برای ابوالفضل نمیده محاسباتمون مردمه حق مردمه وقف مردمه خلاصه اما مشکل به سادگی حل نمیشد من باید جواب میدادم که چرا اون بدیها رو مرتکب شدم مسلمه که جوابی محکمه پسند نداشتم بنابراین دائماً میگفتم شرمندهام میگفتم معذرت میخوام میگفتم غلط به اظهار ندامت هیچ اثری نداشت مسئله اصلی این بود که من از من میخواستند حقهای ضایع شده رو برگردونم جبران کنم فضولی ببخشید میتونم بپرسم چه نوع بدی هایی مرتکب شده بودید دو سه تا میگه اصلا دیوانه من زنجیره طویل از گناهان زشت را در کارنامه سیاهم داشتم بیشترشون بدی هایی بود که در این عالم اونها رو کوچیک میشم معلومه که من آدم نکشته بودم از دیوار خانه مردم بالا نرفته بودم اختلاس نکرده بودم به ناموس دیگران چشم ندوخته بودم اما به هر حال مثل خیلی از آدما گناهای دیگهای مرتکب شده بودم گناهانی به ظاهر بله به ظاهر کوچکتر همه گناهها به تعداد ریگهای بیابان در و حق الناس رها بودند منتظرم چند نمونهشو فاش کنی خیلی ممنون میشم من در سال سوم متوسطه دبیری داشتم که خیلی سختگیر بود از اینجا شروع میشه دو سه تا میگه محشر دبیر چه درسی ریاضی راستش از ریاضی خوشم نمیاومد به همین دلیل از دبیر ریاضی بیزار بودم به حدی که چندین بار در جمع همشاگردیهام بهش فحش دادم دور از چشم و گوش مسلمه در غیاب دبیر من در اون عالم صورت وکیلش رو دیدم اعتراض داشت که چرا حیثیت دبیرم رو لکهدار کردم در حالی که او با دلسوزی به من ریاضی یاد داده خوب من شروع به معذرت خواهی کردم اما وکیل از من خواست که آبروی ریخته شده دبیرم رو برگردونم او خواستهاش رو به این راحتی که دارم میگم مطرح نکرد مثل بقیه وکلا خواستشو با بی رحمی و سماجت چکه چکه بر وجودم ریخت مثل چکههایی از سرب داغ برگردونید پاسخ همین چنین کاری ممکن نبود بنابراین با عجز با زجههای درونی به مامورایی که پشت سرم بودند چه باید بکنم چطوری میتونم حیثیت معلممو برگردونم جوابشون سکوت بود سکوتشون به من فهمون که باید خواسته اون وکیل رو برآورده کند نمونه دیگه خب حالا اینا رو اینجا نگه میدارم عرصه عرصه برزخ و خیلی از اینا باید منتظر بایستند تا اون موکل از دنیا بره خودش بیاد تو عالم برز مرحوم آیت الله بهل فرمود که بهل گنابادی فرمود همسرم از دنیا رفت همسر اولشون که قبل از مبارزات طلاق دادن به ایشون فرمودند که من میخوام برم تو عرصه مبارزات از حقوق تو بر نمیام از این کشور به اون کشور از این شهر به اون شهر هیچ جا ثابت نبود و مصطفی بود چهل پنجا من نمیتونم همسرداری کنم تو هم حقوق به گردن من داری به خاطر خدا باید طلاقت بدم که این حقوق از گردن من برداشته ایشونو طلاق میده و ایشون فرموده بود که ۱۵ سال چقدر بعد از مرگش خوابش رو دیدم در مجموع خوبم فقط مثلا ۲۰ سال پیش قیمت یه خانمی رو کردم اینجا میگن که آبروی خانم بهش برگردون خودش بیاد یا ببخشتت یا تسویه حساب پرسیدم کی میاد گفتن ۲۰ سال بعد دنیا به دنیا که هر یه روزش میشه ۵۰ هزار سال اونور بیست سال دیگه باید صبر کنی تا از دنیا بره و اگه بیاد قطعاً نمیبخشد چون اینجا همه صبر کنیم صبرش چقدر عذاب داره جواب کنکور میخواد بیاد چقدر دلهره داره این دلهره تا بیاد و میدونم که آخر حساب کتاب اینجوریه وادی حق الناس وادی عجیب غریبیه مرحوم آیت الله بهاءالدینی خیلی خاطرات و ماجراها هست ادامه داستان یکی از ملازمان آیت الله بهاءالدینی نقل کردن با یه واسطه من شنیدم آیت الله بهاءالدین انسان عجیبی بود خیلی ویژه من یه بنری طراحی کرده بودم تو منزل زده بودم عکس بزرگان بود زیر هر کدوم یه جملهای در توصیفشون نوشته همیشه در برزخ بود گاهی در دنیا داماد ایشون از دوستان ماست بهادینی همیشه در بر در دنیا پسرش آقا حمید از دنیا رفته این حمید ما همش اینجاست بهش میگم تو کار و زندگی ندار ایشون فرموده بود که یه آقایی بود خیلی آدم اجتماعی اینا نداشت یه شغل ضعیف و بیارزشی مثلاً داشت این میومد منزلم آقای بهاءالدینی فرمود وقتی کسایی میومدن برای علما و بزرگان اینا احترام میکردیم از دنیا رفت برزخش را دیدم به من گفت آقای بهاءالدینی حقی به گردنت دارم اینور تقاص میکشم گفتم چی بقیه که میومدن احترام میذاشتی تحویل میگرفتی من بچه آدم حساب نمیکردی این حق حق الناس ایشون فرموده بود که حالا کسی که مکرراً محضر امام عصر رسیده آیت الله بهاءالدین فرموده بود که خب چیکار کنم ایشون گفته بود یه ختم قرآن اگه بدی میگذره یه ختم کامل قرآن اون استاد عزیز ما که نقل میکرد که خودشون از مراجع قم هستند بابت این وقتی ختم قرآن میگیرن ربات بزرگترش چی میگیرن و چقدر از اینا باید بدیم یکی یکی آزاد اومدم چرا منو مثل بقیه محل نذاشت حالا حقوق الی ماشالله من یه کتابی رو آوردم براتون رساله حقوق امام سجاد علیه السلام که اینو معرفی کنم چون دوستان میگن ایام نمایشگاه کتاب معرفی کن دوستان مطالعه کنن دیگه حالا پس بیشتر کتاب معرفی فوق العاده است خیلی از اساتید بعضی اساتید اولین کتابی که تو مسائل معنوی انسان باید بخونه و کار بکنه همین رساله حقوق امام سجادی که هم با حق الناس آدمو آشنا میکنه هم از وادی حق الناس رد میکنه آدم لااقل از جهنم در میاد آدم رساله حقوق امام سجاد شرق خیلی کم داره به ندرت دو سه تا شهر بیشتر نداره یکی از بهترین شهرهایی که نوشته شده این کتاب انسان و گستره حقوق بندگی که پارسال چاپ شد از استاد عزیزمان آیت الله تحریری که خیلی کتاب جامع و کاملیه من یه گوشههایشو بعداً انشالله براتون میگم الان دیگه وقت نمیشه از که چیا حق بهش تعلق میگیره مثلاً موذنی که اذان میگه حق داره موذن اذان میگه حق به گردنت اومد اذانی که از رادیو هم بشنوی همون موذن رادیو تو روایت داره کسی وقتی با اسم اهل بیت وارد مجلس میشه حق به گردن شما داره که احترامش کنید با اسم پیامبر غیبت و تهمت و اینا که مثلاً کار نداره اون که اصلاً از همون اول میزنن میره صفر میشه انماسه تموم شد ایمان دیگه نموند خارجی تهمت زدی تمام حالا این فضای مجازی لجنزار و کثافت خونه ما رو که فضای زباله دانه واقعا کثافتی که داره منتشر میشه این به اون میگیره اون به این میگیره این به اون تهمت میزنه به راحتی هرچه تمامتر آبرو میبرن مسخره میکنن بعد منتشر میشه میلیاردها بار ویو میشه میلیونها بار دست به دست میشه آبرو بردی تک تک باید بری بگی حالا حق آبروم برگردون یعنی تک تک اینا آبروم رفته اینجوری نبود خیلی کار سخته حق الناس ساده نیست پدری از آدم در میاره خیلی کار گیره خیلی کار گیره خیلی مسئله داریم حق الناس شوخی نیست نمونه دیگه در جوانی عاشق اتومبیل بودم عاشق ماشینهای مدل بالا آلبومی داشتم که پر از عکس ماشینهای آخرین سیستم بود همین استاد ما صاحب این کتاب کادو میگیرم یکی روز معلم یکی روز پدر یکی دو سال پیش بود روز پدر کادو گرفتم برای ایشون نعلین گرفتم منزلشون کیکادو رو بدم قم بودم میخواستم بیام مشهد بعد تماس گرفتم اومدم جلوی در گرفتم فقط یه پا بزنید خیلی صحنه جالبی بود برای من عوض پاشون بود پاشون میکنن تست میکنن معلوم میشه پس معلوم نبود که سایز نعلین نویی که گرفتن گذاشتن رو نعلین خودشون که کفش رو زمین نیاد اندازه است خیلی حرف برگردونم حق الناس میشد اصلاً حواسم نبود برگردونی زمین گذاشتی خیلی کار گیره نه عکسها رو از مجلات مختلف کنده بودم هر وقت بیکار میشدم تماشاشون میکردم با تماشای عکسها بدنم گرم میشد قلبم تند اگه در خیابان یه ماشین مدل بالا میدیدم هیجان زیادی به من دست میداد هیجانی توام با حسادت حسادت نسبت به صاحب ماشین عموم یه روز داشتم از کنار ماشینی ببخشید چند ساله بودید ۲۱ یا ۲۲ ساله داشتم از کنار یه ماشین آخرین سیستم که پارک شده بود میگذشتم مطابق معمول قلبم به لرزه درآمد ایستادم به دقت نگاهش کردم ناگهان حسادت من از خود بیخود کرد نگاهی به اطراف انداختم کسی نبود خودکارم از جیبم درآوردم محکم محکم روی کاپوت کشیدم به قدری محکم که کمی رنگ از کاپوت جدا شد میگه باورم نمیشه چنین کاری کرده باشید یه خیابان خلوت یه اتومبیل نو یه جوون احمق و عقدهای اینا برای ارتکاب گناه کافی بود در وادی حق الناس صورت وکیل صاحب ماشین را دیدم قبلا در زندگی زمینی صاحب ماشینو دیده بودید نه ولی در عالم دیگه میدونستم که قیافش کاملا شبیه چهره موکل چهره وکیلش بود در وادی حق الناس وکیلش به کندی و چکه چکه اعتراض کرد که چرا رو ماشین خط انداختن از من خواست رنگی رو که با نوک خودکارم از رو کاپوت کندم پس بدم باز از درون ضجه زدن به مامورهای نامرئی گفتم به دادم برسید آخه رنگ از کجا بیارم چطوری میتونم رنگ ماشینو برگردونم عبارت چطوری میتونم ترجیعبند حرفهای من در برابر خواستههای وکلا اون صاحبش وقتی میاد یا حسنات داری حسنات میدی یا حسنات نداری او صیاد داره صیاد بهت میده مورد بعدی در زمان دانشجویی دوست تبریزی داشتم این بامزه است بامزه تلخ پسر خوبی بود او کتابی از کتابخانه دانشگاه فضای دانشجویی از کتابخانه دانشگاه به امانت گرفته بود یک کتاب ارزشمند و کمیاب مرتبط با رشته دانشگاهیمون یه روز اینجا میگه سرشو با ندامت پایین انداخت یه روز اون کتاب ازش دزدیدم به خانه بردم چرا چون میدونستم که همواره در طول تحصیل به اون کتاب احتیاج خواهم داشت بعد از دیدن دزدیدن کتاب بارها گرفتار عذاب وجدان شدم اما نه به حدی که باعث بشه کتابش پس بدم حتی در سالهای بعد سعی نکردم کتاب به کتابخانه دانشگاه برگردونم در وادی حق الناس وکیل دوستم منو به خاطر دزدیدن کتاب بازخواست کرد متاسفانه در این مورد او تنها کننده نبود خیلی جالبه من وکلای صدها دانشجو رو دیدم که همه منو به خاطر عمل زشتم توبیخ میکردن عدهای از وکلا وکلای همکلاسههای خودم بودند اما عدهای وکلای دانشجویان بودند که در سالهای بعد به دانشگاه رفته چون نیاز داشتم میگه دقیقا من در برابر صورتهای وکلای معترضشون خیلی خجالت می همه منو دزد خطاب میکردن همه میخواستن کتاب پس بدن احتیاج داشتیم به کتاب اومدیم کتاب نیست تا ابد میره تا ابد میره به مامورا التماس میکردم شما رو به خدا کمکم کنید خواهش میکنم راهی نشونم بدید بگید چه کنم من اینجا کتاب ندارم که و باز اون ترجیعبند بیهوده چطوری میتونم گفت و اشکاشو رها کرد او به گریه احتیاج داشت اونقدر منصف بودم که در برابر این احتیاج دردناک ساکت بمونم تا موقعی که دوباره شروع به حرف زدن کرد ساکت موندم نمونه دیگری از افتخاراتم این دیگه آخرینی که ایشون تعریف میکنه من اینو بگم و بقیش باشه انشالله ادامه صحبتمون میره برای اواسط هفته بعد نمونه دیگری از افتخاراتم یه بار تنها در کتابخانه دانشگاه نشسته بودم مشغول خوندن در زمان دانشجویی نه اون موقع در دانشگاه درس میدادم توی کتابخانه دانشگاه نشسته بودم داشتم مطالعه میکردم یکی از اساتید نزدم آمد گفت یه مقاله در مورد حفاظت از محیط زیست نوشتم میخوام به سردبیر روزنامه فلان بدم تا چاپش کنه مایلم قبل از اون برات بخونم نظرتو بدونم وقت داری وقت داشتم پس قبول کردم که مقالهشو بخونه نشست و حدود ۱۰ ۱۲ ور قبل از اینکه شروع به خوندن کنه تلفن همراهش زنگ خورد هستی تو ماجرا دیگه ناچار از من عذرخواهی کرد و آرام مشغول صحبت شد این استاد که دارم دربارهاش حرف میزنم مردی ۴۵ ساله بود با صورتی باریک و فقیر لبهای بنفش لثههای کم خون آدمی ساده خجول و به عدهای دست و پا چلفتی بود از اونهایی که به غلط تصور میکنیم برای تفریح دیگران خلق شدن از این رو همکاران مرتب او را دست میانداختن اون روز منم دلم خواست کمی با این شخص تفریح کنم زمانی که داشت در تلفن صحبت میکرد دستمو به سمت ورقها جلو بردم آروم آروم و با دو انگشت یکی از ورقهاش رو پیش کشیدم صفحه سوم مقاله و بعد دور از چشمش برگه رو برداشتم و در جیب تپاندم شوخی نجس و شرم آوری بود اختراع ذهن معیوب من وقتی صحبت تلفنیش تموم شد شروع به خوندن مقالهاش کردم صفحه اول صفحه اول صفحه دوم خوند بخونه متوجه شد که صفحه سوم نیست بدیهیه که هرچی در بین برگهها دنبالش گشت اونو ندید پا شد اطرافو حتی زیر میز و گشت من داشتم تو دلم بهش میخندیدم که گفت احتمالاً صفحه سوم جایی بیرون از کتابخانه از دستم افتاده میرم پیداش کنم با عجل از کتابخانه خارج شد گذاشتید که بره بله طولی نکشید که از اون شوخی کثیف و احمقانه پشیمون شدم کتابخانه را ترک کردم در محیط دانشگاه دنبالش گشتم خیلی گشتم عاقبت دیدمش شدیداً پریشان حال به نظر میرسید گفت هنوز پیدا نکرده من ورقه رو بهش نشون دادم گفتم نگران نباش من پیداش کردم گوشه یکی از راهروها افتاده بود از وقتی که فهمیده بود برگشت نیست تا اون موقع یک ربع گذشته بود خب حالا چی درست یک ربع در وادی حق الناس وکیلش اعتراض کرد من یه ربع از وقت همکارمو تلف کردم وکیلش از من میخواست که آن یک ربع وقت تلف شده را پس بدهم یه ربع بده بابت تمسخر و ایناش هنوز مسخرهاش کردی و خندیدی و دروغ گفتی پیدا کردم اونا حسابش جدا با این طرفی اونا حسابش جدا این یه ربعشو فعلاً پس بده و باز اون زجهها و نالهها و ترجمند همیشگی خوب امیدوارم این نمونهها به شما کمک کرده باشه تا مصیبتهای منو در عالم برز بهتر بفهمید به هر حال من به خاطر گناهان بیشمارم و به خاطر پیامدهای ناگوارشون در رنج بودم به خاطر آزردن دخترم تحقیر همسرم فریاد کشیدن بر سر پدرم ایجاد مزاحمت برای همسایهام رعایت نکردن نوبت در صف نونوایی غیبت کردن سکوت در برابر ظلمی که به یکی از دانشجوها شده بود و خلف وعده یکی از بزرگان قم میفرمود که دو نفر تو برزخ دیدم گرفتار بودم یکیشون یکی از علما دوتاشون از علمای بزرگ از علمای بزرگ بودن گرفتار بود نفر اولشو پرسیدم که چیه ماجرا گفت من انتخابات فلان از یه بابایی حمایت کردم به یه جمع محدود گفتم به این رای بده به اضافه تو نوشتی به گرفتار از این مسئولین و روسای اینا رو یکی دیگه گفت که یه آقایی بود یه بابای دیگه بود اینو دیدم گرفتاره گفتم تو چرا گرفتاری گفت من قوه قضاییه مسئولیتی اول انقلاب این بقالی سر کوچه ما پسرشو به جرم ارتباط با منافقین گرفته بودند برای پسرش اعدام بریده بودن بابای این اومد به من گفت که حاج آقا شما تو قوه قضاییه هستید ببین من نمیگم بچهمو آزاد کنید نمیگم جز منافقین نیست درخواست یه بار دیگه شما بگین پروندشو یه بار دیگه مطالعه کنه اگه اعدام کردن من خودم میام گردنش طناب مینداز فقط یه بار دیگه بررسی کنم سکوت کردم حکم اونم اعدام بود تو برزخ گفته بود گفته حکم آقا اعدام بود به من میگن تو این وقتی ازت خواست یه بار دیگه دستور بدی پیگیری کنن چرا پیگیری نکردی ناحق نبود به حق بود مطالعه کنید کلمه رو نگفتی چه پدری از آدم در بیارن که اینو چرا گفتی اینو چرا نگفتی کلمه کلمه یه روایت دیگه بخونم نابود بشیم برم دو تا بچه نقاشی کشیده بودم آوردن پیش امام حسن مجتبی امیرالمومنین ایستاده بودن روایت امیرالمومنین ایستاده بودند عجب روایت عجیبی نقاشی کشیدن به امام حسن مجتبی نشون دادن گفتن عمو جان کدومش قشنگتره امام حسن یه نگاهی کردن نظر بدن امیرالمومنین فرمودند پسرم خوب دقت کن در جوابی که میدهی که قیامت حساب میکشند چرا این را بهتر دلیل تو باید لایک کردی برای چی توضیح ضربدر بزنیم و رای بدیم و این بره اون بیاد یه پزی انگار قضاوت کرد خیلی کار سختیه تعهد اجتماعی فرار کنیما بالاخره ما داریم زندگی میکنیم با هم ولی شرایط آقا همه حرف اینه ما توی مخمصهای هستیم تو این دنیا تا نجات پیدا کنیم دنیا زندانه از دنیا سجن المومن یه بخشی از زندان گیری داره یه جایی یه مشکلی داره اینجا بخوای حرف بزنی یه چیزی میشه اونو بخو یه مشکلی پیش میاد این یه حقی است اون یه ماجرایی است زندان میکنه برای آدم کافر آزاده راحته وله از دنیا جنت ال کافه براش بهشته وله حیوانات غصه ندارن تو این دنیا علف علفه دیگه انسانی که اذیت میشه مومنی که اذیت میشه هی میخواد حقوق رعایت کنه هی ضوابط رو رعایت کنه پدری از آدم در میاد حرف زیاده باشه انشالله بقیهاش اگر به سلامت و زنده رسیدیم از سفر هفته بعد انشالله با همدیگه بحث رو ادامه بدیم ایام نیمه شعبان در پیش داریم خدا انشالله برسونه آقامونو عالم بیفته توی روالی که خیلی از این حق الناس به خاطر اینکه عالم تو روال نیست سبک زندگی مشکل ساختار ساختارمون جوریه ساختار عالم جوریه که ظلم خیزه از این ساختار انشالله نجات پیدا بکنیم بتونیم از این وادی حق الناس به سلامت عبور بکنیم خدایا در فرج امام عصر تعجیل بفرم قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و آله طاهرین
جلسات مرتبط

جلسه چهارده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه پانزده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه شانزده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه هفده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه هجده
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و یک
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و دو
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و سه
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و چهار
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه چهل و یک
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه چهل
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و پنج
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و دو
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و هشت
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه سی و نه
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و دو
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و سه
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و چهار
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه بیست و شش
شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ